(۹۹) عدل حاکم، جوان صالح، تعلق به مساجد، دوستی به خاطر خدا، عفت، صدقه مخفیانه:
«سَبْعَةٌ يُظِلُّهُم اللَّهُ فِي ظِلِّهِ يَوْمَ لا ظِلَّ إِلا ظِلُّهُ، إمَامُ عَادِلُ، وَشَابٌّ نَشَأَ فِي عِبَادَةِ رَبِّهِ، وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مُعَلَّقٌ فِي المَسَاجِدِ، وَرَجُلانِ تَحَابَّا فِي اللَّهِ اجْتَمَعَا عَلَيْهِ وَتَفَرَّقَا عَلَيْهِ، وَرَجُلٌ طَلَبَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَالٍ فَقَالَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ وَرَجُلٌ تَصَدَّقَ بِصَدقةٍ فَأخفَاهَا حَتَّى لا تَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا تُنْفِقُ يمِينُهُ وَرَجُلٌ ذَكَرَ اللَّهَ خَالِيًا فَفَاضَتْ عَيْنَاهُ».
«هفت (گروهند) که خداوند در روزی که هیچ سایهای جز سایه (عرش) او وجود ندارد آنها را در سایۀ (عرش) خود قرار میدهد: ۱) امام (و پادشاه) عادل. ۲) جوانی که جوانیش را در عبادت پروردگارش سپری میکند. ۳) مردی که با مساجد اُنس گرفته (و همواره در مساجد است). ۴) دو شخصی که دوستی یا دشمنی آنها با هم صرفاً جهت رضای خداست و فقط به خاطر او به هم میگرایند، یا از هم میگلسند. ۵) مردی که زنی صاحب منصب و زیبایی او را (جهت عمل قبیح زنا) فرا خواند و او در پاسخ بگوید من از خدای میترسم. ۶) کسی که آنچنان پنهانی صدقه میدهد که دست چپش بر انفاق دست راستش واقف نمیگردد (کنایه از نهایت مخفیانه بودن امر). ۷) کسی که در خلوت ذکر خدای را میگوید و چشمانش (از ترس خدا) اشکآلود میگردد».