سورۀ قصص مکی و دارای ۸۸ آیه میباشد
سورة القصص (مكية وهي ثمان وثمانون آية)
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
﴿طسٓمٓ ١ تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ ٢ نَتۡلُواْ عَلَيۡكَ مِن نَّبَإِ مُوسَىٰ وَفِرۡعَوۡنَ بِٱلۡحَقِّ لِقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ٣ إِنَّ فِرۡعَوۡنَ عَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَجَعَلَ أَهۡلَهَا شِيَعٗا يَسۡتَضۡعِفُ طَآئِفَةٗ مِّنۡهُمۡ يُذَبِّحُ أَبۡنَآءَهُمۡ وَيَسۡتَحۡيِۦ نِسَآءَهُمۡۚ إِنَّهُۥ كَانَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ ٤﴾[القصص:۱-۴]
ترجمه: به نام خدای کامل الذات و الصفات رحمن رحیم. طا. سین. میم(۱) این آیات کتاب روشن است(۲) شمهای از خبر موسی و فرعون را طبق واقع برای قومی که ایمان میآورند بر تو تلاوت میکنیم(۳) فرعون در آن سرزمین برتری جست و مردم آن را شیعه شیعه و دسته دسته کرد که طائفهای از آنان را زبون نماید پسرانشان را سر میبرید و زنانشان را زنده نگه میداشت حقا که او از مفسدین بود(۴).
نکات: ﴿ٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ﴾دلالت دارد که قرآن روشن و واضح است و آیات آن را میتوان فهمید. و شیع جمع شیعه است که فرعون سیاست استعماری داشت و مردم را شیعه شیعه یعنی فرقه فرقه و دسته دسته کرد. جمعی شیعۀ این و جمعی شیعۀ دیگری بودند و به همین بهانه اختلاف ایجاد کردند و هردسته در مقابل دستههای دیگر سدی بودند و لذا به تفرقه و فساد مبتلا شدند. و هر أمتی چنین کند چنان خواهندشد و ستمکاران بر آنان فرمانروا شوند، چنانکه گفتهاند: «فرّق تسد»یعنی تفرقه بینداز و سیادت کن. و همین بلا را بر سر مسلمین آوردند.
﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ ٥ وَنُمَكِّنَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنُرِيَ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا مِنۡهُم مَّا كَانُواْ يَحۡذَرُونَ ٦ وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰٓ أُمِّ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَرۡضِعِيهِۖ فَإِذَا خِفۡتِ عَلَيۡهِ فَأَلۡقِيهِ فِي ٱلۡيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحۡزَنِيٓۖ إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَيۡكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ٧﴾[القصص:۵-۷]
ترجمه: و میخواستیم برآنان که در آن سرزمین زبون شده بودند منت گذاریم و ایشان را پیشوایان دیگران قرار دهیم و ایشان را وارث زمین گردانیم(۵) و برای ایشان در آن سرزمین تمکن و استقرارشان دهیم و به فرعون، هامان و لشکریانشان آنچه حذر میکردند بنمایانیم(۶) و به مادر موسی وحی کردیم که شیرش بده و چون بر او بیمناک شدی به دریا فکنش و نترس و غم مخور که ما او را به تو برگردانیم و از پیامبران قرارش دهیم(۷).
نکات: فرعون در تضعیف بنی اسرائیل میکوشید، چون به او گفته بودند طفلی از بنی اسرائیل سلطنت او را بر طرف خواهد کرد و از قدرت خدا غافل بود، حقتعالی فرموده ارادۀ ما این بود که بنی اسرائیل را از زبونی نجات دهیم و ایشان را بر سرزمین فرعون مسلط نماییم وقدرت خود را به فرعون و فرعونیان بفهمانیم، پس شروع کرده به بیان چگونگی تحقق ارادۀ خود و قصۀ موسی و تسلط او بر سرزمین مصر. ولی عدهای از کسانی که به قرآن اعتقاد ندارند و با اخبار مجعوله قرآن را تأویل میکنند با اینکه هیچ کس حق تأویل آیات قرآن را ندارد جز خدای تعالی چنانکه در مقدمه ثابت کردیم. ایشان این آیات را تأویل میکنند به آمدن فرزندی از نسل رسول خداصو تسلط بر زمین! در حالی که این آیات صریح است در قدرت نمایی حق در قصۀ فرعون و حضرت موسی÷، چنانکه کلمات ﴿وَنُرِيدُ﴾و ﴿وَنُمَكِّنَ﴾و ﴿وَنُرِيَ فِرۡعَوۡنَ﴾همه به صیغۀ متکلم مع الغیر در پی هم آمده است.
﴿فَٱلۡتَقَطَهُۥٓ ءَالُ فِرۡعَوۡنَ لِيَكُونَ لَهُمۡ عَدُوّٗا وَحَزَنًاۗ إِنَّ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا كَانُواْ خَٰطِِٔينَ ٨ وَقَالَتِ ٱمۡرَأَتُ فِرۡعَوۡنَ قُرَّتُ عَيۡنٖ لِّي وَلَكَۖ لَا تَقۡتُلُوهُ عَسَىٰٓ أَن يَنفَعَنَآ أَوۡ نَتَّخِذَهُۥ وَلَدٗا وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ ٩ وَأَصۡبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَٰرِغًاۖ إِن كَادَتۡ لَتُبۡدِي بِهِۦ لَوۡلَآ أَن رَّبَطۡنَا عَلَىٰ قَلۡبِهَا لِتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ١٠ وَقَالَتۡ لِأُخۡتِهِۦ قُصِّيهِۖ فَبَصُرَتۡ بِهِۦ عَن جُنُبٖ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ ١١﴾ [القصص:۸-۱۱]
ترجمه: پس پیروان فرعون موسی را از آب گرفتند تا برای ایشان دشمنی و اندوهی گردد حقا که فرعون، هامان و لشکریانش خطا کار بودند(۸) و زن فرعون گفت این طفل نور چشم من، تو و مایۀ شادی ما است او را مکشید شاید ما را سود دهد یا به فرزندیش بگیریم و ایشان درک نمیکردند(۹) و دل مادر موسی از صبر تهی گشت محققاً نزدیک بود قصه را اظهار کند اگر دل وی را محکم نگه نداشته بودیم تا از مؤمنان باشد(۱۰) و (مادر موسی) به خواهر موسی گفت از پی او برو پس خواهر موسی، موسی را از دور بدید در حالی که خاندان فرعون درک نمیکردند(۱۱).
نکات: مادر موسی بر خدا توکل کرد و موسی را در میان صندوقی گذاشت و در رود نیل افکند، چون صندوق حرکت کرد دل مادر موسی به لرزه و طپش افتاد گویا ریشۀ جانش قطع میشود، خداوند به ارادۀ خود قلب او را به آرامش و صبر نگاه داشت و گرنه ممکن بود فریاد کشد و خود و شوهر و فرزندش را به کشتن دهد. فرعون کاخی داشت بر لب رود نیل، چون صندوقی را میان آب بدید به مأمورین دستور داد صندوق را از آب گرفتند و به حضور وی آوردند، چون درب صندوق را برداشتند طفل پاکیزۀ جذابی را دیدند، زن فرعون حضرت آسیه مجذوب آن طفل گردید و گفت: این طفل را نگهدار که برای ما فرزندی باشد. از آن طرف خواهر موسی به دنبال صندوق آمد و متوجه شد که مأمورین فرعون طفل را از آب ربودند.
﴿وَحَرَّمۡنَا عَلَيۡهِ ٱلۡمَرَاضِعَ مِن قَبۡلُ فَقَالَتۡ هَلۡ أَدُلُّكُمۡ عَلَىٰٓ أَهۡلِ بَيۡتٖ يَكۡفُلُونَهُۥ لَكُمۡ وَهُمۡ لَهُۥ نَٰصِحُونَ ١٢ فَرَدَدۡنَٰهُ إِلَىٰٓ أُمِّهِۦ كَيۡ تَقَرَّ عَيۡنُهَا وَلَا تَحۡزَنَ وَلِتَعۡلَمَ أَنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ ١٣﴾[القصص:۱۲-۱۳]
ترجمه: و شیرهای دایگان را قبلا بر او ناگوار نمودیم پس خواهر موسی گفت: آیا شما را به خانوادهای دلالت کنم که برای شما آن طفل را سرپرستی کند و خیرخواه او باشند(۱۲) پس او را بسوی مادرش برگرداندیم تا دیدهاش روشن گردد و غم نخورد و بداند که وعدۀ خدا حق است ولیکن بیشترشان نمیدانند(۱۳).
نکات: چون حضرت موسی÷بدست فرعونیان افتاد مجذوب او شدند و بنا شد کسی را بیاورند که او را شیر دهد، هر دایهای آمد و شیر به دهان او گذاشت او ننوشید و رو گردانید، خواهر موسی گفت: ما خانوادهای سراغ داریم که خیرخواهند برای او، هامان شنید و حدس زد که این دختر باید این طفل و خانوادۀ او را بشناسد گفت: خیرخواه او برای چه باشند؟ خواهر موسی گفت: خیرخواه فرعونند. و مقصود از وعد الله شاید در خواب از طرف خدا به او وعده داده بودند و شاید در بیداری صدای ملکی را شنیده بود و شاید از پیامبری شنیده بود.
﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُۥ وَٱسۡتَوَىٰٓ ءَاتَيۡنَٰهُ حُكۡمٗا وَعِلۡمٗاۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٤ وَدَخَلَ ٱلۡمَدِينَةَ عَلَىٰ حِينِ غَفۡلَةٖ مِّنۡ أَهۡلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيۡنِ يَقۡتَتِلَانِ هَٰذَا مِن شِيعَتِهِۦ وَهَٰذَا مِنۡ عَدُوِّهِۦۖ فَٱسۡتَغَٰثَهُ ٱلَّذِي مِن شِيعَتِهِۦ عَلَى ٱلَّذِي مِنۡ عَدُوِّهِۦ فَوَكَزَهُۥ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيۡهِۖ قَالَ هَٰذَا مِنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِۖ إِنَّهُۥ عَدُوّٞ مُّضِلّٞ مُّبِينٞ ١٥﴾ [القصص:۱۴-۱۵]
ترجمه: و چون به قوت رسید و کمال یافت او را حکم و دانش بدادیم و بدینگونه جزا میدهیم نیکوکاران را(۱۴) و هنگام غفلت مردم شهر، وارد شهر شد و در آن شهر دو مرد را دید که قصد کشتن یکدیگر را دارند یکی از پیروان او و آن دیگری از دشمنان او بود آنکه از پیروان او بود بر ضد آنکه دشمن بود او را به فریادرسی خواست، پس موسی مشتی بر او زد که او در گذشت (فوت نمود) موسی گفت این کار از عمل شیطان است که وی دشمنی گمراهکنندۀ آشکار است(۱۵).
نکات: مقصود از جملۀ: ﴿بَلَغَ أَشُدَّهُۥ وَٱسۡتَوَىٰٓ﴾، همان رسیدن به کمال قوت که سن ۱۸ تا ۳۰ باشد. و جملۀ ﴿ءَاتَيۡنَٰهُ حُكۡمٗا وَعِلۡمٗا﴾دلالت دارد که در همان سالها که در مصر بوده مقام نبوت عطا شده [۲۸۷]و کلمۀ ﴿مِن شِيعَتِهِۦ﴾دلالت دارد که همان ایام پیروانی داشته و آن مرد قبطی که به مشتِ حضرت موسی وفات کرد از کارمندان فرعون بلکه نانوای او بوده است. از آیۀ بعد استفاده میشود که زدن مشت بر قبطی که موجب قبض روح او بشود، جایز نبوده و این عمل را از عمل شیطان دانسته و ممکن است ﴿هَٰذَا مِنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ﴾برگردد به اقتتال.
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمۡتُ نَفۡسِي فَٱغۡفِرۡ لِي فَغَفَرَ لَهُۥٓۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ ١٦ قَالَ رَبِّ بِمَآ أَنۡعَمۡتَ عَلَيَّ فَلَنۡ أَكُونَ ظَهِيرٗا لِّلۡمُجۡرِمِينَ ١٧ فَأَصۡبَحَ فِي ٱلۡمَدِينَةِ خَآئِفٗا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا ٱلَّذِي ٱسۡتَنصَرَهُۥ بِٱلۡأَمۡسِ يَسۡتَصۡرِخُهُۥۚ قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰٓ إِنَّكَ لَغَوِيّٞ مُّبِينٞ ١٨﴾ [القصص:۱۶-۱۸]
ترجمه: موسی گفت: پروردگارا حقا که من به خود ستم کردم پس مرا بیامرز، پس خدا او را آمرزید زیرا خداست که آمرزندۀ رحیم است(۱۶) گفت پروردگارا به پاس این نعمت که مرا دادی هرگز پشتیبان بدکاران نخواهم شد (۱۷) پس در آن شهر در حال ترس شب را به روز آورد و مراقب بود که ناگاه آن کسیکه روز پیش از او یاری خواسته بود او را به فریادرسی میخواند موسی به وی گفت حقا که تو گمراه آشکاری(۱۸).
نکات: اگر اسم اشارۀ ﴿هَٰذَا﴾در آیۀ قبل به اقتتال برگردد، مقصود این میشود که مقاتلۀ دو نفر با یکدیگر از عمل شیطان است نه مشت زدن موسی، در این صورت معنی ﴿ظَلَمۡتُ نَفۡسِي﴾این است که من به خود ستم کردم که وارد این شهر شدم، بنابراین موسی گناهی مرتکب نشده ولی این معنی خلاف ظاهر است.
﴿فَلَمَّآ أَنۡ أَرَادَ أَن يَبۡطِشَ بِٱلَّذِي هُوَ عَدُوّٞ لَّهُمَا قَالَ يَٰمُوسَىٰٓ أَتُرِيدُ أَن تَقۡتُلَنِي كَمَا قَتَلۡتَ نَفۡسَۢا بِٱلۡأَمۡسِۖ إِن تُرِيدُ إِلَّآ أَن تَكُونَ جَبَّارٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡمُصۡلِحِينَ ١٩ وَجَآءَ رَجُلٞ مِّنۡ أَقۡصَا ٱلۡمَدِينَةِ يَسۡعَىٰ قَالَ يَٰمُوسَىٰٓ إِنَّ ٱلۡمَلَأَ يَأۡتَمِرُونَ بِكَ لِيَقۡتُلُوكَ فَٱخۡرُجۡ إِنِّي لَكَ مِنَ ٱلنَّٰصِحِينَ ٢٠ فَخَرَجَ مِنۡهَا خَآئِفٗا يَتَرَقَّبُۖ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ ٢١﴾ [القصص:۱۹-۲۱]
ترجمه: پس همین که خواست به آنکه دشمن هر دوشان بود دست بگشاید او گفت: ای موسی مگر میخواهی مرا بکشی چنانکه دیروز یکی را کشتی نمیخواهی مگر آنکه ستمگری در این سرزمین باشی و نمیخواهی که از مصلحین بوده باشی(۱۹) و از آنسوی شهر مردی شتابان آمد و گفت: ای موسی به راستی که بزرگان دربارۀ تو رأی میزنند که بکشندت، پس بیرون رو که من از خیرخواهانم(۲۰) پس موسی از آن شهر ترسان و نگران بیرون رفت گفت: پروردگارا مرا از گروه ستمگران نجات بخش(۲۱).
نکات: حضرت موسی÷پس از قتل قبطی روز دیگر دید همان سبطی که دیروز با یکی از قبطیان در آویخته امروز با دیگری به جنگ پرداخته و موسی را به یاری خواست، حضرت موسی خواست سبطی را یاری کند آنکه دشمن هر دو بود یعنی آن قبطی فریاد کرد که ای موسی میخواهی مرا بکشی چنانکه دیروز دیگری را کشتی. و چون خبر قتل قبطی منتشر شد، فرعون با أمراء خود دربارۀ موسی÷مشورت کرد، ایشان گفتند: او را به قتل برسان. یک نفر که تاریخ میگوید مؤمن آل فرعون به نام حزبیل بوده خود را به موسی÷رسانید و گفت: فرار کن که ایشان رأی بر قتل تو دادهاند، موسی در حال ترس فرار کرد.
﴿وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلۡقَآءَ مَدۡيَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّيٓ أَن يَهۡدِيَنِي سَوَآءَ ٱلسَّبِيلِ ٢٢ وَلَمَّا وَرَدَ مَآءَ مَدۡيَنَ وَجَدَ عَلَيۡهِ أُمَّةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ يَسۡقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ ٱمۡرَأَتَيۡنِ تَذُودَانِۖ قَالَ مَا خَطۡبُكُمَاۖ قَالَتَا لَا نَسۡقِي حَتَّىٰ يُصۡدِرَ ٱلرِّعَآءُۖ وَأَبُونَا شَيۡخٞ كَبِيرٞ ٢٣ فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰٓ إِلَى ٱلظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَآ أَنزَلۡتَ إِلَيَّ مِنۡ خَيۡرٖ فَقِيرٞ ٢٤ فَجَآءَتۡهُ إِحۡدَىٰهُمَا تَمۡشِي عَلَى ٱسۡتِحۡيَآءٖ قَالَتۡ إِنَّ أَبِي يَدۡعُوكَ لِيَجۡزِيَكَ أَجۡرَ مَا سَقَيۡتَ لَنَاۚ فَلَمَّا جَآءَهُۥ وَقَصَّ عَلَيۡهِ ٱلۡقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفۡۖ نَجَوۡتَ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ ٢٥﴾[القصص:۲۲-۲۵]
ترجمه: و چون رو به سوی مدین کرد گفت: امیدوارم پروردگارم مرا به راه مستقیم هدایت کند(۲۲) و چون به آب مدین رسید بر سر آن گروهی از مردم را دید که (گوسفندان خود را) آب میدادند و نزدیک آنان دو زنی را دید که خود (و یا گوسفندان خود را) نگه میداشتند و منع میکردند، موسی گفت: قصۀ شما چیست؟ گفتند: ما (گوسفندانمان را)آب ندهیم تا شبانان بروند، و پدرمان پیری کهنسال است(۲۳) پس موسی گوسفندانشان را آب داد آنگاه سوی سایه رفت و گفت: پروردگارا من به آنچه از خیر سویم فرستی محتاجم(۲۴) پس یکی از آن دو دختر که با حیا راه میرفت نزد وی آمد و گفت: پدرم دعوتت میکند تا تو را برای آبی که به (دامهای) ما دادی پاداش بدهد، پس چون نزد وی آمد و سرگذشتهای خود را بر او حکایت کرد او گفت: نترس که از گروه ستمگران نجات یافتی(۲۵).
نکات: جملۀ ﴿تِلۡقَآءَ مَدۡيَنَ﴾دلالت دارد که حضرت موسی÷چون متوجه بیابان مدین شد و راه آن را نمیدانست و به خدا امید داشت که او را راهنمائی کند و موسی هشت روز و شب با پای پیاده و گرسنه میرفت و جز علف بیابان چیزی نیافت و پای او مجروح شد تا به مدین رسید بر سر آب چاهی که مردم هجوم کرده بودند و برای گوسفندان خود از آن چاه آب میکشیدند، حضرت موسی÷در آنجا دو دختری را دید که خود را از مردان حفظ میکردند و از مردم کناره گرفته بودند و منتظر بودند تا مردم بروند و آنها گوسفندان خود را سیراب کنند. حضرت موسی÷با اینکه گرسنه بود به انجام حاجت ایشان پرداخت و دلو را از دست مردم گرفت و به زودی گوسفندان ایشان را آب داد و لذا ایشان زودتر از روزهای دیگر به خانه برگشتند و مطلب را به پدرشان شعیب عرضه داشتند. پس شعیب موسی را دعوت به منزل کرد که پاداش او را بدهد، موسی نزد شعیب آمد، ولی بین راه به دختر شعیب گفت: ما به دنبال زنان راه نمیرویم من جلو میروم تو برای آنکه مرا راهنمایی کنی ریگی بینداز به طرفی که باید بروم و سر خود را پائین انداخت و نظری به آن دختر نکرد و دختر شعیب چون آمد او را دعوت کرد دیده به زمین افکند و با او سخن گفت، از این رفتار و کردار، دختر شعیب فهمید او مرد أمین و متدیّنی است و لذا نزد پدر تمجید کرد و گفت او قوی و أمین است.
﴿قَالَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا يَٰٓأَبَتِ ٱسۡتَٔۡجِرۡهُۖ إِنَّ خَيۡرَ مَنِ ٱسۡتَٔۡجَرۡتَ ٱلۡقَوِيُّ ٱلۡأَمِينُ ٢٦ قَالَ إِنِّيٓ أُرِيدُ أَنۡ أُنكِحَكَ إِحۡدَى ٱبۡنَتَيَّ هَٰتَيۡنِ عَلَىٰٓ أَن تَأۡجُرَنِي ثَمَٰنِيَ حِجَجٖۖ فَإِنۡ أَتۡمَمۡتَ عَشۡرٗا فَمِنۡ عِندِكَۖ وَمَآ أُرِيدُ أَنۡ أَشُقَّ عَلَيۡكَۚ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ٢٧ قَالَ ذَٰلِكَ بَيۡنِي وَبَيۡنَكَۖ أَيَّمَا ٱلۡأَجَلَيۡنِ قَضَيۡتُ فَلَا عُدۡوَٰنَ عَلَيَّۖ وَٱللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَكِيلٞ ٢٨﴾
[القصص:۲۶-۲۸]
ترجمه: یکی از دختران گفت: ای پدر، او را اجیر کن زیرا که او برای تو بهترین اجیر قوی و أمین است(۲۶) (شعیب) گفت: من میخواهم یکی از این دو دختر خود را زن تو نمایم به شرط آن که هشت سال اجیر من شوی و اگر ده سال تمام کنی به اختیار خودت و من ارادۀ سختگیری بر تو ندارم به زودی اگر خدا بخواهد مرا از شایستگان خواهی یافت(۲۷) موسی گفت: همین قرار میان من و تو که هریک از دو مدت را بسر بردم بر من ستمی نشود و خدا بر آنچه میگوییم وکیل است(۲۸).
نکات: دختران شعیب از کشیدن آب، قوت و نیروی موسی÷را فهمیدند و از مکالمۀ با او و همراه آمدن با او تا منزل امانت او را فهمیدند و لذا به پدرشان پیشنهاد کردند که او را أجیر گردان زیرا او هم قوی و هم أمین است. و جملۀ ﴿عَلَىٰٓ أَن تَأۡجُرَنِي﴾دلالت دارد که در نکاح میتوان مدت اجاره را صداق قرار داد ولی باید مدت معینی باشد. در این آیات اشارۀ ضمنی است که حضرت موسی احوال خود را از طفولیت و انداختن مادرش او را به رود نیل تا جوانی خود را برای شعیب ÷نقل کرده و چون فرار نموده و به مدین آمده برای چه آمده و لذا شعیب به او گفت: نترس نجات یافتهای و از خطرها آسوده گشتهای.
﴿فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى ٱلۡأَجَلَ وَسَارَ بِأَهۡلِهِۦٓ ءَانَسَ مِن جَانِبِ ٱلطُّورِ نَارٗاۖ قَالَ لِأَهۡلِهِ ٱمۡكُثُوٓاْ إِنِّيٓ ءَانَسۡتُ نَارٗا لَّعَلِّيٓ ءَاتِيكُم مِّنۡهَا بِخَبَرٍ أَوۡ جَذۡوَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ لَعَلَّكُمۡ تَصۡطَلُونَ ٢٩ فَلَمَّآ أَتَىٰهَا نُودِيَ مِن شَٰطِيِٕ ٱلۡوَادِ ٱلۡأَيۡمَنِ فِي ٱلۡبُقۡعَةِ ٱلۡمُبَٰرَكَةِ مِنَ ٱلشَّجَرَةِ أَن يَٰمُوسَىٰٓ إِنِّيٓ أَنَا ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٣٠﴾[القصص:۲۹-۳۰]
ترجمه: پس چون موسی مدت اجاره را بسر برد و با خانوادهاش سیر کرد از جانب طور آتشی دید، به خانوادۀ خود گفت: بمانید که من آتشی دیدهام شاید برایتان خبری از آن و یا جرقهای از آتش بیاورم تا شاید گرم شوید(۲۹) پس چون نزد آتش آمد از کنارۀ راست وادی در مکان مبارکی از آن درخت ندا شد که ای موسی من خودم خدای یکتا، پروردگار جهانیانم(۳۰).
نکات: حضرت موسی÷چنانکه از تواریخ استفاده میشود هنگامی که مدت قراردادش را با شعیب تمام کرد خواست برود مصر فامیل خود را ببیند و لذا با خانواده و گلۀ گوسفند حرکت کرد و به نزدیکی کوه طور رسید در شب تاریک سردی و از جانب طور شعلهای دید، به خانوادهاش گفت بمانید تا من پارهای از آتش یا خبری بیاورم و چون به طور رسید و درختی را شعلهور دید تعجب کرد زیرا دید درخت سبز است نه شعله درخت را میسوزاند و نه سبزی و رطوبت درخت شعله را خاموش میکند. در اوایل سورۀ نمل مطالبی راجع به این آیه ذکر کردیم مراجعه شود.
﴿وَأَنۡ أَلۡقِ عَصَاكَۚ فَلَمَّا رَءَاهَا تَهۡتَزُّ كَأَنَّهَا جَآنّٞ وَلَّىٰ مُدۡبِرٗا وَلَمۡ يُعَقِّبۡۚ يَٰمُوسَىٰٓ أَقۡبِلۡ وَلَا تَخَفۡۖ إِنَّكَ مِنَ ٱلۡأٓمِنِينَ ٣١ ٱسۡلُكۡ يَدَكَ فِي جَيۡبِكَ تَخۡرُجۡ بَيۡضَآءَ مِنۡ غَيۡرِ سُوٓءٖ وَٱضۡمُمۡ إِلَيۡكَ جَنَاحَكَ مِنَ ٱلرَّهۡبِۖ فَذَٰنِكَ بُرۡهَٰنَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِۦٓۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ ٣٢﴾[القصص:۳۱-۳۲]
ترجمه: و ندا شد که عصای خود را بیفکن پس چون (بیفکند) آن را بدید حرکت و جنبش میکند گویا ماری است، روگردانید برای فرار و به عقب نظر نکرد، (خطاب شد) ای موسی بیا و نترس که تو از امان یافتگانی(۳۱) دستت را به گریبانت بر تا سپید بدون عیب بیرون آید و برای رفع هراس دست خویش را به پهلو بچسبان. که این دو، دو برهان است از پروردگارت برای فرعون و بزرگان او به راستی که ایشان گروهی فاسقانند(۳۲).
نکات: جملۀ: ﴿وَلَّىٰ مُدۡبِرٗا....﴾دلالت دارد که موسی از مار شدن عصا ترسید و فرار کرد بنابراین مار شدن و یا اژدها شدن عصا کار موسی نبود و جناب او به کلی بیخبر بود و این اعجاز کار خدا بود.
جملۀ: ﴿قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ﴾دلالت دارد بر اینکه خسران دنیا و آخرت فرعونیان برای فسق و فجورشان بوده است.
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلۡتُ مِنۡهُمۡ نَفۡسٗا فَأَخَافُ أَن يَقۡتُلُونِ ٣٣ وَأَخِي هَٰرُونُ هُوَ أَفۡصَحُ مِنِّي لِسَانٗا فَأَرۡسِلۡهُ مَعِيَ رِدۡءٗا يُصَدِّقُنِيٓۖ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ ٣٤ قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجۡعَلُ لَكُمَا سُلۡطَٰنٗا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيۡكُمَا بَِٔايَٰتِنَآۚ أَنتُمَا وَمَنِ ٱتَّبَعَكُمَا ٱلۡغَٰلِبُونَ ٣٥﴾
[القصص:۳۳-۳۵]
ترجمه: موسی گفت: پروردگارا، من کسی از ایشان را کشتهام، پس میترسم که مرا بکشند(۳۳) و برادرم هارون از من در سخن فصیحتر است، پس وی را با من به مددکاری بفرست که تصدیقم کند زیرا من میترسم که مرا تکذیب کنند (۳۴) خدا فرمود بازویت را به برادرت محکم خواهیم کرد و برای شما هردو سلطهای قرار خواهیم داد، پس آنها بهسبب آیات ما نمیتوانند به شما دست یابند (آزار ویا غلبه کنند) شما و کسانی که پیرویتان نمایند، پیروزید(۳۵).
نکات: در زبان موسی گرهی بود که مانند برادرش فصیح نبود، چون موسی دستور یافت برای هدایت قوم فرعون، و این کار مشکلی بود و لذا از خدا یاری خواست، حقتعالی برادرش را نیز نبوت داد و همراه او نمود و نیز قول پیروزی و دفع دشمن را نیز به او وحی نمود و قلب او را تقویت کرد.
﴿فَلَمَّا جَآءَهُم مُّوسَىٰ بَِٔايَٰتِنَا بَيِّنَٰتٖ قَالُواْ مَا هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّفۡتَرٗى وَمَا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِيٓ ءَابَآئِنَا ٱلۡأَوَّلِينَ ٣٦ وَقَالَ مُوسَىٰ رَبِّيٓ أَعۡلَمُ بِمَن جَآءَ بِٱلۡهُدَىٰ مِنۡ عِندِهِۦ وَمَن تَكُونُ لَهُۥ عَٰقِبَةُ ٱلدَّارِۚ إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٣٧﴾[القصص:۳۶-۳۷]
ترجمه: پس چون موسی آیههای روشن ما را سوی ایشان آورد، گفتند: این به جز جادویی برخلاف واقع ساخته نیست و در روزگار پدران پیشین خود چنین چیزی نشنیدهایم(۳۶) و موسی گفت: پروردگارم داناتر است به حال آنکه از جانب وی هدایت آورده و آنکه عاقبت آن سرای از او است، به راستی که ستمگران رستگار نمیشوند(۳۷).
نکات: جملۀ: ﴿رَبِّيٓ أَعۡلَمُ...﴾جملۀ انصافیه است که طرف را وادار به تدبّر کند و چون ستم نزد همۀ طوائف مذموم است و قوم فرعون ستم میکردند و آنکه ستم کند از رستگاری دور و به باطل موصوف است، حضرت موسی÷نیز این مطلب را برای ایشان متذکر شده است.
﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَأُ مَا عَلِمۡتُ لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرِي فَأَوۡقِدۡ لِي يَٰهَٰمَٰنُ عَلَى ٱلطِّينِ فَٱجۡعَل لِّي صَرۡحٗا لَّعَلِّيٓ أَطَّلِعُ إِلَىٰٓ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّي لَأَظُنُّهُۥ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٣٨ وَٱسۡتَكۡبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُۥ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ إِلَيۡنَا لَا يُرۡجَعُونَ ٣٩ فَأَخَذۡنَٰهُ وَجُنُودَهُۥ فَنَبَذۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡيَمِّۖ فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلظَّٰلِمِينَ ٤٠ وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَا يُنصَرُونَ ٤١﴾[القصص:۳۸-۴۱]
ترجمه: و فرعون گفت: ای بزرگان، من برای شما خدایی غیر از خودم نمیشناسم، پس ای هامان برایم آتشی بر گل بر افروز (و آجر بساز) پس برایم کوشکی (گلدستهای) بساز، شاید بر خدای موسی اطلاع یابم و به درستی که من او را از دروغگویان میپندارم(۳۸) و او و سپاهیانش در آن سرزمین به ناحق تکبر ورزیدند و پنداشتند که به سوی ما باز گردانده نمیشوند(۳۹) پس او و سپاهیانش را گرفتیم و آنها را به دریا افکندیم، پس ببین فرجام ستمگران چگونه بود(۴۰) و ایشان را امامانی قرار دادیم که به سوی آتش فرامیخواندند و روز قیامت یاری نشوند(۴۱).
نکات: بزرگانی که خود را به فرعون فروختهاند، باید تعیین سعادت، شقاوتشان، سرنوشت دنیا و آخرت و عقایدشان به نظر فرعون باشد و حتی درکشان تابع درک فرعون باشد، آیا فرعون که میگفت گلدستهای بسازید که من بالای آن بروم و به خدای موسی مطلع شوم او نمیفهمید که بر سر کوههای بلند رفتن موجب اطلاع یافتن بر خدا نمیشود؟!. ﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ﴾دلالت دارد که أئمه و امام بر هر پیشوائی اطلاق میشود چه رهبر کفار باشد و چه رهبر مؤمنین.
﴿وَأَتۡبَعۡنَٰهُمۡ فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا لَعۡنَةٗۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ هُم مِّنَ ٱلۡمَقۡبُوحِينَ ٤٢ وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ مِنۢ بَعۡدِ مَآ أَهۡلَكۡنَا ٱلۡقُرُونَ ٱلۡأُولَىٰ بَصَآئِرَ لِلنَّاسِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لَّعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ ٤٣﴾ [القصص:۴۲-۴۳]
ترجمه: و به دنبالشان در این دنیا لعنتی کردیم و روز قیامت ایشان از زشتکاران و نکوهیدگانند(۴۲) و به تحقیق موسی را کتاب دادیم پس از آنکه نسلهای نخستین را هلاک نمودیم برای اینکه موجب بیناییها برای مردم و هدایت و رحمت باشد شاید مردم پند گیرند(۴۳).
نکات: خردمندان باید عبرت گیرند و برای دو روز دنیا وسائل لعنت دنیا و آخرت خود را فراهم نسازند و ریاست دنیا و شهرت طلبی ایشان را مانند فرعونیان گول نزند. و کلمۀ ﴿بَصَآئِرَ﴾دلالت دارد که حقتعالی کتب آسمانی خود را ساده و روشن قرار داده تا برای مردم موجب بصیرت و هدایت و رحمت باشد.
﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ ٱلۡغَرۡبِيِّ إِذۡ قَضَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَى ٱلۡأَمۡرَ وَمَا كُنتَ مِنَ ٱلشَّٰهِدِينَ ٤٤ وَلَٰكِنَّآ أَنشَأۡنَا قُرُونٗا فَتَطَاوَلَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡعُمُرُۚ وَمَا كُنتَ ثَاوِيٗا فِيٓ أَهۡلِ مَدۡيَنَ تَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِنَا وَلَٰكِنَّا كُنَّا مُرۡسِلِينَ ٤٥ وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ ٱلطُّورِ إِذۡ نَادَيۡنَا وَلَٰكِن رَّحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أَتَىٰهُم مِّن نَّذِيرٖ مِّن قَبۡلِكَ لَعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ ٤٦﴾[القصص:۴۴-۴۶]
ترجمه: و هنگامی که فرمان نبوت را به موسی دادیم تو در ناحیۀ غربی نبودی و حضور نداشتی(۴۴) ولی ما نسلها ایجاد کردیم که عمرهایشان به درازا کشید و طولانی شد و تو در میان اهل مدین اقامت نداشتی که آیات ما را بر ایشان بخوانی و لیکن ما بودیم که مأمور میفرستادیم(۴۵) و آن دم که در ناحیۀ طور ندا دادیم تو نبودی ولیکن (وحی این اخبار به تو) رحمتی از پروردگار توست تا قومی را که قبل از تو بیمدهندهای سویشان نیامده بیمدهی شاید ایشان پند گیرند(۴۶).
نکات: جملۀ: ﴿مَا كُنتَ بِجَانِبِ ٱلۡغَرۡبِيِّ﴾و جملۀ: ﴿مَا كُنتَ مِنَ ٱلشَّٰهِدِينَ﴾و جملۀ: ﴿مَا كُنتَ ثَاوِيٗا...﴾و ﴿مَا كُنتَ بِجَانِبِ ٱلطُّورِ﴾، این چهار جمله دلالت دارد بر کذب اخبار واردۀ در کتب حدیث که حضرت محمدصقبل از انبیا بوده و یا اینکه وصی او علی بن ابی طالب قبل از انبیاء بوده و با همۀ انبیا بوده زیرا وقتی که خود محمدصبا انبیا و زمان انبیاء÷نباشد و از حال انبیا اطلاعی نداشته باشد و به واسطۀ وحی الهی پس از چهل سالگی مطلع شود به طریق أولی وصی او نبوده و بیاطلاع بوده است. «فَلَعْنَةُ اللهِ عَلَی الـجَعَّالَینَ وَالكَاذِبِینَ والُمضِلِّینَ وَالغُلَاة».
﴿وَلَوۡلَآ أَن تُصِيبَهُم مُّصِيبَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡ فَيَقُولُواْ رَبَّنَا لَوۡلَآ أَرۡسَلۡتَ إِلَيۡنَا رَسُولٗا فَنَتَّبِعَ ءَايَٰتِكَ وَنَكُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٤٧ فَلَمَّا جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ مِنۡ عِندِنَا قَالُواْ لَوۡلَآ أُوتِيَ مِثۡلَ مَآ أُوتِيَ مُوسَىٰٓۚ أَوَ لَمۡ يَكۡفُرُواْ بِمَآ أُوتِيَ مُوسَىٰ مِن قَبۡلُۖ قَالُواْ سِحۡرَانِ تَظَٰهَرَا وَقَالُوٓاْ إِنَّا بِكُلّٖ كَٰفِرُونَ ٤٨ قُلۡ فَأۡتُواْ بِكِتَٰبٖ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ هُوَ أَهۡدَىٰ مِنۡهُمَآ أَتَّبِعۡهُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٤٩ فَإِن لَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَيۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٥٠﴾[القصص:۴۷-۵۰]
ترجمه: و اگر نه این بود که چون به سزای اعمالشان مصیبتی و عذابی به ایشان برسد، بگویند پروردگارا چرا رسولی برایمان نفرستادی تا آیاتت را پیروی کنیم و از مؤمنان شویم (تو را به رسالت نمیفرستادیم)(۴۷) امّا چون از نزد ما حق بهسویشان آمد، گفتند: چرا مانند آنچه سابقا به موسی داده شده به او داده نشده است؟ آیا پیش ازاین به آنچه به موسی داده شد کافر نشدند؟ گفتند: دو سحر پشتیبان یکدیگرند. و گفتند: البته ما به همه و هریک از آنها کافریم(۴۸) بگو اگر راست میگویید از جانب خدا کتابی بیاورید که هدایت کنندهتر از این دو باشد تا من آن را پیروی کنم اگر شما راستگویانید(۴۹) پس اگر تو را اجابت نکردند بدان که فقط از هوسهای خود پیروی میکنند و کیست گمراهتر از آنکه هوی و هوس خود را بدون هدایت الهی پیروی کند، حقّاً که خدا گروه ستمگران را هدایت نمیکند(۵۰).
نکات: مقصود از این آیات این است که خدای تعالی برای دفع عذرهای کفار، پیامبران خود را با کتاب فرستاده و عذرهای ایشان چند چیز بوده و خواهد بود:
۱- چون عذاب الهی را ببینند خواهند گفت چرا رسولی نفرستادی و چنین عذری را برای تأسف نمیآورند بلکه برای عدم طاقت بر عذاب.
۲- چرا معجزاتی مانند موسی ندارد درحالی که به هر دو کافر شدند. و جملۀ ﴿سِحۡرَانِ تَظَٰهَرَا﴾ممکن است صفت باشد برای حضرت موسی و هارون از باب مبالغه یعنی؛ «ساحران تظاهرا»، و ممکن است صفت باشد برای حضرت موسی و حضرت محمد÷، و ممکن است صفت باشد برای دو کتاب؛ تورات و قرآن و این احتمال سوم ظاهرتر است. جملۀ ﴿قُلۡ فَأۡتُواْ بِكِتَٰبٖ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ هُوَ أَهۡدَىٰ﴾دلالت دارد که یکی از جهات اعجاز قرآن جهت هدایت آنست، یعنی تمام دانشمندان جهان عاجزند و نمیتوانند هدایتی به مانند هدایت قرآن بیاورند، یعنی هر کس طالب هدایت واقعی است باید به قرآن مراجعه کند.
﴿وَلَقَدۡ وَصَّلۡنَا لَهُمُ ٱلۡقَوۡلَ لَعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ ٥١ ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِهِۦ هُم بِهِۦ يُؤۡمِنُونَ ٥٢ وَإِذَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِهِۦٓ إِنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّنَآ إِنَّا كُنَّا مِن قَبۡلِهِۦ مُسۡلِمِينَ ٥٣ أُوْلَٰٓئِكَ يُؤۡتَوۡنَ أَجۡرَهُم مَّرَّتَيۡنِ بِمَا صَبَرُواْ وَيَدۡرَءُونَ بِٱلۡحَسَنَةِ ٱلسَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ٥٤ وَإِذَا سَمِعُواْ ٱللَّغۡوَ أَعۡرَضُواْ عَنۡهُ وَقَالُواْ لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَٰلُكُمۡ سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡ لَا نَبۡتَغِي ٱلۡجَٰهِلِينَ ٥٥﴾[القصص:۵۱-۵۵]
ترجمه: و به تحقیق این گفتار را (این قرآن و یا این دلائل را) پی در پی برای ایشان آوردیم شاید متذکر گردند(۵۱) آنان که پیش از قرآن کتابشان دادیم همانان به این کتاب ایمان میآورند(۵۲) و چون بر ایشان تلاوت شود گویند به آن ایمان آوردیم زیرا که حق و از طرف پروردگار ما است ما پیش از آن مسلمان و مطیع بودیم(۵۳) ایشانند که به واسطۀ صبرشان دوبار پاداش داده میشوند و بدی را به نیکی برطرف میکنند و از آنچه روزی ایشان کردهایم انفاق میکنند(۵۴) و چون سخن لغوی بشنوند از آن اعراض کنند و گویند اعمال ما خاص ما و اعمال شما خاص شما است سلام بر شما ما راه جاهلان را نمیجوییم(۵۵).
نکات: ﴿ٱلۡقَوۡلَ﴾ممکن است عبارت باشد از قرآن که آیات آن پی در پی و به تدریج آمده و برای تذکر مفیدتر بوده تا اینکه تمامش یک مرتبه نازل گردد، و ممکن است انبیاء و مواعظ و کتب ایشان مقصود باشد، و ممکن است دلائل مذکوره در آیات قبل و بعد باشد. و معنی سوم ظاهرتر است. و مقصود از جملۀ ﴿ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِهِۦ....﴾عدهای از نصاری بودند که با جعفر بن ابی طالب÷از حبشه آمدند و ایمان آوردند و این قضیه در مکه واقع شد، زیرا این سوره مکی است، پس مقصود عبدالله بن سلام و سلمان و مانند ایشان که در مدینه ایمان آوردند نمیباشد. و جملۀ: ﴿وَيَدۡرَءُونَ بِٱلۡحَسَنَةِ ٱلسَّيِّئَةَ﴾و جملۀ: ﴿وَإِذَا سَمِعُواْ ٱللَّغۡوَ.....﴾دلالت دارد که مؤمنین اوّلیه مورد حملات و بدگویی کفار و اذیت و آزار ایشان بودند ولی با صبر و حوصله و سکوت دفع شر ایشان را مینمودند، پس زمان ما نیز اگر کسی حق را پذیرفت و از این جهت مورد حملات جهال شد باید به سکوت و حوصله دفع نماید. ﴿وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ﴾دلالت دارد که باید از هرچه و هر مالی که حلال است و خدا به انسان روزی نموده، زکات پرداخت شود. و رسول خداصفرموده: «حصنوا أموالكم بالزكاة» [۲۸۸]، یعنی: «اموال خود را با دادن زکات نگاهبانی کنید.» و در کتاب تهذیب نقل شده است که: «بَيْنَا رَسُولُ اللهِ فِي الْـمَسْجِدِ إِذْ قَالَ: قُمْ يَا فُلَانُ قُمْ يَا فُلَانُ حَتَّى أَخْرَجَ خَمْسَةَ نَفَرٍ فَقَالَ: اُخْرُجُوا مِنْ مَسْجِدِنَا لَا تُصَلُّونَ فِيهِ وَأَنْتُمْ لَا تُزَكُّونَ» [۲۸۹]، یعنی: «روزی رسول اکرمصدر مسجد بود که پنج نفر را دستور داد از مسجد بیرون روند و فرمود: از مسجد ما بیرون روید و در آن نماز نخوانید زیرا شما زکات نمیپردازید.»
﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُۚ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ ٥٦ وَقَالُوٓاْ إِن نَّتَّبِعِ ٱلۡهُدَىٰ مَعَكَ نُتَخَطَّفۡ مِنۡ أَرۡضِنَآۚ أَوَ لَمۡ نُمَكِّن لَّهُمۡ حَرَمًا ءَامِنٗا يُجۡبَىٰٓ إِلَيۡهِ ثَمَرَٰتُ كُلِّ شَيۡءٖ رِّزۡقٗا مِّن لَّدُنَّا وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ ٥٧﴾[القصص:۵۶-۵۷]
ترجمه: محققاً تو هرکه را دوست داری هدایت نمیکنی ولیکن خدا هرکه را بخواهد هدایت میکند و او اهل هدایت را بهتر شناسد(۵۶) و گفتند: اگر با تو پیرو هدایت شویم از سرزمین خودمان ربوده شویم و آواره شویم. آیا در حرم امنی جایشان ندادیم که میوهجات و محصولات هرچیز که رزقی از نزد ماست به سوی آن فراهم میشود ولیکن بیشترشان نمیدانند(۵۷).
نکات: جملۀ: ﴿لَا تَهۡدِي....﴾دلالت دارد که رسول خداصجز بشارت و ترسانیدن چیزی را برعهده ندارد ونمیتواند، خصوصاً امور تکوینی وبه خصوص انقلاب فکری کسی به او واگذار نشده و او طالب هدایت را از غیر طالب نمیشناسد، وکار آنحضرت ارائۀ طریق است نه ایصال الی المطلوب. و مقصود از جملۀ: ﴿نُتَخَطَّفۡ مِنۡ أَرۡضِنَآ﴾گفتار مردم است که میگویند: اگر ما حق را بپذیریم از شهر و یا از قریه ما را خارج میکنند. خدا جواب داده که این زمین شما محصولی نداشت ما محصول و طعام شما را از جاهای دیگر برای شما فراهم کردهایم مانند مکه که محصولی ندارد، پس خدایی که رزق شما را از جای دیگر به شما میرساند ایمان او را برحفظ مکان مقدم بدارید.
﴿وَكَمۡ أَهۡلَكۡنَا مِن قَرۡيَةِۢ بَطِرَتۡ مَعِيشَتَهَاۖ فَتِلۡكَ مَسَٰكِنُهُمۡ لَمۡ تُسۡكَن مِّنۢ بَعۡدِهِمۡ إِلَّا قَلِيلٗاۖ وَكُنَّا نَحۡنُ ٱلۡوَٰرِثِينَ ٥٨ وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهۡلِكَ ٱلۡقُرَىٰ حَتَّىٰ يَبۡعَثَ فِيٓ أُمِّهَا رَسُولٗا يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِنَاۚ وَمَا كُنَّا مُهۡلِكِي ٱلۡقُرَىٰٓ إِلَّا وَأَهۡلُهَا ظَٰلِمُونَ ٥٩ وَمَآ أُوتِيتُم مِّن شَيۡءٖ فَمَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتُهَاۚ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٦٠﴾
[القصص:۵۸-۶۰]
ترجمه: چه قریههای بسیاری را هلاک کردیم که به رفاه عیش مغرور بودند و این مسکنهای ایشان است که پس از ایشان کسی درآنها جز اندکی سکونت نکردند و ما خود ارث برنده بودیم(۵۸) و پروردگارت هلاککنندۀ این قریهها نبود تا در مرکز آنها پیامبری فرستد که آیات ما را بر ایشان تلاوت کند و ما هلاککنندۀ این قریهها نبودهایم مگر در حالی که اهل آنها ستمگر بودند(۵۹) و آنچه به شما داده شد کالای دنیا و زینت آنست و آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است آیا به تعقّل نمیپردازید(۶۰).
نکات: جملۀ: ﴿بَطِرَتۡ مَعِيشَتَهَا﴾دلالت دارد که انسان نباید به رفاه زندگی و خوشی آن مغرور و غافل گردد. ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ....﴾دلالت دارد که تا خدا اتمام حجت به وجود رسولی و کتابی نکند، کسی را عذابی نمیکند. و جملۀ: ﴿وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ﴾دلالت دارد که مقصود از جملۀ: ﴿أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ﴾زندۀ دنیوی نیست بلکه حیات اخروی عند الرب است که عند الله هم بهتر و هم باقیتر است و دنیای فانی نیست.
﴿أَفَمَن وَعَدۡنَٰهُ وَعۡدًا حَسَنٗا فَهُوَ لَٰقِيهِ كَمَن مَّتَّعۡنَٰهُ مَتَٰعَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا ثُمَّ هُوَ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ مِنَ ٱلۡمُحۡضَرِينَ ٦١ وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ فَيَقُولُ أَيۡنَ شُرَكَآءِيَ ٱلَّذِينَ كُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ ٦٢ قَالَ ٱلَّذِينَ حَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَوۡلُ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ أَغۡوَيۡنَآ أَغۡوَيۡنَٰهُمۡ كَمَا غَوَيۡنَاۖ تَبَرَّأۡنَآ إِلَيۡكَۖ مَا كَانُوٓاْ إِيَّانَا يَعۡبُدُونَ ٦٣ وَقِيلَ ٱدۡعُواْ شُرَكَآءَكُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَهُمۡ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۚ لَوۡ أَنَّهُمۡ كَانُواْ يَهۡتَدُونَ ٦٤﴾ [القصص:۶۱-۶۴]
ترجمه: آیا کسی که او را وعدۀ نیکو دادیم و او به آن خواهد رسید مانند کسی است که کالای زندگی این دنیا را به او دادهایم سپس او روز قیامت از احضارشدگان است(۶۱) و روزی که خدا ندایشان کند و گوید شریکان من که شما میپنداشتید کجایند(۶۲) آنان که گفتار خدا برضررشان محقق شده گویند: پروردگارا این کسانند که گمراه کردهایم، گمراهشان کردیم چنانکه گمراه بودیم به سوی تو از اینها بیزاری میآوریم اینان ما را پرستش نمیکردند(۶۳) و گفته شود شریکانی که خودتان تراشیده بودید بخوانید پس آنان را بخوانند اما جوابشان ندهند و عذاب را دیدهاند اگر هدایتپذیر بودند(۶۴).
نکات: جملۀ ﴿مِنَ ٱلۡمُحۡضَرِينَ﴾دلالت دارد که اهل ایمان مانند اهل دنیا نیستند و در قیامت مانند یکدیگر نباشند زیرا اهل دنیا را در محکمۀ إلهی به دست مأمورین احضار کنند، ولی اهل ایمان با میل و رغبت حاضر باشند. و جملۀ: ﴿وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ...﴾دلالت دارد که روز قیامت چندین مرتبه ندا شوند گاهی رؤساء و گمراهکنندگان و گاهی پیروان. مقصود از جملۀ: ﴿مَا كَانُوٓاْ إِيَّانَا يَعۡبُدُونَ﴾این است که اینان ما را عبادت نمیکردند بلکه هوی و هوس خود را بنده بودند. و در جملۀ: ﴿وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ﴾، چندین احتمال دادهاند محتمل است مقصود از رؤیت، رؤیت عقلی باشد یعنی اگر هدایتپذیر بودند به دیدۀ عقل عذاب خدا را میدیدند و دست از کفر و عناد خود بر میداشتند.
﴿وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ فَيَقُولُ مَاذَآ أَجَبۡتُمُ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ٦٥ فَعَمِيَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَنۢبَآءُ يَوۡمَئِذٖ فَهُمۡ لَا يَتَسَآءَلُونَ ٦٦ فَأَمَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَعَسَىٰٓ أَن يَكُونَ مِنَ ٱلۡمُفۡلِحِينَ ٦٧﴾[القصص:۶۵-۶۷]
ترجمه: و روزی که خدا ایشان را ندا میکند و میگوید پیامبران را چه جواب دادید و چه مقدار اجابت کردید(۶۵) آن روز خبرها از ایشان نهان گردد و از یکدیگر نپرسند (۶۶) پس اما کسی که توبه کرده و ایمان آورده و عمل شایسته نموده امید است از رستگاران باشد(۶۷).
نکات: روز قیامت گاهی از پیامبران باز خواست شود و گاهی از امتان. اما از پیامبران چنانکه در آیۀ ۱۰۹ سورۀ مائده ذکر شد و اما از امتان مانند آیۀ فوق که چون خدا ندایشان کند ایشان حیرانند مانند: کوران و بیخبران و جرأت سؤال از یکدیگر ندارند چنانکه فرموده ﴿فَهُمۡ لَا يَتَسَآءَلُونَ﴾. جملۀ: ﴿فَعَسَىٰٓ أَن يَكُونَ مِنَ ٱلۡمُفۡلِحِينَ﴾دلالت دارد که هرکس دارای ایمان، عمل صالح و جامع صفات رستگاری باشد باز باید مغرور نشود زیرا خدا برای او رستگاری را حتمی معین نکرده است. در این صورت چقدر غافل است آنکه غرق فساد اخلاق و نادان است و گول اخباری را میخورد که کذابین نوشته اند؛ هرکس فلان کاری را که چه بسا بدعت باشد انجام دهد بهشت برای او واجب است. مثلا ؛ قبر فلان را زیارت کند و یا برای فلان بندۀ مقرب تباکی (گریه و زاری) کند بهشت برای او واجب گردد و به همین دروغها مردم را به عصیان و نادانی مغرور میکنند!
﴿وَرَبُّكَ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُ وَيَخۡتَارُۗ مَا كَانَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٦٨ وَرَبُّكَ يَعۡلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمۡ وَمَا يُعۡلِنُونَ ٦٩ وَهُوَ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ لَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِي ٱلۡأُولَىٰ وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَهُ ٱلۡحُكۡمُ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ ٧٠﴾[القصص:۶۸-۷۰]
ترجمه: و پروردگارت هرچه بخواهد میآفریند و انتخاب میکند. اختیار به دست آنان نیست، خدا منزه و برتر است از آنچه شریک او قرار میدهند (۶۸) و پروردگارت آنچه در سینههایشان پنهان میکنند و آنچه آشکار میکنند میداند (۶۹) و اوست خدای کامل الذات و الصفاتی که نیست معبودی جز او ستایش در دنیا و آخرت مخصوص اوست و خاص اوست فرمان و به سوی او بازگشت میشوید(۷۰).
نکات: جملۀ: ﴿يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُ وَيَخۡتَارُ﴾راجع به خلقت تکوینی موجودات است که هرطور بخواهد خلق میکند و انتخاب و اختیار چگونگی خلقت با خداست. و کملۀ ﴿مَا﴾در اینجا برای غیر ذوی العقول است، ولی بعضی خواستهاند به این آیه استدلال کنند که اختیار انتخاب رسول و زمامدار و خلیفه نیز به دست خداست در حالی که کلمۀ ﴿مَن﴾در آیه نیست که اطلاق بر ذوی العقول گردد البته از آیات دیگر استفاده میشود که انتخاب رسول با خداست ولی انتخاب زمامدار با خدا باشد از آیات قرآن استفاده نمیشود. حقتعالی در آیۀ ۱۲۴ سورۀ انعام فرموده: ﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَيۡثُ يَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥ﴾ [۲۹۰] اما راجع به زمامدار و امام چیزی نفرموده که اختصاص انتخاب به خودش را بفهماند. اینان برای اینکه انتخاب امام و زمامداران را نیز حق خدا بدانند استدلال کردهاند به اینکه منتخب مردم خطا و اشتباه میکند ولی منتخب خدا خطا و اشتباه ندارد، در حالی که در آیات قرآن مکرر تصریح شده به خطای رسولان که همگی منتخب خدا میباشند [۲۹۱]تا اینکه حضرت یونس عرض میکند ﴿سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٨٧﴾ [۲۹۲] زیرا در نفرین خود و کنارهگیری خطا و اشتباه کرده بود. و خدا به محمدصمیفرماید: ﴿لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ﴾، و در سورۀ توبه آیۀ ۴۲ فرموده: ﴿عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعۡلَمَ ٱلۡكَٰذِبِينَ﴾ [۲۹۳] و همچنین در سورۀ حجرات آیۀ ۶ میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ أَن تُصِيبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِينَ﴾ [۲۹۴] که رسول اکرمصدر تحریم حلال و در إذن قعود به منافقین و در ترتیب اثر به خبر فاسق اشتباه کرده و خطا نموده و خدا او را آگاه کرده. پس، از این آیات و مانند اینها که در قرآن بسیار است استفاده میشود که منتخبین خدا مصون از اشتباه و خطا نیستند. به اضافه کسانی که انتخاب زمامدار را مخصوص خدا میدانند مقصودشان تثبیت خلافت حضرت علی÷است درحالی که آن حضرت در انتخاب و عزل و نصب مأمورین خود مصون از اشتباه نبوده، قیس بن سعد بن عباده را از مصر معزول کرد به خدعۀ معاویه و معاویه خوشحال شد و به واسطۀ عزل او بر مصر غالب گردید، و زیاد بن ابیه را فرماندار فارس و جاهای دیگر قرار داد و او شیعیان حضرت را شناخت و سپس بسیاری را کشت و همین طور بسیاری از فرمانداران از طرف علی÷خیانت کردند. پس منتخب و رسولان خدا که مورد وحی میباشند خطا دارند چگونه امامی که به او وحی نمیشود مصون از خطا باشد، و همچنین در عزل و نصب سایر امامان و اولیاء، هرکس بخواهد بداند به کتب تاریخ و نامههای نهج البلاغه مراجعه کند. و به اضافه حضرت موسی÷چنانکه قرآن خبر داده هفتاد نفر از قومش را انتخاب کرد برای بردن به کوه طور و شنیدن سخن خدا و آن هفتاد نفر فاسد و بلکه ظالم و کافر از آب در آمدند، پس انتخاب و منتخب خدا و رسول نیز مصون از خطا و اشتباه نیست. در جملۀ ﴿وَلَهُ ٱلۡحُكۡمُ﴾مقدم شده خبر بر مبتدا و این، حصر را میفهماند یعنی صدور حکم منحصرا حق خدا است و کس دیگر در حکم دینی نباید دخالت کند و فتوی دهد.
﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِن جَعَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمُ ٱلَّيۡلَ سَرۡمَدًا إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَنۡ إِلَٰهٌ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَأۡتِيكُم بِضِيَآءٍۚ أَفَلَا تَسۡمَعُونَ ٧١ قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِن جَعَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمُ ٱلنَّهَارَ سَرۡمَدًا إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَنۡ إِلَٰهٌ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَأۡتِيكُم بِلَيۡلٖ تَسۡكُنُونَ فِيهِۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ ٧٢ وَمِن رَّحۡمَتِهِۦ جَعَلَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ لِتَسۡكُنُواْ فِيهِ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ٧٣﴾
[القصص:۷۱-۷۳]
ترجمه: بگو به من خبر دهید اگر خدا تا روز قیامت شب را برایتان دائم قرار دهد کدام معبودی جز الله برای شما روشنی آورد آیا نمیشنوید(۷۱) بگو مرا خبر دهید اگر خدا روز را برایتان تا روز قیامت دائم کند کدام معبودی جز الله برای شما شبی آورد که در آن آرام گیرید آیا نمیبینید(۷۲) و از رحمت خود شب و روز را برای شما قرار داد تا در شب آرام گیرید و در روز از فضل او بجویید و شاید سپاس گزارید(۷۳).
نکات: فوائد و منافع شب و روز آنقدر است که بشر نمیتواند إحصاء کند از آن جمله اگر روز نباشد و آفتاب نتابد تمام گیاهان و اشجار فاسد میشود و رنگهای بشری زرد و میکروبها مسلط میگردد. و اگر شب نباشد و دائماً آفتاب باشد انسان و سایر حیوانات آرام نمیگیرند و خصوصا انسان در حرص خود را فانی میکند و خستگی را از خود دفع نمینماید. و به اضافه ساعات و دقائق مفید نخواهد شد.
﴿وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ فَيَقُولُ أَيۡنَ شُرَكَآءِيَ ٱلَّذِينَ كُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ ٧٤ وَنَزَعۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةٖ شَهِيدٗا فَقُلۡنَا هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ فَعَلِمُوٓاْ أَنَّ ٱلۡحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ ٧٥﴾
[القصص:۷۴-۷۵]
ترجمه: و روزی که خدا ایشان را ندا کند و بگوید کجایند شریکان من که شما گمان میکردید(۷۴) و از هر امّتی گواهی بیاوریم پس (منحرفان را) بگوییم برهان خود را بیاورید پس بدانند که حق خاص خدا است و آنچه ساخته بودند نابود گردد (۷۵).
نکات: آیۀ ۷۴ با آیۀ ۶۲ بدون کم و زیاد تکرار شده برای تأکید، کوبیدن، مذمت مشرکین و انحطاط ایشان.
﴿إِنَّ قَٰرُونَ كَانَ مِن قَوۡمِ مُوسَىٰ فَبَغَىٰ عَلَيۡهِمۡۖ وَءَاتَيۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡكُنُوزِ مَآ إِنَّ مَفَاتِحَهُۥ لَتَنُوٓأُ بِٱلۡعُصۡبَةِ أُوْلِي ٱلۡقُوَّةِ إِذۡ قَالَ لَهُۥ قَوۡمُهُۥ لَا تَفۡرَحۡۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡفَرِحِينَ ٧٦ وَٱبۡتَغِ فِيمَآ ءَاتَىٰكَ ٱللَّهُ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَۖ وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ ٱلدُّنۡيَاۖ وَأَحۡسِن كَمَآ أَحۡسَنَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَۖ وَلَا تَبۡغِ ٱلۡفَسَادَ فِي ٱلۡأَرۡضِۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِينَ ٧٧﴾[القصص:۷۶-۷۷]
ترجمه: به راستی که قارون از قوم موسی بود پس بر آنان ستم کرد و آنقدر گنجها به او دادیم که حمل صندوقهای آن بر گروه مردان توانا سنگینی میکرد، هنگامی که قوم او به او گفتند: شادی مکن که خدا شادی کنندگان به دنیا را دوست نمیدارد(۷۶) و در آنچه خدا به تو داده سرای آخرت را بجوی و سهم خود را از این دنیا فراموش مکن و چنانکه خدا به تو نیکی کرده نیکی کن و در این سرزمین فساد مجوی که خدا مفسدین را دوست نمیدارد(۷۷).
نکات: قارون از خویشان موسی و از مؤمنین به او و خوش صورت و قاری تورات بود، ولی منافق شد مانند سامری و به سبب ثروتی که فراهم کرده بود از حضرت موسی÷کناره گرفت و با پیروان خود بود و به فقراء و مساکین دستگیری نمیکرد و بر مردم تکبر میورزید. و جملۀ: ﴿وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ ٱلدُّنۡيَا﴾و نیز جملۀ: ﴿وَٱبۡتَغِ فِيمَآ ءَاتَىٰكَ ٱللَّهُ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ﴾دلالت دارد که ثروت نباید هدف باشد بلکه باید برای رسیدن به درجات معنوی، اخروی و تقرب به خدا وسیله قرار گیرد.
چیست دنیا از خدا غافل شدن
نی طلا و نقره و فرزند و زن
مال را گر بهر دین باشی حمول
نِعمَ مالٌ صالحٌ گفتش رسول
و جملۀ ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡفَرِحِينَ﴾دلالت دارد که به دنیا و ثروتش نباید شادی کرد، بلکه انسان باید به فضل و رحمت خدا شاد باشد چنانکه در سورۀ یونس آیۀ ۵۷ فرموده: ﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِكَ فَلۡيَفۡرَحُواْ هُوَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ﴾.
و ﴿مَفَاتِحَهُ﴾را ما جمع مَفتَح به فتح میم گرفتیم که به معنی صندوق باشد.
﴿قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِيٓۚ أَوَ لَمۡ يَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَهۡلَكَ مِن قَبۡلِهِۦ مِنَ ٱلۡقُرُونِ مَنۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُ قُوَّةٗ وَأَكۡثَرُ جَمۡعٗاۚ وَلَا يُسَۡٔلُ عَن ذُنُوبِهِمُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ ٧٨ فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ فِي زِينَتِهِۦۖ قَالَ ٱلَّذِينَ يُرِيدُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا يَٰلَيۡتَ لَنَا مِثۡلَ مَآ أُوتِيَ قَٰرُونُ إِنَّهُۥ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٖ ٧٩ وَقَالَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ وَيۡلَكُمۡ ثَوَابُ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لِّمَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗاۚ وَلَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلصَّٰبِرُونَ ٨٠﴾[القصص:۷۸-۸۰]
ترجمه: قارون گفت: این مال به سبب دانشی که دارم به من داده شده است. آیا او ندانست که خدا از نسلهای پیشین کسانی را هلاک کرده که به قدرت از او بیش و به جمع مال از او بیشتر بودند و گناه کاران از گناهانشان سؤال نمیشوند(۷۸) پس قارون در حال زینت و تجمّلخود، بر قومش بیرون آمد، آنان که زندگی دنیا میخواستند گفتند: ای کاش ما نیز به مانند آنچه به قارون داده شده داشتیم زیرا او صاحب بهرۀ عظیمی است(۷۹) و کسانی که دانش داشتند گفتند: وای بر شما پاداش خدا برای کسی که ایمان آورَد و عمل صالح کند بهتر است و به جز صابران به آن نرسند(۸۰).
نکات: قارون به دانش خود مغرور بود و میگفت: این مال را خودم به دانش خود به دست آوردهام! گویند: او دارای علم کیمیا بوده. و گویند: در زمان فرعون از مأمورین او بوده و اموالی را جمع کرده بود، و او با اینکه مدعی علم بود ندانست که بسیار کسانی قبل از او به ثروت و دانش متصف بودند و هلاک شدند. و چون با غلامان و کنیزان با کمرهای زرین و لباسهای فاخر از منزل خارج میشد، وبه مردم تفاخر میفروخت و لذا مردم حسرت میخوردند. رسول خداصفرمود: «إِنَّ الدِّينَارَ وَالدِّرْهَمَ أَهْلَكَا مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ وَهُمَا مُهْلِكَاكُم» [۲۹۵]. یعنی: «دینار و درهم کسانی را که پیش از شما بودند هلاک نمود و هم آنها شما را هلاک کنندهاند.» و در حدیث دیگری فرمود: «فَوَ اللَّهِ مَا الْفَقْرُ أَخْشَى عَلَيْكُمْ وَلَكِنِّي أَخْشَى عَلَيْكُمْ أَنْ تُبْسَطَ لَكُمُ الدُّنْيَا كَمَا بُسِطَتْ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ فَتَنَافَسَوهَا كَمَا تَنَافَسُوهُم وَتُهلِكَكُم كَمَا أَهْلَكَتْهُم» [۲۹۶]. یعنی: «من از فقر بر شما نمیترسم ولکن میترسم که دنیا بر شما گسترده شود چنانکه بر کسانی که پیش از شما بودند گسترده شد، آنگاه به یکدیگر رشک برید و هلاکتان کند چنانکه آنان را هلاک کرد.» و أما جملۀ: ﴿وَلَا يُسَۡٔلُ عَن ذُنُوبِهِمُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ﴾، میتوان گفت این آیه با آیۀ ۹۲ سوره الحجر: ﴿فَوَرَبِّكَ لَنَسَۡٔلَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ﴾ [۲۹۷]منافات ندارد زیرا سؤال برای آن است که مجرم شناخته شود ولی چون شناخته شد احتیاجی به سؤال و جواب ندارد. و به اضافه سؤال و جواب قیامت حقیقی نیست بلکه برای تقریع و تقریر است.
﴿فَخَسَفۡنَا بِهِۦ وَبِدَارِهِ ٱلۡأَرۡضَ فَمَا كَانَ لَهُۥ مِن فِئَةٖ يَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُنتَصِرِينَ ٨١ وَأَصۡبَحَ ٱلَّذِينَ تَمَنَّوۡاْ مَكَانَهُۥ بِٱلۡأَمۡسِ يَقُولُونَ وَيۡكَأَنَّ ٱللَّهَ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ وَيَقۡدِرُۖ لَوۡلَآ أَن مَّنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡنَا لَخَسَفَ بِنَاۖ وَيۡكَأَنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٨٢ تِلۡكَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗاۚ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ ٨٣﴾[القصص:۸۱-۸۳]
ترجمه: و قارون را با خانهاش به زمین فرو بردیم و گروهی نداشت که در قبال خدا یاریش کنند و خود نصرت جوی خود نبود (۸۱) و کسانی که به دیروز آرزوی مقام وی را داشتند میگفتند: ای وای گویا خدا روزی هرکس را بخواهد از بندگانش میگشاید و تنگ میگیرد، اگر خدا بر ما منت ننهاده بود ما را نیز به زمین فرو برده بود، ای وای گویا کافران رستگار نمیشوند(۸۲) آن سرای آخرت را برای کسانی قرار دادهایم که در زمین سرکشی و فسادی نخواهند و عاقبت خاص پرهیزکاران است(۸۳).
نکات: قارون برای اینکه حضرت موسی÷را تحقیر کند و زکات مال خود را نپردازد، زنا کاری را خواست و دو کسیۀ هزار دیناری به او داد و گفت: چون بنی اسرائیل جمع شدند بگو ای مردم موسی چه کاری به من دارد مرا آزار کرده، آن زن چون به منزل رفت پشیمان شد و گفت: هر کار زشتی کردهام جز افتراء بر رسول خدا. پس چون صبح شد با دو کیسۀ زر آمد و گفت: قارون دو کیسۀ زر داده که بیایم و بگویم موسی با من مراوده دارد و معاذ الله که پیغمبر خدا را افتراء بزنم و این کیسۀ دینارهای اوست که مهر او را دارد. چون حضرت موسی÷شنید غضب نمود و نفرین کرد، خطاب رسید زمین را مأمور کردیم از تو اطاعت کند، حضرت موسی÷چون قارون را دید گفت: ای زمین او را بگیر، چون تا ناف او را گرفت، قارون او را به رحم قسم داد، او اعتنا نکرد و هکذا تا به زمین فرو رفت، بنی اسرائیل گفتند: موسی این کار را کرده که مال او را تصاحب کند، پس موسی÷دعا کرد اموال و خانۀ او به زمین فرو رفت [۲۹۸]. ابو سعید از رسول خدا÷روایت کرده که آن حضرت فرمود: «أَلقِ الله فَقِیراً وَلاتَلَقَهُ غنیًّا. قَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ، كَیفَ لِي بِذَلِكَ؟ قَالَ: مَا سُئِلْتَ لاَ تَمَنع وَمَا رُزِقْتَ لاَتَخبَأْ. قَالَ: یا رَسُولَ اللهِ، كَیفَ لِي بِذَلِكَ؟ قَالَ: هُوَ ذَاكَ وَإِلَّا فَالنَّارُ» [۲۹۹]. یعنی: «خدا را ملاقات کن در حالی که فقیر باشی نه غنی! گفت: یا رسول الله، چگونه میتوانم چنین باشم؟ پیغمبرصفرمود: آنچه از تو خواستند منع مکن و آنچه روزی داده شدی پنهان مکن. عرض کرد یا رسول الله چگونه میتوانم این طور باشم؟ فرمود: راه همین است و إلا آتش است!»
متأسفانه با وجود چنین آثار و آیات روشن قرآن، ثروتمندان همیشه توجهشان به مادیات معطوف بوده و حقوق إلهی را نمیپردازند و تحصیل پول را بر چیزهای دیگر مقدم میدارند چنانکه وضع مسکن و معاش فقرا و وضع کارشان و موضوعات دیگر این مطلب را ثابت میکند و مشکلات و فجایع دنیای امروز از قبیل تنگدستی، بیکاری، خودکشی، طلاق، تنفروشی، پارهای از آنها مربوط است به نپرداختن زکات اسلامی و حقوق فقراء که اغنیاء به ثروت مغرور بوده ثروت را عطای الهی نمیدانند بلکه مانند قارون خیال میکنند از روی عقل و تدبیر خود به ثروت رسیدهاند. جملۀ: ﴿لَا يُرِيدُونَ عُلُوّٗا....﴾دلالت دارد که انسان نباید ارادۀ برتری و ریاست و کسب شهرت داشته باشد. و چنانکه در نهج البلاغه آمده حضرت امیر÷در زمان خلافتش به دو جامۀ کرباس و دو قرص نان اکتفاء مینمود [۳۰۰]، و مسلمان حقیقی باید مانند آن حضرت و سایر مسلمین صدر اول باشد که به کتاب خدا عمل کرده، سنت رسولصرا بداند و انحراف پیدا نکند. و خود را مشمول حکم خدا که فرموده ﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ﴾نموده، به سعادت دنیا و آخرت برساند.
﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ خَيۡرٞ مِّنۡهَاۖ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّيِّئَةِ فَلَا يُجۡزَى ٱلَّذِينَ عَمِلُواْ ٱلسَّئَِّاتِ إِلَّا مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٨٤ إِنَّ ٱلَّذِي فَرَضَ عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّكَ إِلَىٰ مَعَادٖۚ قُل رَّبِّيٓ أَعۡلَمُ مَن جَآءَ بِٱلۡهُدَىٰ وَمَنۡ هُوَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٨٥ وَمَا كُنتَ تَرۡجُوٓاْ أَن يُلۡقَىٰٓ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبُ إِلَّا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَۖ فَلَا تَكُونَنَّ ظَهِيرٗا لِّلۡكَٰفِرِينَ ٨٦ وَلَا يَصُدُّنَّكَ عَنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ بَعۡدَ إِذۡ أُنزِلَتۡ إِلَيۡكَۖ وَٱدۡعُ إِلَىٰ رَبِّكَۖ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٨٧ وَلَا تَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَۘ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥۚ لَهُ ٱلۡحُكۡمُ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ ٨٨﴾ [القصص:۸۴-۸۸]
ترجمه: هرکس کار نیکی آورد بهتر از آن پاداشی دارد و هرکس کار بد آرد پس آنان که کار بد کردهاند جزا داده نمیشوند جز آنچه کردهاند(۸۴) به راستی آنکه ابلاغ این قرآن را به عهدۀ تو گذاشت تو را به بازگشتگاهی(نیکو) بازگرداند، بگو پروردگارم بهتر داند چه کس هدایت آورده و چه کسی در ضلالت آشکار است (۸۵) و تو امید نداشتی که این کتاب به تو نازل گردد جز اینکه این رحمت پروردگارت بود پس پشتیبان کافران مباش(۸۶) و تو را از آیات خدا پس از آنکه بر تو نازل شده، منحرف نکنند و باز ندارند و به سوی پروردگارت دعوت کن و از مشرکین مباش(۸۷) و با خدای کامل الذات و الصفات إله و مقصد دیگری را مخوان. نیست إلهی جز او. هرچیزی جز ذات او فانی است، خاص اوست فرمان و به سوی او بازگشت میشوید (۸۸).
نکات: مقصود از معادی که خدا قول داده که رسول خود را به آنجا بر گرداند آیا قیامت است و یا مکه پس از اخراج آن: دو احتمال داده شده، پس اگر بازگشت به مکه باشد خبر غیبی و اعجاز است که محقّق گردید پس از چندین سال، و اگر قیامت باشد وعدۀ پاداشی است برای رسول خداصو ظاهر آن است که قیامت باشد. و جملۀ: ﴿وَمَا كُنتَ تَرۡجُوٓاْ...﴾دلالت دارد که محمدصقبل از رسالتش احتمال نبوت و کتاب در حق خود نمیداده و امیدی نداشته و به کلّی بیخبر بوده است، اما لطف خدا او را شامل گردیده. و جملۀ: ﴿وَلَا تَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ...﴾تا آخر، دلالت دارد که در دعاها نباید غیرخدا را خواند و خواندن غیرخدا هر کس باشد شرک است.
[۲۸۷] این تاویل جای تامل دارد؛ چراکه منظور از حکم و علم، نبوت نیست بلکه این دو صاحبشان را برای دریافت نبوت آماده میکنند و نبوت جز با دریافت وحی نخواهد بود و چنانکه از ظاهر قرآن برمیآید موسی÷به نبوت نرسید مگر زمانی که خداوند متعال در شبی معروف با او سخن گفت چنانکه در این سوره ذکر آن میآید. والله أعلم. [۲۸۸] کلینی، الکافی (۴/۶۱). و ابن بابویه قمی، من لا یحضـره الفقیه (۲/۴). و در مصادر اهل سنت: ابوداود در مراسیل از حسن به صورت مرسل؛ و بیهقی در السنن الکبرى (۶۳۸۵) و شعب الإیمان(۳۵۵۷) از أبی أمامة به صورت مرفوع؛ و طبرانی در الکبیر (۱۰۱۹۶)؛ هیثمی در الـمجمع(۳/۶۴) میگوید: در میان راویان آن موسى بن عمیر کوفی وجود دارد که متروک است. و ابونعیم در الحلیة و خطیب بغدادی در تاریخ بغداد (۱۳/۲۰) از طریق ابن مسعود به صورت مرفوع. و البانی به ضعف آن حکم کرده است. [۲۸۹] کلینی، الکافی (۳/۵۰۳) و شیخ طوسی، تهذیب الأحکام (۴/۱۱۱-۱۱۲) [۲۹۰] «خدا داناتر است کجا قرار بدهد رسالت خود را.» [الأنعام: ۱۲۴]. [۲۹۱] روشن است اشتباهاتی که گاها از پیامبران سر میزد در باب تبلیغ رسالات پروردگارشان نبوده است و به عبارتی در مضمون رسالت نبوده است. وگرنه اگر چنین امری جایز بود، هدف از بعثت آنها منتفی بوده و اطمینان به رسالات آنها وجود نداشت و خداوند به اطاعت از آنها امر نمیکرد؛ بلکه پیامبران در آنچه از جانب الله متعال ابلاغ میکنند معصوم هستند و اشتباهاتی که احیانا از ایشان سرزده در برخی از تصرفات شخصی بوده است به ویژه در روابط سیاسی آن زمان و تدبیر دنیوی و از این قبیل. [۲۹۲] «پاک و منزهی تو؛ براستی که من از ستمگرانم.» [الأنبیاء: ۸۷]. [۲۹۳] «خدا از تو بگذرد چرا إذن توقف به ایشان دادی (خوب بود إذن نمیدادی) تا برای تو راستگویان روشن گردد و دروغگویان را بدانی.» [التوبة: ۴۲]. [۲۹۴] «ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر فاسقی برای شما خبری آورد به تحقیق پردازید تا مبادا گروهی را بنادانی رنجی رسانید و بر آنچه کردهاید پشیمان گردید.» [الحجرات: ۶]. [۲۹۵] کلینی، الکافی (۲/۳۱۶) و ابن بابویه قمی، الخصال (۱/۴۳). و در مصادر اهل سنت: طبرانی در الکبیر چنانکه در مجمع الزوائد (۱۰/۲۴۵) آمده است؛ و الأوسط (۲/۲۹۴، ش: ۲۰۲۲) هیثمی (۱۰/۲۴۵) میگوید: اسناد آن حَسَن است. و همچنین: ابن حبان در صحیحش (۲/۴۶۹، ش: ۶۹۴). و بزَّار (۵/۵۱، ش: ۱۶۱۲)، هیثمی در الـمجمع (۱۰/۲۳۷) میگوید: اسناد آن جید است. و بیهقی در شعب الإیمان (۷/۲۷۷، ش: ۱۰۲۹۸). [۲۹۶] ورَّام، مجموعة ورام (۱/۱۳۲). و در مصادر اهل سنَّت: حدیث صحیحِ متفق علیه است که بخاری در صحیحش (۲۹۸۸) و مسلم در صحیحش (۲۹۶۱) و ترمذی در السنن (۲۴۶۲) روایت کردهاند و ترمذی میگوید: این حدیث حَسَن صحیح است؛ و ابن ماجه در السنن(۳۹۹۷) و أحمد در المسند: ۴/۱۳۷ و.... [۲۹۷] «پس قسم به پروردگارت که البته البته تمام ایشان را بازپرسی خواهیم نمود.» [الحجر: ۹۲]. [۲۹۸] مولف این داستان را به طور مختصر و با اندکی تصرف از تفسیر الکشف والبیان ثعلبی نیشابوری (۷/ ۲۶۴ – ۲۶۵) ذکر نموده است. و این داستان را بغوی و رازی و دیگر مفسرین در تفسیر این آیه آوردهاند. [۲۹۹] طبرانی چنانکه در مجمع الزوائد (۳/۱۲۵) آمده است. هیثمی میگوید: در روایان آن طلحة بن زید قرشی وجود دارد که ضعیف است. و حاکم در الـمستدرک ( ۴/۳۵۲)، ش: (۷۸۸۷) هر دو از ابوسعید خدری از بلال. و حاکم میگوید: این حدیث صحیح الإسناد است و شیخین آنرا تخریج نکردهاند. و ذهبی با وی موافقت نکرده و بلکه میگوید: «واهٍ». میگویم: بنابراین حدیث ضعیف است. [۳۰۰] نهج البلاغة، بخش الرسائل، الرسالة رقم ۴۵.