تقسیمبندی آیات
در ۵ آیه اول سوره اشاره به نعمت بزرگی است که خداوند به انسانها داده و انتظار میرود انسان شاکر این نعمتها باشد اما واقعیت این است که انسان تابع شهوات و میل و آرزوهای خود است و در این راستا گام برنمیدارد و به جای شکر، کفر و ناسپاسی را پیش میگیرد.
آیهی ۶ پاسخی است برای ۵ آیهی اول که نعماتی را خداوند به بنده داده و انتظار میرود، بنده شکرگزار باشد اما اینچنین نیست.
و از آیهی ۹ تا آخر سوره اشارهای است به زندهشدن انسانها پس از مرگ و بر ملاشدن آن چیزهایی که پنهان میکردند و به جزاء و سزای اعمال رسیدن انسانها است.
اسباب نزول:
بزار، ابنابوحاتم و حاکم از ابنعباسب روایت کردهاند، رسول خدا ج دستهی از سواران سپاه اسلام را به یکی از میدانهای جهاد فرستاد، یک ماه منتظر ماند ولی از آنها خبری نرسید سپس آیۀ: ﴿وَٱلۡعَٰدِيَٰتِ ضَبۡحٗا ١ فَٱلۡمُورِيَٰتِ قَدۡحٗا ٢ فَٱلۡمُغِيرَٰتِ صُبۡحٗا ٣ فَأَثَرۡنَ بِهِۦ نَقۡعٗا ٤ فَوَسَطۡنَ بِهِۦ جَمۡعًا ٥ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لِرَبِّهِۦ لَكَنُودٞ ٦ وَإِنَّهُۥ عَلَىٰ ذَٰلِكَ لَشَهِيدٞ٧ وَإِنَّهُۥ لِحُبِّ ٱلۡخَيۡرِ لَشَدِيدٌ ٨ ۞أَفَلَا يَعۡلَمُ إِذَا بُعۡثِرَ مَا فِي ٱلۡقُبُورِ ٩ وَحُصِّلَ مَا فِي ٱلصُّدُورِ ١٠ إِنَّ رَبَّهُم بِهِمۡ يَوۡمَئِذٖ لَّخَبِيرُۢ ١١﴾ نازل گردید.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَٱلۡعَٰدِيَٰتِ ضَبۡحٗا ١ فَٱلۡمُورِيَٰتِ قَدۡحٗا ٢ فَٱلۡمُغِيرَٰتِ صُبۡحٗا ٣ فَأَثَرۡنَ بِهِۦ نَقۡعٗا٤ فَوَسَطۡنَ بِهِۦ جَمۡعًا ٥﴾ [العادیات: ۱-۵].
﴿وَٱلۡعَٰدِيَٰتِ ضَبۡحٗا ١﴾ [۴۹۸].
«سوگند به اسبهای دونده که نفسزنان [به سوی میدان جهاد] پیش میرفتند»!
﴿وَٱلۡعَٰدِيَٰتِ﴾: «اسبان غازیان که به سرعت میدوند.»
﴿ضَبۡحٗا﴾: «آواز نفسهای تند اسبان هنگامی که میتازند.»
سوگند به اسبان غازیانی که بهسوی میدان کاراز نفس زنان به پیش میتازند [۴۹۹].
طبق نظر علما، عادیات به دو معنی است:
۱- اُشتر.
۲- اسبان در حال دویدن.
با توجه به آیات بعد و نشانهها، معنی دوم صحیحتر به نظر میرسد.
﴿فَٱلۡمُورِيَٰتِ قَدۡحٗا ٢﴾ [۵۰۰].
«و سوگند به اسبهایی که [با برخورد سُمهایشان به سنگها] جرقۀ [آتش] ایجاد کردند».
و آن اسبانی که شبانه بر اثر برخورد سنگ چماق به سمهایشان، جرقههای برق برمیافروزند.
﴿فَٱلۡمُغِيرَٰتِ صُبۡحٗا ٣﴾ [۵۰۱].
«باز سوگند به اسبهایی که در صبحگاهان [بر دشمن] یورش برند».
سوگند به اسبانی که صبح زود در جنگ شرکت کرده، حمله میکنند و میتازند و فرار نمیکنند.
﴿فَأَثَرۡنَ بِهِۦ نَقۡعٗا ٤﴾ [۵۰۲].
«پس در آن هنگام گرد و غبار برمیانگیزند».
و برای پوشانیدن مجاهدان و نگهداری آنان از تیر دشمن، غبار عظیم به پا کنند.
﴿نَقۡعٗا﴾: غباری که از شرکت و حملهی اسب در جنگ به هوا بلند شده است.
﴿فَوَسَطۡنَ بِهِۦ جَمۡعًا ٥﴾ [۵۰۳].
«آنگاه به میان [سپاه دشمن] در آیند».
به وسیلهی همین گرد و غبار به میان جمع دشمنان میتازند تا در قلب دشمن درآیند. تا دشمنان خدا و کافران به آیات و نشانههای او و ملحدان و مفسدانِ روی زمین را از میان بردارند.
خداوند متعال به این اسبان دارای سه صفت: تازیدن، برق زنان و تاختن سوگند یاد میکند.
کسانی که اسب دارند در بند این حیوان میشوند و برایش آب و خوراک و محل و تربیت و تمرین فراهم میکنند و صاحب اسب از نگهداری اسب هدفی دارد که او را در جنگ شرکت دهد. اسب هم حیوان قدرشناسی است و به تلافی خدمت صاحبش، در میدان جنگ شرکت میکند و طبق آیات ذکرشده در وسط میدان به دشمن میتازد و فرار نمیکند.
خداوند متعال بعد از ذکر مشخصات این اسبها در میدان جنگ، انسان را سرزنش میکند که ای انسان! اسب هم از تو بهتر و باوفاتر است و خدمت صاحبش را جبران میکند و قدرشناس است، اما تو ناسپاس هستی و نعمتهای بیشمار خداوندت را شکرگزاری نمیکنی.
تفسیری متفاوت از این آیات:
خداوند در اینجا سوگند میخورد؛ آراء مختلفی در تفاسیر پیرامون تفسیر عادیات آمده است که معروف همگان است اما نظری که قدری متفاوت است، این است که: قسم به بادهایی که هنگام وزیدن زوزه میکشند، بادهایی که به خاطر سرعتشان زوزه میکشند، وقتی که سرعت دارند خودبخود این ابرها را از اطراف و جاهای مختلف آسمان به همدیگر نزدیک میکنند و متراکم میسازند، زمانی که ابرها به وسیلهی بادها به هم نزدیک میشوند، با توجه به اینکه ابرها دارای بار الکتریکی مثبت و منفی هستند، لذا به محض برخورد باهم جرقهای از میان آنها خارج میشود.
این ابرها مانند دو سیم برق که دارای بار الکتریکی مثبت و منفی هستند، تا وقتی که در کنار هم باشند و پوششی میانشان باشد، مشکلی نیست، اما به محض اینکه این پوششها کنار رفتند و به هم برخورد نمودند، جرقهای ایجاد میشود، پس «موریات قدح» همان بادها هستند که جرقهها را از دل ابرها بیرون میآورند، بعد از اینکه جرقه به وجود آمد، میدانید که چون سرعت نور بیشتر از سرعت صوت است، این است که اول برق میآید و بعد از آن صداهای مهیب رعد هم به گوش میرسد.
رعد و برق مقدمه باران است. اغاره فرود آمدن چیزی از جای بلند به جای پَست میباشد. باران که در وقت صبح از بلندای آسمان به زمین پست فرود میآید. سپس سپاه باد میآید و ابرها را حرکت میدهد و ابرها زمانی که متراکم شدند و رعد و برق ایجاد شد، سپاه باران به روی زمین سرازیر میشود.
ابرها پاره میشوند، صدای بلند به گوش میرسد و در نتیجه باران شروع به باریدن میکند و جمعی را در احاطهی خود قرار میدهد. باران بر جمعی میبارد و جمعی را در احاطهی خود قرار میدهد. تا اینجا واضح است که بحث باد است که منجر به نزول و بارش باران میشود که یکی از مهمترین نعمات خدایی بر انسانها است که:
اگر باران به کوهستان نبارد
به سالی دجله گردد خشک رودی
﴿وَجَعَلۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ كُلَّ شَيۡءٍ حَيٍّۚ﴾ [الأنبیاء: ۳۰]. انتظار میرود که با این نعمت بزرگ و این بارانی که خدا بر کوهستان و دشتها میباراند و جاری میکند و موجب احیای زمینهای مرده میگردد، انسان قدر این نعمت را بداند و به یاد روزی باشد که او هم میمیرد و بعد از مرگ دوباره زنده میشود و این تعبیر را خداوند در جاهای دیگر قرآن هم دارد که باران را بر زمین مرده بارانید و ﴿يُحۡيِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَآ﴾ زمین را بعد از مرگش زنده میکند و به قول مولوی میگوید: این باران که بر زمین میبارد، به دنبال آن زمین گیاهان را میرویاند، انسان هم بعد از مدتی که در روی زمین بود، سپس میمیرد و به دل زمین میرود، بعد از مدتی از زمین سر بیرون میآورد و:
کدام دانه به زمین فرو رفت که نرست
چرا به دانهی انسانت این گمان باشد
این آیات را میتوان با آیات دیگری هم مورد بررسی قرار داد که آیات دیگر، این معنا را در رابطه با معنی عادیات تائید میکند، مانند آیات اول سورهی مرسلات: ﴿وَٱلۡمُرۡسَلَٰتِ عُرۡفٗا ١﴾. که اینجا هم منظور باد است و آیهی اول سوره نازعات ﴿وَٱلنَّٰزِعَٰتِ غَرۡقٗا ١﴾ که آن هم دوباره باد است و مانند آیه اول سورهی ذاریات: ﴿وَٱلذَّٰرِيَٰتِ ذَرۡوٗا ١﴾ که آنجا هم منظور باد است، یا آیاتی از سورهی روم و اعراف ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي يُرۡسِلُ ٱلرِّيَٰحَ﴾ یعنی ﴿وَٱلۡمُرۡسَلَٰتِ عُرۡفٗا ١﴾ خدا کسی است که بادها را میفرستد و ﴿سَحَابٗا فَيَبۡسُطُهُ﴾ و ابرها را میپراکند ﴿فَيَبۡسُطُهُۥ فِي ٱلسَّمَآءِ كَيۡفَ يَشَآءُ﴾ آنها را هرطور که بخواهد در آسمان میپراکند و در سورهی روم آیهی ۴۸ هم میفرماید: ﴿فَتَرَى ٱلۡوَدۡقَ يَخۡرُجُ مِنۡ خِلَٰلِهِ﴾ شما باران را میبینی که از میان ابرها خارج میشود. در همهی آن آیات هم سخن از باد است که ابرها متراکم میشوند و در نتیجه باران میبارد. در نهایت میخواهد بگوید خدایی که باران را بر زمین مرده میباراند و زمین مرده را بعد از بارش باران زنده میگرداند، قادر به زندهکردن شما بعد از مرگتان هم هست این، آیهای از آیات خداست، برای اثبات آن حقیقت اما انسان قدر این نعمت و نعمات دیگر را نمیداند، بلکه بسیار ناسپاس است.
ٱللَّهُ ٱلَّذِي يُرۡسِلُ ٱلرِّيَٰحَ فَتُثِيرُ سَحَابٗا فَيَبۡسُطُهُۥ فِي ٱلسَّمَآءِ كَيۡفَ يَشَآءُ وَيَجۡعَلُهُۥ كِسَفٗا فَتَرَى ٱلۡوَدۡقَ يَخۡرُجُ مِنۡ خِلَٰلِهِۦۖ فَإِذَآ أَصَابَ بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦٓ إِذَا هُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ ٤٨﴾ [الروم: ۴۸].
﴿وَٱلۡمُرۡسَلَٰتِ عُرۡفٗا ١ فَٱلۡعَٰصِفَٰتِ عَصۡفٗا ٢ وَٱلنَّٰشِرَٰتِ نَشۡرٗا ٣ فَٱلۡفَٰرِقَٰتِ فَرۡقٗا٤ فَٱلۡمُلۡقِيَٰتِ ذِكۡرًا ٥﴾ [المرسلات: ۱- ۵].
﴿وَٱلذَّٰرِيَٰتِ ذَرۡوٗا ١ فَٱلۡحَٰمِلَٰتِ وِقۡرٗا ٢ فَٱلۡجَٰرِيَٰتِ يُسۡرٗا ٣ فَٱلۡمُقَسِّمَٰتِ أَمۡرًا٤﴾ [الذاریات: ۱- ۴].
﴿وَٱلنَّٰزِعَٰتِ غَرۡقٗا ١ وَٱلنَّٰشِطَٰتِ نَشۡطٗا ٢ وَٱلسَّٰبِحَٰتِ سَبۡحٗا ٣ فَٱلسَّٰبِقَٰتِ سَبۡقٗا٤ فَٱلۡمُدَبِّرَٰتِ أَمۡرٗا ٥﴾ [النازعات: ۱- ۵].
﴿وَٱلۡعَٰدِيَٰتِ ضَبۡحٗا ١ فَٱلۡمُورِيَٰتِ قَدۡحٗا ٢ فَٱلۡمُغِيرَٰتِ صُبۡحٗا ٣ فَأَثَرۡنَ بِهِۦ نَقۡعٗا٤ فَوَسَطۡنَ بِهِۦ جَمۡعًا ٥﴾ [العادیات: ۱- ۵].
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يُرۡسِلُ ٱلرِّيَٰحَ بُشۡرَۢا بَيۡنَ يَدَيۡ رَحۡمَتِهِۦۖ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَقَلَّتۡ سَحَابٗا ثِقَالٗا سُقۡنَٰهُ لِبَلَدٖ مَّيِّتٖ فَأَنزَلۡنَا بِهِ ٱلۡمَآءَ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦ مِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِۚ كَذَٰلِكَ نُخۡرِجُ ٱلۡمَوۡتَىٰ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ ٥٧﴾ [الأعراف: ۵۷].
درسهای تفسیر استاد ناصر سبحانی
﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لِرَبِّهِۦ لَكَنُودٞ ٦ وَإِنَّهُۥ عَلَىٰ ذَٰلِكَ لَشَهِيدٞ ٧ وَإِنَّهُۥ لِحُبِّ ٱلۡخَيۡرِ لَشَدِيدٌ ٨[العادیات: ۶-۸].
﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لِرَبِّهِۦ لَكَنُودٞ ٦﴾ [۵۰۴].
«یقیناً انسان در برابر [نعمتهای] پروردگارش بسیار ناسپاس است». درحالیکه خداوند متعال شکر نعمت را از او میخواهد.
﴿لَكَنُودٞ﴾: ناسپاس، کسل، کسی که شکر نعمت نمیکند و کفران میکند؛ پس انسان:
﴿لَكَنُودٞ﴾:
۱- کسل و تنبل است.
۲- حقوق را به جا نمیآورد.
۳- به خودش و در حق خودش ظلم میکند.
انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است، منظور از ﴿ٱلۡإِنسَٰنَ﴾: انسان کافر و جاهل به شناخت پروردگارش میباشد، انسانی که روانش به شناخت الهی و خشنودیها مهذّب و آراسته نشده باشد، خداوند قسم میخورد که چنین انسانی نسبت به پروردگارش سخت در کفران است، به ذکر مصائب الهی میپردازد و پیوسته در خاطر دارد و بر آنها فریاد نارضایتی سرمیدهد ولی از آن طرف نعمتها و فضایلی را که خداوند به او بخشیده هیچگاه به یاد نمیآورد و خدا را بدان نعمتها شکرگزار نیست. «کنود» یعنی سخت کافر.
هدف خداوند متعال از آفرینش ما و این همه نعمت، فقط عبادت است و عبادت به عمل است: ﴿ٱعۡمَلُوٓاْ ءَالَ دَاوُۥدَ شُكۡرٗاۚ وَقَلِيلٞ مِّنۡ عِبَادِيَ ٱلشَّكُورُ١٣﴾ [۵۰۵]: [سبأ: ۱۳]
﴿وَإِنَّهُۥ عَلَىٰ ذَٰلِكَ لَشَهِيدٞ ٧﴾ [۵۰۶].
«و بیگمان، او بر این [ناسپاسی] گواه است [و به دلیل وضوح آن جای انکار ندارد]».
نظر علما در مورد ﴿لَشَهِيدٞ﴾:
۱- انسان خود شاهد بر کمکاری خود است که شکر نمیکند.
۲- خداوند میداند که بندگانش شکرگزار نیستند.
خداوند متعال اعلام میکند که او آگاه است که چه در روان انسان است و بدان گواه میباشد. همانگونه که انسان نسبت به اعمال و اقوال و کردار خود گواه است بر کفران نعمت و انکار نعمت و انکار موهبتهای الهی نیز گواه است.
عجیب است خود انسان گواه بر ناسپاسیاش است، حالا چه اهل صلاح باشد و چه اهل فساد؛ و انسانهای فاسد و مفسد خود میدانند که نادرست حرکت میکنند، اما وقتی به آنها گفته میشود، برگردید، میگویند: راهی برای بازگشتمان باقی نمانده است و آگاهانه کارهای غلط را انجام میدهند. اما به چه انگیزهای و چرا در مسیر نادرست متوقف نمیشوند؟
﴿وَإِنَّهُۥ لِحُبِّ ٱلۡخَيۡرِ لَشَدِيدٌ ٨﴾ [۵۰۷].
«و همانا او علاقۀ فراوانی به مال [دنیا] دارد [و به این دلیل نسبت به آن بخل میورزد]».
این انسان، سخت شیفتۀ مال است. و این مورد دیگر قسم خداوند است و توصیف دیگر «انسان کنود» است، یعنی چنین انسانی سخت مال دوست و بخیل است و نفقه، زکات و صدقه نمیدهند و حق مال را ادا نمیکند. هیچ خیری، نه مالی و نه اخلاقی به کسی نمیرساند.
خداوند متعال مال را به «خیر» نام برده، به عنوان تسمیهی عرفی که در میان مردم چنین متعارف است که مال «خیر» است، یعنی به وسیلهی آن، انسان به خیر و نیکی فراوان نایل میآید اگر آنرا در مسیر رضای پروردگار هزینه و انفاق کند.
چون انسان اسیر و بندهی خیر است و خیر همان چیزهایی است که انسان به آن رغبت دارد، مانند مال و مقام و شهرت و شهوت و... و چون عاشق و سخت فریفتهی اینهاست، لذا به هیچ قیمتی حاضر نیست آنها را از دست بدهد. به خاطر همین است در خیلی از جاهای قرآن، وقتی خداوند متعال بندگانش را به سوی جهاد فرا میخواند، میگوید: جان و مالتان را بدهید؛ دو چیزی که بسیار برایتان محبوب است و تعبیر ﴿وَتُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِكُمۡ وَأَنفُسِكُمۡۚ﴾ متعدد در قرآن آمده است. در همهی آیات مال مقدم است، تنها در یکجا، خداوند جان را مقدم قرار داده است، در سورهی توبه: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَنفُسَهُمۡ﴾ [التوبة: ۱۱۱] در بقیهی جاها مال مقدم است، چون حب مال گاهی اوقات از حب جان بیشتر است. انسانها برای مال حاضرند جانشان را هم به خطر اندازند، به خاطر همین است که همهی نعماتی را که خدا به انسانها داده، یک سؤال دارد اما مال دو سوال دارد. از عمر که خیلی با ارزش است، تنها یک سؤال میشود که عمرت را در چه راهی صرف کردی؟ از جسم و جان هم یک سؤال میشود اما از مال دو سؤال میشود که مال را از کجا به دست آوردی و در چه راهی خرج کردی. لذا مال مهم است و کسی که توانست خودش را از بندگی مال برهاند، در بقیهی چیزها قابل اعتماد است. برای همین میگویند اگر میخواهی کسی را در صداقت و دوستی امتحان کنی، در مسائل مالی او را مورد امتحان قرار بده. خدا هم بسیار خوب بندگانش را میشناسد، برای همین است که از آنها مالشان را میخواهد ﴿بِأَمۡوَٰلِكُمۡ وَأَنفُسِكُمۡۚ﴾ پس اگر انسان در این امتحان موفق شود، یعنی بتواند ترک تعلقات نماید، به قول حافظ:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
انسانی که تعلقات مالی و مادیاش را مقداری کنترل کرد، یقیناً میتواند در بقیهی مراتب هم پیشرفت خود را چند برابر کند، پس بیچاره است کسی که بنده درهم و دینار گردید و گفت:
چشم تنگ دنیا دوست را
یا قناعت پرکند یا خاک گور
بر این اساس چون حب خیر و مال و دارایی در انسان بسیار زیاد است، لذا یکی از مهمترین علتهای ناسپاسی انسان همین است و یکی از مهمترین دلایل ضعف ایمان به قیامت و محاسبهی روز قیامت همین حب مال است. هرگاه انسان تعلقات مادیاش بیشتر میشود، همان قدر تعلقات او به آخرت کمتر میشود و فکر میکند وعدههایی را که خداوند داده، فقط برای سرگرمکردن بندگانش است و چنین چیزی اصلاً واقعیت ندارد، بهشت همین جاست. میگویند: یکی خانهی بسیار مجللی ساخته بود و هیچ کم و کاستی نداشت، مانند همین خانههای دنیایی و خانههای ویلایی که تمام امکانات رفاهی را دارند. وقتی ساختمانش تکمیل شد، بیرون آمد و از بیرون با شوق و لذت به ساختمان خود نگاه میکرد. هرکس از آنجا عبور میکرد، نظرش را در مورد ساختمان جویا میشد، همه آنرا تائید و تحسین میکردند، تا اینکه اهل دلی از آنجا میگذشت. صاحب ساختمان با خود گفت، هرچند این مرد صاحب نظر نیست و چیزی نمیفهمد اما بهتر است از او هم نظرش را بپرسم. اهل دل گفت: ظاهراً که هیچ اشکالی ندارد و کاملاً مدرن و تمیز ساختهای؛ تنها دو عیب دارد، اگر بتوانید این دو عیب را اصلاح کنید، دیگر مشلکی ندارد: یکی اینکه بعد از مدتی کهنه میشود و اگر تعمیر نشود، ممکن است روی سرت فرو ریزد. مرد گفت: این مشکل را میشود حل کرد. گفت: عیب دوم این است که شما صاحبش هستی و بالاخره میمیری، اگر نمیمردی خیلی خوب بود، اگر این دو عیب را بتوانی اصلاح کنی، دیگر مشکلی نخواهد داشت. گفت مگر شما خانهای سراغ داری که این دو عیب را نداشته باشد؟ اهل دل گفت: بله، خانهای که من سراغ دارم خانهای است که خداوند به بندگانش در بهشت وعده داده که بنای آن خانه خداوند است، لذا خانهای که خدا بنا کند، هرگز خراب نمیشود و دوم اینکه خداوند به اهل بهشت وعده داده، در آنجا جاودانهاند و چیزی به نام مرگ به سراغ آنها نمیآید. مرد پرسید: این خانهای که تو میگویی کجاست؟ اهل دل گفت: با من بیا. دستش را گرفت و خانه و برج و همه چیز را رها کرد و با اهل دل رفت. (آن کس که تو را شناخت جان را چه کند)؟
در ضمن دنیا و مافیها بد نیست. ما نصیب و بهرهای داریم و باید از آن در این دنیا استفاده کنیم، اما باید هوشیار بود که مبادا محبت دنیا در دل ما نفوذ کند و به راستی اگر در دل نفوذ کرد، بسیار مشکل بیرون میآید. آسان داخل میشود اما بسیار مشکل خارج میشود و عجیب هم این است که هرچه انسان پیر شود، این محبت بیشتر به سراغش میآید.
آدمی پیر چوشد حرص جوان میگردد
خواب در وقت سحرگاه گران میگردد
و واقعیت هم همین است که انسان پیر میشود و دو خصلت و ویژگی در او جوان میشود، یکی حرص و طمع و دیگری آرزوهای دور و دراز (طول الامل). ﴿وَإِنَّهُۥ لِحُبِّ ٱلۡخَيۡرِ لَشَدِيدٌ ٨﴾ حال اگر این حب خیر و حب مال مقداری محدود شد، به یقین ایمان به قیامت هم قوت میگیرد. به قول جنید بغدادی که ما آنچنان از این وعدههای خدایی و ایمانی که در دنیا داریم، لذت میبریم که اگر پادشاهان میدانستند ما چه لذتی میبریم، حتماً با ما میجنگیدند تا این لذت را از آن خود کنند «لجالدونا علیها بالسیوف» و با شمشیر به جنگ ما میآمدند.
﴿۞أَفَلَا يَعۡلَمُ إِذَا بُعۡثِرَ مَا فِي ٱلۡقُبُورِ ٩ وَحُصِّلَ مَا فِي ٱلصُّدُورِ١٠ إِنَّ رَبَّهُم بِهِمۡ يَوۡمَئِذٖ لَّخَبِيرُۢ ١١﴾ [العادیات: ۹-۱۱].
﴿أَفَلَا [۵۰۸] يَعۡلَمُ إِذَا بُعۡثِرَ مَا فِي ٱلۡقُبُورِ ٩﴾ [۵۰۹].
«یا او [انسان فریفته به دنیا] نمیداند که در آن روز، آنچه در گورهاست [همه برای حساب و جزا زنده و] برانگیخته شوند [امر چنانکه او تصور میکند نخواهد بود]».
﴿إِذَا بُعۡثِرَ﴾: «برانگیخته و از گورها بیرون آورده شوند.»
آیا این انسان ناسپاس و دلباختۀ مال و ثروت، نمیداند؛ آیا نمیداند زمانی فرا میرسد که قبرها شکافته میشود و صاحبان این قبور از دل قبرها بیرون آورده میشوند، آنجا که به قول خودشان در خواب ناز فرو رفتند، در سوره یس آیهی ۵۲ میفرماید: ﴿قَالُواْ يَٰوَيۡلَنَا مَنۢ بَعَثَنَا مِن مَّرۡقَدِنَا﴾ وقتی آنها را زنده میکند، میگویند: وای بر ما چه کسی ما را از این خواب خوش بیدار کرد؟ یک باره به یادشان میآید که در دنیا چنین وعدهای داده شده بود: ﴿هَٰذَا مَا وَعَدَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَصَدَقَ ٱلۡمُرۡسَلُونَ ٥٢﴾ این وعدهای بود که خدا داده بود و پیامبران همه راست گفتند.
﴿وَحُصِّلَ مَا فِي ٱلصُّدُورِ ١٠﴾ [۵۱۰].
«و آنچه در سینههاست [از نیتها و اعتقادات و ... همه] آشکار گردد».
و آنچه در سینههاست و هر نیتی که در قلب باشد -از کفر و ایمان و نیت خوب و بد- فاش گردد و جزای عمل به نیت خالص داده میشود.
﴿يَوۡمَ تُبۡلَى ٱلسَّرَآئِرُ ٩﴾ روزی که آن چیزهای نهانی همه آشکار میشوند و به وضوح همه کس آنها را میبیند. اینجاست که مجرم میگوید: ﴿فَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِينَ مُشۡفِقِينَ مِمَّا فِيهِ﴾ و مجرمان را میبینی که از پروندهی اعمالشان میترسند: ﴿فَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِينَ مُشۡفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَٰوَيۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡكِتَٰبِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةٗ وَلَا كَبِيرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَا﴾ [الکهف: ۴۹] این چه نامه اعمالی است، ای وای بر ما که هیچ ریز و درشتی را رها نکرده، مگر اینکه همه را یک یک برشمرده است. روزی که کتاب و پروندهای را برای او بیرون میآوریم که کاملاً باز شده است، یعنی هیچ چیزی از او پنهان نیست و همه چیزش آشکار است و به او گفته میشود: خودت پروندهی اعمالت را بخوان: ﴿وَكُلَّ إِنسَٰنٍ أَلۡزَمۡنَٰهُ طَٰٓئِرَهُۥ فِي عُنُقِهِۦۖ وَنُخۡرِجُ لَهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ كِتَٰبٗا يَلۡقَىٰهُ مَنشُورًا ١٣ ٱقۡرَأۡ كِتَٰبَكَ كَفَىٰ بِنَفۡسِكَ ٱلۡيَوۡمَ عَلَيۡكَ﴾ [الإسراء: ۱۳- ۱۴] هرچه خودت بگویی. اینجا دیگر نمیتواند چیزی را مخفی کند، مانند دنیا نیست، زبانش چیزی بگوید، چشمش چیزی ببیند و گوشش چیز دیگری بشنود و دلش هم چیز دیگر. وضعیت انسانهای امروزی اینگونه است، برای همین است که آرامش ندارند. چون در هر وضعیت و شرایطی هویت و شخصیتهای مختلف پیدا میکنند، کاملاً لرزان، مشوش و پریشان هستند، به تعبیر مولوی:
ساعتی میزان این و ساعتی میزان آن
ساعتی میزان خود شو تا شوی موزون
﴿إِنَّ رَبَّهُم بِهِمۡ يَوۡمَئِذٖ لَّخَبِيرُۢ ١١﴾ [۵۱۱].
«یقیناً در آن روز، پروردگارشان به [وضع و حال] ایشان کاملاً آگاه است [و چیزی از امر بندگانش بر او پوشیده نیست و آنان را با توجه به اعمالشان پاداش میدهد]».
این انسانی که نسبت به پروردگارش کفر میورزد و نسبت به نعمتها و فضل و احسان پروردگارش ناسپاس است و به شدّت مال دوست است، مانع حقوق خدا میگردد و از حرام و راههای نامشروع کسب مال میکند، نمیداند وقتی که در گورها زنده گردند و از آن بیرون شوند و جهت محاسبه و مجازات در پیشگاه خداوند حاضر گردند و آنچه را که در سینهها پنهان داشتهاند از اعتقادات و باورها و از نیتّهای صالح و فاسد، همه و همه فاش گردد و هیچچیزی از خداوند پوشیده و مخفی نمیماند؛ زیرا قطعا خداوند متعال نسبت به حال ایشان نیک آگاه و مطلع است؛ خداوند متعال به هرآنچه در باطن و قلب انسانهاست، آگاه است؛ زیرا او هم دارای علم و هم تجربه است؛ علم او ازلی میباشد و هیچ چیزی از احوال خودشان را نمیتوانند از خدا بپوشانند و کتمان کنند و خداوند براساس علم شاملش به احوال بندگان، جزا و سزای آنان را بر حسب اعمال خودشان بطور عادلانه تعیین میکند. اگر این انسان کفور و ناسپاس و مالدوست، به این وضعیت پس از مرگ آگاهی و یقین میداشت، از رفتارش تعدیل و تجدید نظر میکرد و اعتقاد، اقوال و اعمال خود را اصلاح مینمود، آیات این سوره پس از ایمان و استقامت بر طاعات، ما را به مراقبت خداوندی دعوت میکند.
رهنمون آیات:
۱- ترغیب به سوی جهاد و تهیهی ساز و برگ آن؛ مانند شتران آن روز و هواپیماهای جنگندهی امروزی.
۲- بیان این حقیقت که انسان نسبت به پروردگارش کافر و در رابطه با نعمتهایش ناسپاس است؛ اگر دچار مصیبتی شود آنرا بخاطر میآورد.
۳- بیان اینکه انسان به شدت شیفتهی مال و ثروت است مگر اینکه به وسیلۀ ایمان و عمل صالح، مهذّب و آراسته گردد.
۴- تأیید عقیدهی رستاخیز و جزا.
[۴۹۸] عادیات: به معنی اسب جهادگران یا اسب غارتگران نیز آمده است، جمع عادیه و از ریشهی عدو به معنی دویدن است و عادیه یعنی دونده. اما رأی دیگری که جای تأمل است، این است که در حقیقت عادیات به معنی باد است. شاید این نظر در کمتر کتاب تفسیری آمده باشد. جمع عادیه یعنی دونده اما اینکه چرا به معنی باد است؟ زیرا باد ابرها را جابجا میکند و در نهایت باران تولید میشود که یکی از نعمات بزرگ خداوند است و بعد از باریدن باران بر زمین و زندهشدن زمین بعد از مرگش، ما را به یاد زندهشدن انسانها بعد از مرگ میاندازد. کسی که این نعمات را ببیند و شکر نکند، یقیناً مؤمن به قیامت هم نخواهد بود. ضَبحاً: ضبح به معنی مطلق زوزه است و میتواند این زوزه صدای نَفَس باشد، وقتی انسان یا هر حیوانی تند تند نفس میزند نفسش همراه با صدایی خارج میشود و سوت میکشد یا مانند زوزهی حیواناتی مانند گرگ در زمستان یا زوزهی باد وقتی به سرعت میوزد. لذا همهی اینها میتوانند کلمهی ضبح را برای ما معنی کند. «ضبح» برای اسبان به معنی همهمه سوای شیهه است و اصل ضبح و ضباح برای روباه بکار گرفته میشود همانگونه که نبح و نباح مستعمل سگها است. [۴۹۹] بعضی از پیامبر خدا ج روایت کردهاند که منظور از «عادیات» شترانی است که در ایام حج از عرفه به مزدلفه و از آنجا به منی میتازند، ولی روایت صحیح بیانگر این است که منظور اسبان غازیان با همان صفات است. [۵۰۰] موریات: از مادهی اوری، یوری، از ریشهی وری به معنی پشت. اوریت الزند: یعنی از دل سنگ آتش زنه، آتش را بیرون آوردم، این سنگها را وقتی به هم میزنند از این بهم زدنها آتش بیرون میجهد، لذا موریات یعنی بیرونآورندگان. قدح: به معنی جرقه موریات؛ قدح یعنی بیرونآورندگان جرقه. [۵۰۱] مغیرات: از مادهی اغاره است، به معنی فرودآمدن چیزی از بلندی به پستی، بنابراین اغاره یعنی حملهکردن. صبح: وقتی آفتاب بالا میآید و نورش همه جا را فرا میگیرد. [۵۰۲] اَثَرنَ: از مادهی اَثَرَ یعنی به جای گذاشت و اینجا معنایش بیشتر است، یعنی پراکنده کرد و یا برانگیخت. نَقع: گرد و غبار یا صدایی که از پارهشدن چیز محکمی به گوش انسان میرسد، مثلاً پوستی را که خشک شده، وقتی پاره میکنند صدای بلندی دارد که اصطلاحاً به آن نقع میگویند. [۵۰۳] وسط: چیزی که در وسط قرار گرفته. «وسطن به» متعدی است، یعنی چیزی را در وسط قرار داد. جمع: گروه و دسته. [۵۰۴] لکنود: از مادهی «کَنَدَ» یعنی بیخیر شد، از خیر محروم شد، کنود صیغهی مبالغه است، یعنی بسیار ناسپاس و بیخیر. [۵۰۵] ای آل داوود! سپاس (این همه نعمت را) به جا آوردید و اندکی از بندگان من سپاسگزارند. [۵۰۶] شهید: از مادهی شَهِدَ یعنی کسی که حاضر و ناظر بر انجام کاری و یا چیزی است، از مادهی شهد. [۵۰۷] حب: علاقه و محبت شدید. شدید: از مادهی شدت به معنی تند و سخت. [۵۰۸] همزه برای استفهام انکاری است و فاء تفریع است و مفعول محذوف است تا نفس انسان بر حسب مذاهب و جایگاه به دنبال آن باشد. که تقدیر آن چنین است: ﴿أَفَلَا يَعۡلَمُ إِذَا بُعۡثِرَ مَا فِي ٱلۡقُبُورِ ٩ وَحُصِّلَ مَا فِي ٱلصُّدُورِ ١٠ إِنَّ رَبَّهُم بِهِمۡ يَوۡمَئِذٖ لَّخَبِيرُۢ ١١﴾. [۵۰۹] یعلم: از مادهی علم به معنی دانستن، اما دانستنی که بعضی از اوقات اگر از مهار و کنترل تقوا خارج شود، دیگر با جهالت هیچ تفاوتی ندارد، پس علم در کنار تقوا ارزشمند است. به تعبیر شاعر «لوکان للعلم دون التقی، شرف» اگر علم بدون تقوی کرامت و شرافتی را برای انسان به همراه داشت. «لکان اشرف خلق الله ابلیس» شریفترین مخلوقات خدا ابلیس بود، چون ابلیس علم داشت و تقوا نداشت. بعثر: مثل زلزل از دو فعل ساخته شده است. بَعَثَ+ اَثَرَ. بعث یعنی قیام کرد و اثر یعنی پراکنده، پس تصویر بعثر بدین ترتیب است که انسانی مرده است و در میان گودالی به نام قبر قرار گرفته است، قیامت میآید، قبرها شکافته میشود و صاحبان این قبرها قیام میکنند و از جای خودشان بلند میشوند. قبور: جمع قبر، همان گودال مشهور. [۵۱۰] حَصَّل: از مادهی حَصَلَ، پوست چیزی را کندن و مغزش را بیرونآوردن، تحصیل یعنی کنار زدن پوششهایی که روی علم را گرفتهاند. صدور: از مادهی صدر به معنی سینهها. [۵۱۱] خبیر: فعیل به معنای مفعول نام خداوند است و در خیلی از جاهای قرآن تکرار شده و با علیم فرق دارد. خدا علیم است، یعنی میداند و خبیر است، یعنی او خبر داده میشود. چون ممکن است کسانی بگویند علم خدا بالاخره نامحدود نیست و ما بعضی چیزها را میتوانیم از او مخفی کنیم. اینجا خبیر هم میآید و خداوند فرض را بر این مینهد که اگر شما به علیم بودن خدا ایمان کامل ندارید و فکر میکنید چیزهایی از خدا مخفی میماند، با خبیر بودنش چه کار میکنید که فرشتگان تمام اخبار روی زمین و همه جا را به خدا گزارش میدهند. پس اگر فرض را هم بر این بگذاریم که علیمبودن خداوند مطلق نیست، خبیر بودنش متمم علیم بودنش است و فرشتگان همه چیز را به او اطلاع میدهند و لذا دارای علم مطلق است.