تقسیمبندی آیات سوره
از آیهی ۱ تا آیهی ۳ توضیحی است پیرامون کسی که مکذب دین است و ویژگیهای او را بیان میکند. از آیهی ۴ تا آخر سوره، بخش دیگری است که از ویژگیهای مکذبین به دین در رابطه با خودشان و امکاناتی که در اختیار دارند و تفاوتهایی که در بخش دوم سوره به آنها اشاره میکند سخن میگوید. از ویژگیهای بخش اول این است که کسانی که تکذیب کننده دین هستند و یا به تعبیری مؤمن به قیامت نیستند، نه برای دیگران خیری را تجویز میکنند و نه برای خودشان هم خیری دارند. و اینچنین کسانی خاسرین واقعی هستند که خود و هرچه را که دارند، ضایع کرده و باختهاند. در سورهی کهف میفرماید: ﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا١٠٣﴾ [الکهف: ۱۰۳] آیا به شما خبر بدهم زیانکارترین و خسارتمندترین انسانها از لحاظ اعمال چه کسانی هستند؟ آن کسانی که تمام کارها و حرکات و سکناتشان در راستای دنیا است و در حقیقت نتیجهی سعیها و تلاشهایشان در دنیا گم شده است و خود میپندارند که همهی کارهای نیک را انجام دادهاند و جایی نمانده که آنها در آن به کمال نرسند، خود اینچنین میپندارند، درحالیکه در واقع اینچنین نیستند.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَرَءَيۡتَ ٱلَّذِي يُكَذِّبُ بِٱلدِّينِ ١ فَذَٰلِكَ ٱلَّذِي يَدُعُّ ٱلۡيَتِيمَ ٢ وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡكِينِ ٣﴾ [الماعون: ۱-۳].
سه آیۀ اول سوره در مکه راجع به عاص بن وائل، ولید بن مغیره و امثال آنان از سران کافر قریش نازل شده است. آیات آنان را توبیخ و سرزنش میکند در برابر رفتاری که دارند و آنان را مورد تهدید قرار میدهد.
﴿أَرَءَيۡتَ [۵۶۰] ٱلَّذِي يُكَذِّبُ بِٱلدِّينِ ١﴾ [۵۶۱]. [۵۶۲]
«[ای پیامبر،] آیا کسی که روز جزا را تکذیب میکند دیدهای [و میشناسی]»؟
﴿أَرَءَيۡتَ﴾: آیا دیدهای؟ آیا خبر داری؟ این آیه خطاب به پیامبر ج و پیامی برای همهی مسلمانان است و خداوند برای تحریک ما به شنیدن خبر و جلب توجه خاص، از جملهی خبری استفاده فرموده است. پس دلیل شروع با سؤال عبارت است از:
۱- استفهام تعجب.
۲- در مغز و عقل ما ثبت و ضبط گردد.
۳- کارهایی را که در ادامۀ آیه ذکر فرموده انجام ندهیم و از آنها دوری کنیم.
ابتداییترین مرحله تکذیب آن است که فرد انکار میکند و همیشه دوست دارد دیگران هم مؤید او باشند. در اینجا ظاهراً اگر دین به معنی جزا باشد، از همه معانی بهتر و نزدیکتر است. در سورهی معارج بعد از توصیف مصلحین و کسانی که از هلوع بودن، از تزلزل و ناپایداری شخصیتی رستگار شدهاند و تزلزل و اضطراب شخصیتی ندارند، آمده است که آنها مصلین هستند. ﴿إِلَّا ٱلۡمُصَلِّينَ ٢٢ ٱلَّذِينَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ دَآئِمُونَ ٢٣ وَٱلَّذِينَ فِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ ٢٤﴾ [المعارج: ۲۲- ۲۴] و روز قیامت را تصدیق میکنند ﴿وَٱلَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ ٢٦﴾ و در مقابل یکذبون میباشد. کسانی هستند که باور ندارند، جزا و روز جزا را و کسانی هم هستند که هم جزا و هم روز جزا را باور دارند.
خداوند متعال در آیات بعد صفات کسانی که ایمان ندارند و روز قیامت را انکار میکنند بیان میکند.
﴿فَذَٰلِكَ ٱلَّذِي يَدُعُّ ٱلۡيَتِيمَ ٢﴾ [۵۶۳].
«پس او [همان] کسی است که یتیم را [در برابر نیازش با خشونت از خود] میرانَد».
این همان کسی است که یتیم را به سختی از خود میراند، یتیمان را از حقشان بازمیدارند. آنان را تحقیر و خوار شمرده و متکبرانه برآنان مینگرند.
﴿يَدُعُّ﴾: سخت هلدادن، به شدت از خود دورکردن.
﴿يَدُعُّ﴾ فعل مضارع است و بر وقوع فعل در زمان حال به صورت مستمر و پیاپی دلالت دارد و منظور این است: کسی که به قیامت ایمان ندارد همیشه این کار را میکند.
﴿يَدُعُّ ٱلۡيَتِيمَ﴾:
۱- هلدادن.
۲- سخت کتکزدن، اذیتکردن، راندن.
۳- حق او را ندادن.
در مورد این سوره دو داستان نقل شده است:
اولی این است که ابوسفیان هر روز شتری میکشت و گوشت آنرا به مردم میداد. یک روز کودک یتیمی نزد او رفت و از او درخواست گوشت کرد؛ ابوسفیان کودک را زده و او را از آنجا دور کرد و به علاوه گوشتی هم به او نداد.
و داستان دوم: شخصی از ابوجهل مقداری پول طلب داشت ولی به او نمیداد از اشخاصی پرسید که چه کنم؟ و آنها گفتند: نزد پیامبر خدا برو و از او بخواه کمکت کند و پولت را از ابوجهل بگیرد. آن شخص نزد پیامبر خدا ج رفت و از او کمک خواست.
پیامبر ج نزد ابوجهل رفت و به او گفت: من آمادهام تا مقدار پولی را که فلان شخص از تو طلب دارد به او بدهی و ابوجهل قبول کرد و پول آن مرد را که حق خودش بود به او پس داد. ابوجهل از خویشاوندان پیامبر و البته از مخالفان ایشان بود. میگویند: روزی هنگامی که پیامبر ج در سجدهی نماز بود، میخواست به او حمله کند ولی جبرئیل با یکی از بالهایش او را هل داده و به کناری پرت کرد و ابوجهل بعد از آن دیگر جرأت نداشت به پیامبر ج آزار برساند (پیامبر تحت حمایت الله است).
خداوند نکات ظریف و در عین حال واضحی را بیان میکند و آن ویژگی شخصیتی کسانی است که به روز دین ایمان ندارند. یعنی ممکن است این افراد، ظاهراً اعلام نکنند که دین را قبول ندارند، چه به معنی آیین و برنامه و یا روز قیامت و... به زبان چیزی نمیگویند، اما این ویژگیها را از لحاظ شخصیتی دارند. چون همیشه صادرات هر کسی دال بر واردات او است. از کوزه همان برون تراود که در اوست، هرچه کسب کرده همه را پس میدهد. ﴿فَذَٰلِكَ ٱلَّذِي يَدُعُّ ٱلۡيَتِيمَ ٢﴾ چرا در اینجا و جاهای دیگر خداوند اشاره به یتیم میکند؟ چون یتیم محرومترین قشر جامعه است. در سورهی ضحی هم آمده، وقتی خداوند بندهنوازی کند و پیامبر را به یاد نعماتی بیاندازد که به او داده است، اینچنین بیان میکند: ﴿أَلَمۡ يَجِدۡكَ يَتِيمٗا فََٔاوَىٰ ٦﴾ آیا تو را یتیم نیافت و به تو شخصیت و کرامت نداد؟ پس ﴿فَأَمَّا ٱلۡيَتِيمَ فَلَا تَقۡهَرۡ ٩﴾ و در اینجا میفرماید: ﴿فَذَٰلِكَ ٱلَّذِي يَدُعُّ ٱلۡيَتِيمَ ٢﴾
یتیم محرومترین قشر جامعه در هر عصری است و اگر فردی به یتیم کمک کند، محرومیتهای او را نزداید، یقیناً نمیتواند برای سایر اقشار محروم جامعه هم لطف و کرمی داشته باشد. پس اولین ویژگی تکذیبکنندگان دین محرومکُش بودن و لگدمال کردن افتادگان است.
﴿وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡكِينِ ٣﴾ [۵۶۴].
«و [خود و دیگران را] به اطعامِ بینوا [و مستمند] ترغیب نمیکند».
﴿يَحُضُّ﴾: تشویق و ترغیبکردن کسی به انجام کاری (فعل مضارع).
۱- خود به فقیر چیزی نمیدهد و کمک نمیکند.
۲- دیگران را نصیحت و تشویق نمیکند که به فقیران کمک کنند و اجازه نمیدهد کسی به فقیر کمک کند.
و نه خود و نه دیگران را به اطعام فقیران و مسکینان تشویق و ترغیب نمیکنند و این درنتیجه نبودن ایمان و عقیده به دین، حساب و جزا و پاداش در قیامت است. و این صفت هر ظالم و مناع حقی است که فاقد هرگونه رحم و مهربانی است و بلکه این صفت کافران سنگدلی است که نه نسبت به یتیم مهر و محبّتی دارند و نه به خوراک دادن به فقیر و مسکین رغبتی دارند، بیدینی آنان در درشتی با یتیمان و محروم ساختن درویشان است. هرکسی بخواهد ناباوران دینی و تکذیبکنندگان آنرا بشناسد، ظالمان تجاوزگر و سنگدل را مشاهده کند که اینان نه رحم دارند و نه به کسی چیزی میبخشند و نه کار نیکی انجام میدهند.
اطعامنمودن یکی از ارزشها در اسلام است. و اگر اطعام مساکین باشد، ارزشش بسیار بیشتر است. عبدالله بن سلام که یهودی بود به خدمت پیامبر که میرسد، با یک نگاهکردن به چهرهی پیامبرِ خدا مسلمان میشود، چون انسان عاقلی بود، به پیامبر میگوید: من که الآن مسلمان شدم، نمیخواهم همین طور بیبرنامه باشم، میخواهم مرا مکلف کنید تا بتوانم بر مبنای آن برنامه از نظر شخصیتی خودم را رشد بدهم. و پیامبر خدا این حدیث را برای او بیان میکند: «يا أيها الناس أطْعِمُوَا الطَّعام» غذا بدهید، چه آن کسی که نیازمند است و چه آن کسی که نیازمند نیست، همه بخورند. هم خود به این عمل کند و هم در بین مردم تبلیغ کند. و هر کسی که سفرهای را به خاطر خدا پهن کند، یقین داشته باشد که خداوند چند برابر آنرا عاید او میکند و بودند کریمانی که هیچ وعدهی غذایی را تنهایی نمیخوردند، البته این بسیار مشکل است و اگر هم وعدهای را مهمان نداشتند، آن روز را روزه میگرفتند. چون معتقد بودند برکات وقتی بر سفرهی آنها نازل میشود که مهمانی بر سر سفرهی آنها باشد. اکرام میهمان بسیار مهم است. ابراهیم خلیل وقتی مهمانی به منزلش میآید بدون اینکه از آنها سؤال کند آیا غذایی خوردهاید؟ (چون سؤالکردن از میهمان خلاف اکرام است) گوسالهای را کباب میکند و نزد مهمانها قرار میدهد. نباید خسّت داشت، زیرا خسّت همیشه رزق را کم میکند و کرم خداوند را در ارتباط با ما متوقف میسازد. پس فرمود: «إطعموا الطعام وافشوا السلام» و علاوه بر طعام خسّت در سلامکردن هم نداشته باشیم، خصوصاً سلامی که طرف مقابل بشنود که دال بر ایمان، تواضع و کرامت شخصیتی ما است. و سلام اهل ایمان: «السلام عليكم ورحمة الله وبركاته». «وصلوا باليل والناس نیام» نیمه شب را قیام کنید و نماز بگزارید درحالیکه مردمان خواب هستند که:
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند
گِرد در بام دوست پرواز کنند
هرجا که دردی بود، به شب بر بندند
الا درِ دوست را که شب باز کنند
اگر میخواهیم رشد کنیم و به کمال برسیم، باید کاری کنیم که تودهی مردم انجام نمیدهند و اینگونه «اُدخلُوَا الجَنَّة بِسَلَامٍ» (بخاری) به سلامتی به بهشت داخل شویم.
اما ادامهی ویژگیهای کسانی که تکذیبکنندگان قیامت هستند، در سورهی معارج فرمود: ﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ دَآئِمُونَ٢٣﴾ و در ادامه میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ٢٦﴾ تصدیق روز قیامت یکی از ویژگیهای شخصیتی مصلین واقعی میباشد.
﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡمُصَلِّينَ ٤ ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥ ٱلَّذِينَ هُمۡ يُرَآءُونَ ٦ وَيَمۡنَعُونَ ٱلۡمَاعُونَ ٧﴾ [الماعون: ۱-۷].
چهار آیهی دیگر دربارهی بعضی از منافقان مدینه نازل شده است، به همین خاطر نیمی از سوره مکی است و نیمی از آن مدنی است.
﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡمُصَلِّينَ ٤﴾ [۵۶۵]
«پس وای [هلاکت و عذاب] بر نمازگزاران».
پس وای -یا عذاب سخت- بر نمازگزارانی که از نمازشان غافلند. این تهدید شدیدی است نسبت به چنین کسان؛ زیرا «ویل» وادیای در دوزخ است که خونابهی دوزخیان از آن جاری میشود و آن سختترین عذاب است، چون اینان در آن وادی غوطهورند و از آن جراحات و خونابهها میخورند و یا مینوشند.
﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥﴾ [۵۶۶].
«همان کسانی که از نمازشان غافلاند».
﴿سَاهُونَ﴾:
۱- نماز را ترک کرده و اصلاً نماز نمیخوانند.
۲- سر وقت نماز نمیخوانند و همیشه با تأخیر است.
۳- نماز میخوانند ولی قلبشان از خدا غافل است و برای خدا نماز نمیخوانند (ریا).
۴- خیلی سریع رکوع و سجود و قیام و قعود انجام میدهند.
دلیل ذکر صلاة همانا اهمیت نماز در اسلام است و در قیامت اولین حساب از نماز انسان است و شیطان خاصی بنام خنزوب وجود دارد که کارش وسوسهکردن انسان در نماز و پرتکردن حواس انسان از ذکر و یاد خداست و هرگاه انسان در نماز دچار وسوسهی شیطان شد باید آرام کمی به سمت چپ متمایل شده و سه بار تف کرده و أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بگوید و سپس نماز را ادامه دهد [۵۶۷].
خداوند علیم و حکیم است. اگر میفرمود: «الذين هم في صلاتهم ساهون» تمام نمازهای ما مردود میشد. چون در نمازهای ما قطعاً سهو، پریشانی خاطر، ضعف حضور قلب و ضعف خشوع وجود دارد و... اما خداوند فرموده: ﴿عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ٥﴾ و فرق است میان «فی» و «عن» و این فرق بسیار ظریف میباشد ﴿عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ٥﴾ یعنی کسانی که در ارتباط با نماز به طور کلی سهو میکنند. یعنی از کنار نماز، عادی میگذرند. وقت، وقت نماز است و باید توجه به نماز داشته باشند که ندارند. و تعبیری که برای «عن» در ادبیات عرب آمده است، مجاوزه است. مجاوزه یعنی از کنار چیزی عبور کردن، بیتفاوت بودن در باب طاعات و عبادات، مخصوصاً نماز. و اینجا ما اشاره کردیم که اگر نماز اصلاح شود، بخش عمده و عظیمی از شخصیت انسان ساخته میشود و یک بخش دیگرش زبانش است و تلاش کند که زبان را به شکل استاندارد به کار آورد. بیپروا و بیتقوی زبان خود را در رابطه با هیچ مقولهای نگشاید که بسیار خطرناک است. در حدیث صحیح داریم که: حرمت و کرامت و شخصیت انسان مؤمن نزد خدا از خانهی خدا هم بیشتر است. که در قرآن خداوند فقط یک بار گفته بَیتیِ، یعنی خانه من، اما در رابطه با بنده هفتاد بار «عبدی» گفته است، یعنی مقام عَبد از مقام بیت الله بالاتر است. اصولاً بیت الله زمانی بیت الله است که عبدی باشد و به دور آن طواف کند. پس هرگونه بیتوجهی و بیتفاوتی در رابطه با نماز و وقت نماز به انسان روی آورد، ناشی از ضعف ایمان نسبت به قیامت است و نماز آنقدر مهم است که تحت هیچ شرایطی نباید تعطیل شود. توانستیم وضو میگیریم، نشد، تیمم میکنیم، اگر امکان نداشت، رو به قبله میایستیم و نماز را اقامه میکنیم. و قطعاً باید اول وقت باشد و هرچه از نمازهای اول وقت فاصله بگیریم، حضور قلبی، خضوع و خشوع نیز کمتر خواهد شد و به فوتشدن و کمرنگشدن نماز بیشتر کمک خواهد کرد. ﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ٥﴾.
یعنی منافقان از آن غافلند و آنرا به یاد و خاطر خود نمیآورند و چهبسا زمانی آنرا میخوانند که وقتی برای آن نمانده و یا هنگام خروج وقت آنرا میخوانند. این یکی از خصوصیات آنان است و خصوصیات دیگرشان این است:
﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ يُرَآءُونَ ٦﴾ [۵۶۸].
«کسانی که ریا و خودنمایی میکنند [و عمل را خالصانه برای الله انجام نمیدهند]».
آنان نمازشان و تمام کارهایشان را برای ریا و نمایاندن به مردم میخوانند. یعنی نماز خواندن و انفاقشان بخاطر این است که مردم آنان را ببینند و بگویند: چنین کسانی مسلمانند، آنان فقط صورت نماز را به جای میآورند و اثری از نماز بر دل آنان نمینشیند: اگر کسی آنان را دید، نماز میخوانند و اگر کسی آنان را نبیند نمیخوانند و مقید به وقت نماز نیستند. اینان با این سرپوش ریا و تظاهر، خود را از قتل و اسارت، محفوظ میدارند. ویژگی سوم آنان این است.
پس عذاب باد بر کسانی که در نماز خود اولاً ساهون هستند و ثانیاً فقط به خاطر خودنمایی و ریا و رضایت دیگران نماز میخوانند و کارهای دیگر انجام میدهند.
و این آیات اشاره به گروه منافقین است که در مدینه به ظاهر مسلمان بودند ولی در باطن جاسوس و خبرچین بودند و مسجدی به نام ضرار را نیز در مدینه بنا کردند که توسط مسلمانان تخریب شد و فقط پیامبر ج توسط جبرئیل آنها را میشناخت و یکی از صحابه که پیامبر ج به او خبر داده بود و کس دیگری آنان را نمیشناخت. پس بنا بر این آیۀ کریمه، اگر در انجام کاری ذرهای در قلب انسان ریا و خودنمایی باشد و هدف رضایت خلق باشد، آن عمل باطل و بیهوده است.
لذا کسی که در رابطه با نماز اینچنین بیتفاوت بود، بعدها این نماز خواندن برایش دوگانگی و چندگانگی شخصیتی ایجاد خواهد کرد، یعنی میخواهد آنچنان که باید نماز بخواند، اما نمیتواند و گاهی اوقات هم اصلاً حوصلهی نماز خواندن را ندارد، اما مجبور میشود به خاطر مصالحی نماز بخواند، در نتیجه شخصیت چندگانه پیدا میکند. به همین دلیل گفتهاند ریا مقدماتیترین شکل نفاق است. یعنی استارت و شروع نفاق با ریا است. و بدترین حالت نفاق که ریا را نیز به همراه دارد، بیرو بودن است، مانند آب که در هر ظرفی ریخته شود، شکل همان ظرف را به خود میگیرد که به اینچنین افراد، منافق دو رو و یا چند رو نمیتوان گفت، بلکه بیرو هستند، در واقع متخصصین در نفاق هستند. حتی کارشان به جایی رسیده بود که پیامبر هم آنها را نمیشناخت. در قرآن میفرماید: ﴿لَا تَعۡلَمُهُمۡۖ نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡۚ﴾ [التوبة: ۱۰۱] حتی ای پیامبر! تو هم آنها را نمیشناسی. بلکه خداوند آنها را خوب میشناسد. ﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ يُرَآءُونَ٦﴾ انسانی که ریا را برای اولین بار انجام داد، تکرار آن برای او بسیار آسان خواهد شد و بعدها به آسانی میتواند فیلم بازی کند و بدترین ایفای نقش ایفای نفش دیندار است، برای اینکه یک روز و دو روز نیست و چون یک عمر باید این نقش را بازی کند، در نتیجه پایدار نخواهد بود و خودش را لو خواهد داد. و ما باید نقش واقعی دینداری را بازی کنیم تا بتوانیم موفق شویم و اگر تصمیم گرفتیم که واقعاً نقش دیندار را داشته باشیم، باید تکلیف خودمان را روشن کنیم که آیا نقش اول یا دوم و یا سوم را داشته باشیم که عبارتند از: صدیقین، شهدا و یا صالحین. و بقیهی نقشها نقشهای خطرناکی هستند. و حداقل آن این است که صالح شویم، در غیر این صورت وضعیت ناخوشایندی خواهیم داشت.
﴿وَيَمۡنَعُونَ ٱلۡمَاعُونَ ٧﴾ [۵۶۹].
«و [از پرداخت زکات و امانت دادن وسایل ضروری زندگی] دریغ میورزند».
﴿مَاعُونَ﴾: وسایل منزل.
ویژگی دیگر آنها از لحاظ شخصیتی این است که از حداقل کمکی که از دست آنها برمیآید تا برای دیگران انجام دهند، کوتاهی میکنند، مناع الخیر هستند، هرچه خیر است، برای خودشان میخواهند.
و از دادن زکات و وسایل و مایحتاج خانه خودداری میورزند، ماعون به معنی زکات و صدقات و آنچه به عاریت برای کمک به مردم سپرده میشود میباشد مانند ظرف و فرش و وسایل زندگی که در عرف اهل خیر همیشه به عاریت داده میشود. اینان کسانیاند که هرگاه مسلمانی وسایل مورد نیاز خود را از آنان امانت بخواهد، نمیدهند و با عذرهای باطل و پوچ به اعتذار میپردازند؛ زیرا آنان از مؤمنان خشم و تنفر دارند و نمیخواهند که به آنان سودی برسانند، لذا آنان را از عاریت دادن چیزی محروم میکنند.
ألإحسان إلى الناس (کمک به مردم):
۱- واجب: اگر انجام ندهی گناه است؛ مثلاً کسی مضطر باشد مانند تشنهای که اگر به او آب ندهی میمیرد.
۲- احسان: اگر انجام دهی ایمانت زیاد میشود و اجر داری مانند امانتدادن وسایل خانه به همسایه و دیگران.
کسانی که به قیامت ایمان ندارند:
۱- نه برای خدا خوباند (لا إلی الله).
۲- نه برای بندگان خدا خوباند (لا إلی عباد الله) ﴿وَيَمۡنَعُونَ ٱلۡمَاعُونَ﴾.
وقتی اخلاق و رفتار انسان با خدا و بندگان خدا خوب نباشد، پس نشانهی ضعف ایمان است.
یکی از صحابه در مسجد نبوی اعتکاف کرده بود؛ کسی به مسجد آمد و در مورد مشکل خود اظهار ناراحتی کرد؛ یکی از اصحاب به او گفت: من با تو میآیم تا مشکل تو را حل کنم. آن شخص گفت: ولی تو در مسجد معتکفی! و آن صحابی جواب داد: از رسول خدا ج شنیدم که فرمودند: کمک به دیگران از یک ماه اعتکاف در مسجد نبوی بهتر است.
پس اسلام دین عمل است و خداوند کریم در سورهی ماعون نشانهی کسانی که روز قیامت را انکار میکنند، در کوتاهی اعمالشان بیان میکند.
۱- یتیم را با اهانت از خود رانده و حق او را نمیدهند.
۲- بر خوراکدادن به فقرا نه خود پیشقدم شده و نه دیگران را تشویق میکنند.
۳- نمازگزارانی هستند که از نماز خود غافلاند و با ریا و خودنمایی و کوتاهی نماز میخوانند.
۴- در کارها ریاکارند و رضایت خدا را طلب نمیکنند.
۵- از امانتدادن وسایل خانه به دیگران خودداری میکنند.
«مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَهُ». [۵۷۰] حدیث رسول الله ج.
«هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد پس مهمانش را اکرام کند».
رهنمون آیات:
۱- تأکید بر عقیدهی رستاخیز و جزا.
۲- هر قلبی که از ایمان و باور به روز رستاخیز و جزا خالی باشد، قطعاً صاحب آن دل بدترین خلق است و قطعاً هیچ خیری از او سرنخواهد زد.
۳- توبیخ و انذار نسبت به کسانی که مال و دارایی یتیمان را میخورند و حقوق آنان را تضییع میکنند و با چشم حقارت و پستی به آنان مینگرند.
۴- تهدید و توبیخ نسبت به کسانی که از خواندن نماز، تهاون و سستی به خرج میدهند و توجهی ندارند به اینکه نماز را در چه وقت و زمانی ادا نمایند که چنین عملی -پناه به خدا- از علائم منافقان است.
۵- عدم همیاری و کمک نکردن به مسلمانان در نیازمندیهای خانه و زندگی از صفات و ویژگیهای منافقان است به دلیل حدیث «من لم يهتم بأمور الـمسلين فليس منهم» [۵۷۱]: «کسی به امور مسلمانان بیاعتنا باشد از آنان نیست». پس وضعیت کسانی که مانع رفع نیازمندیهای آنان باشند چگونه باید باشد؟
[۵۶۰] استفهام برای تعجب است از حال تکذیبکنندگان به جزا و نتیجۀ تکذیب آن. نافع «أريت» با تسهیل همزه بعد از راء خوانده و حفص و جمهور، آنرا ثابت خواندهاند. [۵۶۱] ارأیت: از مصدر رؤیت و از مادهی رأی که فعل ماضی است، به معنی دیدن. این دیدن لازم نیست حتماً دیدن ظاهری باشد، خیلی از مواقع خداوند متعال این تعبیر را در اینجا و جاهای دیگر قرآن به کار برده که نوعی متوجهساختن افرادی است که به شکلی دچار غفلت شدهاند. اما اینجا خطابش خاص پیامبر است و به دنبال پیامبر هر کسی از امت او، چرا که این غفلت به پیامبر روی نیاورده است. اما خداوند میخواهد توجه او را بیشتر متوجهی کسانی که مؤمن به دین نیستند، بنماید و به دنبال پیامبر خطاب به ما انسانها است که معمولاً دچار غفلت شدهایم و میشویم و لازم است که به ما نهیبی زده شود که از خواب غفلت بیدار شویم. یکذب: از مادهی کذب و در مقابل صدق است. به کلامی که خلاف واقع باشد، اطلاق میشود. کلامی که عاری از حقیقت باشد و در مقابلش صدق است که کلامی مطابق واقع است. دین: از مادهی دان- یدین. دیناً به معنی مسلطشدن بر کسی است، «دینونت» هم مصدر دوم آن میباشد. همچنان که در رابطه با عبد نیز در سورهی قریش گفتیم، عبد- یعبد- عبداً دو مصدر دارد. اینجا هم معنی دینونت بیشتر از دین میباشد. دائن خداوند است که مسلط میباشد و مدیون یا مدین بندگانی هستند که تحت سلطه و قدرت خداوند میباشند. لذا دین در اینجا به معنی فرمانبرداری که یکی از معانی دین میباشد، آمده است. مثلاً «لا اکراه فی الدین». یعنی اجباری در فرمانبرداری کردن نیست، چرا که اگر اجباری باشد، در آن صورت اخلاق از بین میرود و فرمانبرداری که مخلصانه نباشد، ارزشی ندارد. یکی دیگر از معانی دین، جزا و پاداش میباشد که از طرف خداوند به بندگان اعطا میشود و در حقیقت بنده را تحت پوشش لطف و کرم خودش قرار میدهد و او را مدیون میگرداند. سومین معنی آن روز قیامت است. زیرا در این روز بندگان خداوند همه محکوم و خداوند حاکم بر سرنوشت بندگان است. در این روز در حقیقت جزا و پاداش داده میشود. و صف کسانی که فرمانبردار بودهاند، از صف کسانی که سرکشی کردهاند، جدا میشود و لذا تعبیر دین را برای روز قیامت هم به کار بردهاند و معانی دیگر هم برای دین به کار رفته است، از جمله آیین، روش، برنامه؛ و باید دقت کنیم معانی را به کار ببریم که سیاق آیات هماهنگ باشد، در غیر این صورت در معنی کردن آیات به خطا خواهیم رفت. مثلاً: ﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُ﴾ [الزمر: ۳] یعنی فرماانبرداری خالص برای خداوند است. ﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِ﴾ [البقرة: ۲۵۶] اکراه و اجباری در فرمانبرداری نیست. «مالک یوم الدین» در اینجا تعبیر «یوم» آمده و تکلیف دین را مشخص کرده است، مالک روز جزا یا قیامت میباشد ﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ﴾ [آل عمران: ۱۹] در اینجا دین به معنی فرمانبرداری و یا به معنای قواعد و آیین و مقررات میباشد. [۵۶۲] در کلام حذف است تقدیر آن «أرايت الّذي يكذّب بالدين. أمصيب هو أم مخطئي؟ الجواب قطعاً مخطئي». [۵۶۳] یَدعُّ: اصل آن از مادهی دعَّ یعنی راند، از خود دور کرد. البته نوع بد و زشتی از راندن. یعنی همراه با تندی و خشونت دور کرد. یَدُعُّ که مضارع آن میباشد، یعنی با شدت و تندی و با خشونت دور میکند. یتیم: از مادهی یُتم است. به معنی منحصر بودن است. اصل معنی آن دُر یتیم آمده است. دُر به معنی مروراید میباشد. صیادان مروراید که مرواریدها را صید میکردند، بعضی از این مرواریدها درشت و چشمگیرتر بودند. به این مرواریدها که زنها به گردن میآویختند و در وسط مرواریدهای دیگر قرار میدادند، دُر یتیم میگفتند، یعنی مروارید تک. حال وقتی گفته میشود فلانی یتیم است، یعنی تک افتاده است. یتیمی تا سن پانزده سالگی است. بعد از اینکه انسان بالغ شد، دیگر کلمهی یتیم بر او اطلاق نمیشود. [۵۶۴] یحض: از مادهی حض گرفته شده که حض یعنی تشویق کرد، تحریک کرد، مضارعش میشود یحض. به شکلی میتواند نقطهی مقابل دع باشد. دع یعنی به شدت متوقف کرد، دور کرد. حض یعنی تشویق کرد. یَدُعُّ در مقابل یحضُّ قرار دارد. طعام: هر چیزی که خوردنی باشد، طعم داشته باشد و انسان را اشباع کند. لذا به میوه کلمهی طعام اطلاق نمیشود. چون انسان را سیر نمیکند. مسکین: از مادهی سَکَنَ است. و سَکَنَ یعنی ساکن شد، از حرکت ایستاد. این به کسی گفته میشود که فقر او را از حرکت باز ایستانده است. از فرطِ فقیری نمیتواند حرکت کند. سِکِّین هم به معنی چاقو از همین معنا گرفته شده است. چون وقتی برای سر بریدن حیوان از چاقو استفاده میکنند، بعد از اتمام کار حیوان از حرکت باز میایستد و تکان نمیخورد، یعنی وسیلهی ساکنکردن میباشد. [۵۶۵] وَیل: در بعضی از کتابها گفتهاند نام چاهی در جهنم میباشد. همچنین «ویل» کلمهی تهدید میباشد. خداوند هرگاه بخواهد بندگان را در رابطه با قضیهای تهدید کند، تعبیر ویل را به کار میبرد. مُصَلَّین: از مادهی صلاه و نوع خاصی از دعا میباشد. منتهی نوع خاصی از دعا که نظم و ترتیبی دارد، صلاه را برایش به کار میبرند. و مُصًلین هم اسم فاعل میشود. [۵۶۶] سَاهُون: یعنی اشتباهکنندگان غیر عمد. اشتباهی که از روی آگاهی و تعمد نباشد. [۵۶۷] «ذَاكَ شَيْطَانٌ يُقَالُ لَهُ خِنْزِبٌ فَإِذَا أَحْسَسْتَهُ فَتَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنْهُ وَاتْفِلْ عَلَى يَسَارِكَ ثَلاَثًا» مسلم و احمد. [۵۶۸] یُراؤون: از مادهی رؤیت است. و ریا هم از همین ریشه است. چون کسی که ریا میکند، دوست دارد دیگران کار او را ببینند. این است که با ریشهی رؤیت کاملاً تطابق دارد. مرائی یعنی کسی که دوست دارد کاری را انجام دهد و در عین حال دیگران هم او را رؤیت کنند. [۵۶۹] یَمنَعُون: از مادهی منع است، یعنی جلوگیری کردن. مَاعُون: از ریشهی مَعُنَ و صیغهی مبالغه میباشد. ماعون یعنی چیزی که در جریان باشد، زیاد و کمبودنش مهم نیست. [۵۷۰] بخاری (۵۵۵۹) [۵۷۱] حدیثی بسیار ضعیف است. (مصحح).