پژوهشی پیرامون اصول و فروع شیعه دوازده امامی- جلد سوم

فهرست کتاب

مراتب راویان:

مراتب راویان:

سپس احتیاج به این هست که مراتب، ارزیابی احوال و تفاوت درجاتشان مشخص گردد، تا افرادی که شایستگی انتقادگرفتن، صاحب اطلاع و دید انتقادی و تحقیق و کاوش در مورد راویان هستند، شناسایی شوند که اینان اهل پالایش و گواهی‌دادن و جرح و تعدیل‌اند تا کسانی که اهل حفظ و دقت در احادیث و ذاتاً هم عادل‌اند مشخص گردند و اینان نیز اهل عدالت‌اند. برخی از آنها در روایت بسیار راستگو، اهل دروغ و احتیاط در دین و محقق و ثابت قدمی است که گاهی دچار برداشت ناصواب می‌شود ولی منتقدان آنها را پذیرفته‌اند. حدیث آنان مورد استناد قرار می‌گیرد. برخی از آنان هم بسیار راستگو و پرهیزگار ولی غافلی است که غالباً تصور اشتباه، خطا، اشتباه‌کاری بر او مستولی می‌گردد. این عده اگر احادیث‌شان در باب تشویق و ترساندن، زهد و آداب بود قابل استنادند ولی احادیثی که به حلال و حرام می‌پردازند از ایشان پذیرفته نمی‌شود. عده‌ای دیگر کسانی‌اند که خود را ملحق به اهل ورع، صدق، ورع و حفظ می‌کنند، ولی از تیغ نقد علما نگذشته و دروغشان برای علماء معلوم گردیده است. احادیثشان مردود و غیر قابل اعتماد می‌باشند.

پس از این، ابن ابی حاتم درباره صحابه بحث به میان می‌آورد و چنین اظهار می‌دارد (ص ۷ و ۸):

و اما یاران پیامبر خدا کسانی‌اند که شاهد وحی و فرود آوردن قرآن بودند و تفسیر و تاویل را می‌شناختند، و آنانی بودند که خداوند ایشان را برای همراهی و یاری رسانی به پیامبرش، بر پا داشتن دین و آشکار نمودن آن برگزید. از آنان راضی بود و به عنوان پیشگامان و الگوهای ما قرار داد. آنچه را پیامبر از طرف خدا بر ایشان آورد اعم از حکم و قضاوت، سنت، امر، نهی و آداب حفظ کردند، و چون زمینه حضور در خدمت پیامبر و دریافت تفسیر، تاویل و استنباط از او برایشان فراهم بود، امتیاز آگاهی از دین و شناخت امر، نهی و مراد خداوند را برای خود کسب کردند، و لذا خداوند ایشان را مورد تجلیل و احترام قرار داد و جایگاه الگو بودن را به آنان ارزانی بخشید و پلیدیهایی همچون گمان، دروغ، غلطکاری، تردید و بدگویی را از آنها دور داشت، و ایشان را عادلان امت نامگذاری مرد و فرمود: ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ[البقرة: ۱۴۳] «و بی‌گمان شما را ملت میانه‌روی کرده‌ایم تا گواهانی بر مردم باشید». پیامبر خدا در تفسیر واژه (وسط) می‌گوید: یعنی عادل و اهل عدالت. پس ایشان عادلان ملت، پیشوایان هدایت و دلایل و حجت‌های دین و حاملان کتاب و سنت‌اند.

خداوند مومنان را به تمسک جستن به هدایت، پیمودن راه و پیروی از آنان ماموریت می‌دهد و می‌فرماید: ﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا ١١٥[النساء: ۱۱۵]. «کسی که با پیغمبر دشمنی کند بعد از آنکه هدایت شده است، و جز راه مومنان در پیش گیرد، او را به همان جهتی که دوستش داشته است رهنمون می‌گردانیم و به دوزخش داخل می‌گردانیم و با آن می‌سوزانیم و دوزخ چه بد جایگاهی است!».

پیامبر خدا در اخبار زیادی مردم را بر تبلیغ و دریافت دین از او تشویق می‌کند و می‌فرماید: خداوند آن کس را طراوت و شادابی بخشد که سخن مرا شنیده، به حافظه سپرده و نگه داشته تا دیگران را از آن اطلاع دهدز و باز در خطبه حجةالوداع فرمود: آنان که حاضرند به غایبان اطلاع دهند. و در جایی دیگر می‌گوید: از طرف من برسانید و نقل کنید حتی اگر یک آیه باشد و اخبار را از جانب من بدون هیچ محدودیتی بازگو نمایید.

سپس صحابهسدر اطراف و نقاط مختلف، مرزها، آزادسازی شهرها و جنگ‌ها پراکنده شدند و مسئولیت سرپرستی و قضاوت مناطق مختلف به ایشان محول شد، که هرکدام در منطقه خود به پخش و انتشار آنچه از پیامبر بر گرفته بودند همت گمارند، به حکم خدا قضاوت کردند، امور را بر اساس روش و آداب پیامبر فیصله می‌دادند، در پاسخ دادن به سوالات وارده جواب‌های پیامبر را در مسائل مشابه آن می‌دادند و خود را همزمان با حسن نیت و قصد نزدیک‌شدن به خدا، وقف آموزش فرائض، احکام، سنت‌ها، حلال و حرام به مردم کرده بودند تا زمانیکه به دیار باقی شتافتند. خداوند همه ایشان را مشمول رحمت و مغفرت خویش قرار دهد. آمین.

پس از صحابه، در مورد تابعین می‌گوید (ص ۸ و ۹): جای ایشان را کسانی پر کردند که خداوند آنان را برای برپاداشتن دین بر گزیده بود و ایشان را به حفظ فرایض، حدود، امر، نهی، احکام و سنت‌ها و روش‌های پیامبر امتیاز بخشیده بود، آنچه را صحابه منتشر ساخته بودند، بر گرفتند، حفظ کردند،خوب فهمیدن و درک نمودند و در زمینه دین و نگهداری از دستورات و منع و تحذیرهای خدا به درجه‌ای رسیدند که خداوند در حقشان می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ[التوبة: ۱۰۰] «و کسانی که به نیکی روش آنان را در پیش گرفتند و راه ایشان را به خوبی پیمودند، خداوند از آنان خشنود است و ایشان هم از خدا خشنودند».

عبدالرحمن محمدبن یحیی، عباس بن الولید ترسی، یزید بن زریع و سعید از قتاده به ما خبر دادند که: مقصود از آیه: ﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖتابعین است.

بنابراین آنان به واسطه خشنودی خدا از ایشان، جایگاهی را برایشان قرار داده که ایشان را از افترای بدگویان و هتک حرمت کردنشان محفوظ و مورد اعتماد نگه داشته است، زیرا آنان همان نیکوکاران پرهیزکاری‌اند که خداوند ماموریت تقویت و برپایی راه و روش‌های دین خود را به آنها محول کرده است. پس معنایی برای رسیدگی به احوال و اوضاعشان برای ما باقی نمی‌ماند، چون ما آنان را جز پیشوای ممتازی که دارای فضل، دانش، فهم و تقویت سنت‌ها و پیروی و طرفداری از آن نمی‌یابیم. رحمت و مغفرت خدا شامل حال همه آنان باد. مگر آن عده که بر تقلب و فریب از نام آنان سوء استفاده کرده و خود را به جمع آنان ملحق کرده‌اند، در حالی که نه در فقه و دانش و نه در حفظ و دقت و محکم کاری به پای ایشان نمی‌رسند، و میان کسانی که اوضاع و احوالشان را بیان نمودیم جای نگرفته‌اند و لذا به این مقدار بسنده کرده و از تکرار آن بی‌نیاز می‌مانیم. آنگاه در صفحه ۹ و ۱۰ بحث اتباع تابعین و درجات آنها را به میان می‌آورد و می‌گوید:

سپس کسانی راه تابعین را ادامه دادند که جانشینانی بلند مرتبه و دانشمندان ناموری در زمینه دین، نقل و دقت در سنت‌های پیامبر، آگاه از حلال و حرام و فقیه در احکام، فرایض، امر و نهی الهی، به شمار می‌آمدند و دارای چهار مرتبه بودند. آگاه در تشریح طبقات آنان همان مراتب راویان را که قبلاً به آن اشاره شده بود بر ایشان بر می‌شمارد. پایان سخنان ابن حاتم.

بعد از این بررسی به کتاب‌های نوشته شده در زمینه علوم الحدیث می‌پردازیم.

نخستین آنها کتاب: «المحدث الفاصل» تالیف: رامهرمزی متوفای سال ۳۶۰ هـ است. درباره مباحث مربوط به موضوع مورد نظر، مطلبی را تحت عنوان: «القول فیمن یستحق الاخذ عنه» [۲۷]آورده و باب سخن را با دیدگاه امام مالک می‌گشاید که: عبدالله بن صقرسکری، ابراهیم بن منذر جزامی و معن یا محمدبن صدقه فدکی یا هر دوی آنها به ما خبر دادند که از مالک بن انس شنیدم می‌گفت: چهار گروه سزاوار فراگیری علم از آنان نیستند: کسی که دارای امیال و آرزوهایی باشد و مردم را بدان فرا خواند، ابلهی که حماقتش آشکار باشد هرچند بیشتر از همه روایت کرده باشد، کسی که در نقل سخنان مردم دروغ گوید هرچند در افترا بستن به پیامبر خدا متهم نباشد و کسی که از نظر فضل، صلاح و بندگی بی‌عیب باشد ولی روایت‌هایی را که بازگو می‌کند نفهمد. به جز این چهار دسته سایر مردم شایستگی آن را دارند. جزامی می‌گوید: این سخنان را برای مطرف بن عبدالله نقل کردم، گفت: من نمی‌دانم تو چه می‌گویی، ولی شهادت می‌دهم که از مالک شنیدم می‌گفت: در این شهر خودمان (مدینه) بزرگانی را دیدم دارای فضل، صلاح و عبادت حدیث را روایت می‌کردند. ولی هیچ گاه حتی یک حدیث را از آنان ننوشته‌ام. گفتم: برای چه ای عبدالله؟ گفت: چون حدیثی را که روایت می‌کردند تشخیص نمی‌دادند و نمی‌فهمیدند. عبدالله می‌گوید: مالک می‌گوید: ما کنار در خانه ابن شهاب اجتماع می‌کردیم (یعنی برای فراگیری از او) ص ۴۰۳-۴۰۴.

آنگاه مولف، به دیدگاه امام شافعی که قبلاً ذکر کردیم ـ اشاره می‌کند و پس از آن می‌گوید: شافعی گفته: ابن سیرین، نخعی و شماری از تابعین بر این باورند حدیث جز از کسی که آن را دریافته است، پذیرفته نمی‌شود. همچنین می‌گوید: هیچ کسی از اهل علم را ندیده‌ام که مخالف این دیدگاه باشند. ص ۴۰۵. سپس به دیدگاه برخی دیگر از علماء اشاره می‌کند.

بعد از رامهرمزی کتاب (علوم الحدیث) حاکم می‌آید که حاکم به شیعه‌گرایی معروف است ولی به درجه رافضی نرسیده بود و لذا در اینجا چیزی را از او نقل نمی‌نمایم و آن را به هنگام بحث از جرح و تعدیل از دیدگاه شیعه اثنی عشریه موکول می‌کنم، تا تفاوت میان شیعه و رافضیه مشخص گردد.

یکی دیگر از کتاب‌های نوشته شده در علوم حدیث کتاب «الکفایة في علم الروایة» نوشته ابوبکر احمد بن علی بن ثابت مشهور به خطیب بغدادی است که در سال ۴۶۳ هـ دار فانی را وداع گفته است.

بغدادی در مورد روایت کردن از اهل گرایش‌ها و بدعت‌ها می‌گوید (ص ۱۲۵): در پذیرش اخبار آنان به این امر استناد می‌شود که صحابه اخبار و شهادت‌های خوارج و امثال آنها را می‌پذیرفتند، سپس تابعین و جانشینان آنان روش صحابه را ادامه دادند، چونکه می‌دانستند ایشان دنبال صداقت بودند، دروغ را بزرگ می‌پنداشتند، خود را از کارهای ممنوع برحذر می‌داشتند و مخالف پیروان شک‌گرایان و مسیرهای غلط بودند ولی با وجود این احادیثی که علیه آراء ایشان بود و مخالفشان به آنها استناد می‌کردند، می‌پذیرفتند، برای مثال روایت عمران بن حطان خارجی، عمروبن دینار قدری و شیعه مذهب، عکرمه‌ای اباضی مذهب، ابن ابی بخیع معتزلی، عبدالوراث بن سعید، شبل بن عیاد، سیف بن سلیمان، هشام دستوائی، سعیدبن ابی عروبه و سلام بن مسکین قدری، علقمه بن مرثد، عمربن مره و سعدبن کدام مرجئی، عبیدالله بن موسی، خالد بن مخلد و عبدالرزاق بن همام شیعه مذهب و کسانی دیگر که مجال پرداختن به بحث آنها نیست، می‌پذیرفتند. علما از گذشته تا کنون روایت‌های ایشان را مورد استناد قرار داده‌اند که این موضوع صورت اجماع را به خود گرفته و مهمترین دلیل در این باب به حساب می‌آید و موجب تقویت ظن نزدیک به حق می‌گردد.

برخی اقوال و دیدگا‌ه‌های محدثان درباره تجویز روایت از اهل مکاتب مختلف: قبلاً دیدگاه امام شافعی را در این زمینه به جز یک گروه از رافضی‌ها، بیان کردیم. این دیدگاه از ابو حنیفه پیشوای اصحاب رأی و ابو یوسف قاضی نیز نقل شده است. بعد از این به برخی اظهار نظرها در این باره می‌پردازیم: از حرمله‌بن یحیی روایت شده می‌گوید: از شافعی شنیدم می‌گفت: هیچ گروهی را ندیدم بیشتر از رافضی‌ها دروغگوتر باشند. ص ۱۲۶

ابو یوسف می‌گوید: شهادت راستگویان فرقه‌گرایان را جز خطابی‌ها و قدری‌ها که می‌گویند: خداوند از هیچ چیز اطلاع ندارد تا رخ ندهد، جائز می‌دانم.

ابن المبارک می‌گوید: ابو عصمه از ابو حنیفه پرسید: چه کسی را دستور می‌فرمایی آثارش را بپذیرم؟ گفت: هرکه در گرایش و مکتبش جانب عدالت را رعایت کند به جز شیعه، چرا که بنیان عقیده آنان بر گمراه‌دانستن یاران پیامبر جاستوار است.

عبدالرحمن بن مهدی می‌گوید: هرکس پیرو دیدگاهی بود و مردم را بدان فرا نمی‌خواند احتمال حق‌بودن را دارد ولی هرکس دارای بینشی بود و دیگران را به آن فرا خواند، شایسته مردود شماردن است. ص ۱۲۷.

از احمدبن حنبل سوال شد: ای ابو عبدالله تو روایات ابو قطن قدری را شنیده و پذیرفته‌ای؟ گفت: ندیده‌ام برای گسترش دیدگاهش تبلیغ کرده باشد، اگر می‌دانستم چنین است روایت‌هایش را نمی‌پذیرفتم.

بغدادی می‌گوید: علت اینکه احادیث و اخبار مبلغان را نمی‌پذیرفتند این بود که مبادا منجر به تبلیغ و تشویق به بدعت گردد و آن را کار خوبی تلقی کنند، چنانچه در باب پیشین از خارجی باز گشته نقل کردیم که: ما هر امری را آرزو می‌کردیم و می‌پسندیدیم حدیثی را برای او جعل می‌کردیم. ص ۱۲۸.

ابو داود می‌گوید: میان انشعاب گرایان احادیث خارجی‌ها صحیح‌تر از همه می‌باشد، آنگاه به عمران بن حطان و ابو حسان اعرج اشاره می‌کند ص ۱۳۰.

[۲۷] بحث مربوط به کسانی که شایسته‌اند حدیث را از آنان آموخت.