مقدمهی سورههای فلق و ناس
لازم است در ابتدای سوره فلق و ناس که آخرین سورههای قرآن هستند، مقدمهای آورده شود، چون محور هردو سوره یکی است و آن بیان این مطلب است که وقتی هدایت از طرف خداوند برای انسانها میآید، بعد از گذشتن از مراحل مختلف و درگیر شدن مؤمنین با اهل کفر، پیروزی نهایی و بقاء، همیشه از آن صاحبان هدایت است و باطل همیشه محکوم به فنا و نابودی است ﴿وَقُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُۚ إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ كَانَ زَهُوقٗا٨١﴾ [الإسراء: ۸۱]. وقتی بنده به این مرحله میرسد، یعنی از هر ناراحتی و هر گره و مشکلی فارغ میشود و اهل فتح میگردد و به عبودیت مخلصانه میپردازد و مراحلی را پشت سر گذاشته آنچنان که خداوند به پیامبرش در سوره نصر فرموده: ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾ و برای اینکه بر عبودیتش مستمر باشد و ارتباطش با خداوند قطع نشود، بایستی از عواملی که ضد این عبودیت است و شروری که به شکلی انسان را در مسیر عبودیت مضطرب و دچار تزلزل میکنند، به خدا پناه ببرد. لذا محور هردو سوره یک کلمه میشود: «استعاذه» به معنی پناه بردن به خدا و این خود یک تکلیف است. و معمولاً وقتی خداوند در جای جای قرآن میخواهد تکلیفی را بر دوش بندگان بگذارد با صیغه «قُل» از پیامبرش میخواهد که به مردم این پیام و تکلیف را ابلاغ کند. «قل اعوذ برب الفلق، قل اعوذ برب الناس» اگر محتوای این دو سوره را که همان تبیین تکلیف استعاذ است، دریابیم، بسیاری از اضطرابهای موجود در عصر ما مرتفع خواهند شد. اما استعاذه چیست؟ آیا این پناهبردن یک مقطع خاص دارد؟ یا ما همیشه نیازمند این پناهبردن و این پناهندگی و قرار دادن خود در پناه قدرتی مطلق هستیم؟ چون شرور مقطعی و پایانپذیر نیستند، لذا استعاذهها هم به تبع شرور که به ما هجوم میآورند و از لحاظ فکری و اخلاقی و اجتماعی و ایمانی ما را دچار مرض میکنند، باید موجود باشند و به زمان خاصی متعلق نیستند، زمینهی تنش و تشنج و بحران همیشه فراهم است، لذا استعاذه هم همیشه تکلیف است. اما تنشها به حسب مرور زمان، نوعشان فرق میکند. در مقطعی تنش را ابولهب ایجاد میکند با آن تحریکاتش و آن حرفهایی که میزد، با آن تبلیغات سوئی که علیه پیامبر به راه میانداخت، در مقطعی زن ابولهب این تنش را ایجاد میکرد؛ این تنشها گاهی اوقات به تشنج تبدیل میشد و در مراحلی در شخصیت افراد بحران ایجاد میکرد. این بود که خداوند با پیامهایش و تکالیفی که بر زبان پیامبر جاری و ابلاغ میگردید، این تنشها و تشنجها و بحرانهای روحی و ایمانی و اخلاقی و فکری را میزدود و آرامش را حاکم میکرد. سورهی فلق در حقیقت برای ایجاد ارتباط و پناهبردن به خداوند از شروری است که توسط مخلوقات مختلف به انسان میرسد و سورهی ناس هم برای استعاذه از شروری که به وسیلهی انسانها و امثال ناس یعنی جن میرسد، نازل شده است، چون جن هم کار میکند، بعضی از اوقات افرادی را میبینیم که مجنون شده و یا دچار جنون گشتهاند، برای رهایی از شر جنونهای مختلف که نتیجه وساوس و برنامههایی است که اهل جن و آنهایی که ناصالح هستند در رابطه با انسانها ایجاد میکنند، برای مقابله با همهی اینها تکالیف ما مشخص است که باید اهل استعاذه شویم، یعنی مستعیذ بالله گردیم و پناهندهی به خدا شویم. لذا استعاذه یک تکلیف است، وقتی آنرا به عنوان تکلیف تلقی کردیم، همیشه به خدا پناه خواهیم برد، به خصوص در زمانی که میخواهیم پا در مسیر دین و دینداری بگذاریم. اینجا دیگر واجب است که پناهنده شویم، به تعبیر وارد در آیهی ۹۸ سوره نحل: ﴿فَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ ٱلرَّجِيمِ٩٨﴾. یعنی وقتی قرآن میخوانی بگو اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، معنی دقیقتر این است که وقتی پا در مسیر دین و دعوت گذاشتی، شرهای مختلفی به تو روی خواهند آورد. کسانی خواهند بود که تو را تحمل نخواهند کرد. حرفهای تو برای دیگران مسئولیتساز است. فرصتهای فرصتطلبان را میسوزاند، لذا اگر در این مسیر میخواهی موفق حرکت کنی و کار را به جایی برسانی، باید به خدا پناه ببری. بنابراین، با استعاذه انسان در پناه خداوند قرار گرفته و به آرامش رسیده و با این آرامش به کمال مطلوب هم میرسد.