دلائل تحریم متعه از أحادیث نبوی ج
در زیر بعضی از احادیثی که پیامب جنکاح موقت را در آن تحریم فرموده میآید. از جمله حدیث علی و سلمه و عبدالله پسر عمرش.
۱- از محمد پسر علیساز علیسپسر ابیطالب: همانا رسول خدا جاز نکاح موقت زنان در روز خیبر و خوردن گوشت درازگوش اهلی نهی فرموده است [۸۱].
۲- از ربیع پسر ببره از پدرش روایت کرده و گفته است: رسول خدا جدر سال فتح نکاح موقت را تحریم فرمود [۸۲].
۳- از الیاس پسر سلمه از پدرش روایت شده، گفته است: پیامبر جسال اوطاس سه مرتبه به نکاح موقت اجازه داد بعداً از آن نهی فرمود [۸۳].
۴- از عبدالله پسر عمر روایت شده گفته است: وقتی عمربن خطاب به خلافت رسید برای مردم خطبه داد سپس فرمود: همانا پیامبر جسه مرتبه به ما اجازه نکاح موقت داده است سپس آن را حرام نمود.
قسم بخدا بدانم هر کسی که همسر داشته و نکاح موقت را انجام دهد وی را با سنگ سنگسار میکنم مگر اینکه چهار شاهد بیاورد که رسول خدا جبعد از حرام کردن آن را حلال گردانیده [۸۴].
۵- از سالم پسر عبدالله روایت شده که همانا مردی از عبدالله پسر عمربدر مورد نکاح موقت سؤال کرد فرمود: حرام است گفت: همانا فلانی میگوید: جائز است سپس فرمود به خدا سوگند دانسته شده که رسول خدا جروز خیبر آن را حرام گردانیده و ما زناکار نیستیم [۸۵].
۶- از سالم پسر عبدالله روایت شده گفته است: به نزد عبدالله پسر عمر آمد به او گفتهاند که عبدالله پسر عباس به نکاح موقت امر میکند ابن عمر گفت: سبحان الله گمان نمیکنم ابن عباسبچنین کار را انجام بدهد گفتند: چرا به آن دستور دادهاست گفت: آیا ابن عباسبدر زمان رسول خدا جنوجوانی بیش بود؟ سپس فرمود: رسول خدا جما را از نکاح موقت نهی فرموده و ما زناکار نیستیم [۸۶].
[۸۱] إمام مالک در ص ۳۳۵ و حمیدی در ص ۳٧ میگوید: سلیمان برای ما بازگو کرده است و احمد: ۱/٧٩، ۵٩۲ میگوید: سلیمان برای ما بازگو کرده است و در ۱/۱۴۲ (۱۲۰۳) میگوید: عبدالرزاق برای ما بازگو کرده است. میگوید: معمر به ما خبر داده است و دارمی – ۱٩٩۶- میگوید: احمد پسر عبدالله به ما خبر داده است میگوید: مالک به ما بازگو کرده است و در -۲۲۰۳- میگوید: محمد برایمان بازگو کرده است میگوید: ابنعینیه برایم بازگو کرده است. و بخاری: ۵/۱٧۲، میگوید: یحیی پسر قزعه برایمان بازگو کرده است. میگوید: مالک برایمان بازگو کرده است و در ٧/۱۶- میگوید: مالک بن اسماعیل برایمان بازگو کرده است. میگوید: ابن سنان عینیه برایمان بازگو کرده است و در ٧/۱۲۳- میگوید: عبدالله پسر یوسف برایمان نقل کرده است. میگوید: مالک به ما خبر داده است و در ٩/۳۱ میگوید مسدد برای ما بازگو کرده است و میگوید یحیی از عبیدالله پسر عمر برایمان بازگو کرده است و مسلم: ۴/۱۳۴ و ۱۳۵ و ۶/۶۳ میگوید. یحیی پسر یحیی برای ما بازگو کرده است و میگوید: آن را بر مالک پسر انس قرائت نمودم. و ابوبکر پسر ابوشیبه و پسر نمیر زهیر پسر حرب برای ما بازگو کردهاند و میگویند: سفیان و پسر نمیر برای ما بازگو کردهاند. میگوید: پدرم گفت: عبیدالله برایمان بازگو کردهاند و ابوطاهر و حرمله بازگو کردهاند. این دو میگویند: ابن سنان وهب به ما خبر داده است. میگوید: یونس به من بازگو کرده است و در ۴/۱۳۴ میگوید: و عبدالله پسر محمد اسماء الصنبحی برایمان بازگو کرده است میگوید: جویریه از مالک برایمان بازگو کرده است و در ۶/۶۳- میگوید: اسحاق و عبد پسر حمید برایمان بازگو کردهاند این دو میگویند: عبدالرزاق به ما خبر داده است و ابن سنانماجه در -۱٩۶۱- میگوید: محمد پسر یحیی برایمان بازگو کرده است. میگوید: بشر پسر عمر برایمان بازگو کرده است. میگوید: مالک پسر انس برایمان بازگو کرده است و ترمذی: ۱۱۲۱-۱٧٩۴، میگوید: پسر ابن سنان عمر برای ما بازگو کرده است. گفت: سفیان برای ما بازگو کرده است و در ۱٧٩۴- گفته است: محمد پسر بشار برایمان بیان کرده است گفت: عبدالوهاب ثقفی از یحیی پسر سعید انصاری از مالک پسر انس برایمان بیان نمودهاند و سعید پسر عبدالرحمن مخزونی برایمان بازگو کرده است گفته است: سفیان برایمان بیان نموده است و نسائی: ۶/۱۲۵ میگوید: عمرو پسر علی به ما خبر داده است. گفت: یحیی پسر عبدالله پسر عمر برای ما بازگو کرده است و در ۶/۱۲۶ گفته: محمد پسر سلمه و حارث پسر مسکین برای آنها قرائت و من گوش دادم میگفتند: پسر قاسم از مالک به ما خبر دادهاند و عمر پسر علی و محمد پسر بشار و محمد پسر مثنی به ما خبر دادهاند. گفتند: عبدالوهاب به ما خبر داد گفت: شنیدم یحیی پسر سعید میگفت: مالک پسر انس به من خبر داد و در ٧/۲۰٧ گفته است: محمد پسر منصور و حارث پسر مسکین به ما خبر دادهاند در حالی که آن را بر وی قرائت میکردند و من گوش میدادم از سفیان، سلیمان پسر داود به ما خبر داد گفت: عبدالله پسر وهب برای ما بازگو کرده است گفت: یونس، مالک و مسلمه به من خبر دادند هر ششتایشان (مالک و سفیان پسر عینیه، و معمر و عبیدالله پسر عمر و یونس و اسامه پسر زید) از زهر از عبدالله و حسن پسران علی از پدرشان و حدیث را بیان کرد- به مسند الجامع: ۱۳/۲۶۶-۲۶۸ نگاه کن: مسند علی پسر ابیطالب. [۸۲] حمیدی آن را ابراز کرده است ۸۴۶- میگوید: سفیان آن را برایمان بازگو کرده است و احمد ۳/۴۰۴ میگوید: اسماعیل پسر ابراهیم آن را برایمان بازگو کرده است گفته: معمر آن را بازگو نموده است و در ۳/۴۰۳ گفته: عبدالصمد برایمان بازگو کرده گفته: پدرم برایمان بازگو کرده گفته است: اسماعیل پسر امیه آن را برایمان بازگو کرده است. و در ۳/۴۰۴ گفته: عبدالرزاق برای ما بازگو کرده، گفته: معمر برایمان بازگو کرده است و در ۳/۴۰۵ گفته: سفیان پسر عینیه برایمان بازگو کرده است و دارمی: ۲۲۰۲ گفته: محمد پسر یوسف به ما خبر داده گفته: که پسر عینیه برای ما بازگو کرده است و مسلم: ۴/۱۳۳ گفته: عمرالناقه و ابن نمیر گفتهاند: سفیان بن عینیه و ابوبکر پسر ابی شیبه آن را بازگو نمودهاند گفته: ابنعلیه از معمر برای ما بازگو کردهاند و حسنالحلوانی و عبد بن حمید از یعقوب پسر ابراهیم پسر سعد برای من بازگو نمودهاند پدرم از صالح بازگو کرده است و حرمله پسر یحیی برای من بازگو کرده است. گفته: ابن وهب به ما خبر داده گفته: یونس به من خبر داده است و ابوداود: ۲۰٧۲ گفته: مدد پسر مسرهد برای ما بازگو کرده و گفته: عبدالرزاق از اسماعیل پسر امید برای ما بازگو کرده است و در ۲۰٧۳ گفته: محمد پسر یحیی پسر فارس برای ما بازگو کرده گفت: عبدالوارث از اسماعیل پسر امید برای ما بازگو کرده است و در ۲۰٧۳ گفته: محمد پسر یحیی پسر فارس برای ما بازگو کرده گفته: عبدالرزاق برای ما بازگو کرده گفته: معمر به ما خبر داده است و نسائی در الکبری، تحفة الأشراف: ۳۸۰٩ از محمد پسر عبدالله پسر بزیع از یزید پسر زریع از معمر نقل کرده است و از محمد پسر بشار از وهب پسر جریر از پدرش از محمد پسر اسحاق برای ما بازگو کردهاند هر شش نفرشان (ابن عینیه و معمر و اسماعیل ابن امیه و صالح و یونس و محمد پسر اسحاق) از زهری از ربیع بن سبره و حدیث را بیان کرده است. به مسند جامع ۶/۳۲-۳۳ بنگر. [۸۳] امام احمد آن را ابراز نموده است. ۴/۵۵ و مسلم: ۴/۱۳۱ گفته: ابوبکر بن ابی شیبه برای ما بازگو نموده که هردو (احمد و ابوبکر) گفتهاند: یونس پسر محمد برای ما بازگو کرده گفته است: عبدالواحد پسر زیاد برای ما بازگو کرده گفته: ابوعمیس از إلیاس پسر سلمه برای ما بازگو کرده است و حدیث را بیان نموده است به مسند جامع مسند سلمه بن الأکوع: ٧/٩۴-٩۵ بنگر. [۸۴] ابن ماجه آن را ابراز نموده است (۱٩۶۳) گفته: محمد بن حسن عسقلانی برای ما بازگو کرده گفته: فریابی ز ابان ابن ابی حازم از بکرحوض از عبدالله پسر عمر برای ما بازگو کردهاند و حدیث را ذکر مینماید. به مسند الجامع مسند عمر ۱۳ و ۵۵۲ بنگر. [۸۵] طبرانی آن را روایت کرده است به مجمع الزوائد و منبعالفوائد: ۴/۲۶۵ والسنن الکبری: ٧/۲۰۲ بنگر. طبرانی در الأوسط روایت نموده گفته: رجال آن صحیح هستند به جز معانی بن سلیمان که او نیز مطمئن میباشد به مجمع الزوائد هیثمی ۴/۲۶۵ بنگر. [۸۶] عبدالرزاق در مصنفش ٧/۵۰۲ آن را روایت کرده است.