سورۀ رعد مدنی و دارای۴۳ آیه میباشد
سورة الرعد (مدنية وهي ثلاث وأربعون آية)
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
﴿الٓمٓرۚ تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِۗ وَٱلَّذِيٓ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ ٱلۡحَقُّ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يُؤۡمِنُونَ ١ ٱللَّهُ ٱلَّذِي رَفَعَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ بِغَيۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَاۖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ كُلّٞ يَجۡرِي لِأَجَلٖ مُّسَمّٗىۚ يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَ يُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ لَعَلَّكُم بِلِقَآءِ رَبِّكُمۡ تُوقِنُونَ ٢﴾[الرعد:۱-۲]
ترجمه: به نام خدای کامل الذّات و الصّفات رحمن رحیم. الف، لام، میم، راء، این است آیات این کتاب و آنچه از پروردگارت به تو نازل شده حق است ولیکن بیشتر مردم ایمان نمیآورند(۱) خدایی که آسمانها را بدون ستونهایی که ببینید برافراشته سپس بر جهان هستی مسلّط شده و خورشید و ماه را مسخر کرده که هریک تا مدتی نام برده شده جریان دارند، این امر را تدبیر میکند، این آیات را تفصیل میدهد، باشد که شما به ملاقات پروردگارتان یقین کنید(۲).
نکات: جملۀ: ﴿أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ ٱلۡحَقُّ﴾، دلالت دارد که آنچه از پروردگار نازل نشده از قبیل روایات، حکایات، اشعار، خوابها، قیاسها و فلسفهها یا حق نیست و یا حق بودن آن مسلم نیست. جملۀ ﴿أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يُؤۡمِنُونَ﴾، خبر الهی است که راهنمایان، طمع به ایمان همۀ مردم نداشته باشند. و حقتعالی به جملۀ: ﴿رَفَعَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ...﴾استدلال کرده برای توحید، زیرا این کرات بزرگ که در فضای مخصوص به خود، معلّق شدهاند اختصاص دادن و اختصاص پیدا کردن هریک از آنها به مکان و فضای مخصوص به خودش، ذاتی نیست زیرا اجسام متساوی هستند در احتیاج به مکان و اگر تمام اجسام اختصاص به یک مکان داشته باشند، لازم میشود اجتماع تمام اجسام در مکان واحد و این محال است. پس اختصاص دهندهای لازم است که هر جسمی را به حیّزی (جا و مکانی) اختصاص دهد، زیرا این اجسام اختصاص ذاتی ندارند بلکه مرجع و مخصّصی آنها را به مکانهای خودشان اختصاص داده که قادر و قاهر بر تمام است، و اگر خدا هم حیّزی داشته باشد احتیاج دارد به وجودی که او را به حیزی اختصاص داده باشد و اختصاص او به حیزی معین دلیل بر حدوث است و احتیاج به مخصصی دارد که آن مخصص خداست نه او.
پس ﴿رَفَعَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ﴾دلالت دارد که هر کره و جسمی که در فوق است محتاج به یک وجود قاهر قادری است که او را به همان جای خودش اختصاص داده. ﴿بِغَيۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَا﴾را میتوان گفت، آن عمد قدرت الهی است، و میتوان گفت قوۀ جاذبهای است که خدا آن را ایجاد کرده است.
و بدانکه خدای تعالی جملۀ ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ...﴾را دلیل بر توحید قرار داده و این استوا مشاهد و معلوم کسی نیست تا دلیل باشد اگر مقصود استقرار خدا بر عرش باشد و عرش مکان معینی باشد دلیل میشود که خدا قبلاً اعوجاج داشته پس استوا پیدا کرده! و به اضافه دلیل بر احتیاج او به مکان و حیّز است. پس مقصود استیلا و نفوذ اوست بر عوالم وجود بالقهر، الغلبه و التدبیر و این تدبیر مشاهد و محسوس است و دلالت بر توحید دارد [۲۲].
و یکی دیگر از دلائل بر توحید جملۀ: ﴿وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ...﴾میباشد، زیرا اختصاص دادن خورشید و ماه و ستارگان را به حرکت دائم با مقدار مخصوص و راه مخصوص، احتیاج به یک مخصص و مرجحی میباشد که قاهر و قادر بر هر چیز باشد. و مقصود از: ﴿لِأَجَلٖ مُّسَمّٗى...﴾ممکن است سیر مخصوص در مدت مخصوص به مقدار مخصوص باشد و ممکن است تا مدت انهدام عالم، تکویر و وقوف کواکب باشد که قیامت است: «سبحان القادر الذی لا یشغله شأن عن شأن ولا فعل عن فعل».
نکتۀ دیگر اینکه در اینجا الله، خود را متّصف کرده به قدرت ترفیع سماوات و تدبیر امور، تا معلوم شود چنین قادری این آیات را تفصیل و ترتیب داده تا عظمت قرآن معلوم گردد. جملۀ: ﴿لَعَلَّكُم بِلِقَآءِ رَبِّكُمۡ تُوقِنُونَ﴾دلالت دارد بر اینکه مذکور در این آیه چنانکه دلالت بر توحید دارد دلالت بر معاد نیز دارد. یعنی: آنکه قادر است بر خلق چنین اشیاء و تدبیر منظّم آنها، او قادر است بر حشر و نشر چنانکه از علی÷سؤال کردند که خدا چگونه حساب خلائق را یکدفعه میرسد؟ فرمود: چنانکه الآن ایشان را روزی میدهد یکدفعه [۲۳]و نداء ایشان را میشنود و همه را جواب میدهد دفعة واحدة.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي مَدَّ ٱلۡأَرۡضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَٰسِيَ وَأَنۡهَٰرٗاۖ وَمِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ جَعَلَ فِيهَا زَوۡجَيۡنِ ٱثۡنَيۡنِۖ يُغۡشِي ٱلَّيۡلَ ٱلنَّهَارَۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ ٣﴾[الرعد:۳]
ترجمه: و اوست خدایی که زمین را بگسترد و در آن کوههای پا برجا و نهرها قرار داد و از تمام میوهها در زمین جفت جفت قرار داد، روز را به شب میپوشاند، به راستی که در اینها نشانههاییاست برای قومی که تفکر میکنند(۳).
نکات: در این آیه حقتعالی اثبات صانع نموده به چهار چیز:
اول – به گستردن زمین که برای زمین حجم مخصوص و وسعتی قرار داده و آن را طوری گسترده که قابل زندگی باشد و تمام اینها را به اندازهای مخصوص که محتاج به مخصّص است قرار داده.
دوم – به وجود کوهها که آنها را در بعضی از جوانب زمین اختصاص داده و این خود محتاج به مخصّص است و دیگر اینکه در آنها معادن فلزات، جواهر نفیسه، نفت و قیر، گوگرد و غیره است در حالی که تاثیر خورشید در تمام زمین یک نحو است، و این اختصاصات به واسطۀ تقدیر و تدبیر قادر قاهری است. دانشمندان امروزه قایلاند بر اینکه مساحت سطح کرۀ زمین در حدود ۵۱۰۶۰۷۰۰۰ کیلومتر مربع است که از این مقدار در حدود ۱۵۰ میلیون کیلومتر مربع مساحت خشکیها و بقیه مساحت آبهاست. همچنین میگویند حجم کرۀ زمین در حدود ۱۰۸۲۸۴۱ میلیون کیلومتر مکعب، و وزن آن به طور تقریب ۵۹۷۷ تریلیون تن میباشد و وزن مخصوص زمین به طور متوسط ۵/۵ میباشد. کرۀ زمین دارای یک حرکت وضعی است که در ۲۴ ساعت یک دور به دور خود میگردد و از این گردش شبانه روز پدید میآید. سرعت این گردش در حدود ۳۱ کیلومتر در هر ثانیه میباشد و به اضافه زمین در یک مدار بیضی شکل به دور خورشید میگردد که حرکت انتقالی نام دارد و سرعت آن در این گردش در حدود ۶/۲۹ کیلومتر در ثانیه میباشد. مدت حرکت انتقالی زمین ۳۶۵ روز و ۶ ساعت است.
نکتۀ دیگر آنکه به واسطۀ سنگین بودن و فشار کوه بخارهای زیر زمین حبس میشود و متصاعد میگردد و از اطراف کوه به واسطۀ سوراخها چشمه میشود و از چشمهها نهرها جاری میگردد و لذا خدا فرموده: ﴿رَوَٰسِيَ وَأَنۡهَٰرٗا﴾.
سوم– از دلایل اثبات صانع عجائب خلقت میوهجات و نباتات است که حبه زیر زمین میرود و به واسطۀ رطوبت زمین دو رشتۀ برخلاف یکدیگر از او خارج میشود به نام ساقه و ریشه و میوههایی که دارای خواص و اثرات متضاده میباشد به وجود میآید. مثلاً ترنج پوست آن گرم و خشک است وگوشت آن گرم و تر است و ترشی آن سرد و خشک و هستۀ آن گرم و خشک است. و مثلاً انگور پوست آن سرد و خشک است و گوشت و آب آن گرم و تر است و هستۀ آن سرد و خشک است. تولّد این طبایع مختلفه از حبه، به تدبیر حکیم قادر قاهری است.
مخفی نماند مفسرین گفتهاند مقصود از ﴿زَوۡجَيۡنِ ٱثۡنَيۡنِ﴾، دو صنف شیرین و ترش و یا سرد و گرم و یا سفید و سیاه و امثال اینها است. ولی تمام اینها بر خلاف ظاهر است بلکه مقصود از ﴿زَوۡجَيۡنِ ٱثۡنَيۡنِ﴾، همان نر و ماده است که دو تا میباشد و حقتعالی تصریح کرده به آن دو، و هرمیوه و گلی نر و ماده دارد. البته خدای تعالی تمام موجودات را در عالم به طور زوج آفریده چنانکه فرموده:
﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡأَزۡوَٰجَ كُلَّهَا﴾ [۲۴]
حتی دانشمندان امروزه، جهانی در مقابل این جهان قائلند به نام جهان ضد ماده (آنتی مادهای) و میگویند اشعههای آن از کیهان و فضا آمده و دیده شده است.
بنابراین فقط خداست که متّصف به فردانیّت است.
چهارم از دلایل اثبات صانع احوال شب و روز است. و تمام اینها برای قومی است که فکر خود را به کار اندازند: ﴿لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ﴾.
﴿وَفِي ٱلۡأَرۡضِ قِطَعٞ مُّتَجَٰوِرَٰتٞ وَجَنَّٰتٞ مِّنۡ أَعۡنَٰبٖ وَزَرۡعٞ وَنَخِيلٞ صِنۡوَانٞ وَغَيۡرُ صِنۡوَانٖ يُسۡقَىٰ بِمَآءٖ وَٰحِدٖ وَنُفَضِّلُ بَعۡضَهَا عَلَىٰ بَعۡضٖ فِي ٱلۡأُكُلِۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ ٤ ۞وَإِن تَعۡجَبۡ فَعَجَبٞ قَوۡلُهُمۡ أَءِذَا كُنَّا تُرَٰبًا أَءِنَّا لَفِي خَلۡقٖ جَدِيدٍۗ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡأَغۡلَٰلُ فِيٓ أَعۡنَاقِهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ٥﴾[الرعد:۴-۵]
ترجمه: و در زمین قطعههایی است جنب یکدیگر و بوستانهایی است از انگورها، مزارع و درختان خرمای از یک ریشه و از غیر یک ریشه، که آب داده میشوند به یک آب، و بعضی را بر بعضی در میوه دادن برتری میدهیم، در این امور مسلماً برای خردمندان آیاتی وجود دارد(۴) و اگر تعجب کنی پس تعجب است قول ایشان که میگویند: آیا چون خاک شدیم آیا محققاً در خلقت تازه واقع میشویم؟ ایشاننند که به پروردگارشان کافرند و ایشانند که غلها در گردنهاشان میباشد، و ایشان اهل آتشند که در آن ماندگارند(۵).
نکات: در این آیه نیز دلایلی برای توحید و اثبات صانع آورده، که از آن جمله: زمینهای مجاور یکدیگر که خورشیدشان یکی، و کواکبشان در تاثیر فرقی ندارد میبینی بعضی سست و نرم و بعضی سخت، بعضی شنزار و بعضی خاک نرم، بعضی شورهزار بعضی غیر آن، بعضی روییده میشود و بعضی روییده نمیشود. و این اختلاف در صفات به تقدیر قادر علیم است.
به اضافه در یک بوستان درختهایی که از یک آب، آبداده شده، و از یک زمین و یک هوا استفاده کردهاند میوههای مختلف الصّفات در طعم، رنگ، لذّت و خاصیت، به بار میآورند. دو درخت انگور جنب یکدیگر، یکی ترش مزه و یکی شیرین مزه، یکی سیاه و دیگری سرخ، یک شاخه گل بلکه یک برگ گل طرفی از آن سیاه وطرف دیگری از آن سرخ است از آن سرخ است، با اینکه برگ گل در نهایت لطافت است، و باید مؤثّر در این طرف و آن طرف آن فرقی نکند. پس مسلّم میشود که یک مدبّری غیر از وسایل طبیعی دارد. با این همه آیات تعجّب است که چگونه کفار چنین قدرتی را باور نکرده و میگویند چطور پس از خاک شدن ما زنده خواهیم شد؟!، و ایشان دارای سه صفت میباشند:
اول: کافر به پروردگار و کافر به علم و قدرت و قول او هستند. و امّا انکار قدرت برای اینکه گویا خدا را فاعل موجب میدانند و یا میگویند: او به واسطۀ ابوین، سایر و سائل طبیعی ایجاد میکند، پس بدون واسطه قادر نیست، و یا میگویند: خدا عالم به جزئیّات نیست و عاصی و مطیع را نمیداند، و یا اخبار او را که در کتب آسمانی گفته راست نمیدانند، پس در حقیقت خدای کامل الذات و الصفات را منکرند.
دوم: زنجیر جهل و تعصب در گردنشان بسته شده است.
سوم: اینکه در دوزخ جاویدند. پس، از این آیه معلوم میشود غیر کافر مخلد در دوزخ نیست.
﴿وَيَسۡتَعۡجِلُونَكَ بِٱلسَّيِّئَةِ قَبۡلَ ٱلۡحَسَنَةِ وَقَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِمُ ٱلۡمَثُلَٰتُۗ وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغۡفِرَةٖ لِّلنَّاسِ عَلَىٰ ظُلۡمِهِمۡۖ وَإِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ ٦ وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ ءَايَةٞ مِّن رَّبِّهِۦٓۗ إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرٞۖ وَلِكُلِّ قَوۡمٍ هَادٍ ٧﴾[الرعد:۶-۷]
ترجمه: و از تو با شتاب بدی را قبل از خوبی میجویند، و حال آنکه پیش از ایشان عقوبتهایی گذشته و به درستی که پروردگار تو برای مردم بر ستمشان صاحب آمرزش است، و به راستی که پروردگار تو دارای عقاب سختی است(۶) و آنان که کافرند میگویند: چرا بر این رسول آیه و معجزهای از پروردگارش نازل نمیشود، همانا تو ترسانندهای، و برای هر قومی رهنمایی است(۷).
نکات: مقصود از بدی که میخواستند نزول عذاب بود، و مقصود از حسنه؛ عافیت، راحت و مهلت الهی بوده. کفار میگفتند: بر ما عذاب نازل کن و از ما ایمان مخواه، ﴿فَأَمۡطِرۡ عَلَيۡنَا حِجَارَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ أَوِ ٱئۡتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٖ﴾ [۲۵]!! و مقصود از ﴿ٱلۡمَثُلَٰتُ﴾و عقوبتها، عذابهایی است که بر اقوام گذشته فرود آمده که موجب عبرت برای ایشان نشده.
و جملۀ: ﴿لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ...﴾دلالت دارد که از رسول خداصمعجزه میخواستند، و خدا در جواب ایشان فرموده فقط تو منذری، و اما معجزه به اختیار و ارادۀ تو نیست. این آیه رد است بر کسانی که برای مرشدان، اقطاب و یا امامان هزاران معجزه جعل نمودهاند.
بدانکه: ﴿وَلِكُلِّ قَوۡمٍ هَادٍ﴾، عطف است بر ﴿مُنذِرٞ﴾که خبر است از برای ﴿أَنتَ﴾پس معنی چنین میشود: تو منذری و تو برای هر قومی هادی میباشی. و اگر «واو» آن، واو استیناف باشد معنی چنین میشود: تو منذری و برای هر قومی چه از گذشتگان و چه از آیندگان، هدایت کنندهای است از انبیاء و علماء.
﴿ٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا تَحۡمِلُ كُلُّ أُنثَىٰ وَمَا تَغِيضُ ٱلۡأَرۡحَامُ وَمَا تَزۡدَادُۚ وَكُلُّ شَيۡءٍ عِندَهُۥ بِمِقۡدَارٍ ٨ عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ ٱلۡكَبِيرُ ٱلۡمُتَعَالِ ٩ سَوَآءٞ مِّنكُم مَّنۡ أَسَرَّ ٱلۡقَوۡلَ وَمَن جَهَرَ بِهِۦ وَمَنۡ هُوَ مُسۡتَخۡفِۢ بِٱلَّيۡلِ وَسَارِبُۢ بِٱلنَّهَارِ ١٠﴾ [الرعد:۸-۱۰]
ترجمه: خدا میداند آنچه را که هر زنی و یا هر مادهای حامله میشود و آنچه را رحمها میکاهند و آنچه را میافزایند و هر چیزی نزد او بمقدار است(۸) دانای به غیب و آشکار بزرگ است و برتر است(۹) یکسان است از شما نزد خدا آنکه گفت خود را پنهان کند و آنکه آن را آشکار گرداند و آنکه در شب مخفی باشد و در روز آشکارا(۱۰).
نکات: در این آیه تذکّر است بر اینکه خدا به تمام معلومات جزئی و کلی داناست، هر زنی و یا هر مادهای حامله میشود میداند دختر است یا پسر و یا نر است و یا ماده. به راه سعادت میرود و یا شقاوت، و آنچه رحم زن ساقط میکند و یا از خود طفل میکاهد و ناقص میکند و یا به اصل خلقت آن میافزاید و یا دو قلو و سه قلو زیاد میشود. مختصر آنکه به تمام کیفیّات رحم داناست.
و جملۀ: ﴿وَكُلُّ شَيۡءٍ عِندَهُۥ بِمِقۡدَارٍ﴾، دلالت دارد که هر چیز را به مقدار لازم خلق کرده و هر چیز اندازه و مقدار دارد، و از آن اندازه که خلق فرموده کم و زیاد نمیشود و گر نه فاسد میشود. موجودات مجردۀ از جسم و غیرمجرده، همه اندازه دارند. مثلاً؛ روح انسان اندازهای دارد. و مقصود از غیب، چیزی است که از نظر مخلوق پنهان است حتی انبیاء و ملائکه نمیدانند. و مقصود از کبیر، بزرگی مقدار و حجم نیست بلکه مقصود بزرگی قدرت و عظمت است.
﴿لَهُۥ مُعَقِّبَٰتٞ مِّنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ يَحۡفَظُونَهُۥ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡۗ وَإِذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ سُوٓءٗا فَلَا مَرَدَّ لَهُۥۚ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَالٍ ١١﴾[الرعد:۱۱]
ترجمه: فرشتگانی پی در پی از جلو او و از پشت سر او وجود دارد که به امر خدا او را حفظ میکنند، به راستی که خدا تغییر نمیدهد آنچه را که راجع به قومی است تا اینکه ایشان آنچه راجع به خودشان (و نفسانیّاتشان) است، تغییر دهند و چون خدا برای قومی بدیی را بخواهد، پس برای آن برگردانیدنی نیست و برای ایشان جز خدا هیچ سرپرستی نباشد(۱۱)
نکات: برای هر انسانی فرشتگانی مامورند که او را از آفات و حوادث گوناگون و فساد حفظ کنند؛ طبق بسیاری از احادیث.
بنابراین ممکن است مقصود از ﴿مُعَقِّبَٰتٞ﴾همان فرشتگان باشد. و ممکن است جملۀ ﴿لَهُۥ مُعَقِّبَٰتٞ﴾صفت باشد برای ﴿سَارِبُۢ بِٱلنَّهَارِ﴾که در آیۀ قبل ذکر شد. پس معنی چنین میشود: نزد خدا یکسان است آن کس که خود را پنهان کند و آن کس که بیرون آید با گماشتگانی از جلو و عقب خود که حافظین او باشند، که همه مقهور ارادۀ حق میباشند.
جملۀ: ﴿فَلَا مَرَدَّ لَهُۥ﴾، دلالت دارد چون خدا ارادۀ سوءای کند نمیتوان ارادۀ حق را برگرداند. و جملۀ: ﴿وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَالٍ﴾، دلالت دارد که ملت اسلام اکنون مورد غضب خدا و محل ارادۀ سوء او میباشند، زیرا والی ندارند و سرپرستی برای خود انتخاب نکردهاند، و لذا علی÷در جواب رسالت ابو درداء و ابو هریره به معاویه مینویسد: «وَالْوَاجِبُ فِي حُكْمِ اللهِ وَ حُكْمِ الْإِسْلَامِ عَلَى الْـمُسْلِمِينَ بَعْدَ مَا يَمُوتُ إِمَامُهُمْ أَنْ لَا يَعْمَلُوا عَمَلًا وَ لَا يُحْدِثُوا حَدَثاً وَ لَا يُقَدِّمُوا يَداً وَ لَا رِجْلًا وَ لَا يَبْدَءُوا بِشَيْءٍ قَبْلَ أَنْ يَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِم إِمَامَاً» [۲۶]و چون مسلمین به این کار اقدام ننمودهاند و بلکه به کلی از قوانین اسلامی بیاطلاع میباشند طبق این آیه مورد غضب حقتعالی واقع شدهاند.
﴿هُوَ ٱلَّذِي يُرِيكُمُ ٱلۡبَرۡقَ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَيُنشِئُ ٱلسَّحَابَ ٱلثِّقَالَ ١٢ وَيُسَبِّحُ ٱلرَّعۡدُ بِحَمۡدِهِۦ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ مِنۡ خِيفَتِهِۦ وَيُرۡسِلُ ٱلصَّوَٰعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَن يَشَآءُ وَهُمۡ يُجَٰدِلُونَ فِي ٱللَّهِ وَهُوَ شَدِيدُ ٱلۡمِحَالِ ١٣﴾ [الرعد:۱۲-۱۳]
ترجمه: اوست آنکه برق را برای ترسانیدن و برای امیدوار کردن به شما مینمایاند و ابرهای سنگین بار را پدید میآورد (۱۲) و رعد تسبیح میکند به ستایش او و فرشتگان از ترس او. و خدا صاعقهها را میفرستد، پس آن را به هرکس که بخواهد میرساند، و ایشان دربارۀ خدا مجادله میکنند و عقوبت او سخت است(۱۳).
نکات: حقتعالی در این آیات چند عدد از آیات قدرت خود را ذکر نموده:
اول: برق است که غالباً قبل از باریدن در هوا ابر ظاهر میشود، و چون برقی زد عدهای که منتظر باراناند امیدوار میشوند مانند آنان که در زمین چیزی کاشتهاند و یا زراعت ایشان آب نخورده و یا هوای ایشان کثیف شده. و عدهای دیگر میترسند مانند آنان که چیزی را در آفتاب گذاشتهاند برای خشکاندن، و یا جنسی دارد که در میان باران فاسد میشود. و اما آیات قدرت بودن برق، از این جهت است که برق جنبۀ آتشی و حرارت دارد و از میان ابرها که تر و رطوبت است و ضدّیت با حرارت و آتش دارد، ایجاد میگردد «إیجاد الضد من الضد» و این دلیل بزرگی است بر عدم تصادف و وجود قادر قاهری که آن را به وجود میآورد.
دوم: از آیات قدرت خدا، ایجاد ابرهای سنگین است در جو هوا و بالای فضا، پس اگر از دریا متصاعد شده دلیل است بر قدرتی که او را بالا برده و اگر خود به خود در هوا ایجاد شده محتاج به موجد حکیم قادری است. و به اضافه اگر از زمین یا از دریا متصاعد شده چون به فضای سرد میرسد و تبدیل به آب میشود باید یک مرتبه بر زمین بریزد نه بطور مختلف گاهی طولانی و گاهی غیر طولانی، گاهی درشت و گاهی ریز.
سوم: از آیات قدرت او، رعد است و رعد صدای غرشی است که در هوای ابری ایجاد میشود، در این رعد اقوالی است که بعضی میگویند: صوتی است که از فشار ابرها بر یکدیگر ایجاد میشود، بعضی میگویند: صدای ملکی است که ابرها را میراند. به هر حال ایجاد چنین صوتی دلالت دارد بر قدرتی که منزه است از جهل و عجز و دارای حکمت و تدبیر است، و همین دلالت آن، تسبیح آن است. و مقصود از جملۀ: ﴿وَهُمۡ يُجَٰدِلُونَ فِي ٱللَّهِ﴾، کسانی است که دربارۀ وجود او سخن میگویند و او را مانند مخلوق میشمرند، مانند: عامر بن طفیل و اربد بن ربیعه که از رسول خداصپرسیدند: آیا خدا از مس است ویا از آهن؟!
﴿لَهُۥ دَعۡوَةُ ٱلۡحَقِّۚ وَٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ لَا يَسۡتَجِيبُونَ لَهُم بِشَيۡءٍ إِلَّا كَبَٰسِطِ كَفَّيۡهِ إِلَى ٱلۡمَآءِ لِيَبۡلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَٰلِغِهِۦۚ وَمَا دُعَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَٰلٖ ١٤ وَلِلَّهِۤ يَسۡجُدُۤ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ طَوۡعٗا وَكَرۡهٗا وَظِلَٰلُهُم بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ۩ ١٥﴾[الرعد:۱۴-۱۵]
ترجمه: مخصوص اوست خواندن حق (یعنی خواندن دیگران باطل است و خواندن حقیقی فقط خواندن خداست) و آنان که غیر او را میخوانند، به هیچ چیزی برای ایشان اجابت نمیکنند مگر اجابتی مانند کسی که دو کفَش را به سوی آب بگشاید تا برساند به دهان خود، در حالی که رسانندۀ آن نیست، و نیست خواندن کفار مگر در گمراهی (۱۴) و آنان که در آسمانها و زمینند با سایههاشان، در بامداد و شبانگاه، خواه و ناخواه برای خدای سجده میکنند(۱۵).
نکات: یکی از آیاتی که صریح در کفر خواندن غیرخدا میباشد این آیه است که فرموده دعاء کافرین در گمراهی است و در اول آیه شرح داده که غیرخدا را میخوانند و خواندنشان مانند آن کسی است که کف خود را باز کرده به آب فرو برد و از آب بیرون آورد که به دهان او چیزی نمیرسد.
و مقصود از: ﴿وَلِلَّهِۤ يَسۡجُدُۤ...﴾سجدۀ تکوینی است که تمام جنبندگان و عقلای آسمان و زمین برای خدا دارند و همه در پیشگاه خدا خاضع و تسلیماند به طوع و کره. یعنی خواه و ناخواه، کافر و مسلمان.
و مقصود از: ﴿وَظِلَٰلُهُم﴾این است که آثار وجودی ایشان و تمام ذرات وجود ایشان حتی کمترین آثار ایشان که سایه باشد در پیشگاه خدا خاضع و به امر خدا تسلیماند. و چون صبح و شام یعنی عصر سایه نمایان میشود لذا فرموده: ﴿بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ﴾.
﴿قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ قُلِ ٱللَّهُۚ قُلۡ أَفَٱتَّخَذۡتُم مِّن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ لَا يَمۡلِكُونَ لِأَنفُسِهِمۡ نَفۡعٗا وَلَا ضَرّٗاۚ قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِيرُ أَمۡ هَلۡ تَسۡتَوِي ٱلظُّلُمَٰتُ وَٱلنُّورُۗ أَمۡ جَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَآءَ خَلَقُواْ كَخَلۡقِهِۦ فَتَشَٰبَهَ ٱلۡخَلۡقُ عَلَيۡهِمۡۚ قُلِ ٱللَّهُ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖ وَهُوَ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّٰرُ ١٦﴾[الرعد:۱۶]
ترجمه: بگو: کیست پروردگار آسمانها و زمین؟ بگو: خدا، بگو آیا با این اقرار، شما غیر او و پایینتر از او را که صاحب نفع و ضرری برای خودشان هم نیستند سرپرست گرفتهاید؟ بگو: آیا کور و بینا مساوی است؟ آیا تاریکیها و نور مساوی است. یا برای خدا شریکانی قرار دادهاند که مانند آفریدنِ او آفریدهاند، پس آفرینش بر ایشان اشتباه شده، بگو: خدا خالق هر چیزی است و اوست یکتای قهار(۱۶).
نکات: در این آیه ده عدد قاف ذکر شده و پنج عدد قل مکرّر شده و هیچ آیهای چنین نیست، چون این آیه در رد کسانی است که غیرخدا را برای خود سرپرست گرفته و محل توجه قرار میدهند مانند ملت مسلمان زمان ما. خدا فرموده از ایشان سؤال کن: پروردگار جهان کیست، چون جواب روشن و مسلم بوده که خداست، فرموده: ﴿قُلِ ٱللَّهُ﴾. سپس فرموده اگر چنین است، پس چرا موجودی را که برای خود نفع و ضرری ندارد ولیّ خود قرار داده اید در حالیکه برای خود نفع وضرر ندارد برای غیر یقیناً نفع و ضرری نمیتواند برساند. و مخفی نماند این آیه شامل انبیاء، اولیاء و ائمّه نیز میشود زیرا به حکم قرآن پیغمبر خاتمصمالک نفع و ضرر و خیر و رشد دیگران نیست چنانچه در آیه ۲۱ سورۀ جن فرموده: ﴿قُلۡ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا﴾.
﴿أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَسَالَتۡ أَوۡدِيَةُۢ بِقَدَرِهَا فَٱحۡتَمَلَ ٱلسَّيۡلُ زَبَدٗا رَّابِيٗاۖ وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيۡهِ فِي ٱلنَّارِ ٱبۡتِغَآءَ حِلۡيَةٍ أَوۡ مَتَٰعٖ زَبَدٞ مِّثۡلُهُۥۚ كَذَٰلِكَ يَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡحَقَّ وَٱلۡبَٰطِلَۚ فَأَمَّا ٱلزَّبَدُ فَيَذۡهَبُ جُفَآءٗۖ وَأَمَّا مَا يَنفَعُ ٱلنَّاسَ فَيَمۡكُثُ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ كَذَٰلِكَ يَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَالَ ١٧ لِلَّذِينَ ٱسۡتَجَابُواْ لِرَبِّهِمُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَٱلَّذِينَ لَمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَهُۥ لَوۡ أَنَّ لَهُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا وَمِثۡلَهُۥ مَعَهُۥ لَٱفۡتَدَوۡاْ بِهِۦٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ سُوٓءُ ٱلۡحِسَابِ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ ١٨﴾ [الرعد:۱۷-۱۸]
ترجمه: آب را از آسمان نازل نموده پس رودخانههایی به اندازۀ گنجایش خود روان شدند، پس این سیل کفی را بر روی خود برداشت، و نیز از آن (فلزّی) که برای به دست آوردن زینت یا متاعی بر آتش میگدازند، کفی مانند کف آب دارد. بدینگونه خدا حق و باطل را مَثَل میزند، پس امّا آنکف، به کناری رفته از بین میرود و امّا آنچه برای مردم بهره میدهد در زمین میماند، بدینگونه خدا اینچنین مثلها را میزند (۱۷) برای آنان که پروردگار خود را اجابت کردهاند نیکی است و آنان که اجابت او نکردند محقّقاً اگر تمام آنچه در زمین است و مانند آن با آن ملک ایشان باشد که (بخواهند در قیامت برای رهایی از عذاب)آن را فدا دهند(فایده برای ایشان ندارد) ایشانند که بر ایشان بدی حساب است و مأوای ایشان دوزخ است و آن بد بستری است(۱۸).
نکات: خدا در این آیات مَثَلی برای اهل حق و باطل و پیروان قرآن و منکرین آن زده و قرآن را که از مقام عظمت او نازل شده به آبی که از آسمان نازل میشود تشبیه کرده و قلوب را به وادیها تشبیه کرده که در قلوب انوار علوم قرآن ثابت میماند چنانکه در وادیها آبها مستقر میشود و همانطور که در هر وادی به قدر ظرفیت آن آب میماند در دلها نیز به قدر ظرفیت هریک و به اندازۀ فهم و وسعت فکر آنها آب طهارت قرآن اثر میگذارد. و چنانکه روی آبها را کفها و کاهها میگیرد همانطور حقایق و انوار قرآن را خرافات و موهومات فراگرفته و سد راه انوار قرآن شده، اما آخر کار آن خرافات از بین میرود و همچنین است شکوک و شبهات که برای دلهای مؤمنین عارض میشود. و مقصود از: ﴿ٱبۡتِغَآءَ حِلۡيَةٍ﴾، این است که با آتش؛ طلا، نقره، مس، روی و آهن را در آتش میگذارند برای اینکه خالص آن را از غش آن جدا کنند، آن وقت کف روی آن را میگیرند و پس از جدا شدن غش، زینتها و متاعها میسازند و همچنین است انوار قرآن و حقایق چون از غش خرافات جدا شود زینت و سعادت انسانها میگردد.
﴿أَفَمَن يَعۡلَمُ أَنَّمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ ٱلۡحَقُّ كَمَنۡ هُوَ أَعۡمَىٰٓۚ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٩ ٱلَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَلَا يَنقُضُونَ ٱلۡمِيثَٰقَ ٢٠ وَٱلَّذِينَ يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ وَيَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ وَيَخَافُونَ سُوٓءَ ٱلۡحِسَابِ ٢١ وَٱلَّذِينَ صَبَرُواْ ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ رَبِّهِمۡ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ سِرّٗا وَعَلَانِيَةٗ وَيَدۡرَءُونَ بِٱلۡحَسَنَةِ ٱلسَّيِّئَةَ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عُقۡبَى ٱلدَّارِ ٢٢ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ يَدۡخُلُونَهَا وَمَن صَلَحَ مِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَأَزۡوَٰجِهِمۡ وَذُرِّيَّٰتِهِمۡۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَدۡخُلُونَ عَلَيۡهِم مِّن كُلِّ بَابٖ ٢٣ سَلَٰمٌ عَلَيۡكُم بِمَا صَبَرۡتُمۡۚ فَنِعۡمَ عُقۡبَى ٱلدَّارِ ٢٤﴾ [الرعد:۱۹-۲۴]
ترجمه: آیا کسی که میداند که آنچه به سوی تو از پروردگارت نازل شده حق است مانند کسی است که کور است، همانا خردمندان متذکر میشوند(۱۹) آنانکه به پیمان خدا وفا میکنند و آن پیمان را نمیشکنند(۲۰) و آنان که وصل میکنند آنچه را خدا به وصل کردنش فرمان داده و از پروردگارشان میترسند و از بدی حساب در خوفند (۲۱) و آنان که برای طلب توجه پروردگارشان صبر کردند و نماز را بر پا داشتند و از آنچه روزی ایشان کردهایم در پنهان و آشکار انفاق کرده و بدی را با نیکی دفع میکنند، ایشانند که برایشان عاقبت(نیک)آن سرای است (۲۲) باغهای دائمی که خودشان و هرکس شایسته باشد از پدرانشان، همسرانشان و فرزندانشان وارد آنها میشوند و فرشتگان از هر دری بر ایشان وارد میشوند (۲۳) (گویند) سلام بر شما به سبب آنچه صبر کردید پس چه خوب است عاقبت آن سرای(۲۴).
نکات: ﴿كَمَنۡ هُوَ أَعۡمَىٰٓ﴾، دلالت دارد که هرکس از قرآن بیخبر باشد و از انوار وحی،
نزول قرآن و آیات آن بیاطلاع باشد کور است یعنی کورِ باطنی، بنابر این آیه، ملت کنونی اسلام اکثر کور و از دانستن آیات وحی بدورند. و مقصود از عهد الله، شامل عهود شرعی و عهود فطری ایمانی و انزجار جبلّی از تمام بدیهاست. و نقض آن در ارتکاب آن است. و مقصود از ﴿يَصِلُونَ مَآ...﴾وصل و پیوند نمودن با هر چه خدا به پیوند آن فرمان داده، از صلۀ به رحم خویشان و برادران اسلامی، عیادت مریض، کمک به فقراء، ادای زکات، خودداری از آزار، افشای سلام، تشییع جنازۀ مسلمان، رسانیدن خیر و دفع شر از مردم با ایمان و غیر اینها... و مقصود از: ﴿صَبَرُواْ ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ رَبِّهِمۡ﴾، این است که صبر آنان بر واجبات و ترک محرمات، طلب رضای خدا و توجه او باشد. ﴿وَيَدۡرَءُونَ بِٱلۡحَسَنَةِ ٱلسَّيِّئَةَ﴾، این است که مثلاً اگر کسی فحش داد در مقابل فحش ندهد بلکه او را دعا کند و با زبان خیر برای او هدایت طلبد کما اینکه عدهای از روحانی نمایان پشت سر اینجانب بدگویی میکنند ولی وظیفۀ این حقیر دعا و طلب هدایت آنان از خداست. و یا اینکه منظور از جملۀ فوق آنست که اگر خود مرتکب عصیانی گردد فوری توبه کند. رسول خداصفرمود: «إذا عَمِلْتَ سَيِّئَةً فاعْمَلْ بِجَنْبِها حَسَنَةً تَمْحُهَا» [۲۷]. و اگر قدرت دارد از کسی که او را آزار کرده عفو کند، مگر آنکه طرف جری گردد و همچنین اگر کسی از خویشان با او قطع مراوده کرده، او اقدام به وصل کند و هکذا [۲۸].
﴿وَٱلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِيثَٰقِهِۦ وَيَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ وَيُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱللَّعۡنَةُ وَلَهُمۡ سُوٓءُ ٱلدَّارِ ٢٥ ٱللَّهُ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقۡدِرُۚ وَفَرِحُواْ بِٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا مَتَٰعٞ ٢٦﴾ [الرعد:۲۵-۲۶]
ترجمه: و آنان که پیمان خدا را پس از بستن آن میشکنند و آنچه را که خدا به وصل آن امر نموده قطع میکنند و در زمین فساد میکنند، لعنت برایشان است و برایشان بدی آن سرای است(۲۵) خدا وسعت میدهد روزی را برای آنکه بخواهد و(یا) تنگ میگیرد، و به زندگانی دنیا خوشند و حال آنکه نیست زندگانی دنیا در جنب آخرت مگر بهرۀ کمی(۲۶).
نکات: پیمان الهی همان پیمان بر توحید، نبوت و معاد است چنانکه در آیۀ قبل بیان شد. جملۀ: ﴿مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ﴾، عام است و بر آنچه وصل آن لازم است اطلاق میشود از قبیل صلۀ رسول و محبت او و محبت جمیع مسلمین و مؤمنین. و مراد از کلمۀ: ﴿مِنۢ بَعۡدِ مِيثَٰقِهِۦ﴾، این است که خدا پیمان فطری را مؤکد نموده به دلائل عقلی و سمعی دیگر. و مقصود از فساد در زمین، همان دعوت به کفر و شرک و قوانین غیر الهی و ظلم به نفوس و تخریب بلاد و ایجاد خرافات و بدعتهاست.
و جملۀ: ﴿ٱللَّهُ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقۡدِرُ﴾، گویا جواب کسی است که بگوید اگر برای شکستن پیمان و قطع ما امر الله بوصله، و فساد در زمین لعنت و نکبت است، پس چرا بعضی از چنین کسان در دنیا در ناز و نعمتند؟ حقتعالی جواب داده که وسعت رزق مربوط به ایمان و کفر نیست.
﴿وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ ءَايَةٞ مِّن رَّبِّهِۦۚ قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِيٓ إِلَيۡهِ مَنۡ أَنَابَ ٢٧ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَتَطۡمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكۡرِ ٱللَّهِۗ أَلَا بِذِكۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ ٢٨ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ طُوبَىٰ لَهُمۡ وَحُسۡنُ مََٔابٖ ٢٩﴾[الرعد:۲۷-۲۹]
ترجمه: و کفار میگویند چرا معجزهای از پروردگارش بر او نازل نمیشود؟ بگو: همانا خدا هرکس را بخواهد گمراه میکند، و به سوی خود هدایت میکند کسی را که به سوی او بازگشت کند (۲۷) همانان که ایمان آورده و دلهاشان به یاد خدا آرامش دارد، آگاه باش فقط به یاد خدا دلها آرام میشود(۲۸) آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته را انجام دادهاند، زندگی پاکیزه و عاقبت نیکویی برای ایشان است(۲۹).
نکات: کفار به عنوان استهزاء میگفتند: چرا برای محمدصمعجزهای نمیآید؟ حقتعالی در جواب ایشان میفرماید: هدایت و ضلالت به دست خداست، هرکس طالب هدایت باشد خدا او را بدون معجزه هدایت میکند زیرا انبیاء سابقین با اینکه دارای معجزه بودند باز مردم ایمان نمیآوردند، پس مردم باید فواید ایمان را در نظر بگیرند و ایمان آورند. از فواید ایمان به خدا همین بس که ایمان به خدا و یاد او موجب آرامش دل است. هر چه از دنیا از دست مؤمن برود و هر چه در شدائد گرفتار شود باز امید به خدا دارد و خود را نمیبازد، زیرا توکل او بر خداست و میداند آنچه صلاح اوست خدا مقرر کرده، چه سختی باشد و چه راحتی، و آنچه از دست او برود خدا میتواند جبران کند. طوبی را درختی از درختهای بهشت گفتهاند ولی اینجا عیش طیب است.
﴿كَذَٰلِكَ أَرۡسَلۡنَٰكَ فِيٓ أُمَّةٖ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهَآ أُمَمٞ لِّتَتۡلُوَاْ عَلَيۡهِمُ ٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَهُمۡ يَكۡفُرُونَ بِٱلرَّحۡمَٰنِۚ قُلۡ هُوَ رَبِّي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ مَتَابِ ٣٠ وَلَوۡ أَنَّ قُرۡءَانٗا سُيِّرَتۡ بِهِ ٱلۡجِبَالُ أَوۡ قُطِّعَتۡ بِهِ ٱلۡأَرۡضُ أَوۡ كُلِّمَ بِهِ ٱلۡمَوۡتَىٰۗ بَل لِّلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ جَمِيعًاۗ أَفَلَمۡ يَاْيَۡٔسِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن لَّوۡ يَشَآءُ ٱللَّهُ لَهَدَى ٱلنَّاسَ جَمِيعٗاۗ وَلَا يَزَالُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ تُصِيبُهُم بِمَا صَنَعُواْ قَارِعَةٌ أَوۡ تَحُلُّ قَرِيبٗا مِّن دَارِهِمۡ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ وَعۡدُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ ٣١﴾[الرعد:۳۰-۳۱]
ترجمه: بدینگونه فرستادیم تو را در میان امتی که پیش از آنان امتهایی بوده و گذشتهاند برای اینکه تلاوت کنی برای ایشان آنچه را به تو وحی نمودهایم در حالی که ایشان به خدای رحمان کافرند. بگو: اوست پروردگارم، نیست معبود و ملجأی جز او بر او توکل کردهام و به سوی اوست بازگشتم(۳۰) و اگر قرآنی باشد که سیر داده شود به آن کوهها و یا قطعه قطعه شود به آن زمین و یا به آن با مردهها تکلّم شود (ایمان نخواهد آورد) بلکه تمام امر برای خدا و مخصوص اوست، پس آیا مؤمنین مأیوس نشدند و ندانستند که اگر خدا میخواست تمام مردم را هدایت میکرد و همواره به کفار درهمکوبندهای میرسد به سبب آنچه کردهاند و یا کوبندهای نزدیک سرای ایشان وارد میشود تا اینکه وعدۀ خدا بیاید، به درستی که خدا نسبت به وعدۀ خود خلاف نمیکند(۳۱).
نکات: بدینگونه یعنی بدون آوردن معجزاتی که درخواست کردهاند و فقط با آوردن قرآن و تلاوت آن تورا فرستادیم تا برای ایشان آیات را بخوانی.
و مقصود از جملۀ: ﴿وَهُمۡ يَكۡفُرُونَ بِٱلرَّحۡمَٰنِ﴾، قریش است که میگفتند: رحمن چیست؟ ﴿وَمَا ٱلرَّحۡمَٰنُ أَنَسۡجُدُ لِمَا تَأۡمُرُنَا وَزَادَهُمۡ نُفُورٗا﴾ [۲۹]، گویند: این آیات در صلح حدیبیه نازل شد، وقتی که خواستند کتاب صلح و قراردادی بین رسول خداصو مشرکین نوشته شود، رسول خداصبه علی÷فرمود: بنویس؛ بسم الله الرحمن الرحیم. سُهَیل بن عَمرو که نمایندۀ مشرکین بود گفت: «مَا نَعْرِفُ الرَّحْمَنَ إِلَّا صَاحِبُ الْيَمَامَةِ»، یعنی: «ما رحمن را نمیشناسیم به جز مسیلمۀ کذّاب»، بنویس «باسمك اللّهم»و اینطور زمان جاهلیت مینوشتند. سپس رسول خداصفرمود: بنویس: «هَذَا مَا صَالَحَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله»، مشرکین گفتند: اگر ما تو را رسول خدا میدانستیم و با تو جنگ کرده و از خانۀ خدا منع میکردیم، ستمگر بودیم، و لیکن بنویس: «هَذَا مَا صَالَحَ عَلَيْهِ مُحَمَّدُ بن عَبْدِ الله».اصحاب عرض کردند: اجازه بده ما با ایشان جنگ کنیم، فرمود: نه، آنچه میخواهند، بنویسند. پس این آیات نازل شد [۳۰].
و اما آیۀ ۳۱ نازل شد دربارۀ ابوجهل، عبد الله بی أبی امیۀ مخزومی و عدهای از کفار که پشت کعبه نشستند و فرستادند نزد رسول خداصکه اگر میخواهی از تو پیروی کنیم، به واسطۀ قرآن کوههای مکه را حرکت بده و از ما دور کن تا زمین تنگ مکّه وسعت پیدا کند و برای ما در آن چشمهها و نهرها قرار بده تا درختکاری و زراعت کنیم، زیرا که به گمان خود از داود پستتر نیستی نزد پروردگارت که خدا برای او کوهها را تسخیر کرد که با او تسبیح گویند. و یا باد را مسخر کن تا ما را به سوی شام ببرد و پس از انجام حوائج ما را برگرداند چنانکه برای سلیمان این کارها شد و تو گمان داری که نزد خدا پستتر از سلیمان نیستی. و برای ما جدّت قصی را زنده کن تا از او سؤال کنیم آیا آنچه تو میگویی حق است یا باطل و عیسی این کار را کرده و تو به عقیدۀ خودت نزد پروردگارت از او پستتر نیستی، لذا این آیه نازل شد [۳۱]که اگر با قرآن این کارها انجام شود باز ایمان نخواهند آورد.
و مقصود از ﴿قَارِعَةٌ﴾برای کفّار؛ بلاها، حوادث و قحطی، مصیبتهای جنگ و کشتار است مانند برخورد با لشکر اسلام و هلاکت ایشان در بدر و ممکن است بمبهای هیدروژنی مقصود باشد. و ممکن است تاء ﴿تَحُلُّ قَرِيبٗا﴾تاء خطاب باشد یعنی تو نازل میشوی به همین نزدیکی به دیار ایشان، و مراد فتح مکه باشد [۳۲].
﴿وَلَقَدِ ٱسۡتُهۡزِئَ بِرُسُلٖ مِّن قَبۡلِكَ فَأَمۡلَيۡتُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ ثُمَّ أَخَذۡتُهُمۡۖ فَكَيۡفَ كَانَ عِقَابِ ٣٢ أَفَمَنۡ هُوَ قَآئِمٌ عَلَىٰ كُلِّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡۗ وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَآءَ قُلۡ سَمُّوهُمۡۚ أَمۡ تُنَبُِّٔونَهُۥ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَم بِظَٰهِرٖ مِّنَ ٱلۡقَوۡلِۗ بَلۡ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ مَكۡرُهُمۡ وَصُدُّواْ عَنِ ٱلسَّبِيلِۗ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٖ ٣٣ لَّهُمۡ عَذَابٞ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَشَقُّۖ وَمَا لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ مِن وَاقٖ ٣٤﴾[الرعد:۳۲-۳۴]
ترجمه: و به تحقیق به پیغمبران پیش از تو استهزاء شد پس من به کفار مهلت دادم و بعد ایشان را دچار عذاب کردم، پس چگونه بوده عقاب من(۳۲) آیا کسی که او ناظر است بر هرکسی به آنچه کسب کرده (مانند کسی است که چنین نیست) و قرار دادند برای خدا شریکانی، بگو آنها را نام ببرید، بلکه خبر میدهید او را به آنچه او در زمین نمیداند و یا به ظاهر از سخن (چیزی میگویید) بلکه زینت داده شده برای کفار حیلۀ ایشان و باز داشته شدند از راه و کسی که خدا گمراهش کند هدایت کنندهای برای او نیست(۳۳) ایشان در دنیا عذابی دارند و عذاب آخرت سختتر است و برای ایشان دافع و حافظی نیست(۳۴).
نکات: ﴿فَأَمۡلَيۡتُ...﴾دلالت دارد که حقتعالی به کفار مهلت میدهد و راه کفر و فسق را برای ایشان باز میدارد، ولی یک مرتبه ایشان را گرفتار عذاب مینماید.
و مقصود از جملۀ: ﴿أَفَمَنۡ هُوَ قَآئِمٌ عَلَىٰ كُلِّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ﴾، احتجاج است بر اینکه آیا خدایی که بر تمام نفوس نگهبان، حاضر و ناظر است و احوال مصالح، منافع و مضار آنان را میداند و به ایشان میرساند و ایشان را جزا و کیفر میدهد مانند مخلوقی است که چنین صفاتی ندارد.
و مراد از جملۀ: ﴿قُلۡ سَمُّوهُمۡ...﴾، تحقیر است یعنی آن مخلوقی که شما به آن توجه دارید نام برید تا معلوم شود آیا قابل توجه هستند یا خیر؟ و مقصود از ﴿لَا يَعۡلَمُ﴾این است که چنین چیزی که شریک خدا باشد وجود ندارد و اگر وجود داشت، خدا میدانست، خدا چنین شریکی را موجود نمیداند پس وجود ندارد، سپس میفرماید، در گفتن آسان است و در ظاهرِ سخن به هر مخلوقی نام خالق میگذارند، ولی به لقلقۀ زبان است.
﴿مَّثَلُ ٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي وُعِدَ ٱلۡمُتَّقُونَۖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ أُكُلُهَا دَآئِمٞ وَظِلُّهَاۚ تِلۡكَ عُقۡبَى ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْۚ وَّعُقۡبَى ٱلۡكَٰفِرِينَ ٱلنَّارُ ٣٥ وَٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَفۡرَحُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَۖ وَمِنَ ٱلۡأَحۡزَابِ مَن يُنكِرُ بَعۡضَهُۥۚ قُلۡ إِنَّمَآ أُمِرۡتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱللَّهَ وَلَآ أُشۡرِكَ بِهِۦٓۚ إِلَيۡهِ أَدۡعُواْ وَإِلَيۡهِ مََٔابِ ٣٦﴾[الرعد:۳۵-۳۶]
ترجمه: مثل بهشتی که به متقین وعده داده شده، این است که نهرها از زیر آن جاری است میوه و سایۀ آن دائمی است، این است عاقبت آنان که پرهیز کردند و عاقبت کافرین آتش است(۳۵) و آنان که به ایشان کتاب دادهایم از آنچه به تو نازل شده خوشحالند و از میان احزاب کسانیند که بعضی از آن را منکرند، بگو همانا مأمورم که خدا را عبادت کنم و شریک برای او نیاورم فقط به سوی او دعوت میکنم و فقط به سوی اوست بازگشتم(۳۶).
نکات: جملۀ ﴿أُكُلُهَا دَآئِمٞ﴾، دلالت دارد که درختان بهشت همواره سبز، خرم و دارای میوه است و همیشه میوههای آن قابل خوردن و مزه و طعم آن زایل نمیشود و لذت آن از بین نمیرود. ﴿وَظِلُّهَا﴾دلالت دارد که در بهشت، گرمی خورشید، سردی هوا و تاریکی وجود ندارد. و مقصود از جملۀ: ﴿وَٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ﴾مردمی است که تورات و انجیل داشتند که ایشان به نزول قرآن خوش بودند و بسیاری از ایشان ایمان آوردند. زیرا قرآن مصدق کتب ایشان بوده، و لذا در آیۀ آخر این سوره شهادت ایشان را برای صدق رسالت کافی دانسته است.
﴿وَكَذَٰلِكَ أَنزَلۡنَٰهُ حُكۡمًا عَرَبِيّٗاۚ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَكَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا وَاقٖ ٣٧ وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِكَ وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَذُرِّيَّةٗۚ وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأۡتِيَ بَِٔايَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ لِكُلِّ أَجَلٖ كِتَابٞ ٣٨ يَمۡحُواْ ٱللَّهُ مَا يَشَآءُ وَيُثۡبِتُۖ وَعِندَهُۥٓ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ ٣٩﴾[الرعد:۳۷-۳۹]
ترجمه: و بدین گونه آن را فرمانی عربی نازل کردیم و محققاً اگر پس از آنکه مقداری از علم برای تو آمد، پیروی میلها و هواهای ایشان بنمایی، برای تو از جانب خدا نه سرپرستی و نه نگهبانی خواهد بود(۳۷) و به تحقیق پیش از تو پیامبرانی فرستادیم و برای ایشان زنان و فرزندان قرار دادیم و هیچ رسولی را تمکّن نبود که معجزهای بیاورد مگر به ارادۀ خدا برای هر مدتی کتابی است(۳۸) خدا محو میکند آنچه بخواهد و ثابت میگذارد و نزد اوست اصل کتاب(۳۹).
نکات: مقصود از ﴿وَكَذَٰلِكَ أَنزَلۡنَٰهُ﴾که کاف تشبیه دارد این است که نزول قرآن که موجب قبول عدهای و انکار عدهای است مانند کتب سایر انبیاء میباشد که بعضی پذیرفتند و خوشحال شدند وبعضی بر عکس. جملۀ ﴿وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم...﴾دلالت دارد که پیروی فتاوی در دین جایز نیست [۳۳]و باید طبق علم رفتار نمود. جملۀ ﴿وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ...﴾دلالت دارد که هیچ پیامبری نمیتواند ایجاد معجزه کند مگر اینکه خدا خود اراده کند و ایجاد نماید و سرد و سلامت شدن آتش برای ابراهیم و اژدها شدن عصا برای موسی و سایر معجزات انبیاء همه و همه به اذن یعنی به ارادۀ خدا بوده است که برای خاطر اثبات نبوت هرپیامبری خدا معجزه میکند. و مقصود از جمله ﴿لِكُلِّ أَجَلٖ كِتَابٞ...﴾ردِّ بر کفار است که میگفتند: چرا عذاب کفار و فتح مسلمین که محمد میگوید، واقع نمیشود! خدا میفرماید: هر حادثه وقت معینی دارد، چنانکه بشر مدتی باید نطفه باشد سپس علقه شود و هکذا تا به انسانیت برسد، و همچنین است مردن و زنده شدن و به هلاکت رسیدن و پیروز شدن، تمام اینها در کتاب الهی مقدر و محفوظ است. جملۀ: ﴿يَمۡحُواْ ٱللَّهُ مَا يَشَآءُ وَيُثۡبِتُ﴾دلالت دارد بر اینکه حقتعالی مقدرات را میتواند محو کند و آنچه بخواهد مقدر کند و سلسلۀ علل را از علیت بیندازد و برای هر حادثه علتی ایجاد کند.
﴿وَإِن مَّا نُرِيَنَّكَ بَعۡضَ ٱلَّذِي نَعِدُهُمۡ أَوۡ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّمَا عَلَيۡكَ ٱلۡبَلَٰغُ وَعَلَيۡنَا ٱلۡحِسَابُ ٤٠ أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا نَأۡتِي ٱلۡأَرۡضَ نَنقُصُهَا مِنۡ أَطۡرَافِهَاۚ وَٱللَّهُ يَحۡكُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُكۡمِهِۦۚ وَهُوَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ ٤١ وَقَدۡ مَكَرَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ فَلِلَّهِ ٱلۡمَكۡرُ جَمِيعٗاۖ يَعۡلَمُ مَا تَكۡسِبُ كُلُّ نَفۡسٖۗ وَسَيَعۡلَمُ ٱلۡكُفَّٰرُ لِمَنۡ عُقۡبَى ٱلدَّارِ ٤٢﴾[الرعد:۴۰-۴۲]
ترجمه: و اگر مقداری از آنچه به آنان وعده دادهایم نشان دهیم یا تو را بمیرانیم پس همانا وظیفۀ تو رسانیدن است و حساب با ماست(۴۰) و آیا ندیدند که ما میپردازیم به زمین و از اطرافش کم میکنیم و خدا حکم میکند برای حکم او رد کنندهای نیست و او زود به حساب میرسد(۴۱) و به تحقیق آنان که پیش از ایشان بودند مکر کردند پس جزاء همۀ مکرها فقط به اختیار خداست و به زودی کفار خواهند دانست که عاقبت آن سرای برای کیست(۴۲).
نکات: جملۀ: ﴿وَإِن مَّا نُرِيَنَّكَ﴾برای تهدید کفار، تسلیت پیامبر و تقویت اوست که میفرماید چه بنمایانیم به ایشان آنچه وعده کردهایم از فتح و ظفر مسلمین، ذلت و اسارت و قتل کافرین قبل از وفات تو و یا پس از وفات تو به وعدۀ خود عمل کنیم، مساوی است برای ما که خداییم، ولی تو وظیفهای نداری جز ابلاغ. و مقصود از ﴿فَلِلَّهِ ٱلۡمَكۡرُ جَمِيعٗا﴾این است که جزای مکر همه با خدا است. و مقصود از جملۀ: ﴿أَنَّا نَأۡتِي ٱلۡأَرۡضَ نَنقُصُهَا مِنۡ أَطۡرَافِهَا﴾این است که ما زمین را به عدهای میدهیم و به تدریج از آن عده میگیریم و به کسان دیگر میسپاریم و از اطراف آن گرفته به کس دیگر واگذار میکنیم، چنانکه اطراف مکّه را از دست مشرکین خارج کرد و به دست مسلمین دادیم.
﴿وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَسۡتَ مُرۡسَلٗاۚ قُلۡ كَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدَۢا بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡ وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِ ٤٣﴾[الرعد:۴۳]
ترجمه: آنان که کافرند میگویند: تو پیامبر نیستی، بگو خدا و کسی که نزد او علم کتاب است برای شهادت بین من و بین شما کافی است(۴۳).
نکات: کفار میگفتند: تو رسول خدا نیستی، خدا میفرماید به ایشان بگو خدا شهادت بر رسالت من میدهد، و شهادت خدا و علمای اهل کتاب برای اثبات رسالت من کافی است.
حال باید دید شهادت خدا چگونه و کی و کجا بوده است، پس بدان که شهادت خدا برای اثبات رسول همان ایجاد معجزه است که خدا خرق عادت میکند و معجزهای را به وجود میآورد تا آن تصدیقی باشد برای رسالت رسولان. و مقصود از ﴿وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِ﴾علمای یهود و نصاری میباشند که کتاب آنان خبر داده از رسالت رسول خداصو هرکس به تورات و انجیل دانا بوده میدانسته که محمد رسول خدا است که خدا در این سه کتاب شهادت بر رسالت محمدصداده و هر سه کتاب از پروردگار است. یکی قرآن که معجزه است. دوم تورات و سوم انجیل که آنها نیز از طرف خداست. پس قول توراۀ و انجیل نیز برگشت به شهادت الهی است. و مطابق آیۀ ۹۶ سورۀ إسراء شهادت إلهی کافی است. بعضی از خرافاتیان طبق اخباری مجعوله گفتهاند مقصود از ﴿مَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِ﴾، علی بن ابی طالب÷است! و این صحیح نیست زیرا مشرکین کسانی بودند که خود رسول خدا را قبول نداشتند، چگونه شهادت طفلی که در خانۀ رسول بزرگ شده بپذیرند؟! و این معقول نمیباشد. و به قرائتی ﴿مِن عِندَهُ﴾، به کسر میم مِن که حرف جر باشد، آمده [۳۴]، و اگر این قرائت مختار شود ظاهر است که شاهد بر رسالت محمد فقط خداست. و اما اگر «مَن» موصوله باشد، ممکن است مقصود سلمان فارسی، عبدالله بن سلام، تمیم الدّاری و امثال ایشان باشند که طبق کتاب آسمانی خبر دادند به رسالت حضرت محمدص.
پس نظر صحیح و قول درست همانست که شاهد بر رسالت محمد علاوه بر حقتعالی، همان خبر او در کتاب سابقین و اطلاع علمای بنی اسرائیل باشد، مانند: آیۀ ۱۹۷ سورۀ شعراء که میفرماید:
﴿وَإِنَّهُۥ لَفِي زُبُرِ ٱلۡأَوَّلِينَ ١٩٦ أَوَ لَمۡ يَكُن لَّهُمۡ ءَايَةً أَن يَعۡلَمَهُۥ عُلَمَٰٓؤُاْ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾
«این بیان در نوشتههای سابقین بوده، آیا دانستن دانشمندان بنیاسرائیل نشانۀ صدق او نبوده است».
و در سورۀ قصص آیۀ ۵۲ و ۵۳ فرموده:
﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِهِۦ هُم بِهِۦ يُؤۡمِنُونَ ٥٢ وَإِذَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِهِۦٓ إِنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّنَآ﴾ [۳۵]
و در سورۀ عنکبوت آیۀ ۴۷ فرموده:
﴿فَٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يُؤۡمِنُونَ بِهِۦ﴾ [۳۶]
و در سورۀ اعراف آیۀ ۱۵۷ فرموده:
﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ﴾ [۳۷]
و در سورۀ مدثر آیۀ ۳۱ فرموده:
﴿وَلَا يَرۡتَابَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾ [۳۸]
و درآیۀ ۲۰ سورۀ انعام فرموده:
﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَعۡرِفُونَهُۥ كَمَا يَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمُۘ﴾ [۳۹]
و همچنین در سورۀ بقره آیۀ ۱۴۶ و سورۀ آل عمران آیۀ ۸۱ و بسیاری از آیات دیگر که غالباً در سورههای مکی آمده و همه شاهد برآنست که مقصود از جملۀ: ﴿وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِ﴾، علمای اهل کتاب میباشد. و حتی در همین سورۀ رعد، چند آیه قبل از این آیه یعنی در آیۀ ۳۶ فرموده:
﴿وَٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَفۡرَحُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ﴾ [۴۰]
و در آخر سوره هم میفرماید:
﴿كَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدَۢا بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡ وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِ﴾
آیا این آیات مصدّق و مؤیّد یکدیگر نیستند که علمای یهود و نصاری شهادت میدادند که محمدصرسول از جانب خدا است، و بسیاری از ایشان نیز در همان زمان ایمان آوردند چنانکه در آیات ۸۲ تا ۸۵ سورۀ مائده آمده و گویای این حقیقت و واقعیت است که: ﴿وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِ﴾همان علمای انجیل و تورات میباشد.
بنابراین نمیتوان از این همه آیات صرف نظر نموده گفت: مقصود از ﴿وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِ﴾، علی÷است که در حین نزول بسیاری از این آیات هنوز مکلف نشده بود. آیا میتوان به وسیلۀ اخبار مجعوله که راویان آن از غلاة و کذابین بودهاند با قرآن بازی نموده و گفت: خدا به کفار فرموده اگر رسالت محمد را باور ندارید از طفلی که در خانۀ او بزرگ شده بپرسید و شهادت او را بپذیرید؟! مقصود غلاة از بیان این قبیل خرافات آنست که برای علی÷ولایت تکوینی بتراشند، از مهمترین روایاتی که به آن تمسّک نمودهاند روایت کافی است در باب «نادر فیه ذكر الغیب» در جلد اول، ص ۲۵۷ که سدیر گفته من و ابوبصیر و یحیی البزاز و داود بن کثیر در مجلس امام صادق بودیم که: «إِذْ خَرَجَ إِلَيْنَا وَهُوَ مُغْضَبٌ فَلَمَّا أَخَذَ مَجْلِسَهُ قَالَ: يَا عَجَبَاهْ لِأَقْوَامٍ يَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ الْغَيْبَ! مَا يَعْلَمُ الْغَيْبَ إِلَّا اللهُ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِيَتِي فُلَانَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّي فَمَا عَلِمْتُ فِي أَيِّ بُيُوتِ الدَّار...» [۴۱]تا آخر آن که میگوید حضرت فرمود: «عِلْمُ الْكِتَابِ وَاللهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا» [۴۲]، پس این قبیل روایات قطع نظر از ضعف سند، متن آنها دارای ضد و نقیض است. آیا با این روایات میشود گفت: مردمی که در اول بعثت خود پیامبر را قبول ندارند چون علی شهادت دهد قبول کنند؟ آیا گویندۀ این کلام را مسخره نمیکنند؟ در تاریخ اسلام شواهد بسیاری است که رسول خداصمنکرین نبوت خود را حواله به علمای یهود و نصاری داده. از آن جمله قضیّۀ عبدالله بن سلام و اسلام او و شهادت بر رسالت رسول خدا است. ولی کوچکترین دلیل و خبری وجود ندارد که رسول خداصبرای اثبات نبوّت خود مردم را حواله به علی÷داده باشد. حتّی بعضی از آقایان که خواسته علی÷را به خدایی برسانند و ولایت تکوینی برای او بتراشند و بر ما رد نوشتهاند، خواستهاند با استدلال به روایات مجعوله این آیه را دلیل بگیرند برای ولایت تکوینی علی÷. در جواب ایشان باید گفت: کفّار وقتی از پیامبرصدلیلی بر رسالتش میخواهند، پیامبر در جواب کفار، باید برای رسالت خود دلیل بیاورد، نه آنکه به جای دلیل، ایشان را حواله به علی÷دهد، و یا دلیلی بر اثبات ولایت تکوینی علی بیاورد، کفاری که اصلاً خود پیامبر را به پیامبری قبول نداشتند. معلوم نیست این آقایان که با آیات قرآن بازی میکنند مقصودشان چیست؟ اگر میخواهند وجوب ولایت یعنی دوستی علی÷را ثابت کنند، این را که کسی منکر نیست تا به استدلال محتاج باشد، و اگر میخواهند زمامداری و خلافت علی÷را پس از پیامبرصثابت کنند، تازه اینهم فایدۀ عملی ندارد زیرا نمیتوان علی÷را زنده کرد و او را به تخت خلافت نشانید، و اگر میخواهید برای علی ولایت تکوینی برای جهان هستی ثابت کنند که علی، قیوم، خالق و رازق جهان باشد، این هم نتیجهاش فقط شرک به خدا و خسران قیامت خواهد بود، و به علاوه اگر آن امام چنین ولایتی داشته باشد به حال ایشان فایدهای ندارد و مقداری از ولایت خود را به ایشان نمیبخشد. گویا ایشان به دنبال عقل خود نمیروند.
و ممکن است مقصود از جملۀ: ﴿وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِ﴾مردم دانشمندی باشد که علمی به قرآن و فصاحت و بلاغت و رموز علمی آن دارند که ایشان گواهی بر رسالت آن حضرت خواهند داد. در اینجا تمام شد ترجمۀ سورۀ رعد.
[۲۲] علو خداوند متعال بر کائنات یکی از صفات ذاتی، ازلی و ابدی خداوند متعال است چنانکه از او جدا نشده و علم به آن در فطرت انسان نهفته است. چنانکه هرگز کسی نمیگوید: پروردگارا؛ مگر اینکه قبل از آن دستانش را بالا میبرد. و از هیچیک از انسانهای سلیم الفطرت نمیپرسی پروردگارت کجاست؟ مگر اینکه در پاسخ میگوید: در آسمان؛ یا اینکه با دست یا چشمش به آسمان اشاره میکند. اما کسبِ علمِ استوای ذاتی خداوند متعال بر عرش پس از آفرینش آسمانها و زمین، تنها از طریق سمع – دلایل کتاب و سنت صحیح پیامبر اکرمص- تحصیل میشود. صفت استوای خداوند متعال بر عرش، صفت خبری، سمعی و فعلی خداوند متعال و تابع مشیت و قدرت او تعالی میباشد. خداوند متعال میفرماید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥﴾[طه: ۵] «خداوند رحمن بر عرش استوا نمود». و در پنج جای دیگری از قرآن کریم، خداوند متعال میفرماید: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ﴾[الأعراف: ۵۴، یونس: ۳، الرعد: ۲، الفرقان: ۵۹، السجدة: ۴، الحدید: ۴] «سپس بر عرش استوا نمود». و استوا نزد سلف صالح امت عبارت است از علو و ارتفاع (بلندی) و این اجماع سلف صالح میباشد. بغوی در تفسیر مشهورش میگوید: «ابن عباس و اکثر مفسران سلف میگویند: استوی إلى السماء یعنی ارتفع إلى السماء: به آسمان بالا رفت». عبدالله بن مبارک، آن عالم ربانی میگوید: «پروردگارمان را چنین میشناسیم که او بالای هفت آسمان است؛ بر عرش قرار دارد؛ از خلقش مبائن و جداست؛ و اعتقاد و باور ما در این زمینه همچون جهمیه نیست.» [دارمی، حاکم، بیهقی و دیگران با إسناد صحیح روایت کردهاند]. و امام بخاری در صحیحش میگوید: «ابو العالی میگوید: استوى إلى السَّماء؛ به معنای: ارتفع (علو و ارتفاع یافت) میباشد. و مجاهد میگوید: استوى؛ یعنی: علا على العرْش (بر عرش علو و ارتفاع یافت». بنابراین مذهب سلف از صحابه و تابعین و اهل علم این است که میگویند: خداوند متعال بدون هرگونه تکییف (کیفیت قائل شدن) و تمثیل (مثال زدن) و تحریف بر عرش قرار گرفت. خداوند متعال بر عرش خود استوی دارد چنانکه شایستهی جلال و عظمت و کمال اوست. و استوای او تعالی بر عرش همچون استوای هیچیک از مخلوقاتش نیست و استوای خداوند متعال حقیقی و نه مجازی است. اما کیفیت این استوا نزد ما مجهول است و سوال کردن از کیفیت آن بدعت است؛ چرا که خداوند متعال از کیفیت و چگونگی ذات خود خبر نداده است پس چگونه برای ما ممکن است که کیفیت استوایش را بدانیم درحالیکه میفرماید: ﴿وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ﴾[البقرة: ۲۵۵] «و به چیزی از علم او، جز به آنچه بخواهد احاطه نمییابند.» چنانکه از امام مالک / روایت شده چون در مورد استواء سوال شد، در پاسخ فرمود: «الاستِواء معْلوم، والكيْف مَجْهول، والإيمان به واجبٌ، والسُّؤال عنْه بدعة»: «استوا معلوم است و کیفیت آن مجهول؛ ایمان به آن واجب است و سوال کردن از (کیفیت) آن بدعت است.» اما در این مورد که استوای الله متعال بر عرش به معنای این باشد که الله متعال محدود است و عرش، او تعالی را دربر گرفته است؛ میگوییم: آنچه لازمهی مخلوقات است، بر خداوند متعال لازم نیست چراکه ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ﴾[الشورى: ۱۱] «هیچ چیز همانند او نیست و او شنوای بیناست.» خداوند متعال بر عرش استوا دارد، استوایی که شایسته و سزاوار جلال و عظمت او تعالی میباشد و شبیه استوای هیچیک از مخلوقات نیست؛ و خداوند متعال بزرگتر از عرش و هرچیزی است و عرش یا چیز دیگری او را احاطه نکرده و دربرنمیگیرد. و ذکر این نکته ضروری است که از استوای خداوند بر عرش، نیاز او تعالی به عرش لازم نمیآید چراکه ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾[آل عمران: ۹۷] «بیشک الله از جهانیان بینیاز است.» اما خداوند متعال با علم و حکمت خود آنچه را بخواهد چنانکه بخواهد، انجام میدهد. اما تفسیر ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ﴾به استیلا و چیرگی از چند جهت باطل است؛ ازجمله: اولا: این دیدگاه با ظاهر نص قرآن کریم و احادیث صحیح مخالف است. ثانیا- با اجماع صحابه و اجماع سلف امت مخالف است. ثالثًا- در زبان عربی (استوی) به معنای (استولی = استیلا) نیامده است. و آنچه در این مورد بدان استدلال شده ناقص است. رابعًا- از چنین دیدگاهی امور باطلی لازم میآید؛ از جمله: أ- عرش قبل از خلقت آسمانها و زمین در مالکیت خداوند نبوده و بعدا در تصرف او درآمده است. درحالیکه خداوند متعال خالق و مالک هرچیزی است. و هرگز چیزی از مالکیت او خارج نیست. ب- از کلمه (استولی) چنین بر میآید که گویا -نعوذبالله- بین خداوند متعال و غیر او جدال و کشمکش وجود داشته که خداوند استیلا یافته و بر دیگری غلبه نموده است. پس آیۀ کریمه ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ﴾[الأعراف: ۵۴، یونس: ۳، الرعد: ۲، الفرقان: ۵۹، السجدة: ۴، الحدید: ۴] را مطابق عقیدۀ سلف صالح امت اسلامی، باید اینگونه ترجمه نمود: «سپس بر عرش استوا کرد». یعنی: سپس بر عرش قرار گرفت. والله تعالی أعلم. [مُصحح]. [۲۳] نگا: نهج البلاغة، بخش حکمتهای أمیر الـمؤمنین ÷(ص: ۵۲۸). [۲۴] «منزه آن خدائی که از نبات و از خود انسانها و از موجوداتی که مردم نمیدانند جفتها و اصناف و انواع و اقسامی ایجاد کرده است.» [یس: ۳۶]. [۲۵] «پس بر ما سنگی از آسمان بباران و یا بیاور ما را عذابی دردناک.» [الأنفال: ۳۲]. [۲۶] «بر مبنای حکم الله و حکم اسلام بر مسلمانان واجب است که پس از فوت امامشان هیچ عملی انجام ندهند و چیزی نگویند و اقدام به کاری نکنند تا اینکه برای خود امامی را انتخاب کنند.» مجلسی، بحار الأنوار (۳۳/۱۴۴) به نقل از کتاب سُلَیمِ بْنِ قَیسٍ هِلالِی. و نگا: مستدرک الوسائل، نوری طبرسی (۶/۱۴) [۲۷] «چون گناهی را مرتکب شدی، در کنار آن عمل نیکی انجام ده تا آنرا از بین ببرد.» عراقی در «تخریج أحادیث الإحیاء» میگوید: «بیهقی آنرا در شعب الإیمان از معاذ روایت کرده است. و در میان راویان آن کسی است که اسمی از وی برده نشده است. و طبرانی آنرا از عطاء بن یسار از معاذ روایت کرده است درحالیکه معاذ را ملاقات نکرده است.» میگویم: و مانند آنرا امام أحمد در الـمسند با لفظی متفاوت روایت کرده است (۵/۱۶۹)، ش: (۲۱۸۱۹). و محقق آن شعیب ارنؤوط میگوید: «این روایت حَسَن لغیره میباشد و إسناد این روایت ضعیف است به خاطر جهالت أشیاخ شمر بن عطیة». [۲۸] چنانکه در حدیث وارد شده: «أفضلُ الْفَضائِل أنْ تَصِلَ مَنْ قَطَعكَ وتُعْطِيَ مَنْ حَرَمك وتَصْفَحَ عمَّنَ ظَلَمَكَ»: «برترین اعمال آن است که با کسی که پیوند خویشاوندی را قطع نموده، ارتباط برقرار کنی و به کسی که تو را محروم کرده، عطا کنی و از کسی که بر تو ظلم کرده، گذشت کنی.» أحمد و طبرانی آنرا روایت کردهاند. [۲۹] «و رحمن چیست؟ آیا برای آنچه ما را امر میکنی سجده کنیم؟ و زیاد شد ایشان را نفرت.» [الفرقان: ۶۰]. [۳۰] عدهای از مفسران آنرا ذکر کردهاند. به عنوان مثال نگا: طبری، جامع البیان (۱۶/۴۴۵-۴۴۶). و قرطبی، الجامع لأحکام القرآن (۹/۳۱۸). [۳۱] قرطبی، الجامع لأحکام القرآن (۹/۳۱۸ – ۳۱۹). [۳۲] روشن است که ضمیر به کار رفته در فعل (تَـحُلّ) به «القارعة» و مصائبی بازمیگردد که به آن وعده داده شدند. [۳۳] روشن است –چنانکه اقوال مولف در جاهای دیگر بر این مساله دلالت دارند- منظور پیروی کورکورانه از فتاوی بدون آگاهی از دلیل میباشد. و این یعنی تقلید محض از فتاوی با وجود جهل به قرآن و سنت؛ چراکه تمام این موارد ظن و گمان است که انسان را از حق بینیاز نمیکند و پیروی از آن جایز نیست چنانکه آیات زیادی بر این مسأله تصریح کردهاند. [۳۴] قرائت مشهور (وَمَنْ) به فتح میم میباشد. و نیز (وَمِنْ) به کسر میم قرائت شده است. و این قرائت از علی بن ابیطالب و ابن عباس و ابی بن کعب شو از برخی از تابعین روایت شده است. نگا: الـمحتسب، ابن جنّی (۲/۳۵۸). [۳۵] «آنان که پیش از قرآن کتابشان دادیم همانان به این کتاب ایمان میآورند، و چون بر ایشان تلاوت شود گویند به آن ایمان آوردیم زیرا که حق و از طرف پروردگار ما است.» [القصص: ۵۲-۵۳]. [۳۶] «پس آنان که به ایشان کتاب دادهایم به آن ایمان میآورند.» [العنکبوت: ۴۷]. [۳۷] «آنانکه پیروی میکنند این پیامبر خبرگیر بیسوادی که مییابند او را که نوشته شده نزد ایشان در تورات و انجیل.» [الأعراف: ۱۵۷]. [۳۸] «و اهل کتاب و مؤمنین شک نکنند.» [المدثر: ۳۱]. [۳۹] «آنانکه کتاب بر ایشان آمده میشناسند این کتاب را چنانکه پسران خودشان را میشناسند.» [الأنعام: ۲۰]. [۴۰] «و آنانکه به ایشان کتاب دادهایم از آنچه به تو نازل شده خوشحالند.» [الرعد: ۳۶]. [۴۱] «به سوی ما خارج شد درحالیکه خشمگین بود؛ چون مجلس وی آغاز گردید فرمود: عجیب است اقوامی که گمان میکنند ما غیب میدانیم؛ جز خداوند کسی غیب نمیداند؛ تصمیم گرفتم فلان کنیزم را تنبیه کنم که از من فرار کرد اکنون نمیدانم در کدامیک از اتاقهای خانه است...». [۴۲] «علم کتاب؛ و سوگند به خدا که تمام آن نزد ماست».