۲- بخش دوم از اصول كافی
بعد از عرضهکردن بخش اول فکر نمیکنم نیازی به طول دادن صحبت از جزء دوم داشته باشیم، زیرا این بخش جمله از ایمان و کفر حرف میزند، و جزء قبلی مفهوم ایمان و کفر نزد کلینی و امثال ایشان از افراط گرایان فرقهی گمراه و زندیقها بیان کرد و همچنانکه آن را در بسیاری از روایتهای ایشان مشاهده کردیم، ایشان ایمان و کفر را به پذیرش امامت جعفریه ربط دادند، کسی که به آن ایمان دارد مومن است و منکر آن کافر میباشد، همراه با چیزهای دیگری که مشاهده کردیم. پس این جزء انبساط و امتدادی برای جزء اول میباشد، کافی است که مثالهایی را بیاوریم تا ببینیم که آیا کلینی با متاثر شدن به عقیدهی امامیه بر آن راهی که خود کشیده بود باقی مانده است.
از جمله آن مثالها: آنچه که از ابی جعفر روایت کرده که ایشان گفتهاند: خداوند متعال همچنانکه آب شیرین و تلخ را خلق و آنها را مخلوط کرده است پس گِلی را از سطح زمین برداشت و آن را به شدت مالش داد، سپس به اصحاب یمین گفت: به سلامتی داخل بهشت شوید و به اصحاب شمال گفت: به سوی آتش بروید و هیچ توجهی به شما نمیکنم، سپس گفت: مگر من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، ما بر این گواهی میدهیم، خداوند میفرماید: این را پرسیدم تا اینکه مبادا روز واپسین بگوئید ما از این غافل بودیم، بعد از پیامبران پیمان گرفت و گفت: آیا من پروردگار شما نیستم؟ و این محمد فرستاده من و علی امیرمومنان نیست؟ گفتند: چرا، چنین است. پس خداوند نبوت را برای آنها ثابت کرد و پیمان را از اولوالعزم گرفت که من پروردگار شما هستم، محمد فرستادهی من و علی امیر المومنان و ولی و یاوران ایشان بعد از او کارگزاران دستورات من و خزانهی علم من هم میباشند وآنها برای دین خود از مهدی کمک میگیرند، و دولت خود را به وسیلهی ایشان تاسیس میکنند و از دشمنانم به وسیلهی او انتقام میگیرم و با زور و اختیار بندگان خود را میافزایم. در جواب گفتند: پروردگارا اقرار کردیم و گواهی دادیم، ولی آدم نه آن را انکار کرد و نه بدان اقرار نمود، پس عزیمت برای این پنج پیامبر در مهدی ثابت شد و آدم بر این مسئله تصمیم به اقرار نکرد و این است معنی قول خداوند ﴿وَلَقَدۡ عَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ ءَادَمَ مِن قَبۡلُ فَنَسِيَ وَلَمۡ نَجِدۡ لَهُۥ عَزۡمٗا ١١٥﴾[طه: ۱۱۵].
بعد خداوند دستور داد آتش را شعلهور کردند و به اصحاب الشمال گفت: وارد آتش شوید، آنها از آتش ترسیدند، و اصحاب شمال گفتند: پروردگارا بر ما سخت نگیر خداوند گفت: آن را برای شما آسان کردم: بروید و داخل آن شوید، آنها ترسیدند، بعد طاعت و ولایت و معصیت به اثبات رسید (۸۵۰) [۱۴۸] و دوباره از ابو جعفر روایت شده که ایشان گفته: «اسلام بر پنج پایه بنا نهاده شده است: ۱- نماز، ۲- زکات، ۳- روزه، ۴- حج، ۵- ولایت، و بر هیچ کدام مانند ولایت تاکید نشده است (ص ۱۸) (۸۵۰) [۱۴۸].
و در روایت دیگر این را افزود که: مردم چهار نوع نخست را پذیرفتهاند و آخری (همانا ولایت) را ترک کردهاند (ص ۱۸).
و از عجلان ابی صالح روایت شده که گفته: به ابو عبداللهسگفتم: مرا از حدود ایمان آگاه کن. در جواب گفت: حدود ایمان عبارتند از: خمس و ادای زکات، روزهی ماه رمضان، حج بیتالحرام، ولایت ولی ما، دشمنی دشمنان من و همراهی با صادقین ما میباشد (ص ۱۸).
و از زراره از ابی جعفر روایت شده که گفته: اسلام بر پنج پایه بنیان گزارده شده است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت. زراره گفت: عرض کردم کدام از همه برتر است؟ گفت: ولایت. زیرا کلید همهی آنها و دلیل بر همه میباشد و اگر کسی شب را زنده بدارد، و روز را روزه بگیرد، و تمام ثروتش را به صدقه بدهد و هر سال به حج برود، ولی ولایت ولی خدا را نشناسد و آن را قبول نکند، و تمامی اعمال و کردارش مطابق دستور ایشان باشد، خداوند او را پاداشی نمیدهد و از اهل ایمان حساب نمیشود (ص ۱۸ـ ۱۹).
و کلینی به ربط ایمان و کفر به امامت اکتفا نمیکند بلکه ایمان و کفر را به مبادی جعفریه نیز ربط میدهد، مثلاً به او گوش بسپار از امام صادق روایت میکند که گفته: ۹/۱۰ ـ نه دهم ـ دین در تقیه میباشد، کسی که تقیه ندارد در واقع دین ندارد، تقیه قسمتی از دین خدا میباشد، به خدا قسم تقیه تنها چیزی است که انسان را محبوب خدا میگرداند، تقیه از دین من و پدران من است، کسی که تقیه ندارد ایمان ندارد)!!
و کتاب ایمان و کفر در اصول کافی از اول جزء دو شروع میشود و تا صفحه ۴۶۴ ادامه دارد و در این صفحات ۱۶۰۹ روایت را گزارش کرده است، و ۲۲۰ صفحهی باقی شامل سه کتاب میباشد که کتاب فضلالقرآن یکی از آنهاست و در اینجا بعضی از روایتهایی که کافی در آن کتاب آورده نقل میکنیم. از سعدالخفاف روایت میکند که گفت: عرض کردم ای ابو جعفر جانم فدایت آیا قرآن حرف میزند؟ لبخندی زد و گفت: خداوند شیعههای ضعیف ما را رحم کند، آنها اهل تسلیم هستند بعد به او گفت: ای سعد ! نماز هم حرف میزند و در شکل و شمایل خود امر و نهی میکند؟ سعد گفت: به این حرف رنگم تغییر کرد عرض کردم: این چیزی است که نمیتوانم آن را در میان مردم بازگو کنم. ابو جعفر گفت: مگر مردم به جز شیعههای ما کسانی دیگر هستند؟ هرکس نماز را نشناسد حق ما را انکار کرده. بعد گفت، ای سعد کلام قرآن را به تو بگویم؟ عرض کردم: دوست دارم رحمت خدا بر تو باد. ایشان فرمودند: ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِۗ وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ﴾[العنكبوت: ۴۵] نهی؛ کلام امت و فحشا و منکر؛ مردم و ما ذکر خدا هستیم و بزرگواریم.
و از ابی عبدالله روایت شده که گفته: نه به خدا سوگند امارت و خلافت هرگز به آن ابوبکر و عمر بر نمیگردد و همچنین به بنی امیه و به فرزندان طلحه و زبیر هرگز بر نمیگردد زیرا آنها قرآن را ترک کردند و سنت را باطل گردانیدند و احکام را تعطیل کردند و هرکس از قرآن تجاوز نماید حتماً به آتش میرسد (ص ۶۰-۶۱) و همچنین کلینی از ابو عبدالله روایت میکند که گفته «قرآن ۴/۴ است: ۱/۴ حلال، و ۱/۴ حرام، و ۱/۴ سنت، و ۱/۴ خبر ملتهای قبل از شما و خبر آنچه بعد از شما واقع میشود و میان شما داور میباشد» ص ۶۲۷.
و از ابو جعفر روایت میکند «قرآن ۴/۴ میباشد، و ۱/۴ آن فرائض و احکام میباشد» ص ۶۲۸.
و از امیرالمومنین روایت میکند «قرآن ۳/۳ میباشد: ۱/۳ در مورد ما و دشمنان ما، و ۱/۳ سنت و رویداد، و ۱/۳ فرئض و احکام میباشد» ص ۶۲۷.
و از فضیلبن یسار روایت میکند که گفته: «خدمت ابو عبدالله عرض کردم: مردم میگویند قرآن بر هفت قرائت نازل گشته؛ در جواب گفت: دشمنان خدا دروغ میگویند. قرآن بر یک قرائت و از جانب یک نفر نازل شده است» ص ۶۳۰.
و از احمد بن محمد بن ابی نصر روایت شده که گفته: ابو حسن قرآنی را به من داد و گفت: آن را نگاه کن، آن را باز کردم و در آن جملهای را خواندم، نام و نام پدر هفتاد نفر از قریش را در آن یافتم گفت بعد: به سویم فرستاد تا قرآن را برایش بفرستم. ص ۳۶۱.
و از سالم بن سلمه روایت شده که گفته: مردی بر ابو عبدالله قرائتی از قرآن را قرائت کرد که مردم آنگونه آن را قرائت نمیکردند. ابو عبدالله گفت: اینگونه قرائت را بس کن و همانند مردم تا نزول امام مهدی قرآن را بخوان و هنگامی که امام آمد آن را همانند خود میخواند، و ابو عبدالله مصحفی که علی آن را نوشته بود بیرون آورد، و گفت علی بعد از نوشتن قرآن، آن را پیش مردم برد و به آنها گفت: این کتاب خدای بزرگ است که برای محمد فرستاد و آن را در دو لوح جمع کردهام. مردم گفتند: نزد ما مصحف هست و نیازی به مصحف دیگر نداریم. پس علی گفت: به خدا سوگند از امروز به بعد آن را نخواهید دید و وظیفهی من بعد از جمعآوری اعلام آن بود تا آن را بخوانید. (ص ۶۳۴)
و کلینی کتاب «فضل القرآن» را با روایتی از ابو جعفر صادق ختم میکند که ایشان فرمود: قرآنی که جبرئیل برای محمد فرستاد (۱۷) هزار آیه میباشد. ص ۶۳۴
و در نهایت فکر میکنم که این روایتها برای بیان هدف مورد نظر کافی باشد.