تابشی از قرآن - ترجمه و تفسیر قرآن کریم - جلد سوم

فهرست کتاب

دینِ حقّ با زندگی موافق است

دینِ حقّ با زندگی موافق است

قبولِ ریاست دنیایی از طرف یوسف÷دلیل است بر اینکه دین حق با زندگی منافات ندارد. دین حق تعدیل‌کنندۀ عواطف انسانی است تا بشر را به اخلاق پاک و عقاید تابناک هدایت کند. به همان اندازه که مادیت، افکار و اعمال انسان را در قالب تنگِ آرزو و هدفِ دنیوی می‌ریزد و زندگی او را بی‌مغز و دچار تنازع و کشمکش می‌نماید و زیان‌آور است، روحانیّت خشک هم انسان‌ها را در یک وادی تاریک اوهام، خیالبافی و احساسات بشری می‌اندازد و او را از جامعه جدا می‌کند مانند روحانیّت فلسفی، تصوّف و روحانیّتِ تصنّعیِ گریه و زاری و توسّل به موجوداتِ خیالی. چنین سازمان روحانیّت خشکی، افرادی را بیهوده و بیکار نگه می‌دارد و عدّه‌ای را به نیرنگ و حیله سرگرم و فریب می‌دهد و از راه سعادت دور می‌کند.

حضرت یوسف که یک پیغمبر روحانی بود در کابینۀ حکومتی وارد شده و در قسمت دارایی، کشاورزی و تنظیم امور رعیّت و بسطِ عدالت، خدمات شایانی کرد و به دنیا اعلام کرد که مقام روحانی با سیاست و تدبیرِ امورِ کشور منافات ندارد. و آنان را به راه زندگیِ مادّی و معنوی هدایت کرد و دست جادوگران، کاهنان و روحانیان بت‌ساز را از سر مردم کوتاه نمود. امام رضا÷فرموده: حضرت یوسف÷به جمع خواربار اقدام کرد و در هفت سال فراوانی آنها را در انبارها جمع نمود. چون سالهای فراوانی گذشت و سالهای قحطی شروع شد، حضرت یوسف÷شروع به فروش خواربار نمود و در سال اول پول‌های نقره و طلا را آنچه بود، جمع آوری کرد و دیناری نماند مگر آنکه در ملک یوسف آمد. و در سال دوم زیور و جواهرات را گرفت تا در مصر و حوالی آن زیور و گوهری نماند مگر آنکه در ملک او وارد شد و در سال سوم گله‌های چهارپایان و گوسفندان را گرفت. و در سال چهارم بندگان و کنیزان را گرفت که در مصر بنده و کنیزی نماند مگر آنکه در ملک یوسف آمد و در سال پنجم خانه، آب و ملک‌ها را گرفت تا در مصر و حوالیِ آن زمینی نماند مگر آنکه در ملک یوسف درآمد و در سال ششم مزرعه‌ها و نهرها را گرفت تا در مصر و حوالیِ آن نهر و مزرعه‌ای نبود مگر در ملک او. و در سال هفتم رقبۀ مردم را به بهای گندم خرید تا در مصر و حوالیِ آن بنده و آزادی نماند مگر اینکه همه بندگان یوسف شدند [۵]. البتّه آن حضرت پس از اتمام سال‌های قحطی و ورود سالهای متعارفی، تمام مردم را آزاد نمود و املاک‌شان را بخشید. مردم گفتند: ما ندیدیم و نشنیدیم که خدا به سلطانی چنین علم و تدبیری داده باشد.

حضرت یوسف در چنین سالهای قحطی که قدرت عظیم پیدا کرده و در مصرف غلّه و جیره‌بندی کمال احتیاط را به عمل می‌آورد تا مردم را از خطر نابودی نجات دهد، زحمتش چند برابر گردیده، زیرا کثرتِ محتاجان و درخواستِ زیادِ اربابِ حاجت، کارِ یوسفِ دلسوز را زیاد کرده و شاید خودش غذای سیر نمی‌خورد تا گرسنگان را فراموش نکند:

یوسف صدّیق شد چون پادشاه ملک مصر
آن که سیر از خوان او بودی جهانِ گُرسِنِه
گفت چون من خورده باشم سیر و باشمخفته‌پوش
کی خبر دارم زحالِ میهمانِ گُرسِنِه

در این سالهای قحطی نه تنها مردم مصر بلکه بلاد مجاور که با مصر روابط اقتصادی دارند، به مصر هجوم کرده و غلّه می‌بردند و حضرت یوسف÷کاملاً رسیدگی می‌کرد. البته باید ورودِ اشخاصی که درخواستِ غلّه می‌کنند کنترل شود و باید معامله‌ها تماماً زیر نظرِ یوسف قرار گیرد و باید اشخاص درخواست کننده شناخته گردند تا کسی تقلّب و تزویر نکند و تجّار طمعکار برای سود بردن به نامهای مختلف و نیرنگها و رشوه‌دادن‌ها، غلّه را نبرند. پس باید مقدارِ مصرف و دفعات و نامِ اشخاص دقیقاً ثبت گردد. آن حضرت کاملاً مواظبت می‌کند چه کسان می‌آیند و چقدر می‌برند. در این ایّام از کنعان و جاهای دیگر فوج‌فوج به سوی مصر برای خرید غلّه می‌آیند.

[۵] مجلسی، بحار الأنوار (۱/۲۹۲) و ثعلبی نیشاپوری، الکشف والبیان فی تفسیر القرآن (۵/۲۳۴).