جواب شبهه (٩) از چندطریق:
۱) همانا آیه محکم و منسوخ نیست و در مورد نکاح دائمی نازل شده چنانکه قبلاً بیان کردیم، و از عایشهلو ابن عباسبمانند آن روایت شده است ... .
ابومحمد قیسی در [الإيضاح: ص ۲۲-۲۲۳] میگوید: عایشهلفرموده است: خداوند متعه را بوسیله این آیه:
﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ ٥ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ﴾[المؤمنون: ۵-۶].
«و آنان که شرمگاههایشان را [پاک] نگاه مىدارند مگر بر همسرانشان یا [بر] ملک یمینهایشان».
حرام کرده است.
ابو محمد میگوید: این گفته حسن است، زیرا متعه نه ازدواج صحیح و نه ملک یمین است، خداوند در این آیه حفظ فروج و عورات را به غیر از زن (همسر) و ملک یمین واجب نموده است، و نکاح موقت نه ملک یمین و نه نکاح صحیح نیست ... .
قیسی از ابن عباسبذکر کرده که آیه محکم و غیرمنسوخ است اما در مورد نکاح صحیح نازل شده است [۱۸٧].
بنابراین گفته: معنی آیه چنین میشود: آن زنی که با وی ازدواج کردهای و از او کام گرفتهاید اگر لذت گرفتن نیز کم باشد مهریهاش را وجوباً دارا میشود استمتاع با توجه به این قول نکاح صحیح است.
۲) این انصاف نیست که قول زمخشری در کشاف را قبول و اقوال بقیه مفسرین با مقام و منزلت نزد امت اسلامی را کنار بگذاریم، خصوصاً در احکامی که به نسخ آن تصریح کردهاند و خصوصاً زمخشری که فقط قائل به نسخ نیست بلکه آن را مانند یک قول حکایت شده ذکر نموده چنانکه نسفی در ملخص تفسیر کشاف آن را آشکارا گفته است.
و اما گفته شان: که از حَکم پسر عتیبه سؤال شده درباره آیه متعه آیا منسوخ است؟ گفت نه.
جواب:
این حدیث از طریق ما و آنان نیز ضعیف است.
اما از طریق اهل سنت به چند دلیل:
۱- حَکم پسر عتیبه مدلس است چنانکه ابنحبان گفته است و به شنیدن از علیستصریح ننموده است سندش متصل نیست و این دلیل ضعف آنست مگر اینکه به شنیدن آن از علیستصریح نماید!
۲- حَکم پسر عتیبه به علیسنرسیده است که آن هم از تاریخ ولادتش نمایان میگردد زیرا حَکم سال پنجاه و بعضی گفتهاند: سال چهل و پنج هجری متولد شده و سال شهادت امام علیسسال چهل بوده است پس سند قطعاً منقطع است و حجت واقع نمیگردد [۱۸۸].
۳- این حدیث با وصف اینکه منقطع و ضعیف است با برخورد شدیدی که از علیسدرباره متعه ثابت شده است معارضه میشود تا اینکه به پسرعمویش گفت: وقتی که به او رسید که به متعه [ نکاح موقت] اجازه داده است گفت: «تو مردی متکبر هستی».
مسلم در صحیح خود از ابنحنیفه روایت میکند که گفته: از علی پسر ابوطالب شنیده به فلان میگفت: تو مرد متکبری هستی پیامبر جما را از آن نهی فرموده است.
و در روایتی دیگر آمده که علیساز ابن عباسبشنید که در مورد متعه زنان نرمی نشان میداد. علیسفرمود: صبر کن ای ابن عباسبهمانا رسول خدا جدر روز خیبر از متعه و گوشت الاغ اهلی نهی فرمود.
امیرالمؤمنین علیسپسر ابیطالب بود که تحلیل متعه از طرف ابن عباسبرا بر وی انکار نمود چنانکه مسلم آن را روایت میکند، اما انکار کردن امام عمرسوقتی که فرمود حرام است همانطور که در تفسیر طبری آمده سندش ضعیف است!
و اما از طریق اهل تشیع بهچند دلیل:
۱- حَکم پسر عتیبه در نزد شیعه نا مطمئن و مطعون است و این اقوال شان، در مورد او میباشد :
طوسی گفته است: حَکم پسر عتیبه ابومحمد کوفی کندی سوگند خورنده و دروغگو و مقطوع الحدیث است [۱۸٩].
حلی گفته است: حَکم پسر عتیبه مذموم و از فقهاء اهل سنت است [۱٩۰].
اردبیلی گفته: کشی در ذم او روایات زیادی را روایت کرده است [۱٩۱].
چنانکه ابن داود حلی وی را در کتاب رجال در قسم دوم مخصوص به مجهولین و مجروحین آن را آورده و گفته: که این عین عبارتش است: به کلام اضافه میکرد و مقطوع الکلام است [۱٩۲].
اگر به این حدیث استدلال میکنند که از طریقهای خود روایت کردهاند در آنچه کلینی در کافی از ابن مسکان از عبدالله پسر سلیمان روایت کردهاند که گفت: از ابوجعفر شنیدم میگفت: علیسمیگفت: اگر آن چیز نبود که پسر خطاب با آن از من سبقت گرفت غیر از بدکار و شقاوتمند زنا نمیکرد.
و همچین آنچه طوسی در تهذیبش با همان اسناد مذکور از ابن مسکان از ابوجعفر ابراز میدارد. استدلال شان باطل است زیرا حدیث از طرق روایات خودشان نیز ضعیف است.
مجلسی بر این حدیث حکم میکند که مجهول است و آن در کتابش ملاذ الأخیار و کتابش مرأة العقول موجود است [۱٩۳].
پس اگر به آنچه مجلسی در کتابش بحار در روایتی طولانی از مفضل پسر عمر مطرح نموده که مفضل به صادق÷میگوید: ای سرورم متعه چطور است؟ گفت: متعه حلال و آزاد است و گفته امیرالمؤمنین: خدا ابن خطاب را لعنت کند اگر او نبود غیر از زن و مرد شقاوتمند زنا نمیکردند زیرا در متعه برای مسلمانان بی نیازی از زنا وجود دارد [۱٩۴].
زیرا این روایت نیز از سندهای خودشان باطل است: زیرا راوی مفضل پسر عمر خطابی یاوهگو، نزد آنان معیوب است. اینک خواننده گرامی اقوال علمای آنان در جرح و تعدیل مفضل را بخوان:
نجاشی گفته است: مفضل پسر عمر ابوعبدالله و بعضی گفتهاند: ابومحمد جعفی کوفی، مذهب و رأیش فاسد است! روایتش مضطرب است و اعتباری ندارد و گفته شده: او خطابی است و تصنیفاتی دارد که قابل اعتماد نیستند و به خاطر آن شرطی که قبلاً برایش ذکر نمودیم [۱٩۵].
ابن اغضائری گفته است: همانطور که صاحب [«مجمعالرجال» قهبائی ۶/۱۳۱ و حلی در رجالش: ص ۲۵۸ و ابوداود حلی در رجال خود: ص ۲۸۰] از او نقل کردهاند: مفضل پسر عمر جعفی ابوعبدالله ضعیف یاوهگو شدید القول خطایی است و چیزهای زیادی بر آن اضافه شده است و تند روان درحدیث وی ظلم و جور بزرگی کردهاند و جائز نیست حدیث او نوشته شود [۱٩۶].
اردبیلی گفته است: روایاتی در مدح او روایت شده که از طریق روایت سالم نمیباشد و کشی روایاتی آورده که مقتضی مدحش میباشد اما طریق روایت آن همه نا سالم هستند. و احادیثی را آورده که مقتضی ذم و برائت از او میباشد که این اخیر به صحت نزدیک و اولی قابل اعتماد نیست و خدا عالمتر است [۱٩٧].
و کشی در کتاب رجال خود با سند معتبر و صحیح در ص ۳۲۲ از اسماعیل پسر جابر ابراز داشته که ابوعبدالله گفته است: مفضل را بیاور و به او بگو ای کافر ای مشرک چه نیتی نسبت به پسرم داری، میخواهی او را بکشی؟ [۱٩۸].
و کشی با اسناد صحیح از حماد پسر عثمان ابراز داشته گفت: از ابوعبدالله شنیدم میگفت: به مفضل پسر عمر جعفی ای کافر ای مشرک چه کار به پسر من داری؟ یعنی اسماعیل پسر جعفر در او منقطع است میگوید با خطابیها بوده سپس برگشته است [۱٩٩].
و کشی با سند صحیح از عبدالله پسر مسکان روایت میکند گفت: حجر پسر زایده و عامل پسر جذاعه بر ابوعبدالله وارد شدند و گفتند: فدایت شویم همانا مفضل پسر عمر میگوید به شما: شما بر روزی دادن بندگان قادرید گفت: به خدا سوگند غیر از خدا بر روزی دادن ما قادر نیست و من به غذایی برای خانوادهام نیاز دارم و خیلی ناراحت هستم و در آن به فکری رسیدهام تا غذایشان را جمعآوری کنم و آنگاه نفس راحتی بکشم خدا لعنتش کند و از او بیزاری میجوید: گفتند آیا لعنتش میکنی و از او بیزاری؟ گفت : بله شما هم او را لعنت کنید و از او بیزاری جویید خدا و رسولش جاز او بیزارند ... .
و استدلالشان به حدیث عمران از جهت روایت و فهم باطل است ... .
از جهت روایت از چند رو:
۱- حدیث صحیحی که در صحیح بخاری به آن استناد میکنند بخاری آن را در صحیح خود در کتاب حج نقل کرده است نه در کتاب نکاح.
۲- همان حدیث را غیر بخاری روایت کردهاند و عمران درباره آن تصریح کرده که مقصود حدیث متعه حج است و مسلم در صحیح خود و احمد در مسند و ابن ماجه در سنن و نسائی در سنن و ابن سعد در طبقات الکبری و طیالسی در مسند خود و غیر آنان آن را روایتکردهاند.
۳- شارحان صحیح بخاری مانند عسقلانی و عینی و قسطلانی و شارحان صحیح مسلم مانند نووی و مازری و غیر آنان همه بر تفسیر متعه در اینجا به معنی متعه حج توافق کردهاند.
و در پایین متن حدیث در کتب اهل سنت ذکر میگردد.
[۱۸٧] الإيضاح برای ناسخ و منسوخ قرآن: ص ۲۲۱. [۱۸۸] به تهذیب ابنحجر: ۲/۴۳۴ بنگر. [۱۸٩] در رجالش: ص ۱٧۱. [۱٩۰] در رجالش: ص ۲۱۸ در بخش دوم مخصوص به ضعفاء. [۱٩۱] در جامعالرواة: ۱/۲۶۶. [۱٩۲] ابنداود حلی در رجالش: ص ۲۴۳. [۱٩۳] ملاذ الأخيار: ۱۲/۲٩ ح ۵ و در کتابش مرآة العقول: ۲۰/۲۲٧ ح ۲. [۱٩۴] بحار: ۱۰۳/۳۰۵ البحراني در حدائق: ۲۴/۱۱۶. [۱٩۵] کشی در رجال خود: ۲/۳۵٩-۳۶۰. [۱٩۶] کشی در رجال خود: ۲/۳۵٩-۳۶۰. [۱٩٧] کشی در جامعالرواة: ۲/۲۵۸-۳۵٩. [۱٩۸] کشی در رجال خود: ص ۳۲۲. [۱٩٩] کشی در رجال خود ص ۳۲۱ ح ۵۸۱.