پژوهشی پیرامون اصول و فروع شیعه دوازده امامی- جلد سوم

فهرست کتاب

فصل سوم: تمسک و پیروی سلف از سنت

فصل سوم: تمسک و پیروی سلف از سنت

سلف صالح از سنت رسول خدا همانند پیرویشان از قرآن پیروی و اتباع می‌کردند. (در پیش آنان هردو وحی بود و واجب اتباع).

در صحیح بخاری ـ کتاب اعتصام آمده «خلفاء بعد از رسول خدا در امور مباح بزرگان اهل علم را جمع می‌کردند و از آنها مشورت می‌خواستند و آسان‌ترین را اجراء می‌کردند، ولی اگر قرآن و سنت آن را توضیح داده بود، با پیروی از رسول خدا به چیز دیگری روی نمی‌آوردند»

دارمی هم در باب «التورع عن الجواب فیما لیس في الکتاب والسنه» روایاتی دارد که مطالب گذشته را توضیح می‌دهد.

یکی از این روایات: اگر نزاع و جدلی پیش ابوبکر می‌آمد، او به کتاب خدا نگاه می‌کرد، اگر در کتاب پیدا می‌کرد، با آن قضاوت می‌نمود، و اگر در کتاب چیزی پیدا نمی‌کرد، و از سنت در این مورد چیزی می‌دانست با آن قضاوت می‌کرد اگر در سنت هم آن را نمی‌یافت بیرون می‌آمد و از مسلمین می‌پرسید، و می‌گفت چنین و چنان مواردی پیش من آمده، آیا شما از رسول خدا که قضاوت کرده باشد در این باره چیزی می‌دانید؟

بعضی از مواقع چند نفر می‌آمدند و از رسول خدا چیزی نقل می‌کردند ابوبکر می‌گفت: سپاس خدای را که میان ما بعضی وجود دارند که از پیامبر چیزی حفظ کرده‌اند، و اگر باز هم نمی‌یافت، بزرگان را جمع می‌کرد و با آنها مشورت می‌نمود اگر بر چیزی اجماع می‌کردند با آن قضاوت می‌فرمود.

موضع گیری ابوبکر به نسبت ارث جده مشخص و معروف است. که گفته «در کتاب خدا چیزی نمی‌بینیم...» و بعداً حکم رسول خدا روایت می‌شود. او با آن روایت حکم می‌کند.

روایت دیگر: دارمی از عمر بن خطاب روایت می‌کند که عمر به شریح می‌نویسد: «اگر موردی پیش آمد و در کتاب خدا حکم آن وجود داشت با حکم خدا قضاوت کن و مردان تو را از قرآن برنگردانند و اگر در کتاب خدا چیزی نبود به سنت رسول اکرم نگاه کن، اگر وجود داشت با آن قضاوت کنید و اگر در سنت رسول خدا وجود نداشت ببین بزرگان مردم بر چه چیزی اتفاق دارند اتفاق آنها را اجراء کن».

روایت دیگر: ابن عمر به جابربن زید رسید و به او گفت: ای ابو شعثاء تو از فقها بصره هستی تنها به قرآن و سنت رسول اکرم فتوی بده، چون اگر خلاف این کنید هم خودت و هم دیگران را نابود خواهی کرد.

عبدالله بن مسعود می‌گوید: «زمانی فرا می‌رسد که نه ما قضاوت می‌کنیم و نه آنجا هستیم. و خداوند چیزی را که دیده‌ایم تقدیر کرده است، کسی اگر خواست در موردی قضاوت کند، با کتاب خدا قضاوت نماید، و اگر آن را در کتاب خدا پیدا نکرد بر اساس سنت رسول خدا قضاوت کند و اگر در سنت هم موجود نبود، و رسول در آن قضاوتی نداشته بر اساس قضاوت صالحین قضاوت کند».

بخاری در کتاب اعتصام و مسلم و احمد و دیگران از عمر بن خطاب روایت کرده‌اند. عمر گفت چه کسی از پیامبر درباره جنین (بچه) چیزی شنیده است؟ حمل بن مالک نابغه بلند شد و گفت: من بین دو «هوو» بودم که یکی از آنها دیگری را با بیل زد و جنین داخل شکمش را کشت، رسول خدا جدیه او را عبدی قرار دارند.

عمر گفت: اگر این حدیث را نمی‌شنیدم، چنین قضاوت نمی‌کردم، در روایت دیگری گفته: «نزدیک بود به رأی خود قضاوت کنیم».

امام شافعی از سعید بن مسیب روایت کرده: عمر دیه انگشت ابهام را ده شتر قرار داد و برای انگشت دیگر ده شتر و برای انگشت وسطی ده شتر و برای کنار خنصر نه شتر و برای خنصر شش شتر سپس شافعی می‌فرماید: «وقتی در زمان عمر معروف شد که برای دست پنج شتر قرار داد چون دستی پنج انگشت دارد و هرکدام دارای منافع و زیبایی خاصی است و هر شتری جای انگشتی، و برای هرکدام از انگشت‌ها، به اندازه دیه دست قرار داده و این بر حدیث قیاس شده است.

وقتی در نوشته آل عمرو بن حزم پیدا کردیم که رسول خدا فرمود: «دیه هر انگشت ۱/۱۰ شتر است». و با شنیدن این حدیث از حکم قبلی پشیمان شدند.

نوشته آل عمرو بن حزم را قبول نکردند تا ثابت شد که نوشته رسول اکرم جاست.

دو نکته اساسی در حدیث وجود دارد:

۱- قبول‌کردن حدیث: حدیث وقتی قبول می‌شود که ثابت باشد هرچند بزرگان به آن هم عمل نکرده باشند.

۲- اگر مدتی گذشت و یکی از امامان کاری را انجام داد پس حدیثی مخالف عمل آن امام پیدا شد باید عمل امام رها شود و به حدیث رسول اکرم جعمل کنیم.

و همچنین باید دانست حدیث رسول خدا جبا عمل دیگران ثابت نمی‌شود بلکه خودش ثابت می‌گردد. (یعنی تصحیح حدیث بر اساس سند و قواعد حدیث است نه عمل یا نظر اشخاص).

هیچ کسی نگفت قضاوت عمر بین مهاجرین و انصار این بوده بلکه تسلیم رسول خدا جشدند و هر عملی خلاف این را رها کردند.

اگر این حدیث به عمر می‌رسید به آن حکم می‌کرد همان طور که در موارد دیگر به علت تقوی و ادب به احادیث رسول اکرم رجوع می‌کرد و بر اساس آنها حکم می‌فرمود چون می‌دانست پیروی از رسول واجب است و هیچ کس دستوری به همراه دستور رسول ندارد و اطاعت از پروردگار در گرو اطاعت از رسول است.

امام شافعی به روایت عمر بن خطاب عمل می‌کند که عمر گفته «دیه سهم نزدیکان مرد است و زن از دیه شوهرش سهمی ندارد» تا اینکه ابن سفیان به او خبر داد که رسول خدا جفرمود: «زن مریض خانه دار از دیه شوهرش ارث می‌برد» عمر از خود پشیمان شد [۶].

چون حدیث نزد صحابه دارای جایگاه خاصی بود برای یاد گرفتن یک حدیث سفر می‌کردند.

عطاء ابن ابی رباح می‌گوید: ابو ایوب به سوی عقبه بن عامر می‌رود تا از او در مورد حدیثی که شنیده است سؤال کند چون هیچ کس از افرادی که حدیث را شنیده‌اند به جز عقبه و او باقی نمانده بودند وقتی به منزل مسلمه بن مخلد امیر مصر رسید به او خبر دادند که ابو ایوب انصاری آمده است بیرون آمد و ابو ایوب را در آغوش گرفت سپس گفت: چرا آمده‌اید‌؟ جریان را برای او تعریف کرد سپس گفت: مرا به منزل عقبه رهنمایی کن، مسلمه فردی را همراه او فرستاد تا به خانه‌ی عقبه رسیدند و قتی عقبه او را دید بیرون آمد و او را در آغوش گرفت و گفت: چرا اینجا آمده‌اید؟ گفت: آمدم تا حدیث رسول خدا را در مورد «ستر مؤمن» از تو بشنوم. عقبه گفت؟ بله رسول خدا فرمود: هرکس عیب مؤمنی را در دنیا بپوشاند خداوند در قیامت عیب او را خواهد پوشانید. ابو ایوب گفت: راست می‌گوید سپس رهسپار مدینه شد.

معنی این دو روایت کافی و بی‌نیاز کننده است و از جمله مثال‌های بسیاری است که در سیر و سیاحت و بحث و کنکاوش و گردش برای جمع‌آوری حدیث مشهورند است.

[۶] الرساله ص ۴۲۳ - ۴۲۶.