۱- بخش اول از اصول الكافی
وقتی بخش اول کافی را مورد مطالعه قرار میدهیم میبینیم بیش از دو سوم آن تحت عنوان (کتاب الحجه) قرار دارد. کلینی در مقدمه میگوید: دایره بحث کتاب حجت را کمی وسعت بخشیدیم هرچند که حق مطلب را ادا نکردیم چون ناپسند شمردیم کاملاً بدان بیتوجهی نماییم، از خدا میخواهم نیت مرا تأیید کند و اگر عمر امانت باقی ماند کتابی گسترده تر و جامعتر را در این زمینه به نگارش در میآوریم و حق کافی مطلب را در آن ادا میکنیم. (ص۹)
کتاب مزبور همچنانکه از نامش پیدا است در رابطه با حجت یعنی امام میباشد، پس خود کتاب یکی از آثار عقیده باطل امامت محسوب میگردد وقتی به بابهای کتاب حجت نظری میافکنیم میبینیم بابی تحت این عنوان به چشم میخورد (باب تفاوت میان پیامبر نبی و محدث) ص ۱۶۷.
روایت نخست از زراره است که میگوید: در مورد آیۀ ﴿وَكَانَ رَسُولٗا نَّبِيّٗا ٥٤﴾[مريم: ۵۴] از ابوجعفر پرسیدم رسول کیست و نبی کیست؟ گفت: نبی به کسی گفته میشود که در خواب میبیند، صدا را میشنود ولی فرشته را نمیبیند. رسول هم کسی است که صدا را میشنود، خواب میبیند و فرشته را هم ملاقات مینماید. گفتم: امام از چه جایگاهی برخوردار است؟ گفت: صدا را میشنود ولی نه خواب میبیند و نه فرشته را مشاهده میکند. سپس این آیه را تلاوت کرد: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ...﴾ولا محدث [۶۷]. این باب سه روایت دیگر را نیز در بر دارد (ص۱۷۷) پس از آن سه روایت دیگررا راجع به این موضوع که: (حجت خدا بر مردم تمام نمیشود مگر به وسیلهای امامی شناخته شده) میآورد. و در باب: «دنیا خالی از حجت نخواهد شد» ص ۱۷۸ و ص۱۷۹، سیزده روایت را ذکر میکند از جمله:
از ابوعبدالله نقل شده که: دنیا خالی از امام نمیباشد تا اگر مؤمنان چیزی را افزودند رد کند و اگر کاستند برایشان تمام کند [۶۸].
دوباره از ابوعبدالله نقل است که: خداوند بزرگوارتر از آن است که دنیا را بدون امامی دادگر باقی بگذارد.
و یا: اگر دنیا بدون امام بماند فرو میرود.
از ابوجعفر روایت شده که: اگر دنیا یک ساعت بدون امام بماند ساکنانش را به هر سو میغلتاند همانگونه که موج خروشان دریا ساکنان خود را فرو میبرد.
در باب: «اگر در دنیا جز دو نفر کسی باقی نماند یکی از آنها حجت خواهد بود» ص ۱۷۹ و ۱۸۰، پنج حدیث را ذکر میکند از جمله: از ابوعبدالله نقل شده که: اگر از میان مردم دو نفر بمانند یکیشان امام است. و گفت: آخر کسی که میمیرد امام است تا کسی بر خدا ایراد وارد نکند که وی را بدون حجت گذاشته است. در باب: «شناخت امام و پاسخ بدان» ص ۱۸۰ و ۱۸۵، چهارده روایت آورده از جمله: ابوحمزه از ابوجعفر نقل میکند: تنها کسی خدا را عبادت میکند که او را بشناسد ولی کسیکه بدون شناخت خدا را بندگی نماید، از روی گمراهی او را پرستش میکند. گفتم: فدایت شوم شناخت خدا چگونه است؟ گفت: تصدیق و تأیید خدا، رسول، دوستی با علی و پیروی از او و امامان راهنما و تبری جستن از دشمنان آنان است. اینگونه به شناخت دست مییابید. (ص ۱۸۰)
از ابوعبدالله نقل است که: ابتدا امیرالمؤمنین سپس به ترتیب: حسن، حسین، علی بن حسین و محمد بن علی به مقام امامت نائل آمدند، کسیکه آن را انکار نماید به سان کسی است که شناخت خدا و رسول را انکار کرده باشد. (۱۸۱)
پس ازاین کلینی را میبینی به تحریف و تغییر معنای برخی آیات قرآن دست میزند تا سخنان سابقش را تأیید و به این هدف و افترای پلید برسد که خلفای سهگانه (ابوبکر، عمر و عثمانش) گمراه و منحرف بودهاند.
در باب: «وجوب پیروی از امامان»، هفده روایت را ذکر میکند: از جمله آنچه به امام صادق نسبت داده است: ما کسانی هستیم که خدا دنباله روی از ما را واجب کرده است، مردم جز شناخت ما را در توان ندارند و معذرت عدم شناخت از آنان پذیرفته نمیشود، هرکه مرا شناخت مؤمن و هرکه انکار کند کافر محسوب میگردد و هرکه نه شناخت و نه انکار کرد گمراه به حساب میآید. (۱۸۷،۱۸۵،۱۹۰)
در باب: «امامان گواهان خدا بر مردماند» ص ۱۹۰ـ۱۹۱،پنج روایت را میآورد و معنای چند آیهای قرآن را تحریف میکند تا تنها پیشوایان جعفری رافضی را به عنوان گواهان بر مردم معرفی کند.
در باب: «پیشوایان هدایت گرانند» ص ۱۹۱ و ۱۹۲، چهار روایت را ذکر و معنی آیۀ هفتم سوره رعد را: ﴿إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرٞۖ وَلِكُلِّ قَوۡمٍ هَادٍ ٧﴾[الرعد: ۷] «تو تنها ترسانندهای و هر ملتی هدایتگری دارد» تحریف و واژه (هاد) را به امام علی سپس دیگر امامان جعفری تأویل میکند در باب: امامان سرپرست امر خدا و خزانهدار دانش او ص ۱۹۲ و ۱۹۳ به شش روایت اشاره میکند از آن جمله: ابو جعفر از پیامبر خدا جگزارش میکند که: خداوند متعال میگوید: اتمام حجتم بر بدکاران امت تو کسانیاند که ولایت علی و جانشینان بعد از تو را انکار میکنند، سنت تو و پیامبران گذشته میان آنان است. ایشان خزانه داران دانش من بعد از تو هستند. سپس پیامبر فرمود: جبرئیل نام آنها و پدرانشان را به من گفت.
و یا اینکه: از ابوعبدالله روایت گشته که: خداوند مرا در زیباترین کیفیت و صورت آفرید و خزانه داران خود در آسمان و زمین قرارداد. درخت برای ما به سخن آمد، به سبب بندگی ما خدا بندگی شده و اگر ما نبودیم او پرستش نمیگشت!!
در باب: «و پیشوایان، جانشینان خدا در زمین و درهای ورودی به سوی اویند» ص ۱۹۳ و ۱۹۴، سه روایت را ذکر کرده میگوید: امامان، مراد خدا از این آیهاند: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ...﴾[النور: ۵۵] «خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند، وعده میدهد که آنان را قطعاً جایگزین در زمین خواهد کرد همانگونه که پیشینیان را جایگزین قبل از خود کرده است».
در باب: «امامان، نور خدایند» ص ۱۹۴ و ۱۹۶، این احادیث را میآورد: ابوخالد کابلی از ابوجعفر گزارش میکند: ﴿فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلنُّورِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلۡنَاۚ...﴾[التغابن: ۸] «ایمان بیاورید به خدا و پیغمبرش و نوری که نازل کردیم» گفت: ای ابوخالد: مقصود از نور قسم به خدا نور امامان اهل بیت پیامبر تا روز آخرتاند، ایشان نوریاند که خدا نازل کرده و نور خدا در آسمانها و زمیناند، ای ابوخالد: سوگند به خدا نور امام در دل مؤمنان درخشنده تر از نور خورشید در روز است، ایشان در دل مؤمنان پرتو افشانی میکنند، و خدا نور آنان را از هرکه بخواهد پنهان میکند و تاریکی دلشان را فرا میگیرد، ابوخالد! سوگند به خدا هرکه مرا دوست داشته و سرپرست خویش قرار دهد خدا دلش را پاکیزه میگرداند و خدا دل هیچ بنده ای را پاک نمیگرداند تا خود را تسلیم ما نکند، وقتی خود را تسلیم کرد خداوند هم وی را از حساب و کتاب سخت و عذاب دهشتناک قیامت محفوظ میدارد.
ابوعبدالله در تفسیر واژه نور در آیه: ۱۵۷ سورۀ اعراف: ﴿وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ...﴾ [۶۹]میگوید: مراد از نور در اینجا امیرالمؤمنین و دیگر امامان است.
ابوجعفر در تفسیر آیه: ﴿...وَيَجۡعَل لَّكُمۡ نُورٗا تَمۡشُونَ بِهِۦ...﴾[الحديد: ۲۸] «و نوری برای شما پدیدار گرداند که در پرتو آن حرکت کنید» میگوید: یعنی امامی که بدان اقتدا ورزید.
صالح بن سهل همدانی میگوید: ابوعبدالله درباره آیه: ﴿۞ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ مَثَلُ نُورِهِۦ كَمِشۡكَوٰةٖ فِيهَا مِصۡبَاحٌۖ ٱلۡمِصۡبَاحُ فِي زُجَاجَةٍۖ ٱلزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوۡكَبٞ دُرِّيّٞ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٖ مُّبَٰرَكَةٖ زَيۡتُونَةٖ لَّا شَرۡقِيَّةٖ وَلَا غَرۡبِيَّةٖ يَكَادُ زَيۡتُهَا يُضِيٓءُ وَلَوۡ لَمۡ تَمۡسَسۡهُ نَارٞۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٖۚ يَهۡدِي ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَيَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَ لِلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ ٣٥﴾[النور:۳۵] «خدا روشنگر آسمانها و زمین است، نور خدا به چلچراغی میماند که در آن چراغی باشد و آن چراغ در حباب درخشانی که انگار ستارۀ فروزان است و این چراغ افروخته شود از درخت پربرکت زیتونی که نه شرقی و نه غربی است. انگار روغن آن بدون تماس با آتش دارد شعلهور میشود. نوری است بر فراز نوری خدا هرکه را بخواهد به نور خود رهنمود میکند. خداوند برای مردمان مثلها میزند...» گفت: مراد از (چلچراغ) فاطمه، (در آن چراغی باشد) حسن، (آن چراغ در حبابی قرار گیرد) حسین، (حباب درخشانی که انگار ستاره...) فاطمه است زیرا او ستاره درخشان میان زنان دنیا به شمار میآید. و مراد از (و افروخته شود از درخت...) ابراهیم÷، (نه شرقی و نه غربی است) یعنی نه یهودی است و نه مسیحی و (انگار روغن آن شعلهور شود) یعنی: انگار دانش از او سرازیر میشود (بدون تماس با آتش، نوری است بر فراز نوری) امامی است بعد از امامی دیگر، (خدا هرکه را بخواهد به نور...) یعنی: هرکه را بخواهد به امامان رهنمود میکند.
کلینی میگوید: در این آیه که میفرماید: ﴿أَوۡ كَظُلُمَٰتٖ فِي بَحۡرٖ لُّجِّيّٖ يَغۡشَىٰهُ مَوۡجٞ مِّن فَوۡقِهِۦ مَوۡجٞ مِّن فَوۡقِهِۦ سَحَابٞۚ ظُلُمَٰتُۢ بَعۡضُهَا فَوۡقَ بَعۡضٍ إِذَآ أَخۡرَجَ يَدَهُۥ لَمۡ يَكَدۡ يَرَىٰهَاۗ وَمَن لَّمۡ يَجۡعَلِ ٱللَّهُ لَهُۥ نُورٗا فَمَا لَهُۥ مِن نُّورٍ ٤٠﴾[النور:۴۰] یا بسان تاریکیهای در دریای ژرف مواجی است که امواج عظیمی آن را فراگرفته باشد و سرافراز آن امواج عظیم، امواج عظیم دیگری آن را فراگرفته باشد و بر فراز آن امواج عظیم، امواج دیگری قرار گرفته باشد و برفراز امواج ابرهای تیره خیمه زده باشند تاریکیها یکی بر فراز دیگری جای گرفته هرگاه دستخود را به در آورد ممکن نیست که آن را ببیند و کسی که خدا نوری بهرۀ او نکرده باشد، (او نوری ندارد) مراد از (یا بسان تاریکیهای که...) ابوبکر و عمر، از (که امواج عظیمی آن را...) عثمان، از (و بر فراز امواج ابرهای...) عمر و از (تاریکیها یکی بر فراز دیگری) معاویه است نفرین خدا بر او باد. و جمله: (هرگاه دست خود را...) یعنی مسلمان در تاریکی فتنههای ایشان است. مراد از جمله: (ممکن نیست که آن را ببیند...) امامی از نسل فاطمه است و جمله: (او نوری ندارد) یعنی روز قیامت امامی ندارد [۷۰].
و دربارهی آیه: ﴿يَسۡعَىٰ نُورُهُم بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَبِأَيۡمَٰنِهِمۖ﴾[الحديد: ۱۲].
«نور ایشان، پیشاپیش آنان و در سمت راستشان در تلألؤ و درخشش است».
میگوید: روز آخرت پیشوایان مؤمنان پیشاپیش آنان و در سمت راستشان حرکت میکنند تا ایشان را وارد منازل بهشت میکنند، علی بن جعفر از برادرش موسی نیز چنین روایت میکند.
ابوالحسن میگوید: ﴿يُرِيدُونَ لِيُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ...﴾[الصف: ۸] «میخواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش گردانند» یعنی: میخواهند ولایت امیرالمؤمنین را با دهان هایشان خاموش گردانند. (ولی خدا نور خود را کامل میکند) یعنی امامت را کامل میکند چون امامت نور به حساب میآید، و آن مانند این آیه دیگر است: ﴿فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلنُّورِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلۡنَاۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ ٨﴾[التغابن: ۸] [۷۱]که مراد از نور پیشوا است.
در باب: «امامان ستون و تکیهگاه زمیناند» ص ۱۹۶ و ۱۹۸، کلینی حدیثی را از ابو عبدالله نقل میکند که:
هرچه علی آورده بر میگیرم و از هرچه جلوگیری کرده منع میکنم، او از ارزش و امتیاز پیامبر جکه برتری بر همه مخلوقات خداست، برخوردار میباشد، دنباله روی از احکام او به سان دنباله روی از خدا و رسول و کنار نهادن احکام او هرچند کوچک یا بزرگ باشد برابر همتا قرار دادن برای خدا محسوب میگردد. امیرالمؤمنین تنها راه وصول به خدا است، هرکه غیر او را انتخاب نماید نابود میگردد، و همچنین همۀ ائمه از این امتیاز برخوردارند، خدا ایشان را ستون زمین قرار داده تا ساکنانش را نلرزاند و حجت مطلق خدا بر ساکنان روی زمین و طبقات زیریناند. امیرالمؤمنین بسیار میگفت: من تقسیمکننده بهشت و دوزخ از طرف خدایم، فرق گذارنده والای میان حق و باطل هستم و صاحب عصای موسی و آهن داغم [۷۲]. همه ملائکه، جبرئیل و پیامبران همان چیزی را که برای پیامبر اعتراف کردند برای من هم اقرار نمودند و همان مسئولیتی که به او محول شده به من نیز سپرده شده است، پیامبر فرا میخواند و جامه بر تن میکند من هم فرا میخوانم و میپوشم، او بازپرسی میکند و من نیز مانند او بازپرسی میکنم و ویژگیها وامتیازاتی به من داده شده که هیچ کس پیش از من از آنها برخوردار نبوده است: مرگ و میرها، آشوبها، نسبتهای فامیلی و قضاوتهای بدور از خطا را میدانم، رخدادهای گذشته از دستم در نرفته و آنچه روی میدهد از من دور نشده است. به اجازۀ خدا مژده میدهم و از جانب او ابلاغ مینمایم، همه آنها از طرف خداست که از علم سرشار خود برایم تدارک دیده است. (حاشیه کتاب) روایت پیشین را از طریقی دیگر و مفهوم آن را از طریق سومی نیز میآورد که در آن آمده: خدا پیشوایان را ستون و پایۀ زمین قرار داده تا ساکنانشرا به لرزش نیاورد و حجت نهایی و جامع او بر ساکنان روی زمین و زیر زمیناند. سپس حدیث مشابهی را از ابوجعفر آورده که در آن آمده: امام علی گفته: همانا من صاحب کرامت، دولت دولتها، صاحب عصای موسی و آهن داغ و جنبندهای هستم که با مردم سخن میگوید.
در موضوع: «بابی کم نظیر و استثنایی در فضایل و ویژگیهای امام» ص ۱۹۸ و ۲۰۵، کلینی در روایتی آورده که: خداوند ابراهیم را به امامت بعد از پیامبری امتیاز بخشید این امتیاز پیوسته در نسل او باقی ماند تا خدا آن را به پیامبر ارزانی داشت و فرمود: ﴿إِنَّ أَوۡلَى ٱلنَّاسِ بِإِبۡرَٰهِيمَ لَلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا ٱلنَّبِيُّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۗ وَٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٦٨﴾[آل عمران: ۶۸] «سزاوارترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او پیروی نمودند و نیز این پیغمبر و کسانیند که ایمان آوردهاند و خداوند سرپرست و یاور مؤمنان است». امتیاز از آن پیامبر بود ولی او نیز به فرمان خدا آن را بر گردن علی انداخت. در نتیجه در میان نوادگان برگزیده او که خدا دانش و ایمان را به آنان عطا کرد، باقی گذاشت و گفت: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ وَٱلۡإِيمَٰنَ لَقَدۡ لَبِثۡتُمۡ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡبَعۡثِۖ فَهَٰذَا يَوۡمُ ٱلۡبَعۡثِ وَلَٰكِنَّكُمۡ كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٥٦﴾[الروم: ۵۶] «کسانی که علم و ایمان بدیشان عطا شده است، میگویند: شما بدان اندازه که خدا مقدر فرموده بود تا روز رستاخیز ماندگار بوده اید، این روز رستاخیز است...» پس ولایت تا روز آخرت میان نوادگان علی میماند، چون بعد از محمد جپیامبری نمیآید، پس این نادانان چطور میتوانند امامی را برگزینند که پاکیزه از گناهان، بری از عیوب، دارای دانش، بهرهمند از گذشت و ملایمت، باعث نظام یافتن دین، سربلندی مسلمانان، خشم منافقان و نابودی کافران باشد. امام یکه تاز میدان است که هیچ کس را یارای او نیست، هیچ دانشمندی همسان او نیست، هیچ نمونه و نظیری ندارد، از همه فضایل بدون درخواست و تحصیلی برخوردار است، بلکه از جانب خدای صاحب فضل وبخشاینده بدو اختصاص یافته، پس چه کسی توان شناخت یا انتخاب او را دارد. سعی کردهاند امام را با عقلهای سرگردان ناقص و آراء گمراه ساز انتخاب و تعیین کنند که فاصله شان با او بیشتر شده، خدا نفرین و نابودشان کند چگونه منحرف میشوند، کار دشواری آرزو کردند، دروغ کردند و سخت به بیراهه رفتند و به گیجی و سرگردانی فرو رفتند، چون انتخاب امام را از روی بینش و آگاهی وانهادند، اهریمن اعمالشان را برایشان آراسته و پیراسته کرد، آنان را از راه منحرف کرد در حالیکه چشم بینا داشتند.
از انتخاب خدا، رسول و خاندانش رو برتافتند و به انتخاب خود روی آوردند، حال آنکه قرآن ایشان را فرا میخواند: ﴿وَرَبُّكَ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُ وَيَخۡتَارُۗ مَا كَانَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٦٨﴾[القصص: ۶۸] «پروردگار تو هرچه را بخواهد میآفریند و هرکس را بخواهد برمیگزیند و مردمان حق انتخاب و اختیار ندارند خداوند بسی منزه و بالاتر از آن است که چیزی را انباز او کنند». یا: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ﴾[الأحزاب: ۳۶] «هیچ مرد وزن مؤمنی، درکاری که خدا و پیغمبرش داوری کرده باشند اختیاری از خود در آن ندارند» و یا: ﴿مَا لَكُمۡ كَيۡفَ تَحۡكُمُونَ ٣٦ أَمۡ لَكُمۡ كِتَٰبٞ فِيهِ تَدۡرُسُونَ ٣٧ إِنَّ لَكُمۡ فِيهِ لَمَا تَخَيَّرُونَ ٣٨ أَمۡ لَكُمۡ أَيۡمَٰنٌ عَلَيۡنَا بَٰلِغَةٌ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّ لَكُمۡ لَمَا تَحۡكُمُونَ ٣٩ سَلۡهُمۡ أَيُّهُم بِذَٰلِكَ زَعِيمٌ ٤٠ أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَآءُ فَلۡيَأۡتُواْ بِشُرَكَآئِهِمۡ إِن كَانُواْ صَٰدِقِينَ ٤١﴾[القلم: ۳۶-۴۱] «شما را چه میشود؟ چگونه داوری میکنید؟ آیا شما کتابی دارید که از روی آن میخوانید. و شما آنچه را که بر میگزینید در آن است. یا با ما پیمانهایی است. یا این که شریکهایی دارند اگر راست میگویند شرکای خود را بیاورند».
خدا هر بندهای را که برای سرپرستی امور بندگانش انتخاب میکند سینهاش را میگشاید، سرچشمههای حکمت و کاردانی را در قلب او میافکند و دانش را به او الهام میکند که از هیچ پاسخی فرو نمیماند و از راه راست منحرف و دچار سردرگمی نخواهد شد، او معصومی حمایت شده، پیروز و استوار است و از خطاها و لغزشها در امان میماند.
در باب: «امامان سرپرست امر و مردمی چشم خوردهاند که خدا از ایشان بحث کرده است» ص ۲۰۵ و ۲۰۶، پنج حدیث را ذکر میکند از جمله: از امام باقر در مورد این آیه سؤال شد: ﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ...﴾[النساء: ۵۹] «از خدا و از پیغمبر اطاعت کنید و از کارداران و فرماندهان خود فرمانبرداری نمایید» در پاسخ گفت: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَٰٓؤُلَآءِ أَهۡدَىٰ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ سَبِيلًا ٥١﴾«آیا در شگفت نیستی از کسانی که بهرهای از کتاب بدیشان رسیده است به بتان و سرکشان ایمان میآورند و دربارۀ کافران میگویند: که اینان مؤمنان برحقتر و راه یافتهترند». به پیشگامان کفر و گمراهی میگویند: اینان از آل محمد ره یافتهترند. ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُۖ وَمَن يَلۡعَنِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ نَصِيرًا ٥٢ أَمۡ لَهُمۡ نَصِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُلۡكِ﴾آنان کسانیاند که خداوند ایشان را نفرین نموده است هرکه را خداوند نفرین کند کسی را نخواهی یافت که یاور او گردد. آیا آنان را بهرهای از فرمانروایی است؟ یعنی از امامت و جانشینی ﴿أَمۡ لَهُمۡ نَصِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُلۡكِ فَإِذٗا لَّا يُؤۡتُونَ ٱلنَّاسَ نَقِيرًا ٥٣﴾[النساء:۵۳] «در این صورت اندازه سوراخ هستۀ خرما به مردم نمیدادند». مراد از مردم مورد نظر خدا در این آیه ما هستیم ﴿أَمۡ يَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۖ...﴾[النساء: ۵۴] «آیا آنان برچیزی حسد میبرند که خداوند از روی فضل و رحمت خود به مردم داده است؟» مراد از مردم مورد حسد واقع شده تنها ما هستیم.
در باب: «آنچه خدا و رسول از هستی با پیشوایان واجب گردانیده است» ص ۲۰۸ و ۲۱۰، هفت روایت را ذکر میکند دو روایت از آنها را بقصد اثبات این امر آورده که مراد خدا از آیه: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِينَ ١١٩﴾[التوبة: ۱۱۹] «از خدا بترسید و همگام با راستان باشید» امامان است. و پنج روایت باقی مانده را به پیامبر نسبت میدهد و به گمان وی پیامبر فرموده: هرکه میخواهد شیوه زندگی و مرگش مانند من باشد و وارد بهشت گردد، باید علی بن ابی طالب و جانشینان بعد از او را سرپرست خویش قرار دهد، در برخی از آن روایتها آمده: جبرئیل نام آنان، نیاکان، دوستداران و اعتراف کنندگان به فضل و امتیازشان را برایم آورد.
در روایتی دیگر اینچنین است: شکایت امور امتم را پیش خدا میبرم کسانی که فضل ایشان را انکار و ارتباط با من را از طریق آنان قطع میکنند. سوگند به خدا پسرم کشته خواهد شد، شفاعت من پیش خدا برای آنان است.
تحریف و تغییر معنای برخی آیات از طرف کلینی در ابواب زیر نیز به چشم میخورد:
باب: «آنانیکه خداوند فرمان درخواست از ایشان را داده است، ائمه هستند» ص ۲۱۰ـ ۲۱۲، که سه روایت آورده.
باب: «کسانی که خداوند ایشان را در قرآن به علم و دانش توصیف کرده، اماماناند» ص ۲۱۲، دو روایت آورده.
باب: «قرآن هدایتگر امام است» ص ۲۱۶، دو روایت.
باب: «مراد از نعمتی که خدا در قرآن به میان آورده امامان است» ص ۲۱۷، چهار روایت.
باب: «افراد دارای تشخصی که خداوند در کتابش از آنان یاد میکند، ائمهاند و راهشان پا بر جاست» ص ۲۱۸ و ۲۱۹، پنج روایت.
کلینی دو حدیث را نیز در باب: «پیشوایان از دیدگاه قرآن دو گونهاند: امامی که به سوی خدا میخواند و امامی که به سوی دوزخ فرا میخواند» ص ۲۱۵ و ۲۱۶. میآورد نخستین حدیث بدین شرح است:
ابو جعفر میگوید: وقتی این آیه نازل شد: ﴿يَوۡمَ نَدۡعُواْ كُلَّ أُنَاسِۢ بِإِمَٰمِهِمۡۖ﴾[الإسراء: ۷۱] «روزی که همه انسانها را با امامشان [۷۳]فرا میخوانیم» مسلمانان گفتند: ای رسول خدا، مگر شما امام همه مردم نیستید؟ گفت: من پیامآور خدا برای مردم هستم ولی بعد از من پیشوایانی از خاندانم از طرف خدا برمیخیزند میان مردم میروند تکذیبشان میکنند و سردمداران کفر و گمراهی و پیروانشان آنان را مورد ظلم و ستم قرار میدهند، ولی هرکه ایشان را دوست دارد، پیروی نماید و تصدیقشان کند، همراه من است و در آینده مرا ملاقات خواهد کرد، هوشیار باشید هرکه آنها را مورد ستم قرار دهد همراه من نیست و من نیز از او بری هستم.
ذیل باب: «عرضه اعمال بر پیامبر و امامان» ص ۲۱۹ و ۲۲۰، شش حدیث را ذکر میکند از جمله:
از عبدالله بن ابان زیات که از جایگاه ویژهای نزد امام رضا برخوردار بود، روایت شده که: به امام رضا گفتم: برای خود و خاندانم دعا کن، گفت: مگر در کتاب خدا نخواندهای: ﴿وَقُلِ ٱعۡمَلُواْ فَسَيَرَى ٱللَّهُ عَمَلَكُمۡ وَرَسُولُهُۥ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۖ﴾[التوبة: ۱۰۵] «بگو انجام دهید خداوند اعمال شما را میبیند و پیغمبر و مؤمنان اعمال شما را میبینند». گفت: به خدا سوگند مراد از مؤمنان علی بن ابی طالب است.
ذیل باب: «راه و منشی که مؤمنان بر پایهداری بر آن تشویق شدهاند ولایت علی است» ص ۲۲۰، دو حدیث را میآورد.
ذیل باب: «پیشوایان منبع دانش، درخت نبوت و جانشین ملائکهاند» ص ۲۲۱، سه حدیث را ذکر میکند.
ذیل باب: «پیشوایان وارثان علماند و دانش را از یکدیگر به ارث میبرند» ص ۲۲۳، به هشت حدیث اشاره میکند.
در باب: «ائمه؛ دانش پیامبر، و همه پیامبران و جانشینان پیش از خود را به ارث بردهاند» ص ۲۲۳ و ۲۲۶، به هفت روایت اشاره میکند، از جمله: امام رضا نوشت: و بعد، محمد جامین و نماینده خدا در میان مخلوقاتش بود، وقتی دار فانی را وداع گفت ما خاندان او وارثش شده ایم، پس ما نمایندگان خدا در دنیا هستیم و دانش فتنه و آشوبها، اجل مردمان، نسبتهای خویشاوندی عرب و سرانجام همه را میدانیم که بر اسلام یا کفر از بین میروند. و هرکه را دیدیم میدانیم که واقعاً مؤمن است یا منافق. نام پیروان ما و نیاکانشان نیز نوشته شدهاند، با ما و ایشان پیمان بسته که راه و روش ما را برگیرند و جز ما و آنان هیچ کس در زمرۀ مسلمانان محسوب نمیگردد... ﴿كَبُرَ عَلَى ٱلۡمُشۡرِكِينَ﴾یعنی کسی که به ولایت علی شرک ورزد ﴿مَا تَدۡعُوهُمۡ إِلَيۡهِۚ﴾یعنی: ولایت علی (ان الله) ای محمد: ﴿وَيَهۡدِيٓ إِلَيۡهِ مَن يُنِيبُ ١٣﴾یعنی: کسیکه فراخوان شما به ولایت علی را پاسخ میگوید [۷۴].
ازابوالحسن اول (یعنی موسی بن جعفر که امام هفتم است) نقل شده که خداوند میفرماید: ﴿وَمَا مِنۡ غَآئِبَةٖ فِي ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٍ ٧٥﴾[النمل: ۷۵] «هیچ نهفتهای در آسمانها و زمین نیست، مگر اینکه در کتاب آشکاری است». سپس میفرماید: ﴿ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَيۡنَا مِنۡ عِبَادِنَاۖ﴾[فاطر: ۳۲] «سپس کتاب را به بندگان برگزیده خود عطا کردیم». ما بندگان برگزیده خدا هستیم کتابی را به ما ارزانی داشته که روشنگر همه چیز است [۷۵].
در باب: «همه کتابهایی که از طرف خدا فرود آمده نزد ائمه است و ایشان آنها را برغم تنوع زبانها در مییابند». ص ۲۲۷ و ۲۲۸
دو روایت را در راستای مقصود و معنای باب میآورد.
کلینی شش حدیث را در باب: «تنها ائمه همه قرآن را گردآوری و تنظیم نموده و ایشان همه دانش آن را میدانند» ص ۲۲۸ ۲۲۹می آورد. بخش اول این باب با دیدگاه ما دربارۀ کلینی سازگار است که گفتیم معتقد به وجود کاستی در قرآن میباشد و بخش اخیر هم مرا به یاد گفتههای خود دربار قرآن سخنگو میاندازد. (بخش دوم این کتاب)
در باب: «اسم اعظم الهی که به امامان عطا شده است». ص ۲۳۰، سه روایت را میآورد راجع به اینکه: آن که تخت فرمانروایی بلقیس (ملکه سبأ) را آورد از یک حرف اسم اعظم خدا برخوردار بود که هفتاد و سه حرف است، در حالیکه هفتاد و دو حرف آن نزد امامان جعفری میباشد و خدا یک حرف را به خود اختصاص داده است.
در باب: «آن دسته از معجزههای پیامبران که پیش پیشوایان است» ص ۲۳۱ و ۲۳۲، پنج روایت را به این شرح ذکر میکند:
از ابوجعفر گزارش شده که: عصای موسی نخست نزد آدم، سپس شعیب و نهایتاً به دست موسی بن عمران رسید و اکنون نزد ما میباشد، او همچنان سرسبز و به حالت اولیه خود باقی مانده، هرگاه از او استنطاق شود به سخن میآید که برای امام قائم ما تدارک دیده شده و همان هدف موسی را بوسیله آن تحقق میبخشد، میترساند و آنچه را میبافند میبلعد، هر مأموریتی به او سپارده شود اجرا میکند و دو شاخ برایش در نظر گرفته شده: یکی در زمین و دیگری در آسمان که میان آن دو چهل ذراع فاصله وجود دارد و هرچه را میبافند با زبان میبلعد.
از ابوعبدالله نقل شده: تختهها و عصای موسی پیش ما است و ما وارث پیامبرانیم.
از ابوعبدالله روایت شده: ابوجعفر گفت: امام قائم وقتی از مکه برخاست و به سمت کوفه حرکت کرد جلودارش اعلام میکند: هان! هیچیک از شما آب و غذا را با خود حمل نکند، امام، سنگ موسی بن عمران را با خود میآورد که بار شتری است، هرجا فرود میآید چشمهای جاری میگردد که هر گرسنهای را سیر و هر تشنهای را سیراب میکند، او همچنان توشه آنان است تا از پشت کوفه وارد نجف میشوند.
ابوجعفر میگوید: یک شب امیرالمؤمنین بعد از سپریشدن یک سوم شب آمد و میگفت: سخنان نامفهومی و شبی تاریک، امام شما در حالیکه جامه آدم را بر تن، انگشتری سلیمان در دست و عصای موسی را در دست دارد پیشتان آمده است.
روایت اخیر روشن میسازد که پیراهن یوسف از بهشت سوی ابراهیم آمد و او را از آتش نگه داشت، و این پیراهن از طرف پیامبر به پیشوایان رسیده است.
در باب: «اسلحه و اسباب و اثاثیه پیامبر نزد ائمه است» ص ۲۳۲ و ۲۳۷، نه روایت را راجع به این مطلب که تمام داراییهای پس مانده پیامبر نزد ائمه است، میآورد. در برخی از آنها آمده که بخشی از آن اموال در بهشت است. در روایتی از امیرالمؤمنین آمده که روزی الاغ پیامبر جبه سخن آمد و خطاب به ایشان گفت: پدر و مادرم فدایت: پدرم به من خبر داد که پدرش از پدر بزرگش و او نیز از پدرش نقل کرده که او در کشتی همراه نوح بوده، نوح برخاسته و کپل وی را مالش داده و سپس گفته: از پشت این الاغ الاغی بیرون میآید که آقای پیامبران و آخرینشان سوار بر او میشود. سپاس خدایی را که مرا آن الاغ قرار داد [۷۶].
در باب: «اسلحه پیامبر خدا به سان صندوق بنی اسرائیل است» ص ۲۳۸، چهار روایت را در این باره ذکر میکند که: صندوقچه بنی اسرائیل بر در اهل بیت یافت شده که نشانه پیامبری به حساب میآید. همچنین است کسی که اسلحه پیامبر به دست او بیفتد نشانه دست یافتن او به مقام امامت است.
در باب: «بحث از اوراق، علم پیشگویی، فراگیرنده و قرآن فاطمه» ص ۲۳۸ و ۲۴۲، کلینی به ذکر هشت روایت میپردازد:
۱- ابو بصیر میگوید: پیش از ابو عبدالله رفتم و گفتم: فدایت شوم سؤالی از تو دارم، آیا اینجا کسی سخنانم را میشنود؟ میگوید: ابو عبدالله: پوششی را که میان او و اتاقی دیگر بود از میان برداشت سرکشید و سپس گفت: ای ابو محمد! از هرچه به نظرت آمده بپرس. گفتم: فدایت شوم پیروانت میگویند: پیامبر خدا دری را به علی آموخت که از آن هزار در دیگر به رویش گشوده میشود؟
گفت: ابومحمد: پیامبر خدا هزار در را به علی آموخت که از هر در هزار در دیگر به روی او باز میشود. گفتم: قسم به خدا این است علم و دانش. ابومحمد میگوید: ابوعبدالله مدتی سرش را فرود آورد و سپس گفت: این است علم و چه علمی. آنگاه گفت: ای ابومحمد ما جامعه داریم و آنان چه میدانند جامعه چیست؟ گفتم: فدایت شوم جامعه چیست؟ گفت: ورقی است که هفتاد ذراع به ذراع رسول الله طول دارد، از زبان پیامبر دیکته شده و علی با دست راستش نگاشته است، همه حلال و حرامها و هرچه مردم بدان نیازمندند حتی تاوان خراشیدگی نیز در آن جای دارد. با دست مرا زد و گفت: ای ابومحمد: اجازه میدهی؟ گفتم فدایت شوم من مال تو هستم هرچه میخواهی بکن، گفت: قسم به خدا این است علم، علم است ولی آن چنین نیست! سپس لحظاتی ساکت ماند و گفت: ما جفر داریم و آنها چه میدانند جفر چیست؟ گفتم: جفر کدام است؟ گفت: ظرفی از چرم است که دانش و آگاهی پیامبران، جانشینان آنان و دانشمندان گذشته بنی اسرائیل را در خود جای داده است. گفتم: این است علم. گفت: علم است ولی نه آن چنان! سپس مدتی ساکت ماند و گفت: قرآن فاطمه پیش ما است، ولی چه میدانند قرآن فاطمه چیست؟ گفتم: قرآن فاطمه کدام است؟ گفت: سه برابر قرآن شما میباشد، قسم به خدا یک حرف از قرآن شما در آن وجود ندارد. گفتم: سوگند به خدا این است علم. گفت: علم است ولی نه آنچنان. لحظاتی ساکت ماند و آنگاه گفت: ما از گذشته و آینده تا روز قیامت اطلاع داریم، گفتم: فدایت شوم به خدا قسم این است علم، گفت: درست است ولی نه آنچنان! گفتم: فدایت شوم پس کدام چیز علم است؟ گفت: آنچه در شب و روز رخ میدهد، هر امر بعد از امر دیگری و هرچیز پس از چیز دیگری تا روز رستاخیز.
۲- حماد بن عثمان میگوید: از ابوعبدالله شنیدم میگفت: به دلیل آنکه در قرآن فاطمه دیده ام، سال صد وبیست و هشت ملحدان سر بر میآورند، گفتم: قرآن فاطمه کدام است؟ گفت: پیامبر خدا هنگامی که از دنیا رفت، غم واندوه بسیاری سراسر وجود فاطمه را فرا گرفت خدا فرشته ای را جهت تسلیت پیش او فرستاد، فاطمه شکوه خود را پیش امیرالمؤمنین برد و او نیز گفت: هرگاه چیزی احساس کردی و صدایی را شنیدی به من بگو، او را از آن مطلع ساخت، امیر نیز شروع به نوشتن آن کرد تا مصحفی را کامل کرد. سپس گفت: ولی چیزی درباره حلال و حرام در آن وجود ندارد بلکه دانش مربوط به آینده را در بر دارد.
۳- حسن بن ابوالعلاء میگوید: از ابوعبدالله شنیدم میگفت: جفر سفید پیش من است. گفتم: چه چیزی را در بر دارد؟ گفت: زبور داوود، تورات موسی، انجیل عیسی، مصحف ابراهیم، حلال و حرام ها، مصحف فاطمه که گمان ندارم در آن قرآن وجود داشته باشد و هرچه مردم به ما نیاز دارند ولی ما نیازی به هیچ کس نداریم در آن وجود دارد، حتی حد کامل، نصف حد، یک چهارم حد و تاوان خراشیدگی را هم در خود جای داده است.
و جفر قرمز رنگ هم نزد من است. گفتم: چه چیزی در آن هست؟ گفت: اسلحه در آن بود.
عبدالله بن ابی یعفور به او گفت: خدا تو را اصلاح کند آیا نوادگان من این را میدانند؟ آری به خدا قسم همچنانکه از شب و روز خبر دارند ولی رشک بردن ایشان را به انکار روا میدارد و اگر حق را بوسیله حق دنبال میکردند برای آنان بهتر بود.
۴- سلیمان بن خالد میگوید: ابوعبدالله گفت: اخبار کسانی در جفر وجود دارد که نمیخواهند مورد پرسش قرار گیرند، زیرا حق را نمیگویند در حالیکه حق در آن است، پس اگر راست میگویند مسائل و فرائض علی را بیرون کشند، و درباره خالهها و عمهها از ایشان سؤال کن، و اگر راست میگویند مصحف فاطمه را بیرون آورند که وصیت فاطمه در آن است و اسلحه پیامبر را همراه دارد و خداوند میفرماید: «فأتوا بکتاب [۷۷]... صادقین» [الأحقاف: ۴] «کتابی پیش از این یا یک اثر علمی برای من بیاورید اگر راست میگویید».
۵- جفر پوست گاوی است که مملو از دانش میباشد، گفته شد: پس جامعه کدام است؟ گفت: ورقی است هفتاد متر طول دارد که در پهنای چرم مانند شکافی است. هرچه مردم بدان نیاز دارند حتی جریمه خراشیدگی هم در آن وجود دارد.
فاطمه بعد از پیامبر هفتاد و پنج روز زیست و اندوه شدیدی وجودش را فرا گرفته بود، جبرئیل پیشش آمد و به او تسلیت میگفت و آرامش درونی میبخشید و درباره پدر و جایگاهش و هرچه بعد از او در میان نوادگانش رخ میدهد آگاهش میساخت. علی هم آن را مینگاشت، این است مصحف فاطمه.
۶- ابوعبدالله میگوید: کتابی پیش ما است که دیکته پیامبر خدا و به خط علی است، همه حلال و حرامها در آن وجود دارد.
۷- عبدالملک بن اعین به ابوعبدالله گفت: زیدیها و معتزلیها محمد بن عبدالله را محاصره کردهاند آیا او قدرت و توانایی دارد؟ گفت: به خدا قسم من دو کتاب را دارم که نام همه پیامبران و فرمانروایان مالک زمین در آن موجود است، نه قسم به خدا نام محمد بن عبدالله در هیچیک از آنها وجود ندارد.
۸- هیچ فرمانروایی نیست که امور دنیا را در اختیار دارد مگر اینکه نام خود و پدرش در کتاب فاطمه ثبت شده است ولی درباره نوادگان حسن چیزی در آن نیافتم.
در باب: «پیشوایان در شب و روز جمعه افزایش مییابند» ص ۲۵۳ و ۲۵۴، سه روایت را از ابوعبدالله میآورد از جمله: شبهای جمعه پیامبر خدا جدر تخت فرمانروایی خدا حضور مییابد، ائمه همراه او و ما نیز همراه ایشان نزد آن حضور مییابیم روحهای ما جز به وسیله دانش کسی به سوی بدنهایمان بر نمیگردد که اگر آن علم نمیبود مفقود میگشتیم.
ذیل باب: «اگر امامان افزایش نمییافتند اطلاعاتشان به پایان میرسید» ص ۲۵۴ و ۲۵۵، به چهار حدیث اشاره میکند و همچنان چهار روایت را نیز ذیل باب: «پیشوایان از همه علوم و معارف ملائکه، پیامبران و مرسلین برخوردارند» ص ۲۵۵ و ۲۵۶، ذکر مینماید.
ذیل باب: «بابی کمیاب در بحث غیب» ص ۲۵۶ و ۲۵۷، چهار روایت را ذکر میکند، یکی از آنها حدیثی است که وجود آن در اصول الکافی شگفتآور است: از ابوعبدالله نقل شده: جای تعجب است کسانی گمان میبرند ما غیب را میدانیم غیب را جز خدا کسی نمیداند. خواستم فلان کنیزم را بزنم از دستم فرار کرد، ندانستم در کدام اتاق خود را پنهان کرده است.
گفته چه عجب حقی است که از قلمی تراوش کرده که حق را نمیشناسد!! و لذا جای تعجب دارد، ولی بلافاصله این شگفت برطرف گشت چون روایت دومی را از همان امام گزارش میکند که از او سؤال شد: آیا امام از غیب اطلاع دارد؟ در پاسخ گفت: نه ولی هرگاه خواست از چیزی سر درآورد خدا وی را آگاه میسازد.
بنابراین کلینی روایت نخست را برای عمل بدان نقل نکرده، بلکه برای برکندن این باور جای گرفته در اذهان مؤمنان مبنی بر اینکه امامان جز از طریق خواست خدا از غیب سر در نمیآورند، چقدر آسان و بیارزش است هرگاه بخواهد جای کنیز را بداند!
ابواب زیر هدف کلینی را مشخص میسازد:
۱- امامان هرگاه بخواهند چیزی را بدانند میدانند، ص ۱۵۸- سه روایت.
۲- امامان زمان مرگ خویش را میدانند و جز به اختیار خودشان نمیمیرند، ص ۲۵۸ـ۲۶۰، هشت حدیث.
۳- امامان از گذشته و آینده خبر دارند و هیچ چیز از ایشان پنهان نمیماند، ص ۲۶۰ و ۲۶۲، شش حدیث.
۴- جهات دانشهای امامان، ص ۲۶۴، سه روایت را راجع به این امر آورده که جهات دانش آنان ارث و الهام است.
۵- هرگاه چیزی از امامان مخفی گردد هرکسی را به منافع و زیانهایش خبر میدهند، ص ۲۶۴ و ۲۶۵ـ دو روایت.
ذیل باب: «خدا هیچ دانشی را به پیامبرش نیاموخت مگر اینکه به وی دستور داد امیرالمؤمنین را هم از آن مطلع سازد و او در علم شریک پیامبر بوده است» ص ۳۶۴، سه روایت را میآورد.
ذیل باب: «سپردن دین به پیامبر خدا جو پیشوایان» ص۲۶۵و ۲۶۸، ده روایت را میآورد.
ذیل باب: «امامان با کدامیک از گذشته گان همساناند و ناپسندبودن اعتقاد پیامبری در حق ایشان» [۷۸]ص ۲۶۸ و ۲۷۰.
ذیل باب: «پیشوایان متجددان و تیزهوشاناند» ص ۲۷۰ و ۲۷۱، به پنج حدیث اشاره مینماید.
ذیل باب: «بحث از ارواحی که در کالبد ائمه قرار گرفتهاند» ص ۲۷۱ و ۲۷۲، سه روایت را راجع به این میآورد که ارواح پنج گونهاند: روح ایمان، قوت، شهرت، زندگی و روح القدس که ویژه پیامبران است، وقتی پیامبر خدا در گذشت روح القدس او به امام انتقال یافت. روح القدس گونهای است که عوارضی همچون خواب، غفلت، وقت گذرانی و بیهوده کاری بر او عارض نمیشود، ولی چهار نوع دیگر عوارض مزبور را دارند و روح القدس از زمین تا آسمان را نظاره میکند.
ذیل باب: «روحی که خداوند امت را بدان تحکیم میبخشد» ص ۲۷۳ و ۲۷۴، به شش حدیث اشاره میکند، از جمله اینکه: امام صادق در مورد آیه: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ﴾[الشوری: ۵۲] «همانگونه که به پیغمبران پیشین وحی کردهایم، به تو نیز به فرمان خود جان را وحی کردهایم (که قرآن نام دارد و مایه حیات دلهاست. پیش از وحی) تو که نمیدانستی کتاب چیست و ایمان کدام». گفته: «در میان مخلوقات خدا بزرگتر از جبرئیل و میکائیل نیز آفریده شده که همراه پیامبر خدا بود وی را آگاه میساخت و تقویت میکرد و بعد از ایشان همراه امامان میباشد.
و هم او درباره آیه: ﴿وَيَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلرُّوحِۖ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّي﴾[الإسراء: ۸۵] «از تو دربارۀ روح میپرسند بگو: روح چیزی است که تنها پروردگارم از آن آگاه است» نیز چنین گفته است.
و همچنین امام صادق گفته: از زمانیکه خداوند آن روح را بر محمد جفرود آورد به آسمان بلند نشده و نزد ما است.
ذیل باب: «زمانی که امام همه علوم امام پیش از خود را میداند» ص ۲۷۴ و ۲۷۵، به شش حدیث اشاره میکند.
ذیل باب: «پیشوایان در دانش، شجاعت و فرمانبرداری همسان یکدیگرند» ص ۲۷۵، سه روایت را میآورد و معنای آیهای از قرآن کریم را به بیراهه میبرد.
[۶۷] اصل آیه اینگونه است: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٖ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّىٰٓ أَلۡقَى ٱلشَّيۡطَٰنُ فِيٓ أُمۡنِيَّتِهِۦ﴾[الحج: ۵۲]. «ما پیش از تو رسول و نبی را نفرستادیم مگر اینکه هنگامی که تلاوت کرده است اهریمن در تلاوت او القاء نموده است». ولی کلینی آیه را تحریف کرده تا به این هدف برسد که امام پیامآوری است که به او وحی میشود. [۶۸] معنی این سخن این است که هم اکنون امام دوازدهم این نقش را ایفا مینماید. [۶۹] و از نوری که همراه او نازل شده پیروی کردند. [۷۰] با وجود اینکه الحاد کلینی و موضعگیری خصمانهاش در برابر بهترین نسل امت بعد از پیامبر چنین واضح و آشکار است، رافضیها وی را حجة الاسلام مینامند! [۷۱] پیشتر ترجمه آن گذشت. [۷۲] یعنی به وسیلۀ دوستی و دشمنی با او مؤمن از منافق جدا میشود، گو اینکه داغ نفاق را بر پیشانی منافق مینهد. [۷۳] البته تفسیر صحیح امام، نامه اعمال است نه پیشوای دینی – مترجم. [۷۴] شوری -۱۳، آیه تحریف شده و گرنه اصل آن اینگونه است: ﴿...كَبُرَ عَلَى ٱلۡمُشۡرِكِينَ مَا تَدۡعُوهُمۡ إِلَيۡهِۚ ٱللَّهُ يَجۡتَبِيٓ إِلَيۡهِ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِيٓ إِلَيۡهِ مَن يُنِيبُ ١٣﴾[الشوری: ۱۳] یعنی: این چیزی که شما مشرکان را بدان میخوانید، بر مشرکان سخت گران میآید. خداوند هرکه را بخواهد برای این دین برمیگزیند و هرکه به سوی آن برگردد بدان رهنمونش میگرداند. [۷۵] معنای این سخن آن است که هیچ نهفتهای در آسمانها و زمین نیست که امامان جعفری ندانند، پس کلینی دانش و آگاهی آنان را مافوق آگاهی مخلوقات و همسان دانش پروردگار جهانیان قلمداد میکند!! [۷۶] دانشمند شیعه مذهب میانهرو، سید حسین موسوی میگوید: وقتی کتابها و منابع معتبرمان را مطالعه میکنیم چیزهای سرسامآوری را میبینیم که اگر یکی از ما بگوید: منابع معتبرمان اهل بیت و پیامبر را مورد طعن و تمسخر قرار میدهند باور نمیکند و اینک توضیح آن: این روایت را ذکر میکند و سپس میگوید: این حدیث نکات زیر را میرساند: ۱- الاغ سخن میگوید. ۲- الاغ پیامبر خدا را باجمله: پدر و مادرم فدایت شود، مورد خطاب قرار میدهد! حال آنکه مسلمانان کسانیاند که پدران و مادرانشان را فدای پیامبر میکنند، نه اینکه الاغها این کار را بکنند. ۳- الاغ میگوید: پدرم از پدر بزرگم تا پدر بزرگ چهارمش بحث میکند که به او خبر دادهاند! با وجود اینکه میان نوح و محمد هزاران سال فاصله زمانی وجود دارد. یک بار اصول کافی را همراه برخی دانشجویان در نجف پیش امام خویی خواندیم، امام گفت: این معجزه را بنگرید، نوح خبر نبوت پیامبر را هزاران سال پیش از ولادتش اعلام میکند، سخنان امام مدتی ذهن مرا به خودش مشغول کرده بود و با خود گفتم: چطور ممکن است این امر معجزه باشد حال آنکه الاغی به پیامبر میگوید: پدر و مادرم...؟ و چطور امکان دارد امیرالمؤمنین اینگونه احادیث را نقل کنند؟ ولی من نیز همچون دیگران سکوت را اختیار کردم. (ناشر میگوید: نقطه جالبتر اینکه الاغ از پدرش روایت میکند! و معمولاً الاغها مادرشان را میشناسند اما پدرشان را هرگز!!) [۷۷] آیه در اصل اینگونه است: ﴿...ٱئۡتُونِي بِكِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ هَٰذَآ أَوۡ أَثَٰرَةٖ مِّنۡ عِلۡمٍ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٤﴾[الأحقاف: ۴]. [۷۸] معنی این سخن اینست که درست است به نبوت امامان جعفریه معتقد بود، چرا که حکم آن از حد ناپسند بودن تجاوز نمیکند.