تقسیمبندی آیات سوره
از آیهی ۱ تا آیهی ۶ بیان انحراف اقتصادی است که در جامعهی آن زمان پیش آمده و علت این انحراف؛ یعنی در قرآن ما جایی را سراغ نداریم که مشکل و فساد و انحرافی را بحث کرده باشد، مگر اینکه به ریشهی آن فساد و انحراف هم توجه کرده و در حقیقت تشخیص درمانِ درد مساوی است با معالجهی درد. وقتی در رابطه با فساد اقتصادی بحث میکند علت آنرا هم میگوید و در ضمنِ بیان علت، ما را راهنمایی میکند تا به دنبال دوایی که انحراف و فساد را از بین میبرد، بگردیم.
از آیهی ۷ تا ۱۷ بیان ویژگیهای کسانی است که منکر قیامت هستند و اصولاً حیات بعد از مرگ را قبول ندارند و وضعیت این افراد در روز قیامت و در دنیا.
از آیهی ۱۸ تا آیهی ۲۸ بیان صفات کسانی است که مؤمن به آخرت و قیامت هستند و نتایج دستاوردشان در آخرت.
از آیهی ۲۹ تا آخر سوره نتیجهگیری کل سوره است و وضعیت اهل ایمان و غیر اهل ایمان در روز قیامت.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَيۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِينَ ١ ٱلَّذِينَ إِذَا ٱكۡتَالُواْ عَلَى ٱلنَّاسِ يَسۡتَوۡفُونَ ٢ وَإِذَا كَالُوهُمۡ أَو وَّزَنُوهُمۡ يُخۡسِرُونَ ٣ أَلَا يَظُنُّ أُوْلَٰٓئِكَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ ٤ لِيَوۡمٍ عَظِيمٖ ٥ يَوۡمَ يَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٦﴾ [المطففین: ۱-۶].
راجع به این آیات اولیهی سوره مطفّفین، یکی از انصارس میگوید: ما در میان مردم بدپیمانه بودیم تا آنجا که هر کدام از ما دو کیل داشتیم، یک کیل برای خرید و یک کیل برای فروش ولی هنگامی که این سوره بر ما نازل شد، بهترین کیل و وزن را داشتیم.
﴿وَيۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِينَ ١﴾ [۱۷۹].
«وای [هلاکت و خسران] بر کمفروشان!».
﴿وَيۡلٞ﴾: هلاک، عذاب باد بر کسانی که پیمانهای برای خود دارند و در معاملات از پیمانهی خود استفاده میکنند ولی برای مردم از پیمانهی دیگر که کمتر است، استفاده میکنند.
﴿مُطَفِّفِينَ﴾: کسانی که در میزان غش میکنند، تاجرانی که بر بازار سلطه داشتند و برای خودشان سنگ و پیمانهی مخصوص داشتند و همه جا با خود میبردند.
ویل: (۱) کلمهی عذاب (۲) وادیای در جهنم
سبب نزول ﴿وَيۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِينَ...﴾: نسایی و ابن ماجه به سند صحیح از ابنعباس روایت کردهاند، چون رسول خدا ج به مدینه آمد، مردم آن دیار هنگام پیمانه یا وزنکردن، حق دیگران را کم میکردند، پس خدای متعال ﴿وَيۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِينَ...﴾ را نازل کرد؛ بعد از نزول وحی، وزنکردن و پیمانهکردن را کاملا درست رعایت میکردند [۱۸۰].
حسرت و هلاکت عاید کسانی باد که مطفف هستند. بهترین تعریف از مصطلحات قرآنی را خود قرآن دارد، یعنی کمفروشان اما این معنی کافی نیست، زیرا چه نوع کمفروشی است که انسان را به این وضعیت میاندازد؟
خداوند متعال کمفروشان و کاهندگان را تهدید میکند به درهای در دوزخ که در آن سیل جراحات دوزخیانی که کاهندگان در وزن و پیمانه هستند جاری است؛ خداوند حالت آنان را توضیح میدهد و میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ إِذَا ٱكۡتَالُواْ عَلَى ٱلنَّاسِ يَسۡتَوۡفُونَ ٢﴾ [۱۸۱].
«کسانی که چون [برای خود] از مردم پیمانه میکنند، حق خود را کامل میگیرند».
﴿يَسۡتَوۡفُونَ﴾: «به تمام و کمال افزون براندازه دریافت میکنند.»
مال مسلمان را میبرند، مشکلی نیست اما اگر بخواهند کمی از مال خود را بدهند، آن وقت صدایشان به آسمان بلند میشود و میگویند کو مسلمانی؟ و این درست نیست و...
﴿وَإِذَا كَالُوهُمۡ أَو وَّزَنُوهُمۡ يُخۡسِرُونَ ٣﴾ [۱۸۲].
«و هنگامی که [میخواهند] برای آنان پیمانه یا وزن کنند، کم میگذارند». و این وضعیت مردم در زمان هجرت رسول خدا به مدینه بود.
﴿وَإِذَا كَالُوهُمۡ﴾: «و چون برای آنان پیمانه کنند: یعنی «كالوا لَهُم».
﴿أَو وَّزَنُوهُمۡ﴾: «و یا برای آنان وزن کنند: «وزنو لَهُم».
و با ترازویی که سنگینتر است و کمتر نشان میدهد و یا پیمانهای که سبکتر است و بیشتر نشان میدهد، از حق مردم میزدند.
وقتی که در مقام معامله و مکایله، یعنی پیمانهکردن با دیگران هستند یا اینکه بخواهند وزن دقیقی را به آنها نشان دهند، این کار را نمیکنند. ﴿يُخۡسِرُونَ ٣﴾ یعنی کاستن، یعنی آن چیزی را که باید به مردم بدهند، نمیدهند و قیمت کالای دیگران را میشکنند که خود نوعی تطفیف است. کالایی که ارزش آن مثلاً ۱۰۰ تومان است، میگویند که بیشتر از ۲۰ تومان نمیارزد. یخسرون یعنی بیارزشکردن کالای دیگران که قرآن در این باره منع صریح دارد: ﴿وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ﴾ [هود:۸۵] یعنی کالای دیگران را بیارزش نکنید. کسی که دیگران را تحقیر میکند و خودش را بالا میکشد، مطفف است. چه در باب اقتصادی باشد و چه در باب اجتماعی و اخلاقی و سیاسی و... باشد. و در سورهی الرحمان هم میفرماید: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلۡوَزۡنَ بِٱلۡقِسۡطِ وَلَا تُخۡسِرُواْ ٱلۡمِيزَانَ ٩﴾ [الرحمن: ۹] چرا میزان عمومیت دارد؟ برای اینکه در آیهی قبلی فرموده: ﴿وَٱلسَّمَآءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ ٱلۡمِيزَانَ ٧ أَلَّا تَطۡغَوۡاْ فِي ٱلۡمِيزَانِ ٨﴾ [الرحمن: ۷- ۸]. خداوند آسمان را رفعت بخشید و برای هرچیزی میزان قرار داد، از جمله در رابطه با اقتصاد، اخلاق، اعتقاد و... نیز میزان قرار داده است. لذا هرگونه ایجاد عدم تعادل و توازن در میزانهای ربانی میتواند مصادیقی از تطفیف باشند.
خداوند متعال این رفتار آنان را مورد انکار و توبیخ قرار میدهد و میفرماید:
﴿أَلَا يَظُنُّ أُوْلَٰٓئِكَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ ٤﴾ [۱۸۳].
«آیا یقین ندارند که [قیامت فرا میرسد و از قبرها] برانگیخته میشود»؟
﴿أَلَا﴾: «استفهام توبیخی انکاری است.»
﴿يَظُنُّ﴾: «یقین ندارند.»
دلایل برانگیخته شدن انسان در زمین محشر و وجود قیامت:
۱- فطرت: نیرویی درونی در وجود انسان.
۲- دلیل: آیات قرآن کریم و احادیث پیامبر ج.
۳- عقل: عقل انسان حکم میکند که باید قیامتی وجود داشته باشد تا نتیجهی اعمال خود را ببینند.
یعنی حتی اگر در قیامت و محشورشدن دوبارهی پس از مرگ، شک هم دارند نباید این کار (کمفروشی و غش) را بکنند مانند آبی که حدس میزنی مسموم باشد ولی آنرا میخوری؛ پس به مجرد حدس زدن کافی است که آنرا انجام ندهی.
روز قیامت حدس و گمان نیست و حقیقت است؛ و شک و تردید در قیامت، آنها را برای انجام این کار جری کرده است.
﴿لِيَوۡمٍ عَظِيمٖ ٥﴾.
«در روزی بزرگ».
در روز بزرگ که همان روز جزا و حساب میباشد. روزی که در آن باید ۵۰ هزار سال درنگ کنی و کافران در آن روز از دیدار خداوند محروماند و لال میشوند و از فشار و ناراحتی، دستهای خود را گاز میگیرند. مانند این روزهای دنیوی نیست که میآیند و میروند و هیچ اتفاقی هم نمیافتد. هر روز هزاران بیگناه را از بین میبرند، هزاران نفر را در خون خودشان میغلطانند و... هر روز مانند روز قبل بسیار عادی میگذرد، به غذا، شکم، تفریح و... خودشان میرسند و اصلاً هم مهم نیست اما روز قیامت بسیار جدی است. ﴿لِيَوۡمٍ عَظِيمٖ ٥﴾ روز عظیم و بزرگی است. چرا یوم عظیم است؟ چون به تعبیر دیگر قرآن در سورهی حج، زلزلهی آن روز، زلزلهی ارض و تکانخوردن کرهی زمین است. ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡۚ إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَيۡءٌ عَظِيمٞ ١﴾ [الحج: ۱] آن زلزله شیء عظیم است. یک سری اتفاقات بزرگ در آن روز میافتد، از جمله زلزل ارض، تکویر شمس، انفطار سماء؛ لذا آن اتفاقات در جای خود بزرگ هستند و مجموع اتفاقات بزرگ، آن روز را بزرگ میکند.
﴿يَوۡمَ يَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٦﴾.
«[همان] روزی که مردم [برای حسابرسی] در پیشگاه پروردگار جهانیان میایستند».
﴿يَوۡمَ يَقُومُ ٱلنَّاسُ﴾: «روزی که مردمان از قبرها بهپا خیزند.»
﴿يَقُومُ﴾: ایستاده (حفاة العراة) «لخت و عریان» و ختنه شده و غرق در عرق و فشار و ترس و ازدحام جمعیت درحالیکه خورشید در نزدیکی و بالای سر آنها قرار دارد.
﴿لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾: «با خشوع و فروتنی، مردم منتظر حکم خداوند متعال میشوند.»
ـ حج مثال کوچکی از قیامت است؛ زیرا بسیار شلوغ است و هرکس به فکر خودش است.
روزی که همهی مردم خاشعانه و ذلیلانه صف میکشند و برای خداوند قیام میکنند و منتظر حکم و داوری پروردگار هستند و آن روز، روزِ محاسبه است. حشر و محاسبهی مردمان در آن روز، صدسال و یا بیشتر طول میکشد، بعضی از هول و هراس آن روز در عرق غرق میشوند و عرق بعضی تا نصف گوشها میرسد، روایات صحیح و فراوانی در اینباره وارد شده است. ﴿يَوۡمَئِذٖ تُعۡرَضُونَ لَا تَخۡفَىٰ مِنكُمۡ خَافِيَةٞ١٨﴾ [الحاقة: ۱۸] آن روز است که همهی شما آماده کرده میشوید و هیچ چیز پنهانشدنی را کسی نمیتواند پنهان نماید و بپوشاند ﴿يَوۡمَ يَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٦﴾ در مقابل خداوند همه صف کشیدهاند و آماده برای محاسبه هستند و این جا است که صفها باید از هم جدا شوند.
رهنمود آیات فوق
۱- تحریم [۱۸۴] کاستن در پیمانه و وزن هنگام داد و ستد، تطفیف و کاستن به این معناست که کسی عمداً از دریافت، اضافه گیرد اگرچه اندک باشد و در پرداخت، عمداً کاهش دهد اگرچه اندک باشد ولی اگر در دریافت و پرداخت بدون عمد و قصد اضافه و کم دهد گناهی بر او نیست.
۲- هشدار انسان به روز قیامت و اثبات آن.
۳- بزرگ نشان دادن روز قیامت، روزی که انسانها در پیشگاه پروردگار جهان به پای میایستند تا خداوند درمیان آنها حکم دهد و هرکسی برحسب اعمال خود، خوب یا بد پاداش داده شود.
﴿كَلَّآ إِنَّ كِتَٰبَ ٱلۡفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٖ ٧ وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا سِجِّينٞ ٨ كِتَٰبٞ مَّرۡقُومٞ٩ وَيۡلٞ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُكَذِّبِينَ ١٠ ٱلَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ ١١ وَمَا يُكَذِّبُ بِهِۦٓ إِلَّا كُلُّ مُعۡتَدٍ أَثِيمٍ ١٢ إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِ ءَايَٰتُنَا قَالَ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ ١٣ كَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ١٤ كَلَّآ إِنَّهُمۡ عَن رَّبِّهِمۡ يَوۡمَئِذٖ لَّمَحۡجُوبُونَ ١٥ ثُمَّ إِنَّهُمۡ لَصَالُواْ ٱلۡجَحِيمِ ١٦ ثُمَّ يُقَالُ هَٰذَا ٱلَّذِي كُنتُم بِهِۦ تُكَذِّبُونَ١٧﴾ [المطففین: ۷-۱۷].
﴿كَلَّآ إِنَّ كِتَٰبَ ٱلۡفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٖ ٧﴾ [۱۸۵].
«هرگز چنین نیست [که کافران پنداشتهاند زندگی پس از مرگی نیست]! به راستی که نامۀ [اعمال] فارجران [کفار و منافقین] در سِجّین است».
﴿كَلَّآ﴾: «قطعا، قضیه آنچنان نیست که کمفروشان میپندارند.» کلا جواب توقع و انتظاری است که واقع نشده است.
﴿فُجَّارِ﴾: کافران، منافقان، فاسقان.
﴿سِجِّينٖ﴾:
جایی تنگ
جایی در جهنم
جایی در زمین هفتم
بعد از مرگ، نامۀ اعمال انسان توسط فرشتگان به آسمان بالا رفته و مهر میشود، نامهی نیکوکاران به علیین رفته و نامهی اعمال گناهکاران از بالا به پایین و در سجین انداخته خواهد شد. خداوند در مورد محل کتاب اعمال کافران صحبت میکند تا شاید برگشته و توبه کنند (یعنی: زمانی که جای کتاب اعمال آنها چنین جایی باشد پس جای خودشان کجا خواهد بود). کسی که نامهی اعمال او در سجین درج شده باشد، باید از زندان طولانی در محنت و رنج مطلع شود مکان آن در طبقۀ هفتم زمین است.»
سیاق آیات پیوسته در رابطه با تحذیر از ظلم و فسق و نافرمانی خداوند متعال است از آنجا که میفرماید: ﴿كَلَّآ﴾ قضیه آنچنان نیست که این کمفروشان و ضایعکنندگان حقوق میپندارند که گویا در محاسبه و جزا دقت نمیشود و یا این نوع موارد در دیوان کرامالکاتبین به ثبت نمیرسد و مجازاتی ندارد. کارنامۀ ظالمان فاجر و متجاوزین از شریعت و حدود الهی، در «سجین» است. سجین در طبقۀ پائینتر مخلوقات است که ارواح کافران و ستمگران در آن جای دارند و نامۀ اعمالشان در آنجا به ثبت رسیده است.
انتظار میرفت که اگر مردم متوجه شوند و در رابطه با ایمان به قیامت کمی فکر کنند، از بلای بسیار دهشتناک تطفیف فاصله میگیرند و مرتکب تطفیف نشوند. اما اگر ایمان نباشد این مسئله اتفاق میافتد. لذا: کاملاً اینچنین نیست؛ فجار همان مطففین هستند. یعنی همان مطففین نامهی اعمالشان در جایی به نام سجین محبوس است. و به خاطر اینکه سجین را به ما معرفی کند، میفرماید:
﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا سِجِّينٞ ٨﴾.
«تو [ای رسول] چه میدانی که سجین چیست»؟
یعنی تصور این را هم که سجین چگونه است نمیتوانی بکنی. و این سبک عبارت بخاطر اهمیت موضوع است.
﴿كِتَٰبٞ مَّرۡقُومٞ ٩﴾ [۱۸۶].
«کتابی است که [اعمال بدکاران در آن] نوشته شده است [نابود نمیشود و افزایش و کاهش نمییابد]». نشاندار به علایم مشخصه بوده و نوشتههایش خوانا و گویا است و کار کتابت آن پایان یافته است و هیچ تغییری هم در آن داده نخواهد شد.
﴿مَّرۡقُومٞ٩﴾:
۱- در آن کم و کاست و زیادی نیست.
۲- واضح و مشخص است.
۳- کتاب اعمال کفار دارای علامت خاصی است و اسم آنان روی آن نوشته شده است.
۴- مختوم است: بعد از مرگ، ختمی مانند قفل بر نامهی اعمال انسان میزنند.
﴿وَيۡلٞ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُكَذِّبِينَ ١٠﴾.
«در آن روز، وای بر تکذیبکنندگان!». و کسانی که این روز را قبول نداشتند.
عذاب دردناک در وادی ویل در روز قیامت از آنِ تکذیب کنندگان خدا، آیات خدا و دیدار خدا و تکذیب کنندگان روز جزا و محاسبه میباشد.
﴿مُكَذِّبِينَ﴾: کسانی که به دین دعوت شدهاند ولی قبول نکردند یعنی عذاب و هلاک برای کسانی که اتمام حجت بر آنان شده و دین به آنان معرفی و دعوت شدهاند اما آنرا قبول نکردند و روز قیامت را دروغ میپندارند.
﴿ٱلَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ ١١﴾.
«آنان که روز جزا را [که خداوند در آن روز جزای اعمال بندگان در دنیا را میدهد انکار و] تکذیب میکنند».
﴿بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ﴾: «روز قیامت که روز حساب و جزاست.»
﴿وَمَا يُكَذِّبُ بِهِۦٓ إِلَّا كُلُّ مُعۡتَدٍ أَثِيمٍ ١٢﴾ [۱۸۷].
«و جز ستمکارانِ گنهکار [که از حدود خداوند تجاوز میکنند، کسی] آن [روز] را تکذیب نمیکند».
﴿كُلُّ مُعۡتَدٍ﴾: «هر ظالم و ضایعکنندۀ حقوق پروردگار متعال و حقوق دیگران. تجاوز کننده از راه حق.»
﴿أَثِيمٍ﴾:
«بسیار گناهکار، غوطهور در گناه.»
و قیامت را تنها کسی تکذیب میکند که دو ویژگی داشته باشد: یکی معتد باشد، یعنی حدشکن باشد، زیرا ایمان به آخرت انسان را محدود میکند. معتد یعنی کسی که حدود و مرزها را میشکند، لذا هم خودش ضرر میکند و هم به دیگران ضررهایی را میرساند، آن کسانی که نمیخواهند در یک حد و مرزی سالم زندگی کنند و سلامت دیگران را هم به خطر میاندازند، اینها کسانی هستند که مؤمن به آخرت نیستند. و دوم کسانی که دچار چنان گناهانی میشوند که اصلاً مشتاق رسیدن به ثواب و پاداش نیستند و این گناهان آنها را از حرکت به سوی ثواب و پاداش و خیر باز میدارد.
﴿إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِ ءَايَٰتُنَا قَالَ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ ١٣﴾.
«هنگامی که آیات ما بر او تلاوت شود، گوید: «[این] افسانههای گذشتگان است [و از جانب خداوند نیست]».
﴿أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾: «آنچه که گذشتگان از داستانها و اخبار نادرست نوشته باشند «افسانه».
و این متجاوز گناهکار کسی است که هرگاه آیات خدا به عنوان یادآوری و تعلیم، بر افرادی چون او سخت دل و سنگ دل خوانده شود و از آنها دعوت میشود که از این آیات تبعیت و پیروی کنند میگویند دورهی قرآن تمام شده است. قرآن افسانههای گذشتگان است و به درد جامعهی امروز نمیخورد. نمیتواند مشکل جامعهی مدرن امروز ما راحل کند. الآن ما نیازمند علمای سیاست، اقتصاد و... هستیم تا برای ما برنامهریزی کنند و به قول امروزیها ما خواهان جامعهی سکولار و در حاشیه قرار دادن دین هستیم و هرکس میخواهد بندگی کند، مانند کلیسا به گوشهی مسجد برود و برای خودش نیایش و عبادت انجام دهد. خداوند دلیل آنرا گناهکردن زیاد آنان و سیاه و کج شدن قلبشان میداند.
رهنمودهای آیات فوق
۱- بیان اینکه نامهی اعمال فاجران در «سجین» است؛ سجین نام دیوانی است که اعمال بدکاران و مستحقان دوزخ در آن قرار دارد. جایگاهی است در پایینترین طبقات زمین که نامهی اعمال فاجران و فاسقان در آن قرار دارد. لفظ سجین مشتق از سجن به معنی زندان است.
۲- تهدید شدید نسبت به کسانی که خدا و آیات او و دیدار او را تکذیب میکنند.
۳- اثبات عقیده به جزا و روز قیامت.
﴿كَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ١٤﴾ [۱۸۸].
«هرگز چنین نیست [که آنها تصور میکنند]؛ بلکه [به سبب] آنچه کردهاند، بر دلهایشان زنگار بسته است».
﴿رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم﴾: «پرده برروی دلهایشان گذاشته و مانع از قبول حق میباشد.»
نه چنان است که ناباوران ادعا دارند که قرآن افسانههای پیشینیان است بلکه اعمال زشت آنان و اثرات گناهان است که دلهایشان را زنگ زده کرده است. و همچون زنگاری بر دلهایشان نشسته و منافذ هدایت را بر رویشان بسته است و از معرفت و شناخت حق بازماندهاند. [۱۸۹]
کلای دوم نفی انتظار تغییر مردم در مقابل تلاوت آیات را بیان میکند. وقتی که به آنها گفته میشود مشکلات امروزی ناشی از ضعف و یا عدم ایمان به آخرت است، نمیپذیرند. چرا؟ ﴿بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ١٤﴾ به این دلیل که دلهایشان زنگ زده است و در حدیث داریم که از ترمذی روایت شده است که رسول خدا ج فرمود: «إن القلب ليصدا كما يصدا الحديد قيل وما جلاؤها يا رسول الله؟ قال: بتلاوة القرآن وذكر الموت»: دلها زنگ میزنند، همچنان که آهنگ زنگ میزند. پرسیده شد، چگونه دلها را جلا بدهیم؟ فرمود: با تلاوت قرآن و یاد مرگ. مرگ اندیشی و تلاوت قرآن است که دلها را جلا و صیقل میدهد. یعنی دلهایشان را کاملاً این زنگ تحت پوشش قرار داده است. چرا؟ به خاطر کارهایی که میکردند و مشتاق انجام دادن آن بودند. یعنی اعمال ناصالح و معصیتی که انجام دادند، نتیجهاش دلهای زنگار زده شد. و به قول حافظ وقتی که دلها زنگار برداشت و آئینهی دل مکدر شد، دیگر نمیتواند حق و باطل را از هم تشخیص دهد.
آئینهات دانی چرا غماز نیست
زان که زنگار از رُخش ممتاز نیست
زنگار همان ران است. نتیجه چه میشود؟
﴿كَلَّآ إِنَّهُمۡ عَن رَّبِّهِمۡ يَوۡمَئِذٖ لَّمَحۡجُوبُونَ ١٥﴾ [۱۹۰].
«هرگز چنین نیست [که آنها میپندارند]. بیگمان، آنان در آن روز از [دیدار] پروردگارشان محرومند».
﴿لَّمَحۡجُوبُونَ﴾: «از دیدار پروردگارشان محجوب و بیبهرهاند.»
خداوند با سرزنش و توبیخکنان نسبت به اقوال باطل و اعمال فاسد آنان میفرماید: حقا این تیرهدلان از پروردگارشان در حجاباند، اجازهی دیدار خدا را ندارند. و اولین و سختترین عذاب گناهکاران همانا محرومشدن از دیدن پروردگارشان است. دیگر راهی نیست و اگر اینها انتظار دارند که به جایی برسند، انتظاری عبث و بیهوده است. چرا که اینها خودشان را در دنیا با اعمال و اعتقادشان محجوب کردند.
﴿ثُمَّ إِنَّهُمۡ لَصَالُواْ ٱلۡجَحِيمِ ١٦﴾.
«و [بعد از حساب،] مسلماً وارد دوزخ میشوند».
﴿لَصَالُواْ ٱلۡجَحِيمِ﴾: «داخل آتش دوزخ میگردند و بدان میسوزند.» (صِلی) و این دومین عذاب گناهکاران است.
قطعاً آنان به دوزخ درآیند و با آتش آن میسوزند و انواع عذاب را میچشند، جهنمی که تمام ناشدنی است.
﴿ثُمَّ يُقَالُ هَٰذَا ٱلَّذِي كُنتُم بِهِۦ تُكَذِّبُونَ ١٧﴾.
«آنگاه به ایشان گفته میشود: این [آتش] همان چیزی است که آنرا [در دنیا چون رسول خدا از آن خبر داد] تکذیب میکردید».
سپس با سرزنش و خفت و خواری به آنان گفته میشود: این همان عذابی است که شما در دنیا آنرا دروغ میگرفتید و اکنون کفر و گناهان، شما را بدانجا کشانید. اکنون بچشید سزای اعمال خود را جز عذاب چیزی بر شما اضافه نخواهد شد. و این عذاب تقصیر خودتان است و این سومین عذاب گناهکاران است.
کافران برای عذاب بیشتر در روز قیامت بزرگتر میشوند، گفته میشود: ران آنها به اندازۀ کوه احد گشته و فاصلهی پوست و گوشت آنها به اندازۀ یک ماه میشود و از شدت گریه و اشکهای سوزان و خونی که از چشمانشان سرازیر میشود زیر چشمانشان به اندازهای گود میشود که یک کشتی میتواند در آن شنا کند. [۱۹۱]
و نهایتاً به آنها گفته خواهد شد: این همان چیزی است که در دنیا تکذیب میکردید و قبول نداشتید و میگفتید که قیامت و حساب و کتاب معنی ندارد و این همان روز است که در دنیا وجودش را تکذیب میکردید.
﴿كَلَّآ إِنَّ كِتَٰبَ ٱلۡأَبۡرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ١٨ وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا عِلِّيُّونَ ١٩ كِتَٰبٞ مَّرۡقُومٞ٢٠ يَشۡهَدُهُ ٱلۡمُقَرَّبُونَ ٢١ إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِي نَعِيمٍ ٢٢ عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ يَنظُرُونَ ٢٣ تَعۡرِفُ فِي وُجُوهِهِمۡ نَضۡرَةَ ٱلنَّعِيمِ ٢٤ يُسۡقَوۡنَ مِن رَّحِيقٖ مَّخۡتُومٍ ٢٥ خِتَٰمُهُۥ مِسۡكٞۚ وَفِي ذَٰلِكَ فَلۡيَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ ٢٦ وَمِزَاجُهُۥ مِن تَسۡنِيمٍ ٢٧ عَيۡنٗا يَشۡرَبُ بِهَا ٱلۡمُقَرَّبُونَ٢٨﴾ [المطففین: ۱۸-۲۸].
پس از آنکه خداوند متعال نامۀ اعمال فاجران و سرانجام آنان را بیان داشت، به ذکر پرونده و نامهی اعمال نیکوکاران و سرانجام آنان پرداخت و فرمود:
﴿كَلَّآ إِنَّ كِتَٰبَ ٱلۡأَبۡرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ١٨﴾ [۱۹۲].
«هرگز چنین نیست [که آنها میپندارند حساب و جزایی نیست]؛ بیگمان، نامۀ [اعمال] نیکوکاران در «عِلّیین» است».
﴿كِتَٰبَ ٱلۡأَبۡرَارِ﴾: «آنچه در پروندۀ ابرار نوشته شده».
﴿ٱلۡأَبۡرَارِ﴾: جمع برّ و یا بارّ است.
۱- کسانی که نه فقط ظاهر آنان بلکه باطن و اعمال آنان نیز پاک است و ایمان دارند و حقوق خدا و حقوق بندگان خدا را به جا میآورند.
۲- کسانی که کارهای خیر بسیاری انجام میدهند و بسیار اطاعت خداوند میکنند. به وسیلهی اطاعت صادقانۀ خدا در ادای واجبات و اجتناب از محرمات، نسبت به پروردگارش نیکی کند و یا نیک رفتار باشد. پروندهی چنین اشخاصی در علیین است.
﴿لَفِي عِلِّيِّينَ﴾: «در مکانی به نام «عليين» -در آسمان در زیر عرش خدا- دارندگان این پرونده در اعلای بهشتاند.»
علیین: (اقوال علما)
۱- منطقهای در سدرة المنتهی
۲- منطقهای در آسمان هفتم
۳- جایی در زیر عرش خداوند.
بعد از مرگ، کتاب اعمال انسان بالا رفته، ختم میشود و بسته به اعمال شخص به سجین یا علیین منتقل میشود. محل قراردادن کتاب اعمال شخص، دلیلی بر محل خود شخص است.
در این آیات و آیات بعد به بررسی اوصاف کسانی میپردازد که مؤمن به آخرت هستند و البته ایمانداشتن به آخرت دارای آثاری برای اهل ایمان در دنیا و آخرت میباشد. مؤمنان به آخرت در دنیا انسانهای وارستهای هستند و در آخرت جزای ایشان از جنس عملشان خواهد بود؛ کلاً این طور نیست که این وضعیت ظاهراً ناخوشایندی که اهل ایمان دارند و وضعیت خوشایندی که اهل کفر دارند، ادامه پیدا کند، قطعاً روزی به پایان خواهد رسید. آن کسی که در دنیا به این فضائل و ارزشها رسید به صف پاکان و نیکان ملحق گردید، نامهی اعمالشان در علیین است و جزا هم قطعاً از جنس عمل است.
﴿ َمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا عِلِّيُّونَ ١٩﴾.
«و تو چه دانی که «عِلّیین» چیست»؟
و ای رسول، تو چه میدانی آن جایی که به اینها وعده داده شده است، کجا است و چیست؟
﴿كِتَٰبٞ مَّرۡقُومٞ ٢٠﴾.
«کتابی است که [اعمال نیکوکاران در آن] نوشته شده است [و نابود نشده و افزایش و کاهش نمییابد]».
﴿مَّرۡقُومٞ﴾:
۱- معلوماتش واضح و مشخص است.
۲- در آن نقصی نیست و کم و کاست ندارد.
۳- مختوم و بسته است و اسم شخص روی آن نوشته شده است.
۴- هیچکس غیر از صاحبش آنرا نمیبیند.
نوشتۀ گویاست که خداوند متعال بدان حاملش را از آتش جهنم امان میدهد و به بهشت میفرستد. برای این که حسابشان کاملاً واضح و روشن باشد:
﴿يَشۡهَدُهُ ٱلۡمُقَرَّبُونَ ٢١﴾.
«که مقرّبان [درگاه الهی در هر آسمان = فرشتگان] بر آن حاضر شوند [و گواهی دهند]».
﴿ٱلۡمُقَرَّبُونَ﴾:
۱- فرشتگان.
۲- انبیا.
۳- صدیقین و شهدا.
فرشتگان مقرّب در آسمانها بدان حضور مییابند و محتوای آن کتاب مرقوم را بخاطر میسپارند و شاهد امان ایشان از آتش و نایل شدنش به بهشت میشوند.
مقربین، شاهد این نامههای اعمال هستند، یعنی شهادت میدهند به اینکه این افراد کسانی بودهاند که در دنیا با قول و فعلشان آن چیزی را که خداوند فرموده بود، تأیید کردند، این جا منظور از مقربین فرشتگان هستند و یک معنی دیگرش عبارت است از انسانها و انبیاء که شاهد بر حقانیت راه آنها هستند. در قرآن خداوند اشاره کرده است که: ﴿وَأَشۡرَقَتِ ٱلۡأَرۡضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ ٱلۡكِتَٰبُ وَجِاْيٓءَ بِٱلنَّبِيِّۧنَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَقُضِيَ بَيۡنَهُم بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ ٦٩﴾ [الزمر: ۶۹] انبیا و شهدا آورده میشوند تا گواهی دهند.
فرق دیگر کتاب اعمال مسلمانان و کافران این است که کتاب مسلمانان با جشن و شادی فرشتگان و شرکت ۳ گروه مبارک به دست شخص داده میشود و آنها به انسان تبریک میگویند برای زحمتی که در دنیا کشیده و سختیهایی که تحمل کرده است.
﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِي نَعِيمٍ ٢٢﴾.
«همانا نیکوکاران در نعمت[های دائمی بهشت] هستند».
﴿نَعِيمٍ﴾: رضایت و دیدار الله متعال، صدای خوش.
۱- نعیم جسمی: راحتی و آسایش، آب و خوراک خوب، دریاچه با طعم شیر و عسل.
۲- نعیم روحی و قلبی: ﴿ٱدۡخُلُوهَا بِسَلَٰمٍ﴾، ندایی بدین معنا که از امروز دیگر نمیمیرید و مریض نمیشوید.
اولین نعمت روحی در زمین محشر شروع میشود که صدا زده میشود و همه رو به بالا میکنند. در آنجا مرگ را در پوستین گوسفندی کرده و میکشند و به اهل بهشت بشارت میدهند که دیگر هیچکس نمیمیرد و مسلمانان به حدی خوشحال میشوند که اگر قرار باشد کسی از خوشحالی بمیرد، این مسلمانان هستند و اگر قرار باشد کسی از غصه و ماتم بمیرد، این کافران هستند.
از دیگر نعمتهای بهشت این است که کسانی که در دنیا موسیقی گوش نمیدهند، در آخرت حوریان بهشتی با سه مشخصهی: شکل زیبا، اندام زیبا و صدای خوب برای آنان ترانه میخوانند. و همچنین در بین درختان بهشت صدای آهنگهای گوشنواز میشنوی.
«وفیها ما تشتهیه الانفس وتلذ الاعين»: «در آن چیزهایی وجود دارد که نفس تقاضا کرده و چشمها از دیدن آن لذت میبرند».
و فرشتگان، به بهشتیان میگویند: «سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ».
«بِمَا صَبَرْتُمْ»: بدین سبب که طاعت خداوند صبر و تحمل بسیار میخواهد.
ابراری که نامه اعمال و پرونده پاکی دارند، در نعمتهای مستمر و جاودانه هستند، نعمتهایی که هرگز از آنها گرفته نخواهد شد. نعمتهای دنیایی دو ایراد دارند که قابل اصلاح نیستند. ۱- اینکه حتماً مال و نعمات دنیا روزی به پایان میرسد. ۲- اگر هم تمام نشود، قطعاً عمر ما تمام خواهد شد، یعنی از آنها جدا خواهیم شد. به عبارتی خداوند یا مال را از ما میگیرد و یا ما را از مال میگیرد و آیا نعمتی است که این دو عیب را نداشته باشد؟ آری، هست و آن نعمتی است که خداوند در آخرت به اهل ایمان وعده داده است. ﴿لَّهُمۡ فِيهَا مَا يَشَآءُونَ خَٰلِدِينَۚ كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ وَعۡدٗا مَّسُۡٔولٗا ١٦﴾ [الفرقان: ۱۶]. هرچه را بخواهند به آنها داده میشود و تمامشدنی نیست و نعمتها از آنها ستانده نمیشود.
یکی از آن نعمتها این است که:
﴿عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ يَنظُرُونَ ٢٣﴾ [۱۹۳].
«بر تختها [تکیه زده و به پروردگارشان و آنچه موجب شادی و سرور آنهاست] مینگرند».
﴿عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ﴾: «بر سر تختههایی که در حجلههاست.»
﴿ٱلۡأَرَئكه﴾: تختی که بالای آن سایهبان دارد و خیلی نرم و لطیف است و انسان احساس خوبی دارد و از روی آن ۱- خداوند متعال، ۲- نعمتهای خدا، ۳- کافران و کسانی که در دنیا ما را آزار و اذیت کردهاند میبینیم.
﴿يَنظُرُونَ﴾: «به آنچه خداوند متعال به آنان داده از انواع نعمتها نظارهگر هستند.» [۱۹۴]
در حجلهها بر تختها نشسته و با چهرههای شاداب و خوشحال به ناز و نعمتهای فراوانی که خداوند نصیب آنان کرده، نگاه میکنند. اگر در دنیا روی زمین نشستیم، در دنیا محرومیتهای نسبی را تحمل کردیم، آنجا (در آخرت) وضعیف فرق خواهد کرد، بهشتیها و اهل بهشت بر روی اریکهها و تختها به همدیگر مینگرند.
﴿تَعۡرِفُ فِي وُجُوهِهِمۡ نَضۡرَةَ ٱلنَّعِيمِ ٢٤﴾ [۱۹۵].
«خرمی و نشاطِ نعمت را در چهرههایشان [می بینی و] میشناسی».
﴿نَضۡرَةَ ٱلنَّعِيمِ﴾: «سرور و بهجت و خوشحالی»
اگر عمیقاً نگاه کنی، در چهرههای آنها طراوت، شادابی و لذتی را که در آن هستند میبینی. بلکه هر جزء از جسم آنان از خوشحالی مشخص است و نشانههای شادی و نعمت و طراوت و زیبایی از چشم و پوست و ظاهر آنان و مهمترین آن از صورت مشخص است؛ زیرا وقتی روح شاد باشد به صورت هم منتقل شده و مشخص میشود.
و به قول یکی از اهل دل که میفرمود: اگر دیکتاتورها و مستبدین، اهل زر و زور و تزویر بدانند که ما در سایهی ایمان از چه لذتی برخورداریم، بر سر آن لذت با ما به جنگ برمیخواستند. و جُنید بغدادی میفرماید: ما بیشتر از کسانی که با لهو و لعب و شرابخواری و... لذت میبرند، با عبادت و بندگی لذت میبریم. و اگر آنها طالب لذت بیشتری هستند، بیایند بندگی کنند. لذت آن است که انسان بعد از لذت احساس آرامش کند و لذت گناه، اصلاً چنین خصوصیتی را ندارد و حتماً پریشانی و اضطراب را به دنبال خواهد داشت.
﴿يُسۡقَوۡنَ مِن رَّحِيقٖ مَّخۡتُومٍ ٢٥﴾ [۱۹۶].
«آنها از شراب نابِ مُهرشده [توسط خدمتکارانشان نوشانده و] سیراب میشوند».
﴿يُسۡقَوۡنَ﴾: فرشتگان این شراب را جلوی ما گرفته و به ما میدهند.
﴿مِن رَّحِيقٖ﴾: «بهترین شراب، بادهی خالص و بدون غشّ.»
﴿مَّخۡتُومٍ﴾: «بادهای که دهنهی آن مهر شده است و جز صاحبان آن، مهرش را نگشایند.»
﴿رَّحِيقٖ﴾: شراب در بهشت:
۱- اخلاص.
۲- شراب قدیم.
۳- به جسم و روح آزار نمیرساند.
۴- سفید.
۵- دارای بو و رایحهی خوب.
به بهشتیان شراب زلال و خالصی نوشانده میشود؛ از شهد و شرابی که مختوم (بِکر) و دست نخورده است. این هم جزء خصوصیات انسان است که هرچیزی که دست اول و بکر باشد، دوست دارد و خداوند این موضوع را نیز رعایت میکند و چیزهای دست نخورده را به بندگان ابرارش میدهد. انسانهایی که در دنیا شرابخوار بودند و توبه نکردند، در آخرت از لذت خوردن این شراب محروم میشوند.
﴿خِتَٰمُهُۥ مِسۡكٞۚ وَفِي ذَٰلِكَ فَلۡيَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ ٢٦﴾ [۱۹۷].
«مُهری که بر آن نهاده شده از مُشک است. و در این [شراب و دیگر نعمتهای بهشتی] مشتاقان [رحمت] باید بر یکدیگر پیشی گیرند». با عمل به آنچه رضایت خداوند را به دنبال دارد و ترک آنچه خشم او را به دنبال دارد.
﴿خِتَٰمُهُۥ مِسۡكٞ﴾: «پایان این شراب و یا مهر و دربند آن از مشک است که بوی عطر آن در فضا پراکنده میشود.»
﴿مِسۡكٞۚ﴾: مادهای خوشبو که از ناف آهو گرفته میشود. شراب بهشتیان با مسک خوشبو شده و مُهر و بسته شده و برای هر شخص خاص خودش است.
پس باید برای رسیدن به این نعمتها باهم رقابت کنید نه در امور دنیا.
﴿وَفِي ذَٰلِكَ﴾: «و در این نعمتها، نه غیر اینها.»
﴿فَلۡيَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ﴾:
«برای دستیابی به این درجه و مقام، مشتاقان باید به وسیلهی طاعت و استقامت بر یکدیگر پیشی گیرند.»
به محض اینکه دست را نزدیک میکنند تا درِ ظرفهای شراب بهشتی را باز کنند، بوی عطر و عبیر و بوهای خوش، مشام آنها را نوازش میکند. از پایان این شراب بوی عطر مشک در فضا میپیچد که بوی بسیار زیبایی دارد.
این وضعیتِ آخرت است، اما در دنیا اهل دنیا برای به دستآوردن آن خود را به آب و آتش میزنند، ولی از آن به صورت کامل استفاده نمیکنند و بعضی از اوقات ارث آنها به کسانی میرسد که آنها را دوست نداشتند. اگر قرار است انسان در میدانی به نفسزدن بیفتد و خودش را خسته و درمانده کند، باید ابتدا میدان را انتخاب و ارزیابی کند. واقعیت این است که ما خودمان را مانند کودکان که به خریدن اسباب بازی دل خوش هستند، مشغول دنیا کردهایم. البته باید بهترین استفاده را کرد و دنیا باید در دست انسان باشد، ولی اگر حُب دنیا در دل رخنه کرد، در آن صورت محبتِ خداوند از دل خارج خواهد شد. و این دل باید تنها جای خداوند و محبت او باشد. زمانی که دنیا وارد دل شد، در آن صورت فساد آغاز میشود. بهایی گزاف و سرمایهی فراوان هزینه میکنیم، مانند عمر و امکانات و کمترین چیزها را به دست میآوریم و تازه فکر میکنیم که معاملهی خوبی هم انجام دادهایم، درحالیکه چنین نیست.
مایه در بازار این دنیا زر است
مایه آنجا (قیامت) عشق و دو چشم تر است
باید محبتی در دلمان باشد، آن هم برای چیزی که ارزش محبتورزیدن را داشته باشد. همه چیز که ارزش محبتورزیدن را ندارد. لذا در این باب ما باید بدانیم که با چه کسی معامله کنیم که بیشترین سود را به ما بدهد، زیرا در دنیا هرکس در مقابل کاری که برایمان انجام میدهد، چند برابر از ما انتظار جبران دارد. متأسفانه نفس زدنها در باب دنیا شتاب و سرعت بیشتری دارد تا در حوزهی چیزهایی که ارزشمندتر از دنیا هستند، به قول مولوی خداوند دست کرمش را باز گذاشته تا بارانِ رحمت بر ما ببارد، ما مشتری همه کس میشویم غیر از خدا؛ تا وقتی که مشتری خداوند نشویم، پیوسته در خُسران خواهیم بود.
مشتری شو تا بجنبد دست من
لعل زاید معدن آبست من
خداوند بعد از ذکر نعمتها، از ما میخواهد که برای رسیدن به آنها رقابت کنیم و در کارهای خیر مانند طلب علم، نیکی به فقرا و... برای نعمتهای جاویدان بهشتی و نه حطام و متاع و ملک زایل دنیا بر یکدیگر پیشی بگیریم و همچشمی به خرج دهیم به وسیلهی ایمان و اعمال صالح؛ و به تمام معنا دور از مظاهر شرک و افعال قبیح و اقوال بد.
﴿وَمِزَاجُهُۥ مِن تَسۡنِيمٍ ٢٧﴾ [۱۹۸].
«و آمیزهاش از [چشمه] تسنیم است».
﴿تَسۡنِيمٍ﴾: بهترین دریاچهی بهشت که مانند عرق هِل خوشبو و معطر است.
ترکیبش از چشمۀ تسنیم است. یعنی آن بادهی صاف و گوارا با آب چشمهی تسنیم آمیخته میشود و ابرار و اصحاب یمین از آن بهرهمند میشوند. چشمهای که:
﴿عَيۡنٗا يَشۡرَبُ بِهَا ٱلۡمُقَرَّبُونَ ٢٨﴾.
«[همان] چشمهای که مقربان [درگاه الهی] از آن مینوشند [و در بالاترین جای بهشت قرار دارد]».
﴿بِهَا﴾: باء به معنی مِنْ است بخاطر التذاذ از آن، گویی خود آن، آلت نوشیدنی است. یعنی خوردن کامل در حد سیر شدن (مقربون).
«يَشْرَبُ مِنْهَا»: «مِنْهَا» از آن کم کم و قطره قطره میخورند؛ زیرا سنتها را انجام ندادند (الابرار).
از چشمه تسنیم مینوشند:
۱- ﴿ٱلۡمُقَرَّبُونَ﴾: گروهی که ایمان بیشتری دارند و خودشان مستقیم از چشمه تسنیم برداشته و مینوشند.
۲- اصحاب الابرار الیمین: گروهی که ایمان کمتری داشتند و قطره قطره از چشمه تسنیم به لیوان شرابشان ریخته میشود و مخلوط میشود و مینوشند.
تسنیم: چشمهای که مستقیم از زیر عرش خداوند میآید و منبع آن فردوس الأعلی است.
:
الابرار یا اهل الیمین
المقربون.
ویژگیهای ابرار یا اهل الیمین:
۱- فرایض و واجبات را کامل انجام میدهند.
۲- از حرام دوری میکنند.
۳- سنتها را به جا نمیآورند.
۴- از گناه اجتناب میکنند.
المقربون:
۱- فرایض و واجبات را انجام میدهند.
۲- اعمال مکروه را انجام نمیدهند.
۳- مرتکب گناه نمیشوند.
۴- مباح را با نیت عبادت انجام میدهند.
۵- سنتها و نوافل را انجام میدهند و برایشان مانند واجب است.
پس کسانی که تمام اعمال و زندگیشان را برای خدا خالص میکنند (علما)، مستقیم از چشمهی تسنیم مینوشند.
الله متعال برای رقابت و مسابقه، ۲ گروه را برای ما معرفی میکند تا بیشتر بر انجام اعمال صالح، تشویق شویم.
رهنمود آیات فوق
۱- توصیف و ثنای نیکوکاران -ابرار- و بیان آنچه خداوند متعال برای آنان آماده کرده است. ابرار: همان مؤمنان متقی و صادق میباشند.
۲- اثبات عقیدهی معاد و جزا به وسیلهی آنچه که در آن جاری است.
۳- ترغیب و تشویق امت برای انجام عمل صالح و دستیابی به نعمتهای بهشت، آنجا که میفرماید: ﴿فَلۡيَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ﴾.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ أَجۡرَمُواْ كَانُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يَضۡحَكُونَ ٢٩ وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمۡ يَتَغَامَزُونَ ٣٠ وَإِذَا ٱنقَلَبُوٓاْ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمُ ٱنقَلَبُواْ فَكِهِينَ ٣١ وَإِذَا رَأَوۡهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَضَآلُّونَ ٣٢ وَمَآ أُرۡسِلُواْ عَلَيۡهِمۡ حَٰفِظِينَ ٣٣ فَٱلۡيَوۡمَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنَ ٱلۡكُفَّارِ يَضۡحَكُونَ ٣٤ عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ يَنظُرُونَ ٣٥ هَلۡ ثُوِّبَ ٱلۡكُفَّارُ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ٣٦﴾ [المطففین: ۲۹-۳۶].
پس از آنکه خداوند متعال وضعیت ابرار -نیکوکاران- و نعمتهایی را که مشیت داشت جهت ترغیب و تعلیم بیان داشت و پس از آنکه در آیات قبل از آن به وضعیت مجرمان و آن عذابهایی که برای آنان آماده کرده بود پرداخت، در پایانِ سوره به آنچه که در استحقاق آن مجرمان بود که همان آتش دوزخ است و به آنچه برای مؤمنان ایجاب میکرد که همان بهشت است، پرداخت و سپس گوشهای از رفتار مجرمان و گوشهای از رفتار مؤمنان را بیان داشت.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ أَجۡرَمُواْ كَانُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يَضۡحَكُونَ ٢٩﴾ [۱۹۹].
«همانا کسانیکه [با کفرشان] جرم و گناه کردند، پیوسته [در دنیا از روی استهزا] بر کسانی که ایمان آورده بودند میخندیدند».
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ أَجۡرَمُواْ﴾: «کسانی که به وسیلۀ شرک و معاصی، مرتکب جرم شدند؛ مانند: ابوجهل، امیه بن خلف و عتبه بن ابیمعیط.» و بزرگترین جرم و گناه کفار، شرک و کفر به خداست.
دلیل استفاده از فعل ماضی این است که آنها در دنیا این گناه را انجام دادهاند و دیگر تمام شده و اکنون در زمین محشر هستند.
﴿مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾: «از آنانی که ایمان آورده بودند؛ مانند: بلال، یاسر، عمار، صهیب و خبیب.»
﴿يَضۡحَكُونَ﴾: یعنی از حالت و وضعیت آنان که فقر، ضعف و ترک دین نیاکان خود بود. دلیل استفاده از فعل مضارع این است که آنرا مانند فیلم تصور کنیم و این کار آنان مستمر است و همچنان انجام میدهند.
کسانی که نفس خود را مرتکب جرم نمودند و آنرا با شرک و بدکاری و فساد تباه ساختند؛ همچون: ابوجهل، ولید بن مغیره، عاصی و دیگران؛ آنانی را که ایمان آورده بودند مانند: بلال، عمار، صهیب، خبیب و دیگر فقرای مؤمنان را از روی تمسخر و استهزا، به ریشخند میگرفتند. و به ۱- قیافه و ریش آنها ۲- ایمان آنها ۳- لباسهایشان میخندیدند؛
این آیه توصیف وضعیت مجرمین در دنیا است که به مؤمنان میخندند، آنچنان میخندند که دهانشان باز میشود. مجرمین در گذشته به طور مستمر این کار را انجام میدادند و امروز که ما بعد از هزار و چهارصد و چند سال از نزول این آیه میگذرد، دقیقاً همان وضعیت را داریم که اهل کفر در زمانهای پیشین، اهل ایمان را مسخره میکردند.
﴿وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمۡ يَتَغَامَزُونَ ٣٠﴾ [۲۰۰].
«و هر گاه [مؤمنان] از کنارشان میگذشتند، با چشم و ابرو به هم اشاره میکردند [و آنان را به سُخره میگرفتند]».
﴿يَتَغَامَزُونَ﴾: «با اشاره چشم و ابرو و کنایه مسلمانان را مسخره میکردند.» و این کار از خندیدن سختتر بود. دلیل استفاده از کلمه و فعل جمع: چون بیشتر آنان این کار را انجام میدادند.
و چون در خیابانهای مکه و اطراف مسجد الحرام بر آنان میگذشتند، متکبرانه با اشارۀ چشم و ابرو آن مسلمانان را به مسخره میگرفتند.
﴿وَإِذَا ٱنقَلَبُوٓاْ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمُ ٱنقَلَبُواْ فَكِهِينَ ٣١﴾ [۲۰۱].
«و چون به سوی خانوادۀ خود بازمیگشتند، [به خاطر کفری که بر آن بودند و تمسخرِ مؤمنان] شادمان و خندان بودند»!
﴿فَكِهِينَ﴾ [۲۰۲]: «هنگامیکه بهسوی اهل و دیارشان برمیگشتند از اینکه مسلمانان را به باد استهزا و ریشخند گرفته بودند، اظهار خوشوقتی میکردند.»
کافران نه تنها در کوچه و بازار مسلمانان را مسخره میکردند، بلکه وقتی به خانه برمیگشتند، زن و فرزندانشان را نیز در این تمسخر شریک کرده و از تمسخر مسلمانان شادی میکردند گویا چیزی گم شده را پیدا کرده باشند. آنان همگی تاجر و ثروتمند و مغرور بودند و در ناز و نعمت زندگی کرده و سختی ندیده بودند و از روی تکبر، به کار خود شادمان بوده و تفاخر میکردند. و چون به میان همفکران خود باز میگشتند، چون اهل تطفیف و فِسق و فجور بودند، مؤمنین را مسخره میکردند.
﴿وَإِذَا رَأَوۡهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَضَآلُّونَ ٣٢﴾ [۲۰۳].
«و هنگامیکه مؤمنان را میدیدند میگفتند: بیگمان، اینان گمراهانند [چراکه دین پدرانشان را رها کردند]».
﴿وَإِذَا رَأَوۡهُمۡ﴾: «هنگامی که این مسخرهکنان، مسلمانان را میدیدند.»
﴿قَالُوٓاْ إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَضَآلُّونَ﴾: «میگفتند: اینان -منظورشان یاران محمد بودند- گمراه و عقبمانده و متعلق به زمان قدیم (هشدار به ما و زمان جدید که این کار را میکنند) هستند چون دین خود را ترک نموده و به دین جدید محمد متمسک شدهاند.»
﴿وَمَآ أُرۡسِلُواْ عَلَيۡهِمۡ حَٰفِظِينَ ٣٣﴾ [۲۰۴].
«درحالیکه آنان برای مراقبت [و نگهبانی] بر مؤمنان فرستاده نشده بودند».
و حال آنکه این بزهکاران برای نگهبانی مؤمنان و بازرسی کردارشان فرستاده نشدهاند تا آنچه را بخواهند بگویند و وکیل و وصی مؤمنین نبودند بلکه آنان سفیهان و طفیلی بیش نیستند و گرفتار بد رفتاری و سوء فهم شدهاند. و نهایتاً تسلیت تمام را این آیات به اهل ایمان میدهد که:
﴿فَٱلۡيَوۡمَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنَ ٱلۡكُفَّارِ يَضۡحَكُونَ ٣٤﴾ [۲۰۵].
«ولی امروز کسانی که ایمان آوردهاند، به کافران میخندند [چنانکه آنان در دنیا بر مومنان میخندیدند]».
﴿فَٱلۡيَوۡمَ﴾: «روز قیامت»
﴿مِنَ ٱلۡكُفَّارِ يَضۡحَكُونَ﴾: «مؤمنان که بر تختهای خود نشسته و عذاب کافران را نظارهگرند، بر آنان میخندند.»
امروز (روز آخرت) اهل ایمان بر اریکههای محکم باقی و جاوید تکیه خواهند داد و اهل کفر را نگاه میکنند و به آنها میخندند. در ابتدا آنها (کافران) خندیدند و امروز روزی است که ما (مؤمنان) به آنها میخندیم؛ خندهای که گریهای به دنبال ندارد برعکس آنان که اکنون گریه میکنند.
﴿عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ يَنظُرُونَ ٣٥﴾.
«بر تختهای [آراسته نشسته و به نعمتهای الهی] مینگرند».
﴿يَنظُرُونَ﴾: نگاه میکنند.
۱- نگاه به وجه الله الکریم «اللَّهُمَّ اَرْزُقْنَا رُؤية وَجْهِكَ الْكَرِيْم».
۲- نگاه به نعمتها و نعیم خداوند کریم.
۳- دور هم نشسته و همدیگر را میبینند؛ اگر کسی دلتنگ کسی شد از درجات بالاتر بهشت به دیدن آنها در درجات پائینتر میرود (از درجات پائینتر نمیتوان به بالاتر رفت).
۴- به کافران نگاه میکنند که در عذاب و سختی هستند.
﴿يَنظُرُونَ﴾: فعل مضارع، نگاهکردن مداوم و همیشگی؛ زیرا در بهشت، خواب نیست و کسی نمیخوابد و عبادتی نیست؛ فقط بهشتیان از روی خوشحالی، سبحان الله میگویند و آن هم مثل نفس کشیدن غیر ارادی است و نعیم بهشت تکراری و خستهکننده نیست.
بر تختهای خود نشسته بر کافرانی که در دنیا به آنان میخندیدند و اکنون در عذاب دوزخاند، نظارهگر هستند. در این مورد که مؤمنان در اعلی علیین، عذاب کافران در اسفلسافلین را میبینند، هیچ جای تعجب و شگفتی نیست؛ زیرا امروزه میبینیم که تکنولوژی جدید در پخش تلویزیون و امثال آن، چنین ناممکنی را ممکن ساخته است. نتیجه چیست؟
﴿هَلۡ ثُوِّبَ ٱلۡكُفَّارُ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ٣٦﴾ [۲۰۶].
«آیا کافران [با چشیدن عذاب] جزای آنچه را که [در دنیا] میکردند [با عذاب خوارکننده] دریافت نمودهاند»؟ جزایی از جنس عمل خودشان.
﴿يَفۡعَلُونَ﴾: کفار آنرا همیشگی و به صورت عادت انجام میدادهاند.
﴿ثُوِّبَ﴾: عوض داده شدند (پاداش و جزا).
آیا کفار نتیجه و پیامد کارها و اعمالی را که انجام دادهاند، دریافت خواهند کرد؟ آیا نتیجهی اعمال آنها در دنیا بازگشت داده خواهد شد؟ جواب آنان از آنچه گذشت، معلوم و واضح است. و البته در این آیه نوعی مسخرهکردن اهل کفر نیز به کار رفته است، یعنی ثواب عملشان و پاداشی را که منتظر آن بودند، گرفتند.
آخرین نکته در باب تطفیف این است که انسان میتواند در زمینهی مسائل فکری، اعتقادی، اخلاقی و... اهل تطفیف شود. تطفیف یعنی هرچیزی را که انسان خود دارد، بینهایت برایش ارزش و بها قائل شود، اما آن چیزی را که دیگران عرضه میکنند، بیارزش بداند که خداوند در این رابطه در قرآن فرموده که: ﴿وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ ٨٥﴾ [هود: ۸۵] هیچ چیزی از چیزهای مهم را بیارزش و پست ندانید و آن چیزی را که دیگران دارند، تحقیر و کوچک نکنید و تفکر اهل ایمان تفکر تخریبی و حذفی نیست. امروز زمان آن است که جواب فکر را با فکر داد، در غیر این صورت:
گر نداری معرفت خاموش باش و دم مزن
پستهی بیمغز گر لب وا کند رسوا شود
باید به معرفت و علم خود عمق و ارتفاع و وسعت ببخشیم، تا اهل تطفیف در اندیشه و تفکر نشویم.
رهنمودهای آیات فوق
۱- تهدید و توبیخ نسبت به کیفر مجرمان.
۲- بیان آنچه مشرکان مکه در برابر دعوت اسلامی انجام میدادند و آن سختیها و مشقتهایی که مؤمنان متحمّل میشدند.
۳- بیان اینکه مؤمنان درحالیکه در نعمتهای بهشتی بسر میبرند، مشرکان را در دوزخ میبینند و به آنان لبخند میزنند.
۴- بیان احترام و اکرام خدا نسبت به اولیای خود و اهانت خدا نسبت به دشمنان او.
[۱۷۹] مطففین: از مادهی طف است. و تطفیف که مصدر آن است به معنی هر چیز اندک و قلیل است. کمکردنها نیز به دو شکل است. یکی کمکردن از چیزی که به دیگران میدهد و یکی کمکردن به نسبت چیزی که از دیگران میگیرد، لذا تطفیف به معنی کمفروشی است. حال این کمکردن در راستایی است که به نفع طرف مطفف باشد. وقتی که میخرد بیش از حقش را میخواهد و وقتی که میفروشد، کمتر از حق مردم را به آنها میدهد که امروزه به شکلهای مختلف در جامعه شاهد این امر هستیم. فقط شکل آن نسبت به زمان گذشته عوض شده است، مانند بازارهای بورس و سهام و مزایده و مناقصه و... نظر بعضی بر این است که تطفیف –کاستن- هم در کیل و هم در وزن هم در وضو و هم در نماز جاری است و بدترین دزد کسی است که در نمازش سرقت انجام دهد. [۱۸۰] نسائی در تفسیر: ۶۷۴؛ ابنماجه: ۲۲۲۳؛ حاکم: ۲/۳۳؛ طبری: ۳۶۵۷۷. [۱۸۱] أکتالو: از مادهی کیل است و چون به باب افتعال رفته است إکتال یعنی برای خودش پیمانه گرفت. خَبَزَ یعنی نان را پخت و وقتی که گفته میشود، اختبز یعنی نان را برای خودش پخت. یستوفون: از وفا است. وافی یعنی کسی که به حد تمام و کمال رسیده است، کیل وافی یعنی پیمانهی پُر. و مصدر آن میشود استیفا، یعنی از کسی بخواهیم که به صورت کامل حقی را ادا نماید. [۱۸۲] کالوهم: این هم از مادهی کیل است، مانند إکتالو با این تفاوت که صیغهی کالوهم متفاوت است و از باب مفاعله است و به معنی خرید و فروش میباشد. وزنوهم: از کلمهی وزن است به معنی شناختن مقدار هرچیز. أقیموا الوزن (سورهی رحمان) اشاره به مراعات عدالت است در تمامی چیزهایی که انسان از افکار و افعال در جستجوی آن است، یعنی باید سعی کند عدالت را در فعل و قول رعایت کند، تا به مقام اقامهی وَزن برسد. یعنی قدر هرچیزی را بدانیم و به هرچیزی به اندازهی خودش بها دهیم نه بیشتر و نه کمتر. [۱۸۳] یظن: از مادهی ظن است. قبل از ظن، شک و قبل از شک، وهم است؛ اطمینان به چیزی کمتر از ۵۰ درصد باشد، میگویند وهم، اطمینان از موضوعی در حدود ۵۰ درصد را شک میگویند و اطمینان از چیزی که بالاتر از ۵۰ درصد باشد، ظن مینامند و هر چقدر از ۵۰ درصد بالاتر و به ۱۰۰ درصد نزدیک باشد، ظن قریب به یقین است. [۱۸۴] مالک و بزار از ابن عباس روایت میکنند که پیامبر ج فرمود: «خمس بخمس: مانقض قوم العهد إلاّ سلّط الله عليهم عدّؤهم، ولاحكموا بغير ما انزل الله إلاّ فشي فيهم الفقر، وما ظَهَرتِ الفاحشه إلاّ ظهر فيهم الطاعون، وما طففوا الكيل الا منعوا النبات واخذوا بالسنين ولا منعوا الزكاه إلاّ حبس الله عنهم الـمطر»: «پنج چیز، پنچ چیز را به دنبال دارد: ۱- هیچ قومی عهد و پیمان خدا را نقض نمیکنند مگر اینکه خداوند دشمنانشان را بر آنها مسلّط میکند. ۲- هر گروهی حکم به غیر ما انزل الله کنند، خداوند فقر را درمیانشان منتشر خواهد نمود. ۳- و هر قومی مرتکب فحشا شوند: طاعون درمیان آنان شایع خواهد شد. ۴- و هر قومی که کمفروشی کنند، از نبات محروم و به قحطی دچار میشوند. ۵- و هر قومی که مانع زکات باشند از باران محروم میشوند». [۱۸۵] سجین: از مادهی سجن است و سجن به معنی حبسکردن است. و به عنوان نام جهنم در این جا به کار رفته است و در مقابل علیین است. برای شعلههای جهنم هم سجین به کار رفته است، به این دلیل که اگر انسان گرفتار آن شعلهها شود، در آن حبس میشود و به هیچ طریقی نمیتواند خودش را نجات دهد. [۱۸۶] مرقوم: از رقم است. رقم نیز به عددی گفته میشود که درشت نوشته شود. ترقیم یعنی درشت نوشتن چیزی. و اگر برای کسی این اصطلاح به کار رفت، یعنی در نوشتن خیلی ماهر است. [۱۸۷] معتد: از مادهی عَدو است، به معنی دویدن و کسی که میدود، در حقیقت یک نقطهای را ترک میکند و به نقطهی جدید میرسد و لذا به معنی تجاوز از حدود هم به کار رفته است. پس معتد یعنی کسی که حدود را میشکند و از آن خارج میشود. أثیم: از مادهی إثم است و إثم به فعلی گفته میشود که انسان را از انجام کارهایی که او را به ثواب و پاداش میرساند، کُند میکند. یعنی حرکت انسان را در راستای رسیدن به پاداش و ثواب کُند میکند. إثم به گناهی گفته میشود که ایمان را میکاهد و میسوزاند. [۱۸۸] ران: به معنی زنگی است که بر چیزی عارض میشود، مانند زنگِ آهن. زنگی که بر دل عارض میشود، بهترین تعبیر برای آن ران است که اینجا ران به شکل فعل است و کار به جایی میرسد که آئینهی دل مکدر میشود و گرد و غبار میگیرد و در نتیجه تشخیص خیر از شر برای او مشکل میشود. نقاط سیاه که بر اثر گناه، روی عقل و قلب انسان را مانند زنگ آهن فرا میگیرد. [۱۸۹] ترمذی در حدیث صحیحی از ابوهریرهس روایت کرده که پیامبر خدا ج میفرماید: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا أَخْطَأَ خَطِيئَةً نُكِتَتْ فِى قَلْبِهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ فَإِذَا هُوَ نَزَعَ وَاسْتَغْفَرَ وَتَابَ سُقِلَ قَلْبُهُ وَإِنْ عَادَ زِيدَ فِيهَا حَتَّى تَعْلُوَ قَلْبَهُ وَهُوَ الرَّانُ الَّذِى ذَكَرَ اللَّهُ: ﴿كَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ١٤﴾»: «هرگاه بنده مرتکب گناهی شود، در قلبش نقطهی سیاهی نقش میبندد اگر این بنده از آن گناه بازآید و توبه کند، قلبش پاک میگردد اما اگر بدان بازگردد، نقطههای سیاه افزون میگردد تا جایی که بر قلبش مستولی میشود و این همان ران است که خداوند متعال ذکر کرده است». [۱۹۰] لمحجوبون: از مادهی حجاب است، به معنی منع از رسیدن به چیزی. حاجب به معنی نگهبان و دربان است و به معنی ابرو هم به کار رفته است. محجوب یعنی کسی که از رسیدن چیزی به چیزی منع میشود. [۱۹۱] در مورد جثه و هیکل دوزخیان آثاری وارد شده که برخی ضعیف و برخی قوی و صحیح هستند و به طور کلی به تمام آنچه آمده و وارد شده، نمیتوان اعتماد کرد. (مصحح) [۱۹۲] علیین: از مادهی علو است به معنی بلندی و ارتفاع. البته این بلندی و ارتفاع در قرآن به دو معنی مادی و غیر مادی به کار رفته است. در جایی از مادهی عَلِیَ، یَعلی است و در جای دیگر از مادهی علی و یعلو است که اگر از مادهی علی، یعلو به کار برود، به معنی بلندمرتبهگی و بالا رفتن و ارتفاع مادی است. و اگر علی، یعلی به کار برود به معنی بلندمرتبهگی است، از لحاظ معنوی. دلیل ما هم برای اثبات این مدعا آیات قرآن هستند که برای فرعون کلمهی عالی را به کار برده و میفرماید: ﴿مِن فِرۡعَوۡنَۚ إِنَّهُۥ كَانَ عَالِيٗا مِّنَ ٱلۡمُسۡرِفِينَ ٣١﴾ [الدخان: ۳۱] و به صیغهی فعلی هم میفرماید: ﴿إِنَّ فِرۡعَوۡنَ عَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ [القصص: ۴] و در آیات آخر سورهی قصص هم آمده که در توصیف خانه آخرت میفرماید: ﴿تِلۡكَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗاۚ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ ٨٣﴾ [القصص: ۸۳]. خانهی آخرت را همانا از آنِ کسانی قرار دادهایم که اهل برتری طلبی (از لحاظ مادی) در زمین و اهل فساد نیستند. اما اگر از علی، یعلی به کار رود، اسم و یا صفت مشبههی آن «علی» خواهد بود که فرق علی با عالی در این است که آن بلندمرتبهی مادی بود و این بلندمرتبهی معنوی است و در نتیجه با توجه به این مقدمات در معنای کلمات، علیین هم از علی گرفته شده و جمع بسته شده است و منظور همان علو و بلندمرتبهگی از لحاظ معنوی است که انسان تحصیل میکند. البته این معنی نفی بلند مرتبهگیهای مادی مجاز هم نیست. [۱۹۳] ارائک: از مادهی أریکه به معنی تخت است و اصولاً حجله و یا اتاقکی که بر روی شترها میگذاشتند، ظاهراً از درختی ساخته شده است، به نام اراک که شاخههای کوچکش را هم به صورت سواکهایی درمیآوردند و به جای مسواک در گذشته و امروز استفاده میکنند و ارائک به معنی تختها است. [۱۹۴] بعضی میگویند: ابرار درحالیکه بر اریکهها نشستهاند به دشمنانشان در دوزخ مینگرند با وجود تلویزونها در امروز، چنان چیزی مورد شگفت نخواهد بود. [۱۹۵] تعرف: از مادهی معرفت است و مصدر دیگرش هم عرفان است، به معنی درک چیزی با تفکر و تدبر، یعنی انسان از روی آثار چیزی همراه با تفکر و تدبر به اصل آن چیز برسد. یکی از وجوه و معانی علم است و معنی علم به مراتب جامعتر و کاملتر از معنی معرفت است، در حقیقت معرفت اگر با خشیت و ترس از خدا همراه شود، تبدیل به علم میشود، آنجاست که خداوند میفرماید: ﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾ [فاطر: ۲۸] نفرمود «انما یخش الله من عباد العرفا». برای فنون مختلف مثل فیزیک صرف و نحو، ریاضی و غیره کلمه علم را به کار بردهاند و بعداً در باب تزکیه و اخلاق قائل به عرفان شدند و این کلمه را وارد کردند، وگرنه در باب دین بحث عالم است و عالم است که خشیت دارد و عرفان هم نوعی از شناخت است که به وسیلهی تدبر و تفکر حاصل میشود و به شکلی شاخهای از شاخههای علم است، به آن معنای قرآنی. اصل کلمهی معرفت و عرفان از ریشهی عرف گرفته شده است و عرف به معنی بو و رایحهی هر چیزی است و بوی خوش را هم عرف میگویند، عرفات هم که به آن صحرای معروف اطلاق میشود، به خاطر این که جایی بود که آدم و همسرش خودشان را باز یافتند و متوجه نافرمانی و عصیان خودشان شدند و آنجا بود که گفتند: ﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٢٣﴾ [الأعراف: ۲۳]. حجاج که به آنجا میروند و ساعاتی از روز را میمانند، به خاطر همین است که خود را باز یابند و ارزیابی از عمری که رفته است و تصمیمگیری برای جبران کاستیها و نقصها داشته باشند و اگر اینچنین نباشد، فلسفهی آن تحقیق نخواهد شد و به خاطر همین است که در حدیث صحیح داریم که پیامبر خدا فرمود: «الحج عرفه». حج عرفات است؛ اگر انسان عرفات را درک کند حجش تمام است، در غیر این صورت تنها مسافرتی انجام داده و برگشته است. معروف هم از همین ریشه است که میشود اسم برای هر فعلی که به وسیلهی عقل و شرع، خوب و بد بودنش از همدیگر تمیز داده میشود. مقابل معروف منکر است، یعنی چیزی که عقل و شرع آنرا انکار میکند و نمیپذیرد و از لحاظ شرعی و عقلی مقبولیتی ندارد. نضره: به معنی شادی و طراوت و خوشحالی که آثارش کاملاً از ظاهر فرد هویدا و آشکار است، هرگونه رونقی که جذابیت و طراوت و شفافیت داشته باشد، به آن نضره گفته میشود. [۱۹۶] یسقون: از مادهی سقی است، به معنی خوردن بخشی از آب و ساقی، یعنی کسی که مایعی را به دیگری انتقال میدهد. رحیق: به معنی شهد است و شرابی از شرابهای بهشت که دو ویژگی دارد و آن دو ویژگی را شرابهای دنیوی (مستکنندهها) ندارند. ۱- لا یصدعون عنها: وقتی که میخورند سردرد ایجاد نمیکند. ۲- ولا ینزقون: مست هم نمیشوند. شراب سفید و خالص و کهنهای است. [۱۹۷] ختام: از مادهی خَتم است، به معنی مُهر کردن و خاتم یعنی مُهر شده و یا وسیلهی مُهر کردن. مَسک: به معنی مایع خوشبویی است که در ناف آهو جمع میشود، به عبارتی یعنی مایع خوشبویی که به آسانی به دست نمیآید و در جایی جمع شده و کاملاً تحت کنترل است. المتنافسون: از مادهی نفس است و نفس هم عبارت از دم و بازدم. تنافس: یعنی دو یا چند نفر برای رسیدن به چیزی به نفس بیفتند. امکان دارد برای رسیدن به دنیا باشد، یا چیز دیگر. [۱۹۸] مِزاج: از مادهی مَزج است که از ترکیبشدن دو یا چند چیز باهم مثل آب و شکر به دست میآید و کلمهی مزاج بیانکنندهی ترکیب مایع بهشتی که به اهل بهشت داده میشود میباشد. تسنیم: یعنی چشمهای که در بلندای بهشت است و در دسترس کسانی است که در آیات پیشین شرح حالشان گذشت. [۱۹۹] اجرموا: ریشهاش از مادهی جَرم است که جرم به معنی کندن و چیدن میوه از درخت است و به مردی که کارش چیدن میوه از درختان یا درو کردن محصول از کشتزار است، جارم میگویند. مجروم به کسی گفته میشود که دارای جسمی درشت باشد و در قالب فعلی که به کار میرود، یعنی اجرم؛ و برای چیزی استعمال شود، درحقیقت به معنی أثمر و أتمر و أبرم که از اسم فعل ساخته شده است، یعنی چیزی که وقت چیدن آن فرا رسیده باشد، مثلاً گفته میشود اَجرم الثمر، یعنی زمان چیدن ثمر فرا رسیده است و به صورت استعاره برای ارتکاب اعمال زشت و ناپسند هم به کار رفته است، چون فردی که دچار این عمل میشود، مثل آن است که از درخت خبیثه میوه و ثمر میچیند. نتیجهی سخن این است که مُجرم یعنی کسی که مرتکب اعمالی میشود که آن اعمال زشت و ناپسند هستند، وزری که از آن در قرآن سخن رفته است، شاید به شکلهایی مترادف و مرادف همان جرم باشد که در جای جای قرآن از آنِ یاد شده است و اینجا هم در توصیف کسانی که اهل تطفیف هستند آمده است. در نهایت آیات میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ أَجۡرَمُواْ﴾ که همان مطففین هستند. یضحکون: از ریشهی ضحک است و ضحک به معنی باز شدن و شادابی چهره است. چهره بعضی از اوقات باز میشود و شادابی را نشان میدهد و این باز شدن تا حدی است که باعث نمایانشدن دندانهای پیش میشود و به همین خاطر است که نام دندانهای پیش را ضواحک گذاشتهاند. [۲۰۰] یتغامزون: از مادهی غمز است، غمز به معنای اشارهکردن با پلک چشم یا دست به چیزی که در آن عیبی باشد، یا معیوبساختن کسی با یک نوع خاصی نگاهکردن. [۲۰۱] فکهین: از مادهی فَکَهَ به معنی خندید. فاکهه که میوه است و انسان با خوردن میوه شاد و مسرور میشود، فُکاهه به گفتگو و سخن گفتنی اطلاق شده که اُنس و محبت ایجاد کند، فکاهیات هم داریم که هر چرند و پرندی را میگویند که فقط مردم را بخندانند. [۲۰۲] نافع و جمهور «فاكهين» خواندهاند به صیغهی اسم فاعل ولی حفص بدون الف «فكهين» خوانده مبنی بر اینکه جمع «فَكِه» صفت مشبه است. معنی هردو یکی است. [۲۰۳] ضالون: از مادهی ضل یعنی انحراف از راه مستقیم به معنای حیرت و فراموشی هم در قرآن به کار رفته است. [۲۰۴] جمله متضمن معنی تهکم است نسبت به آنانی که به مؤمنان فقیر میخندیدند و تمسخر میکردند. [۲۰۵] تقدیم ظرف «اليوم» برای اهتمام به موضوع است که آن روز قیامت است که در آنجا مؤمنان از مشرکان انتقام میگیرند. [۲۰۶] ثوب: از مادهی ثوب است، به معنی بازگشت به حالت نخستین و ثواب عمل یعنی بازگشت به پاداش کاری که انسان انجام داده است. جمع ثوب که اثواب و ثیاب است، به معنی لباس هم آمده، زیرا انسان را برای اینکه حالت نخستین و ابتداییاش محفوظ بماند، پوشش میدهد.