سورۀ ابراهیم مکی و دارای ۵۲ آیه میباشد
سورة إبراهيم (مكية وهي اثنتان وخمسون آية)
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
﴿الٓرۚ كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ لِتُخۡرِجَ ٱلنَّاسَ مِنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِ رَبِّهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ ١ ٱللَّهِ ٱلَّذِي لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَوَيۡلٞ لِّلۡكَٰفِرِينَ مِنۡ عَذَابٖ شَدِيدٍ ٢ ٱلَّذِينَ يَسۡتَحِبُّونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا عَلَى ٱلۡأٓخِرَةِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ وَيَبۡغُونَهَا عِوَجًاۚ أُوْلَٰٓئِكَ فِي ضَلَٰلِۢ بَعِيدٖ ٣﴾[إبراهیم:۱-۳]
ترجمه: به نام خدای کامل الذات و الصفات رحمن رحیم. الف. لام. راء. این قرآن کتابی است که بر تو نازل کردیم تا مردم را به ارادۀ پروردگارشان از تاریکیها خارج کرده به طرف نور ببری به راه خدای عزیز ستوده(۱) خدایی که هرچه در آسمانها و زمین است متعلق به اوست و وای بر کافرین از عذابی سخت (۲) آنانکه زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح میدهند و مردم را از راه خدا باز میدارند و کجی راه خدا را میجویند ایشان در گمراهی دوری هستند(۳).
نکات: مقصود از ظلمات تاریکی کفر، شرک و خرافات است و مقصود از نور؛ توحید، راه راست، هدایت و سعادت است چنانکه در عطف بیان نور فرموده: ﴿إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ﴾. و ظلمات را جمعآورده، ولی نور را مفرد، برای اینکه راههای باطل متعدّد و راه حق یکی است. و راه حق، نور است برای اینکه راه خدای عزیز حمید است که عزیر و قادر است بر هر چیز و کارهای او قبیح نیست، پس او ستوده است. ﴿بِإِذۡنِ رَبِّهِمۡ﴾دلالت دارد که خدا ارادۀ ایمان نموده و از مکلّفین ایمان را خواسته است.
و ﴿يَسۡتَحِبُّونَ﴾و استحباب به معنی طلب محبۀ الدّنیا میباشد. انسان گاهی چیزی را دوست میدارد ولیکن میل ندارد آن چیز محبوب او باشد مانند کسی که میل به حرام دارد، ولی نمیخواهد که حرام محبوب او باشد. امّا اگر کسی چیزی را دوست داشت و محبت آن را طالب بود او کمال رغبت و محبت را نسبت به آن چیز دارد، لذا در این آیه تعبیر به ﴿يَسۡتَحِبُّونَ﴾شده که دلالت بر کمال و نهایت رغبت دارد. و کلمۀ ﴿عَلَى ٱلۡأٓخِرَةِ﴾دلالت دارد که دنیای مذموم آنست که آن را بر آخرت ترجیح بدهی و إلاّ اگر ترجیح ندهد مذموم نیست. و مقصود از جملۀ ﴿وَيَبۡغُونَهَا عِوَجًا﴾این است که میل دارند راه خدا را کج نشان دهند و لذا شبهات و شکوکی در آن القاء میکنند و حیله مینمایند تا کسی به آن رغبت نکند، و ﴿وَيَبۡغُونَهَا﴾در اصل «یبغون لها»بوده است.
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوۡمِهِۦ لِيُبَيِّنَ لَهُمۡۖ فَيُضِلُّ ٱللَّهُ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ٤﴾[إبراهیم:۴]
ترجمه: و هیچ رسولی را نفرستادیم مگر به زبان قومش تا اینکه برای ایشان بیان کند، پس خدا گمراه میکند هرکس را بخواهد و هدایت میکند هرکس را که بخواهد و اوست عزیز حکیم(۴).
نکات: ﴿إِلَّا بِلِسَانِ قَوۡمِهِۦ﴾دلالت دارد که حقایق شرعیّه نداریم و آنچه در شرع آمده تماماً حقائق لغویّه است. و بعضی از اشخاص استدلال کردهاند به جملۀ ﴿بِلِسَانِ قَوۡمِهِۦ﴾که محمدصمبعوث است فقط به قوم خودش که عرب باشند و گفتهاند معجزه بودن قرآن را طوائف دیگر جز عرب نمیدانند و نمیفهمند و قرآن حجت بر غیرعرب نیست. جواب ایشان داده شده به اینکه: مقصود از ﴿قَوۡمِهِۦ﴾همان اهل شهر او میباشد نه تمام مردم، به دلیل آیات دیگری که دربارۀ انبیاء نازل شده و کلمۀ ﴿قَوۡمِهِۦ﴾اطلاق بر اهل ایشان شده نه بر تمام اهل زبان او. و امّا اینکه محمدصمبعوث بر تمام بشر است از آیات دیگر استفاده میشود قطع نظر از این آیه، مانند آیۀ:
﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا﴾ [۴۳] [الأعراف: ۱۵۸].
و آیۀ:
﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِيرٗا ٨٨﴾ [۴۴] [الإسراء: ۸۸].
که تحدی شده با جن و انس. و آیۀ:
﴿وَأَرۡسَلۡنَٰكَ لِلنَّاسِ رَسُولٗا﴾ [۴۵] [النساء: ۷۹].
و آیۀ:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٧﴾ [۴۶] [الأنبیاء: ۱۰۷].
و همچنین آیات دیگر. و مقصود از جملۀ: ﴿بِلِسَانِ قَوۡمِهِۦ﴾این است که قوم او بهتر بفهمند و بر اسرار و حقائق شرع واقف شوند و از غلط و خطا مصون بمانند.
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ بَِٔايَٰتِنَآ أَنۡ أَخۡرِجۡ قَوۡمَكَ مِنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ وَذَكِّرۡهُم بِأَيَّىٰمِ ٱللَّهِۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّكُلِّ صَبَّارٖ شَكُورٖ ٥ وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ أَنجَىٰكُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ يَسُومُونَكُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ وَيُذَبِّحُونَ أَبۡنَآءَكُمۡ وَيَسۡتَحۡيُونَ نِسَآءَكُمۡۚ وَفِي ذَٰلِكُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَظِيمٞ ٦﴾[إبراهیم:۵-۶]
ترجمه: و به یقین موسی را با آیات خودمان فرستادیم که بیرون آور قومت را از تاریکیها بسوی نور و روزهای خدا را به یادشان آور بدرستی که در آن البته آیاتی است برای هر صبرکنندۀ شکرگزاری(۵) و هنگامی که موسی به قوم خود گفت: بیاد آرید نعمت خدا را بر خودتان هنگامی که شما را از آل فرعون نجات داد که شما را به بدی عذاب شکنجه میکردند و پسران شما را ذبح میکردند و زنان شما را زنده میگذاشتند (برای بیگاری) و در این امر بلاء بزرگی از پروردگارتان وجود داشت(۶).
نکات: پس از آنکه حقتعالی به رسول خود فرموده مردم را از تاریکیها بیرون آور، برای تسکین قلب و ثبات قدم او در شدائد، کیفیّت صبر انبیاء و شدائد ایشان را در مقابل قوم خودشان تذکر میدهد. و مقصود از ﴿أَيَّىٰمِ ٱللَّهِ﴾روزهای سختی و خوشی انبیاء بوده از قبیل روزهای شکنجۀ بنی اسرائیل و روزهای نزول «مَنّ» و «سلوی» که باید در روزهای سخت صبر کنند و روزهای راحت و نعمت شکر گزارند.
﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّكُمۡ لَئِن شَكَرۡتُمۡ لَأَزِيدَنَّكُمۡۖ وَلَئِن كَفَرۡتُمۡ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٞ ٧ وَقَالَ مُوسَىٰٓ إِن تَكۡفُرُوٓاْ أَنتُمۡ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا فَإِنَّ ٱللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ ٨ أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ نَبَؤُاْ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ قَوۡمِ نُوحٖ وَعَادٖ وَثَمُودَ وَٱلَّذِينَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ لَا يَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا ٱللَّهُۚ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَرَدُّوٓاْ أَيۡدِيَهُمۡ فِيٓ أَفۡوَٰهِهِمۡ وَقَالُوٓاْ إِنَّا كَفَرۡنَا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ وَإِنَّا لَفِي شَكّٖ مِّمَّا تَدۡعُونَنَآ إِلَيۡهِ مُرِيبٖ ٩﴾[إبراهیم:۷-۹]
ترجمه: و هنگامی که پروردگارتان اعلان مؤکّد نمود که اگر شکر گزارید محققاً (نعمتها را) برای شما زیاد میکنم و اگر کفران کنید محققاً عذاب من سخت است(۷) و موسی گفت: اگر شما و تمام اهل زمین کافر شوید پس محققاً خدا بینیاز و ستوده است(۸) آیا برای شما خبر آنان که پیش از شما بودند نیامد خبر قوم نوح، عاد، ثمود و آنان که پس از ایشان بودند که شماره و احوال ایشان را جز خدا نمیداند، رسولانشان با دلیلهای روشن آمدند پس ایشان دستهای خود را به دهانشان بردند و گفتند: به راستی که ما به آنچه شما برای آن فرستاده شدهاید کافریم و ما از آنچه ما را به آن میخوانید در شکیم شکی که تهمتآور است(۹).
نکات: ﴿تَأَذَّنَ﴾با آذن یک معنی دارد، ولی ﴿تَأَذَّنَ﴾از باب تفعّل و آن اعلان با تأکید است. و مقصود از شکر در این آیات این است که انسان نعمتهای منعم را بشناسد و به آن اعتراف کند و آن نعمتها را در مصرفی که منعم معین فرموده صرف کند. و شکی نیست بندۀ شکور نسبت به مولای خود یعنی خدا بیشتر محبت دارد و نسبت به نِعَم او قدرداناست، و چنین صفتی منبع تمام خیرات خواهد شد، و او را از توجّه به غیرخدا منصرف خواهد کرد و او را به سعادت میکشاند. و کلمۀ ﴿لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ﴾، دلالت دارد که:
گر جملۀ کائنات کافر گردند
بر دامن کبریاش ننشیند گرد
و جملۀ: ﴿لَا يَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا ٱللَّهُ﴾دلالت دارد که هیچ کس حتی پیغمبر اسلام عدد انبیاء و افراد امتها و احوال آنان را نمیداند جز خدا. پس این آیه مخالف است با آن اخباری که میگوید رسولخداصو یا امام، «علم به ماكان وما یكون إلى یوم القیامة!»دارد، زیرا شمارۀ انبیاء و احوال أمم گذشتۀ آنان از «ما كان»است که رسول خداصطبق این آیه علم به آنها ندارد. و مقصود از ﴿فَرَدُّوٓاْ أَيۡدِيَهُمۡ فِيٓ أَفۡوَٰهِهِمۡ﴾اگر ضمیر ﴿فِيٓ أَفۡوَٰهِهِمۡ﴾برگردد به اقوام، این است که دستها را به دندانها میگزیدند از کثرت خشم و یا در دهان خود میگذاشتند برای تعجّب و جلوگیری از سخن انبیاء به اشاره و یا جلوگیری از خنده و یا به عنوان استهزاء. و اگر ضمیر ﴿فِيٓ أَفۡوَٰهِهِمۡ﴾برگردد به انبیاء، معنی چنین است که دستهای خود را در دهان انبیاء میگذاشتند برای ممانعت از سخن انبیاء و منع تبلیغ، و یا خود انبیاء دست بر دهان میگذاشتند.
﴿قَالَتۡ رُسُلُهُمۡ أَفِي ٱللَّهِ شَكّٞ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ يَدۡعُوكُمۡ لِيَغۡفِرَ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمۡ وَيُؤَخِّرَكُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗىۚ قَالُوٓاْ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا فَأۡتُونَا بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِينٖ ١٠﴾[إبراهیم:۱۰]
ترجمه: رسولان ایشان گفتند: آیا در خدا شکی است (خدائی) که هستیدهندۀ آسمانها و زمین است شما را میخواند تا از گناهان شما بیامرزد و شما را تا مدت معینی مهلت میدهد و مرگ شما را عقب میاندازد، قوم گفتند: شما نیستید مگر بشری مانند ما که میخواهید ما را از پرستش آنچه پدران ما میپرستیدند باز دارید، پس دلیل روشنی برای ما بیاورید(۱۰).
نکات: جملۀ: ﴿أَفِي ٱللَّهِ شَكّٞ...﴾دلالت دارد که در وجود خدای عالم قادر شکی نیست، یعنی فطری هر بشری است لذا اگر به طفل سیلی بزنی فریاد میکند چرا زدی، یعنی فطرتاً میداند یک فاعل مختاری سیلی به او زده و فطرتا درخواست دارد که جزائی به زنندۀ سیلی داده شود و وجدان او به جزاء قضاوت میکند، و دیگر اینکه فطرت او قضاوت میکند که باید قانون و مقنّنی باشد که کمیت جزاء را معین کند. و جملۀ: ﴿إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا﴾دلالت دارد که کفار سه دلیل داشتند بر نفی نبوت انبیاء. و این سه دلیل ایشان هرسه شبههای بیش نبود: اول: اینکه تمام افراد انسان که در تمام ماهیت متساویند ممکن نیست چنین تفاوتی پیدا کنند که یکی رسول از طرف خدا گردد و از غیب خبر گیرد و با فرشتگان مربوط باشد. شبهۀ دوم: تقلید، که میگفتند: بعید است که هزاران نفر از آباء و اجداد و علما و بزرگان ما نفهمیده باشند و این یک نفر بطلان راه ما را فهمیده باشد. شبهۀ سوم: اینکه شک داشتند در اینکه این دلائل انبیاء دلالت بر صدق ایشان دارد یا خیر؟پس میگفتند: دلیل روشنتری و معجزهای که دلخواه ما است بیاورید [۴۷]. حقتعالی از قول انبیاء جواب هر سه شبهۀ ایشان را در آیۀ ذیل میدهد:
﴿قَالَتۡ لَهُمۡ رُسُلُهُمۡ إِن نَّحۡنُ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ وَمَا كَانَ لَنَآ أَن نَّأۡتِيَكُم بِسُلۡطَٰنٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١١ وَمَا لَنَآ أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنَا سُبُلَنَاۚ وَلَنَصۡبِرَنَّ عَلَىٰ مَآ ءَاذَيۡتُمُونَاۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُتَوَكِّلُونَ ١٢﴾[إبراهیم:۱۱-۱۲]
ترجمه: رسولان ایشان گفتند: نیستیم ما مگر بشری مانند شما ولیکن خدا بر هرکس از بندگانش که بخواهد منت میگذارد(و او را نبی میکند) و ما قدرتی نداریم که برای شما معجزهای بیاوریم مگر به ارادۀ خدا و ایمان آورندگان باید فقط بر خدا توکل کنند(۱۱) و چرا توکل بر خدا نکنیم و حال آنکه ما را به راههای خودمان هدایت کرد و البته ما بر آزار شما صبر خواهیم کرد و بر خدا باید توکلکنندگان توکل کنند(۱۲).
نکات: ﴿وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ﴾این جمله جواب است در مقابل کفار که میگفتند: شما مانند ما بشری هستید! که میگوید: امکان دارد خدا بر بشری منت گذارد و او را به وحی خود ممتاز گرداند. و اما شبهۀ دوم کفار این بود؛ تمام گذشتگان و دانشمندان ما آیا نفهمیدهاند، آیا فقط این رسول فهمیده؟ جواب آن نیز جواب شبهۀ اول است که ممکن است خدا بر بشری منت گذارد و او را به بطلان عقائد شما آگاه سازد. و اما شبهۀ سوم که دلیل روشنتر و معجزهای بیاورد، پس جملۀ: ﴿وَمَا كَانَ لَنَآ...﴾جواب آنست. و اما باقی آیه جواب است بر تهدید قوم که میگفتند: میزنیم و میکشیم.
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِرُسُلِهِمۡ لَنُخۡرِجَنَّكُم مِّنۡ أَرۡضِنَآ أَوۡ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَاۖ فَأَوۡحَىٰٓ إِلَيۡهِمۡ رَبُّهُمۡ لَنُهۡلِكَنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٣ وَلَنُسۡكِنَنَّكُمُ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡۚ ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ ١٤ وَٱسۡتَفۡتَحُواْ وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٖ ١٥ مِّن وَرَآئِهِۦ جَهَنَّمُ وَيُسۡقَىٰ مِن مَّآءٖ صَدِيدٖ ١٦ يَتَجَرَّعُهُۥ وَلَا يَكَادُ يُسِيغُهُۥ وَيَأۡتِيهِ ٱلۡمَوۡتُ مِن كُلِّ مَكَانٖ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٖۖ وَمِن وَرَآئِهِۦ عَذَابٌ غَلِيظٞ ١٧﴾[إبراهیم:۱۳-۱۷]
ترجمه: و آنان که کافر بودند به رسولان خود گفتند: بدون شک شما را از سرزمین خود اخراج میکنیم و یا اینکه به کیش ما برگردید. پس پروردگارشان به ایشان وحی کرد که البته ستمگران را هلاک میکنیم (۱۳) و البته شما را پس از ایشان ساکن آن سرزمین سکونت میدهیم، این بهره برای کسی است که از مقام من بترسد و از وعدۀ عقابم بهراسد(۱۴) و پیامبران طلب فتح کردند و نومید شد هر سرکش حق ناپذیری(۱۵) در پیش روی او دوزخ است و از آب زرداب جراحت به او نوشانده شود(۱۶) جرعه جرعه نوشد و به آسانی فرو نبرد و از هر طرف او را مرگ برسد در حالی که نمیرد و از پس و پیش او عذابی است سخت(۱۷).
نکات: چون در هر زمانی اهل حق کم و اهل جهل و باطل زیادند لذا اهل باطل جرئت دارند و به سفاهت و تهدید میپردازند، چنانکه زمان ما نیز چنین است که هرکس حقی را اظهار کند، او را بد میگویند و تهدید مینمایند ولی در عین حال خدا فرموده: ﴿وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ﴾[الصافات: ۱۷۳] [۴۸]. و مقصود از کلمۀ: ﴿مَقَامِي﴾، مقام عظمت و یا پیشگاه مقدس الهی است در محکمۀ قیامت. بعضی ﴿وَٱسۡتَفۡتَحُواْ﴾را بکسر تاء خوانده و فعل امر دانستهاند که خطاب الهی به انبیاء باشد.
﴿مَّثَلُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡۖ أَعۡمَٰلُهُمۡ كَرَمَادٍ ٱشۡتَدَّتۡ بِهِ ٱلرِّيحُ فِي يَوۡمٍ عَاصِفٖۖ لَّا يَقۡدِرُونَ مِمَّا كَسَبُواْ عَلَىٰ شَيۡءٖۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلضَّلَٰلُ ٱلۡبَعِيدُ ١٨ أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّۚ إِن يَشَأۡ يُذۡهِبۡكُمۡ وَيَأۡتِ بِخَلۡقٖ جَدِيدٖ ١٩ وَمَا ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ بِعَزِيزٖ ٢٠﴾[إبراهیم:۱۸-۲۰]
ترجمه: داستان آنان که به پروردگارشان کافر شدهاند اعمال ایشان مانند خاکستری است که در روزی طوفانی بادی سخت به آن بوزد، بر چیزی از آنچه کسب کردهاند قدرت ندارند (وبهرهمند نمیشوند)، این خود گمراهی دوری است (۱۸) آیا ندیدی که خدا آسمانها و زمین را به حق (نه بباطل و بیهوده) آفریده، اگر بخواهد شما را میبرد و مخلوق جدیدی میآورد(۱۹) و این(کار) بر خدا دشوار نیست(۲۰).
نکات: در آیۀ ۱۸ اعمال کفار به تودۀ خاکستری که باد آن را نابود و متفرق سازد تشبیه شده، وجه شبه در اینجا نابودی اعمال و بیفایده بودن آنست مانند نابودی و بیفایده بودن خاکستری که پراکنده شده که به هیچ دردی نمیخورد و کسی نتواند آن را جمع کند و از آن بهره برد. و آیۀ ۱۹ و ۲۰ نیز دلالت دارد که یکی از صفات اختصاصی حقتعالی بردن و نابود کردن موجودات و ایجاد کردن معدوم است که فلاسفه محال و یا مشکل میدانند ولی خدا فرموده بر خدا مشکل و دشوار نیست.
﴿وَبَرَزُواْ لِلَّهِ جَمِيعٗا فَقَالَ ٱلضُّعَفَٰٓؤُاْ لِلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُوٓاْ إِنَّا كُنَّا لَكُمۡ تَبَعٗا فَهَلۡ أَنتُم مُّغۡنُونَ عَنَّا مِنۡ عَذَابِ ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖۚ قَالُواْ لَوۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُ لَهَدَيۡنَٰكُمۡۖ سَوَآءٌ عَلَيۡنَآ أَجَزِعۡنَآ أَمۡ صَبَرۡنَا مَا لَنَا مِن مَّحِيصٖ ٢١﴾[إبراهیم:۲۱]
ترجمه: و تماماً از قبور برای امر خدا بیرون آیند. پس آنان که ضعیفند به آنان که بزرگی کردند گویند که ما تابع شما بودیم پس آیا شما چیزی از عذاب خدا را از ما دفع کنندهاید و از ما کفایت میکنید، گویند: اگر خدا ما را هدایت کرده بود ما هم شما را هدایت کرده بودیم مساوی است بر ما چه جزع کنیم و یا صبر نماییم برای ما جای گریزی نیست(۲۱).
نکات: این آیه دلالت بر حرمت تقلید دارد، یعنی هرگاه مرجع، گمراه بود و یا حکمی بر خلاف ما أنزل الله داد، پیروان و مقلّدین او روز قیامت نمیتوانند وزر و وبال خود را به گردن مرجع خود بگذارند، و اگر به مرجع بگویند ﴿فَهَلۡ أَنتُم مُّغۡنُونَ عَنَّا مِنۡ عَذَابِ ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖ﴾، آیا شما میتوانید عذاب را از ما کفایت کنید؟ آن بزرگان میگویند: برای ما و شما فراری از عذاب نیست.
با بودن چنین آیاتی در قرآن چگونه مسلمین بیخبر مانده و هردسته به دنبال بزرگان خود افتاده و عقائد و اعمال خرافی را که ضد قرآن است پذیرفتهاند به بهانۀ تقلید و یا سکوت مرجع.
﴿وَقَالَ ٱلشَّيۡطَٰنُ لَمَّا قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ إِنَّ ٱللَّهَ وَعَدَكُمۡ وَعۡدَ ٱلۡحَقِّ وَوَعَدتُّكُمۡ فَأَخۡلَفۡتُكُمۡۖ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيۡكُم مِّن سُلۡطَٰنٍ إِلَّآ أَن دَعَوۡتُكُمۡ فَٱسۡتَجَبۡتُمۡ لِيۖ فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوٓاْ أَنفُسَكُمۖ مَّآ أَنَا۠ بِمُصۡرِخِكُمۡ وَمَآ أَنتُم بِمُصۡرِخِيَّ إِنِّي كَفَرۡتُ بِمَآ أَشۡرَكۡتُمُونِ مِن قَبۡلُۗ إِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ ٢٢﴾[إبراهیم:۲۲]
ترجمه: و چون کار گذشت، شیطان گوید: به درستی که خدا شما را وعدۀ حقی داد و من شما را وعده دادم پس با شما خلافِ وعده کردم و مرا بر شما تسلّطی نبود جز اینکه شما را دعوت کردم پس مرا اجابت کردید پس مرا ملامت نکنید و خودتان را ملامت کنید من فریادرس شما نیستم و شما فریاد رس من نیستید. به راستی که من به آنچه از پیش (در دنیا) مرا شریک خدا ساختید کافرم (قبول ندارم) به راستی که ستمگران برایشان عذاب دردناک است (۲۲).
نکات: جملۀ ﴿لَمَّا قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ﴾دلالت دارد که چون کار از کار گذشت و تکلیف دوزخی و بهشتی معلوم شد و حکم خدا به عذاب و یا ثواب تعلّق گرفت، بحث و عداوت شیطان و پیروانش شروع خواهد شد. و جملۀ: ﴿وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيۡكُم مِّن سُلۡطَٰنٍ﴾دلالت دارد بر اینکه شیطان تسلّطی بر بشر ندارد، بشر به میل نفس خود به خطا میرود به دلیل جملۀ: ﴿وَلُومُوٓاْ أَنفُسَكُم﴾در این آیه. و مقصود از جملۀ: ﴿إِنِّي كَفَرۡتُ بِمَآ أَشۡرَكۡتُمُونِ مِن قَبۡلُ﴾، اینست که پیش از شما کافر شدم به آن خدائی که مرا شریک او قرار دادهاید در اطاعت. و ممکن است کلمۀ ﴿مَآ﴾در ﴿بِمَآ أَشۡرَكۡتُمُونِ﴾را ماء مصدریّه بگیریم، پس معنی چنین میشود من به شرک آوردن شما در اینکه مرا مانند خدا مطاع قرار دادید، کافرم و این شرک شما را قبول ندارم. و مقصود از ﴿قَبۡلُ﴾، همین دنیاست که در دنیا شیطان را مُطاع قرار دادند. معلوم میشود اطاعت غیرخدا یک نوع از شرک است.
﴿وَأُدۡخِلَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا بِإِذۡنِ رَبِّهِمۡۖ تَحِيَّتُهُمۡ فِيهَا سَلَٰمٌ ٢٣ أَلَمۡ تَرَ كَيۡفَ ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا كَلِمَةٗ طَيِّبَةٗ كَشَجَرَةٖ طَيِّبَةٍ أَصۡلُهَا ثَابِتٞ وَفَرۡعُهَا فِي ٱلسَّمَآءِ ٢٤ تُؤۡتِيٓ أُكُلَهَا كُلَّ حِينِۢ بِإِذۡنِ رَبِّهَاۗ وَيَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ ٢٥ وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٖ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ ٱجۡتُثَّتۡ مِن فَوۡقِ ٱلۡأَرۡضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٖ ٢٦﴾[إبراهیم:۲۳-۲۶]
ترجمه: و آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته را انجام دادهاند وارد بهشتهایی شوندکه از زیر آنها نهرها جاریاست، در آنجا به ارادۀ پروردگارشان جاودانند. تحیّت ایشان در آنجا سلام است(۲۳) آیا ندیدی چگونه خدا مثل زده است کلمۀ پاکیزه را مانند درخت پاکیزه، اصل و ریشۀ آن ثابت و شاخههای آن در آسمان است(۲۴) میوۀ خود را در هر زمانی به ارادۀ پروردگارش میآورد و خدا مَثَلها برای مردم میزند که ایشان پند گیرند(۲۵) و مَثَل کلمۀ خبیثه مانند درخت خبیثی است که از روی زمین ریشهکن شده باشد که قراری برای آن نباشد(۲۶).
نکات: چون فرجام پیروان رؤساء و شیاطین را بیان کرد، در این آیات به سرانجام اهل ایمان اشاره کرده و فرموده: ﴿وَأُدۡخِلَ...﴾به ضم همزه که فعل مجهول باشد و مقصود آن که ایشان را با تشریفات وارد بهشت کنند نه آنکه خودشان به بهشت در آیند. و مقصود از کلمۀ پاکیزه، کلمۀ: «لا إله إلا الله»و توحید است که ریشۀ آن در اعماق دلها و شاخ و برگ آن پیدا و عبارتاست از اعمال حسنه، عبادات و خدمات به بندگان خدا و اخلاق زیبا. و امّا کلمۀ خبیثه، عبارت است از کفر و شرک که شاخ و برگ آن نتایج سیّئه، اخلاق رذیله، اعمال زشت، اذیت و آزار و ظلم و ستم میباشد، چنانکه درخت بیریشه که قرار ندارد و میوۀ خوب نمیدهد، کفر و شرک نیز چنین است، انسان مشرک ثبات قدمی در خیر ندارد و هر روز متمایل به یک بت و یا باب الحوائجی است.
﴿يُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَيُضِلُّ ٱللَّهُ ٱلظَّٰلِمِينَۚ وَيَفۡعَلُ ٱللَّهُ مَا يَشَآءُ ٢٧ ۞أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ كُفۡرٗا وَأَحَلُّواْ قَوۡمَهُمۡ دَارَ ٱلۡبَوَارِ ٢٨ جَهَنَّمَ يَصۡلَوۡنَهَاۖ وَبِئۡسَ ٱلۡقَرَارُ ٢٩ وَجَعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا لِّيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِهِۦۗ قُلۡ تَمَتَّعُواْ فَإِنَّ مَصِيرَكُمۡ إِلَى ٱلنَّارِ ٣٠﴾[إبراهیم:۲۷-۳۰]
ترجمه: خدا آنان را که ایمان آوردهاند ثابت قدم میدارد به سبب قول ثابت در زندگی دنیا و در آخرت و ستمگران را به گمراهی میگذارد و خدا آنچه بخواهد میکند(۲۷) آیا کسانی را که نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند ندیدی کسانی که قوم خود را به سرای هلاکت فرود آوردند(۲۸) یعنی دوزخ وارد آن میشوند در حالی که بد جای قراری است(۲۹) و برای خدا مانندها قرار دادند تا از راه او گمراه گردانند. بگو کامرانی کنید زیرا که بازگشت شما بسوی آتش است(۳۰).
نکات: جملۀ ﴿يُثَبِّتُ ٱللَّهُ...﴾دلالت دارد که حقتعالی دل اهل توحید را از لغزش و از کفر حفظ میکند و از تزلزلهای فکری نجات میدهد، برخلاف آنان که به خدا ایمان ندارند که همواره متزلزل و در عقیدهای نیستند، موحّدین وقت رفتن از دنیا و همچنین وقت زنده شدن برای حضور در قیامت در حفظ إلهی بوده و عقیدۀ ثابت ایشان باعث نجاتشان میشود (به برکت کلمۀ توحید) و مأمورین قبض روح کلمۀ توحید را به آنان یادآوری میکنند. و در حدیثی آمده که چون فرزند آدم به آخرین ساعات دنیا و اولین ساعات آخرت برسد، مال و فرزند و عمل او در نظرش مجسم میشود پس توجهی به مال خود کند و بگوید: «وَاللهِ إِنِّي كُنْتُ عَلَیكَ حَرِیصًا فَمَا لِي عِنْدَكَ»؟ [۴۹]در جواب میگوید: «خذ منّی کفنك» [۵۰]پس توجهی به فرزندش کند و گوید: «وَاللهِ إِنِّي كُنْتُ لَكُمْ مُحِبًّا وَعَلَیكُم لمَحَامِیا فَمَاذَا لي عِنْدَكُمْ»؟ [۵۱]در جواب میگویند: ما تا لب قبر میآییم و تو را در آن پنهان میکنیم، پس توجّهی به عمل خود کند و بگوید: «وَاللهِ إِنِّي كُنْتُ عَلَیكَ لَزَاهِداً وَكُنْتُ عَلَيَّ ثَقِیلاً فَمَاذَا لِي عِنْدَكَ»؟ [۵۲]در جواب میگوید: من قرین تو و با تو هستم در قبر و حشر و نشر تا در محضر پروردگار و محکمۀ او، پس اگر موحد باشد فرشتگان رحمت با بهترین عطرها و نیکوترین منظرهها برای قبض روح او حاضر شوند [۵۳]و اگر غیر موحّد باشد برعکس آن.
﴿قُل لِّعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ سِرّٗا وَعَلَانِيَةٗ مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ لَّا بَيۡعٞ فِيهِ وَلَا خِلَٰلٌ ٣١ ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزۡقٗا لَّكُمۡۖ وَسَخَّرَ لَكُمُ ٱلۡفُلۡكَ لِتَجۡرِيَ فِي ٱلۡبَحۡرِ بِأَمۡرِهِۦۖ وَسَخَّرَ لَكُمُ ٱلۡأَنۡهَٰرَ ٣٢ وَسَخَّرَ لَكُمُ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ دَآئِبَيۡنِۖ وَسَخَّرَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ ٣٣ وَءَاتَىٰكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلۡتُمُوهُۚ وَإِن تَعُدُّواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ لَا تُحۡصُوهَآۗ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَظَلُومٞ كَفَّارٞ ٣٤﴾ [إبراهیم:۳۱-۳۴]
ترجمه: به بندگانم که ایمان آوردهاند بگو: نماز را برپا دارند و از آنچه روزی ایشان کردهایم پنهانی و آشکارا انفاق کنند قبل از اینکه روزی بیاید که در آن داد و ستد و دوستی نیست، (۳۱) خداست که آسمانها و زمین را آفرید و از آسمان آب را نازل کرد و با آن میوهها را برای روزی شما از زمین درآورد و برای شما کشتی را مسخر کرد تا در دریا به امر او روان شود و نهرها را برای شما مسخر کرد (۳۲) و برای شما این آفتاب و ماه را مسخر کرد که هر دو پیوسته روانند و برای شما این شب و روز را مسخر کرد (۳۳) و به شما هر چه خواستید داد و اگر نعمت خدا را بشمارید، به شماره نیاورید. به درستی که این انسان ستمکار و کفرانکننده است(۳۴).
نکات: ﴿يُقِيمُواْ﴾﴿وَيُنفِقُواْ﴾در آیۀ ۳۱ به معنی؛ «لیقیموا» و «لینفقوا»که امر غایب است میباشد تا جواب واقع شود برای ﴿قُل﴾و لذا مجزوم شده است به حذف نون. و حقتعالی در این آیات ده قسم از نعمتهای عمدۀ آشکارای خود را شمرده و از جملۀ ﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ...﴾شروع کرده تا ﴿مِّن كُلِّ مَا سَأَلۡتُمُوهُ﴾که دلالت دارد هر چه مورد احتیاج بشر بوده خدا به او عطا فرموده و سپس فرموده اگر بخواهید نعمتهای او را بشمارید، قدرت شمارش آنها را ندارید. آری چنین است هر نفسی که فرو میرود ممدّ حیات و چون بیرون آید مفرّح ذات. جایی که در هر نفسی دو نعمت بلکه صدها نعمت باشد کی میتوان تمام نعم ظاهری، باطنی، بدنی، روحی و دینی را شماره کرد؟ ولی انسان در عوض شکر، کفران میکند.
﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا ٱلۡبَلَدَ ءَامِنٗا وَٱجۡنُبۡنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعۡبُدَ ٱلۡأَصۡنَامَ ٣٥ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُۥ مِنِّيۖ وَمَنۡ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٣٦ رَّبَّنَآ إِنِّيٓ أَسۡكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيۡرِ ذِي زَرۡعٍ عِندَ بَيۡتِكَ ٱلۡمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱجۡعَلۡ أَفِۡٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِيٓ إِلَيۡهِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَشۡكُرُونَ ٣٧﴾ [إبراهیم:۳۵-۳۷]
ترجمه: و یادآور هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگارا این شهر را محل امن قرار ده. و مرا و فرزندانم را دور بدار از اینکه بتان را بپرستیم(۳۵) پروردگارا به درستی که این بتها بسیاری از مردم را گمراه کردند، پس هرکس از من پیروی کند، او از من است و آنکه مرا عصیان کند پس محققاً تو آمرزندۀ رحیمی(۳۶) پروردگارا به راستی که من بعضی از ذریّۀ خود را ساکن نمودم در وادی و دامن کوهی بدون زراعت، نزد خانۀ محترم تو؛ تا نماز را برپا دارند. پس دلهای برخی از مردم را به سوی ایشان متمایل نما و از میوهها به ایشان روزی ده، باشد که ایشان شکرگزاری کنند(۳۷).
نکات: اگر کسی اشکال کند که درخواست ابراهیم÷به اینکه شهر مکه، شهر امن و امان باشد و فرزندانش بت پرست نباشند عملی نیست و عملی نشد! زیرا در مکّه جنگها واقع شده و فرزندان او اکثر بت پرست بودند. جواب این است که دعای ابراهیم مستجاب نشد ولی نتیجۀ دعای او این شد که مردم حجاز و اولاد او بفهمند حضرت ابراهیم از امن بودن مکّه و از نپرستیدن بت خرسند و از خلاف آن بیزار است [۵۴]. و ضمیر در ﴿أَضۡلَلۡنَ﴾بر میگردد به بتها با اینکه بتها غیر ذوی العقول میباشند به اعتبار اینکه این بتها تمثالهایی برای انبیاء و صلحاء بودهاند، چنانکه در سورۀ انبیاء نیز از قول ابراهیم آمده که به قوم خود فرمود: ﴿مَا هَٰذِهِ ٱلتَّمَاثِيلُ ٱلَّتِيٓ أَنتُمۡ لَهَا عَٰكِفُونَ﴾ [۵۵]. مخفی نماند چون طائفۀ جرهم در حول و حوش مکّه بودند و اینان از فامیل هاجر بودند، لذا حضرت ابراهیم هاجر را به آنجا آورد و إلا عقلانی نیست که بچۀ خود را در بیابانی بیآب و علف تنها بگذارد [۵۶].
﴿رَبَّنَآ إِنَّكَ تَعۡلَمُ مَا نُخۡفِي وَمَا نُعۡلِنُۗ وَمَا يَخۡفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِي ٱلسَّمَآءِ ٣٨ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى ٱلۡكِبَرِ إِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَۚ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ ٱلدُّعَآءِ ٣٩ رَبِّ ٱجۡعَلۡنِي مُقِيمَ ٱلصَّلَوٰةِ وَمِن ذُرِّيَّتِيۚ رَبَّنَا وَتَقَبَّلۡ دُعَآءِ ٤٠ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيَّ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ يَوۡمَ يَقُومُ ٱلۡحِسَابُ ٤١﴾[إبراهیم:۳۸-۴۰]
ترجمه: پروردگارا به راستی که تو میدانی آنچه ما پنهان میداریم و آنچه آشکار میکنیم و بر خدا چیزی در زمین و آسمان پوشیده نیست(۳۸) ستایش مخصوص خدایی است که به من در پیری اسماعیل و اسحاق را بخشید به درستی که پروردگارم به طور مسلّم شنوندۀ دعاست(۳۹) پروردگارا مرا برپا دارندۀ نماز قرار بده و بعضی از فرزندانم را نیز، پروردگار ما دعای مرا بپذیر (۴۰) پروردگار ما، مرا و والدینم و مؤمنین را در روزی که حساب بر پا شود بیامرز (۴۱).
نکات: حضرت ابراهیم قبل از هر دعایی از خدا امنیّت خواست سپس دعاهای دیگر را، معلوم میشود امن و امنیت بهترین نعمتها است. از بعضی دانشمندان سؤال کردند: صحت بهتر است و یا امنیت؟ در جواب گفت: امنیت! و دلیل بر آن این است که اگر پای گوسفندی بشکند، پس از زمانی خوب میشود ولی اگر آن را با گرگی در یکجا نگهداری، چیزی نمیخورد تا بمیرد [۵۷]. و مقصود از جملۀ: ﴿وَهَبَ لِي عَلَى ٱلۡكِبَرِ...﴾اینست که در سن پیری خدا به او فرزند داد چنانکه در سورۀ هود آیۀ ۷۲ و در مقدّمۀ سورۀ یوسف ذکر کردیم.
﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱللَّهَ غَٰفِلًا عَمَّا يَعۡمَلُ ٱلظَّٰلِمُونَۚ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمۡ لِيَوۡمٖ تَشۡخَصُ فِيهِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ ٤٢ مُهۡطِعِينَ مُقۡنِعِي رُءُوسِهِمۡ لَا يَرۡتَدُّ إِلَيۡهِمۡ طَرۡفُهُمۡۖ وَأَفِۡٔدَتُهُمۡ هَوَآءٞ ٤٣ وَأَنذِرِ ٱلنَّاسَ يَوۡمَ يَأۡتِيهِمُ ٱلۡعَذَابُ فَيَقُولُ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ رَبَّنَآ أَخِّرۡنَآ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖ نُّجِبۡ دَعۡوَتَكَ وَنَتَّبِعِ ٱلرُّسُلَۗ أَوَ لَمۡ تَكُونُوٓاْ أَقۡسَمۡتُم مِّن قَبۡلُ مَا لَكُم مِّن زَوَالٖ ٤٤ وَسَكَنتُمۡ فِي مَسَٰكِنِ ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَتَبَيَّنَ لَكُمۡ كَيۡفَ فَعَلۡنَا بِهِمۡ وَضَرَبۡنَا لَكُمُ ٱلۡأَمۡثَالَ ٤٥ وَقَدۡ مَكَرُواْ مَكۡرَهُمۡ وَعِندَ ٱللَّهِ مَكۡرُهُمۡ وَإِن كَانَ مَكۡرُهُمۡ لِتَزُولَ مِنۡهُ ٱلۡجِبَالُ ٤٦﴾ [إبراهیم:۴۲-۴۶]
ترجمه: و البته گمان مبر که خدا غافل است از آنچه ستمگران عمل میکنند همانا حساب ایشان را برای روزی که در آن روز چشمها باز میماند عقب میاندازد(۴۲) (درآنروز) باشتاب میدوند در حالی که سرها رو به بالا است چشمشان به سویشان بر نمیگردد و دلهایشان تهی است(۴۳) و مردم را بترسان از روزی که عذاب بر ایشان بیاید پس ستمگران بگویند پروردگارا تا مدت نزدیکی ما را تمدید کن که دعوتت را اجابت میکنیم و رسولان را پیروی خواهیم کرد، گفته شود آیا شما نبودید که قبلاً قسم میخوردید که برایتان زوالی نیست(۴۴) و خود ساکن شدید و نشستید در مساکن و جایگاه آنان که به خودشان ستم کردند و برای شما معلوم شد که چگونه با ایشان رفتار کردیم و برای شما مَثَلها زدیم(۴۵) و به تحقیق مکر خود را انجام دادند و نزد خداست جزای مکر ایشان و مکرشان چنین نبود که کوهها از آن زائل شود(۴۶).
نکات: مقصود از جملۀ: ﴿مُقۡنِعِي رُءُوسِهِمۡ﴾ناکسی رءوسهم میباشد به لغت قریش و این احتمالی است. و مقصود از جملۀ: ﴿لَا يَرۡتَدُّ إِلَيۡهِمۡ طَرۡفُهُمۡ﴾، این است که از ترس چشم خود را حرکت نمیدهد. و مقصود از جملۀ ﴿مَا لَكُم مِّن زَوَالٖ﴾، این است که میگفتند: برای ما زوال و انتقالی از این سرا به سرای دیگر نیست. و جملۀ: ﴿مَكَرُواْ مَكۡرَهُمۡ...﴾دلالت دارد که ایشان هرچه توانستند برای از بین بردن رسول خداصکوشیدند و مکر و کیدشان را به کار انداختند و مکرشان برای این بود که کوه رسالت و کوه صبر و کوه وقار و کوه استقامت را از بین ببرند، ولی موفق نشدند، و این مثلی است برای تهویل. و ﴿إِن كَانَ﴾در اینجا بمعنی؛ ما کان میباشد [۵۸].
﴿فَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱللَّهَ مُخۡلِفَ وَعۡدِهِۦ رُسُلَهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٞ ذُو ٱنتِقَامٖ ٤٧ يَوۡمَ تُبَدَّلُ ٱلۡأَرۡضُ غَيۡرَ ٱلۡأَرۡضِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُۖ وَبَرَزُواْ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ ٤٨ وَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِينَ يَوۡمَئِذٖ مُّقَرَّنِينَ فِي ٱلۡأَصۡفَادِ ٤٩ سَرَابِيلُهُم مِّن قَطِرَانٖ وَتَغۡشَىٰ وُجُوهَهُمُ ٱلنَّارُ ٥٠ لِيَجۡزِيَ ٱللَّهُ كُلَّ نَفۡسٖ مَّا كَسَبَتۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ ٥١ هَٰذَا بَلَٰغٞ لِّلنَّاسِ وَلِيُنذَرُواْ بِهِۦ وَلِيَعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا هُوَ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ وَلِيَذَّكَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٥٢﴾ [إبراهیم:۴۷-۵۲]
ترجمه: پس گمان مبر که خدا وعدهای که به رسولانش داده خلاف کند زیرا خدا عزیزی است صاحب انتقام(۴۷) روزی که این زمین به غیر این زمین و این آسمان به غیر اینها تبدیل شود و از قبرها بیرون آیند برای حضور به امر خدای یکتای قهار(۴۸) در آن روز گنهکاران را میبینی که در غلها بسته شدهاند(۴۹) پیراهن ایشان از قطران است و آتش صورتهایشان را بپوشد(۵۰) تا خداوند هرکسی را مطابق آنچه کسب کرده جزا دهد به راستی که خدا سریع الحساب است(۵۱) این قرآن بیان کافی و رساست برای مردم و باید به آن ترسانیده شوند و بدانند که همانا او الهی است یکتا و تا خردمندان متوجه شوند(۵۲).
نکات: ﴿يَوۡمَ تُبَدَّلُ ٱلۡأَرۡضُ غَيۡرَ ٱلۡأَرۡضِ﴾دلالت دارد که زمین محشر غیر این زمین است. غیریّت آن یا به صورت است و یا به مادّه و یا به هر دو، اگر به صورت باشد معنی چنین میشود که صورت این زمین تغییر میکند، یعنی کوهها و درهها از بین میرود و زمین صاف میشود، و اگر به مادّه باشد معنی چنین میشود که زمین معدوم میشود و خدا زمین دیگری خلق میکند. و جملۀ: ﴿وَلِيُنذَرُواْ بِهِۦ﴾و همچنین ﴿وَلِيَعۡلَمُوٓاْ...﴾و همچنین ﴿لِيَذَّكَّرَ...﴾ممکن است لام در اینها لام تعلیل باشد، یعنی، این قرآن نزولش برای این است که به مردم برسد تا به آن انذار شوند تا بدانند که خدا یکتاست تا متذکّر شوند، و ممکن است در هر سه مورد لام امر غایب باشد چنانکه در ترجمه ذکر شد.
به هرحال از این آیه چند چیز استفاده میشود:
اول: اینکه دلالت دارد که این قرآن در تمام ما یحتاج إلیه النّاس از امور دین کافی است.
دوم: اینکه بیانش رسا و مفهوم است و احتیاج به غیر ندارد، منتهی این است که باید هر طالبی جد و جهد کند و دامن همت به کمر زند و مقداری عربی و زبان عرب را بداند تا بفهمد.
سوم: اینکه انذار رسول خداصو ارشاد او به واسطه و به برکت و به سبب همین قرآن است زیرا فرموده: ﴿وَلِيُنذَرُواْ بِهِۦ﴾، و باء در ﴿بِهِۦ﴾بر این معنی دلالت میکند.
چهارم: اینکه حقتعالی از مردم توحید و علم آن را خواسته به دلیل جملۀ: ﴿وَلِيَعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا هُوَ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾، و این رد است بر اهل جبر که گفتهاند خدا از نصاری تثلیث خواسته و از زنادقه و مجوس شرک تثنیه را خواسته.
پنجم: اینکه به جملۀ ﴿وَلِيَذَّكَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾، از تمام بشر تذکّر، تدبّر و تفهّم را خواسته و عقل را برای ایشان حجّت قرار داده است زیرا غیر از خردمند امکان تدبّر و تفکّر را ندارد.
[۴۳] «بگو آهای مردم براستی که من رسول خدایم به سوی همه شما.» [۴۴] «بگو اگر جن و انس اجتماع کنند بر اینکه بمانند این قرآن بیاورند بمانندش نیاورند و اگر چه بعضی بعض دیگر را پشتیبان باشند.» [۴۵] «وما تو را فرستادیم برای مردم بعنوان رسالت.» [۴۶] «و نفرستادیم تو را مگر رحمتی برای جهانیان.» [۴۷] مولف در بیان این شبهات از تفسیر الکبیر فخر رازی (۱۹/۹۵) به اختصار و تصـرف اندک استفاده کرده است. [۴۸] «و حقا که لشکر ما همان پیروزانند.» [۴۹] «به خدا سوگند من نسبت به تو حریص بودم اکنون من نزد تو چه دارم؟» [۵۰] «کفنت را از من بگیر.» [۵۱] «به خدا سوگند من دوستدار شما و حامی و پشتیبان شما بودم اکنون نزد شما چه دارم؟» [۵۲] «به خدا سوگند که من به تو رغبتی نشان نمیدادم و بر من سنگین بود اکنون نزد تو چه دارم؟» [۵۳] کلَینِی، الکافی، بَابُ أَنَّ الْـمَيِّتَ يُمَثَّلُ لَهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ وَعَمَلُهُ قَبْلَ مَوْتِه (۳/۲۳۱- ۱۳۳) [۵۴] مفسران به این اشکال در تفاسیرشان پاسخ دادهاند به عنوان مثال نگا: تفسیر مفاتیح الغیب فخر رازی (۱۹/۱۰۴- ۱۰۵) چاپ دارالکتب العلمیة؛ و تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر (۲/۵۴۱) چاپ دار الفکر؛ و تفسیر فتح القدیر شوکانی (۳/۱۱۲)، چاپ دار الفکر. [۵۵] «این مجسمهها چیست که شما برای پرستش آنها اعتکاف دارید.» [الأنبیاء: ۵۲]. [۵۶] روشن است که این ادعا نیازمند بازنگری میباشد. چه دلیلی وجود دارد که هاجر از قبیله جرهم است؟ گذشته از این، نص قرآن با این مسأله مخالف است. علاوه بر این چرا ابراهیم به سوی قبیله جرهم نرفت و به آنها خبر نداد که هاجر نزد بیت الله الحرام است تا نزد وی رفته و به امور وی بپردازند؟ [۵۷] مولف در بیان این مسأله از تفسیر الکبیر فخر رازی (۱۹/۱۳۵) استفاده کرده است. [۵۸] «این دیدگاه نادرست است. «إنْ» در اینجا نافیة نیست، بلکه مخفف از «إنَّ» میباشد و اسم آن ضمیر (الشأن) محذوف میباشد. و معناى جمله چنین است: شأن و حالشان چنین بود که از مکرشان کوهها زایل شوند.»