تقسیمبندی آیات
آیهی ۱ اشاره به امکانات مادی دارد که در اختیار انسانها قرار داده شده است، زیرا خداوند بندگانش را طوری آفریده که دارای دو بعد شخصیتی هستند، بعد مادی و بعد معنوی؛ و برای رشد هر بعدی از این ابعاد نیازمند امکانات خاصی میباشند که در آیهی ۱ اشاره به امکانات مادی میکند که خادم بخش مادی انسان است.
آیههای ۲ و ۳ اشاره به امکانات غیر مادی میکند. طور سینین اشاره به مکانی است که قبل از پیامبر ما بر پیامبران قبلی، وحی نازل شده و بلد امین هم اشاره به مکه است که بر پیامبر اسلام وحی نازل شده است. لذا در آیات ۱ و ۲ و ۳ به همهی امکانات مادی و غیر مادی اشاره شده است.
آیهی ۴ در مورد خلقت انسان است و بیان میکند بعد از اینکه امکانات مادی و غیر مادی در اختیار انسان قرار داده شده، انسان هم طوری آفریده شده که بتواند از این امکانات استفاده کند. چون اگر قرار باشد، امکانات وجود داشته باشد، اما انسان قابلیت و استعداد لازم جهت استفاده از این امکانات را نداشته باشد، حکمت و رحمت خداوند زیر سؤال میرود. پس در عین حال که امکانات را آفریده، استعداد استفادهی کامل از امکانات را نیز به انسانها داده است تا حجت را بر آنها تمام کند و انسانها با استفاده از این امکانات بتوانند به کمال مطلوب برسند.
آیات ۵ و ۶ بیان موضعگیری انسانها و سرانجام آنها برحسب موضعگیریشان و نهایتاً در آیات ۷ و ۸ اشارهای است به استیضاح خداوند در رابطه با بندگانی که از امکانات درست استفاده نمیکنند و علت استفادهی غلط و نادرست از امکانات را عدم ایمان به قیامت برمیشمارد.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَٱلتِّينِ وَٱلزَّيۡتُونِ ١ وَطُورِ سِينِينَ ٢ وَهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ ٱلۡأَمِينِ ٣﴾ [التین: ۱-۳].
﴿وَٱلتِّينِ وَٱلزَّيۡتُونِ ١﴾ [۴۲۷]. [۴۲۸]
«سوگند به انجیر و زیتون [و به فلسطین، سرزمینِ رویش آنها که عیس در آن مبعوث شد]».
قسم به انجیر و زیتون که اشاره دارد به برخی از امکانات مادی که خداوند در اختیار انسانها قرار داده است، نه همهی آنها.
خداوند متعال در این آیه در ابتدای سوره به دو میوهی کوچک انجیر و زیتون قسم یاد میکند و این بسیار مورد تعجب و توجه علمای تفسیر قرار گرفته است؛ چراکه خداوند به چیزهای عظیم قسم میخورد و آنها در این مورد اختلاف نظر شدید دارند.
از جمله آرای علما در تفسیر این آیه:
۱- قسم به دو میوهی انجیر و زیتون؛ چون بسیار مفید و پرخاصیت هستند و دانشمندان، خواص و فواید زیادی برای این دو میوه کشف کردهاند از جمله جلوگیری از آلزایمر در انجیر و جلوگیری از پوکی استخوان.
۲- منظور و قصد الله متعال در این آیه این دو میوه نیست؛ بلکه هدف، سرزمین و محل رشد این دو میوه است که محل ظهور بسیاری از پیامبران بزرگ الهی بوده است.
از میان ۱۲۴ هزار پیامبر که خداوند متعال برای هدایت بشریت مبعوث فرموده، فقط نام ۲۵ پیامبر در قرآن کریم ذکر شده است.
تین: در سوریه و دمشق و بلاد شام: محل نبوت عیسی÷.
زیتون: در فلسطین: محل نبوت عیسی÷.
بعضی علما، دلیل این آیه را هم اهمیت این دو میوه و هم اشاره به محل ظهور پیامبران، در این سرزمینها میدانند.
﴿وَطُورِ سِينِينَ ٢ وَهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ ٱلۡأَمِينِ ٣﴾ [۴۲۹].
«و سوگند به طور سینا [که در آن موسی را نجات داد] و سوگند به این شهر امن [مکه که هرکس به آن وارد شود در امان خواهد بود و رسول الله در آن مبعوث گردید]».
قسم به مهبط وحی که تا قبل از پیامبر، طور سینا و با آمدن پیامبر، مکه میشود و در بسیاری از سورههای جزء سیام این سوگندها ذکر شده است که به عنوان استدلال برای اثبات حقیقتی به کار رفته است.
این بعضی دیگر از سوگندهای مهم خداوند متعال هستند که در اینجا به چهار چیز سوگند یاد میکند: ۱- انجیر مشهور که به سبب نداشتن هسته بیشتر به میوهی بهشت شباهت دارد. ۲- زیتون که دارای منافع فراوانی است از آن جمله خوردنی، روغنی و دارویی است. ۳- طور سینا و آن کوهی است در فلسطین که بزرگترین حادثه در تاریخ حیات بشریت بر روی آن روی داده است که خداوند متعال بر روی آن کوه چند بار با موسی بن عمران پیامبری از پیامبران بنیاسرائیل خطاب فرموده و سخنان خود را به سمع ایشان رسانده است و تجلای خود را به آن کوه نشان داد، تاب آن تجلا را نداشت و سوخت. ۴- مکه. ام القری، مرکز پرگار زمین که بیت الله در آن واقع است و اطراف آن خاک حرم میباشد.
و به عبارتی خداوند حکیم در این سه آیه به سه پیامبر که در دعوت به توحید مهمتر بودهاند، اشاره میکند؛ زیرا آنها همه با هم برادر و برای عبادت خداوند و جلوگیری از شرک مبعوث شده بودند و ادیان همه با هم یکی و در ارتباط با هم هستند.
دین پیامبران الهی واحد است:
۱- «أعبدوا الله».
۲- «لا تُشرَکوا بِاللّه».
تأکید این سوره و این آیه بر این است که پیامبر ما محمد ج خاتم پیامبران است و دین او واضح و بدون هیچ نقص و اشکالی و کاملتر از همۀ ادیان دیگر است.
چرا که در دو آیۀ اول اختلاف نظر شدید وجود دارد، ولی در آیهی سوم که در مورد پیامبر ماست، علما همه متفقاند که بلد امین، مکه است و منظور پیامبر ماست.
پس دین محمد ج واضح و روشن است.
۱- خاتم ادیان است.
۲- از همۀ ادیان بهتر و کاملتر است.
چرا که کتاب او یعنی قرآن کریم برای همۀ انسانها در همۀ اعصار و قرنها و همۀ زمانهاست ولی کتاب پیامبران دیگر فقط مخصوص زمان خود و منطقۀ خاص و مردم آن منطقه بوده است.
جواب این سوگندها آیۀ زیر است:
﴿لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِيٓ أَحۡسَنِ تَقۡوِيمٖ ٤ ثُمَّ رَدَدۡنَٰهُ أَسۡفَلَ سَٰفِلِينَ ٥ إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَلَهُمۡ أَجۡرٌ غَيۡرُ مَمۡنُونٖ ٦﴾ [التین: ۴-۶].
﴿لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِيٓ أَحۡسَنِ تَقۡوِيمٖ ٤﴾ [۴۳۰].
«[که] یقیناً ما انسان را در بهترین صورت [و با فطرت پاک] آفریدیم».
﴿لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ﴾: «جنس انسان، آدم ÷ و سلالهاش را.»
﴿فِيٓ أَحۡسَنِ تَقۡوِيمٖ﴾: «در زیباترین صورت، با قامتی متناسب و چهرهای نیکو.» و در بهترین شکل، روح، ظاهر، عقل و شعور و تمام مواهب و بدون نقص و عیب خلق کردیم.
این آیه در حقیقت جواب قسم است که در آیات فوق خداوند متعال به آنها قسم یاد کرده است. خداوند در مقابل خلقت نیکو و بهترین ترکیب ظاهر و باطن، جسم و روح، از ما عمل و شکرگزاری میخواهد و میفرماید: حجت بر انسان کامل شده و هیچ دلیل و بهانهای در خلقت او نیست پس باید شکرگزار باشد.
تعبیر قرآن در سورهی تغابن: ﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّ وَصَوَّرَكُمۡ فَأَحۡسَنَ صُوَرَكُمۡۖ وَإِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ ٣﴾ [التغابن: ۳]. هم صورتتان و هم سیرتتان احسن است. ﴿وَنَفۡسٖ وَمَا سَوَّىٰهَا ٧ فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا ٨ قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَكَّىٰهَا ٩ وَقَدۡ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا ١٠﴾ [الشمس: ۷- ۱۰] استعداد لازم و متناسب با ظرفیت انسانها را به آنها داد و آنها مکلف به استفادهی مطلوب از امکانات برای رسیدن به کمال هستند.
﴿ثُمَّ رَدَدۡنَٰهُ أَسۡفَلَ سَٰفِلِينَ ٥﴾ [۴۳۱].
«سپس او را به پیری و زایل شدن عقل در دنیا بازگرداندیم [چنانکه سودی از جسد خود نمیبرد همچون زمانی که با فاسد شدن فطرتش از آن سودی نمیبرد و به سوی آتش روانه میگردد]».
اسباب نزول:
ابنجریر از جریر عوفی از ابنعباس ب روایت کرده است: در زمان رسول خدا افرادی بودند که سن و سالشان بالا رفته و پیر شده بودند. وقتی به دلیل پیری، عقل و اندیشهشان از بین رفته بود دربارهی این نوع افراد از پیامبر خدا ج سوال شد، پس خداوند وحی فرستاد و آنان را معذور داشت و فرمود: اجر و پاداش خیری که در راه اسلام قبل از دست دادن عقل و خرد خود انجام دادهاند، نصیب آنها میشود [۴۳۲].
﴿أَسۡفَلَ سَٰفِلِينَ﴾: «به منتهای سالخوردگی و پیری که انسان خرفت میشود تا آنجا که پس از دانایی به نادانی تبدبل میگردد.»
آرای علما و مفسرین در مورد این آِیه و عبارت: ﴿أَسۡفَلَ سَٰفِلِينَ﴾:
۱- رأی راجح این است که کسانی که شکرگزار خداوند نبودند و همیشه مشغول لهو و لعب در دنیا بودند، در آخرت به بدترین جا یعنی در ته جهنم میروند.
۲- رأی دوم این است که چون خداوند حکیم در آیۀ قبل در مورد تقویم (شکل و ظاهر انسان) فرموده پس اسفل سافلین در این آیه یعنی جسم و ظاهر انسان پیر و ناتوان میشود و دیگر نمیتواند عبادت و شکرگزاری کند.
۳- رأی سوم این است که عقل و هوش انسان در پیری کم و دچار فراموشی میشود و از عبادت شایسته خداوند بازمیماند.
پس انسان باید تا زمانی که در احسن تقویم (جوانی) است شکر نعمتها را به صورت عملی به جای آورد؛ زیرا جسم و عقل انسان دچار پیری و اسفل سافلین میشود و از عبادت بازمیماند.
اما انسان با احسن مخلوقبودن خودش وقتی تسلیم ظلم و جهل شد، چه میشود؟ سقوط و هبوط میکند و دچار انحراف میشود، از حیوان هم پستتر میشود. ﴿ثُمَّ رَدَدۡنَٰهُ أَسۡفَلَ سَٰفِلِينَ ٥﴾ حالا چرا خداوند «رَدَدنهُ» را به خودش نسبت میدهد و ما را به اسفل سافلین میرساند، گفتیم نتایج اعمال را خداوند تعیین میکند، ولی مقدمات را انسانها فراهم میکنند و چون انسان مقدمهی رفتن به سوی اسفل سافلین را مهیا کرده است، لذا نتیجه تابع مقدمه است. و اگر قرار باشد نتیجه تابع مقدمه نشود این خلاف سنت الهی خواهد شد. سنت الهی یعنی چه؟ یعنی رابطهای را که خداوند میان علتها و معلولها، اسباب و مسببات برقرار کرده است. مثلاً انسان آب بخورد، موجب رفع تشنگی میشود پس آبخوردن مقدمهی رفع تشنگی است و این سنت الهی است. اگر گناه کردی با توبه آثارش از بین میرود. پس اسفل سافلینشدن انسان به دست خود انسان است. اگر اعتراض کند که خدایا تو مرا در صف اسفل سافلین قرار دادی؟ خداوند میفرماید: چنین نیست ﴿فَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيَظۡلِمَهُمۡ وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ ٧٠﴾ [التوبة: ۷۰] ما به کسی ظلم نکردیم، بلکه انسانها خود به خویش ستم کردند.
﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَلَهُمۡ أَجۡرٌ غَيۡرُ مَمۡنُونٖ ٦﴾ [۴۳۳].
«مگر کسانیکه ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند؛ پس برای آنان پاداشی [بیمنّت و] پایدار است [چنین کسانی هرچند پیر شوند پاداش جاودان و تمام نشدنی برای آنها خواهد بود که بهشت است چراکه فطرت خود را تزکیه نمودند]».
﴿أَجۡرٌ غَيۡرُ مَمۡنُونٖ﴾: «پاداش نامقطوع، مستمر و قطعنشده، همیشگی و دائمی. پیرمرد سالخورده خرفت مسلمان، آنچه را در ایام توانائیش انجام داده، ثواب و پاداش آن برایش نوشته میشود و جز با مرگ قطع نمیگردد.»
﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ...﴾ سوای کسانی که واجبات، مستحبات و سایر طاعات و تقربات به سوی خداوند متعال را انجام داده باشند، که پاداش آنان به سبب پیری و کهنسالی و ناتوانی هیچگاه در آن سن و سال پیری و ناتوانی و از دست دادن عقل و خرد قطع نخواهد شد [۴۳۴].
اما به تعبیر سید قطب/: ایمان کلمهای نیست که بخواهد با زبان زمزمه شود، بلکه حقیقتی تکلیفآور و امانتی سنگین است. لذا نابرده رنج، گنج میسر نمیشود.
پس وقتی چنین است، در اینجا علت را بیان میکند، چرا بعضیها به سمت اسفل سافلین میروند؟ چون ایمان به قیامت ندارند. چرا بعضیها از امکانات درست استفاده نمیکنند؟ چون به قیامت و محاسبه ایمان ندارند.
همچنین عقوبت و کیفر انسان کافر، ستمکار، فاسق و فاجر قطع نخواهد شد بویژه هرکدام از آنان اگر یک سنت بد و یا یک فرهنگ خلاف شرعی را وضع نموده باشند تا زمانی که کسانی باشند آن سنت و فرهنگ بد را انجام دهند، گناه آنان بعد از مرگشان هیچگاه قطع نخواهد شد.
این آیه بشارت به مؤمنانی است که ایمان آورده و از پی آن عمل شایسته انجام دادند که دارای اجر دائمی و مستمر هستند و به اسفل سافلین دچار نمیشوند.
پس با توجه به آیۀ قبل و آرای مفسرین در مورد ﴿أَسۡفَلَ سَٰفِلِينَ﴾:
۱- مؤمنان که ایمان آورده و عمل شایسته انجام دادهاند، به ته جهنم یا اسفل سافلین نمیروند.
۲- مؤمنان در پیری، زشت و ناتوان نمیشوند و اجر عبادت سنین جوانی، در پیری هم برایشان نوشته میشود.
۳- مؤمنان در پیری دچار زوال عقل و فراموشی و آلزایمر نمیشوند. [۴۳۵]
﴿فَمَا يُكَذِّبُكَ بَعۡدُ بِٱلدِّينِ ٧ أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَحۡكَمِ ٱلۡحَٰكِمِينَ ٨﴾ [التین: ۷-۸].
﴿فَمَا يُكَذِّبُكَ بَعۡدُ بِٱلدِّينِ ٧﴾ [۴۳۶]. [۴۳۷]
«پس [ای انسان] چه چیزی بعد [از این همه دلایل روشن] تو را به تکذیب [روز] جزا وا میدارد؟».
پس چه چیز تو را بعد از این آیات و حجتها و براهین دال بر قدرت، علم، رحمت و حکمت خداوند متعال، به تکذیب جزا و قیامت وا میدارد. چرا باید کسانی به تکذیب رستاخیز و پاداش در مقابل کسب ارادی و اختیاری خود در این زندگی دنیا از نیک و بد، بپردازند. به راستی اگر کسی دین را که همان پاداش در مقابل اعمال مکلّفان است، تکذیب کند، آن تکذیب بر پایۀ عناد و مکابره است؛ زیرا دلایل و براهینی که دلالت بر روز قیامت و جزا نمایند آنقدر فراوانند که تکذیب کننده را جز مکابر و یا معاند به شمار نمیآورد.
این آیه در حقیقت سؤال و گلهای است از کسانی که کیفر و پاداش روز قیامت را تکذیب میکنند که چرا بعد از این همه پند و اندرز دین را تکذیب میکنید؟
چرا توبه نمیکنید؟ چرا عمل نمیکنید؟
آیا تو فکر میکنی خداوند این دنیا را با این همه رنگارنگی و تنوع، عبث و بیهوده آفریده است؟ ﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّكُمۡ إِلَيۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ ١١٥﴾ [المؤمنون: ۱۱۵] آیا فکر میکنید ما شما را بیهوده خلق کردیم و به سوی ما بازگشت نمیکنید؟ ﴿فَمَا يُكَذِّبُكَ بَعۡدُ بِٱلدِّينِ ٧﴾ چه چیز تو را بر آن داشت که قیامت را انکار کنی و آنرا نپذیری، فکر میکنی که تمام شد و هر کاری که دوست داری انجام بدهی و کسی هم نباشد که از تو سؤال کند و تو را مورد محاسبه و ارزیابی قرار دهد؟ چنین چیزی ممکن نیست.
﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَحۡكَمِ ٱلۡحَٰكِمِينَ ٨﴾ [۴۳۸]. [۴۳۹]
«آیا الله بهترینِ داوران [و حاکم مطلق] نیست»؟
آیا خداوند دادگرترین داوران نیست؟ آیا من صاحب حکمت و فرمانروا نیستم و در حکم و قضاوت ستم میکنم؟ مگر خداوند فرمانرواترین فرمانروایان و داورترین داوران نیست؟ آیا خداوند حکیمترین حکیمان نیست؟ آیا خداوند از همه کس کارهایش به جا و شایستهتر نیست؟ و از همه کس کارها را به موقع و دقیقتر انجام نمیدهد؟ آیا حکم خداوند حکم حکمها نیست؟ پس آیا ممکن است از کنار این بیتفاوتیها، بیمسئولیتیها، بینظمیها بگذرد و کاری هم به کار انسانها نداشته باشد؟ خیر نهچنان است، قطعا خداوند متعال محقّ و مبطل را با هم یکسان نخواهد ساخت، مؤمن و کافر را همرتبه قرار نخواهد داد. هیچکس همچون خداوند دادگرتر و حکیمتر نخواهد بود، چگونه باید کسی گمان برد که مردم در این دنیا کردار و اعمالشان متفاوت باشد و سپس مرگ و قیامتشان مساوی و همانند باشد، پاداش و کیفری درمیان نباشد؟! چنین اندیشهای، ظلم، باطل و خلاف است و پروردگار متعال از چنین چیزی پاک و مبرّاست، قضیهی قیامت و جزا جای هیچگونه جدال و مناقشهای نیست.
و هر وقت در قرآن به این آیه رسیدیم باید جواب دهیم: «بَلَىْ إِنَّكَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِيْن»: [۴۴۰] بله و بیشک که تو عادل و صاحب حکمت هستی و از هر فرمانروا و داوری بالاتری.
چرا که خداوند بالامرتبه کار مناسب را در زمان و وقت مناسب و به شکل مناسب به انجام میرساند.
پس ما یا باید بر این مسیر استقامت بورزیم و اهل ایمان شویم و ایمان را با عمل صالح ترجمه کنیم تا به حیات طیب در دنیا و اجر کامل در آخرت برسیم و یا اینکه با انحراف از این مسیر مبارک که خداوند برای بندگان تعیین کرده است و عدم استفاده بهینه و مطلوب از امکانات، به جحیم و بدبختی در دنیا و شقاوت در آخرت برسیم. لذا ملاحظه میکنیم خداوندی که احکم الحاکمین است، اعدال العادلین هم هست، وقتی که خلقکردن را دقیق انجام داده، اوامر را هم درست صادر میکند. وقتی که خداوند در خلقتش احسن الخالقین است، پس قطعاً در حکم و داوری هم احکم الحاکمین و اعدال العادلین است.
رهنمون آیات:
۱- بیان منافع انجیر و زیتون و مستحب بودن کاشتن این دو درخت و توجه و اهتمام به آنها.
۲- بیان شرافت مکه و حرم آن.
۳- بیان فضل و امتنان خدا بر انسان که آنرا در بهترین شکل و مناسبترین قد و قامت آراسته است.
۴- بیان فضل و بخشایش خداوند بر انسان مسلمان که وقتی مسلمان عمرش طولانی شود و از نیرو و عقل و خرد ناتوان بماند، خداوند متعال مطابق آنچه از نیکیها و خیر انجام داده بر نامهی اعمالش میافزاید و شرّ و بدی را از او دور میگرداند.
۵- مشروعیت گفتن: «بلى» و «أنا على ذلك من الشاهدين» [۴۴۱] پس از قرائت سورهی «تین» زیرا پیامبر ج بدان عمل کرده است.
[۴۲۷] عامه سلفیان از ابنعباس، عکرمه، مجاهد و دیگران گفتهاند که منظور دو میوه معروف هستند. یعنی میوهای که از آن میخورید و زیتونی که از آن روغن استخراج مینمایید. [۴۲۸] تین: به معنی انجیر است که هم خاصیت غذایی و دارویی دارد و هم میوه است. زیتون: دانهای است خوردنی و البته استفادههای غیر غذایی هم دارد. اشاره به تین و زیتون اشاره به کل امکانات مادی است که خداوند در اختیار بندگان گذاشته است، برای اینکه در بخش مادی حیات از آن امکانات استفاده کنند تا کمال مادی آنها متوقف نشود. [۴۲۹] طور سینین: طور همان کوهی است که محل مناجات حضرت موسی و بسیاری از انبیا بنی اسرائیل با خداوند بود. سینین به معنی زرین است که بعضیها گفتهاند که منظور همین طور سینا است که در سورهی مؤمنون هم آمده است. بلد امین: در اینجا به معنی سرزمین مکه است و در لغت هم به معنی سرزمینی است که در آن امنیت و آرامش برای همه کس و همه چیز وجود دارد. [۴۳۰] لقد: حرف تحقیق است و با آمدن لام بر سر «قد» تأکید و تحقیق بیشتر میشود. خلقنا: از مادهی خَلق به معنی بریدن یک قطعه پارچه در اندازههای مختلف و تبدیل آن پارچه مثلاً به یک لباس. پس به عبارتی یک خیاط را میتوانیم خالق بنامیم. خداوند متعال هم در رابطه با بندگانش همین کارها را انجام داده است؛ منتهی کلمهی خلق در بعضی از جاها معنی اندازهگیری را دارد، یعنی خالق بودن خداوند در آنجا به معنی اندازهگیری کننده است و در بعضی جاها بریدن را که بعد از اندازهگیری انجام میشود در بر میگیرد، یعنی خلق، عملیات بریدن را هم شامل میشود و در بعضی اوقات دوختن این قطعات برای تهیهی لباس مناسب را هم میرساند. خداوند به همهی معانی که گفتیم، در رابطه با بندگانش خالق است، مثلاً در سوره مؤمنون میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن سُلَٰلَةٖ مِّن طِينٖ ١٢﴾ [المؤمنون: ۱۲] از یک بخش گزیده شده از گل، انسان را خلق کردیم و حالا توضیح میدهد که منظور از خلقکردن از گل چه چیز است؟ آیا قسمت مادی قضیه است، یعنی از گل خلق کردیم و تمام شد؟ توضیح میدهد: ﴿ثُمَّ جَعَلۡنَٰهُ نُطۡفَةٗ فِي قَرَارٖ مَّكِينٖ ١٣﴾ [المؤمنون: ۱۳] انسان را به شکل نطفهای در قرار مکین که رحِم است، قرار دادیم. یعنی از گل درست کردیم و تبدیل به نطفه کردیم و این نطفه نتیجهی تغذیه از غذاها است که به شکلی در ارتباط با خاک هستند. پس انتقال از طین به نطفه بسیار ظریف و دقیق است: ﴿ثُمَّ خَلَقۡنَا ٱلنُّطۡفَةَ عَلَقَةٗ﴾ و همین نطفه را به علقه و خون آویخته به دیوارهی رحم تبدیل کردیم ﴿فَخَلَقۡنَا ٱلۡعَلَقَةَ مُضۡغَةٗ فَخَلَقۡنَا ٱلۡمُضۡغَةَ عِظَٰمٗا فَكَسَوۡنَا ٱلۡعِظَٰمَ لَحۡمٗا ثُمَّ أَنشَأۡنَٰهُ خَلۡقًا ءَاخَرَۚ فَتَبَارَكَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَٰلِقِينَ ١٤﴾ [المؤمنون: ۱۴] این مراحلی را که قرآن بحث میکند بسیار دقیق و زیباست تا نهایتاً خداوند برای خلقت انسان به خود آفرین میگوید: ﴿فَتَبَارَكَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَٰلِقِينَ ١٤﴾ [المؤمنون: ۱۴] یعنی آفرین به خودم که چنین چیزی را خلق کردم. خداوند برای خلقت هیچ مخلوقی به خودش چنین تبریکی نمیگوید. پس خلقت انسان بسیار اهمیت دارد، همان تعبیری که در سورهی مؤمنون آمده، در سورهی تین هم آمده است: ﴿لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِيٓ أَحۡسَنِ تَقۡوِيمٖ ٤﴾ [التین: ۴] پس وقتی که من احسن خالقین هستم، تو هم باید احسن مخلوقین باشی و در غیر این صورت رستگار نخواهی شد و برای احسن مخلوق شدن باید منازلی را طی کنی. و اگر این منازل را طی نکنی احسن مخلوقین نخواهی شد و قبل از مرگ هم باید این منازل را طی کنی، چون هنگامی که مُردی، به قول سنائی غزنوی: چو مرگ این جامه بستاند تو عریان مانی و رسوا. قبل از مرگ، ﴿وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٠٢﴾ [آل عمران: ۱۰۲] نمیرید، مگر اینکه مُسلم شوید و این سلامتی را از لحاظ شخصیتی پیدا کنید تا احسن مخلوقین شوید و لیاقت بندگی أحسن الخالقین را پیدا کنید تا خداوند بگوید آفرین به خودم که چنین مخلوقی داشتم و پیامبر رحمت به وجود تو به عنوان امت افتخار کند. خداوند خود پیامبر را خلق کرده اما به پیامبر میگوید که تو اخلاق عظیمی داری. همه چیز تو ای پیامبر! مورد تأیید من است، اخلاق تو مورد تأیید من است، دیدن تو مورد تأیید من است، ﴿مَا زَاغَ ٱلۡبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ ١٧﴾ [النجم: ۱۷] زبان تو مورد تأیید من است، ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣﴾ [النجم: ۳] دلت مورد تأیید من است، ﴿مَا كَذَبَ ٱلۡفُؤَادُ مَا رَأَىٰٓ ١١﴾ [النجم: ۱۱] و تو احسن مخلوقین هستی و من به تو افتخار میکنم. بعد از پیامبر، اصحاب احسن مخلوقین بودند که پیامبر آنها را تربیت نمود. چرا ما نباید این طور باشیم؟ و چه چیزی کم داریم؟ آیا ظرفیت، امکانات و استعداد آنرا نداریم؟ چرا، ما همه چیز را داریم. انسان: از مادهی اُنس است و میرساند که انسان موجودی اجتماعی است و اگر بخواهد از اجتماع بِبُرد و جدا شود میمیرد. برخلاف سایر حیوانات که به محض اینکه متولد میشوند، بعد از مدتی از مادر بینیاز میشوند. اما انسان تقریباً تا بیست سال اول عمرش را کاملاً متکی به پدر و مادرش است تا آداب اجتماعی زندگی کردن را بیاموزد و اجتماعی زندگی کردن، برایش خصلت شود و بعد از آن خود نیز اجتماع تشکیل دهد. أحسن: از مادهی حُسن است، یعنی تمام و کامل انجامدادن کاری و احسن یعنی کاملترین شکل هرچیزی. تقویم از مادهی قوم است. قوم به معنی جمعی است که برپا ایستادهاند و معمولاً در ادبیات عرب کلمهی قوم به مردان اطلاق میشود و شامل زنان نمیشود. چرا؟ چون عملیات قیام و برپایی را مردان برعهده دارند و زنان در حقیقت از این بستری که مردان با قوامیتِ درستِ خودشان فراهم میکنند، برای رشد و ارتقا استفاده میکنند. یعنی مردان زمینه را فراهم میکنند و زنها هم رشد میکنند و یک بخش کم از این امکانات، امکانات مادی است. مرد باید خیلی از بسترها را فراهم کند تا زن بتواند با استفاده از این امکانات به کمال برسد. حالا آیا این قوامیت فضیلت است یا تکلیف؟ قطعاً تکلیف است و آیا زن میتواند اینچنین امکانات و بستری را برای مرد فراهم کند؟ آری میتواند، ولی بعد از اینکه مرد وظیفهی قوامیت خودش را انجام داد و زن رشد کرد و استعدادهایش شکوفا شد، میتواند زمینهی شکوفایی مرد را فراهم کند و آن وقت است که در کنار هم جمع مسلمین و مسلمات، مؤمنین و مؤمنات، صادقین و صادقات، قانتین و قانتات و صابرین و صابرات را تشکیل میدهند و جامعه، جامعهی اسلامی میشود. پس تقویم یعنی راست گردانیدن و از کژی درآوردن. [۴۳۱] رددنه: از مادهی رد، یعنی برگرداندن چیزی از جایی به جای دیگر. چیزی را که مسیری را طی کرده، از آن مسیر برگردانی و به مسیر دیگر هدایت کنی؛ رَدَّ یعنی برگرداند. أسفل: از مادهی سفل است و سفل یعنی پایین و اسفل یعنی پایینتر. سافل یعنی پایین. حالا أسفل سافلین یعنی پایینتر پایینها. [۴۳۲] طبری: ۳۷۶۱۹ از عطیه عوفی؛ به دلیل وجود راوی مجهول سند روایت ضعیف است. [۴۳۳] أمنوا: از مادهی امن است که ضد خوف است. یعنی به آرامش رسیدن. در حالت امنیت و اعتدال قرار گرفتن که مادهی ایمان هم از همین ریشه گرفته شده است و در حقیقت ایمان به معنی به آرامش رساندن است. حالا میتواند در رابطه با خودمان باشد. با نماز خواندن، ذکر و خواندن قرآن و چیزهای دیگر و در عین حال میتوانیم دیگران را نیز به آرامش برسانیم. أجر: به معنی پاداش است. ممنون: از مادهی من است. «من» همان واحد وزن است که معادل سه کیلوگرم میباشد و منت هم از همین ماده گرفته شده است. یعنی چیزی که بر دوش انسان سنگینی میکند. «ممنون» یعنی کسی که بارش سنگین شده است. غیر ممنون یعنی کسی که بارش سنگین نشده است. اجر غیر ممنون یعنی پاداشی که بر دوش سنگینی نمیکند و این خود پاداش مهمی است، یعنی صاحب پاداشی که بر دوش انسان سنگینی نمیکند و نمیزند که بندگانش احساس کنند این اجر بر آنها سنگینی کند و آنها را تحقیر نماید. به اجر دائم و همیشگی هم اطلاق گردیده است. ممنون: قطع ناشدنی. [۴۳۴] در حدیث صحیح روایت شده که پیامبر خدا ج فرموده است: «إذا سافر العبد ومرض كتب اللهُ له مثل ماكان يعمل مقيماً صحياً»: «هرگاه بندهای به مسافرت رفت و یا مریض شد، آنچه را که در زمان مقیم بودن و صحت بدن انجام داده برایش نوشته میشود». ابنعمر س روایت کرده که پیامبر خدا فرمود: «طُوبَى لِمَنْ طَالَ عُمْرُهُ وَحَسُنَ عَمَلُهُ»: «خوشا به حال کسانی که عمر طولانی دارند و اعمالشان شایسته است». [۴۳۵] البته این بدان معنا نیست که اگر کسی در پیری ناتوان و یا دچار آلزایمر و دیگر انواع بیماریها شد، مومن نیست بلکه بیماری برای انسان مومن سبب کفارهی گناهان است. (مصحح) [۴۳۶] یکذبک: از مادهی کذب به معنی دروغ و ضد صدق است. دین: در اینجا چند معنی دارد. اصل معنی دین یعنی فرمانبرداری و همچنین به معنی قواعد و برنامهای است که از طرف خداوند آمده، به معنی روز قیامت هم آمده که در آن روز، پاداش و جزای انسانها داده میشود. [۴۳۷] و جایز است که خطاب، انسان کافر باشد در جهت توبیخ و الزام حجت؛ خداوند به ایشان میفرماید: ای انسان، وقتی دانستی خداوند تو را آفریده و به زیباترین شکل درآورده و سپس تو را به پستترین عمر تبدیل میکند پس چه توجیهی برای تکذیب خدا و قیامت داری؟ پس استفهام توبیخی است. [۴۳۸] روایت شده که ابنعباس و علیب هر وقت آیهی: ﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَحۡكَمِ ٱلۡحَٰكِمِينَ ٨﴾ را میخواندند، میگفتند: «بلى وأنا على ذلك منالشاهدين». [۴۳۹] أحکم: از مادهی حکمه میباشد که به افساری گفته میشود که به حیوان برای کنترل بسته میشود. در لغت هم به آهنی گفته میشود که در دهان اسب و یا هر حیوان دیگری قرار داده میشود که اگر اسب بخواهد سرکشی کند با تکاندادن طناب و افسار این تکه آهن به سقف دهان حیوان اصابت میکند و آرام میشود. حکیم یعنی کسی که چنین کنترلی را در دست دارد، مثلاً کنترل نفس خود را دارد و بر نفس خود سوار است. خداوند حکیم است، یعنی کنترل امور بندگانش را در دست دارد؛ و این کنترل تحت نظارتش است و در عین حال گفته شده حکیم به کسی اطلاق میشود که همهی کارهایش را به موقع و در زمان و مکان مناسب انجام دهد. رعایت زمان و مکان مناسب کارهای انسان را حکیمانه خواهد کرد. أحکم یعنی کسی که در این موضعگیری سبقت را از دیگران ربوده است. یعنی در کارها بسیار حکمت دارد و آن هم تنها خداوند است. حاکم طبیعتاً از احکم کمتر و پایینتر است، خداوند أحکم الحاکمین است، یعنی نهایت حکمت را در انجام تمام کارهایش دارد. [۴۴۰] چنین جملهای در احادیث وارد نشده است اما در حدیثی از پیامبر خدا روایت شده که هرگاه یکی از شما سورهی تین را خواند و به این آیه رسید: ﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَحۡكَمِ ٱلۡحَٰكِمِينَ ٨﴾ [التین:۸].، در جواب بگوید: «بَلَى وَأَنَا عَلَى ذَلِكَ مِنْ الشَّاهِدِينَ»، سنن ابوداود (۷۵۳)، سنن ترمذی (۳۲۷۰)، علامه آلبانی این حدیث را ضعیف دانسته است: صحیح و ضعیف سنن ابی داود (۸۸۷)، صحیح و ضعیف سنن الترمذی (۳۳۴۷). (مصحح) [۴۴۱] این حدیث را ابوداود و ترمذی از ابو هریره روایت کردهاند و در آن شخص مجهولی است و حدیث ضعیف است. (مصحح).