حدیث لا تشد الرحال:
چیزی که نویسنده میخواهد توسط آن به هدفش برسد همان افترا به دانش و عدالت امام زهری است. امام زهری شخصیتی مورد قبول همگان و ثابت شده است و قبل از این کسی او را مورد طعن قرار نداده، و آن هم حدیث «لا تشد الرحال الا الی ثلاثة مساجد...»میگوید: وقتی که عبدالملک بن مروان خلیفه اموی اراده منع مردم از رفتن به مکه برای حج کرد آن هم به خاطر ترس از اینکه دشمنش عبدالله بن زبیر حاجیان شام را مجبور به بیعت دادن به وی به عنوان خلیفه نماید، حدیث فوق را به امام زهری که فردی صالح و متقی بود ـ استناد داد با آنچه که در این حدیث (یا در جعل این حدیث) دنبال میکرد این بود که حج را از مکه به بیتالمقدس انتقال دهد تا وقتی که مردم از خطر رفتن به حج شکایت کردند، عبدالملک بتواند به قول ابن شهاب زهری جواب دهد، که از رسول خدا روایت کرده بار سفر جز برای سه مسجد بسته نمیشود...وضع این حدیث توسط امام ابن شهاب زهری، چیزی است که تنها این یهودی خبیث آن را گفته، دکتر سباعی این افترا را ذکر کرده و میگوید: «به خدا سوگند که این یکی از بزرگترین تحریفاتی است که راجع به حقایق تاریخ صورت گرفته، و بعداً بنا به دلایلی از جمله عمر آن وقت زهری، آن افتراء را تکذیب میکند زیرا نصوص قاطع تاریخی دال بر آن است که امام زهری در عهد زبیر بود، و نه عبدالملک را شناخته و نه او را دیده، و مهمتر آن اینکه این حدیث را همه کتابهای حدیث روایت کردهاند، و این از طریق غیر زهری نیز روایت شده، امام بخاری آن را از طریق سعید خدری ـ غیر از زهری ـ روایت کرده، و امام مسلم آن را از سه طریق یعنی؛ از طریق زهری و جریر. او از عمیدبن قزعه و ابی وهب و او نیز از عبدالحمید بن جعفر... روایت نموده. خلاصه اینکه امام زهری به تنهایی این حدیث را ـ چنانکه این مستشرق ادعا کرده ـ روایت نکرده است.
اینها و غیر از اینها، آن افترا یهودی را ابطال میگردانند، اما آن فرد به ظاهر مسلمان پسر احمد امین، آن را همانند واقعیتی مسلم و بدون نظر در دلایل واضح و روشن، آن را ذکر میکند، بدون آنکه توجهی به عقل و شعور مسلمانان در برابر کسی که همه بر امامت و علم و فضل وی اجماع دارند، نماید.
دکتر سباعی، بعد از بیانات امام نووی میگوید: اصل مسئله از این قرار است، و روشن شد که این به معنای تکذیب ابو هریره از جانب ابن عمر نیست، و اینکه انگیزه درونی در جعل و نسبت آن به پیامبر دخیل بوده هم روشن شد که واقعیتی ندارد، چطور این از ابن عمر قابل تصور است در حالی که خود او اعتراف میکند که ابو هریره نسبت به همه آنها بیشتر حامی و حافظ حدیث بوده، و بعداً بیشتر به بیان مکانت ابو هریره نزد خود ابن عمر و دیگر صحابهها، خواهیم پرداخت، با اینکه اگر این گفته ابن عمر به معنای تکذیب ابو هریره میبود چگونه آن را در صحاح خویش میآوردند؟ یا چگونه فقها به روایت ابن عمر عمل میکردند و احکام خود را بر آن بنا مینمودند، اگر منظور ابن عمر تکذیب و انکار ابو هریره میبود؟ واقعیت آن است که این مسئله از آن قرار نیست، اما امانت نویسنده «فجرالاسلام» به وی هیچ اجزهای نداد مگر اینکه راجع به سخن ابن عمر بگوید: این نقد ظریفی بود که از ابو هریره شد... و بگوید این بیانگر انگیزه دروذیاش بوده که او را وادار به زیاد کردن این جمله نمود، و امانت علمیاش به او اجازه نداد که مرا به موضوع آن نقد در کتابهای حدیث، راهنمایی کند. در ذیل صفحه میگوید:
«به شرح امام نووی بر صحیح امام مسلم نگاه کن»، تو کلام امام نووی را شنیدی، آیا شمهای از تکذیب ابو هریره توسط ابن عمر، احساس کردی؟ مگر ندیدی چگونه به طور قاطع این گفته را نقد کرده رد نمود؟ شما بعد از این میتوانی از او بپرسی آیا عبارات امام نووی را نفهمیدی؟
یا آن را فهمیدهاید ولی آن را بر رای خاورشناس یهودی جولد تسهیر ترجیح دادهاید؟ (ص ۲۸۷ـ ۲۸۹).
و احمدامین همه این حقائق را زیر پا نهاده، با کمال سذاجت ادعا میکند که: بخاری روایتی را از پیامبر نقل کرده که ایشان دستور قتل همه سگها جز سگ شکار، داده، وقتی که به ابن عمر گفتند: ابو هریره عبارت (سگ باغ) را به این حدیث اضافه کرده، ایشان سخت آن ر ا رد کرد و گفت ابو هریره وقتی آن را اضافه نموده که صاحب باغ شد!