امت جهان
محمداقبال / معتقد است که مسلمان حقیقتی است جهانی، که از مرز محدود وطن و ملیت و از چهار چوب زمان و مکان فراتر است، و همانند طبیعت بشری در زمان و مکان وسیعتر قرار دارد، مساحت زمانی او مساحت تاریخ اسلامی و مساحت مکانی او مساحت جهان پهناور اسلام است میگوید:
می نگنجد مسلم اندر مرز و بوم
در دل او یاوه گردد شام و روم
قلبما از هند و روم و شام نیست
مرز و بوم او به جز اسلام نیست
به نظر اقبال /، مسلمان از مفاخرتهای نژادی و عصبیتهای قومی و آب و خاکپرستی بالاتر است:
قوم تو از رنگ وخون بالاتر است
قیمت یک اسودش صد احمر است
اصل ملت در وطن دیدن که چه؟
باد و آب و گل پرستیدن که چه؟
نیست از روم و عرب پیوند ما
نیست پابند نسب پیوند ما
به نظر او مسلمان در هر عصری ساقی اقل ذوق و در هر مکانی شهسوار میدان شوق است و همه سرزمین خدا وطن اوست، میگوید: وقتی طارق بن زیاد به جزیرهای در سرزمین اندلس فرودآمد، دستور داد که کشتیها را بسوزانند برخی از لشکریانش لب به اعتراض گشوده گفتند، این کار از نگاه عقل درست نیست، چگونه به دیار خود بازگردیم، طارق خندید و گفت، ما به فکر بازگشت نیستیم، همه سرزمین خدا وطن ماست، فرقی بین عجم و عرب، شرق و غرب نیست:
طارق چو بر کناره اندلس سفینه سوخت
گفتند کار تو به نگاه خطاست
دوریم از سواد وطن باز چون رسیم
ترک سبب زروی شریعت کجا رواست؟
خندید و دست خویش به شمشیر برد و گفت
هر ملک ملک ماست که ملک خدای ماست