جواب شبهه (۸) از راههای متعدد
۱) لفظ ﴿إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾(۱۸) بار در قرآن در آیات متفرقه آمده است که عبارتند از:
﴿إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيۡنٍ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى فَٱكۡتُبُوهُ﴾[البقرة: ۲۸۲].
«اگه به یکدیگر تا میعاد مقرری قرض دادید آن را بنویسید».
﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن طِينٖ ثُمَّ قَضَىٰٓ أَجَلٗاۖ وَأَجَلٞ مُّسَمًّى عِندَهُۥۖ ثُمَّ أَنتُمۡ تَمۡتَرُونَ ٢﴾[الأنعام: ۲].
«اوست آنکه شما را از گل آفرید سپس وقت مرگ را مقرر نمود و برای قیامت نزد او مدتی معین هست».
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَتَوَفَّىٰكُم بِٱلَّيۡلِ وَيَعۡلَمُ مَا جَرَحۡتُم بِٱلنَّهَارِ ثُمَّ يَبۡعَثُكُمۡ فِيهِ لِيُقۡضَىٰٓ أَجَلٞ مُّسَمّٗىۖ ثُمَّ إِلَيۡهِ مَرۡجِعُكُمۡ ثُمَّ يُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٦٠﴾[الأنعام: ۶۰].
«و اوست کسى که در شب روحتان را مىستاند و مىداند آنچه را که در روز به دست آوردید، آن گاه شما را در آن (روز) بر مىانگیزد تا میعادى معین به سر آید. سپس بازگشت شما به سوى اوست آن گاه شما را از (حقیقت) آنچه مىکردید خبر مىدهد».
﴿ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِ يُمَتِّعۡكُم مَّتَٰعًا حَسَنًا إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾[هود: ۳].
«بسوی خدا رجوع کنید تا شما را بهبهره نیک تا میعاد معلوم بهرهمند سازد».
﴿وَلَوۡ يُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِظُلۡمِهِم مَّا تَرَكَ عَلَيۡهَا مِن دَآبَّةٖ وَلَٰكِن يُؤَخِّرُهُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾[النحل: ۶۱].
«و اگر خداوند بهسبب ستم ایشان مردمان را گرفتار میکرد هیچ جنبندهای بر روی زمین باقی نمیگذاشت ولی ایشان را تا وقتی مقرر مهلت میدهد».
﴿¬وَلَوۡ يُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِمَا كَسَبُواْ مَا تَرَكَ عَلَىٰ ظَهۡرِهَا مِن دَآبَّةٖ وَلَٰكِن يُؤَخِّرُهُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾[فاطر: ۴۵].
«و اگر خداوند مردمان را بهسبب گناهانشان گرفتار میکرد هیچ جنبندهای را بر روی زمین باقی نمیگذاشت ولی ایشان را تا وقتی معین مهلت میدهد».
﴿يَدۡعُوكُمۡ لِيَغۡفِرَ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمۡ وَيُؤَخِّرَكُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾[ابراهیم: ۱۰].
«خداوند شما را میخواند تا گناهانتان را بیآمرزد و شما را تا مدتی معین مهلت دهد».
﴿وَلَوۡلَا كَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَامٗا وَأَجَلٞ مُّسَمّٗى ١٢٩﴾[طه: ۱۲٩].
«و اگر سخنی که سابقاً از پروردگار تو صادر شده نبود و آن وقت تعیین شده از قبل نبود عذاب لازم میشد».
﴿وَنُقِرُّ فِي ٱلۡأَرۡحَامِ مَا نَشَآءُ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾[الحج: ۵].
«و چیزی را که میخواهیم در رحمها قرار میدهیم تا میعاد معین».
﴿لَكُمۡ فِيهَا مَنَٰفِعُ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى ثُمَّ مَحِلُّهَآ إِلَى ٱلۡبَيۡتِ ٱلۡعَتِيقِ ٣٣﴾[الحج: ۳۳].
«در آن [چهارپایان] برایتان تا سر آمدى معین فایدههایى هست. آن گاه [قربان] گاهش به بیت العتیق است».
﴿وَيَسۡتَعۡجِلُونَكَ بِٱلۡعَذَابِ وَلَوۡلَآ أَجَلٞ مُّسَمّٗى لَّجَآءَهُمُ ٱلۡعَذَابُ﴾[العنکبوت: ۵۳].
«و به عجله عذاب را از تو میطلبند و اگر میعاد معینی نبود بدیشان عذاب میرسید».
﴿وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ كُلّٞ يَجۡرِي لِأَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾[الرعد: ۲].
«و خورشید و ماه را هرکدام مسخر نموده و تا میعاد معینی در مسیر خود حرکت میکنند».
﴿وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ كُلّٞ يَجۡرِيٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾[لقمان: ۲٩].
«و خورشید و ماه را مسخر نموده و تا میعاد معین بهحرکت خود ادامه میدهند».
﴿وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ كُلّٞ يَجۡرِي لِأَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾[فاطر: ۱۳].
«و خورشید و ماه را مسخر نموده و هرکدام تا میعاد معین در حرکتند».
﴿وَلَوۡلَا كَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّكَ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى لَّقُضِيَ بَيۡنَهُمۡ﴾[الشوری: ۱۴].
«و اگر آن سخن از پروردگار تو نبود که تا میعاد معینی مهلت داده شوند میان آنان فیصله داده میشد».
﴿يَغۡفِرۡ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمۡ وَيُؤَخِّرۡكُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمًّى﴾[نوح: ۴].
«از گناهانتان بگذرد و شما را تا میقات معین به تأخیر اندازد».
﴿وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّىٰ مِن قَبۡلُۖ وَلِتَبۡلُغُوٓاْ أَجَلٗا مُّسَمّٗى وَلَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ﴾[غافر: ۶٧].
«و از شما کسى است که پیش از این [سپرى کردن دورانها] جانش گرفته مىشود و [مهلت مىدهد] تا به مدّتى معین برسید و باشد که خرد ورزید».
این لفظ تنها در آیه: ﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗ﴾.
نیآمده چنانکه طرفداران متعه گمان میکنند و بهتر این بود که این لفظ در اینجا در این آیه ذکر شود تا اختلافی به وجود نیآید. میبینی که سبب ذکر نکردن آن در این آیه چیست؟
برای کسی که یک ذره عقل در وجودش داشته باشد سبب آن واضح و آشکار است، و آن اینست که این آیهای که بر وی افترا کردهاند و گفتهاند درباره نکاح متعه است، مطلقاً ارتباطی به آیه ندارد نه از نزدیک و نه از دور، و اینکه در معنی متعه نباشد خداوند و رسولش جآن را مشخص کردهاند. اگر خداوند نکاح متعه با آیه قرآن تشریع مینمود چنانکه گمان میکنند یا این لفظ ﴿إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾را در این آیه ثابت میکرد که حوالی آن اختلاف وجود دارد. و این حرف را از قرآن نسخ نمینمود. اختلاف بر آیه درست نمیشد. یکی میگوید: درباره متعه دیگری میگوید: در مورد نکاح دائمی است.
و اما اینکه میگویند: روایاتی بسیار از اصحاب و تابعین آمده که گفتهاند این آیه درباره نکاح موقت است.
جوابش چنین است:
این یک دروغ است زیرا این روایت زیاد نیآمده بلکه آحاد است، چنانکه این قرائت نادر است و بیان آن به تفصیل چنین است:
۱- این روایت متواتر نیست بلکه آحاد است و قرائت آن برخلاف آن است که در قرآن مسلمانان آمده است.
ابنجریر طبری در تفسیرش چنین میگوید: و آنکه از اُبی بن کعب و ابن عباس روایت شده که این آیه را چنین قرائت نمودهاند: ﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ«إلى أجل مسمى»﴾قرائتی است که مخالف با آن چیزی است که در قرآن آمده و جائز نیست برای هیچ احدی چیزی را به کتاب خدا اضافه نماید که حدیثی قطعی در آن باره نیامده باشد، حدیثی که عذری را برای مخالفه آن باقی نگذارد [۱۶۶].
القیسی در «الإیضاح» بعد از اینکه قرائت ابن عباس و ابی را با زیاده ﴿إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾ذکر میکند میگوید: برای هیچکس جائز نیست که امروز آن را قرائت کند، زیرا این قرائت تفسیری است و مخالف قرآن است و قرآن بوسیله احادیث آحاد ثابت نمیشود [۱۶٧].
مازری در «المعلم» میگوید: کل طائفه ای از مبتدعین به این آیه:
﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾
و در قرائت ابنمسعود.
﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ«إلى أجل»﴾
استدلال میکنند که قرائت ابنمسعود شاذ و خلاف قرآن است و نه بعنوان قرآن و نه حدیث به آن عمل نمیشود و عمل کردن به آن الزامی نیست [۱۶۸].
جصاص چنین میگوید: و اما استدلال آن کسی که به آیه: ﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾استدلال میکند و قرائت اُبی (إلى أجل مسمى)نزد هیچ یک از مسلمانان اثبات کلمه، [الأجل] در تلاوت جائز نیست و کلمه [الأجل] نزد ما در قرآن ثابت نیست [۱۶٩].
و رازی چنین میگوید: ما آن را انکار نمیکنیم که متعه مباح بوده است، بلکه میگوئیم نسخ شده است. بنابراین تقدیر اگر آیه بر مشروعیت آن دلالت کند عیب در هدف ما بحساب نمیآید و این جواب هم برای تمسک شان به قرائت اُبی و ابن عباس نیز کافیست، زیرا آن قرائت فرضاً اگر ثابت باشد فقط بر این دلالت دارد که متعه مشروع بوده که ما در آن اختلافی نداریم بلکه میگوئیم: نسخ بر آن پیدا شده و دلائل شما رأی ما را از بین نمیبرد. سپس اینکه این قرائت شاذ (إلى أجل مسمى)جار و مجرور است و متعلق به لفظ استمتاع است نه خود «عقد» در حالی که مدت تعیین شده به خود عقد متعلق است ... .
از اینجا متعهی شان را با دست خود باطل کرده و نفهمیدهاند!.
۲- وقتی ثابت شود این قرائت خلاف آیات موجود در قرآنهای مسلمانان است، با این حال هم از حد آحاد بودنش تجاوز نمیکند. پس قرآن نیست زیرا شرط قرآن بودنش ثبوت تواتر است که تواتر نیست!.
اما آنکه از قرآن نیست اینکه وقتی در علم اصول ثابت شده که قرائت شاذ و نادر به عنوان قرآن ثابت نمیشود تا تلاوت شود زیرا متواتر نیست و مانند تفسیر آیات میباشد و این حجت نیست و اما کسانی که تواتر را شرط نمیدانند در ثبوت قرآن مانعی نمیبینند که دلیل ظنی قرآن با دلیل ظنی سنت نسخ گردد چنانکه در علم اصول ثابت است. پس وقتی که قرآن نیست و از جانب خدا نازل نگردیده است زیرا اگر قرآن بود در قرآن مییافتیم و در محرابها و در بیت مردم قرائت میگردید و وقتی جایز نیست روشن میگردد که از قرآن نیست و قرآن موجود و اجماع اصحاب بر آن برای ما کافی است، آیا نمیبینی که دو سوره قنوت از قرآن نیست هرچند در قرائت اُبی موجود هستند؟ این همچنین است. و این آیه متعه بعنوان قرآن ثابت نشده به این دلیل که اصحاب بر ننوشتن آن در قرآنهای عثمانی اجماع کردهاند و اکثر علمای اُصول بر این باورند که آنچه صحابی آن را بعنوان قرآن تلاوت مینمایند و وجود آن بعنوان قرآن ثابت نشده است بر هیچ موضوعی بوسیله آن استدلال نمیشود زیرا در اصل باطل است.
و اما بنابر رأی صحیح تر بعنوان سنت نیز ثابت نیست، زیرا روایت نشده که سنت رسیده به پیامبر جاست، اگر چنین بود سند آن، آن را به پیامبر میرسانید، تنها این باقیمانده که تنها فهم صحابی باشد و بس و به لفظ خود از آن تعبیر نموده است، و در علم اصول روشن گردیده که رأی صحابی حجت نیست، زیرا فقط اجتهاد است، و اگر قول صحابی ما را به انجام آن ملزم میکرد همانند قول رسول خدا ج، تعدادی پیامبر بوجود میآمد، و خدا میداند که فقط یک رسول را برای ما فرستاده است. به هیچ وجه صحیح نیست که برای مباح کردن متعه (نکاح موقت) به قرائت شاذی استدلال نمود که به یک صحابی نسبت داده شده است، زیرا از این بیشتر نیست که یک رأی اجتهادی مخصوص بهخودش میباشد.
۳- وقتی ثابت شود که این قرائت متواتر نیست نهایت مانند حدیث آحاد است، و ما این را انکار نمیکنیم که نکاح موقت در صدر اسلام حلال شده است بلکه حرف بر این است که قرآن بر آن دلالت دارد یا نه، وقتی که این حرف نازل شده باشد شکی نیست که در قرائت مشهور ثابت نیست، پس منسوخ میباشد و وقتی که مباح بوده است و وقتی که حرام شد این حرف نسخ گردید.
۴- اگر به این تفسیر مانند حدیث آحاد استدلال کنیم با دلیل قویتر از آن معارضه میشود زیرا قرآن برخلاف آنست به دلیل دو آیه موجود در سوره مؤمنون و معارج که هردو بر تحریم متعه دلالت میکنند و به این اشاره میکنند که آیه سوره نساء در مورد نکاح موقت نازل نشده است و بدنبال آن قرائت ابن عباسبساقط میگردد. زمانی که این حرف (إلی أجل مسمی) از این که حدیث آحاد است بیشتر نیست و به وسیله نص قرآنی و حدیث نبوی صحیح تر از آن با آن مقابله میشود.
آلوسی در تفسیرش میگوید: قرائت شاذ و نادر است و آیه:﴿إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ﴾بر تحریم آن دلالت میکند حکم آن قطعی است و قرائت شاذ توان تعارض با آن را ندارد.
چنانکه احادیث صحیح صریح قطعی تا روز قیامت بر تحریم نکاح موقت دلالت میکنند و چنانکه گذشت جمهور علما برخلاف آن هستند.
۵- و میگوئیم: با وصف اینکه این قرائت شاذ و قرائت قویتر از آن در برابر آن قرار دارد و اگر بعنوان جدل فرض کنیم که هردو دلیل در قوت مساوی هستند و در حکم حلال و حرام تعارض دارند تقدیم دلیل حرمت بین آن دو الزامی است زیرا در علم اصول منع بر مباح مقدم است زیرا تقدیم حرام به ترک مباح سرایت میکند و تقدیم دلیل مباح کردن به ارتکاب حرام منجر میگردد و ترک مباح بهتر از ارتکاب حرام است.
۶- در آیه چیزی وجود ندارد که بر کام گرفتن از زن تا مدت معین دلالت کند زیرا خداوند نفرمود: برای شما حلال شده که تا مدت معینی از زنان کام بگیرد. بلکه فرمود: آن زنی که از آن کام گرفتهاید مهریه آنان را بپردازید.
٧- با فرض جدلی اگر اجل در قرآن ذکر شده باشد بر متعه زنان دلالت نمیکند زیرا جائز است که مدت داخل مهریه است، پس تقدیرش چنین است ـ آن زنی که بعد از قرار دادن مهریه با وی آمیزش کردهاید تا مدت معینی، هنگام فرا رسیدن مدت معین مهریه آنان را بپردازید.
و جوابی دیگر اینست: اگر آن قرائت زیادی که ذکر کردهاند را صحیح بدانیم، در آن دلیلی بر مباحی نکاح موقت وجود ندارد، بلکه در آن دلیل بر آن وجود دارد که کسی که بوسیله نکاح حرام با زن آمیزش کرده و حرام را مرتکب شده پرداخت مهریه بر او واجب است و ما میگوئیم: بعد از آمیزش در نکاح موقت مهریه الزامی میگردد بهخاطر شبههای که بواسطه آن حدّ زنا ساقط میگردد، چنانکه زن خوابیده را میبیند که بر تخت خواب او خوابیده و با اعتقاد اینکه زن خودش است با وی آمیزش میکند به خاطر این شبهه مهرالمثل بر وی واجب میگردد، در اینجا نیز چنین است.
۸- میگوئیم: این قرائت شاذ [إلی أجل مسمی] به استمتاع تعلق دارد نه به خود عقد و مدت تعیین شده در نکاح موقت بنا به مذهب آنان، به خود عقد تعلق دارد و به استمتاع تعلق ندارد و معنی آیه چنین میشود: اگر با نکاح شدگان تا مدت معینی کام گرفتید مهریه یشان را به صورت کامل به آنان بپردازید و فایده این عبارت زائد دفع این توهم است که وجوب مهریه کامل به گذشت مدت تعیین شده تعلق دارد چنانکه در عرف مشهور است [ثلث مهریه پرداخت و دو ثلث آن تا مدت بقاء نکاح تأخیر میگردد] پس این مدت تعیین کردن با تصرف زن و اختیار او حاصل میگردد و اگر چنین نباشد زن بعد از یک مرتبه آمیزش شرعاً میتواند تمام مهریه را خواستار شود و اگر [إلى أجل مسمى]عقد را مقید کند نزد آنان متعه به درازی عمر صحیح نیست با اینکه به اجماع خودشان صحیح است که این تعجبآور است!
٩- میگوئیم: این قرائت شاذ [إلی أجل مسمی]جار و مجرور و به استمتاع تعلق دارد و به خود عقد متعلق نیست، و واضح است که مدت معین شده در نکاح موقت نزد پیروان متعه به خود عقد متعلق است و به استمتاع تعلق ندارد با توجه به اینکه با سبب جزئی نزد آنان مقرر است و آن اینست که تعیین مدت را شرطی برای صحت عقد قرار دادهاند، و اگر مدت در آن تعیین نشده باشد ازدواج موقت به حساب نمیآید، و به این دلیل میگویند: اگر قبل از آمیزش مدت را به او بخشید، پرداخت مهریه بر وی الزامی میگردد.
۱۰- میگوئیم: طرفداران متعه روایات و اقوال امامان شان درباره [إلی أجل مسمی] در آیه ۲۴ سوره نساء از طرف خدا نازل شده یا قرائت است درهم و برهم و متناقض است!
و در پائین مجموعه ای از روایات معتبرشان ذکر میگردد:
أ- میگویند: آیه چنین نازل شده است: ﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ (إلى أجل مسمی) فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنّ﴾
از أبی جعفر چنین روایت شده است:
﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ (إلى أجل مسمی) فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗ﴾ [۱٧۰].
کلینی در اصول کافی از ابوعبدالله روایت میکند و میگوید: اینچنین:
﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ(إلى أجل مسمی) فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗ﴾ [۱٧۱].
و استادشان عیاشی در تفسیرش از ابوعبدالله روایت میکند. میگوید: به او گفتم، درباره متعه چه میگویی؟ گفت: فرموده خدا:
﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ (إلى أجل مسمی) فَرِيضَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا تَرَٰضَيۡتُم بِهِۦ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡفَرِيضَةِ﴾ [۱٧۲].
و استادشان قمی در تفسیرش چنین روایت میکند:
﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ (إلى أجل مسمی) فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗ﴾.
صادق میگوید: این آیه!! دلیل بر متعه میباشد [۱٧۳].
ب) درباره اینکه این آیه:
﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗ﴾.
نازل شد کلینی و طوسی و احمد پسر عیسی از ابوبصیر روایت میکنند که گفته است: از ابوجعفر درباره متعه سؤال کردم گفت: در قرآن نازل شده است:
﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا تَرَٰضَيۡتُم بِهِۦ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡفَرِيضَةِ﴾[النساء: ۲۴] [۱٧۴].
استادشان مفید در «خلاصة الإيجاز» و کلینی از عبدالرحمن پسر عبدالله روایت میکنند که گفت: شنیدم ابوحنیفه از ابوعبدالله درباره نکاح موقت پرسید گفت: از کدامیک از دو متعه سؤال میکنی؟ گفت درباره متعه حج از او پرسیدهام: به من بگو که آیا متعه زنان حق است؟ گفت: پاک و منزه است خدا آیا کتاب خدا را نخواندهای؟ ﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗ﴾ابوحنیفه گفت: به خدا سوگند گویی آیه ایست که هرگز آن را نخواندهام [۱٧۵].
عیاشی در تفسیرش از ابوبصیر و او از ابوجعفر روایت کرده که گفته است: این آیه:
﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا تَرَٰضَيۡتُم بِهِۦ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡفَرِيضَةِ﴾[النساء: ۲۴].
نازل شد گفت: اشکالی ندارد وقتیکه مدت تعیین شده میان شما پایان یافت مرد برای زن و زن برای مرد بهآن مدت اضافه کند، میگوید: تو را با أجل و مدت دیگری برای خود حلال نمودم. البته با رضایت زن، برای غیر تو نکاح وی حلال نیست تا عدهاش که دو حیض است پایان نیابد [۱٧۶].
حصیری در قرب الأسناد از بکر پسر محمد روایت کرده که گفته است: درباره متعه از ابوعبدالله پرسیدم گفت:
﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا تَرَٰضَيۡتُم بِهِۦ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡفَرِيضَةِ﴾[النساء: ۲۴] [۱٧٧].
صفا در بصائرالدرجات در روایتی طولانی ص ۸۵ از مفضل پسر عمر از ابوعبدالله روایت کرده ... از جمله آن چیزهایی که خدا در قرآن حلال نموده متعه زنان است همانگونه که خداوند میفرماید:
﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا تَرَٰضَيۡتُم بِهِۦ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡفَرِيضَةِ﴾ [۱٧۸].
ج) درباره اقوال امامانشان که آیه را چنین خواندهاند ﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ﴾(إلی أجل مسمی» عیاشی در تفسیرش از ابوبصیر از ابوجعفر روایت کرده که گفته: ابوعبدالله قرائت مینمود:
﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ (إلى أجل مسمی) فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا تَرَٰضَيۡتُم بِهِۦ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡفَرِيضَةِ﴾
گفت: آن چنین است که تا مدت معینی با وی ازدواج سپس بعد از پایان مدت چیزی پدید آید [۱٧٩].
دوباره عیاشی در تفسیرش این حرف را چنین میآورد: و ابن عباسبمیگفت:
﴿ فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ (إلى أجل مسمی) فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗ﴾ [۱۸۰].
در تفسیر ناسخ و منسوخ قرآن سعد پسر عبدالله آمده: بهروایت جعفر پسر قولویه با اسناد خود گفته: ابوجعفر و ابوعبدالله آیه راچنین خواندند:
﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ (إلى أجل مسمی) فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗ﴾ [۱۸۱].
ابن بابویه قمی در کتاب «الفقیه وعلله» چنین میگوید: ابن عباس آیه را اینگونه قرائت نمود:
﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ (إلى أجل مسمی) فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗ﴾ [۱۸۲].
از تمام آنچه گذشت نتیجه میگیریم طرفداران متعه که تنها یک گروه ـ شیعه دوازده امامی ـ هستند در جمله (إلى أجل مسمی)اختلاف دارند آیا فرموده خدا و به عبارت دیگری آیا آیه است یا قرائت؟ و اگر آیه است اگر قبل از فرموده خدا: ﴿فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗ﴾است یا بعد از آن؟؟
بعضی آن را بعد از: ﴿فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗ﴾و بعضی آن را قبل از آن ثابت کردهاند.
اختلافات چقدر زیاد و هرکدام ادعا میکند که این زیاده از طرف خدا است ... این اختلاف اگر بر چیزی دلالت کند بر این دلات میکند که لفظ (إلى أجل مسمی)از قرآن نیست!!.
خداوند میفرماید: ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَۚ وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا ٨٢﴾[النساء: ۸۲].
«آیا در قرآن تدبر نمیکنند که اگر از طرف غیر خدا بود اختلافات زیادی را در آن مییافتند».
اما استدلال شان به حدیث ابن عباس این نص مقطوع بر جواز متعهیشان از چند طریق جواب داده میشود:
حدیث را بطور کامل روایت نکردهاند چنانکه در سننالکبری بهآن اشاره نمودهاند ...، و این متن حدیث موجود در کتب حدیث میباشد [۱۸۳].
[۱۶۶] جامع البيان: ۴/۱۵. [۱۶٧] الإيضاح: ص ۲۲۲. [۱۶۸] الـمعلم بفوائد مسلم: ۲/۱۳۰. [۱۶٩] أحکام القرآن: ۲/۱۴۸. [۱٧۰] به مستدرك الوسائل نوری: ۱۴/۴۴٧-۴۴۸ نگاه کن. [۱٧۱] کلینی در کافی: ۵/۴۴٩. [۱٧۲] العیاشی در تفسیرش: ۱/۲۶۰. [۱٧۳] القمی در تفسیرش: ۱/۱۳۶. [۱٧۴] کلینی در اصول کافی: ۵/۴۴۸ ح ۱، و طوسی در تهذیبش: ۲/۱۸۶ و در استبصار: ۳/۱۴۱ و البحار: ۱۰۳/۳۱۵ ح ۲۰ و الوسائل: ۱۴/۴۳۶ ح ۱، و مجلسی در مرآة العقول: ۲۰/۲۲۵ و در تهذيب الأخيار: ۱۲/۲٩ گفته که این حدیث حسن و مانند صحیح است. [۱٧۵] خلاصة الإيجاز در متعه: ص ۳٩ و کلینی در الفروع: ۵/۴۴٩ ح ۶ و به الوسائل: ۱۴/۴۳٧ ح ۶ بنگر. و مجلسی در مرآة العقول: ۲۰/۲۲٩ درباره این حدیث گفته حدیث حسن است. [۱٧۶] به العیاشی: ۲۵٩ ح ۸۶ و نوادر احمد بن محمد ص ۶۵ بنگر، کاشانی در تفسیرش صافی: ۱/۴۳۶ و بحرانی در تفسیرش برهان: ۱/۳۶۰ و مجلسی در بحار: ۲۳/٧۳، عاملی در وسائل: ۱۴/۴٧٧ ح ۶، و مستدرك الوسائل نوری: ۱۴/۴۴٩. [۱٧٧] به الوسائل: ۱۴/۴۳٩ ح ۱٧ و قرب الأسناد ص ۲۱ بنگر. [۱٧۸] صفا در بصائرالدرجات: ص ۸۵ و به الوسائل: ۱۴/۴٧۶ ح ۵ بنگر. [۱٧٩] العياشي در تفسیرش: ۱/۲۶۰ ح ۸٧ و به الوسائل: ۱۴/۴٧٧ ح ٧ و البحار: ۱۰۳/۳۱۴-۳۱۵ ح ۱٧، و به الوسائل: ۱۴/۴۴٧ بنگر. [۱۸۰] در تفسیرش: ۱/۲۵٩ ح ۸۵ و بهالوسائل: ۱۴/۴۴۰ ح ۲۰ و البحار: ۱۰۳/۳۱۴ ح ۱۵ بنگر. [۱۸۱] به البحار: ۱۰۳/۳۰۵ ح ۱۲ و مستدرك نوری: ۱۴/۴۴۸ ح ۶ بنگر. [۱۸۲] الفقیه: ۳/۲٩۲ ح ۳ والعلل ص ۱٧۳ و به الوسائل: ۱۴/۴۳۸ ح ۱۳ بنگر. [۱۸۳] به تحفةالأحوذي: ۴/۲۶٩، و سنن کبری بیهقی: ٧/۲۰۵-۲۰۶، و نيلالأوطار شوکانی: ۶/۱۳۴-۱۳۵ و الحازمی در کتابش ـ ناسخ و منسوخ از آثار: ص ۴۲٩-۴۳۰ نگاه کن.