بازرسی ماهرانه به وسیلۀ خود حضرت یوسف
از جملۀ: ﴿فَبَدَأَ بِأَوۡعِيَتِهِمۡ﴾، معلوم میشود که خودِ حضرت یوسف÷متصدّی این بازرسی ماهرانه شد. برای اینکه به برادرانش بیاحترامی نشود.
اوّل بار بنیامین را بازرسی نکرد تا مبادا موجب بدگمانی قافله شود، بلکه ابتدا از بارِ دیگران شروع کرد و در بین و یا در آخر، بار بنیامین را بازرسی کرد. و از میان بارِ او، جام را بیرون آورد: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَخۡرَجَهَا مِن وِعَآءِ أَخِيهِ﴾. و همه یقین کردند که او دزدی کرده و طبق قرار باید به عنوان غلامی بازداشت شود. بدین ترتیب آن حضرت، برادر خود را نزد خود نگاه داشت و چنین فکری بدون سر و صدا، یک مددِ غیبی و بلکه باید گفت وحی خدا بوده است چنانکه خدا فرموده: ﴿كَذَٰلِكَ كِدۡنَا لِيُوسُفَ﴾. یعنی چنین عملی به تدبیر ما بود و إلاّ طبق قوانین کشور مصر نمیتوانست بدون جهت برادر را نگهدارد چنانکه فرموده: ﴿مَا كَانَ لِيَأۡخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ ٱلۡمَلِكِ﴾. بنابراین همانطوری که بیان شد از آیه استفاده میشود که استرقاقِ سارق از قانونِ کشورِ مصر نبوده، بلکه این قراردادِ شخصی بوده که خدا به دهانِ برادرانِ یوسف گذاشت تا مسؤول شوند و بنیامین بماند.
دو جملۀ: ﴿نَرۡفَعُ دَرَجَٰتٖ مَّن نَّشَآءُ﴾و ﴿وَفَوۡقَ كُلِّ ذِي عِلۡمٍ عَلِيمٞ﴾، ظاهراً برای محکومیّت برادران یوسف، تناسب و ربطی ندارد، بلکه مقصود این است که برای قربِ یوسف و بنیامین و درجات آن حضرت نزد ما، خانوادۀ یعقوب را به شهرنشینی و مراودۀ با یوسف، از دهنشینی نجات دادیم. و مقصود از کلمۀ: ﴿ذِي عِلۡمٍ﴾، علم عرضی، و از ﴿عَلِيمٞ﴾، علم ذاتی و خداوند است.
﴿قَالُوٓاْ إِن يَسۡرِقۡ فَقَدۡ سَرَقَ أَخٞ لَّهُۥ مِن قَبۡلُۚ فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِي نَفۡسِهِۦ وَلَمۡ يُبۡدِهَا لَهُمۡۚ قَالَ أَنتُمۡ شَرّٞ مَّكَانٗاۖ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا تَصِفُونَ ٧٧ قَالُواْ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡعَزِيزُ إِنَّ لَهُۥٓ أَبٗا شَيۡخٗا كَبِيرٗا فَخُذۡ أَحَدَنَا مَكَانَهُۥٓۖ إِنَّا نَرَىٰكَ مِنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٧٨ قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِ أَن نَّأۡخُذَ إِلَّا مَن وَجَدۡنَا مَتَٰعَنَا عِندَهُۥٓ إِنَّآ إِذٗا لَّظَٰلِمُونَ ٧٩﴾ [یوسف:۷۷-۷۹]
ترجمه: گفتند: اگر او دزدی کرد (تعجّب نیست) زیرا سابقاً برادری داشت که او نیز دزدی کرد، پس یوسف این جمله را در دل پنهان نمود و برای آنان ظاهر نکرد، گفت: منزلۀ شما بدتر است و خدا از آنچه میگویید داناتر است(۷۷) گفتند: عزیزا او پدرِ پیرِ بزرگواری دارد، پس یکی از ما را به جای وی بگیر، زیرا که ما تو را از نیکوکاران میبینیم(۷۸) گفت: پناه بر خدا که ما کسی را جز آنکه متاعِ خود را نزد وی یافتهایم بازداشت کنیم چون در آن صورت ما ستمگر خواهیم بود.(۷۹)
نکات: چون گناهِ بنیامین ظاهراً ثابت شد و اگر چه واقعاً گناهکار نبود بلکه اطّلاع از تمهید برادرش داشت و در خلوت برادرش به او گفته بود که تو را نزدِ خود نگاه میدارم، ولی به ظاهر یکی از فرزندانِ یعقوب دزد از کار درآمد، لذا برادرانِ دیگر شرمنده و سرافکنده شدند و آبرویی برای ایشان نماند. شاعر گوید:
چو از قومی یکی بیدانشی کرد
همۀ آن قومِ بیغش را غشی کرد
بنابراین، ممکن است سایرِ افرادِ قافله و همسفرها و اهلِ وطن، زبان به ملامت گشوده باشند که: مگر پیغمبرزاده دزدی میکند؟ خاندان ابراهیم را با دزدی چه کار؟ و همچنین آن ده برادر نیز بنیامین را نکوهش نموده باشند که: ما تو را آوردیم برای گرفتن غلّه نه برای دزدی، تو آبروی خاندان نبوت را بردی؟ و میتوان گفت: بنیامین از خود دفاع کرده و گفته است: همان دستی که در سفرِ سابق نقدینهها را میان بارها گذاشته از کجا جام را در میان بار من نگذاشته باشد؟ مجرّد پیداشدن پیمانه دلیل بر سرقتِ من نمیشود. ولی چون برادران دلسوز نبودند به این دفاع اهمّیّت ندادند. بنیامین به ظاهر خود را متأثّر جلوه میدهد امّا در حقیقت متأثر نیست.
در اینجا برای اینکه برادران حسابِ خود را از این برادر جدا کنند به اتّفاق گفتند: عزیزا اگر این شخص دزد از کار درآمد به ما مربوط نیست زیرا او از مادرِ دیگر است و این ناپاکی از تأثیر شیرمادر است، به دلیل اینکه سابقاً نیز او برادری داشت که از مادر یکی بودند او هم دزدی کرد: ﴿إِن يَسۡرِقۡ فَقَدۡ سَرَقَ أَخٞ لَّهُۥ مِن قَبۡلُ﴾. بنابراین حساب این برادر از ما جدا است. ظاهراً نسبت دزدی به یوسف از شدّت شرمساری و ناراحتی که از دزدی کردنِ بنیامین برای آنان حاصل شده بود، صورت گرفت.