پژوهشی پیرامون اصول و فروع شیعه دوازده امامی- جلد سوم

فهرست کتاب

ديدگاه قومی كه تمامی سنت را رد كردند

ديدگاه قومی كه تمامی سنت را رد كردند

شافعی/می‌گوید: کسی که خود را عالم به مذهب یارانش می‌دانست به من گفت: شما عرب هستید و قرآن نیز به زبان شما نازل شده و شما به آن آگاه‌تر هستید و می‌دانید که در آن خداوند واجباتی بر دوش ما قرار داده است، اگر فردی در یک مورد قرآن شک داشته باشد شما از او درخواست توبه خواهید کرد اگر درخواست شما را رد کرد آن را به قتل می‌رسانید و خداوند در قرآن می‌فرماید: ﴿... تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ[النحل: ۸۹] چگونه به خود و یا به دیگران در مورد فریضه‌ای الهی اجازه می‌دهید که گاهی بگویید: مراد از آن فرض عام و گاهی دیگر بگویید خاص است و این امر دال بر وجوب و یا ارشاد و یا اباحه می‌باشد؟

و بیشترین فرقی که شما در یک حدیث یا دو حدیث که آن را از فرد به فرد تا به پیامبر روایت می‌کنید، قائل هستید و می‌بینیم که شما و پیروانتان در سلسله روایات افرادی را که در صداقت و حافظه بر شما پیشی گرفته‌اند هرگز تبرئه نمی‌کنید، و من کسانی را در روایات پیدا کرده‌ام که شما نیز با آنها ملاقات کرده‌اید در حالی که در روایتشان دچار مغالطه و نسیان و خطا شده‌اند، اما شما این ویژگی‌ها را در آنها نیافته‌اید و تنها گفته‌اید که فلانی در آن حدیث به خطا رفته و به این بسنده کرده‌اید.

و می‌بینیم که شما می‌گویید: اگر کسی به یک حدیث شما که به وسیله‌ی آن حدیث حلال و حرام را بیان داشته‌اید، بگوید: پیامبر جاین حدیث را نگفته است و شما در این مورد اشتباه کرده‌اید و یا اینکه کسی که آن را برای شما گزارش داده اشتباه کرده است، در پاسخ بجز اینکه می‌گوئید: به چه سخن زشتی بیان داشتی، چیز دیگری را نمی‌افزایید.

آیا جایز است که میان احکام قرآن که ظاهر آنها نزد شنونده یکی است، فرق گذاشت، و از کسی که توصیف آن را کردید نقل خبر می‌کنید؟ و روایات آنها را در مقام قرآن قرار می‌دهید؟ و با آن روایات مسائل را حلال و حرام می‌گردانید؟

امام شافعی می‌گوید: در جواب گفتم: ما تجویز این کار را در وهله نخست برای کسانی خواهیم کرد که احاطه علمی داشته باشند یا اینکه این مسأله به واسطه خبر صادق یا قیاس صورت گیرد و اسباب و عوامل این کار نزد ما مختلفند و اگر ما این حکم را برای همه تعمیم بدهیم [جائز نیست] زیرا بعضی‌ها نسبت به بعضی دیگر واضح‌تر هستند.

گفت: و آن مانند چه چیزی؟

گفتم من این را برای فردی تجویز می‌کنم که اقرار و یا اقامه بینه نماید و از سوگند یادکردن امتناع ورزد و یاور شما به جای وی سوگند بخورد و حال آنکه اقرار قوی‌تر از بینه و بینه نیز قویتر از سوگند یاور راوی است و ما با اینکه تجویز واحدی را برای آنها می‌کنیم اما در حقیقت عوامل آنها فرق دارند.

گفت: اگر اخبار و روایات آنها را با وجود شرایط مخصوص خود برای پذیرش اخبار آنها بیان کردیم، قبول کنید، دلیل شما برای رد کسانی که خلاف نظر شما را دارند چیست؟

و بعد گفت: من چیزی را که احتمال غلط‌بودن را داشته باشد، نمی‌پذیرم و تنها چیزی را می‌پذیریم که به خدا و یا قرآن سوگند یاد نماید. قرانی که هیچ فردی نمی‌تواند در حرفی از آیه تغییر ایجاد کند؟

به او گفتم: کسی که به زبان قرآن و احکام خدا آگاهی داشته باشد، او را جهت پذیرش اخبار صادقین از پیامبر هدایت خواهد کرد و از تفاوت میان احادیث پیامبر و احکام خدا و همچنین به مکانت رسول خدا آگاهی پیدا می‌کند؛ مگر اخبار خاص و عام آن را مشاهده نکردید.

گفت: آری.

گفتم: اگر به آنچه که اقرار می‌کنید، من آن را رد کردم!

گفت: آیا اینطور و با این دلیل مرا در قبول خبر یافته‌اید؟ اگر این گونه باشد، این مایه‌ی واضح‌بودن دلیل تو و همچنین محکم‌بودن آن در برابر مخالفت و خوشحال‌بودن کسی است که از قول خود پشیمان و به قول تو متعهد و پایبند شده.

گفتم: اگر شما تابع انصاف باشید، برخی از گفته‌های شما دال بر آنند که شما همچنان بر مسائلی که لازم است از آن دور شوید، مُصر هستید و می‌دانید که شما در مسائلی که نباید در آن کوتاهی کرد، کوتاهی کرده‌اید.

گفت: اگر یکی از آنها را در ذهن دارید، لطفاً بیان دارید؟

گفتم: خداوند می‌فرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِي بَعَثَ فِي ٱلۡأُمِّيِّ‍ۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ[الجمعة: ۲].

«خدا کسی است که از میان بی‌سوادان پیغمبری را بر انگیخته است و به سویشان گسیل داشته است تا آیات خدا را برای ایشان بخواند و آنان را پاک گرداند و بدیشان کتاب و شریعت را می‌آموزد».

گفت: ما کتاب خدا را می‌شناسیم، اما حکمت چیست؟

گفتم: سنت رسول خدا.

گفت: آیا احتمال آن را دارد که پیامبر کتاب (قرآن) را به طور اجمالی و حکمت همان احکام را به طوری خاص تعلیم داده باشد؟

گفتم: منظور این است که رسول خدا از جانب خدا احکام کلی و قطعی‌ای همانند نماز و روزه را برای مردم تبیین می‌دارد.

گفت: احتمالاً منظور همین باشد.

گفتم: اگر به این بینش بگرایی این همان مسئله قبلی است که جز به وسیله‌ی روایت از رسول خدا نمی‌توان به آن رسید.

گفت: با این مذهب تکرار کلام را پیموده‌اید.

گفتم: اگر کتاب و حکمت بیان شد کدامیک از آنها بهتر است، اینکه آیا آنها دو چیز مختلف یا یک چیز واحداند؟

گفت: شاید همانطور که شما می‌گویید منظور کتاب و سنت باشد و همچنین احتمال آن را نیز دارد که یک شی واحد باشند.

گفتم: آشکارتر و والاتر از قرآن همان چیزی است که ما گفتیم نه آنچه که شما اعتقاد دارید.

گفت: آن چیست؟

گفتم: فرموده خداوند که می‌فرماید: ﴿وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا ٣٤[الأحزاب: ۳۴] «آیات خدا و سخنان حکمت‌انگیز را که در منازل شما خوانده می‌شد، یاد کنید بی‌گمان خداوند دقیق و آگاه است».

گفت: قرآن این طور تلاوت می‌شود اما تلاوت حکمت چگونه است؟

گفتم: معنای تلاوت آن است که به قرآن و سنت نطق کند، چنانکه به حکمت نطق می‌کنید.

گفت: در این بسیار روشن و واضح است که حکمت غیر از قرآن است.

گفتم: خداوند تبعیت و پیروی از پیامبر جرا بر ما واجب گردانیده است.

گفت: در کجای قرآن آمده؟

گفتم: خداوند می‌فرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥[النساء: ۶۵] «اما، نه! به پروردگارت سوگند که آنان مومن به شمار نمی‌آیند تا تو را در اختلافات و درگیری‌هایی خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم قضاوت تو نباشند».

می‌فرماید: ﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ...[النساء: ۸۰] «اطاعت از رسول خدا، اطاعت از خدا به شمار می‌آید».

و همچنین می‌فرماید: ﴿...فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٦٣[النور: ۶۳] «آنان که با فرمان تو مخالفت می‌‌کنند، باید از این بترسند که بلائی گریبانگیرشان گردد، یا اینکه عذاب دردناکی دچارشان شود».

گفت: هیچ چیزی درباره حکمت بهتر از آن نیست که بگوییم منظور از آن سنت رسول خدا است، هرچند که بعضی از یاران ما می‌گویند: خداوند دستو داده که ما تسلیم حکم و قضاوت رسول خدا شویم، و حکمت آنان همان چیزی است که خدا آن را نازل کرده.

گفتم: خداوند تبعیت از دستورات پیامبر را بر ما واجب گردانیده و می‌فرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ[الحشر: ۷] «هرآنچه را که پیامبر امر فرمود اجرا کنید و هر آنچه را که نهی کرده از آن دوری جوئید».

گفت: در قرآن توضیح داده شد که بر ما واجب است از دستورات و منهیات پیامبر سرپیچی نکنیم.

امام شافعی می‌گوید: گفتم: آیا واجب نسبت به ما و گذشتگان و آیندگان یکی است؟

گفت: آری.

گفتم: وقتی تبعیت از پیامبر بر ما واجب می‌باشد، آیا نباید بدانیم که اگر چیزی بر ما فرض شده این امر مرا برای پذیرفتن فرضیت آن هدایت می‌کند؟

گفت: آری.

گفتم: آیا دلیلی دارید که تبعیت از فرائض الهی را در گرو تبعیت از اوامر رسول خدا بداند؟

امام شافعی می‌گوید: به او گفتم: این حتی در ناسخ و منسوخ بودن قرآن نیز صادق است.

گفت: مثالی را برایم بیاورید؟

گفتم: خداوند می‌فرماید: ﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَكَ خَيۡرًا ٱلۡوَصِيَّةُ لِلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَ[البقرة: ۱۸۰].

و درباره ارث می‌فرماید: ﴿...وَلِأَبَوَيۡهِ لِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُۥ وَلَدٞۚ فَإِن لَّمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلَدٞ وَوَرِثَهُۥٓ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ ٱلثُّلُثُۚ فَإِن كَانَ لَهُۥٓ إِخۡوَةٞ فَلِأُمِّهِ ٱلسُّدُسُۚ...[النساء: ۱۱].

ما اعتقاد داریم که از طریق دو روایت از رسول خدا نقل شده که آیه فرائض وصیت را برای والدین و اقربین نسخ کرده، و اگر ما از آنها باشیم که راویان را نمی‌پذیرند و کسی بگوید: وصیت فرائض را نسخ کرده، ما هیچ دلیل دیگری را جز روایات پیامبر در دست نداریم؟!

گفت: این نیز همانند کتاب و حکمت است و دلایل نزد تو ثابت‌اند که لازم است روایات منقوله از پیامبر را بپذیریم و به این باور دارید که پذیرفتن اخبار منقوله بر مسلمانان لازم می‌باشند بنابه آنچه در قرآن ذکر گردید، و هیچ اکراهی را در آن نمی‌بینیم که اگر با دلیل ثابت سند می‌توان از رای تو به رای دیگری انصراف داد، بلکه آیا شما آن را قبول دارید که از رای تو برای پذیرفتن رای حق انصراف داد و اینکه عام را در قرآن گاهی عام و گاهی خاص می‌گردانید؟

به او گفتم: زبان عرب واسع است، گاهی مسئله‌‌ای را به طور عام می‌گوید: اما منظور از آن خاص است و این در لفظ آن روشن خواهد شد و این نیز تنها با خبر قطعی صورت می‌گیرد و در قرآن هم آمده که گاهی آن را به گونه‌ای بیان کرده و در حدیث به گونه‌ای دیگر.

گفت: مثالی را برایم بیاور؟

گفتم: خداوند می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖاین لفظی است که مرا از آن عام می‌باشد و همچنین می‌فرماید: ﴿...إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ...[الحجرات: ۱۳].

هر انسانی اعم از زن و مرد مخلوق خداست و مراد از این هم عام می‌باشد و در آن تخصیص هم وجود دارد، آنجا که می‌فرماید: ﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚتقوی و خلاف تقوی تنها برای انسان‌های بالغ عاقل است.

و می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٞ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥٓۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَن يَخۡلُقُواْ ذُبَابٗا وَلَوِ ٱجۡتَمَعُواْ لَهُۥۖ...[الحج: ۷۳].

و معلوم است که همه مردم در زمان پیامبر غیر از خدا فرا نمی‌خواندند، زیرا در میان آنها مسلمانان هم بودند. لفظ آن عام ولی از آن این را هم اراده کرده است

و می‌فرماید: ﴿وَسۡ‍َٔلۡهُمۡ عَنِ ٱلۡقَرۡيَةِ ٱلَّتِي كَانَتۡ حَاضِرَةَ ٱلۡبَحۡرِ إِذۡ يَعۡدُونَ فِي ٱلسَّبۡتِ...[الأعراف: ۱۶۳] این آیه بر آن دلالت می‌کند که منظور از تجاوزگران آن شهر، ساکنان آن است نه دیگران و چیزهای دیگری را که در کتابم نوشته‌ام برای وی گفتم (۹۴۶ـ ۲۴۴) [۲۸].

آن سائل گفت: این درست، ولی عامی را در قرآن برایم بیان کن که مراد از آن خاص باشد؟

گفتم: خداوند نماز را واجب گردانیده، آیا مگر بر تمام مردم نیست؟

گفت: آری.

گفتم: حیض را می‌بینی که استثناءاتی دارد؟

گفت: آری.

گفتم: می‌بینی که زکات بر همه اموال واجب است و در بعضی اموال استثناءاتی دارد؟

گفت: آری.

گفتم: می‌بینی که وصیت برای والدین با فرائض نسخ شده است؟

گفت: آری.

گفتم: قسمت ارث برای پدر و مادر و فرزندان عام است، اما با سنت ثابت شده که مسلمانان از کافر و عبد از آزاد و قاتل از مقتول ارث نمی‌برند.

گفتم: چه توجیهی برای این دارید؟

گفت: سنت، زیرا در آن نص قرآن وجود ندارد.

گفتم: در قرآن برای تو روشن شد که خداوند اطاعت از پیامبرش را واجب گردانیده و موارد ناسخ و منسوخ و خاص آن نیز برای تو روشن شد؟

گفت: آری ولی همچنان خلاف آن را می‌گویم تا اینکه برای من خطای کسانی که این گرایش را دارند، روشن شود، و در میان آنها کسانی اعتقاد دارند که نباید به خبر و روایت آنها باور داشت و کتاب خدا کافی است.

گفتم: پس تکلیف آنها چیست؟

گفت: این به نتیجه‌ای بزرگ می‌انجامد، اگر کسی چیزی را که نام «صلاة = نماز یا زکات» بر آنها اطلاق گردد، بیاورد؛ این آنچه را که بر او واجب است ادا خواهد کرد، و این وقت مشخصی را ندارد با اینکه دو رکعت نماز در هر روز یا هرچند روز یک بار بخواند. در ادامه گفت:

آنچه که در قرآن نباشد، هیچ چیز دیگری بر مردم وجود ندارد.

گفتم: چه می‌گویید راجع به مردی که کنارم ایستاده، مگر خون و مال وی حرام نیست؟

گفت: آری.

گفتم: اگر کسی شاهدی دارد که این مرد فردی را کشته و مال وی را نیز به غارت برده، گفت: به عنوان قصاص کشته و مالی که به غارت برده به وارثان مقتول باز گردانده می‌شود.

امام شافعی می‌گوید: گفتم: مگر امکان ندارد این دو شاهد به دروغ یا اشتباه گواهی داده باشند؟

گفت: آری.

گفتم: چگونه آن خون و مال حرام بنابر آن گواهی ـ که در حقیقت گواهی نبود ـ حلال شد؟

گفت: به ما دستور داده شد که شهادت شاهد را بپذیریم.

گفتم: آیا نصی در قرآن وجود دارید که شهادت قتل پذیرفته شود؟

گفت: خیر، ولی در معنا به این امر به ما دستور داده شده.

گفتم: آیا این احتمال را ندارد که آن معنا برای حکمی غیر از قتل باشد، و قتل (نیز) احتمال قصاص و دیه را نمی‌رساند؟

گفت: دلیل این امر این است که اگر مسلمانان جمع شدند و به قتل گواهی دادند، ما می‌کوشیم، قرآن احتمال معنایی را می‌رساند که بر آن اجماع شده، و اینکه عامه مردم در معنای قرآن به خطا نمی‌روند، با اینکه بعضی‌ها به اشتباه بیفتند.

گفتم: می‌بینیم که شما به قبول روایت و خبر رسول خدا، برگشته‌اید، و اجماع غیر از آن است؟!

گفت: این بر ما واجب است.

به او گفتم: آیا سراغ دارید که توسط شاهد ـ در حالی که شاهدی دروغ باشد ـ خون و مال حلال شود؟

گفت: این طور...، به ما دستور داده شده.

گفتم: اگر در ظاهر به صدق شاهد دستو داده شده‌اید و علی الظاهر آن را نیز پذیرفته‌اید، زیرا غیبیات را جز خدا نمی‌داند. خواست ما نیز در رابطه با محدث بیشتر از شاهد است چون شهادت در مسائل خراب و شر پذیرفته می‌شود اما این از هیچیک از محدثان پذیرفته نیست.

و ما دلائلی را برای صدق محدث و غلط وی در حفظیاتش می‌یابیم، اما این در شهادت ممکن نیست.

گفت: من آنچه را که درباره فرق میان گواهی و خبر و همچنین درباره رد خبر و اینکه بعضی‌ها خبری را می‌پذیرند و بعضی دیگر همان را که رد می‌کنند، اقامه دلیل خواهم کرد. همراه با آنکه درباره وجود خطا و اختلاف آراء در آن، توصیف نمودم.

و آنچه را که در اینجا و قبل از این گفتیم، دلیلی است علیه آنها و غیر آنها.

و به من گفت: از شما می‌پذیرم که من خبر از رسول جرا قبول کرده‌ام، و می‌دانم. که دلالت بر معنا، چیزی غیری از واجبات خدا و اطاعت از آن، است. من هنگامی که خبر پیامبر را قبول کردم، در حقیقت آن را از خدا قبول نموده‌ام چون مسلمانان بر آن اجماع کرده‌اند.

و می‌دانم که آنها جز بر حق جمع نخواهند شد.

[۲۸] (۹۴۶- ۲۴۴) الرساله امام شافعی ص ۶۲.