تابشی از قرآن - ترجمه و تفسیر قرآن کریم - جلد سوم

فهرست کتاب

قصۀ عجوزۀ بنی اسرائیل

قصۀ عجوزۀ بنی اسرائیل

نقل شده که چون قوم موسی از دریا گذشتند، حضرت موسی÷خواست طبق وصیت حضرت یوسف استخوان‌های او را از دریا خارج کند و از مصر ببرد ولی مکان صندوق عظام او را نمی‌دانستند، به موسی گفتند: پیره‌زنی از بنی‌اسرائیل که سال زیادی دارد مکان آن را می‌داند، حضرت موسی÷بیان مکان آن را از آن زن خواست؟ او گفت: نمی‌گویم تا برای من جزایی مقرر کنی و حاجتم را بر آوری، موسی÷فرمود: حاجتت چیست؟ گفت: اینکه در بهشت با تو باشم، حضرت موسی پذیرفت و در مقابل علم او به مکان جسد یوسف اهمیتی قایل شد.

و در خبر آمده که حضرت رسولصبا ابوبکر در بین راه هجرت از مکه به مدینه به خیمۀ زنی رسیدند که چیزی نداشت جز بزی، پس آن را برای رسول خداصو ابوبکر ذبح کرد، رسول خداصبه آن زن و مرد او گفت: چون ظهور رسول خداصدر مدینه به گوش شما رسید بیایید شاید خدای تعالی خیری روزی شما کند. آن زن و مرد پس از چندی که شنیدند ظهور رسول خداصرا در مدینه به حضور رسول خداصآمدند، حضرت فرمود: خیری بخواه، گفت: هشتاد میش می‌خواهم، حضرت به او عطا فرمود و فرمود: اما عجوز بنی اسرائیل بهتر از تو بود زیرا او بهشت را از موسی خواست [۱۵۱].

و جملۀ: ﴿وَأَضَلَّ فِرۡعَوۡنُ قَوۡمَهُۥ وَمَا هَدَىٰ، در مقابل قول فرعون است که می‌گفت: ﴿وَمَآ أَهۡدِيكُمۡ إِلَّا سَبِيلَ ٱلرَّشَادِ [۱۵۲][غافر: ۲۹].

﴿يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ قَدۡ أَنجَيۡنَٰكُم مِّنۡ عَدُوِّكُمۡ وَوَٰعَدۡنَٰكُمۡ جَانِبَ ٱلطُّورِ ٱلۡأَيۡمَنَ وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَنَّ وَٱلسَّلۡوَىٰ ٨٠ كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ وَلَا تَطۡغَوۡاْ فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيۡكُمۡ غَضَبِيۖ وَمَن يَحۡلِلۡ عَلَيۡهِ غَضَبِي فَقَدۡ هَوَىٰ ٨١ وَإِنِّي لَغَفَّارٞ لِّمَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا ثُمَّ ٱهۡتَدَىٰ ٨٢ [طه:۸۰-۸۲]

ترجمه: ای بنی‌اسرائیل، به تحقیق شما را از دشمنتان نجات دادیم و درجانب راست طور با شما وعده گذاشتیم و بر شما من و سلوی نازل نمودیم(۸۰) از چیزهای پاکیزه که به شما روزی داده‌ایم بخورید و در آن طغیان مکنید که غضب من بر شما فرود آید و آنکه بر او غضب من فرود آید به تحقیق هلاک شده (۸۱) و به درستی که من هرکسی را که توبه کند و ایمان آورد و عمل شایسته نماید سپس برهدایت ثابت بماند، می‌آمرزم (۸۲).

نکات: و منّ و سلوی عبارت بود از مرغ بریان و ترنجبین که در سورۀ بقره آیۀ ۵۷ گذشت. و مقصود از جملۀ: ﴿ثُمَّ ٱهۡتَدَىٰاین است که طالب هدایت باشد و بر آن مستمر بوده و استقامت کند و لذا این جمله را پس از ایمان و عمل آورده است. و مقصود از جملۀ: ﴿وَلَا تَطۡغَوۡاْ...یکی این است که بعضی بر بعضی تعدی نکنید.

﴿وَمَآ أَعۡجَلَكَ عَن قَوۡمِكَ يَٰمُوسَىٰ ٨٣ قَالَ هُمۡ أُوْلَآءِ عَلَىٰٓ أَثَرِي وَعَجِلۡتُ إِلَيۡكَ رَبِّ لِتَرۡضَىٰ ٨٤ قَالَ فَإِنَّا قَدۡ فَتَنَّا قَوۡمَكَ مِنۢ بَعۡدِكَ وَأَضَلَّهُمُ ٱلسَّامِرِيُّ ٨٥[طه:۸۳-۸۵]

ترجمه: و چه چیز تو را به شتاب وا داشت که از قوم خود جلوتر آمدی ای موسی(۸۳) گفت: ایشان همانانند که به دنبال منند و به سوی تو پروردگارا عجله کردم تا خشنود شوی(۸۴) خدا گفت: که ما قومت را پس از تو به فتنه انداختیم و آن سامری ایشان را گمراه نمود(۸۵).

نکات: حضرت موسی از شوق خطاب إلهی عجله کرد و جلوتر به کوه طور رفت و لذا مخاطب ﴿وَمَآ أَعۡجَلَكَ...شد خطاب رسید ما قومت را به فتنه انداختیم و مقصود از فتنه انداختن آزمایشی بود از حق‌تعالی، و سامری یکی از بزرگان بنی اسرائیل، دانشمندان و مقدسین ایشان بود و چون محل توجه ایشان بود توانست ایشان را گمراه کند و عدۀ بسیاری را گمراه کرد و به گوساله پرستی و شرک وادار کرد و مسلمین را نیز همین عالم نمایان مقدس گمراه کرده‌اند.

﴿فَرَجَعَ مُوسَىٰٓ إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ غَضۡبَٰنَ أَسِفٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ أَلَمۡ يَعِدۡكُمۡ رَبُّكُمۡ وَعۡدًا حَسَنًاۚ أَفَطَالَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡعَهۡدُ أَمۡ أَرَدتُّمۡ أَن يَحِلَّ عَلَيۡكُمۡ غَضَبٞ مِّن رَّبِّكُمۡ فَأَخۡلَفۡتُم مَّوۡعِدِي ٨٦ قَالُواْ مَآ أَخۡلَفۡنَا مَوۡعِدَكَ بِمَلۡكِنَا وَلَٰكِنَّا حُمِّلۡنَآ أَوۡزَارٗا مِّن زِينَةِ ٱلۡقَوۡمِ فَقَذَفۡنَٰهَا فَكَذَٰلِكَ أَلۡقَى ٱلسَّامِرِيُّ ٨٧ فَأَخۡرَجَ لَهُمۡ عِجۡلٗا جَسَدٗا لَّهُۥ خُوَارٞ فَقَالُواْ هَٰذَآ إِلَٰهُكُمۡ وَإِلَٰهُ مُوسَىٰ فَنَسِيَ ٨٨ أَفَلَا يَرَوۡنَ أَلَّا يَرۡجِعُ إِلَيۡهِمۡ قَوۡلٗا وَلَا يَمۡلِكُ لَهُمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗا ٨٩ [طه:۸۶-۸۹]

ترجمه: پس موسی به سوی قوم خود برگشت در حال غضب و اسف می‌خورد. گفت: ای قوم آیا پروردگار شما وعده نکرد شما را به وعدۀ نیکو، آیا آن عهد (وزمان) بر شما طولانی شد یا خواستید غضب پروردگارتان بر شما وارد شود پس وعده‌ام را خلاف کردید(۸۶) گفتند: ما به اختیار خودمان با تو خلاف وعده نکردیم ولیکن بارهایی از زینت این قوم بر ما حمل شده بود، پس آنها را به دور انداختیم پس سامری بدینگونه القاء کرد(۸۷) پس برای ایشان مجسمۀ گوساله‌ای را که دارای صدا بود بیرون آورد، که (سامری و پیروانش) گفتند: این است إله شما و إله موسی که(آن را) فراموش کرد(۸۸) پس آیا ندیدند که گوساله، گفتاری را به ایشان جواب نمی‌دهد و مالک نفع و ضرری برای ایشان نیست(۸۹).

نکات: مقصود از جملۀ: ﴿أَلَمۡ يَعِدۡكُمۡ...وعده‌های الهی بود راجع به هلاکت فرعون و نجات ایشان و تسلّط بر ممالک او و وعدۀ خیر دنیا و آخرت در صورت عمل و ممکن است وعدۀ نزول تورات و ثواب‌های عمل به آن باشد که خدا وعده کرده بود آن را به سی شب نازل نماید و مقصود از ﴿أَفَطَالَ...اینست که یا این چند شب بر شما طولانی گشت. و ممکن است عهد الهی در جملۀ: ﴿وَلَا تَطۡغَوۡاْ فِيهِباشد که طغیان کردند. و مقصود از ﴿حُمِّلۡنَآ أَوۡزَارٗا مِّن زِينَةِ ٱلۡقَوۡمِ، همان زیورهای فرعونیان و جواهراتی بود که حضرت موسی بر عهدۀ ایشان حفظ آن را گذاشته بود و لذا می‌گفتند: ﴿حُمِّلۡنَآ...چون حکم غنائم داشت که باید صرف مصالح شود به دستور خدا، و یا نفس امّاره به گردن ایشان انداخته بود و این بارهای سنگین بود و هارون به ایشان گفته بود که اینها وزر و وبال است باید دور کنید از خودتان و سامری به ایشان می‌گفت: موسی در آمدن تأخیر کرد، برای همین زیورها که همراه دارید، اینها را بریزید در حفره‌ای، ایشان در حفره ریختند و خود سامری نیز هرچه داشت آنجا ریخت. و سامری علوم ریخته‌گری و طلاسازی داشت و آنها را در قالب گوساله‌ای ریخت و به صورت گوساله‌ای دارای صدا در آورد. و ضمیر ﴿فَنَسِيَظاهر اینست که برگردد به موسی که مرجع نزدیکی است یعنی؛ موسی فراموش کرد که خدا همین گوساله است و رفته در طور تا خدا را ملاقات کند. و ممکن است برگردد به سامری یعنی سامری فراموش کرده خدا را و ندانسته که گوساله‌ جواب کسی را نمی‌دهد و ضرر و نفعی ندارد.

﴿وَلَقَدۡ قَالَ لَهُمۡ هَٰرُونُ مِن قَبۡلُ يَٰقَوۡمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِۦۖ وَإِنَّ رَبَّكُمُ ٱلرَّحۡمَٰنُ فَٱتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوٓاْ أَمۡرِي ٩٠ قَالُواْ لَن نَّبۡرَحَ عَلَيۡهِ عَٰكِفِينَ حَتَّىٰ يَرۡجِعَ إِلَيۡنَا مُوسَىٰ ٩١[طه:۹۰-۹۱]

ترجمه: و به تحقیق هارون از پیش به ایشان گفت: ای قوم من همانا به واسطۀ این گوساله آزمایش شده و به فتنه مبتلا شده‌اید و به درستی که پروردگار شما رحمن است، پس مرا پیروی کنید و امر مرا اطاعت کنید(۹۰) گفتند: همواره بر آن معتکفیم تا موسی به سوی ما برگردد(۹۱).

نکات: چون هارون مأمور بود به هدایت ایشان و به امر معروف و نهی از منکر و به اضافه دلسوز مردم بود و رسول خداصفرموده: «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بالمُسلِمِینَ فَلیسَ مِنْهُمْ» [۱۵۳]و یا فرموده: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ، كَمَثَلِ الْجَسَدِ، إِذَا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٌ، تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى» [۱۵۴]. و لذا هارون ایشان را از این کار زشت نهی نمود، در جواب هارون گفتند: ما حجت تو را نمی‌پذیریم ولیکن قول موسی را قبول داریم و این عادت مقلّد است که سخن با دلیل را نمی‌پذیرد ولیکن سخن مراد را بی‌دلیل می‌پذیرد، چنانکه کتاب خدا را که بیان هر چیزی در آن شده نمی‌پذیرند ولی کتاب فلان را می‌پذیرند و حتّی آن را کافی می‌دانند.

﴿قَالَ يَٰهَٰرُونُ مَا مَنَعَكَ إِذۡ رَأَيۡتَهُمۡ ضَلُّوٓاْ ٩٢ أَلَّا تَتَّبِعَنِۖ أَفَعَصَيۡتَ أَمۡرِي ٩٣ قَالَ يَبۡنَؤُمَّ لَا تَأۡخُذۡ بِلِحۡيَتِي وَلَا بِرَأۡسِيٓۖ إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقۡتَ بَيۡنَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَلَمۡ تَرۡقُبۡ قَوۡلِي ٩٤[طه:۹۲-۹۴]

ترجمه: (موسی) گفت: ای هرون چه مانع تو گردید زمانی که ایشان را گمراه دیدی(۹۲) چرا به دبنال من نیامدی، پس آیا امر مرا عصیان کردی(۹۳) هارون گفت: ای پسر مادرم ریش مرا مگير و نه سرم را زیرا ترسیدم که بگویی تفرقه‌افکندی میان بنی‌اسرائیل و رعایت قول مرا نکردی(۹۴).

نکات: از خطاب حضرت موسی به هارون و حال غضب او و جواب هارون به او ایهام می‌شود عدم عصمت انبیاء و ممکن است حمل کنیم به ترک اولی از ایشان. و ضمنا معلوم می‌شود که حضرت موسی در مقام توحید و دفاع از آن خشن بوده است. و امّا هارون به دنبال موسی برای مطلع کردن او از حال قوم نرفت، برای اینکه در میان قوم باشد و ایشان را از شرک جلوگیری نماید، و دیگر آنکه حضرت موسی به او نگوید چرا قوم را رها کردی که عده‌ای از ایشان مشرک شوند. آری انبیاء توحید را از همه چیز بالاتر می‌شمردند.

﴿قَالَ فَمَا خَطۡبُكَ يَٰسَٰمِرِيُّ ٩٥ قَالَ بَصُرۡتُ بِمَا لَمۡ يَبۡصُرُواْ بِهِۦ فَقَبَضۡتُ قَبۡضَةٗ مِّنۡ أَثَرِ ٱلرَّسُولِ فَنَبَذۡتُهَا وَكَذَٰلِكَ سَوَّلَتۡ لِي نَفۡسِي ٩٦ قَالَ فَٱذۡهَبۡ فَإِنَّ لَكَ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَۖ وَإِنَّ لَكَ مَوۡعِدٗا لَّن تُخۡلَفَهُۥۖ وَٱنظُرۡ إِلَىٰٓ إِلَٰهِكَ ٱلَّذِي ظَلۡتَ عَلَيۡهِ عَاكِفٗاۖ لَّنُحَرِّقَنَّهُۥ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُۥ فِي ٱلۡيَمِّ نَسۡفًا ٩٧ إِنَّمَآ إِلَٰهُكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ وَسِعَ كُلَّ شَيۡءٍ عِلۡمٗا ٩٨[طه:۹۵-۹۸]

ترجمه: موسی گفت: ای سامری چه بود هدف تو(۹۵) سامری گفت: بینا شدم به آنچه ایشان به آن بینا نشده‌اند، پس گرفتم مشتی از اثر رسول، پس آن را انداختم و بدینگونه هوای نفسم برایم وانمود کرد(۹۶) موسی گفت: پس برو که برای تو در زندگی لازم است بگویی تماسی نیست و محققا برای تو وعده‌گاهی است که هرگز با تو خلاف نشود و به معبودت که در تمام روز بر آن معتکف شده‌ای بنگر که البته آن را می‌سوزانیم سپس خاکسترش را به دریا می‌ریزیم و کاملا پراکنده می‌نماییم(۹۷) همانا إله شما خدایی است که نیست معبودی جز او، از دانش هر چیزی را فرا گرفته و احاطه نموده(۹۸).

نکات: در جملۀ: ﴿بَصُرۡتُ بِمَا لَمۡ يَبۡصُرُواْ بِهِۦ فَقَبَضۡتُ قَبۡضَةٗ...چیزهایی در تفسیرها آمده که نباید حقیقت داشته باشد و از منطق عقل نیست و برخلاف ظاهر آیه نیز می‌باشد از قبیل اینکه سامری گفت: من جبرئیل را دیدم و از خاک زیر سم اسب او مشتی خاک برداشتم، در حالی که خاک زیر سم اسب در آیه ذکر نشده. بعضی گفته‌اند: سامری می‌خواهد بگوید من مقداری از دستورات رسالت را گرفتم سپس آن را از کف دادم و به حقه بازی هوای نفس پرداختم و نفس أماره مرا وادار به این کار کرد و این مطلب به نظر صحیح‌تر می‌آید. به هرحال حضرت موسی او را از خود راند و دستور داد کسی با او تماس نگیرد و گوساله را هم سوزانید و خاکسترش را به دریا ریخت.

﴿كَذَٰلِكَ نَقُصُّ عَلَيۡكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ مَا قَدۡ سَبَقَۚ وَقَدۡ ءَاتَيۡنَٰكَ مِن لَّدُنَّا ذِكۡرٗا ٩٩ مَّنۡ أَعۡرَضَ عَنۡهُ فَإِنَّهُۥ يَحۡمِلُ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وِزۡرًا ١٠٠ خَٰلِدِينَ فِيهِۖ وَسَآءَ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ حِمۡلٗا ١٠١ يَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِۚ وَنَحۡشُرُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ يَوۡمَئِذٖ زُرۡقٗا ١٠٢ يَتَخَٰفَتُونَ بَيۡنَهُمۡ إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا عَشۡرٗا ١٠٣ نَّحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذۡ يَقُولُ أَمۡثَلُهُمۡ طَرِيقَةً إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا يَوۡمٗا ١٠٤[طه:۹۹-۱۰۴]

ترجمه: بدینگونه برتو بیان می‌کنیم بعضی از اخباری که گذشته است و به تحقیق به تو دادیم از نزد خودمان قرآنی(۹۹) آنکه از آن اعراض کند پس محققاً روز قیامت بار گناهی را به دوش می‌کشد(۱۰۰) همواره در گناه بوده و بد بار سنگینی است برای ایشان روز رستاخیز(۱۰۱) روزی که در صور دمیده شود و مجرمین را در آن روز در حالی که كبود چشم هستند محشور می‌کنیم(۱۰۲) در بین خود به طور پنهانی می‌گویند درنگ نکردید مگر ده روزی(۱۰۳) ما داناتریم به آنچه می‌گویند آنگاه ‌که راه یافته‌ترین ایشان می‌گوید شما درنگ نکردید مگر روزی(۱۰۴).

نکات: مقصود از ذکر، در جملۀ: ﴿مِن لَّدُنَّا ذِكۡرٗا، قرآن است و آن را ذکر می‌گوید برای اینکه در آن ذکر ما یحتاج إلیه الناس از امر دین و دنیاست و یا برای اینکه انواع نعمت‌ها در آن ذکر شده و انواع مواعظ و مثال‌ها بیان شده و یا برای اینکه ذکر و شرافت رسول خداصو قومش در آن آمده که خدا فرموده: ﴿وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَلِقَوْمِكَو خدای تعالی کتاب‌های آسمانی را ذکر نامیده و در آنها وعد و وعید الهی ذکر شده. و ظاهر ﴿إِن لَّبِثۡتُمۡدرنگ در عالم برزخ و یا قبر است.

﴿وَيَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡجِبَالِ فَقُلۡ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسۡفٗا ١٠٥ فَيَذَرُهَا قَاعٗا صَفۡصَفٗا ١٠٦ لَّا تَرَىٰ فِيهَا عِوَجٗا وَلَآ أَمۡتٗا ١٠٧ يَوۡمَئِذٖ يَتَّبِعُونَ ٱلدَّاعِيَ لَا عِوَجَ لَهُۥۖ وَخَشَعَتِ ٱلۡأَصۡوَاتُ لِلرَّحۡمَٰنِ فَلَا تَسۡمَعُ إِلَّا هَمۡسٗا ١٠٨ يَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُۥ قَوۡلٗا ١٠٩ يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِۦ عِلۡمٗا ١١٠ ۞وَعَنَتِ ٱلۡوُجُوهُ لِلۡحَيِّ ٱلۡقَيُّومِۖ وَقَدۡ خَابَ مَنۡ حَمَلَ ظُلۡمٗا ١١١[طه:۱۰۵-۱۱۱]

ترجمه: و تو را از کوه‌ها سؤال می‌کنند، بگو پروردگارم آنها را(درقیامت) از هم می‌پاشد و ریزه کند ریزه کردن کاملی(۱۰۵) پس آن را صاف و هموار گذارد (۱۰۶) نه می‌بینی در آن کجی، پستی، نه بلندی و برآمدگی(۱۰۷) در آن روز دعوت کننده را که انحرافی برای او نیست، پیروی می‌کنند و صداها برای خدای رحمن خاشع شود پس نمی‌شنوی مگر همهمه‌ای(۱۰۸) در آن روز شفاعت نفعی ندهد مگر آن کسی که خدای رحمن اذن داده و به قول و گفتار از او خشنود بوده(۱۰۹) می‌داند آنچه جلو ایشان و آنچه در پس ایشان است و ایشان احاطۀ علمی به او ندارند(۱۱۰) و خوار و ذلیل است صورت‌ها برای (خدای) زندۀ پاینده و به تحقیق هلاک است آنکه ستمی را به دوش دارد(۱۱۱).

نکات: سائلین از جبال مشرکین مکّه بودند و قصدشان از این سؤال این چه بوده ؟ آیا می‌خواستند تمسخر کنند و یا بفهمند کیفیت زمین را در قیامت، معلوم نیست. به هر حال از این آیات استفاده می‌شود که زمین صاف شود و در قیامت پستی و بلندی در زمین نمی‌ماند. و مقصود از داعی در جملۀ: ﴿يَتَّبِعُونَ ٱلدَّاعِيَ، آن ملکی است که ظاهرا برای حساب دعوت می‌کند. و مقصود از ﴿مَنۡ أَذِنَ لَهُممکن است مشفوع له باشد به قرینۀ ﴿يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ...که بنده شناس فقط خدا می‌باشد و او احوال گذشته، آینده، جلو و عقب بندگان را می‌داند. و ممکن است مقصود از ﴿مَنۡ أَذِنَ لَهُ، شافع مأذون له باشد. به هر‌حال چه شافع و چه مشفوع له باشد کلمۀ ﴿أَذِنَماضی است و گذشته را می‌رساند که اگر شفاعت را همان استغفار انبیاء و ملائکه به اذن پروردگار برای مؤمنین و یا استغفار خود مؤمنین دربارۀ یکدیگر فرض کنیم، ممکن است بگوییم در آن روز فایده دهد. و می‌توان گفت: منظور از شفاعت ابلاغ رحمت خداوند است به مؤمنین که انبیاء آن را ابلاغ کنند. بنابراین باید گفت: شفاعت به آن معنی که در بین مردم شایع است وجود ندارد. و از بعضی ائمهنقل شده که فرمود: «إِنَّمَا أُمِرُوا بِالصَّلَاةِ عَلَى الْـمَيِّتِ لِيَشْفَعُوا لَهُ وَيَدْعُوا لَهُ بِالْـمَغْفِرَةِ لِأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ فِي وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ أَحْوَجَ إِلَى الشَّفَاعَةِ فِيه‏». یعنی: «مسلمانان مأمور شده‌اند که بر میت نماز گذارند تا برای او شفاعت کنند و برای او به آمرزش دعا کنند زیرا در هیچ وقتی از اوقات این میت محتاج‌تر به شفاعت از آن ساعت نیست.» [۱۵۵]به هر‌حال شفاعت در روز قیامت یک نوع ابلاغ رحمت خداوند برای مؤمنین است. و ممکن است استثناء در آیه را استثناء منقطع بگیریم.

و جملۀ: ﴿وَقَدۡ خَابَ مَنۡ حَمَلَ ظُلۡمٗا، به طور مؤکد دلالت دارد که ظالم در آن روز از رحمت حق دور است.

﴿وَمَن يَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَا يَخَافُ ظُلۡمٗا وَلَا هَضۡمٗا ١١٢ وَكَذَٰلِكَ أَنزَلۡنَٰهُ قُرۡءَانًا عَرَبِيّٗا وَصَرَّفۡنَا فِيهِ مِنَ ٱلۡوَعِيدِ لَعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ أَوۡ يُحۡدِثُ لَهُمۡ ذِكۡرٗا ١١٣ فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡحَقُّۗ وَلَا تَعۡجَلۡ بِٱلۡقُرۡءَانِ مِن قَبۡلِ أَن يُقۡضَىٰٓ إِلَيۡكَ وَحۡيُهُۥۖ وَقُل رَّبِّ زِدۡنِي عِلۡمٗا ١١٤

[طه:۱۱۲-۱۱۴]

ترجمه: و هر‌کس از کارهای شایسته انجام دهد در حالی که ایمان داشته باشد پس نباید از ستم و پامال شدن حقش بترسد(۱۱۲) و بدینگونه آن را قرآنی عربی نازل کردیم و در آن از وعید مکرّر بیان نمودیم، باشد که بپرهیزند و یا برای ایشان ایجاد تذکّری کند(۱۱۳) پس برتر است خدایی که پادشاه ثابت الوجود است و به قرآن شتاب مکن پیش از آنکه وحی‌اش انجام شود و بگو پروردگارا دانش مرا زیاد کن (۱۱۴).

نکات: جملۀ: ﴿وَهُوَ مُؤۡمِنٞدلالت دارد که عمل شایسته اگر با ایمان شد مفید است. و چون رسول خداصدر قرائت و خواندن آیات که به او وحی می‌شد قبل از اتمام وحی عجله می‌کرد برای آنکه فراموش نکند، خدا به او وحی کرده که عجله مکن و در سورۀ اعلی آیۀ ۶ فرموده: ﴿سَنُقۡرِئُكَ فَلَا تَنسَىٰٓ. «بزودی بر تو می‌خوانیم پس فراموش نمی‌کنی» و خدا آیات را در حافظه‌ات نگه می‌دارد.

و عجله سه نوع است: اول، عجله در خواندن آن پیش خودش. دوم، عجله کردن در خواندن برای دیگران و بیان برای آنان. سوم عجله در تفهم معانی آن قبل از آنکه کلام به آخر برسد زیرا توقف در أخذ ظهور لازم است تا کلام به پایان برسد و اگر استثناء و یا ضمیمۀ دیگری داشته باشد بیان شود. و یکی از نام‌های خدا حق یعنی ثابت الوجود است.

﴿وَلَقَدۡ عَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ ءَادَمَ مِن قَبۡلُ فَنَسِيَ وَلَمۡ نَجِدۡ لَهُۥ عَزۡمٗا ١١٥ وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ أَبَىٰ ١١٦ فَقُلۡنَا يَٰٓـَٔادَمُ إِنَّ هَٰذَا عَدُوّٞ لَّكَ وَلِزَوۡجِكَ فَلَا يُخۡرِجَنَّكُمَا مِنَ ٱلۡجَنَّةِ فَتَشۡقَىٰٓ ١١٧ إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعۡرَىٰ ١١٨ وَأَنَّكَ لَا تَظۡمَؤُاْ فِيهَا وَلَا تَضۡحَىٰ ١١٩[طه:۱۱۵-۱۱۹]

ترجمه: و به تحقیق پیش از این پیمانی با آدم نمودیم پس فراموش نمود و برای او تصمیم درستی نیافتیم(۱۱۵) و چون به ملائکه گفتیم: برای آدم سجده کنید پس سجده کردند مگر ابلیس که خودداری کرد(۱۱۶) پس گفتیم: ای آدم حقیقتاً این برای تو و زن تو دشمن است پس شما را از بهشت خارج نکند که به زحمت و مشقت میافتی(۱۱۷) برای تو مقرر شده در بهشت که نه گرسنه شوی و نه برهنه(۱۱۸) و محققاً تو در آن نه تشنه می‌شوی و نه در آفتاب می‌مانی(۱۱۹).

نکات: چون رسول خداصرا نهی نمود از عجله، خواست بفهماند که هر بشری دارای سهو و نسیان و احتیاج به امر و نهی دارد و لذا قصۀ حضرت آدم را آورد و سبب عداوت ابلیس با آدم به جهاتی بوده: اول: آنکه ابلیس حسود بوده و چون آثار نِعَم إلهی را در آدم دید به او حسد برد. دوم: آنکه حضرت آدم جوانی بود عالم ولی شیطان پیری بود جاهل. سوم: شیطان از جنس آتش بود و آدم از خاک و آب، و این دو اصل با هم مزاحمند.

﴿فَوَسۡوَسَ إِلَيۡهِ ٱلشَّيۡطَٰنُ قَالَ يَٰٓـَٔادَمُ هَلۡ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ ٱلۡخُلۡدِ وَمُلۡكٖ لَّا يَبۡلَىٰ ١٢٠ فَأَكَلَا مِنۡهَا فَبَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخۡصِفَانِ عَلَيۡهِمَا مِن وَرَقِ ٱلۡجَنَّةِۚ وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ ١٢١ ثُمَّ ٱجۡتَبَٰهُ رَبُّهُۥ فَتَابَ عَلَيۡهِ وَهَدَىٰ ١٢٢[طه:۱۲۰-۱۲۲]

ترجمه: پس شیطان به او وسوسه کرد گفت: ای آدم آیا تو را راهنمایی کنم به درخت جاوید و بر ملکی که کهنه نشود(۱۲۰) پس، از آن درخت خوردند پس عورت‌هاشان برای ایشان پیدا شد و شروع کردند که بچسبانند برخودشان از برگ درختان بهشت و نافرمانی کرد آدم پروردگارش را پس گمراه شد(۱۲۱) سپس پروردگارش او را برگزید پس توبۀ او را پذیرفت و هدایتش کرد(۱۲۲).

نکات: از ظاهر این آیات استفاده می‌شود که حضرت آدم با اینکه خدا او را نهی کرد از پیروی شیطان و دشمنی او را اعلام کرد و به او زندگی راحت عنایت کرد که در بهشت بماند نه تشنه می‌شود و نه گرسنه و نه از سرما آزار می‌بیند و نه از گرما، با همۀ اینها حضرت آدم به وعدۀ راحتی و دوام نعمت شیطان گول خورد و خدعۀ او را پذیرفت. در این صورت حمل جملۀ: ﴿وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰرا نمی‌توان بر ترک اولی نمود و برخلاف ظاهر معنی کرد، ولی می‌توان گفت: این عصیان قبل از نبوّت بوده چنانکه جملۀ: ﴿ثُمَّ ٱجۡتَبَٰهُ رَبُّهُۥدلالت بر همین دارد.

﴿قَالَ ٱهۡبِطَا مِنۡهَا جَمِيعَۢاۖ بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ فَإِمَّا يَأۡتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدٗى فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشۡقَىٰ ١٢٣ وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِكۡرِي فَإِنَّ لَهُۥ مَعِيشَةٗ ضَنكٗا وَنَحۡشُرُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَعۡمَىٰ ١٢٤ قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرۡتَنِيٓ أَعۡمَىٰ وَقَدۡ كُنتُ بَصِيرٗا ١٢٥ قَالَ كَذَٰلِكَ أَتَتۡكَ ءَايَٰتُنَا فَنَسِيتَهَاۖ وَكَذَٰلِكَ ٱلۡيَوۡمَ تُنسَىٰ ١٢٦ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي مَنۡ أَسۡرَفَ وَلَمۡ يُؤۡمِنۢ بِ‍َٔايَٰتِ رَبِّهِۦۚ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبۡقَىٰٓ ١٢٧[طه:۱۲۳-۱۲۷]

ترجمه: خدا فرمود: همه فرود آیید از آن مقام، بعضی از شما دشمن بعض دیگر است، پس هرگاه هدایتی از جانب من برای شما بیاید آنکه پیروی هدایت من کند پس نه گمراه می‌شود و نه شقی(۱۲۳) و آنکه از یاد من اعراض کند محققا برای او زندگی تنگی خواهد بود و روز قیامت او را کور محشور کنیم (۱۲۴) گوید: پروردگارا چرا مرا کور محشور کرده‌ای و حال آنکه من بینا بودم (۱۲۵) گوید: همان‌‌طورکه آیات ما برای تو آمد پس آن‌ها را فراموش کردی و بدینگونه امروز فراموش شوی(۱۲۶) و بدین‌گونه کیفر دهیم هرکه را اسراف کرده و به آیات پروردگارش ایمان نیاورده و البته عذاب آخرت سخت‌تر و پاینده‌تر است(۱۲۷).

نکات: جملۀ ﴿ٱهۡبِطَا مِنۡهَا جَمِيعَۢاۖ بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ ، خطاب به آدم، ذریۀ او، شیطان و فرزندان او یعنی خطاب به فریقین است نه خطاب به حوا و آدم، زیرا بعضکم لبعض عدو، برای آدم و حوا معنی ندارد. و جملۀ: ﴿فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشۡقَىٰ، دلیل است بر اینکه ضلالت و شقاوت کسبی است نه ذاتی و هر‌کس به دنبال هدایت رود و هدایت را طلبد گمراه نشود. و جملۀ: ﴿وَمَنۡ أَعۡرَضَ...دلالت دارد که اگر در جامعه فکر خدا نباشد همواره در فشار و گرفتارند و عذاب آخرتشان بدتر و باقی‌تر است.

﴿أَفَلَمۡ يَهۡدِ لَهُمۡ كَمۡ أَهۡلَكۡنَا قَبۡلَهُم مِّنَ ٱلۡقُرُونِ يَمۡشُونَ فِي مَسَٰكِنِهِمۡۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلنُّهَىٰ ١٢٨ وَلَوۡلَا كَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَامٗا وَأَجَلٞ مُّسَمّٗى ١٢٩ فَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ قَبۡلَ طُلُوعِ ٱلشَّمۡسِ وَقَبۡلَ غُرُوبِهَاۖ وَمِنۡ ءَانَآيِٕ ٱلَّيۡلِ فَسَبِّحۡ وَأَطۡرَافَ ٱلنَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرۡضَىٰ ١٣٠[طه:۱۲۸-۱۲۹]

ترجمه: آیا هلاک کردن ما بسیاری از نسل‌‌های پیش از ایشان را موجب هدایت ایشان نگردیده که اینان در مساکن آنان راه می‌روند به تحقیق در این نشانه‌های هدایت است برای خردمندان تیزهوش(۱۲۸) و اگر نبود فرمانی که از پروردگارت پیش‌ترصادر شده وهم اگرنبود مدت معین‌شده، عذاب لزوم می‌یافت (۱۲۹) پس بر آنچه می‌گویند صبر کن و در حال ستایش پروردگارت تسبیح بگو (و او را منزه بخوان) پیش از طلوع خورشید و قبل از غروب آن و بعضی از ساعات شب و اطراف روز تسبیح کن شاید خشنود گردی(۱۳۰).

نکات: فاعل ﴿أَفَلَمۡ يَهۡدِ، جملۀ ﴿كَمۡ أَهۡلَكۡنَامی‌باشد یعنی هلاک قرون قبلی باید هادی ایشان باشد چنانکه موجب عبرت ایشان می‌باشد و کلمۀ ﴿سَبَقَتۡ مِن رَّبِّكَهمان فرمان مهلتی است که برای بندگان مقرر کرده و گر نه فوری عذابشان می‌کرد. و همچنین مدتی که خدا معین نموده برای عذاب هر‌کس چه در دنیا و چه در آخرت. و جملۀ ﴿وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ...دلالت دارد بر اوقات نماز زیرا امر ﴿سَبِّحۡواجب است و تسبیح واجب همان نمازهایی است که قبل از طلوع خورشید یعنی نماز صبح و قبل از غروب آن یعنی نماز ظهر، عصر و بعضی از اوقات یعنی نماز مغرب و عشاء معین شده. و در اینجا اطلاق جزء بر کل شده زیرا تسبیحِ جزء نماز اطلاق بر نماز شده است. و ﴿لَعَلَّكَ تَرۡضَىٰ، یعنی؛ أی «لعلك تصل إلى الدرجات العالية فترضى». یا «لعلك ترضى بما تنال من الثواب».

﴿وَلَا تَمُدَّنَّ عَيۡنَيۡكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ زَهۡرَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا لِنَفۡتِنَهُمۡ فِيهِۚ وَرِزۡقُ رَبِّكَ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰ ١٣١ وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَاۖ لَا نَسۡ‍َٔلُكَ رِزۡقٗاۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُكَۗ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلتَّقۡوَىٰ ١٣٢[طه:۱۳۱-۱۳۲]

ترجمه: و البتّه دیدگانت را مگشای (چشم مدوز) به سوی نعمتهای مادّی که گروههایی از ایشان را بدان بهره‌مند ساخته‌ایم و زینت زندگی دنیاست تا ایشان را در آن بیازماییم و روزی پروردگارت بهتر و پاینده‌تر است(۱۳۱) و کسان خود را (و یا پیروان خود را) به نماز امر کن و بر آن شکیبائی کن، رزقی از تو نمی‌خواهیم ما تو را روزی می‌دهیم و عاقبت و فرجام برای پرهیزکاری است (۱۳۲).

نکات: مقصود این است که به مال مردم و ثروت و شوکت ایشان نظر حسرت نداشته باش که اینها فتنه و موجب آزمایش و عذاب است. ابوالدرداء گفت: «الدُّنْيَا دَارُ مَنْ لا دَارَ لَهُ، وَمَالُ مَنْ لا مالَ لَهُ، وَلَهَا يَجْمَعُ مَنْ لا عَقْلَ لَهُ‏» [۱۵۶]. و دیگری گفته: «لَوْلَا حُمْقُ النَّاسِ لَخَرِبَتِ الدُّنْيَا» [۱۵۷]. و حضرت عیسی÷فرمود: «لَا تَتَّخِذُوا الدُّنْيَا رَبًّا فَتَتَّخِذَكُمْ لَهَا عَبِيدًا» [۱۵۸]. به رسول خداصمهمانی وارد شد، حضرت فرستاد نزد یهودی برای خرید چیزی به سلف، او گفت: این کار را نکم جز به گروی، ابو رافع گوید: حضرت زره خود را داد که ببرم نزد او گرو بگذارم [۱۵۹]و چون طمع به مال کسی نداشت دین او پیشرفت کرد. متأسفانه مدعیان اسلام و مروجین آن، دین را وسیله‌ای برای مال دنیا قرار داده‌اند.

﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا يَأۡتِينَا بِ‍َٔايَةٖ مِّن رَّبِّهِۦٓۚ أَوَ لَمۡ تَأۡتِهِم بَيِّنَةُ مَا فِي ٱلصُّحُفِ ٱلۡأُولَىٰ ١٣٣ وَلَوۡ أَنَّآ أَهۡلَكۡنَٰهُم بِعَذَابٖ مِّن قَبۡلِهِۦ لَقَالُواْ رَبَّنَا لَوۡلَآ أَرۡسَلۡتَ إِلَيۡنَا رَسُولٗا فَنَتَّبِعَ ءَايَٰتِكَ مِن قَبۡلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخۡزَىٰ ١٣٤ قُلۡ كُلّٞ مُّتَرَبِّصٞ فَتَرَبَّصُواْۖ فَسَتَعۡلَمُونَ مَنۡ أَصۡحَٰبُ ٱلصِّرَٰطِ ٱلسَّوِيِّ وَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ ١٣٥[طه:۱۳۳-۱۳۵].

ترجمه: و گفتند: چرا ازجانب پرورگارش برای ما آیتی نمی‌آورد؟ آیا دلیل روشن آنچه در کتاب‌های پیشین است برای ایشان نیامده؟(۱۳۳) و اگر ما هلاک می‌کردیم ایشان را به عذابی پیش از ارسال رسول، هر آینه می‌گفتند: پروردگارا چرا نفرستادی به سوی ما رسولی تا آیات تو را پیروی کنیم پیش از آنکه خوار و رسوا شویم(۱۳۴) بگو: هر یک از ما و شما منتظریم، پس منتظر باشید که به زودی خواهید دانست کیست اصحاب راه راست و چه کس هدایت یافته است (۱۳۵).

نکات: از جملۀ: ﴿لَوۡلَا يَأۡتِينَا...معلوم می‌شود برای خاتم الأنبیاء معجزات دیگری جز قرآن نبوده که مشرکین می‌خواستند. و جملۀ ﴿لَوۡلَآ أَرۡسَلۡتَ إِلَيۡنَا رَسُولٗا، دلالت دارد که با‌ فرستادن رسول حجت تمام می‌شود و دیگر پس از انبیاء احتیاج به چیزی نیست یعنی حجت دیگری نیست چنانکه در آیۀ ۱۶۵ نساء نیز ذکر شده. و دیگر اینکه دلیل است بر اینکه حجت را خدا از بندگان خود می‌پذیرد اگر حجت دلیل صحیحی باشد.

[۱۵۱] نگا: تفسیر الکبیر، فخر رازی (۲۲/۹۳) [۱۵۲] «و جز به راه رشد شما را هدایت نکردم.» [۱۵۳] «هرکس درحالی صبح کند که به امور مسلمانان توجه نداشته باشد، از آنان نیست.» نگا: کتاب الجعفریات (ص: ۸۸)؛ کتاب فقه الرضا (ص: ۳۶۹) و بحار الأنوار (۷۲/۲۱)؛ و در مصادر اهل سنت: حاکم در الـمستدرک از حذیفة (۴/۳۵۲، ش: ۷۸۸۹) و ذهبی در التلخیص می‌گوید: «گمان می‌کنم این خبر موضوع است.» و حاکم از ابن مسعود نیز آن‌را روایت کرده است (۴/۳۵۶، ش: ۷۹۰۲)، و ذهبی در التلخیص می‌گوید: «إسحاق و مقاتل ثقه و صادق نیستند». بنابراین این حدیث از نظر او صحیح نیست. و بیهقی در شعب الإیمان (۷/۳۶۱، ش: ۱۰۵۸۶)از انس؛ و می‌گوید: إسناد آن ضعیف است. [۱۵۴] «صفت مومنان در دوستی و مهربانی و توجه و پاییدن یکدیگر همچون صفت بدن است که هرگاه اندامی از بدن به ناله و فغان آید، دیگر اعضا با شب زنده‌داری و تب و لرز با آن همدرد و هم آوا می‌شوند.» مجلسی، بحار الأنوار (۵۸/۱۵۰)؛ و در مصادر اهل سنت: مسلم در صحیحش (۲۵۸۵) و احمد در الـمسند (۴/۲۷۰)؛ و... [۱۵۵] این حدیث از امام رضا ÷روایت شده است. نگا: وسائل ‏الشیعة (۳/۷۸) به نقل از دو کتاب «علل الشرائع» و «عیون أخبار الرضا» ÷نگاشته شیخ ابن بابویه قُمِّی معروف به شیخ صدوق. [۱۵۶] «دنیا سرای کسی است که سرایی ندارد و مال کسی است که اموالی ندارد و گرد آن کسانی جمع می‌شوند که عقل ندارند.» امام احمد آن‌را در مسند از عائشة (۶/۷۱) روایت می‌کند. و شعیب ارنؤوط به ضعیف بودن سندش حکم نموده است. و هیثمی در مجمع الزوائد (۱۸۰۷۸) آن‌را روایت نموده و می‌گوید: أحمد آن‌را روایت نموده و راویان آن، راویان الصحیح می‌باشد جز دوید که ثقة می‌باشد. می‌گویم: و سیوطی آن‌را در الجامع الصغیر (۴۲۷۴) روایت کرده و به أحمد در الـمسند از عائشة و بیهقی در شعب الإیمان به صورت موقوف بر ابن مسعود نسبت می‌دهد و به صحت آن حکم می‌کند. اما البانی در کتابش ضعیف الجامع الصغیر وزیادته (الفتح الکبیر)، ش: (۳۰۱۲) به ضعیف بودن آن حکم می‌کند. [۱۵۷] «اگر کم عقلی و حماقت مردم نمی‌بود دنیا خراب می‌شد.» [۱۵۸] «دنیا را سرور و ارباب خود قرار ندهید که شما را برده خود می‌کند.» [۱۵۹] این روایت‌ها را فخر رازی در التفسیر الکبیر (۲۲/۱۳۵ – ۱۳۶) ذکر می‌کند. و مفسر نظام الدین حسن بن محمد قمی نیشاپوری (ت بعد ۸۵۰هـ) در تفسیرش: غرائب القرآن ورغائب الفرقان روایت می‌کند. و روایت ابورافع سدر این مورد که رسول خدا صزره خود را در برابر غذایی که از یک یهودی قرض گرفته بود در رهن وی قرار داده بود روایتی صحیح است که محدثان با الفاظ مشابه آن‌را روایت کرده‌اند. و برخی از آن‌ها روایت کرده‌اند: رسول خدا درحالی فوت شد که زره وی همچنان در برابر سی صاع گندمی که از آن یهودی قرض گرفته بود به رهن وی بود. نگا: صحیح بخاری (۲۷۵۹)؛ و صحیح مسلم (۱۶۰۳) از عائشة؛ و نسائی در سنن الکبرى، ح (۶۲۴۶) از عائشة، و ح (۶۲۴۷) از ابن عباس، و ترمذی و ابن ماجه و احمد در مسندش از عائشه و ابن عباس و أسماء بنت یزید؛ و بیهقی در سنن و... و نگا: السیرة النبویة، ابن کثیر (۴/۵۶۲)