سورۀ فرقان مكی و دارای ۷۷ آیه میباشد
سورة الفرقان (مكية وهي سبع وسبعون آية)
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِيَكُونَ لِلۡعَٰلَمِينَ نَذِيرًا ١ ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖ فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِيرٗا ٢﴾[الفرقان:۱-۲]
ترجمه: به نام خدای کامل الذات و الصفات رحمن رحیم. با برکت و کثیر الخیر است آنکه نازل نمود فرقان را بر بندۀ خود تا اینکه برای جهانیان ترساننده باشد(۱) آنکه مخصوص اوست ملک آسمانها و زمین و فرزندی نگرفته و برای او شریکی در ملک نبوده و هرچیزی را آفرید و آن را اندازه نمود اندازۀ دقیقی (۲).
نکات: ﴿نَزَّلَ﴾دلالت دارد که سُوَر قرآن به تفاریق و آیات آن به تدریج نازل شده است. و ﴿فُرۡقَانَ﴾یکی از نامهای قرآن است که به معنی جداکنندۀ بین حق، باطل، حرام و حلال باشد. و مقصود از ﴿لِلۡعَٰلَمِينَ﴾جمیع مکلّفین میباشد از هر صنفی و دلالت دارد که محمدصرسول است بر تمام بشر. و کلمۀ: ﴿تَبَارَكَ﴾را آوردن برای نزول قرآن دلالت دارد که قرآن منبع خیر و برکت است. و جملۀ ﴿فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِيرٗا﴾دلالت دارد بر خلقت تقدیری، تکوینی و تقدیری آن غیر از خلقت تکوینی است. مثلا خدا منزه است از شر و شری را تکوین ننموده و خیر و شر را مقدر و حد و حدود آن را معین نموده است.
﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗ لَّا يَخۡلُقُونَ شَيۡٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ وَلَا يَمۡلِكُونَ لِأَنفُسِهِمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗا وَلَا يَمۡلِكُونَ مَوۡتٗا وَلَا حَيَوٰةٗ وَلَا نُشُورٗا ٣﴾ [الفرقان:۳]
ترجمه: و غیر او إلههایی را برای خود گرفتند که چیزی را خلق نمیکنند و خودشان مخلوقند و برای خودشان مالک ضرر و نفعی نیستند و مالک نیستند نه موت، نه حیات و نه حشری را (۳).
نکات: این آیه دلالت دارد که غیر ازخدا مؤثّری نیست نه پیامبران و نه اشخاص دیگر، زیرا دلیل آن را در آیه ذکر کرده و آن دلیل این است که غیر خدا نمیتواند چیزی خلق کند و اختیار دفع ضرر و جلب نفعی برای خود ندارد. و به اضافه اختیار حشر در قیامت را نیز ندارد و پیغمبر خاتم نیز چنین است یعنی خود مخلوق است و خالق چیزی نیست و مالک حشر خود نیست بلکه اطلاعی از ساعت قیامت و حشر آن را ندارد، پس نباید حاجت از او خواست چه برسد به دیگران!
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ إِفۡكٌ ٱفۡتَرَىٰهُ وَأَعَانَهُۥ عَلَيۡهِ قَوۡمٌ ءَاخَرُونَۖ فَقَدۡ جَآءُو ظُلۡمٗا وَزُورٗا ٤ وَقَالُوٓاْ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ ٱكۡتَتَبَهَا فَهِيَ تُمۡلَىٰ عَلَيۡهِ بُكۡرَةٗ وَأَصِيلٗا ٥ قُلۡ أَنزَلَهُ ٱلَّذِي يَعۡلَمُ ٱلسِّرَّ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّهُۥ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ٦ وَقَالُواْ مَالِ هَٰذَا ٱلرَّسُولِ يَأۡكُلُ ٱلطَّعَامَ وَيَمۡشِي فِي ٱلۡأَسۡوَاقِ لَوۡلَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مَلَكٞ فَيَكُونَ مَعَهُۥ نَذِيرًا ٧ أَوۡ يُلۡقَىٰٓ إِلَيۡهِ كَنزٌ أَوۡ تَكُونُ لَهُۥ جَنَّةٞ يَأۡكُلُ مِنۡهَاۚ وَقَالَ ٱلظَّٰلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلٗا مَّسۡحُورًا ٨ ٱنظُرۡ كَيۡفَ ضَرَبُواْ لَكَ ٱلۡأَمۡثَٰلَ فَضَلُّواْ فَلَا يَسۡتَطِيعُونَ سَبِيلٗا ٩﴾
[الفرقان:۴-۹]
ترجمه: و کفار گفتند: نیست این قرآن مگر دروغی که آن را بسته و قوم دیگری او را بر این قرآن یاری کردهاند. پس به تحقیق ظلم و دروغی درمیان آوردند (۴) و گفتند: افسانههای پیشینیان است که رونوشت آنها را گرفته پس آنها صبح و شب بر او خوانده میشود(۵) بگو آن را نازل نموده آن کسی که پنهانی آسمانها و زمین را میداند، همانا او آمرزنده و رحیم است(۶) و گفتند: این چه رسولی است که طعام میخورد و در بازارها راه میرود و چرا فرشتهای به او نازل نشده که به همراه او مردم را بترساند(۷) یا چرا گنجی به سوی او افکنده نشده یا چرا بوستانی ندارد که از آن بخورد و ستمگران گفتند: پیروی نمیکنید مگر مرد سحر شدهای را(۸) ببین چگونه برای تو مثلها زدند که گمراه شدند پس هیچ راهی نمییابند (۹).
نکات: کفار در این آیات اظهار چندین شبهه کردهاند برای نفی رسالت محمد جو خدا ایشان را جواب داده:
۱- گفتند: این قصههای ساختگی و افسانههای سابقین است که عدهای بر او رونوشت کرده و مکرر بر او میخوانند تا او حفظ شود و مقصودشان از آن عده: عداس غلام حویطب، و یسار غلام علاء ابن الحضرمی، و حبر غلام عامر بود، اینان از اهل کتاب بودند و تورات را میخواندند و چون مسلمان شدند و با رسول خداصرفت و آمد داشتند، کفار این نسبت دروغ را جعل کردند. خدا جواب داده که این نسبت ظلم و زور است زیرا در این قرآن افسانه و خرافه نیست به اضافه در نهایت فصاحت و اعجاز است، اگر شما راست میگویید بروید چنین آیاتی به یاری اهل کتاب بیاورید. و به اضافه اینها را هیچ کس نمیتواند بیاورد مگر خدایی که به تمام معلومات احاطه داشته باشد و به سر و غیب آسمان و زمین محیط باشد.
۲- این رسول مانند ما میخورد و راه میرود.
۳- چرا به او فرشتهای نازل نشده که با او در انذار همراهی کند.
۴- چرا گنجی ندارد.
۵- چرا باغی ندارد که محتاج به زحمت تحصیل نان نباشد.
۶- او ساحر است و یا او را سحر کردهاند.
چون جواب اینها مکرّر آمده و روشن بوده، خدا فرموده ببین اینها از هیچ راهی نتوانستند تو را قدح نمایند.
﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِيٓ إِن شَآءَ جَعَلَ لَكَ خَيۡرٗا مِّن ذَٰلِكَ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ وَيَجۡعَل لَّكَ قُصُورَۢا ١٠ بَلۡ كَذَّبُواْ بِٱلسَّاعَةِۖ وَأَعۡتَدۡنَا لِمَن كَذَّبَ بِٱلسَّاعَةِ سَعِيرًا ١١ إِذَا رَأَتۡهُم مِّن مَّكَانِۢ بَعِيدٖ سَمِعُواْ لَهَا تَغَيُّظٗا وَزَفِيرٗا ١٢ وَإِذَآ أُلۡقُواْ مِنۡهَا مَكَانٗا ضَيِّقٗا مُّقَرَّنِينَ دَعَوۡاْ هُنَالِكَ ثُبُورٗا ١٣ لَّا تَدۡعُواْ ٱلۡيَوۡمَ ثُبُورٗا وَٰحِدٗا وَٱدۡعُواْ ثُبُورٗا كَثِيرٗا ١٤﴾ [الفرقان:۱۰-۱۴]
ترجمه: با برکت و کثیرالخیر آن خدایی است که اگر خواهد برای تو بهتر از اینها قرار دهد بوستانهایی که از زیر آنها نهرها جاری است و برای تو قصرها قرار میدهد(۱۰) بلکه ایشان به قیامت تکذیب کردهاند و برای آنکه به قیامت تکذیب کند آتش زبانهکش مهیا کردهایم(۱۱) چون آتش ایشان را از مکان دور ببیند فریاد خشمناک و خروش آن را بشنوند(۱۲) و چون به مکان تنگی از آتش افکنده شوند در حالی که بسته به زنجیرند فریاد واویلا بر کشند(۱۳) به آنان عتاب شود که امروز یک مرتبه واویلا نکنید و باید واویلای بسیاری اظهار کنید (۱۴).
نکات: حقتعالی در جواب کفار به رسول خود فرموده من قادرم بهتر از آنچه کفار گفتهاند به تو بدهم اما در دنیا صلاح نیست بلکه آخرت عطا خواهم کرد در اینجا روایات بسیاری وارد شده از آن جمله روزی جبرئیل خدمت رسول خداصبود و حضرت با او مکالمه میکرد ناگاه دری از درهای آسمان باز شد و ملک رضوان خازن جنان آمد و سلام کرد و خشنودی خدا را به او ابلاغ نمود سپس گفت: پروردگارت تو را مخیر میکند بین این که پیغمبری باشی وسلطان و بین اینکه پیامبری باشی بنده وار و همراه او زنبیلی از نور بود که میدرخشید، سپس گفت این کلیدهای خزائن دنیاست آن را دریافت کن بدون آنکه خدا از مقامات آخرتت به قدر پر پشهای کم کند، رسول خداصنظری به جبرئیل کرد که او چه اشاره میکند، جبرئیل اشاره نمود که تواضع کن، پس رسول خداصگفت: بلکه پیغمبری باشم بنده وار بهتر است. و حضرت او دیگر در حال غذا به چیزی تکیه نکرد، یعنی؛ متکبرانه غذا نخورد [۲۱۵]. و فرمود: میخواهم روزی سیر و روزی گرسنه باشم که در حال سیری حمد کنم و در حال گرسنگی التماس و درخواست [۲۱۶].
﴿قُلۡ أَذَٰلِكَ خَيۡرٌ أَمۡ جَنَّةُ ٱلۡخُلۡدِ ٱلَّتِي وُعِدَ ٱلۡمُتَّقُونَۚ كَانَتۡ لَهُمۡ جَزَآءٗ وَمَصِيرٗا ١٥ لَّهُمۡ فِيهَا مَا يَشَآءُونَ خَٰلِدِينَۚ كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ وَعۡدٗا مَّسُۡٔولٗا ١٦﴾ [الفرقان:۱۵-۱۶]
ترجمه: بگو: آیا این خوب است یا بهشت جاویدی که به پرهیزکاران وعده داده شده که آن جزا و بازگشتگاه ایشان است(۱۵) برای ایشان است در آن آنچه میخواهند در حالی که جاویدانند وعدهای است برعهدۀ پروردگارت که از او درخواست شده (۱۶).
نکات: ظاهر آنست که ﴿ذَٰلِكَ﴾بر میگردد به عذابهای مذکوره در آیۀ قبل و اشاره به آنهاست. و ﴿خَيۡر﴾را ممکن است اسم تفضیل بگیریم، یعنی این بهتر است یا آن. و جملۀ ﴿َانَ عَلَىٰ رَبِّكَ وَعۡدٗا مَّسُۡٔولٗا﴾دلالت دارد که تخلف از وعده قبیح است و حقتعالی تخلف نمیکند.
﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ وَمَا يَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَقُولُ ءَأَنتُمۡ أَضۡلَلۡتُمۡ عِبَادِي هَٰٓؤُلَآءِ أَمۡ هُمۡ ضَلُّواْ ٱلسَّبِيلَ ١٧ قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ مَا كَانَ يَنۢبَغِي لَنَآ أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِنۡ أَوۡلِيَآءَ وَلَٰكِن مَّتَّعۡتَهُمۡ وَءَابَآءَهُمۡ حَتَّىٰ نَسُواْ ٱلذِّكۡرَ وَكَانُواْ قَوۡمَۢا بُورٗا ١٨ فَقَدۡ كَذَّبُوكُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسۡتَطِيعُونَ صَرۡفٗا وَلَا نَصۡرٗاۚ وَمَن يَظۡلِم مِّنكُمۡ نُذِقۡهُ عَذَابٗا كَبِيرٗا ١٩﴾
[الفرقان:۱۷-۱۹]
ترجمه: و روزی که ایشان را با آنچه غیرخدا و پایینتر از خدا میپرستیدند محشور کند، پس خدا(به معبودان) بفرماید آیا شما گمراه کردید بندگانم را و یا خودشان راه را گم کردند(۱۷) گویند: تو منزه و والایی (یعنی تو خود میدانی و جهل در تو راه ندارد) برای ما سزاوار نبوده که اولیایی غیر تو بگیریم ولیکن به ایشان و پدرانشان بهرهها و نعمتها دادی تا این ذکر را (یعنی کتاب و شرایع تو را) فراموش کردند و مردمی بدبخت و هلاک گردیدند(۱۸) پس به تحقیق شما را تکذیب کردند به آنچه میگفتید پس نه توانایی برگشت دارید و نه یاری یکدیگر را و هر کس از شما ستم میکند میچشانیم او را عذاب بزرگی(۱۹).
نکات: این آیات نیز دلالت دارد بر حرمت تقلید از بزرگان و بزرگان را مرجع گرفتن در حوائج. و نیز دلالت دارد بر حرمت قبول احکام ایشان، زیرا آن نیز نوعی از عبادت است. و نیز دلالت دارد که آن بزرگان روز قیامت از پیروان خود تبری میجویند و ایشان را تکذیب میکنند. پس معلوم میشود این بزرگان بت نیستند زیرا بت تکذیب و تبرّی نمیتواند و معلوم میشود این گمراهان از بزرگانشان یاری و کمک و یا مدد میخواستند که خدا فرموده: ﴿وَلَا نَصۡرٗا﴾.
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَكَ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ إِلَّآ إِنَّهُمۡ لَيَأۡكُلُونَ ٱلطَّعَامَ وَيَمۡشُونَ فِي ٱلۡأَسۡوَاقِۗ وَجَعَلۡنَا بَعۡضَكُمۡ لِبَعۡضٖ فِتۡنَةً أَتَصۡبِرُونَۗ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرٗا ٢٠ ۞وَقَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَرۡجُونَ لِقَآءَنَا لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡنَا ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَوۡ نَرَىٰ رَبَّنَاۗ لَقَدِ ٱسۡتَكۡبَرُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ وَعَتَوۡ عُتُوّٗا كَبِيرٗا ٢١ يَوۡمَ يَرَوۡنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ لَا بُشۡرَىٰ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُجۡرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجۡرٗا مَّحۡجُورٗا ٢٢ وَقَدِمۡنَآ إِلَىٰ مَا عَمِلُواْ مِنۡ عَمَلٖ فَجَعَلۡنَٰهُ هَبَآءٗ مَّنثُورًا ٢٣ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ يَوۡمَئِذٍ خَيۡرٞ مُّسۡتَقَرّٗا وَأَحۡسَنُ مَقِيلٗا ٢٤﴾[الفرقان:۲۰-۲۴]
ترجمه: و پیش از تو پیامبرانی نفرستادیم مگر اینکه ایشان طعام میخوردند و در بازارها راه میرفتند و قرار دادیم بعضی از شما را برای بعضی فتنه (سبب آزمایش و زحمت) آیا صبر میکنید و پروردگار تو بینا بوده است(۲۰) و آنان که امید به لقاء ما ندارند گفتند: چرا بر ما فرشتگان نازل نشدند و یا چرا پروردگار خود را نمیبینیم؟ محققاً راه تکبر و نخوت پیش گرفته و سرکشی کردند سرکشی بزرگی(۲۱) روزی که فرشتگان را میبینند آن روز بشارت و خبر خوشی برای مجرمین نباشد و (بلکه به آنان) میگویند: کاملاً محروم و ممنوعید(۲۲) و به اعمالی که انجام دادهاند میپردازیم و آن را ذرات پراکنده میگردانیم (۲۳) اهل بهشت در آن روز مسکن و قرارگاهی نیکوتر و خوابگاه و استراحتگاهی بهتر دارند (۲۴).
نکات: ﴿بَعۡضَكُمۡ لِبَعۡضٖ فِتۡنَةً﴾، یعنی همه باعث زحمت و آزمایش یکدیگر میباشید، پیغمبران به واسطۀ تمسخر و تکذیب شما، و شما به واسطۀ حسد و نخوت و یا اطاعت از آنها در زحمت و گرفتارید. رؤسای مشرکین و فقرای صحابه مزاحم یکدیگر بودند، رؤسا به دماغشان برمیخورد که فلان فقیر میگوید من اهل نجاتم و این رؤسا اهل دوزخ، و فقرا گرفتار آزار و اذیت میشدند. رسول خداصفرموده: «لِكُلِّ أُمَّةٍ فِتْنَةٌ وَإِنَّ فِتْنَةَ أُمَّتِي الْمَالُ» [۲۱۷]و فتنه عمومیت دارد که رسول خداصمیفرماید: «وَیلٌ لِلعَالِمِ مِنْ الجَاهِلِ وَوَیلٌ لِلسُّلْطَانِ مِنْ الرَعِیَةِ وَوَیلٌ لِلرَعِیَةِ مِنْ السُّلْطَانِ، وَوَیلٌ لِلمَالِكِ مِنْ المَمْلُوكِ، وَوَیلٌ لِلشَدِیدِ مِنْ الضَعِیفِ وَلِلضَعِیفِ مِنْ الشَدِیدِ» [۲۱۸]. اصحاب بلا و امراض میگویند کاش مانند سالمان بودیم ولی سالمان مسئولند که چرا به آنان نرسیدند و از آنان عبرت نگرفتند.
﴿وَيَوۡمَ تَشَقَّقُ ٱلسَّمَآءُ بِٱلۡغَمَٰمِ وَنُزِّلَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ تَنزِيلًا ٢٥ ٱلۡمُلۡكُ يَوۡمَئِذٍ ٱلۡحَقُّ لِلرَّحۡمَٰنِۚ وَكَانَ يَوۡمًا عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ عَسِيرٗا ٢٦ وَيَوۡمَ يَعَضُّ ٱلظَّالِمُ عَلَىٰ يَدَيۡهِ يَقُولُ يَٰلَيۡتَنِي ٱتَّخَذۡتُ مَعَ ٱلرَّسُولِ سَبِيلٗا ٢٧ يَٰوَيۡلَتَىٰ لَيۡتَنِي لَمۡ أَتَّخِذۡ فُلَانًا خَلِيلٗا ٢٨ لَّقَدۡ أَضَلَّنِي عَنِ ٱلذِّكۡرِ بَعۡدَ إِذۡ جَآءَنِيۗ وَكَانَ ٱلشَّيۡطَٰنُ لِلۡإِنسَٰنِ خَذُولٗا ٢٩﴾[الفرقان:۲۵-۲۹]
ترجمه: و روزی که آسمان به ابر شکافته شود و فرشتگان به سرعت نازل شوند (۲۵) در آن روز پادشاهیِ به حق مخصوص خدای رحمن است و بر کافران روزی سخت باشد(۲۶) و روزی که ستمکار دو دست خود را از حسرت به دندان بجود میگوید: ای کاش با این رسول راهی داشتم(۲۷) ای وای بر من، کاش من فلانی را دوست نگرفته بودم(۲۸) به تحقیق مرا از این قرآن پس از آنکه برایم آمد محروم ساخت و گمراه نمود و شیطان خوار کننده و مایۀ خذلان انسان است(۲۹).
نکات: الف و لام ﴿ٱلظَّٰلِمُ﴾برای عموم است و همچنین ﴿فُلَانًا﴾نکرۀ در سیاق نفی و مفید عموم است، یعنی هر ظالمی در قیامت دست حسرت به دندان گزد و گوید: کاش با رفقای کافر و فاسق دوستی نمیکردم که آنان مرا از پیروی قرآن باز داشته و به گمراهی انداختند. بنابراین هرکسی که مانع توجه انسان به قرآن گردد روز قیامت انسان از او متنفر است مانند دوستان روحانی نما که به شخص مؤمن میگویند تو قرآن را نمیفهمی و او را از توجه به قرآن باز داشته و گمراه میکنند. از حضرت باقر÷نقل شده که «أعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَى كِتَابِ اللهِ فَإِنْ كُنْتَ سَالِكاً سَبِيلَهُ زَاهِداً فِي تَزْهِيدِهِ رَاغِباً فِي تَرْغِيبِهِ خَائِفاً مِنْ تَخْوِيفِهِ فَاثْبُتْ وَ أَبْشِرْ» [۲۱۹]. یعنی: «خودت را به قرآن عرضه بدار اگر در راهی که قرآن گفته قدم بر میداری، نواهی آن را ترک و اوامرش را اجراء میکنی و از کیفرهای مذکورۀ در آن ترسانی، در این روش ثابت باش و به خودت بشارت بده.» و مقصود از ﴿ٱلذِّكۡر﴾همین قرآن است که به آن ذکر نیز گویند به قرینۀ آیۀ بعد که فرموده: ﴿وَقَالَ ٱلرَّسُولُ يَٰرَبِّ إِنَّ قَوۡمِي ٱتَّخَذُواْ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ مَهۡجُورٗا﴾، و به دلیل آیۀ ۹ سورۀ حجر که فرموده: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ﴾ [۲۲۰]. ولی بعضی گفتهاند مقصود از ذکر در این آیه یاد خدا و یا اسلام است.
چنانکه بیان شد ﴿فُلَانًا خَلِيلٗا﴾نکرۀ در سیاق نفی و مفید عموم است، ولی بعضی از ملحدین که قائل به تحریف شده، میگویند این آیه ﴿لَيۡتَنِي لَمۡ أَتَّخِذۡ فُلَانًا خَلِيلٗا﴾نام شخص معینی بوده برداشتهاند و به جای آن فلانا گذاشتهاند. با اینکه ما بیان کردیم آیه عام است. به اضافه این سوره در مکه نازل شده و آن وقت رفاقت فلان با فلان کس نامبرده معنی نداشته و قول به تحریف، ضلالت و گمراهی است.
﴿وَقَالَ ٱلرَّسُولُ يَٰرَبِّ إِنَّ قَوۡمِي ٱتَّخَذُواْ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ مَهۡجُورٗا ٣٠ وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّٗا مِّنَ ٱلۡمُجۡرِمِينَۗ وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ هَادِيٗا وَنَصِيرٗا ٣١﴾[الفرقان:۳۰-۳۱]
ترجمه: و این رسول گوید پروردگارا به راستی که قوم من این قرآن را متروک کردند و آن را به بیاعتنائی گرفتند(۳۰) و بدینگونه قرار دادیم برای هر پیامبری دشمنی از گناهکاران و پروردگار تو برای هدایت و یاری نمودن کافی است (۳۱).
نکات: این ﴿قَالَ ٱلرَّسُولُ.....﴾در آخرت است و یا در دنیا چنین فرموده ظاهر آیه این است که در دنیا چنین گفته باشد، اگر چه در آخرت نیز خواهد گفت. و کلمۀ ﴿قَوۡمِي﴾دلالت دارد که قوم او قرآن را رها و متروک و مهجور کردند و بنابراین شامل امت اسلامی زمان ما که قرآن را رها کرده و به آن بیاعتناء میباشند نیز میشود. و مقصود از جملۀ: ﴿جَعَلۡنَا....﴾این است که ما دنیا را چنین قرار دادهایم که هر پیغمبر و سفیری حق را بیان کند، دکانداران به اختیار خودشان برای حفظ دکان با آن سفیر حقگو به دشمنی پردازند و بگو و نگو و گفتگو شود تا ناظرین به این میدان حق و باطل متوجه شده و خود حق را بشنوند و هدایت خود را مشمول گردند.
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ عَلَيۡهِ ٱلۡقُرۡءَانُ جُمۡلَةٗ وَٰحِدَةٗۚ كَذَٰلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِۦ فُؤَادَكَۖ وَرَتَّلۡنَٰهُ تَرۡتِيلٗا ٣٢ وَلَا يَأۡتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ وَأَحۡسَنَ تَفۡسِيرًا ٣٣ ٱلَّذِينَ يُحۡشَرُونَ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ إِلَىٰ جَهَنَّمَ أُوْلَٰٓئِكَ شَرّٞ مَّكَانٗا وَأَضَلُّ سَبِيلٗا ٣٤﴾ [الفرقان:۳۲-۳۴]
ترجمه: و آنان که کافر شده گفتند: چرا قرآن یک مرتبه تماماً بر او نازل نشده بدینگونه(به تدریج) نازل شد تا دل تو را به آن تقویت و تأیید کنیم و آن را آرام وپی در پی به ترتیب آوردیم(۳۲) و برای تو هیچ مَثَلی نمیآورند مگر اینکه ما آنچه را حق و بهترین تفسیر است برایت آوردیم(۳۳) آنان که محشور میشوند بر صورتهایشان به سوی دوزخ آنان مکانشان بدتر و گمراهترند(۳۴).
نکات: کفار میگفتند چرا قرآن مانند تورات، انجیل یکپارچه و یک مرتبه بر محمد نازل نشده است؟ حقتعالی در جواب ایشان فرموده: ﴿لِنُثَبِّتَ بِهِۦ فُؤَادَكَ﴾، و بیان این جواب از جهاتی قابل تصور است:
۱- آنکه چون رسول خداصبیسواد بود اگر یک مرتبه نازل میشد نمیتوانست ضبط کند و ممکن بود به سهو و غلط آن را ضبط کند برخلاف حضرت موسی که با سواد بوده است.
۲- آنکه کتابی نزدش باشد در حفظ آن تساهل میکند، اما آیه آیه را بهتر حفظ میکند.
۳- اگر تمام قرآن و قوانین آن یک مرتبه نازل میشد خلق تحمّل نمیکردند و باعث اضطراب رسول میشد.
۴- چون آیه آیه و سوره سوره نازل میشد هرمرتبه جبرئیل را مشاهده میکرد، دل او تقویت میشد و بر احتمال اذیت قوم و جهاد شکیباتر بود.
۵- چون یک سورۀ آن معجزه بود و کسی مانند آن نمیتوانست بیاورد، پس به طریق اولی تمامش معجزه است، و این مطلب با آمدن سوره سوره ثابت میشد.
۶- آیات قرآن طبق سؤالات ایشان نازل میشد و در موقع احتیاج و سؤال اگر چیزی نازل گردد بیشتر در آن دقت میشود، ولی بدون احتیاج، بدان توجه و دقت نمیشد، و خود رسول نیز به آن اهمیت محتاجانه نمیداد.
۷- اگر یک مرتبه نازل میشد سفارت جبرئیل تمام میشد و وحی إلهی قطع میگردید و ارتباط عالم غیب با شهادت قطع میشد و این باعث همّ و غم رسول خداصبود.
جملۀ: ﴿أَحۡسَنَ تَفۡسِيرًا﴾دلالت دارد که قرآن خود بهترین مفسّر برای خود میباشد و احتیاج به این همه تفاسیری که نوشته شده ندارد.
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ وَجَعَلۡنَا مَعَهُۥٓ أَخَاهُ هَٰرُونَ وَزِيرٗا ٣٥ فَقُلۡنَا ٱذۡهَبَآ إِلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا فَدَمَّرۡنَٰهُمۡ تَدۡمِيرٗا ٣٦ وَقَوۡمَ نُوحٖ لَّمَّا كَذَّبُواْ ٱلرُّسُلَ أَغۡرَقۡنَٰهُمۡ وَجَعَلۡنَٰهُمۡ لِلنَّاسِ ءَايَةٗۖ وَأَعۡتَدۡنَا لِلظَّٰلِمِينَ عَذَابًا أَلِيمٗا ٣٧﴾[الفرقان:۳۵-۳۷]
ترجمه: و به تحقیق به موسی کتاب دادیم و برادرش هارون را وزیر او قرار دادیم (۳۵) پس گفتیم بروید به سوی آن قومی که به آیات ما تکذیب کردند، پس ایشان را هلاک کردیم هلاک کاملی(۳۶) و به یاد آور قوم نوح را چون رسولان را تکذیب کردند، ایشان را غرق نمودیم و برای مردم آیتی قرار دادیم و برای ستمگران عذاب دردناکی مهیا کردهایم(۳۷).
نکات: برای تسلیت رسول خداصو برای تهدید قوم او، آیات راجع به امم گذشته، مکرر نازل شده است. و راجع به قوم نوح که فرموده: ﴿كَذَّبُواْ ٱلرُّسُلَ﴾با اینکه نوح را تکذیب کردند نه رسولان دیگر را چگونه جمع آورده این کلمه را؟ جواب این است که؛ تکذیب واحد در حکم تکذیب دیگران است، زیرا اگر کسی یک پیغمبر را که دارای معجزه و دلائل روشن است تکذیب کند مسلّم تمام پیامبران را تکذیب میکند. و ممکن است در همان زمان رسولانی نیز بودهاند.
﴿وَعَادٗا وَثَمُودَاْ وَأَصۡحَٰبَ ٱلرَّسِّ وَقُرُونَۢا بَيۡنَ ذَٰلِكَ كَثِيرٗا ٣٨ وَكُلّٗا ضَرَبۡنَا لَهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَۖ وَكُلّٗا تَبَّرۡنَا تَتۡبِيرٗا ٣٩ وَلَقَدۡ أَتَوۡاْ عَلَى ٱلۡقَرۡيَةِ ٱلَّتِيٓ أُمۡطِرَتۡ مَطَرَ ٱلسَّوۡءِۚ أَفَلَمۡ يَكُونُواْ يَرَوۡنَهَاۚ بَلۡ كَانُواْ لَا يَرۡجُونَ نُشُورٗا ٤٠﴾ [الفرقان:۳۸-۴۰]
ترجمه: و یاد آر قوم عاد و ثمود و اصحاب الرس و مردم بسیار قرنهایی که بین ایشان بودند(۳۸) و برای هر یک مَثَلها زدیم و هریک را کاملا نابود کردیم (۳۹) و به تحقیق بر قریهای که باران بد بر آن باریده شد گذشتهاند، آیا آن را ندیدهاند، بلکه امید به حشر و نشر ندارند (۴۰).
نکات: اقوامی که در آیات ذکر شده تفصیل هریک در قرآن مذکور است جز اصحاب رس، و أمّا اصحاب رس، بعضی گفتهاند که؛ آنان قوم شعیب بودند روزی که نزدیک چاهی شعیب را اذیت میکردند خدا همۀ ایشان را به زمین فرو برد. و بعضی گفتهاند: ایشان اصحاب حنظله پیغمبر بودند و از بس گناه کردند مبتلا شدند به مرغ گردن درازی که به مناسبت گردنِ دراز، او را عنقا میگفتند: و او اطفال ایشان را میربود و در کوهی بنام فخ جای داشت، پس حنظله به آن مرغ نفرین کرد و هلاک شد، سپس قوم حنظله، حنظله را شهید کردند و هلاک شدند. و بعضی گفته اند: ایشان اصحاب اخدود بودند که در سورۀ بروج ذکر شده است. و بعضی گفتهاند: ایشان اصحاب انطاکیه میباشند که حبیب نجار را کشتند [۲۲۱]. و از حضرت علی÷روایت شده که؛ ایشان قومی بودند در کنار نهری بنام رس از بلاد مشرق، خدا رسولی از فرزندان یهود بن یعقوب بر ایشان فرستاد، مدتی در میان ایشان ماند و او را تکذیب کردند، پس چاهی کنده و او را در آن چاه افکنده و خود درختی به نام سنوبر داشتند و آن را میپرستیدند و بر اطراف آن درخت دوازده درخت بود و هیچ شهری آبادتر از شهر ایشان نبود و هر دهی از آنجا درختی داشتند که ایام عید میآمدند و آن را زینت کرده و برای آن قربانی کرده و آن را سجده کرده و تضرع میکردند که؛ ای درخت ای معبود ما از ما راضی شو! و یک نفر حیلهگری بود که میآمد از میان آن درخت ندا میکرد که ای بندگان من از شما راضی شدم پس ایشان خوشحال شده و به وجد و نشاط به رقص میپرداختند و شراب مینوشیدند و در سر هر ماه نزدیک یک درخت معینی میرفتند و سر سال که میشد نزد یک درختی که از همه بزرگتر بود و درختان دیگر را از شاخههای آن میدانستند رفته و دوازده روز نزد آن همانطور عمل میکردند تا روز ۱۳ که بیرون مانده و به خانه بر میگشتند، و پیامبر ایشان هر قدر ایشان را به خدا دعوت کرد فایده نداد و از مشاهدۀ اعمال ایشان با آن درختها متأسف میشد، تا نفرین کرد و آن درخت بزرگ خشک گردید، مردم از خشکیدن آن مضطرب شده گروهی گفتند: خدایان شما بر شما غضب کردند به واسطۀ بدگویی این مرد، گروه دیگر گفتند: این از سحر این مرد است و میخواهد شما را به اطاعت خدای خود وا دارد. پس نزدیک آن نهر چاهی کندند و آن رسول را در آنجا انداختند برای اینکه او بنالد تا خدایان ایشان از ایشان راضی شوند، پس آن رسول در آنجا نالید تا وفات او دررسید. حقتعالی بر ایشان غضب نمود و به جبرئیل فرمود: من بر ایشان حلم نمودم و ایشان سوء استفاده کرده و رسول مرا شهید کردند، پس چون ایام عیدشان شد و بیرون آمدند، خدا باد سرخی فرستاد و ایشان را احاطه کرد، پس ایشان به یکدیگر پناه بردند، خدا ابری فرستاد و بر ایشان آتش بارانید و زمین زیر پای ایشان مانند سنگ کبریت شد تا همه هلاک شدند، «نعوذ بالله من غضبه» [۲۲۲]. و ابن جریر «كما قال الفخر الرازی»روایت کرده از رسول خداصکه خدای پیغمبری را فرستاد به سوی اهل قریهای و احدی به او ایمان نیاورد جز یک بندۀ سیاهی، سپس مردم به رسول خود ستم کردند و او را در چاهی افکنده و سنگ بزرگی بر در آن گذاشتند و آن بندۀ سیاه هیزمکش بود و میفروخت و نان و آبی تهیه میکرد و مدتی همواره بر سر چاه میآورد و با دلو به آن رسول میرسانید تا روزی آن بنده را خواب ربود و مدتی در خواب ماند، سپس رفت و هیزم کند و برد و فروخت و طعامی تهیه کرد و بر سر چاه آمد دید اثری از آن رسول نیست، معلوم شد که مردم او را بیرون آورده و به او ایمان آوردهاند، پس رسول خداصفرمود: آن بندۀ سیاه اول کسی است که وارد بهشت خواهد شد [۲۲۳]. ولی قرآن به جزئیات داستانها نپرداخته و معلوم نیست کدام صحیح است.
﴿وَإِذَا رَأَوۡكَ إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَٰذَا ٱلَّذِي بَعَثَ ٱللَّهُ رَسُولًا ٤١ إِن كَادَ لَيُضِلُّنَا عَنۡ ءَالِهَتِنَا لَوۡلَآ أَن صَبَرۡنَا عَلَيۡهَاۚ وَسَوۡفَ يَعۡلَمُونَ حِينَ يَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ مَنۡ أَضَلُّ سَبِيلًا ٤٢ أَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيۡهِ وَكِيلًا ٤٣ أَمۡ تَحۡسَبُ أَنَّ أَكۡثَرَهُمۡ يَسۡمَعُونَ أَوۡ يَعۡقِلُونَۚ إِنۡ هُمۡ إِلَّا كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّ سَبِيلًا ٤٤﴾[الفرقان:۴۱-۴۴]
ترجمه: و هنگامی که تو را ببینند جز به استهزایت نگیرند و گویند آیا این است که خدا او را به رسالت فرستاده(۴۱) به راستی نزدیک بود ما را گمراه کند و از خدایانمان ما را دور کند اگر بر خدایانمان صبر و استقامت نکرده بودیم. به زودی هنگامی که عذاب را ببینند خواهند دانست که چه کسی از راه گمراهتر است(۴۲) آیا دیدهای کسی که هوای خود را خدای خود گرفته آیا تو بر او وکیل هستی(۴۳) بلکه میپنداری که اکثرشان میشنوند و یا درک میکنند، نیستند ایشان مگر مانند چهارپایان، بلکه ایشان گمراهترند (۴۴).
نکات: جملۀ: ﴿لَوۡلَآ أَن صَبَرۡنَا عَلَيۡهَا﴾دلالت دارد که پایداری و تعصّب جاهلانۀ اهل باطل زیاد است. و مقصود از جملۀ: ﴿أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيۡهِ وَكِيلًا﴾این است که تو وظیفۀ نگهداری ایشان و یا طرفداری و خیرخواهی از ایشان را نداری بلکه ایشان را رها کن. ﴿إِنۡ هُمۡ إِلَّا كَٱلۡأَنۡعَٰمِ...﴾تا آخر، دلالت دارد که انسان گمراه چون پی عقل نرفته و دنبال هوی و هوس رفته و عقل خود را به کار نینداخته از حیواناتی که عقل ندارند بدتر است، زیرا حیوانات کفران نعمت عقل را نکردهاند. رسولخداصمیفرماید: «اسْتَرْشِدُوا الْعَقْلَ تُرْشَدُوا وَلَاتَعْصُوهُ فَتَنْدَمُوا» [۲۲۴]، یعنی: «از عقل راهنمایی بخواهید تا ترقی کنید و از فرمان عقل سرپیچی مکنید که پشیمان میگردید.» به هرحال شخص با تقوی هوای نفس خود را تابع امر خدا قرار میدهد و عقل را بر هوا ترجیح میدهد زیرا که هوای نفس انسان را فرمانبردار زمانه میکند برخلاف عقل.
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيۡفَ مَدَّ ٱلظِّلَّ وَلَوۡ شَآءَ لَجَعَلَهُۥ سَاكِنٗا ثُمَّ جَعَلۡنَا ٱلشَّمۡسَ عَلَيۡهِ دَلِيلٗا ٤٥ ثُمَّ قَبَضۡنَٰهُ إِلَيۡنَا قَبۡضٗا يَسِيرٗا ٤٦ وَهُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ لِبَاسٗا وَٱلنَّوۡمَ سُبَاتٗا وَجَعَلَ ٱلنَّهَارَ نُشُورٗا ٤٧ وَهُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ ٱلرِّيَٰحَ بُشۡرَۢا بَيۡنَ يَدَيۡ رَحۡمَتِهِۦۚ وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ طَهُورٗا ٤٨﴾[الفرقان:۴۵-۴۸]
ترجمه: آیا ندیدی و توجه به پروردگارت نکردی که چگونه سایه را پهن کرد و اگر خواسته بود آن را ساکن قرار داده بود سپس خورشید را دلیل بر او قرار دادیم(۴۵) سپس آن را به سوی خود بازمیگیریم گرفتن آسانی(۴۶) و اوست آنکه برای شما شب را پوششی قرار داد و خواب را راحتی و روز را برای جنبش قرار داد(۴۷) و اوست که برای بشارت باد را در جلو رحمت خود فرستاد و از آسمان آب پاک کننده را نازل کردیم(۴۸).
نکات: یکی از نعمتهای بزرگ الهی برای اکثر ساکنین زمین سایه است و سایه کیفیّتی است بین نور و ظلمت، نه نور خالص است و نه ظلمت خالص مانند سایهای که از فجر است تا طلوع آفتاب و مانند سایۀ داخل سقفها و کنار دیوارها و طبع انسان از روشنی محض و از ظلمت محض دوری میکند و متمایل به سایه است زیرا روشنی خالص نور چشم را ضایع میکند و گرمای تندِ موذی را به وجود میآورد. و لذا خدای تعالی بهشت را به ﴿ظِلّٖ مَّمۡدُود﴾ [۲۲۵][الواقعة: ۳۰] ستوده است. و این سایه به برکت آفتاب وجودش محرز و نفعش هویدا شده پس خورشید دلیل وجود او و نفع او میباشد. و چون خورشید میل به غروب کند سایه نیز کمکم از بین میرود و خدا او را قبض میکند. و جملۀ: ﴿مَآءٗ طَهُورٗا﴾دلالت دارد بر مطهِّریّت باران و سایر آبها که در «احکام القرآن» نوشتهایم.
﴿لِّنُحۡـِۧيَ بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّيۡتٗا وَنُسۡقِيَهُۥ مِمَّا خَلَقۡنَآ أَنۡعَٰمٗا وَأَنَاسِيَّ كَثِيرٗا ٤٩ وَلَقَدۡ صَرَّفۡنَٰهُ بَيۡنَهُمۡ لِيَذَّكَّرُواْ فَأَبَىٰٓ أَكۡثَرُ ٱلنَّاسِ إِلَّا كُفُورٗا ٥٠ وَلَوۡ شِئۡنَا لَبَعَثۡنَا فِي كُلِّ قَرۡيَةٖ نَّذِيرٗا ٥١ فَلَا تُطِعِ ٱلۡكَٰفِرِينَ وَجَٰهِدۡهُم بِهِۦ جِهَادٗا كَبِيرٗا ٥٢﴾[الفرقان:۴۹-۵۲]
ترجمه: تا به وسیلۀ آن آب شهر مرده را زنده کنیم و آن را به آنچه آفریدهایم از چهارپایان و انسانهای بسیار بنوشانیم (۴۹) و به تحقیق آن را بین ایشان گردانیدیم تا متذکّر شوند، پس بیشتر مردم نخواستند مگر کفران را(۵۰) و اگر بخواهیم مبعوث میکنیم در هرقریهای ترسانندهای(۵۱) پس کافران را اطاعت مکن و به وسیلۀ قرآن با ایشان جهاد کن جهاد بزرگی(۵۲).
نکات: چرا ﴿أَنۡعَٰمٗا وَأَنَاسِيَّ كَثِيرٗا﴾فرموده؟ برای آن که احتیاج انعام به آب بیشتر از طیور است و کلمۀ کثیر برای این است که بسیاری از بلاد و قُری از آب غیر باران مشروب میشوند. و ضمیر ﴿صَرَّفۡنَٰهُ﴾ممکن است به باران برگردد و مقصود این باشد که ما باران را میگردانیم بین ایشان، گاهی برای قومی، محلی، گاهی قوم و محل دیگری تا همه مشروب و سیراب شوند و گاهی کم و زیاد میشود برای قومی به واسطۀ کفران و عصیان، چنانکه رسول خداصفرمود: «مَا مِنْ سَنَةٍ أَقَلَّ مَطَراً مِنْ سَنَةٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ ﻷيَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا عَمِلَ قَوْمٌ بِالْمَعَاصِي صَرَفَ عَنْهُمْ مَا كَانَ قَدَّرَهُ لَهُمْ مِنَ الْمَطَرِ فِي تِلْكَ السَّنَةِ إِلَى غَيْرِهِمْ وَإِلَى الْفَيَافِي» [۲۲۶]. و ممکن است ضمیر ﴿صَرَّفۡنَٰهُ﴾برگردد به کلام خدا، یعنی؛ ما این گفتارها و بیان این آیات را برای مردم بیان میکنیم تا پند گیرند ولی اکثر مردم کفران کردند تا جایی که آمدن باران را نسبت به قرب و بعد ستارگان دادند. و ضمیر ﴿بِهِۦ﴾در جملۀ: ﴿جَٰهِدۡهُم بِهِۦ﴾، ممکن است برگردد به قرآن و یا کلام خدا و یا برگردد به عدم اطاعت کفار که خود یک نوعی از جهاد در مکۀ مشرفه بوده است.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ هَٰذَا عَذۡبٞ فُرَاتٞ وَهَٰذَا مِلۡحٌ أُجَاجٞ وَجَعَلَ بَيۡنَهُمَا بَرۡزَخٗا وَحِجۡرٗا مَّحۡجُورٗا ٥٣ وَهُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ مِنَ ٱلۡمَآءِ بَشَرٗا فَجَعَلَهُۥ نَسَبٗا وَصِهۡرٗاۗ وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرٗا ٥٤﴾[الفرقان:۵۳-۵۴]
ترجمه: و او آن خدایی است که رها کرد (یا به هم آمیخت) دو دریا را این شیرین و گوارا و این شور و ناگوار و بین آنها حایلی قرار داد و منع از خلط به هم گردیدند ممنوع کاملی(۵۳) و او آنست که از آب، بشری آفرید پس او را (دارای پیوند) نسبی و سببی قرار داد و پروردگارت توانا بوده است(۵۴).
نکات: و از عجایب قدرت الهی است که دریاها را چند قسم قرار داده، دریای شور و دریای شیرین، البته به نسبت، و گاهی سفید و سیاه. و هر دو را رها کرده و در عین حال از خلط به یکدیگر ممنوعند و سدّی بین ایشان قرار داده که طرفی شیرین و طرفی شور باشد و کار طبیعت چنین نیست. و نیز از عجایب قدرت خلقت انواع بشر است از منی.
﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُهُمۡ وَلَا يَضُرُّهُمۡۗ وَكَانَ ٱلۡكَافِرُ عَلَىٰ رَبِّهِۦ ظَهِيرٗا ٥٥ وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا مُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا ٥٦ قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍ إِلَّا مَن شَآءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِيلٗا ٥٧ وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱلۡحَيِّ ٱلَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِهِۦۚ وَكَفَىٰ بِهِۦ بِذُنُوبِ عِبَادِهِۦ خَبِيرًا ٥٨﴾[الفرقان:۵۵-۵۸]
ترجمه: و میپرستند غیرخدا آنچه را که نه نفع میرساند ایشان را و نه ضرر و کافر پشتیبان پروردگارش بوده است(۵۵) و ما نفرستادیم تو را مگر برای بشارت و إنذار (۵۶) بگو بر رسالت اجری نمیخواهم مگر اینکه هرکس بخواهد به سوی پروردگارش راهی بگیرد(۵۷) و توکل نما بر آن زندهای که نمیمیرد و با ستایش او، او را تنزیه و تسبیح کن و او کافی است كه به گناه بندگانش آگاه باشد(۵۸).
نکات: جملۀ: ﴿وَكَانَ ٱلۡكَافِرُ عَلَىٰ رَبِّهِۦ ظَهِيرٗا﴾، دلالت دارد که اهل باطل مدافع خدایان باطله و پشتیبان اربابان فاسدۀ خود میباشند و از آنها تعریف و تمجید و مداحی میکنند، ولی خدای حقیقی احتیاج به این چیزها ندارد. و یکی از آیاتی که دلالت دارد که نباید در دعا انبیاء و اولیاء را خواند و یا از آنان مداحی کرد همین آیه است، زیرا انبیاء و اولیاء نفع و ضرری برای کسی پس از وفات خود ندارند و خواندن ایشان نوعی از عبادت است برای ایشان. و جملۀ: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا مُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا﴾، دلالت دارد که انبیاء جز بشارت و انذار سمتی نداشتهاند یعنی؛ ولایت تکوینی نداشتند و مأمور نبودند به زور مردم را به اسلام وارد کنند و هدفشان از رسالت حکومت نبوده است! چنانکه در آیۀ ۵۵ سورۀ نور این مطلب ذکر گردید. و جملۀ: ﴿عَلَى ٱلۡحَيِّ ٱلَّذِي لَا يَمُوتُ﴾دلالت دارد که هر زندهای میمیرد حتی انبیاء و اولیاء و فقط «حی لا یموت» خداست. و جملۀ ﴿وَكَفَىٰ بِهِۦ بِذُنُوبِ عِبَادِهِۦ خَبِيرًا﴾، دلالت دارد که فقط خدا از گناهان بندهاش خبر دارد و آگاه است نه غیر او. پس آنچه در خبر آمده که اعمال بندگان را به رسول و یا امام عرضه میدارند و یا ایشان از اعمال مردم مطلع میباشد تماماً برخلاف این آیه بوده و باطل و مجعول است.
﴿ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ ٱلرَّحۡمَٰنُ فَسَۡٔلۡ بِهِۦ خَبِيرٗا ٥٩ وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱسۡجُدُواْۤ لِلرَّحۡمَٰنِ قَالُواْ وَمَا ٱلرَّحۡمَٰنُ أَنَسۡجُدُ لِمَا تَأۡمُرُنَا وَزَادَهُمۡ نُفُورٗا۩ ٦٠﴾[الفرقان:۵۹-۶۰]
ترجمه: آن خدایی که آسمانها و زمین و آنچه را که بین آن دو است در شش روز آفرید سپس مستولی و نافذ بر جهان شد [۲۲۷]، اوست رحمن پس خدای آگاهی را از این خلقت بپرس(۵۹) و چون به ایشان گفته شود برای خدا رحمن سجده کنید گویند: و رحمن چیست؟ آیا برای آنچه ما را امر میکنی سجده کنیم؟ و زیاد شود ایشان را نفرت(۶۰).
نکات: مقصود از شش روز مدت و روزگار است و یوم فقط در مورد روزی که خورشید آسمان ما طلوع و غروب میکند به کار برده نمیشود بلکه بمعنی مطلق زمان نیز آمده چنانکه علی÷میفرماید: «الدَّهْرُ يَوْمَانِ يَوْمٌ لَكَ وَيَوْمٌ عَلَيْكَ فَاصْبِر» [۲۲۸]، و یا اینکه: «الْيَوْمَ عَمَلٌ وَلَا حِسَابَ وَغَداً حِسَابٌ وَلَا عَمَلَ» [۲۲۹]، که بدیهی است مقصود از یوم در این موارد روز در مقابل شب نیست و کلمهای که اختصاص به روز در مقابل شب دارد نهار است. و دیگر آنکه قبل و حین خلقت آسمانها و زمین، شب و روزی نبوده است و شب و روز در اثر گردش منظومۀ شمسی بوجود آمده مگر آنکه بگوئیم خلقت فوق، در مدتی برابر با شش روزی که بر اثر منظومۀ شمسی بوجود میآید، انجام شده است. و مقصود از عرش؛ ما سوی الله است، یعنی؛ جهان [۲۳۰]. و در ضمیر ﴿فَسَۡٔلۡ بِهِۦ﴾چندین احتمال است یکی اینکه مقصود از خبیر خدا باشد و ﴿بِهِۦ﴾متعلق به خبیر است و یا بر میگردد به کیفیت خلق چنانکه ما ترجمه کردیم.
﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِي جَعَلَ فِي ٱلسَّمَآءِ بُرُوجٗا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَٰجٗا وَقَمَرٗا مُّنِيرٗا ٦١ وَهُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ خِلۡفَةٗ لِّمَنۡ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوۡ أَرَادَ شُكُورٗا ٦٢﴾[الفرقان:۶۱-۶۲]
ترجمه: با برکت و کثیر الخیر است آن که در آسمان برجها قرار داد و در آن چراغی و ماه تابانی نهاد(۶۱) و اوست که شب و روز را جانشین یکدیگر قرار داد برای هرکس که بخواهد متذکّر شود و یا بخواهد شکرگزارد (۶۲).
نکات: بروج جمع برج است و مقصود از آنها همان هیئت سیاراتی است که مانند برج و بارویی از دور پیداست در شب تار عدهای از کواکب به شکل حمل عدۀ دیگر به شکل ثور مینماید و همچنین تا دوزاده برج به نام: حمل، ثور، جوزاء، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو و حوت. و خورشید در یک دورۀ سال محاذی این کواکب و بروج سیر میکند، و هر ماهی محاذی یکی از این برجها میباشد. و ماه نیز محاذی این برجها سیر میکند، ولی ماه در یک ماه تمام این بروج را طی میکند. و همچنین این بروج منازل ستارههای زحل و مشتری و مریخ و زهره و عطارد میباشند. و مقصود از ﴿خِلۡفَةٗ﴾این است که شب و روز به جای یکدیگر میآیند و برای کسی که بخواهد شکرگزاری کند و یا عبادتی کند و شب نتوانسته، روز جبران کند و اگر روز نتوانسته شب جبران کند. و مقصود از جملۀ: ﴿لِّمَنۡ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوۡ أَرَادَ شُكُورٗا﴾همین است و بعضی از این آیه استفادۀ حکم قضای عبادات شبانه روز را نمودهاند.
﴿وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِينَ يَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنٗا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا ٦٣ وَٱلَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمۡ سُجَّدٗا وَقِيَٰمٗا ٦٤ وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱصۡرِفۡ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَۖ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا ٦٥ إِنَّهَا سَآءَتۡ مُسۡتَقَرّٗا وَمُقَامٗا ٦٦ وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ يُسۡرِفُواْ وَلَمۡ يَقۡتُرُواْ وَكَانَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ قَوَامٗا ٦٧﴾[الفرقان:۶۳-۶۷]
ترجمه: و بندگان خاص خدای رحمن آنان هستند که بر زمین به نرمی راه میروند و چون جاهلان به ایشان خطاب و عتابی کنند سلام گویند(۶۳) و آنان که برای پروردگارشان به حال سجده و قیام شب را به پایان رسانند(۶۴) و آنان که میگویند پروردگارا عذاب دوزخ را از ما بگردان زیرا عذاب آن ضرری است دائم (۶۵) حقیقتاً دوزخ بدقرارگاه و بدجایگاهی است(۶۶) و آنان که چون انفاق نمایند نه اسراف کنند و نه بخل میورزند، و بین اینها معتدل باشند(۶۷).
نکات: اضافۀ ﴿عِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ﴾اضافۀ نسبت و اختصاص است یعنی بندگانی که مشمول رحمت إلهی و عنایت اویند دارای چنین صفات هستند. و مقصود از ﴿خَاطَبَهُمُ﴾، خطاب عتاب و تحقیرآمیز است که باید مؤمن در جواب چنین عتابی بگوید: سلام بر تو، سلام علیك! یعنی؛ سلام وداع کند و زود بگذرد و سلامتی طرفین را در نظر بگیرد. پس، از صفات عباد الرحمن ترک اذیت و تحمل اذیت است. از رسول خداصنقل شده که فرمود: «إِنَّ الشَّدِيدَ لَيْسَ مَنْ غَلَبَ الرِّجَالَ، وَلَكِنَّ الشَّدِيدَ مَنْ غَلَبَ نَفْسَه» [۲۳۱]. و نیز نقل شده از آن حضرت که: «بُعِثْتُ بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ وَمَحَاسِنِهَا» [۲۳۲]. و از صفات دیگر عبادالرحمن بیداری شب است برای سجود و قیام در عبادت الهی و هو المراد بقوله: ﴿يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمۡ سُجَّدٗا وَقِيَٰمٗا﴾. و غَرام؛ دَین لازم است که به فارسی تاوان گفته میشود، چون بندگان فاسد نعم إلهی را مصرف کرده و حق آن را أداء نکردهاند، دَین لازم و مداوم آنان دوزخ است. ﴿وَكَانَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ قَوَامٗا﴾، همچون اصحاب رسول خداصکه برای لذت طعامی نمیخوردند و خوراکشان به قدر سد جوع و کمک بر عبادت بود، و همچنین بودند در لباس و مسکن. و مسلمین باید میانهرو باشند که اسلام سعادت دنیا و آخرت را میخواهد. رسول خداصفرمود: «إِنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِخَيْرِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَة» [۲۳۳]. به هرحال آیات به این واضحی در اخلاق، ما را از آوردن کلمات بشری در این باب بینیاز میکند.
﴿وَٱلَّذِينَ لَا يَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا يَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا يَزۡنُونَۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ يَلۡقَ أَثَامٗا ٦٨ يُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَيَخۡلُدۡ فِيهِۦ مُهَانًا ٦٩ إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِكَ يُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَئَِّاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ٧٠ وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَإِنَّهُۥ يَتُوبُ إِلَى ٱللَّهِ مَتَابٗا ٧١﴾
[الفرقان:۶۸-۷۱]
ترجمه: و آنان که نمیخوانند با خدا معبود دیگری را و نفس محترمی را که خدا محترم قرار داده به قتل نمیرسانند مگر به حق و زنا نمیکنند و کسی که چنین کند به گناه گرفتار شده و به کیفر آن برخوردار(۶۸) روز قیامت برای او عذاب مضاعف شود و در عذاب بخواری بماند(۶۹) مگر آنکه توبه کند و ایمان آورد و عمل شایسته کند که آنان را خدا بدیهایشان را به حسنات تبدیل میکند و خدا آمرزندۀ رحیم بوده است(۷۰) و آنکه توبه کند و عمل صالح نماید پس محققاً او به سوی خدا باز میگردد بازگشت خوبی(۷۱).
نکات: یکی از آیاتی که خدا نهی از شرک در دعا کرده همین آیه است که فرموده: بندۀ خدای رحمن کسی است که در دعا کس دیگر را نمیخواند و غیرخدا را شریک او نمیکند. و مقصود از ﴿يُضَٰعَفۡ﴾، عذاب مضاعف به واسطۀ عقیده و عمل است به دلیل آیۀ بعد که فرموده: ﴿إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ....﴾و این آیه دلیل بر این است که کفّار معاقبند بر فروع چنانکه معاقبند بر اصول. و جملۀ: ﴿وَمَن تَابَ.....﴾تکرار نیست بلکه در بیان ماهیت توبه است. و تبدیل سیّئات به حسنات به چند وجه ممکن است:
اوّل: تبدیل عقاب به ثواب است که فاعل حقیقی آن خداست.
دوم: تبدیل در دنیا که خدا توفیق میدهد پس از توبه در مقابل سیّئاتی که مرتکب شده اعمال صالحه انجام دهد، مقابل شرک ایمان، مقابل قتلِ مؤمن قتل کافر، مقابل دروغ راست بگوید و همینطور.
سوم: محو شدن سیئات و نوشتن حسنات جای آنها در صورت ایمان و عمل.
﴿وَٱلَّذِينَ لَا يَشۡهَدُونَ ٱلزُّورَ وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ مَرُّواْ كِرَامٗا ٧٢ وَٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُواْ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمۡ لَمۡ يَخِرُّواْ عَلَيۡهَا صُمّٗا وَعُمۡيَانٗا ٧٣ وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡيُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا ٧٤ أُوْلَٰٓئِكَ يُجۡزَوۡنَ ٱلۡغُرۡفَةَ بِمَا صَبَرُواْ وَيُلَقَّوۡنَ فِيهَا تَحِيَّةٗ وَسَلَٰمًا ٧٥ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ حَسُنَتۡ مُسۡتَقَرّٗا وَمُقَامٗا ٧٦ قُلۡ مَا يَعۡبَؤُاْ بِكُمۡ رَبِّي لَوۡلَا دُعَآؤُكُمۡۖ فَقَدۡ كَذَّبۡتُمۡ فَسَوۡفَ يَكُونُ لِزَامَۢا ٧٧﴾[الفرقان:۷۲-۷۷]
ترجمه: و آنان که گواهی زور ندهند (و یا به مجلس زور حاضر نشوند) و چون به لغو بگذرند بزرگوارانه بگذرند (۷۲) و آنان که چون به آیات پروردگارشان تذکر داده شوند کرانه و کورانه رو نکنند (بلکه با گوش باز و چشم باز توجه کنند)(۷۳) و آنان که میگویند: پروردگارا، از زنان و فرزندانمان به ما روشنی چشمان عطا کن و ما را برای پرهیزگاران پیشوا و امام قرار بده(۷۴) ایشانند که غرفۀ بهشت را پاداششان دهند به واسطۀ آنچه صبرکردند و در آنجا با زنده باد و سلام روبرو شوند(۷۵) در آنجا جاودانند که قرارگاه و جای نیکویی است(۷۶) بگو اگر دعای شما نبود پروردگارم چه اعتنایی به شما داشت به تحقیق شما تکذیب کردید پس به زودی گردن گیر و ملازم شما خواهدشد(۷۷).
نکات: گواهی زور همان گواهی دروغ به ناحق و ندیده و نشنیده گواهی دادن است، مانند آنکه در سر قبور بندگان صالحین میگوید: «أَشْهَدُ أَنَّكَ تَری مَقَامِي وَتَسْمَعُ كَلَامِي وَتَرَّدُ جَوَابِي» [۲۳۴]، با آن که نه جوابی از قبر میشنود و نه آن بنده را میبیند. و ممکن است مقصود از جملۀ: ﴿لَا يَشۡهَدُونَ ٱلزُّورَ﴾، این باشد که در مجالسی که دروغ بر خدا و رسول گفته میشود حاضر نمیشوند مانند بیشتر مجالس دینی زمان ما. و مقصود از ﴿مَرُّواْ كِرَامٗا﴾این است که به لهو و لغو و کارهای ترک شدنی اعتنا نمیکنند و چون نیروی نهی از منکر ندارند از آنجا به طور بیاعتنائی میگذرند. جملۀ: ﴿وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا﴾دلالت دارد که بندۀ رحمن باید نظر بلند باشد و هدفش این باشد که خود را به صفات مذکورۀ در این آیات بیاراید تا امام برای متقین شود. پس هرکس میتواند خود را به امامت متقین برساند و مخصوص دوازده نفر نیست! و در حقیقت این آیه رد است بر کسانی که امامت را منحصر به دوازده نفر یا شش نفر و یا کمتر و بیشتر نموده و آن را اصول دین میدانند، در حالی که آن چنان امامتی که اصل دین باشد در قرآن ذکر نشده، پس هر امامی تابع دین است نه اصل دین و نه فرع آن. بنابراین هر شخص مؤمن متدیّنی باید در صدد احراز امامت باشد و از خدا بخواهد، چنانکه خدا در این آیه تذکر داده است، نه اینکه دست از علم و عمل بردارد و همواره مداح کسانی به نام امام باشد. اگر کسی بگوید رسول خداصفرموده: امام پس از من دوازده نفر است؟ جواب این است که؛ رسول خداصابدا چنین چیزی که مخالف قرآن باشد نفرموده و از اختراعات و جعلیّات شیعیان است. و اگر کسی بخواهد بفهمد که روایات امامت مجعول است کتبی که در این باب نوشته شده بخواند زیرا امامت را شیعه از اصول قرار داده و اصول دین و یا مذهب تقلیدی نیست بلکه باید هر کسی خود تحقیق کند و به صرف نقل قول نباید قناعت نماید.
[۲۱۵] فخر رازی، تفسیر الکبیر (۲۴/۵۴). و مانند این حدیث را طبرانی در معجم الکبیر با الفاظ مختصـر از ابن عباس (۱۰۶۸۶)؛ و هیثمی در الـمجمع (۹/۲۰) میگوید: در میان راویان آن بقیة بن ولید وجود دارد که مدلس است. و نسائی در السنن الکبرى (۶۷۴۳)؛ و مانند آنرا طبرانی با الفاظی مشابه از ابن عمر (۱۳۳۰۹) روایت کرده است. هیثمی در الـمجمع (۹/۱۹) میگوید: در میان راویان آن یحیى بن عبد الله بابلتى وجود دارد که ضعیف است. و همچنین أبونعیم در الحلیة (۳/۲۵۶) آنرا روایت کرده است. [۲۱۶] تفسیر الکبیر، فخر رازی (۲۴/۵۴). و مانند آنرا ترمذی در السنن (۲۳۴۷) روایت نموده و میگوید: این روایت حَسَن است. و أحمد در المسند (۵/۲۵۴)؛ و محقق آن شعیب ارنؤوط میگوید: إسناد آن ضعیفٌ جدًا میباشد. و بیهقی در شعب الإیمان (۱۴۶۷) و محقق آن مختار أحمد ندوی میگوید: اسناد آن ضعیف است. و ابن سعد در الطبقات الکبرى (۳/۳۸۱) و طبرانی در الـمعجم الکبیر (۷۸۳۵) همگی از أبو أمامة روایت کردهاند. [۲۱۷] «برای هر امتی سبب آزمایشی میباشد و سبب آزمایش امت من، مال و اموال است». ترمذی در السنن: ۴/۵۶۹، (۲۳۳۶) و میگوید: این حدیث حَسَن صحیح غریب است. و أحمد در المسند (۴/۱۶۰) و حاکم در الـمستدرک: ۴/۳۵۴، (۷۸۹۶) و میگوید: اسناد آن صحیح است و ذهبی با وی موافقت کرده است و بر شرط مسلم صحیح است. [۲۱۸] «وای بر عالم در مورد جاهل، وای بر پادشاه در برابر رعیت، وای بر رعیت در مورد پادشاه، وای بر مالک در مورد مملوک، وای بر قدرتمند در مورد ضعیف و وای بر ضعیف در مورد قدرتمند.» مانند آنرا شیرویه بن شهردار دیلمی در مسندش «الفردوس بمأثور الخطاب» از أنس بن مالک: ۴/۳۹۴، (۷۱۴۱) با الفاظی با تقدیم و تأخیر و زیاده روایت کرده است. و سیوطی بخشی از آنرا در الجامع الصغیر ذکر نموده و آنرا به مسند البزَّار از طریق حذیفه نسبت میدهد و به ضعف آن اشاره میکند؛ و همچنین مناوی در فیض القدیر (۹۶۴۶) میگوید: حافظ عراقی میگوید: سند آن ضعیف است. [۲۱۹] ابن شعبة حرّانی (ت قرن ۴ هـ؟)، تحف العقول (ص: ۲۸۴)؛ و مجلسی، بحار الأنوار (۷۵/۱۶۲) [۲۲۰] «بدرستی که ما خودمان این قرآن را نازل کردیم» [الحجر: ۹]. [۲۲۱] این اقوال را فخر رازی در تفسیر الکبیر (۲۴/۸۲) ذکر میکند؛ و همچنین تعدادی از مفسرین آنرا ذکر کردهاند همچون قرطبی در الجامع لأحکام القرآن، و ثعلبی نیشاپوری در الکشف والبیان و... [۲۲۲] اصل این داستان را ثعلبی نیشاپوری در تفسیرش الکشف والبیان (۷/۱۳۵- ۱۳۶) ذکر میکند که مولف به صورت مختصر و با اندکی تصرف در برخی الفاظ، آنرا ذکر نموده است. [۲۲۳] این داستان را ابن جریر طبری در تفسیرش جامع البیان (۱۹/۲۷۱) روایت نموده و فخر رازی آنرا در تفسیر الکبیر (۲۴/۸۳) از وی نقل میکند. و همچنین تعدادی از مفسرین آنرا ذکر نمودهاند. و مولف آنرا به صورت مختصر بیان داشته است. [۲۲۴] شیخ أبوجعفر طوسی، الأمالی (ص: ۱۵۳)؛ با سندش از أبوهریره. و مجلسـی در بحار الأنوار (۱/۹۶) آنرا از او نقل میکند. اما در مصادر اهل سنت با این لفظ روایت شده است: «اِسْتَرْشِدُوا العاقِلَ تَرْشُدُوا وَلا تَعْصُوهُ فَتَنْدَمُوا»: «از عاقل راهنمایی بخواهید تا ترقی کنید و از فرمان او سرپیچش نکنید که پشیمان میشوید». خطیب بغدادی در کتابش «الرواة عن مالک بن أنس»، چنانکه در «الـمداوی لعلل الجامع الصغیر وشرحی الـمناوی» از حافظ أحمد الصدیق الغماری (۱/۵۲۳، ش: ۹۷۵) آمده است. و غماری میگوید: این روایت دروغ و موضوع است. و همچنین قاضی قضاعی در «مسند الشهاب»، تحقیق حمدی عبدالـمجید سلفی (۱/۴۱۹، ش: ۷۲۲) آنرا روایت کرده و محقق آن به منکر و موضوع بودن آن حکم نموده است. و حارث بن أبی أسامة در مسندش (۱/۳۱۷)؛ چنانکه در «الـمطالب العالیة بزوائد الـمسانید الثمانیة لابن حجر» (۱۲/۱۰۶، ش: ۲۷۷۸) آمده است. و ابن عراق در «تنزیه الشریعة الـمرفوعة عن الأحادیث الشنیعة الـموضوعة» (۱/۲۱۵، ش: ۱۵) ذکر نموده و به مُنْکر بودن آن حکم کرده است؛ و همچنین حافظ أحمد الصدیق الغماری در «الـمغیر على الأحادیث الـموضوعة فی الجامع الصغیر» (ص: ۲۰) به موضوع بودن آن حکم نموده است. [۲۲۵] «و سایۀ بلند ممتد.» [۲۲۶] «هیچ سالی نیست که باران آن از سال دیگر کمتر باشد؛ اما خداوند متعال آنرا هرجایی که بخواهد قرار میدهد؛ چون قومی به معصیت روی آورند خداوند متعال بارانی را که در آن سال برای آنها مقدر بوده، بر غیر آنان و در بیابانهامیباراند».کلینی، الکافی (۲/۲۷۲)؛ و مجلسـی، بحار الأنوار (۷۰/۳۲۹). اما با این الفاظ در در مصادر اهل سنت نیافتم و از ابن عباس روایت است که میگوید: «مَا مِنْ عَامٍ بِأَقَلَّ مَطَرًا مِنْ عَامٍ وَلَكِنَّ اللهَ يَصْـرِفُهُ حَيْثُ يَشَاءُ ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ: ﴿وَلَقَدۡ صَرَّفۡنَٰهُ بَيۡنَهُمۡ لِيَذَّكَّرُواْ﴾»: «باران هیچ سالی کمتر از سال دیگر نیست اما خداوند متعال هر جا که بخواهد آنرا میباراند سپس این آیه را تلاوت نمود: و به راستی (ما) آن (آب باران) را در میان آنها تقسیم کردیم تا متذکر شوند.» حاکم در الـمستدرک (۲/۴۰۳)، و میگوید: «این حدیث بر مبنای شرط شیخین صحیح است و آنرا تخریج نکردهاند». و ذهبی در التلخیص میگوید: بر مبنای شرط بخاری و مسلم. و عُقَیلی در الضعفاء و أبو نعیم در الحلیة از عبدالله بن مسعود به صورت مرفوع روایت کردهاند. و این حدیث ابن عباس را مجلسـی در بحار الأنوار (۵۶/۳۸۷) نقل کرده است. [۲۲۷] بلکه صحیح آن است که آیۀ کریمه فوق اینگونه ترجمه شود: «سپس بر عرش استوا کرد». یعنی: سپس بر عرش قرار گرفت. [مُصحح] [۲۲۸] «زمانه دو روز است یک روز برای تو و یک روز علیه تو». نهج البلاغة به شرح شیخ محمد عبده، باب الحکم، الحکمة: ۳۹۶. [۲۲۹] «امروز عمل است و حسابی نیست و فردا حساب است و عملی نیست». بیهقی، شعب الإیمان، تحقیق بسیونی زغلول، این روایت موقوف به علی بن أبی طالب است که در کوفه بیان داشت: (۷/۳۶۹، ش: ۱۰۶۱۴ و۱۰۶۱۵)؛ و از جابر به صورت مرفوع روایت کرده است: (۷/۳۷۰، ش: ۱۰۶۱۶) اما بیهقی روایت مرفوع را تضعیف نموده است. و ابن النجار (ت ۶۴۳هـ) «ذیل تاریخ بغداد» از جابر به صورت مرفوع از رسول خدا صروایت میکند. و ابن عساکر، تاریخ دمشق (۴۲/۴۹۴) به صورت موقوف از علی بن أبی طالب روایت کرده است. و در میان راویان آن یحیى بن مسلمة بن قعنب است که عقیلى در مورد وی میگوید: حدَّث بالمناکیر. و شریف الرضی در نهج البلاغة از علی ÷، الخطبة ۴۲ روایت کرده است. [۲۳۰] در مورد عرش بزرگ پروردگار متعال نگا: پاورقی مُصحح در تفسیر آیۀ ۱۲۹ سورۀ توبه از همین کتاب. اما در مورد استواء الله متعال بر عرش چنانکه شایسته جلال و عظمت او تعالی میباشد و بدور از هرگونه تکییف و تمثیل، مراجعه شود به تعلیق مصحح در حاشیه تفسیر آیه دوم از سوره رعد. [مُصحح] [۲۳۱] «قدرتمند و نیرومند کسی نیست که بر دیگران چیره شود بلکه کسی است که بر نفس خویش غلبه کند». نسائی، السنن الکبرى (۱۰۲۲۹). و هناد در الزهد: ۲/۶۰۸، (۱۳۰۲)، و بیهقی در الزهد: ۲/۱۶۴، (۳۷۰). [۲۳۲] «با مکارم اخلاقی و نیکیهای آن مبعوث شدم». مانند آنرا امام مالک بن أنس (ت ۱۷۹هـ) در الـموطَّأ (۲/۹۰۴) روایت کرده است با این لفظ: «بُعِثْتُ لأتَمِّمَ حُسْنَ الأخْلاقِ»: «برای کامل نمودن اخلاق نیکو مبعوث شدم». و محقق آن به نقل از ابن عبدالبر میگوید: «این حدیث مدنی صحیح متصل از وجوه صحاح از أبی هریرة و دیگران روایت شده است». و بیهقی، السنن الکبرى (۱۰/۱۹۲)، با لفظ: «بُعِثْتُ لأتَمِّمَ مَكَارِمَ الأخْلاقِ». [۲۳۳] «همانا من با خیر دنیا و آخرت نزد شما آمدم». ابن إسحاق در السیرة: ۲/۱۲۶، (۱۸۹)؛ و طبری، جامع البیان (۱۹/۱۲۱) با لفظ: «يا بَنِي عَبْدِ المُطَّلِبِ، إنِّي واللهِ ما أعْلَمُ شابًا فِي العَرَبِ جَاءَ قَوْمَهُ بأفْضَلَ ممَّا جئْتُكُمْ بِهِ، إنّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِخَيْرِ الدُّنْيَا والآخِرَةِ.... الحديث»: «ای بنی عبدالمطلب، به خدا سوگند هیچ جوانی را در میان عرب نمیشناسم که با چیزی برتر از آنچه با آن به سوی شما آمدهام نزد قومش آمده باشد؛ همانا من با خیر دنیا و آخرت نزد شما آمدم.» [۲۳۴] «گواهی میدهم که جایگاه مرا میبینی و سخن مرا میشنوی و پاسخ مرا میدهی.»