تقسیمبندی آیات سوره
آیات ۱ و ۲ اشاره به دردی است که تمام جامعه از ابتدا تا به امروز و آینده و بلکه تا آمدن روز قیامت به آن مبتلا و گرفتار میباشند و این درد همان درد تکاثر میباشد با آن معنایی که به آن اشاره کردیم. آیات ۳ و ۴ آیات تهدید گونهای است در ارتباط با کسانی که در غفلت تکاثر سرگشته شدهاند، آیات ۵ و ۶ و ۷ اشارهای است به درجات علم و آگاهی انسان در رابطه با مسئلهی قیامت که علت اساسی تکاثر و زیادتطلبی انسان، همان ضعف و یا عدم ایمان به قیامت است. و آیهی ۸ که خلاصهی سوره است؛ اینکه انسان محاسبهی قیامت را فراموش کند و فکر کند که این نعمتها به او داده شده است و کسی نیست که او را در ارتباط با این نعمتها بازخواست نماید؛ این آیه اشارهای مؤکد به این قضیه دارد که حتماً روزی معین شده است که در رابطه با نعمتهای داده شده از ما سؤال خواهد شد.
اسباب نزول:
در سبب نزول این سوره گفته شده است: بنوعبد مناف و بنوسهم دو گروه از قریش، به بسیاریِ خود افتخار کردند چون زندهها را شمردند، شمار بنو عبدمناف بیشتر شد، بنوسهم گفتند: در ایام جاهلیت ظلم و ستم ما را نابود کرد، بیایید تا مردگان خود را بشماریم، در شمردن مردگان بنوسهم بیشتر آمد.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَلۡهَىٰكُمُ ٱلتَّكَاثُرُ ١ حَتَّىٰ زُرۡتُمُ ٱلۡمَقَابِرَ ٢﴾ [التکاثر: ۱-۲].
﴿أَلۡهَىٰكُمُ ٱلتَّكَاثُرُ ١﴾. [۵۲۵]
«افزونطلبی [در مال و فرزندان] شما را به خود مشغول [و از یادِ الله غافل] ساخته است».
﴿أَلۡهَىٰكُمُ﴾: «شما را مشغول و سرگرم کرد.»
۱- چیز بد.
۲- چیزی که تو را از خدا دور کند.
هر چیزی که انسان را از ذکر و طاعت خداوند دور کند اعم از ثروت، علم یا اولاد، شامل ﴿أَلۡهَىٰكُمُ﴾ میشود، تنها شرط آن، نیت است. اگر نیت اعمال خالصانه برای خدا باشد و طاعت خدا را در پی داشته باشد، ﴿أَلۡهَىٰكُمُ ٱلتَّكَاثُرُ﴾ نیست و گرنه مشغولشدن به هر امر دنیوی به قصد رقابت و فخرفروشی همان ﴿أَلۡهَىٰكُمُ﴾ است که انسان را غافل ساخته است.
﴿ٱلتَّكَاثُرُ﴾: «تفاخر و مباهات به داشتن فزونی نعمت دنیا.»
۱- رقابت و چشم و همچشمی دو گروه یا دو نفر.
۲- طمع و زیادهخواهی شخصی در امور دنیوی بدون استفاده برای خود.
۳- فخرفروشی با زبان به اصل و نسب و ریشه و طائفه (قولی).
این خطاب خداوند متعال در رابطه با کسانی است که به جمع و تکثیر مال و دارایی مشغول هستند تا بدان بر دیگران تفاخر و مباهات کنند، چنین امری انسان را از اطاعت و بندگی باز میدارد و بدون اینکه خیری برای آن سرای دیگر داشته باشد مرگ به سراغش خواهد آمد. رقابت باید در ایمان و عمل صالح باشد؛ واین رقابت باید برای رسیدن به نعمتهای اخروی که ابدی است، باشد نه در امور گذرا و موقت دنیوی.
تحصیل و تکثیر ثروت، مسابقه گذاشتن در میدان مالاندوزی و بیشتر از این تفاخر کردن به خود، نازیدن و بالیدن که من ثروتم از تو بیشتر است. این داشتنها به قیمت از بینرفتن بودنها است. انسانهای زیادتطلبی وقتی از کنار یک گل میگذرند، گل را میچینند و میگویند من میخواهم این گل را داشته باشم. اما این داشتن به قیمت از بینرفتن گلُ است، چون زود پژمرده میشود. اما انسانهایی که عاشق گل هستند و حیات گُل و بودنِ گُل برایشان مهم است، از کنار گلُ میگذرند و به گُل نگاه میکنند و از نگاهکردن و بوییدن گُل لذت میبرند و ترجیح میدهند آن گُل باشد و لذا از داشتن آن صرفنظر میکنند و آنرا نمیچینند و این نچیدن گل ادامهی حیات آن گل و جاودانگی بخشیدن به گل است. و گل این زمینه را دارد که پس از سپریشدن فصل بهار پژمرده شده از بین رود، اما در بهاری دیگر از آن ساقه دوباره گلهایی بروید و بهار را جلوهای واقعی دهد. اگر تحصیل و تکثیر ثروت برای این باشد که به ما و دیگران کمال ببخشد، مبارک است.
مال را کز بهر دین باشی حمول
نعم مال صالح خواندش رسول
اما اگر تحصیل و تکثیر ثروتها هدف نهایی باشد و انسان ثروت را به خاطر ثروت بخواهد، پسندیده نیست، بلکه انسانیت، کرامت و شخصیت و آزادی انسانها را ضایع میکند.
﴿حَتَّىٰ زُرۡتُمُ ٱلۡمَقَابِرَ ٢﴾ [۵۲۶]. [۵۲۷]
«تا اینکه بمیرید و وارد قبرهایتان شوید».
﴿حَتَّىٰ﴾: تاوقتی.
﴿زُرۡتُمُ﴾: قبر محل زیارتی است و در آن نمیمانیم و باید به دنیایی دیگر برویم.
﴿زُرۡتُمُ ٱلۡمَقَابِرَ﴾: مُردید.
تا بدانگاه که میمیرید و بهسوی گورستان انتقال مییابید و در آنجا باقی خواهید ماند تا اینکه در روز رستاخیز جهت محاسبه و جزا از قبرها بیرون آیید. بعضی آیه را اینگونه معنی کردهاند: دست از فخرفروشی برنداشتید تا اینکه به دیدار قبرها رفتید و از بسیاری مردگان خود ادعای بیشتر و برتری خود نمودید.
تا وقتی که میخواهید بمیرید، این تکاثر از شما جدا نمیشود. دوست دارید این تکاثر باشد و فکر میکنید، بودن است درحالیکه این، بودن نیست مُردن است. این مرگ تدریجی و یک نوع نبودن است. اینچنین هم نیست که این وضعیت همیشه بر وفق مراد شما باشد.
﴿كَلَّا سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ ٣ ثُمَّ كَلَّا سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ ٤﴾ [التکاثر: ۳-۴].
﴿كَلَّا سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ ٣﴾ [۵۲۸].
«هرگز چنین نیست [که شما میپندارید]؛ به زودی خواهید دانست [عاقبتِ این غفلت در اثر تفاخر به دنیا را]».
﴿كَلَّا﴾: «هان، نباید چنین کاری انجام دهید، از این تفاخر و مباهات بگذرید.»
﴿سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ﴾: «وقتی که وارد قبر شدید، آن وقت است که به خطا و اشتباه خود در این تکاثر و تفاخر پیخواهید برد.»
هرگز نباید چنان باشد از این شیوه و رفتارتان که شما را به هلاک و نابودی میکشاند، دست بردارید. بعد از مرگ خواهید دانست سرانجام آن فخرفروشی و اشتغال به مال و ثروتاندوزی که موجب شد از اطاعت و فرمانبرداری خداوند بازآیید.
به زودی خواهید دانست، متوجه خواهید شد این مشغولیتها، مشغولیتهایی است که شخصیت و کرامت شما را ضایع کرده، کار به جایی رسیده که از هر کار مهم و ارزشمندی غافل شدید و به تکاثر پرداختید. و با تأکید بیشتر این دو آیه میگوید که اینچنین نیست.
ترسم که به منزل نرسی اعرابی
این ره که تو میروی به ترکستان است
ترکستانی که انتهایش «هاویه» و دَرکُ الاسفل است. یعنی جهنم و جحیم. ﴿كَلَّا سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٣﴾.
﴿ثُمَّ كَلَّا سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ ٤﴾ [۵۲۹].
«باز [هم] چنین نیست؛ به زودی خواهید دانست».
﴿كَلَّا﴾: «حقاً»
تکرار آیات در قرآن کریم مطابق با قول علما، ۲ دلیل دارد:
۱- تأکید بر اینکه چنین نکنید و مشغول دنیا نباشید (مواظب خودت باش هیچ کس به درد تو نمیخورد).
۲- دو آیه دارای دو معنی متفاوت است و آیهی دوم، معنی دیگری میدهد.
آیۀ اول به دنیا و آیۀ دوم به آخرت اشاره دارد. کلّا در آیۀ اول یعنی در دنیا به خاطر گناهانی که انجام میدهی عتاب میشوی (اول با ناراحتی از گناه در دنیا عذاب میبینی) چون انجام گناه، خود باعث قلق و ناراحتی میشود.
﴿كَلَّا﴾: در آیهی دوم به عذاب الهی در آخرت اشاره دارد و اینکه خداوند در روز قیامت و در زمین محشر، به وسیلهی عذاب قبر و ازدحام زمین محشر، حرارت آفتاب، ترس از جهنم و روی پل صراط به وسیلهی خار و خاشاک، قلاب و آتش جهنم، تو را عذاب میدهد.
باز هم میگوییم هان بس کنید، خواهید دانست وقتی بعد از مرگ دوباره زنده میشوید؛ و در آن موقع میدانید که عمر خود را به بیهوده در فخر و مباهات برای هیچ از دست دادهاید. اما مشکل چیست؟ علت این درد تکاثر و زیادهطلبی چیست؟ چرا جامعه به این درد مبتلا شده است؟
﴿كَلَّا لَوۡ تَعۡلَمُونَ عِلۡمَ ٱلۡيَقِينِ ٥ لَتَرَوُنَّ ٱلۡجَحِيمَ ٦ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيۡنَ ٱلۡيَقِينِ ٧﴾ [التکاثر: ۵-۷].
﴿كَلَّا لَوۡ تَعۡلَمُونَ عِلۡمَ ٱلۡيَقِينِ ٥﴾.
«چنین نیست [که شما گمان میکنید]؛ اگر شما به علم یقین [حقیقتِ قیامت را] میدانستید [و یقین داشتید که دوباره پس از مرگ زنده میشوید و خداوند در برابر اعمالتان به شما پاداش میدهد از افزونطلبی و تفاخر به مال و فرزند دست برمیداشتید]».
﴿عِلۡمَ ٱلۡيَقِينِ﴾: یعنی مطمئن که این اتفاق خواهد افتاد.
﴿لَوۡ تَعۡلَمُونَ عِلۡمَ ٱلۡيَقِينِ﴾: «اگر به طور یقین سرانجام تفاخر و مباهات به کثرت داراییتان را میدانستید.»
حتی کمترین درجهی علم را هم ندارید، یعنی علم الیقین را ندارید، اگر فقط علم الیقین را هم داشتید، کافی بود.
برای معرفت دینی انسان چهار مرحله قائل شدهاند: ۱- ظن یا مظنونات. ۲- علم، اعتقاد جازم و مطابق با واقع ۳- یقین، علم الیقین. ۴- عین الیقین یا حق الیقین.
اگر علم شما به درجهی یقین و به قلب برسد این علم به عمل تبدیل میشود. معلومات در ذهن انسان نباید یخ بزند؛ بلکه باید آب شده و جاری شود و به عمل برسد.
﴿لَتَرَوُنَّ ٱلۡجَحِيمَ ٦﴾ [۵۳۰].
«سوگند که دوزخ را [در روز قیامت] خواهید دید».
هر لحظه جهنمی را که خداوند وعده داده است میدیدید. «لام» جواب قسم محذوف است یعنی سوگند به عزّت ما روز قیامت آتش را میبینید.
واقعیت هم همین است. پیشرفتهای علمی و تکنولوژی جهنمی را برای انسانها ساخته است؛ جهنمی که از بمبارانهای اتمی از زمان هیروشیما و ناکازاکی گرفته تا عصر خودمان، بمبارانهای حلبچه و بمبارانهای شیمیایی متعدد و کشتارهای جمعی، جهنمی را که انسانها به یُمن وجود نامبارک تکنولوژیی که در خدمت دین نیست به وجود آوردهاند: ﴿لَتَرَوُنَّ ٱلۡجَحِيمَ٦﴾ آن کسانی که این جهنمهای دنیا را پدید آوردهاند، در حقیقت همان انسانهای جهنمی هستند که خداوند آتش جهنم را به وسیلهی آنها برمیافزود ﴿وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ﴾ [النور: ۲]. سوخت آن آتش عبارت است از انسانها و سنگ؛ عبارتند از ناس. کدام ناس؟ آنهایی که در دنیا جهنمی بوده اعمال اهل جهنم را انجام میدادند. آنهایی که در دنیا جهنم را برای خود و مردم برافروختند. خود سوخت جهنم میشوند.
﴿ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيۡنَ ٱلۡيَقِينِ ٧﴾.
«سپس سوگند که آنرا با چشم یقین [که در آن تردیدی نیست] خواهید دید».
باز هم میگویم: شما آشکار و عیان، خود دوزخ را خواهید دید و در آن خواهید افتاد. این خطاب به کافران و نافرمانان است ولی باید دانست که اهل موقف همه آتش دوزخ را خواهند دید. هم با چشم و هم با احساس خود این آتش را میبینید.
در مرحلهای دیگر اگر یقینتان بیشتر شد و به مرحلهی عین الیقین رسیدید، بیشتر با کُنه جهنم و حقیقت جهنم آشنا خواهید شد و چقدر مهم است که بهشت و جهنم را خیلی واقعیتر از این تصور خیالی که هست درک کنیم. یهود و به دنبال یهود، نصاری بهتر و بیشتر از خیلی از مسلمانان بهشت و جهنم را میشناسند. در قرآن در توصیف آنها آمده، خصوصاً یهود و دانشمندان آنان چنان جهنمشناس بودند که میگفتند: ﴿لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَةٗ﴾ [البقرة: ۸۰] ما فقط چند روزی در آتش جهنم هستیم. آنها جهنم را خوب میشناختند و در رابطه با بهشت میگفتند که: ﴿لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ﴾ [البقرة: ۱۱۱] تنها کسی که یهودی یا مسیحی باشد، به بهشت میرود. حال اگر ما هم بهشت و جهنم را خوب شناختیم، شناخت مجرد، شناختی که کمترین تاثیری در اصلاح ساختار فردی و اجتماعی نداشته باشد، ارزشی ندارد. خودمان هم ملاحظه میکنیم، میگویند: بهشت هست جهنم هست. یهود و نصاری شناختی قویتر از اینها داشتند. آیا این شناخت به تنهایی آنها را از جهنم رفتن باز میدارد، اگر اهل ایمان و عمل صالح نباشند؟ بنابراین، مسلمانان هم اگر اهل ایمان و عمل صالح نباشند، هیچ تفاوتی با آنها ندارند.
﴿ثُمَّ لَتُسَۡٔلُنَّ يَوۡمَئِذٍ عَنِ ٱلنَّعِيمِ ٨﴾ [التکاثر: ۸].
﴿ثُمَّ لَتُسَۡٔلُنَّ يَوۡمَئِذٍ عَنِ ٱلنَّعِيمِ ٨﴾ [۵۳۱].
«آنگاه حتماً در آن روز از [همۀ] نعمتها [چون صحت و سلامتی و ثروت و ...] بازخواست خواهید شد».
﴿يَوۡمَئِذٍ﴾: «در آن روزی که دوزخ را به یقین میبینید.»
﴿عَنِ ٱلنَّعِيمِ﴾: «از آن نعمتهایی که برخوردار شدید و از آن لذّت هم بردید؛ همچون صحّت، فراغت، آسایش، خوراکیها و نوشیدنیها و ...»
از آن پس در آن روز قیامت از آن نعمتهایی که به شما داده شده پرسش و بازخواست خواهید شد که آیا حق خدا را ادا کردهاید یا نه؟ با تن سالم عبادت خدا کردهای و با مال و ثروت، زکات و صدقه دادهای یا نه؟
پرسش از آن نعمتهایی که در دنیا به شما داده شده از قبیل: صحت، فراغت، آسایش، خوردنیها و نویشیدنیها و ... کسی که شکر آنها را بجای آورده باشد، نجات یافته و کسی که شکر آنها را بجای نیاورده باشد مورد مواخذه قرار خواهد گرفت. پس باید نعمتهای خدا را در خدمت دین خدا و طاعت و عبادت او گرفت که از آنها از ما سؤال خواهد شد.
و میدانیم که خداوند این نعمتها و امکانات، این آسمانها و زمین را بیهوده خلق نکرده و در اختیار ما قرار نداده است. همچنان که در حدیثی آمده است: پیامبر خدا ج روزی خرما میخورد و به دنبال آن آب و سپس این آیه را میخواند: ﴿ثُمَّ لَتُسَۡٔلُنَّ يَوۡمَئِذٍ عَنِ ٱلنَّعِيمِ٨﴾. از این خرما و آب که دو نعمت بسیار مهم خداوند هستند، مورد سؤال واقع خواهید شد؛ درحالیکه شاید ما به آب و خرما به عنوان نعمت هم نگاه نکنیم و در حدیث دیگری که امام بخاری روایت کرده و این حدیث را امام ترمذی و امام ابن ماجه هم روایت کردهاند، پیامبر خدا فرمود: «نِعْمَتَانِ مَغْبُونٌ فِيهِمَا كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ الصِّحَّةُ وَالفَرَاغُ»: «دو نعمت هستند که مردم در رابطه با این دو نعمت دچار ضرر و زیان هستند و قدر این دو نعمت را نمیدانند و نمیشناسند: «الصِّحَّةُ وَالفَرَاغُ». سلامتی جسمی و فراغت» و عمری که به آنها داده شده و با سخاوت آنرا در اختیار همه غیر از خدا قرار میدهند: ﴿إِن تَنصُرُواْ ٱللَّهَ يَنصُرۡكُمۡ وَيُثَبِّتۡ أَقۡدَامَكُمۡ ٧﴾ [محمد: ۷]. اگر خدا را یاری کنید و با استفادهی بهینه از امکانات و نعمات، کاری کنید که وقتی دیگران شما را میبینند به یاد خدا بیفتند و به مرحلهای از کمال برسید که وقتی دیگران از شما میشنوند، معرفتشان زیاد شود و حرکات و سکنات شما در راستایی باشد که وقتی دیگران حرکات و سکنات شما را ملاحظه میکنند، بدانند که شما برای هدف والاتری مشغول هستید، با ادارهای قرارداد بستهاید که مدیر این اداره خداوند است و بهترین پاداشها را به کارمندانش میدهد. پاداشهایی که محدودیتی در آن نیست. اجر غیر ممنون و بدون منت است. پاداشهایی که چند برابر هست. پاداشهایی که به غیر حساب است. از ده برابر شروع میشود تا هفتصد برابر و غیر حساب. آیا معقول است انسان چنین مدیر لایق، شایسته و رحمان و رحیمی را رها کند و دل به مدیران و رؤسایی ببندد که نه رحمتی دارند و نه شفقتی و نه مدیریتی. لذا انسان وقتی به این نعمات مینگرد، باید قدر نعمتهایی مانند صحت، سلامتی، فراغت، جوانی، عمر و امکانات دیگر را اگرچه در حد ایدهآل هم نباشند، بداند و به شکلی از آنها استفاده کند که در راستای رشد دادن به خود و دیگران باشد.
پرسش در آن روز چنانکه در حدیث روایت شده بر دو نوع است: ۱- عرض، یعنی پرسشی که در به شمار آوردن نعمتها باشد مثل اینکه: تندرستی، تمکن مالی، قدرت، عزّت به تو داده شده و ... ۲- مناقشه و سختگیری در پرسش که از جزئیات هر نعمتی پرسیده میشود و از شکر و یا کفران آن مورد بازخواست و یا تعذیب قرار خواهد گرفت. برای مؤمنان پرسش، عرض و تعداد نعمتهاست ولی برای کافر بازخواست، مناقشه و عذاب است.
در حدیث صحیح روایت شده که پیامبر ج به ابوبکر و عمر و ابن تیهان فرمود: این از همان نعمتهایی است که در روز قیامت از آن بازخواست میشوید اشاره به خرمای رطب، آب سرد و دوشاب کرد. و باز در حدیث روایت شده که پیامبر ج فرمود: «أنه لا تزول قدما عبد يوم القيامه حَتّى يسأل عن عمره فيما افناه وعن شبابه فيما ابلاه وعن علمه ماذا عمل به و عن ماله من أين الكسّبه وفيم أنْفَقه»: «روز قيامت هيچ بندهای از جای خود تكان نمیخورد تا اينكه از عمرش پرسيده شود كه آنرا در چه چيزی سپری كرده و از جوانیاش که در چه راهی گذرانده است و از دانش و علمش پرسيده شود كه با آن چه كرده و از مالش پرسيده شود كه از كجا آنرا به دست آورده و در چه مسيري آنرا خرج كرده است».
خداوند متعال در سورهی تکاثر با واردکردن چنین شوکی به انسانها هشدار میدهد که از خواب غفلت بیدار شده و برگردند. مواظب باشند که زندگی با مرگ در قبر تمام نمیشود؛ بلکه آنان برای دیدن نتیجهی اعمالشان در روز قیامت محشور میشوند پس مبادا که عمر تمام شود و کار ناتمام داشته باشی، بندگی و عبادت خدا نکرده باشی و بدون توبه مرده باشی.
عمر بن عبدالعزیز/ میفرماید: قبر محل زیارت است و وطن اصلی، فردوس اعلی است.
در شب معراج، ابراهیم÷ به رسول الله ج فرمود: به امتت سلام برسان (وعلیک السلام) و به آنان بگو: بهشت بعضی جاهایش آماده و بعضی جاهایش را باید خودتان آماده و آباد کنید با ذکر سبحان الله، الحمد لله، لا إله إلا الله والله أکبر.
رهنمون آیات:
۱- اجتناب از جمع و تکثیر مال بدون شکر آن و ترک طاعت خدا و پیامبرش بخاطر اشتغال به مالاندوزی.
۲- اثبات عذاب قبر و تاکید بر موضوعیت آن با استنباط از آیهی: ﴿حَتَّىٰ زُرۡتُمُ ٱلۡمَقَابِرَ٢ كَلَّا سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ ٣﴾: یعنی در قبر خواهید دانست.
۳- تأکید یقینی بر عقیدهی رستاخیز، خیر و جزا و پاداش پس از محاسبه و بازجوئی.
۴- بطور قطع و یقین، بنده دربارهی نعمتهایی که خداوند متعال در دنیا به او ارزانی داشته، بازجویی و بازخواست خواهد شد که اگر شاکر بوده باشد، رستگار است و اگر کفران نعمت کرده باشد، مؤاخذه و کیفر خواهد شد -خدا ما را از آن پناه دهد-.
[۵۲۵] اَلهَکم: از مادهی لَهو است که به معنی غفلت میباشد، غفلت در رابطه با هرچیزی که مطلوب باشد و علاقهی انسان در رابطه با آن مطلوب و خواسته، به حد افراط برسد، طوری که از چیزهای مهم غافل شود، مثلاً مال به عنوان یک مطلوب که انسانها برای رسیدن به آن تلاش میکنند و مال اندوزی و مالطلبی به حدی برسد که انسان را از خیلی چیزها غافل نماید. قرآن در این رابطه کلمهی لهو را به کار برده که همان اوج غفلت انسان است، بعضی از اوقات انسان در رابطه با قضیهی مهمی دچار غفلت عارضی و مقطعی میشود و بلافاصله یا خودش متوجه میشود و یا خداوند انسان اهل صلاحی را بر سر راهش قرار میدهد و او را از خواب غفلت بیدار میکند و یا مرگ کسی او را از خواب غفلت بیدار میکند و بعضی از اوقات این غفلت آنچنان در اوج است که بزرگترین مصائب و مشکلات این غفلت را از بین میبرد و انسان دوست دارد، همچنان غافلانه زندگی کند. پس لهو یعنی در اوج غفلت بودن و الهکم یعنی شما را اینچنین سرگرم کرد، چنانکه حاضر نیستید به خیلی از مسائل و حوادث و حقایق مهم توجه کنید. [۵۲۶] در صحیح مسلم از مطرف و او از پدرش روایت کرده که میگفت: به محضر رسول خدا ج رفتم که سورهی ﴿أَلۡهَىٰكُمُ ٱلتَّكَاثُرُ...﴾ را میخواند و فرمود: بنیآدم گوید: مالِ من، مالِ من، چه داری از مال خود جز آنچه بخوری و نابودسازی و یا بپوشی و فرسوده گردانی و یا صدقه دهی و برای خود بگذاری؛ و باز بخاری روایت کرده است که پیامبر خدا ج فرمود: «لَوْ أَنَّ لاِبْنِ آدَمَ وَادِيًا مِنْ ذَهَبٍ أَحَبَّ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَادِيَانِ، وَلَنْ يَمْلأَ فَاهُ إِلاَّ التُّرَابُ، وَيَتُوبُ اللَّهُ عَلَى مَنْ تَابَ»: «اگر فرزند آدم یک درهای از طلا داشته باشد، میخواهد که دو مقدار آن داشته باشد و دهان فرزند آدم را جز خاک پر نمیکند؛ و خداوند توبهی توبه کننده را میپذیرد». [۵۲۷] زُرتُم: از مادهی زَارَ- یَزوُر- زیارهً میباشد. اصل زَارَ یعنی کسی که در مسیری میرود و بعداً مسیرش را کج میکند و به سمتی دیگر میل میکند که به او زائر میگویند. زیارت هم به همین معنی به کار میرود. یعنی دیدن چیزی یا کسی که توجه شما را به خودش جلب نماید. زُرتم یعنی میل کردید- زیارت کردید. مُقابِر: جمع مقبره به معنی گور و حفره در دل زمین است. [۵۲۸] کلا: حرف انکار است. سَوفَ: از ادواتی است که بر سر فعل مضارع میآید و معنی مضارع بودنش را به آینده میبرد، یعنی کمی دور است و فرد فکر میکند چون دور است، پس تحقیق نخواهد شد و روی نخواهد داد. تَعلَمُون: از مادهی علم است، یعنی آگاهی پیدا کردن در رابطه با مطلبی. شناختی که انسان در رابطه با قضیهای پیدا میکند که به آن علم گفته میشود. علم سه درجه دارد که دو درجهاش را اینجا بیان کرده و یک درجهاش را در انتهای سورهی واقعه بیان نموده است. ابتداییترین درجهی علم، علم الیقین است و یقین خود یکی از مراتب علم میباشد. یک درجه بالاتر از علم الیقین، عین الیقین است، یعنی با چشم چیزی را مشاهده کردن و درجهی بالاتر از عین الیقین، حق الیقین میباشد. ﴿إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ حَقُّ ٱلۡيَقِينِ ٩٥﴾ [الواقعة: ۹۵] که در آخر سورهی واقعه آمده است. ﴿فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلۡعَظِيمِ ٩٦﴾ [الواقعة: ۹۶] در رابطه با قیامت هم این سه مرحله وجود دارد. مرحلهی علم الیقین همان مرحلهی قناعت عقلی است. همه چیز زوج است، شب و روز- سرما و گرما و... دنیا و آخرت همه چیز زوج؛ و تنها خداوند فرد میباشد. اما انسان باید به قناعت قلبی هم در رابطه با آخرت برسد تا اهل ایمان به آخرت گردد. مرحلهی بعدی میشود عین الیقین یعنی با چشمدیدن. به قول زید بن حارثه روزی پیامبر از او سؤال میکند: «كَيْفَ اَصْبَحْتَ يَا زَيْد»؟ زید امشب را چگونه صبح کردی؟ زید فرمود: یا رسول الله! من شب را به صبح رساندم، درحالیکه اهل ایمان و یقینم. پیامبر فرمود: از این ایمان و یقینت برایم بگو. گفت: وضعیتی پیدا کردهام که احساس میکنم بر روی پل صراط هستم، جهنم را در سمت چپ و بهشت را در سمت راست میبینم و همین طور میگفت که پیامبر دست مبارکش را بر دهان زید نهاد و فرمود: «عَرَفْتَ فَالْزَمْ» به معرفت رسیدی یا زید. این حالت را حفظ کن و به کسی چیزی نگو. پیامبر فرمود: چطور به این وضعیت رسیدی؟ زید گفت: تشنه بودهام من روزها، شب نخفتم ز درد و سوزها... میگفت که من روزه بودهام و تشنگی را تحمل کردهام و شبها را هم خوابیدهام و با درد و سوز نالیدهام؛ نالیدنهایی که مرا به این وضعیت رسانده است که دیگر پردههای حجاب غفلت از چشمانم کنار رفته و جهنم و بهشت را میبینم و حس میکنم و خودم را بر روی پل صراط میبینم و لذا سعی میکنم بسیار با احتیاط و پرهیز و تقوی حرکت کنم؛ با تقوی بشنوم و با تقوی سخن بگویم و در نهایت به این وضعیت رسیدم. و این همان عین الیقین است. در حدیث قدسی داریم، جمعی که اهل تسبیح و قرآن و ذکر هستند، ملائکِ رحمت وضعیت آنها را به خداوند گزارش میدهند و خداوند سؤال میکند آنها که آن قدر امید و طمع به بهشت پیدا کردهاند، آیا بهشت را دیدهاند؟ ملائک جواب میدهند: خیر ندیدهاند اما به بهشت ایمان دارند. خداوند میفرماید: اگر آنها بهشت را ببینند چگونه خواهند بود؟ ملائک میگویند: خیر، جهنم را ندیدهاند، فقط مؤمن به جهنم هستند. و اگر جهنم را ببینند چگونه خواهند بود؟ ملائک میگویند: اگر جهنم را ببینند، دیگر نمیتوانند اصلاً بر روی زمین باشند. آنچنان به بهشت و جهنم یقین پیدا کردهاند مثل اینکه آنها را دیده باشند. [۵۲۹] ثُمَّ: حرف عطف است و به معنی سپس میباشد. [۵۳۰] لَتَرَوُنَّ: مؤکد است به لام و نون ثقیله و از مادهی رؤیت است، یعنی به تأکید میبینید. حَجِیم: یعنی آتشی که بسیار متراکم است. و زود تمام نمیشود و نوع مخصوصی از آتش میباشد. [۵۳۱] لتسئلُنَّ: مؤکد به لام تأکید در ابتدا و نون ثقیله در انتها. تأکیدی است بر اینکه حتماً مورد سؤال واقع خواهید شد. یَومَئِذٍ: در آن روز. نَعِیم: باغ پرنعمت یا جایی که نعمت متراکم باشد. مقابل جحیم است. وقتی نعمت متراکم باشد، یعنی تمام شدنی نیست ﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِي نَعِيمٖ١٣ وَإِنَّ ٱلۡفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٖ ١٤﴾.