بیداری اسلامی[٨٤]
جنگ جهانی دوم (١٩١٤-١٩١٨) و حملات متحدین و فروپاشی خلافت عثمانی، آثار بدی بر کشورهای اسلامی به جای گذشت؛ به ویژه کشور اسلامی هند که ملت آن یکپارچه به یاری خلافت عثمانی برخاسته و آن را قضیۀ مرگ و زندگی دانستند، اما هنگامی که خلافت عثمانی در برابر حملات وحشیانه متحدین، از هم پاشید، یأس و ناامیدی بر ملت مسلمان هند چیره گشت و نزدیک بود که از انتفاضه و نهضت و قدرت اسلام، قطع امید کنند، در این موقعیت حساس بود که شاعر فرزانه، به عنوان دعوتگر مجاهد، با اشعار و حماسه آفرینی خود، روح عزت و سربلندی در کالبد مسلمین دمید و نقش رهبری و جایگاه واقعی و رسالت جاودان مسلمین را که در هر دور از ادوار تاریخ ماندنی است و با فروپاشی حکومتها از بین نمیرود، یادآور شد.
دکتر اقبال / در آن مقطع زمانی حساس، قصیدههایی سرود که همگی در فن شعر و حکمت و بلاغت، سر آمد هستند، اما قصیده «طلوع اسلام» که ما آن را به عنوان «بیداری اسلامی» تقدیم میکنیم کعبۀ مقصود و دارای جایگاه ویژهای است و در زیبایی سبک و قدرت تعبیر و ذوق شعری بینظیر است، و در واقع ترجمه و نقل این مفاهیم عالی به زبانهای دیگر امکان پذیر نیست، اما:
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم بقدر تشنگی باید چشید
اقبال / میگوید: «تو ای مسلمان دست قدرت الهی و خلیفه او هستی، ایمان و یقین را در وجود خود تجدید کن، زیرا گمان و تخمین بر تو چیره گشته است، مقام و مرتبت تو از آسمانها و ستارگان است. این جهان هستی، زوال پذیر است اما تو آخرین پیام جاودان الهی هستی و تا رسالت تو باقی است تو نیز ماندگار خواهی ماند. خون سرخ و جوشان توست که در رگهای لالههای خونینکفن جریان دارد و از خون پاک تو گلها سیراب میشوند، نسب معنوی تو با حضرت ابراهیم خلیل ÷ متصل است پس تو بانی حرم الهی هستی. هدیه و ارمغانی که نبوت از جهان آب و گل به جهان جاودان همراه داشت جز تو چیز دیگری نبود این راز و نکته نیک در تاریخ گذشته امت اسلام، آشکار گردید، تو وصی و نماینده ملتهای آسیا هستی.
بار دیگر به گذشته خود بر گرد و دروس صداقت و عدالت و شجاعت را تکرار کن، جهان در انتظار توست و رهبری عالم همچو تو شخصیتی را میطلبد. هدف آفرینش و رمز دین اسلام، حاکمیت، برادری، محبت و الفت است، پس ای مسلمان؛ موانعِ رنگ و خون، نژاد و تعصبات قومی را از میان بردار، آخر تا کی مانند پرندگانِ نغمه خوانِ گلستان، به نرمی و لطافت به سر میبری، مگو بالهایت نیروی پرواز بازهای بلند پروازی را که بر کوههایی سر به فلک کشیده آشیانه میکنند ندارند؟
در جهان گمان و تخمین، یقین و ایمان مسلمان، همانند چراغ راهب در تاریکیهای صحرا و شب تیره است، چه نیرویی بود که کسری و قیصر را از تخت پائین کشید و به ظلم و ستم آنان خاتمه داد همان نیروی علی و فقر ابوذر و صداقت سلمان بود.
بنگر که کاروان مؤمنان آزاده چه بیباکانه به پیش میرود و اسیران قرنها و نسلها چگونه از روزنه درها آنان را نگاه میکنند. بله زندگی بدون ایمانی قوی و راسخ پایدار نیست و ثابت شده که تورانی[٨٥] از آلمانی راسخ قدمتر است این انسان خاکی هرگاه با لباس ایمان و یقین مزین باشد، بال جبرئیل را به دست آورده و در جهان به پرواز در میآید، همانا شمشیرهای برنده و عقلهای دراک، در دست بردگان نیرویی به شمار نمیآید، زنجیرهای بردگی و ذلت شکست ناپذیر نیست مگر با نیروی ایمان و یقین، چه کسی میتواند قدرت و هیبت مؤمن را تخمین بزند؟ یک نگاه او برای تغییر اوضاع و سرنوشتها، کافی است آیا ولایت و پرهیزگاری و سلطه و علم اسماء و وسعت دانش چیز دیگری جز تفسیر کلمۀ «ایمان» هستند؟
بدان که بینش ابراهیمی، به آسانی به دست نمیآید، زیرا هوسها و طمعها در نفس بشر ریشه دوانیده و لانه کردهاند.
همانا که تبعیض و امتیاز بین آقا و زیر دست و بین حاکم و محکوم موجب نابودی و هتک حرمت انسان است، ای جباران زورگو بدانید که محاکمه پروردگار بسیار سخت و عاقبت ظلم وخیم و خطرناک است.
هرچه باشد از آتش و خاک، همه دارند یک حقیقتی پاک، اگر یک ذره در فضا شکافته شود، خون بدر منیر از او جریان مییابد.
آری! یقین محکم و عمل مستمر و محبت رسول بزرگوار ج و فاتح ملتها، شمشیر برندهای است در دست قهرمان معرکۀ زندگی، یک مرد باید دارای قلب سالم، وجدان بیدار، خون گرم و نگاه عفیف و سوز عشق و بلند پروازی باشد.
تو ای مسلمان رمز «کن فیکون» هستی، خود را بشناس، پیش از آنکه دیگران تو را بشناسند، امین و ترجمان گویای پروردگارت باش، هوسها و طمعها، کانونهای گرم انسانها را از هم پاشیده است، پس تو ای مسلمان! نغمه اخوت و برادری و زبان عشق و محبت باش.
چیست این تفرقه شوم بین هندی و خراسانی و بین ایرانی و افغانی؟ ای کسی که به ساحل پناه جستهای! به عمق دریا فرود آی، زیرا قلمرو تو مرز نمیشناسد، ای پرنده بلندپرواز؛ جِرم و غبارِ رنگ و نژاد و قوم و وطن بر بالهایت فرونشسته است، پیش از آنکه به پرواز درآیی، این غبارها را بزدای.
در اعماق اسرار زندگی فرود آی و خود را از قید زمان و مکان آزاد ساز و جاودانه بمان، هرگاه با معرکه زندگی رو به رو شوی، آهن سخت و هرگاه با عشق مواجه میشوی ابریشم نرم باش، راه صحرا را در پیش گیر و کوهها را با سیل خروشان و موجهای تند، در هم شکن و اگر در راه با گلستانی برخوردی، آن را با جویبارها و آبشارهای خود که صدای دلنشین آنها را سرشار و سرمست میکند سیراب گردان.
علم و محبت تو مرز نمیشناسند و زوال پذیر نیستند و در گیتار جهان هستی نغمهای شیرینتر از تو وجود ندارد.
انسان همواره در طول زمان، طعمۀ خودخواهیهای پادشاهان جبار بوده است، چه واقعیت تلخ و هولناکی است که انسان همنوع خود را مانند درندگان تکه پاره کند. درخشندگی بر تمدن غرب چشمها را خیره میکند، لکن به خدا سوگند که در باطن پوچ و توخالی است، عقل و هوشمندی که دانشمندان و فلاسفه غرب به آن مینازند، شمشیر برندهای است در دست حرص و آز و هوس و دشمنی با انسانها. هرگز ممکن نیست با حیله و نیرنگ و بر اساس محبت مال و حرص دنیا، تمدنی محکم و پایدار تأمین شود.
این انسان خاکی، طبعا نه نور است و نه آتش، زندگی او به کوشش و تلاش او بستگی دارد، یا راه بهشت و خوشبختی را پیش میگیرد یا راه جهنم و تلخکامی را.
علم و دانش بلبل، درس نغمهخوانی است، پس روح سبکی و نشاط را در پرندگان بدم و غنچهها را شکوفا ساز، زیرا تو نسیم سحری و بوی خوش گلهای بهاری هستی. شعله عشق و نخوت بار دیگر در آسیا زبانه میکشد و زمین جولانگاه شهسواران بلندپرواز و بلندهمت و دوراندیش ترکان (عثمانی) است».
به گفته شاعر عرب:
فَدَت نَفسـي و ما مَلَکَت یَمیني
فَوارسَ صُدِّقَت فیهم ظُنوني
فوارسَ لا یَمَلُّون المنایا
اذا دارَت رَحَی الحَربِ الزَّبونِ[٨٦]
(جان و مالم فدای شهسوارانی باد که پندارهای من در حق آنان صادق آمد شهسوارانی که وقتی جنگهای خونین و شدید در میگیرد خستگی ناپذیرند).
پایان ترجمه با سپاس خدای بزرگ.
محـرم ١٤١٩هـ - ق
٢٢/٢/١٣٧٧هـ - ش
[٨٤]- ترجمه و مقدمه این قصیده به فرموده مؤلف سید سلیمان حسینی ندوی انجام شده است.
[٨٥]- اشاره به ملت مؤمن و شجاع ترکان (عثمانی) است که در راه اسلام و عزت مبارزه میکرد.
[٨٦]- شعر از شاعر حماسی عرب، ابوالغول طهوی است که دکتر محمد اقبال در حضور مؤلف این دو بیت را پسندیده است زیرا بر واقعیت وحب سلحشوری عرب دلالت دارند.