تقسیمبندی آیات
از آیهی ۱تا آیهی ۳ بیان موضعگیری نابجای اهل کتاب و مشرکین در ارتباط با بینهی واضح و روشنی که از طرف خداوند بر آنها نازل شده است.
آیهی ۴ و ۵ بیان آن تکلیفی است که بعد از آمدن بینه بر دوش کسانی است که به آنها کتاب داده شده است، چه اهل کتاب باشند و چه نباشند. البته تفاوتی میان دو اصطلاح اهل کتاب و اوتوالکتاب وجود دارد و آن اینکه معنی و مفهوم اوتوالکتاب بیشتر از اهل کتاب است و تکلیف به اندازهی وسعت و توانایی بوده، اما آنها از زیر بار تکلیف شانه خالی کردهاند.
آیات ۶ و ۷ و ۸ که سوره با آنها تمام میشود بیان جزای کسانی است که موضع گیریهای درست و نادرست را پیرامون بینات و هدایت ربانی اتخاذ کردهاند و اینکه هریک به پاداش و جزای خود خواهند رسید.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَمۡ يَكُنِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ وَٱلۡمُشۡرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتَّىٰ تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡبَيِّنَةُ١ رَسُولٞ مِّنَ ٱللَّهِ يَتۡلُواْ صُحُفٗا مُّطَهَّرَةٗ ٢ فِيهَا كُتُبٞ قَيِّمَةٞ ٣﴾ [البینة: ۱-۳].
﴿لَمۡ يَكُنِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ وَٱلۡمُشۡرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتَّىٰ تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡبَيِّنَةُ١﴾ [۴۷۶].
«کسانی از اهل کتاب و مشرکان که کافر شدند، [از آیین کفر] دست برنمیدارند تا اینکه برای آنان دلیل روشنی بیاید».
﴿ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾: یهودی یا نصاری یا بتپرست که دینی غیر از دین ما دارند چه اهل کتاب و چه مشرک باشند؛ اینان هیچ وقت شرک و کفر خود را رها نمیکنند و هدایت نمیشوند تا زمانی که محمد ج و قرآن برای آنها فرستاده شود و بینه به آنان برسد.
﴿مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ﴾: «یعنی یهود و نصاری.»
﴿وَٱلۡمُشۡرِكِينَ﴾: «یعنی بتپرستان.»
﴿مُنفَكِّينَ﴾: «از روشی که دارند جدا شوند.»
﴿حَتَّىٰ تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡبَيِّنَةُ﴾: «تا اینکه حجّت واضح که همان محمد ج با کتابش قرآن است، به سوی آنان بیاید.»
﴿ٱلۡبَيِّنَةُ﴾:
۱- دین.
۲- پیامبر.
۳- قرآن.
خداوند در این آیه ابتدا با اهل کتاب شروع و بعد مشرکین را ذکر فرموده است و دلیل آن، این است که اهل کتاب دارای کتاب و شریعت بوده و علم بیشتری داشتند و با اینکه نسبت به مشرکین بالاتر بودند، بازهم ایمان نیاوردند و همیشه مؤاخذهی بیشتر برای کسی است که علم بیشتر دارد و بالاتر است.
کافران اهل کتاب، از یهود و نصاری و مشرکان -بتپرستان- از دین و آئین خود دستبردار نبودند تا اینکه حجت خدایی بر ایشان هویدا شد و عموم کافران بدون اینکه پیامبری به سوی آنان مبعوث شود، حاضر نبودند دست از کفر بردارند ولی هنگامی که حجّت و بینه که همان محمد و قرآنش بود بر آنان عرضه شد، تقسیم و متفرق شدند: بعضی به محمد و قرآنش ایمان آوردند و بعضی بر کفر خود باقی ماندند و ایمان نیاوردند.
انسان میتواند اهل کتاب و کافر هم باشد و مشرکین هم به شکلی کافرند و اصولاً شرک و نفاق پیامد و نتیجهی کفر هستند. در انتهای سورهی احزاب آمده است: کسانی که بار امانت خداوند را حمل میکنند، مؤمن هستند و البته در مسیر حمل بار امانت دچار خطا هم میشوند و کسانی که حامل بار امانت الهی نشدند یا منافق هستند و یا مشرک؛ ﴿لِّيُعَذِّبَ ٱللَّهُ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتِ وَٱلۡمُشۡرِكِينَ وَٱلۡمُشۡرِكَٰتِ وَيَتُوبَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمَۢا ٧٣﴾ [الأحزاب: ۷۳] پس اگر انسان از مسیر حمل بار امانت، فاصله گرفت و از حمل آن سر باز زد، یا منافق و یا مشرک میشود و اگر حامل بار امانت شد، اما ترس این را هم داشت که نتواند این امانت را درست ادا و ایفا نماید، مشکلی نیست چون خداوند با توبه به استقبال او میآید: ﴿وَيَتُوبَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۗ﴾ که قرار نیست انسان حامل بار امانت شود و خطا هم نکند. همهی آدمها خطا میکنند و بهترین خطاکاران توبهکنندگان هستند. لذا هیچکس حق ندارد بگوید: مثلاً چون میدانم که نمیتوانم دیندار خوبی باشم پس بیدینی را انتخاب میکنم. چون نمیتوانم وظایف خود را در باب حمل امانت ایفا کنم، پس عبادتی را انجام میدهم و روزهای میگیرم و کاری به کار دیگران ندارم. از همان لحظهای که اینچنین تصمیمی را میگیرد یا برای حفظ خودش، چون دچار مشکلات و مصائب و ناراحتیهای دنیوی نشود و یا به این دلیل که با خود میگوید: من لایق حمل این بار امانت نیستم، به هر بهانهای اهل خسارت است و از همان لحظه، فوت و نابود شده است، حتی اگر صد سال هم عُمر کند. اما از همان لحظهای که تصمیم به حمل بار امانت میگیرد، اگرچه این توفیق را پیدا نکند که در جهت حمل بار امانت حتی یک گام بردارد، از همان لحظه برایش اجر و پاداش حمل بار امانت لحاظ میشود، زیرا تصمیمگرفتن و عازمشدن مهم است. در قرآن چنین مطلبی وجود دارد و جزء سنتهای الهی است چون خداوند اهل فضل است و منتظر است تا ما تصمیم خوبی بگیریم. و اگر توفیق عمل کردن به تصمیم را پیدا کردیم، چه بهتر و اگر این توفیق (عملکردن) به هر دلیلی عاید ما نشد، اجر عمل برای ما محسوب میشود و این همان فضل است. و در حدیث هم آمده است: «من هم بحسنه ولم يعمل بها كتبت له حسنه كامله» (رواه مسلم- احمد) یعنی «اگر کسی برای انجام کار خوبی تصمیم بگیرد، ولی توفیق انجام این کار خوب را پیدا نکند، یک حسنهی کامل برایش منظور خواهد شد». این است که با همان تصمیمگرفتن و عازمشدن برای انجام کار، انسان خودش را در مسیر دین و در مسیر بندگی و عبودیت بیمه میکند. اما اگر تصمیم به کنار رفتن از میدان دین و دعوت را بگیرد، از همان لحظهی تصمیم گرفتن، فوت و نابود شده است. پس کافرین از اهل کتاب و مشرکین، از کفر خودشان جدا شونده نیستند: ﴿حَتَّىٰ تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡبَيِّنَةُ ١﴾ تا وقتی که بینه و دلیل روشن و قانعکنندهی عقلی و قلبی برای آنها بیاید، به تعبیر سید قطب/ این سوره مجموعهای از حقایق تاریخی و ایمانی را برای ما بیان میکند. حقیقت اول اینکه: بعثت پیامبرِ رحمت یک ضرورت بوده برای انتقال کافران چون اهل کتاب و مشرکین از مسیر شرک و کفرشان به مسیر حق و هدایت. اگرچه آنها با این بینه هم متنبه و متوجه نشدند. حقیقت دوم اینکه:
﴿رَسُولٞ مِّنَ ٱللَّهِ يَتۡلُواْ صُحُفٗا مُّطَهَّرَةٗ ٢﴾ [۴۷۷].
«[این برهان واضح و حجت آشکار] پیامبری از سوی الله [است که فرستاده شده تا] صحیفههای پاک را بخواند».
﴿رَسُولٞ مِّنَ ٱللَّهِ﴾: «محمد، رسول خدا.»
﴿صُحُفٗا مُّطَهَّرَةٗ﴾: «نامهها و صحیفههای پاک از باطل.»
این بینه: رسول و پیامبری بود که از طرف خداوند مبعوث شده بود که صُحُف و نامههای روشن و پاک از هرگونه پلیدی را به صورت مرتب بر ایشان بخواند. صحفِ مطهر که اهل کتاب به خاطر جهالتشان و به خاطر ابهام دچار اختلاف و تشتت و انحراف از دین نشدند، بلکه بعد از اتمام حجت دچار این اختلاف شدند که این نکته توجه و دقت بیشتری را میطلبد.
﴿فِيهَا كُتُبٞ قَيِّمَةٞ ٣﴾ [۴۷۸].
«و در آن [صحیفهها] اخبار استوار [و درست و احکام عادلانه] است [که انسانها را به سوی رشد و صلاح رهنمون میکند]» که:
۱- هم از نظر حسی مطهر است یعنی فقط انسان پاک باید آنرا لمس کند.
۲- هم از نظر معنوی، لفظی و معنا مطهر است.
این صحف و نامههای پاک حاوی چه چیزی بود؟ در آن صحیفهها، کتابها و نوشتههایی است پاینده و پایدار و گرانبها. منظور از صحیفههای پاک -صحف مطهره- قرآن کریم است که فاقد هرگونه انحراف و فاقد هرگونه نبایستههای هدایت است.
یعنی گذشت زمان آنها را دچار فرسایش و خارجشدن از درجهی اعتبار نمیکرد ﴿كُتُبٞ قَيِّمَةٞ ٣﴾ یعنی نامهها و برنامههایی که با گذشت زمان قوت و اصالتشان را از دست نمیدهند. اما موضعگیری «أوتوا الکتاب» که اهل کتاب و حتی مسلمانهایی را شامل میشود که به هر حال بعد از اتمام حجت باز هم از زیر بار تکالیف شانه خالی میکنند چه بود؟ تفرقه.
﴿وَمَا تَفَرَّقَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَةُ ٤ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ وَيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ ٥﴾ [البینة: ۴-۵].
﴿وَمَا تَفَرَّقَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَةُ ٤﴾ [۴۷۹].
«و کسانی که به آنان کتاب داده شد [از جمله یهودیان و مسیحیان] پراکنده نشدند [و اختلاف نکردند] مگر بعد از آنکه دلیل روشن [بعثت پیامبر] برای آنان آمد [چنانکه برخی از آنان اسلام آوردند و برخی بر کفر خود پافشاری کردند با اینکه به صداقت پیامبر واقف بودند]».
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ﴾: «و در کتابهایشان تورات و انجیل به آنان دستور داده نشده بود جز به عبادت خدای یکتا.»
و اهل کتاب -یهود و نصاری- دستخوش پراکندگی نشدند مگر پس از آنکه برهان آشکار -یعنی محمد و کتابش قرآن- به سوی آنان آمد.
قبل از بعثت رسول خدا ج یهودیان میگفتند: پیامبری به نام پیامبر آخرالزمان ظهور خواهد کرد و اهل کتاب در ظهور این پیامبر خاتمالانبیاء اتفاق نظر داشتند. ولی هنگامی که رسول خدا ج ظهور کرد آنان دو گروه شدند: گروهی به پیامبری او ایمان آورده و از او پیروی کردند؛ مانند: عبدالله بن سلام و همراهانش و گروهی به او کفر ورزیدند و بینه را قبول نکردند و در عناد و گمراهی خود دچار تفرقه شدند.
جای تعجب است ظروف و شرایطی به وجود میآید که ما از لحاظ عقلی و قلبی مطلبی را ارائه میکنیم و طرف مقابل هیچ پاسخی ندارد، اما عناد میورزد و حاضر به پذیرش آن نیست. الآن هم شاهد آن هستیم. چون فردی که تا حنجره در فساد غرق شده و حیاتش با فساد اُنس گرفته است و به هیچ قیمتی حاضر نیست هواهای نفسانی و لذات و شهوات خود را اندکی کم کند، این مسائل را از لحاظ عقلی و قلبی برایش تشریح کنیم، طوری که ابهامی برایش باقی نماند، بازهم حاضر نیست تسلیم شود. چرا؟ چون این تسلیم شدن برای او هزینهبردار و گران تمام میشود، زیرا باید بسیاری از آن تعلقات و مألوفات و مأنوساتش را رها کند و این قدری مشکل است. این است که پیامبران کار مشکلی را انجام میدادند. پیامبران ابتدا مخاطبینی برای خودشان ساختند و بعداً با آنها صحبت کردند و این یکی از درسهایی است که انبیا به ما میدهند. ما باید ابتدا مخاطب را برای خودمان بسازیم وگرنه صحبتهایمان هرز خواهد رفت. به تعبیر یکی از اساتید، پیامبران خطیبان بیمخاطب بودند و مخاطبهایشان را خودشان میساختند و بعداً با آنها صحبت میکردند. پیامبر رحمت قبل از بعثت با افرادی از اصحاب دوست بوده که یکی از آنها ابوبکر صدیق است و لذا بعد از اینکه وحی نازل شد، اولین کسی که مخاطب پیامبر قرار میگیرد ابوبکر صدیق است و دعوت دینی را بسیار آسان میپذیرد، چون قبلاً شخصیت پیامبر را پذیرفته بود. و خطیب اگر وجهه و مقبولیت نداشته باشد، خطبهاش بدون مخاطب خواهد بود و مستمعی نخواهد داشت و لذا باید محبوبیت و مقبولیت داشته باشد. و این محبوبیت و مقبولیت است که زمینه را فراهم میکند تا آن پیام به مخاطبش برسد و القا شود.
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ وَيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ ٥﴾ [۴۸۰].
«و ایشان فرمان نیافتند جز اینکه الله را عبادت کنند درحالیکه دین خود را برای او خالص گردانند [و از شرک و بتبرستی] به توحید روی آورند؛ و نماز بر پای دارند و زکات بپردازند؛ و این است آیین راستین و مستقیم [که هیچ کژی در آن راه ندارد]».
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ﴾: امر نکردم مگر اینکه برای خدا عبادت کنید و خدا برای عبادت واسطه نمیخواهد چه این واسطه بت باشد یا انسانهای مقدس.
﴿مُخۡلِصِينَ﴾: خالصانه، فقط برای من (الله).
﴿حُنَفَآءَ﴾: «از تمام ادیان صرف نظر کرده و به سوی دین اسلام روی آوردند.» دین توحید و خداپرستی، دین حق و خالص و بدون واسطه.
﴿دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ﴾: «آیین راست و درست، دین ارزشمند.»
﴿يُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾: اقامۀ نماز که در همۀ ادیان بوده است: (حق الله).
﴿يُؤۡتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ﴾: دادن زکات برای کمک و همدلی با فقرا: (حق الناس).
درحالیکه آنان در کتابهایشان و در زبان پیامبرانشان و همچنین در قرآن و بر زبان پیامبر خدا، محمد ج فرمان نیافته بودند جز اینکه الله را عبادت کنند و درحالی که به توحید گراییدهاند، دین خود را برای او خالص گردانند و نماز برپا دارند و زکات دهند که دین ثابت و پایدار همین است. «حنفاء» یعنی از تمام ادیان دیگر روی گردانند، نمازها را در اوقات خود، با شرایط، ارکان و آداب خود برپا دارند. زکات مالی را که خداوند بر آنان واجب گردانیده باید در مصالح فقیران و مسکینان بپردازند. دینی که راست و پایدار و مستقیم باشد و بنده را به رضای پروردگار بکشاند و از عذاب و خشم خداوند دور دارد همین دین پاک اسلام است.
خداوند متعال میفرماید که من چیز جدیدی در قرآن نیاوردم و در این آیه سرزنش و عتاب را برای آنان زیاد میکند که چرا دو فرقه شده و گروهی ایمان نیاوردند.
و البته تکلیف دشواری بر عهدهی أوتوا الکتاب گذاشته نشده بود. بلکه تنها قرار بود خداوند را عبودیت و بندگی کنند. اما تجلی این عبودیت در چه بود؟ اینکه فرمانبرداری مخلصانه داشته باشند. پس هرگونه فرمانبرداری مخلصانه، عبودیت تلقی میشود، در مرحلهای انسان این توفیق را پیدا میکند تا خالصِ در دین باشد. در مرحلهی بعد ﴿مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ﴾ و در مرحلهی نهایی هم با توفیق خداوند ﴿مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ﴾ میشود. و به تعبیر وارد در حدیث صحیح در تعریف احسان که پیامبر خدا فرمود: «أعبد الله كانك تراهُ» (متفق علیه). این همان مخلصین است و آنچنان خدا را بندگی و عبودیت کن که احساس کنی او را میبینی و اگر او را ندیدی، بدان که او تو را میبیند و این مقام مخلصین است و خالصشدن مقدمهی مخلصشدن است. اما نباید به این مقدار هم بسنده نمود. بلکه باید به سمت مخلصشدن حرکت کرد و این ممکن نیست، مگر اینکه با جمع مخلصین همراه شد. شاعر میگوید:
سفر بیروشنایی مصلحت نیست
ز همراهان جدایی مصلحت نیست
حنفا خودشان را یک سویه کردند، همه کس و همه چیز را گذاشتند و به طرف خدا و برنامهی او رفتند. ترک مألوفات و مأنوسات کار آسانی نیست. ما اگر دنیا را رها کنیم، دنیا به دنبال ما میآید اما اگر به دنبال دنیا برویم، از دست ما میگریزد، چون طبیعت دنیا همین است. رها کردن به این معنی نیست که اصلاً کاری به کار دنیا نداشته باشیم، تعبیر قرآن این است که: ﴿وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ ٱلدُّنۡيَا﴾ [القصص: ۷۷] آن بهره و نصیبی را که از دنیا داری فراموش نکن. دنیا طالب کسی است که از او میگریزد و گریزنده از خواستاران خویش است. اما تجلی این اخلاص در فرمانبرداری و حنفیت چیست؟ به تعبیر یکی از اساتید بزرگوار/: برداشتن دو گام است؛ گام اول: اصلاح رابطه با خداوند در قالب اقامهی نماز و گام دوم: اصلاح رابطه با سایر مخلوقات در قلب پرداختن زکات. اگر این دو گام درست برداشته شوند، بقیهی گامها و قدمها تکرار این دو گام هستند. به قول مولوی:
اگر ز منزل هوسات دو گام پیش نهی
نزول به حرم کبریا توانی کرد
اگر به آب ریاضت برآوری غسلی
همه کدورت دل صفا توانی کرد
و به قول حافظ:
دلا ز نور هدایت گر آگهی یابی
چو شمع، خنده زنان ترک سر توانی کرد
شمع برای اینکه نور دهد، باید ترک سر کند و حافظ چقدر خوب مطلب را درک کرده است. ﴿وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ ٥﴾ این دین و این برنامه پابرجاست. این است که اگر انسان این قدمها را به عنوان یک رهروِ صدیق، درست بردارد، آن وقت است که هم خودش میتواند به کمال برسد و هم دیگران را به کمال میرساند. پس کسانی هستند که آمادگی برداشتن این دو گام را دارند و کسانی هم هستند که این دو گام را برنمیدارند. اما کسانی که حاضر نیستند این دو گام را بردارند، یعنی نه حاضر هستند رابطهشان را با خداوند اصلاح کنند و نه حاضرند رابطهشان را با غیر خدا و مخلوقات دیگر اصلاح نمایند، کافر هستند.
رهنمون آیات
۱- بیان اینکه دینها و آئینهای قبل از اسلام و معاصر اسلام منحرف بودند و حق و باطل در آنها آمیخته شده بود و آن ادیان نه صلاحیت برنامهی اسلام را داشتند و نه برای هدایت بشر مفید بودند و فرقی نداشت که آن دین غیر اسلام، یهودی باشد یا نصرانی و یا مجوسی.
۲- اهل کتاب -یهودی و نصاری- به خصوص در انتظار بعثت پیامبر خدا بودند به این دلیل که آنان در فساد و بطلانی که در دینشان وارد شده بود، علم و آگاهی داشتند ولی هنگامی که پیامبر موعود خدا مبعوث شد و برای اهل کتاب بینه و حجّت خود را برملا ساخت، آنان متفرق شدند، بعضی ایمان آوردند و بعضی کفر ورزیدند.
۳- آنچه از کتب یهود و نصاری استنباط میشود این است که آنان در کتابهای خود مأمور به عبادت خدای یکتا و اجتناب از شرک شدهاند و باید تمام ادیان گذشته را رها و متمسّک به دین اسلام گردند، نماز را برپا دارند و زکات را پرداخت کنند، چهچیز باعث شد با اینکه اسلام به همان شیوه که در کتابهایشان دریافت کرده بودند، به سوی آنان نازل شد، بدان کفر ورزیدند و دشمن آن شدند؟ پاسخ این است که آن یهودیان و نصاری هنگامی که راه انحراف را پیش گرفتند برایشان گران تمام میشد که از شیوه و برنامهای که بدان الفت گرفته و عادت کرده بودند، دست بردارند و راه مستقیم را درپیش گیرند.
۴- بیان اینکه دین صحیح و با ارزش و آئین نجاتبخش از عذاب و راهیابی به سوی سعادت و کمال همان عبادت خداوند یکتا، اقامهی نماز و ادای زکات و ترک و صرف نظر از هر دینی غیر دین اسلام میباشد.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ وَٱلۡمُشۡرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَآۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ شَرُّ ٱلۡبَرِيَّةِ ٦ إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ خَيۡرُ ٱلۡبَرِيَّةِ ٧ جَزَآؤُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَشِيَ رَبَّهُۥ ٨﴾ [البینة: ۶-۸].
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ وَٱلۡمُشۡرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَآۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ شَرُّ ٱلۡبَرِيَّةِ ٦﴾ [۴۸۱].
«بیگمان، کسانی از اهل کتاب و مشرکین که کافر شدند، جاودانه در آتش جهنم خواهند ماند. آنان [به دلیل کفر ورزیدن به خداوند و تکذیب رسولش] بدترینِ آفریدگان هستند».
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ﴾:«کسانی که به اسلام، پیامبر اسلام و کتاب، کافر شدند که همان یهود و نصاری میباشند.»
﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ شَرُّ ٱلۡبَرِيَّةِ﴾: «آنان بدترین مخلوقاتند.»
لذا کسانی که اهل کفرند، از اهل کتاب و مشرکینی که در ابتدای سوره به آنان اشاره کردیم در آتش جهنم هستند و همیشه در آنجا خواهند بود. در دنیا هم اینها شر البریه هستند، بدترین مخلوقاتند. چون نه رابطهی خوبی با خداوند دارند و نه رابطهی خوبی با مخلوقات خداوند. این افراد از نظر خداوند بدترین مخلوقات هستند. اما ممکن است از نظر انسانهای شروری مانند خودش محبوب باشد. انسان اگر بخواهد مطلوب و محبوب خداوند باشد، باید به راهنمایی پیامبر در حدیث صحیح عمل کند که روزی فردی نزد پیامبر خدا آمد و عرض کرد: «يَا رَسُولَ اللَّهِ دُلَّنِي عَلَى عَمَلٍ إِذَا أَنَا عَمِلْتُهُ أَحَبَّنِي اللَّهُ وَأَحَبَّنِي النَّاسُ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: ازْهَدْ فِي الدُّنْيَا يُحِبَّكَ اللَّهُ، وَازْهَدْ فِيمَا فِي أَيْدِي النَّاسِ يُحِبُّكَ النَّاسُ». (رواه ابن ماجه و غیره) «کاری را به من بگو تا انجام دهم که هم خداوند مرا دوست داشته باشد و هم مردم. فرمود: از دنیا فاصله بگیر تا خدا تو را دوست بدارد و از آنچه نزد مردمان است، فاصله بگیر تا مردم هم تو را دوست داشته باشند». بنابراین اگر قرار است محبوب خداوند شویم، نباید دنیا در دلمان لانه کند؛ ﴿وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ ٱلدُّنۡيَا﴾ [القصص: ۷۷]. آن چیزی را که مردم مشتاقانه دوست دارند و بر آن حریصاند تو آنرا نخواه و میتوان با این بینش زندگی کرد و از امکانات موجود در راستای رشد و کمال بهره برد. حرص و ولع، حسرت و آز و طمع و بسیاری از رذائل اخلاقی از بین میروند و انسان اهل رضا میشود. پس امکانات خوب هستند، به شرطی که انسان را به اسارت نکشانند و مرکَب باشند.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ خَيۡرُ ٱلۡبَرِيَّةِ ٧﴾ [۴۸۲].
«همانا کسانیکه ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، آنان بهترینِ آفریدگان هستند».
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾: «کسانی که به اسلام، پیامبر اسلام و کتاب اسلام ایمان آوردند و کارهای نیک انجام دادند.»
﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ خَيۡرُ ٱلۡبَرِيَّةِ﴾: «آنان بهترین مخلوقاتند.»
خداوند متعال در ادامۀ آیۀ قبل برای تشویق آنان به ایمانآوردن، این آیه را میآورد.
کسانی که خالصانه ایمان آوردند و عبادت خالصانهی قلبی، عملی و بدنی انجام دادند، اینان بهترین انسانها و برترین مخلوقات هستند.
﴿ءَامَنُواْ﴾ + ﴿عَمِلُواْ﴾: ایمان + عمل.
یعنی کسانی که اهل ایمانند و میخواهند هم دنیا و هم آخرت خوبی داشته باشند و به این جمعبندی رسیدهاند که فقط با ایمان میتوان دنیای خوب و آخرت خوبی را داشت و ایمانشان در عمل صالح تجلی کرده، آنها بهترین مخلوقات هستند. در رأس همهی اعمال صالح، اصلاح رابطه با خدا در قالب اقامهی نماز و اصلاح رابطه با مخلوقات در قالب ایتاء زکات قرار دارد. اگر این دو گام درست برداشته شود، انجام بقیهی اعمال صالح آسان میشود. چون بقیهی اعمال صالح یا در راستای تثبیت و استحکام بخشیدن رابطهی انسان با خداوند است که در منزلت و مقام اقامهی نماز قرار میگیرد. و با این اصلاحات تکالیف انجام شده و نتیجه اعلام میگردد که:
﴿جَزَآؤُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَشِيَ رَبَّهُۥ ٨﴾ [۴۸۳].
«پاداش ایشان نزد پروردگارشان، باغهای [بهشت] جاویدان است که جویبارها از زیر [درختان] آن جاری است؛ همیشه در آن خواهند ماند؛ الله از [اعمال] آنها خشنود است و آنان [نیز] از [پاداش و رحمت] او خشنودند؛ و این [مقام و پاداش] برای کسی است که از پروردگارش بترسد [و امر او را انجام داده و نهی او را ترمک کنند]».
﴿جَزَآؤُهُمۡ﴾: پاداش و هدیهی آنان، بهشتی که همیشه در آن میمانند.
﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ﴾: «باغهایی که اقامت در آنها همیشگی است.»
﴿عَدۡنٖ﴾: اقامت دائم و همیشگی، جاویدان.
﴿رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ﴾: «خدا به وسیلۀ اطاعتش از آنان خشنود است.»
﴿وَرَضُواْ عَنۡهُ﴾: «و آنان نیز به وسیلهی ثواب و پاداش از خدا خشنودند.»
زیر درختان باغهای بهشت، رودخانههایی جاری است که در مسیر خود روان و همه جا جاری است بدون اینکه حصاری داشته باشد و همه جا پخش شود.
چهار نهر و رود در بهشت جاری است:
۱- آب.
۲- شیر.
۳- عسل.
۴- شراب.
در بهشت هیچ ناراحتی و بیماری و نگرانی برای هیچکس نیست و هر شخصی احساس میکند خودش در بهترین نعمت است و حسادت و غل و غش وجود ندارد.
پس از آنکه خداوند نعمت را بر بهشتیان تکمیل کرد، آنها را صدا زده و میفرماید: آیا راضی هستید؟ و بهشتیان جواب میدهند: بله راضی هستیم و خداوند میفرماید: من هم از شما راضی هستم و پرده از روی پروردگار کنار میرود و بهشتیان، الله متعال را مانند ماه شب چهارده میبینند و این جزای کسانی است که از خداوند ترسیدهاند و او را آنگونه عبادت کردهاند که انگار او را میدیدند و گناه نمیکردند.
وقتی انسان از خدا بترسد به سوی او میرود و او را بیشتر عبادت میکند؛ برعکس ترس از چیزهای دنیوی که انسان از آنها فرار میکند.
ترک گناهان + بازگشت به سوی الله متعال + عمل آنگونه که او را میبینی؛
دلیل استفاده از کلمۀ خشیه این است که خشیه از ترس بالاتر است و تنها ترس نیست.
خشیه |
خوف |
کامل |
ناقص |
خوف + علم |
ترس همیشه خودش تنهاست |
خوف (ترس) + تعظیم |
|
خوف (ترسی) + بازگشت |
|
به سوی الله. |
|
خداوند از بندگانش ترس خالی نمیخواهد (خوف) بلکه ترس همراه با عمل میخواهد.
و هرکس چنین کند به بالاترین نعمت یعنی خشنودی و رضای الله متعال و دیدار او دست پیدا میکند. و کسانی که در فردوس اعلی هستند، هر روز الله متعال را ملاقات میکنند.
این پاداش برای کسانی است که از خداوند بترسند. آیه بیانگر این است: کسانی که به خدا و پیامبرش مؤمن باشند و تسلیم اوامر و عامل به شریعت او باشند، پس از مرگ، روزی که خدا را ملاقات میکنند، پاداش آنان باغهای جاودانی است که همیشه در آن میمانند نه از آن بیرون میآیند و نه بار دیگر مرگ به سراغشان میآید، خداوند به سبب ایمان و طاعتشان از آنان راضی و خشنود است و آنان هم بخاطر عطا و بخشش و نعمتهای جاویدانی که در دارالسلام بهرهمند شدهاند، از پروردگارشان راضی و خشنودند. و این پاداش که سعادت جسمی و جانی را دربردارد از آنِ بندهای است که از پروردگارش ترسان باشد و از او نافرمانی نکند واگر روزی خطا و لغزش از او سرزند با توبه جبران آن کند و هنگام مرگ در اطاعت خدا باشد نه بر عصیان او.
مقام خُلُود و جاودانگی مقامی است که تنها خداوند عظمتش را میداند و تنها وقتی برای ما قابل درک است که در آن مقام قرار گیریم. تنها داخلشدن به بهشت نیست، بلکه رضی الله عنهم ورضوا عنه به آرامش نهایی رسیدن بعد از بهشت است که مقامِ دیگری است که مقام رضوان میباشد. رضوان یعنی رضایت متقابل خدا و بندگان از یکدیگر که به مقامی رسیدهاند که بعد از آن مقام، مقام دیگری نیست. اما این مقام را به هر کسی نمیدهند: ﴿ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَشِيَ رَبَّهُۥ ٨﴾ این مقام از آن کسانی است که تسلیم و راضی از خدای خود هستند. چون خشیت در سورهی عبس آمده است که معنی تسلیم را هم میدهد. آنجا که میفرماید: ﴿وَأَمَّا مَن جَآءَكَ يَسۡعَىٰ٨ وَهُوَ يَخۡشَىٰ٩﴾ [عبس: ۸- ۹] یعنی کسی که طالب است. یعنی کسی که تسلیم است. منتهی تسلیمِ همراه با رضایت. چون بعضی از اوقات تسلیم، تسلیمِ مقرون به رضایت نیست، بلکه اجباری است. تسلیمی که همراه با رضایت و قناعتهایی است که در ابتدای سوره به آن اشاره کردیم، قناعتهای عقلی و قلبی؛ اینچنین تسلیمی ارزشمند است. دینداری به تعبیری که اشاره کردیم، عاقلانه و عاشقانه. این تعبیرات تعبیراتی انسانی است که در ادبیات عرفانی کاربرد دارد اما اگر بخواهیم با تعبیرات قرآنی بیان کنیم، میشود دینداریِ همراه با خوف و رجا. و با دو بالِ رجا و خوف و سرِ محبت به خدا و دینِ او، انسان میتواند در آسمان عبودیت، پروازِ موفق و سالمی را داشته باشد. این خلاصه و چکیدهای بود از تفسیر سورهی بینه و ملاحظه کردیم که همهی این مطالب در راستای اصلاح بینش بود و این مکی بودن سوره را بر مدنی بودنش ترجیح میدهد. به تعبیر سید قطب/ حقایق دیگری را که سوره بیان میکند این است که اصلِ دین واحد است و قواعدش هم بسیار روشن است و به شدت از تفرق و جدا کردن صفوف نهی میکند و انسانها را به سوی بندگی خدای واحد تشویق میکند و حقیقت نهایی آن است که انسانهایی که اهل کفر شدند، بعد از آنکه اتمام حجت شد و آنها بر موضع خود اصرار ورزیدند، بدترین مخلوقات هستند و انسانهایی که اهل ایمان هستند، بهترین مخلوقات میباشند و لذا پاداش تابع موضعگیریها میباشد. از استاد مرحوم ندوی در کتابی به نام «ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین» سید نکتهی زیبایی را نقل کرده است، پیرامون عنادی که اهل کتاب در طول تاریخ داشتهاند، مخصوصاً یهود و نصاری و الآن هم شاهدش هستیم که به هیچ قیمتی حاضر نیستند از برنامه و منهجشان برگردند، ولو اینکه بر انحراف و تحریفشدنش که به قرن ششم و هفتم میلاد مسیح برمیگردد، یقین دارند و این دوره از منحطترین دورههای تاریخ بشری است. انسانیت در آن مقطع زمانی، بسیار عقب افتاده بود. نیرویی در روی زمین نبود که دستِ انسانیت وا رفته و وا مانده را بگیرد و به سرِ منزل مقصود برساند. انسان در آن قرن، به خصوص قرن ششم و هفتم میلادی خدایش را فراموش کرده بود. خودش، هدفش، رشدش و توانش را برای تشخیص خیر از شر از دست داده بود، و حَسَن و قبیح را به هم آویخته بود. و مدتی بود که پیامبری مبعوث نشده و آن چراغهایی که پیامبران پیشین روشن کرده بودند، همه به وسیلهی توفانهای هوی و هوس انسانی خاموش شده و کار به جایی رسیده بود که دین را در حاشیه قرار داده بودند. مانند قرن کنونی که جریان سکولاریزم عَلَم شده است و میخواهند به شکلی دین را به حاشیه بکشانند و بگویند که از دین کاری برای ادارهی جامعه و انسانها ساخته نیست. و بسیاری از روشنفکرانی که در دلشان روشنی نیست، بسیار مات و مبهوتِ این سوغات اروپا شدهاند و این جریان، خود تکرار تاریخ میباشد، چرا که در قرن ششم و هفتم هم با اصحاب کلیسا همین کار را کردند و مردم را به رهبانیت و فرار از تکالیف حیات و دوری از ادارهی امور مردم و سیاست دعوت کردند و قائل به تفکیک میان روحانیت و مادیت شدند و از همین رهگذر برای خودشان اموال فراوانی را انباشتند و به قول قرآن شروع به خوردن مال مردم به باطل کردند و کار به جایی رسید که دیانتهای بزرگ مانند یهودیت و مسیحیت وسیلهی ملعبه و مضحکهی مجرمین و منافقین قرار گرفتند و تحریفها با قوت تمام در آنها صورت گرفت و کار به جایی رسید که یهودیان گفتند، عُزیر پسر خداست و مسیحیان گفتند مسیح پسر خداست. نصاری، یهود را تخطئه میکردند و میگفتند: ﴿وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَيۡسَتِ ٱلۡيَهُودُ عَلَىٰ شَيۡءٖ﴾ [البقرة: ۱۱۳]. یهود کارشان به جایی رسیده بود که میگفتند: دستهای خدا بسته است ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ يَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌ﴾ [المائدة: ۶۴] کاری از خدا ساخته نیست و همه کاره ما هستیم و خداوند میفرماید: ﴿غُلَّتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْۘ بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيۡفَ يَشَآءُۚ﴾ [المائده: ۶۴] و در توصیف نصاری خداوند فرمود: ﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَۚ﴾ [المائدة:۱۷]. ﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ﴾ [المائدة: ۷۳]. و خطاب به کافران میفرماید: ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ ١ لَآ أَعۡبُدُ مَا تَعۡبُدُونَ ٢ وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ ٣ وَلَآ أَنَا۠ عَابِدٞ مَّا عَبَدتُّمۡ ٤ وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ ٥ لَكُمۡ دِينُكُمۡ وَلِيَ دِينِ ٦﴾ [الکافرون: ۱- ۶] و این اهل کتاب و مشرکین که به شکلی متصل به کفر بودند از کفرشان تحت هیچ شرایطی جدا نشدند، حتی با نزول آیات هدایت الهی. چون منتظر بودند که از میان قوم خودشان پیامبری مبعوث شود، وقتی پیامبر از میان عربها مبعوث شد، تمام مطالب مبنی بر اینکه عیسی وعده کرده پیامبری بعد از من میآید که اسمش احمد است، انکار کردند؛ و یقین داشتند که این پیامبر از میان خودشان است. زمانی که پیشبینیهای آنها غلط از آب در آمد جبههگیری خود را قویتر کردند و از همان زمان یعنی مبعوثشدن پیغمبر اسلام تا امروز، فتنهگری و آتشافروزی میکنند. جنگ در فلسطین تنها جنگ بر سرِ آب و خاک و منطقهی اشغال شده نیست، بلکه جنگ عقیده و ایمان است؛ جنگ بین اسلام و یهود است. آن هم یهودی که سر دمدارِ کفر و مشرکین در طول تاریخ بوده است. یهودی که انحصار طلب است. یهودی که زیادتطلب است، یهودی که به تعبیر امروز صهیونیست است. نتیجه این شد که جریانهای قرن ششم و هفتم به قرنهای بعد هم کشانده شد. جریان جنگهای صلیبی و مباحث بسیار مفصلی را که استاد ندوی در کتاب ارزندهی خود به رشتهی تحریر درآورده و سید قطب در تفسیر فی ظلال از آن یاد کرده است. و دلایل ظریف و دقیقی را ارزیابی میکند و ما را به قرن خودمان مرتبط میسازد و دلایل انحطاط و عقبماندگی مسلمانان را تبلیغ یهود و نصارا و متأثر شدن بعضی از مسلمانانی که در باب عقیده عمیق نبودند از آنان میداند. و سخن آخر اینکه پیامبران از طرف خدا برای اصلاح احوال جامعهی انسانی مبعوث شدهاند و آخرین پیامبر هم آخرین مصلح بوده و آن پیامبر ما است. در این راستا هرکس که پیروِ مصلح آخرین شد، یقیناً اهل سعادت است و به صف خیرالبریه خواهد پیوست و هر کسی هم که پیرو این مصلح نشود، به صف شر البریه ملحق خواهد شد و اهل شقاوت و بدبختی است.
رهنمون آیات:
۱- بیان کیفر کسانی که به اسلام کفر ورزند؛ آنان بدترین عقوبت و کیفر را دارند.
۲- بیان پاداش کسی که به اسلام مؤمن باشد و شریعت آنرا بر خود تطبیق نماید و بر اوامر و نواهی آن ثابت قدم ماند؛ پاداش او بهترین پاداش میباشد که همان رضوان خدا و جاویدان ماندن در دارالسلام است.
۳- فضیلت خوف و خشیت از پروردگار اگر صاحبش را به طاعت خدا و رسولش وا دارد و نسبت به ادای واجبات و ترک محرّمات مصّمم و ثابتقدم نماید و اقوالش مطابق با افعالش باشد.
[۴۷۶] کفروا: از مادهی کفر است که در مقابلش شکر قرار دارد. در قرآن کَفَرَ یعنی پوشاند و شَکَرَ یعنی آشکار کرد. اصل کلمهی شکر یعنی آشکار کردن یا پرده را از روی چیزی کنار زدن؛ معنی دقیق در رابطه با مصطلحات قرآنی وقتی آشکار میشوند که بتوانیم در قرآن مقابل آنها را بیابیم. لذا کُفر و شُکر در مقابل همدیگر قرار دارند و در بسیاری از آیات قرآن وارد شدهاند. مثلاً: ﴿إِنَّا هَدَيۡنَٰهُ ٱلسَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرٗا وَإِمَّا كَفُورًا ٣﴾ [الإنسان: ۳]. این نکته، نکتهی بسیار دقیقی است که ما را کمک میکند برای فهم دقیقتر مصطلحات قرآنی. کفر یعنی پوشاندن و نقطهی مقابلش میشود شکر، یعنی آشکار کردن. یعنی انسان در راستایی حرکت کند که مظاهر رحمت و مظاهر نعمت الهی کاملاً آشکار شود، به طوری که دیگران که این مظاهر را میبینند به سمتی حرکت کنند که او در آن سمت مشغول حرکت است. و شاکر، چنین کسی است. در حدیث صحیح هم داریم که پیامبر خدا ج میفرمایند: «إِنَّ الله تَعَالى يُحِبُّ أنَّ يَرَى أثر نَعمتَهِ فِي عَبدِهِ»: «خداوند دوست دارد آثار نعماتی را که به بندهاش بخشیده در او ببیند». لذا کسی که این آثار نعمات و برکات خدایی را میپوشاند به شکلی مبتلا به کفر است. و خداوند از آنها به ملعون نام برده است، افرادی که ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَيَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِكَ يَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَيَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ ١٥٩﴾ [البقرة: ۱۵۹] و کتمان بینات نوعی کفر است. کسانی که کتمان میکنند چیزی را که بر آنها نازل کردهایم از بینات، بعد از اینکه ما آنرا برای مردم آشکار ساختیم، آنان کسانی هستند که هم خدا و هم لعنتکنندگان بر آنها لعنت میفرستند. پس در مقابل کُفر، شُکر قرار دارد. لذا کفر یعنی پوشاندن یعنی پردهای را روی نعمات خداوند کشیدن به طوری که نه خود از آن استفاده کنند و نه به دیگران اجازه دهند که از آنها استفاده نمایند، چه نعمتهای بیرونی و ظاهری و چه نعمتهای غیر ظاهری و درونی. مفهوم نعمت با رزق گره خورده است. ارزاق مادی بخش بسیار جزئی از ارزاق خدایی هستند. خدایی که خیرالرازقین است، قرار نیست رزق محدود و کوچکی را به بندگان بدهد. هرچه را کم داریم او داده است، از درون و بیرون و از صحت جسمی، روحی، روانی و عقلی تا با استفاده از آنها به هدایت و کمالات برسیم. اهل کتاب در قرآن معمولاً به یهود و نصاری اطلاق میشود. اینها اهل کتاب بودند، یعنی کسانی بودند که به شکلی خداوند در یک مقطع، هدایتی را برای آنها نازل کرد اما به دلایل مختلفی به خصوص یهود و نصارا از مسیر هدایت باز ماندند. هدایت را کنار زدند و یا اینکه هدایت را کاملاً فهمیدند مانند یهود اما به آن عمل نکردند و یا اینکه اصلاً هدایت را نفهمیده و به آن عمل هم نکردند، مانند نصاری... به تعبیر قرآن مغضوب علیهم و ضالین هستند و با توجه به آیات سورهی حمد اولین مصادیق برای مغضوب علیهم وضالین یهود و نصاری هستند. مشرِک: از مادهی شرک است. اصل شرک این است که چیزی در مشارکت چیز دیگری قرار بگیرد و از کلمهی شرک به معنی دام گرفته شده است. هنگامی که کسی با کسی شریک میشود به شکلی محدودیت برایش ایجاد میشود مانند اینکه در دام بیفتد و خداوند هم اگر بخواهد خداوندی کند و با دیگران این خداوندی را تقسیم نماید، دیگر نمیتواند خدای مقتدر و توانایی باشد. مثل این است که در دام دیگران گرفتار شده باشد. انسانهای مشترک هم به شکلی این وضعیت را دارند. کسانی که غیر خدا را به عنوان خدا تلقی میکنند و یا به همراه خدا به بندگی غیر خدا نیز میپردازند، به تعبیر قرآن بسیار اسیر هستند و اسیرترین اشخاص همانا مشرکین هستند. آیه ۲۹ سورهی زُمر بیانگر این معنا است: ﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا رَّجُلٗا فِيهِ شُرَكَآءُ مُتَشَٰكِسُونَ وَرَجُلٗا سَلَمٗا لِّرَجُلٍ هَلۡ يَسۡتَوِيَانِ مَثَلًاۚ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ ٢٩﴾. قرآن مردی را تصویر میکند که به چند نفر مدیون و وامدار است. و مرد دیگری را تصویر میکند که تنها به یک نفر مدیون و وامدار است و میفرماید: آیا این دو نفر باهم مساویند؟ از لحاظ روحی، روانی، فکری مثل هم هستند؟ قطعاً مانند هم نیستند و یقیناً مساوی هم نیستند. پس کدام یک از آنها حالشان بهتر است؟ آنکه به یک نفر وامدار است یا آنکه به چند نفر؟ خداوند جواب میدهد ﴿هَلۡ يَسۡتَوِيَانِ مَثَلًاۚ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ﴾ نخیر مساوی نیستند. اگر حمد و قدردانی قرار است انجام پذیرد، تنها برای الله است. لذا موحد به مانند فردی است که به یک فرد وامدار و مقروض است و مشرک به چند نفر. آیا مشرک با این وضعیت میتواند این چند نفر را از خود راضی گرداند و قرضهای همه را در سر موعدِ مشخص ادا کند؟ قطعاً جواب منفی است. لذا بندگیکردن برای خداوند در حقیقت به سود انسانها است.
من نکردم خلق تا سودی کنم
بلکه تا بر بندگان جودی کنم
[۴۷۷] رسول: از مادهی رِسل است که مصدرش میباشد. یعنی پیامی که به آرامی از کسی یا جایی به کسی یا جایی دیگر منتقل شود. نبی با رسول فرق دارد؛ نبی یعنی کسی که خبری به او داده شده و در رابطه با قضیهای که قبلاً از آن آگاه نبود، آگاه شده است. اما رسول خبر را گرفته و باید به دیگران منتقل کند اما در کمال متانت و آرامی. در ادبیات عرب وقتی کسی برای انجام کاری عجله میکند به او میگویند: علی رسلک، یعنی آرام باش و عجله نکن. یتلوا: از مادهی تلو است. یعنی دو یا چند چیز به دنبال هم قرار گرفتن و ردیفشدن. تالی یعنی چیزی که بعد از چیزی میآید. در ریاضیات و در قضایای شرطیه نیز مقدم و تالی را داریم. مقدم آن قضیهای است که پیش میآید و تالی آن قضیهای است که به دنبالش میآید. تلاوت یعنی خواندن قرآن به طوری که انسان را مطیع و پیرو خود گرداند و با قرائت فرق دارد. قرائت یعنی مجموعه مطالب را خواندن و هر قرائتی تلاوت نیست اما هر تلاوتی قرائت است. پس تلاوت به آن خواندنی گفته میشود که انسان را به دنبال خود کشانده و او را وادار به تبعیت نماید. صُحُف: جمع صحیفه است. یعنی نامه یا هر صفحهای که در آن چیزی نوشته شده باشد. مُطَهَّر: از مادهی طُهر است، به معنی پاکشدن چیزی از پلیدی. طاهر یعنی کسی که خود را از نجاست و پلیدی پاک کرده است. مطهر یعنی پاک کرده شده یا تخلیه شده از هرگونه رذلیت و پلیدی. [۴۷۸] کتب: جمع کتاب است و از مادهی کتب به معنی دوختن مشک آب است. مشک آب زمانی که سوراخ میشود به وسیلهی تکهای چرم، آن قسمت سوراخشده را بازسازی میکنند. در گذشته وقتی میخواستند مشک آب را که سوراخ است، پنبه کنند، میگفتند: من این مشک را کتب کردم، یعنی خوب و محکم دوختم. حالا اگر این دوختها متصل به هم باشند، معنیاش این است که عملیات پینهکردن و پینهدوزی به خوبی انجام شده است، پس کتاب به مجموعه کلماتی گفته میشود که در کنار هم قرار میگیرند و دارای رابطهی محکمی با همدیگر هستند. لذا هرکس که قلم به دست گیرد، قرار نیست نویسنده باشد، چون باید مطالب کتاب کاملاً به هم متصل و مرتبط باشند تا نام کتاب را از آن خود کند. قَیّمَه: از مادهی قوم است که اصلش قیوم بوده و بعداً واو به یاء تبدیل شده و بعد از ادغام تبدیل به قیم گردیده است که معنیاش از قائم بیشتر است. یعنی پابرجا و به دور از هرگونه کژی. [۴۷۹] تَفَرَّقَ: از مادهی فرق است. فَرَقَ یعنی شکافت، جدا کرد. فارق یعنی جداکننده. فاروق صیغهی مبالغه است، یعنی کسی که کارش جدا کردن است و به صورت خاص جدا کردن حق از باطل. فَرَقَ در باب تفعل میشود: تفرق- یتفرق- تفرق. یعنی جدا شدن و کندهشدن چیزی از کسی یا جایی. أوتوا: از مادهی اَتی به باب افعال رفته و تبدیل به آتی شده و از جمع غایب مذکر مجهول أوتوا ساخته شده است: أوتوا الکتاب یعنی کسانی که به آنها کتاب داده شده است. [۴۸۰] أمروا: از مادهی أمر است به معنی فرمان و دستور، دستوری که مشکلی در رابطه با اجرایش وجود نداشته باشد. لیعبدوالله: از مادهی عبودیت که مصدر دوم از عبد- یعبد- عبداً- است. معنی عبودیت بیشتر از عبادت است. پس عَبَدَ- یَعبُدُ- عَبَداً- عبادةً و عبودیةً حالا هرچه حروف مصدر بیشتر باشد، معنیاش هم بیشتر میشود. بعضی از مفسرین معتقدند در بعضی از آیات قرآن مفعول فعل عَبَدَ ذکر شده است. مانند این آیه که لفظ الله مفعول است. لیعبدوالله: بعضی جاها هم مفعول ذکر نشده است. در مواردی که مفعول ذکر شده، معنی عبودیت دارد، ولی مواردی که مفعول ذکر نشده معنی عبادت است و عبودیت معنیاش بیشتر از عبادت است، در حقیقت کمال عبادت میشود عبودیت. انسان ابتدا عَبد است و میشود اهل عبادت. به قول امام احمد غزالی در ابتدا هر عبادتی عادت است، بعد از مدتی عادتکردن، وقتی انسان از انجامدادنش لذت برد و احساس کرد شخصیتش قوت گرفته، میشود عبادت و بعد از آن در مرحلهی عبادت نباید متوقف شود، باید به این عبادتش رشد و بلوغ دهد تا به مقام عبودیت برسد. ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦﴾ [الذاریات: ۵۶]. اینجا هم مفعول است و عبودیت مدنظر است و معنی عبودیت بسیار زیبا و کاملتر است. مُخلص: از مادهی خَلَصَ و اینجا اسم فاعل از باب افعال است که میشود مخلص که معنیاش بیشتر از خالص است. خداوند در قرآن هم خالص هم مخلص و هم مُخلَص را مُخلَصین دارند. یک درجه پایینتر مخلص و یک درجه پایینتر هم خالص قرار دارد. خالص و مخلصشدن اکتسابی ولی مخلص شدن توفیق خدایی است. اگر انسان مقام خالص و مخلص را پیدا کرد، خداوند مقام مخلص را به او تقدیم میکند. در بسیاری از آیات قرآن خداوند در توصیف انبیا میفرماید: ﴿إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِينَ ٢٤﴾ [یوسف: ۲۴] او (یوسف) از بندگان مخلص ما بود، برای اینکه خالص و مخلص شده بود و ما هم او را مخلص گردانیدیم. و هرجا تعبیر اخلاص در کنار دین قرار گیرد، معنی آن عبارت است از اخلاص و اختیار در فرمانبرداری و اطاعت. «مخلصین له الدین» یعنی کسانی که فرمانبرداریشان را برای خداوند خالص گردانیدهاند، چون خداوند هر فرمانبرداری را نمیپذیرد، مگر اینکه همراه با اخلاص و اختیار باشد و عبودیت انسان زمانی که فرمانبرداریش مخلصانه باشد، معنی پیدا میکند. حُنَفَا: از مادهی حَنَفَ میباشد. حنف یعنی میل کرد به سمتی، یعنی در مسیری که بود به سمت دیگر میل کرد، حنیف یعنی کسی که در مسیری جهت خودش را تعیین کرده و جمع آن حنفا است. حنفا یعنی کسانی که راهشان را به سمت خداوند کج کردهاند و به هیچ قیمتی حاضر نیستند از این راه برگردند و توصیف حال حنفا از زبان شاعر این است:
اگر راهم سراسر مار باشد
بر او صد آهنین دیوار باشد
به جان حق که از ره برنگردم
اگر چنان که برگردم نه مردم
یُقیمُوا: از مادهی إقامه از ریشهی قوم میباشد. قائم که اسم فاعلش میشود، یعنی بر پای ایستاده و راست گردانیدن چیزی که کج است. «یقیموا الصلوه» نماز را اقامه میکنند و مقابل اقامه در قرآن إضاعه (ضایع گردانیدن) قرار دارد: ﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِۖ فَسَوۡفَ يَلۡقَوۡنَ غَيًّا ٥٩﴾ [مریم: ۵۹]. صلاه: صلاه مطلقاً به معنای دعا است. هرنوع دعایی را عرب صلاه میگوید و به صورت خاص صلاه به حرکات و سکناتی که به صورت منظم و روزانه در اوقات مشخصی انجام میگیرد، اطلاق میشود. زکاه: از مادهی «زکت الشجره» میباشد. یعنی درخت پُربار شد. وقتی درخت پُرثمر شد، اگر میوهها چیده نشوند، خودشان از درخت میافتند و بر کسی هم منتی نمیگذارد. کاملاً بر سر کسانی که منتظر بارش آن هستند میبارد. و میوههایی که به هیچ طریقی از بوته و درخت جدا نشوند، بعد از مدتی فاسد و خراب میگردند. اموال متراکم و انباشته مانند میوههای گندیدهای هستند که بعد از مدتی خشک میشوند و با وزش بادی میریزند و از بین میروند. و متأسفانه کسانی که اهل زکاه هستند، این تفکر را ندارند و اگر معنی کلمهی زکات را میدانستند، بسیار هوشیار میشدند. کسی که این همه مال را روی هم انباشته نموده و میپندارد که کار نیکویی انجام میدهد، سخت در اشتباه است. دین: دین چندین معنی دارد به معنی جزا و پاداش و به معنی برنامه و به معنی فرمانبرداری و... آمده است. [۴۸۱] شَرَّ: در این جا به معنی اَشَر است، یعنی افعل تفضیل، منتهی همزهاش به خاطر سنگینی تلفظ حذف میشود و در مقابل خیر است. بریه: اصلش بریئه بوده است. همزه تخفیف گردیده و به ی تبدیل شده و در ی دیگری ادغام گشته و بریه شده است. بریه بر وزن فعیله مفعول است، به معنی مخلوق. چون اصلش از مادهی برأ است و بارئ اسم فاعلش است. ﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ﴾ [الحشر: ۲۴]. یعنی پدیدآورنده پس بارئ یعنی پدید آورنده و خالق. [۴۸۲] عملوا: از عَمِلَ یعنی انجام داد و معنایش مقداری با «فعل» فرق دارد. «عمل» خاص انسان و مخلوقات صاحب علم و اراده است. اما «فعل» عام است میان صاحبان علم و اراده و سایر مخلوقات و لذا عامل با فاعل فرق دارد. الصالحات: «ال» که بر سر صالحات آمده، یعنی تمام کارهای صالح از کوچکترین کارها تا بزرگترین کارها را شامل میشود. صالحات هم از مادهی صَلَحَ مقابل فَسَدَ میباشد. صالح هم در مقابل فاسد میباشد. صلاح یعنی بر مسیر خیر یا مسیری که خداوند معین کرده است، حرکت کردن و صالح یعنی اینچنین کسی در مقابلش فَسَد میباشد که فساد یعنی از مسیر خداوند خارج شدن و مشی غیر خداوند را پیش گرفتن. [۴۸۳] جنات: از مادهی جنه یعنی باغی که پُر از درخت باشد، طوری که اگر از بالا به این باغ نگاه کنیم، زمین باغ معلوم نباشد و شاخههای درختان در هم دیگر فرو رفته باشند. جن هم یعنی موجود پوشیده و مخفی و پنهان. عَدن: از مادهی عدن و به معنی جاویدانگی است. معدن هم از همین ریشه گرفته شده است. معدن به جایی گفته میشود که چیزی را از آن استخراج میکنند و با ادامهی استخراج تمام نمیشود. خالدین: از مادهی خُلد است به معنای جاودانگی و همیشه ماندن چیزی یا کسی در جایی است. رضی: راضی شد و مصدر آن رضا است که بعد از تسلیم، انسان به آن خواهد رسید. یعنی ابتدا انسان اهل اسلام و سپس اهل رضا میشود. در مقام تسلیم شاید بعضی مواقع انسان برای کاری در دلش احساس جبر و اکراه نماید. در مقام رضا، اکراه قلبی از بین میرود و تمام وجود تسلیم میشود. خشی: ترسید و مصدر آن خشیت که به معنی خوف همراه با تعظیم است و یک مرتبه از خوفِ مطلق بالاتر است، خوفِ مطلق بین خشیت و جُبن است. و جُبن یک مرتبه از خوف پایینتر است. خوف از غیر خدا را جبن گویند. خوف، مطلق است و میتواند ترس از خدا باشد و یا ترس از غیر خدا. و نوع مخصوصی از خوف که همراه با تعظیم مقام کسی باشد، خشیت نامیده میشود که مخصوص خداوند است.