شگفتی های اندیشه اقبال لاهوری

فهرست کتاب

طارق بن زیاد - فرمانده جوان

طارق بن زیاد - فرمانده جوان

هنگامی که طارق بن زیاد – فرمانده جوان با سپاه عربی مسلمان در سرزمین اسپانیا و دروازه اروپا اردو زد، دستور داد تا همه کشتی‌هایی که سپاه اسلام را حمل می‌کرد بسوزانند تا وسیله‌ای برای بازگشت باقی نماند، آنگاه به سپاهیان خود گفت: «ای برادران راهی برای فرار و بازگشت وجود ندارد، پشت سرتان دریا و پیش رویتان دشمن قرار دارد و به خدا سوگند که چاره‌ای جز راستی و شکیبائی وجود ندارد[٥٦]...» این جمله نیروهای نهفته آنان را برانگیخت و باعث شد تا اول بر خدا و سپس بر بازو و شمشیر خود اعتماد کنند.

طارق سپاه خود را رویاروی دشمن قرار داد اما وقتی به ارزیابی نیروهای خود پرداخت مشاهده نموده که نیروی او هم از نظر تعداد و هم از نظر تجهیزات جنگی بسیار کمتر از لشکر مجهز اسپانیاست و از سوی دیگر، دشمن در مرکز و مملکت خود قرار دارد و سپاه ایمان از مرکز و دیار اسلامی دور هستند و به هیچگونه کمک و مهماتی دسترسی ندارند، مگر آنچه از دشمن به غنیمت بگیرند او به خوبی می‌دانست که اگر حادثه ناگواری رخ دهد، طعمه درندگان خواهند شد و نشانی از آنان باقی نخواهد ماند. این عوامل، طارق را واداشت تا چاره‌ای بیندیشد، اما تدبیری نیافت جز اینکه در این سپاه روحیه و نیروی شکست ناپذیر و اراده‌ای آهنین به وجود بیاورد، و آن نیرو عبارت بود از قدرت الهی و اراده ربانی که طارق همواره از روی یقین، آن را تکیه گاه خود می‌دانست، چرا به نصرت الهی اطمینان نداشته باشد، مگر این لشکر، سپاه خدا نیست؟ آیا برای این نیامده است که مردم را از ظلمت و پرستش بندگان برهاند و به سوی نور و بندگی خدای یکتا رهنمون شود، آیا برای بیرون بردن بشر از تنگنای دنیا به سوی فراخنای آن و از جور ادیان به سوی عدل اسلام، نیامده است، و مگر خداوند نفرموده که: سپاه او همواره پیروز است؟.

آری اینجا بود که فرمانده مسلمان به مناجات با پروردگار خود می‌شتابد و از او مدد می‌طلبد، حقا که او در این شیوه عمل از رسول اعظم  ج فرمانده نخستین لشکر اسلام تقلید کرده است، هنگامی که سپاه خود را رو به رو، در برابر دشمن قرار داد و سپس به جایگاه رفت و به دعا و تضرع پرداخت و در حالی که می‌گریست و می‌گفت: «خدایا اگر امروز این گروه کوچک نابود شود، هرگز کسی به پرستش تو همت نمی‌گمارد» طارق نیز به رسول اکرم  ج و رهبر محبوب خود تأسی جست و با تقلید از وی به این دعای عجیب لب گشود، دعایی که عموم فرماندهان از آن غافل و حتی به فکرشان هم خطور نمی‌کند، اقبال  / این دعا را در قالب شعر در آورده و به تأثیر و سحرانگیزی آن افزوده است.

طارق می‌گوید: «پروردگارا، این جوانان مجاهد که به خاطر رضای تو خارج شده‌اند، مردانی گمنام هستند که جز تو کسی از اسرار درون آن‌ها اطلاع ندارد، تو به آن‌ها بلند پروازی و همت بلند بخشیده‌ای، از اینجاست که تصمیم گرفته‌اند سیادت و رهبری جهان را به دست بگیرند و طبق رضای تو، در قالب حکومت اسلامی، احکام و دستورهای تو را به اجرا بگذارند، این آرزوی آن‌هاست و به چیزی دیگر راضی نخواهند شد، قهرمانانی بی‌باک هستند که دریاها از هیبت آنان می‌شکافند و کوه‌ها از قدرت آنان درهم می‌خزند، لذت ایمان و عشق، آنان را از جهان مادی بی‌نیاز ساخته و ارزشی برای دنیا قایل نیستند، آری عشق هرگاه بر صفحه دل بنشیند، کارش همین است، هدفی جز شهادت که آرمان مؤمن است، ندارند؛ به مال غنیمت و کشورگشایی و فرمانروایی نمی‌اندیشند، جهان بر لبه پرتگاه قرار دارد و چیزی آن را از سقوط نمی‌رهاند جز اینکه ملت عرب، با سخاوت و شجاعت، از خون خود بگذارد، زیرا جهان به خون پاک عربی نیاز دارد و تشنگی و بیماری آن با چیزی دیگر سیراب نمی‌گردد، گل‌ها و درختان جنگل، از دیرباز منتظرند تا خود را با این لباس خونین بپوشانند، اینک ما آمده‌ایم تا بدن‌های خود را در این سرزمین دور دست بکاریم و خون خویش نثار کنیم تا خاک انسانیت بعد از مدت‌ها خشکی و قحطی دوباره حاصلخیز و فصل بهار بعد از پاییزِ سخت و طولانی تجدید گردد.

خدایا تو، صحرانشینان بدوی (ملت عرب) را نعمت‌های منحصر به فردی عنایت فرموده‌ای، به آنان علم جدید، ایمان جدید، و شعار جدیدی که عبارت از اذان سَحَر می‌باشد بخشیده‌ای، در حالی که ملت‌ها از علم صحیح، ایمان قوی، ذوق سالم و دعوت آشکار به سوی توحید، تهی دست بودند، ملت عرب، جهان را به علوم صحیح و ایمان تازه و سلامت ذوق خویش، شگفت زده کرد و اذان آن‌ها سکوت جهان را شکست و تاریکی‌ها را به روشنی تبدیل نمود، زندگی از دیرباز، سوز و حرارت خود را از دست داده بود، بار دیگر، گمشده خود را در قلوب آن‌ها که سرشار از عشق و ایمان است، باز یافت، خدایا! این مردان از خود گذشته، مرگ را هلاکت و نابودی نمی‌پندارند، بلکه آن را سر آغاز فتح و زندگی نوین می‌دانند، پروردگارا؛ بار دیگر، در قلوب این گروه مؤمن همان حرارت ایمانی و خشم و نفرت از کفار را زنده گردان که در دعای حضرت نوح  ÷ متجلی بود تا این سپاه، علیه کفر و فساد، صاعقه‌ای سراپا خشم گردد، و به او اراده‌ای آهنین و هیبتی عنایت فرما که نگاه او مانند شمشیر بران باشد.

خداوند، دعای طارق، این فرمانده مؤمن و مخلص را اجابت نمود و سپاه اسلام بر دشمنِ تا دندان مسلح پیروز گشت و اسپانیای مسیحی! – اروپایی، به اندلس اسلامی-عربی، تبدیل گردید، و دولت مقتدر اسلامی در آن سرزمین تشکیل گردید که قرن‌ها پایدار و شکوفا ماند و زمانی نابود گشت که روحیه طارق و یارانش از میان رفت و رسالتی که آن‌ها را از جزیرة العرب، به آن دیار سوق داده بود بود، فراموش گردید، و ایمانی که طارق در میان فرماندهان نظام و کشورگشایان به آن ممتاز بود، به وسیله غوطه‌ور شدن در شهوات و جنگ‌های داخلی تضعیف گردید. آری؛ روش و سنت تغییر ناپذیر خدا، در پیشینیان نیز همین بوده است.

***

[٥٦]- قسمتی از سخنان طارق بن زیاد است.