سورۀ نمل مکی و دارای ۹۳ آیه میباشد
سورة النمل (مكية وهي ثلاث وتسعون آية)
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
﴿طسٓۚ تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡقُرۡءَانِ وَكِتَابٖ مُّبِينٍ ١ هُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِينَ ٢ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ يُوقِنُونَ ٣ إِنَّ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَهُمۡ يَعۡمَهُونَ ٤ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَهُمۡ سُوٓءُ ٱلۡعَذَابِ وَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ هُمُ ٱلۡأَخۡسَرُونَ ٥ وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى ٱلۡقُرۡءَانَ مِن لَّدُنۡ حَكِيمٍ عَلِيمٍ ٦﴾[النمل:۱-۶]
ترجمه: به نام خدای کامل الذات و الصفات رحمن رحیم. طا. سین. این آیات قرآن و کتاب روشن است(۱) هدایت و بشارت است برای مؤمنان(۲) آنان که نماز را برپا میدارند و زکات را میدهند و آنان به دنیای دیگر یقین دارند(۳) محققا کسانی که به جهان دیگر ایمان ندارند اعمالشان را برایشان آراستهایم پس ایشان حیرانند(۴) همانانند که برایشان عذاب بدی است و ایشان در جهان دیگر زیانکارترند(۵) حقا که به تو قرآن از جانب حکیم دانائی إلقا میشود(۶).
نکات: ﴿هُدٗى وَبُشۡرَىٰ﴾دلالت دارد که مؤمنین احتیاج به هدایت و بشارت دارند. ﴿وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ﴾، دلالت دارد بر پرداخت زکات. و رسول خداصفرمود: «فِيمَا سَقَتِ الْأَنْهَارُ وَالْعُيُونُ وَالغُيُوثُ أَوْ كَانَ بَعْلًا الْعُشْرُ وَفِيمَا سُقِيَ بِالسَّوَانِي وَالنَّاضِحِ نِصْفُ الْعُشْر» [۲۵۶]. یعنی: «زکات آنچه با جویها، چشمهها و بارانها آبیاری میشود و یا از ریشه آب میگیرد یک دهم است، و آنچه به وسیلۀ دلوها و شترهای بارکش آبیاری میشود یک بیستم است.» و علاوه بر آیات قرآن، روایات زیادی وارد شده که زکات در همۀ اموال است، مثلا در کتاب «دعائم الإسلام» مینویسد: «رَوَینَا عَنْ أَهْلِ البَیَتِ †عَنْ طُرُقٍ كَثِیرةٍ وَبِإِسْنَادِ العَامَّةِ عَنْ رَسُولِ اللهِ، وَرُوِّينَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ السِّمْسِمِ وَالْأَرُزِّ وَغَيْرِ ذَلِكَ مِنَ الْـحُبُوبِ هَلْ تُزَكَّى؟ فَقَالَ: نَعَمْ هِيَ كَالْحِنْطَةِ وَالتَّمْرِ» [۲۵۷]، یعنی: «از اهل بیت و نیز از رسول خداصروایت شده و همچنین از حضرت صادق روایت شده که از آن حضرت سؤال شد از زکات کنجد و برنج و غیرآن از دانهها که آیا در آنها زکات داده میشود؟ حضرت فرمود: آری آنها هم مانند گندم و خرما هستند.» و در کتاب محاسن و تحف العقول از امام صادق÷و حضرت رضا÷نقل شده که از هر دویست درهم پنج درهم باید زکات داد [۲۵۸]. و رسول خداصفرمود: «إِنَّ اللهَ فَرَضَ عَلَى أَغْنِيَاءِ النَّاسِ فِي أَمْوَالِهِمْ قَدْرَ الَّذِي يَسَعُ فُقَرَاءَهُمْ فَإِنْ ضَاعَ الْفَقِيرُ أَوْ أَجْهَدَ أَوْ عَرِيَ فَبِمَا يَمْنَعُ الْغَنِيُّ، وَإِنَّ ٱللَّهَ ﻷمُحَاسِبُ الْأَغْنِيَاءِ فِي ذَلِكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً أَلِيماً» [۲۵۹].
جملۀ: ﴿زَيَّنَّا لَهُمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ﴾، با اینکه در جای دیگر فرموده: ﴿وَإِذۡ زَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ﴾منافات ندارد، زیرا حقتعالی چون به کفار عمر، وسعت رزق، شهوت و قوت داده پس وسائل و اسباب توجه به اعمال سوء را به ایشان داده و در عمل آزادشان گذاشته و انتخاب هرعملی را به خودشان واگذارده، پس فعل زینت را نسبت به مسبّب داده نه به مباشر. و امّا نسبت به شیطان چون او وسوسه و ترغیب به أعمال قبیحه میکند گویا او نیز سبب است و میتوان نسبت فعل را به او نیز داد زیرا نسبت فعل به مرغب و محرک جایز است.
﴿إِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِأَهۡلِهِۦٓ إِنِّيٓ ءَانَسۡتُ نَارٗا سََٔاتِيكُم مِّنۡهَا بِخَبَرٍ أَوۡ ءَاتِيكُم بِشِهَابٖ قَبَسٖ لَّعَلَّكُمۡ تَصۡطَلُونَ ٧ فَلَمَّا جَآءَهَا نُودِيَ أَنۢ بُورِكَ مَن فِي ٱلنَّارِ وَمَنۡ حَوۡلَهَا وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٨﴾[النمل:۷-۸]
ترجمه: چون موسی به خانوادۀ خود گفت که آتشی را به نظر آوردهام به زودی از آن برایتان خبری بیاورم و یا جرقهای برایتان گرفته بیاورم شاید شما گرم شوید(۷) پس چون به آن آتش رسید، ندا شد که با برکت است آن که در این آتش و آن که اطراف آنست و منزه است خدایی که مالک و صاحب اختیار جهانیان است(۸).
نکات: برای ﴿مَن فِي ٱلنَّارِ وَمَنۡ حَوۡلَهَا﴾معانی متعددی کردهاند، یکی از آن معانی که ظاهرتر است همان است که ما بیان کردیم. باید دانست که ﴿نُودِيَ﴾فعل مجهول است و فاعل آن که نداکننده باشد ذکر نشده، از جملۀ بعد که فرموده ﴿إِنَّهُۥٓ أَنَا ٱللَّهُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ﴾، معلوم میشود که فاعل ندا و موجد آن خدای تعالی است، و همچنین از آیۀ ۱۲ سورۀ طه که فرموده:
﴿...يَٰمُوسَىٰٓ ١١ إِنِّيٓ أَنَا۠ رَبُّكَ فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَيۡك﴾ [۲۶۰]
پس بدون تردید فاعل ندا و موجد آن خدا و محل ایجاد ندا و صوت طبق آیۀ ۲۹ سورۀ قصص کنار وادی ایمن و بقعۀ با برکت در همان درخت بوده، پس درخت محل ایجاد صوت است نه موجد صوت. از این بیان محقق میشود که ناطق و منادی خدا است و متکلّم، اوست نه درخت زیرا قیام کلام دو قسم است، قیام صدوری و قیام حلولی. در اینجا قیام صدوری به معنی ایجاد کلام است از موجد آن که خدا باشد، ولی قیام حلولی همان بودن کلام و صوت است در محلی که آن درخت باشد. پس معلوم شد آنکه خیال کرده موجد کلام و ناطق آن درخت بوده و در شعر خود گفته:
روا باشد أنا الحق از درختی
چرا نبود روا از نیک بختی
و در اینجا لغزیده و گفته پس هرانسان نیکبختی میتواند أنا الحق و یا إنی أنا الله بگوید، به اشتباه بزرگ شرک آمیزی مبتلا شده. و ما در گلشن قدس جواب شعر او را چنین گفتهایم:
چو اندر طور با موسی ندا شد
در آنجا خلقت صوت و صدا شد
که من الله رب العالمینم
نه از جنس سما نی از زمینم
منزه حقتعالی از درخت است
مبرا از قیاس نیکبخت است
روا کی شد أنا الحق از درختی
که تا باشد روا از نیکبختی
روا شد شعلۀ نار از درختی
چرا آتش نگیرد نیکبختی
أنا الحق گفت منصور از ضلالت
به وهم صوفیان آمد جلالت
همه دانند کین گفت از خطا شد
ز حلاج از ره کفر این ندا شد
أنا الحق کاشف است از کفر مطلق
که را جز حق بود حقِّ أنا الحق
میان خالق و مخلوق فرق است
یکی بین در میان کفر غرق است
أنا الحق از درخت انشاء حق بود
نه انشاء شجر کز ما خلق بود
غلط باشد که گویی از درخت است
که آن نی ناطق و نی نیک بخت است
﴿يَٰمُوسَىٰٓ إِنَّهُۥٓ أَنَا ٱللَّهُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ٩ وَأَلۡقِ عَصَاكَۚ فَلَمَّا رَءَاهَا تَهۡتَزُّ كَأَنَّهَا جَآنّٞ وَلَّىٰ مُدۡبِرٗا وَلَمۡ يُعَقِّبۡۚ يَٰمُوسَىٰ لَا تَخَفۡ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ ٱلۡمُرۡسَلُونَ ١٠ إِلَّا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسۡنَۢا بَعۡدَ سُوٓءٖ فَإِنِّي غَفُورٞ رَّحِيمٞ ١١ وَأَدۡخِلۡ يَدَكَ فِي جَيۡبِكَ تَخۡرُجۡ بَيۡضَآءَ مِنۡ غَيۡرِ سُوٓءٖۖ فِي تِسۡعِ ءَايَٰتٍ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَقَوۡمِهِۦٓۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ ١٢﴾[النمل:۹-۱۲]
ترجمه: ای موسی حقیقت این است که منم خدای عزیز حکیم(۹) و عصای خود را بیفکن، پس چون عصا را دید میجنبد گویا ماری است گریزان روی گردانید و عقبگرد نکرد، (گفتیم) ای موسی نترس که پیامبران در پیشگاه من ترس ندارند(۱۰) مگر آنکه ستم کرده و پس از بدی نیکی آورده باشد که در این صورت من آمرزندۀ رحیمم(۱۱) و دست خود را به گریبانت فرو بر که سپیدِ بدون عیب بیرون آید در شمار نه معجزه، میروی به سوی فرعون و قوم او که ایشان گروهی تبهکار بودهاند(۱۲).
نکات: حضرت موسی چون به شجرۀ طور رسید دید شعلهای به آن درخت إحاطه کرده که نه آن شعله از تری و تازگی و سبزی درخت میکاهد و نه تری و خرمی درخت شعله را خاموش میکند، متعجب و مبهوت شد، دست دراز کرد که مقداری بیازماید دید شعله عقب رفت، و چون دست خود را عقب کشید شعله برگشت، تعجب او زیادتر شد، در این هنگام خطاب آمد ای موسی منم خدای کامل الذات و الصفات نیرومند حکیم، این ندا موسی را متوجه کرد که در موقع و محل عظیمی درآمده و مطلب مهمتر از آنست که او میخواسته، خود را آماده کرد، خطاب شد عصایت را بینداز، چون انداخت ماری نازک گردید زیرا اگر اژدها میشد ممکن بود از ترس جان بدهد، خدا آن را مار کرد تا موسی کمکم و به تدریج به إعجاز خدای تعالی توجه کند و اگر مرتبۀ دیگر اژدها گردد سکته نکند.
﴿فَلَمَّا جَآءَتۡهُمۡ ءَايَٰتُنَا مُبۡصِرَةٗ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِينٞ ١٣ وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَيۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗاۚ فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِينَ ١٤﴾[النمل:۱۳-۱۴]
ترجمه: و چون آیات روشن ما که موجب بصیرت است سویشان آمد گفتند این سحری آشکار است(۱۳) از جهت ستم و تکبر آن آیات را انکار کردند با اینکه قلباً به آن یقین داشتند، پس بنگر عاقبت مفسدین چسان بود(۱۴).
نکات: ﴿مُبۡصِرَة﴾حال است برای ﴿ءَايَٰتُنَا﴾، چون آیات و معجزات إلهی موجب بصیرت است ﴿مُبۡصِرَة﴾به آنها اطلاق شده. و کلمۀ ﴿ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗا﴾دلالت دارد که مانع از هدایت فرعون و قومش همان صفت برتریجویی و تکبر بود که در هر زمانی مانع از اقرار به حق بوده چنانکه در زمان ما اگر فردی از افراد حقی را اظهار کرد همکارانش برای تکبّر و خودخواهی او را تصدیق نکردند.
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا دَاوُۥدَ وَسُلَيۡمَٰنَ عِلۡمٗاۖ وَقَالَا ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي فَضَّلَنَا عَلَىٰ كَثِيرٖ مِّنۡ عِبَادِهِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ١٥ وَوَرِثَ سُلَيۡمَٰنُ دَاوُۥدَۖ وَقَالَ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ عُلِّمۡنَا مَنطِقَ ٱلطَّيۡرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيۡءٍۖ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡمُبِينُ ١٦ وَحُشِرَ لِسُلَيۡمَٰنَ جُنُودُهُۥ مِنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ وَٱلطَّيۡرِ فَهُمۡ يُوزَعُونَ ١٧ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَوۡاْ عَلَىٰ وَادِ ٱلنَّمۡلِ قَالَتۡ نَمۡلَةٞ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّمۡلُ ٱدۡخُلُواْ مَسَٰكِنَكُمۡ لَا يَحۡطِمَنَّكُمۡ سُلَيۡمَٰنُ وَجُنُودُهُۥ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ ١٨ فَتَبَسَّمَ ضَاحِكٗا مِّن قَوۡلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوۡزِعۡنِيٓ أَنۡ أَشۡكُرَ نِعۡمَتَكَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَيَّ وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ وَأَدۡخِلۡنِي بِرَحۡمَتِكَ فِي عِبَادِكَ ٱلصَّٰلِحِينَ ١٩﴾ [النمل:۱۵-۱۹]
ترجمه: و به تحقیق داود و سلیمان را دانشی دادیم و آن دو گفتند: حمد مخصوص خدایی است که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمن خود برتری داد(۱۵) و سلیمان وارث داود شد و گفت: ای مردم، فهم زبان پرندگان به ما آموخته شد و از هر چیزی به ما داده شد، حقاً این فضیلت آشکاری است(۱۶) و برای سلیمان سپاهیانش از جن، انس و پرنده فراهم شد و آنان مرتب و منظم بودند (۱۷) تا چون به وادی مورچه رسیدند مورچهای گفت: ای مورچگان به مسکنهای خود داخل شوید تا سلیمان و سپاهیانش در حال غفلت شما را پامال نکنند(۱۸) سلیمان لبخندی زد و از گفتار او خندان شد و گفت: پروردگارا مرا ملهم و موفق بدار تا نعمتی را که به من و والدینم عطاء کردهای سپاسگزار باشم و عملی شایسته کنم که آن را بپسندی و مرا برحمت خود داخل بندگان شایستهات فرما(۱۹).
نکات: کلمۀ: ﴿عِلۡمٗا﴾، با تنوین تنکیر آمده که دلالت میکند بر علم با اهمیتی که علم قضاوت و علم به منطق پرندگان باشد، در اینجا حضرت سلیمان و داود به واسطۀ علم، خدا را حمد میکنند نه به واسطۀ مال و ملک. و دانستن منطق طیر مخصوص این دو پیغمبر و از معجزات ایشان بوده است. از این آیات استفاده میشود که حیوانات و پرندگان نطقی دارند که مقاصد خود را به یکدیگر میفهمانند. و مقصود از ﴿كُلِّ شَيۡءٍ﴾هرچیزی که مربوط به نبوت و سلطنت باشد. چنانکه از بعضی روایات استفاده میشود حضرت سلیمان هفتصد سال و شش ماه [۲۶۱]به عدالت و عظمت سلطنت کرد و برای او انس و جن و شیاطین و چرندگان و درندگان و پرندگان مسخر بود که در زمان او صنعتها ساخته و ایجاد گردید و دستگاه سلطنت او منظم و خود او به کارها رسیدگی میکرد و چون ارادۀ سفری مینمود لشکریان را بر بساطی به واسطۀ باد سیر میداد بین آسمان و زمین و روزی به قدر یک ماه سیر میکرد و چون بر کرسی سلطنت جلوس میکرد، اطراف او پیامبران ودانشمندان بر کرسیها قرار میگرفتند، بر کرسیهای زرین و سیمین، و به اطراف ایشان آدمیان و جنیان میایستادند و پرندگان با پرهای خود بر بساط او سایه میافکندند. حقتعالی به او وحی کرد که هریک از اصناف خلائق سخنی بگوید به واسطۀ باد به تو خبر میدهم. روزی با بساط خود در حرکت بود تا نزدیک به بیابان مورچگان رسیدند، مورچهای فریاد کرد: ای مورچگان داخل خانههای خود شوید تا سلیمان و لشکریانش به غفلت شما را پامال نکنند، چون صدای او به سلیمان رسید أمر به توقف نمود تا مورچگان وارد مساکن خود شوند و از هوش و ذکاوت و خیرخواهی آن مورچه تعجب کرد و تبسم نمود، سپس آن مورچه را خواست و فرمود: آیا ندانستی که لشکر من ستم نمیکند؟ عرض کرد: دانستم ولی وظیفۀ من خیرخواهی و نصیحت به همنوعانم بود، و مقصود من آن بود که مبادا نظر به دبدبه و کبکبۀ تو کنند و از ذکر خدا و شکر او غافل شوند و آروزهای دنیوی در ایشان قوت گیرد! سلیمان از او پرسید: لشکر تو چقدر است؟ گفت: من چهار هزار سرهنگ دارم زیر دست هر یک از ایشان چهل هزار نقیب و زیر دست هر نقیبی چهل هزار مورچه میباشد. سلیمان فرمود: چرا زیر زمین مسکن کردهاید؟ عرض کرد: ای پیغمبر خدا، ما زیر زمین را اختیار کردیم تا این که جز خدا کس دیگر از حال ما مطلع نگردد. مورچه عرض کرد: یا نبی الله از عطاهایی که خدا به تو داده یکی را برای ما بگو. فرمود: باد را مسخر برای ما کرده که نصف روز به قدر یک ماه میتواند ما را سیر دهد، عرض کرد معنی این که باد را مسخر برای شما کرده میدانی؟ معنی آن این است که هرچه به تو داده از دنیا مانند باد میگذرد. سلیمان از استماع سخنان مور متنبه گردید و گفت: ﴿رَبِّ أَوۡزِعۡنِيٓ....﴾(باید گفت: بعضی از جملات این روایت دارای اشکال است) [۲۶۲].
به هرحال از ﴿قَالَتۡ نَمۡلَةٞ﴾استفاده میشود مورچه نیز سخن میگوید البته کیفیت سخن او با بشر فرق دارد. علی÷در نهج البلاغه فرموده: «وكُلُّ سَمِيعٍ غَيْرَهُ يَصَمُّ عَنْ لَطِيفِ الأصْوَاتِ وَيُصِمُّهُ كَبِيرُهَا وَيَذْهَبُ عَنْهُ مَا بَعُدَ مِنْهَا وَكُلُّ بَصِيرٍ غَيْرَهُ يَعْمَى عَنْ خَفِيِّ الألْوَانِ ولَطِيفِ الأجْسَامِ». یعنی: «غیر از خدا هر شنوندهای از شنیدن صداهای لطیف ناشنواست و صداهای شدید او را کر و ناشنوا میسازد و آوازهای دور را نیز نمیشنود، و هر بینندهای جز خداوند از دیدن رنگهای پنهان و اجسام لطیف نابینا است.» و دانشمندان امروزی در مورد مسموعات و مبصرات قائلند که: صوت از حرکت امواج است، هرگونه اختلال هوا مثلا ضربۀ اشیاء امواج صوتی در فضا پراکنده میکنند، اگر این امواج به گوش ما برسند و پردۀ گوش را بلرزانند، احساسی در گوش ما تولید میشود که صدا نام دارد. و حساسیت پردۀ گوش ما دارای حد معینی است و اصواتی را که تواتر آنها از ۱۶ در ثانیه متجاوز است درک میکند، وحداکثر تواترها را به طور متوسط -/۱۶۰۰۰ در ثانیه گفتهاند، ارتعاشات کمتر از ۱۶ و بالاتر از -/۱۶۰۰۰ را گوش ما نمیتواند درک کند و بشنود، و دربارۀ مبصرات میگویند: مبصرات هم، بستگی به تعداد امواج میکروسکوپی نور است که در ثانیه وارد چشم ما میشوند، من باب مثال؛ اگر امواج نوری آنقدر بهم نزدیک باشند که در یک ثانیه ۷۵۶ میلیارد وارد چشم شوند تولید احساسی مینمایند که بنفش نام دارد و اشیاء بنفش را میتوانیم ببینیم، از نظر تعداد امواج میتوانیم اشیاء دیگر را با رنگهای مختلف ببینیم. و اگر تعداد امواج نور از حد معینی کمتر و یا بیشتر باشد چشم ما قادر به دیدن آنها نیست مانند مثلا نور شعلۀ الکل که در شرائط خاصی تقریبا نامرئی است.
نوشتهاند روزی سلیمان با شوکت سلطنتی سیر میکرد به دهقانی رسید که زمین را شخم میزد، چون دستگاه سلیمان را دید گفت: سبحان الله خدا به آل داود ملک بزرگی داده است! صدای او به گوش سلیمان رسید، فرمود بساط را توقف دادند و دهقان را خواست و نزد خود خوانده فرمود: آرزوی چیزی که قادر بر آن نیستی مکن. و به او فرمود: ثواب یک تسبیح که بندۀ مؤمن از روی صدق و خلوص بگوید و خدا بپذیرد بهتر است از آنچه به آل داود داده شده است، زیرا ثواب تسبیح باقی و ملک سلیمان فانی است. آن مرد گفت: خدا غم تو را بر طرف کند چنانکه غم مرا از دلم برداشتی [۲۶۳]. و جملۀ: ﴿وَوَرِثَ سُلَيۡمَٰنُ....﴾مطلق است شامل ارث مال و سلطنت و نبوت میشود اگرچه نبوت ارثی نیست بلکه موهبت إلهی است. و کلمۀ ﴿أَوۡزِعۡنِي﴾از مادۀ وزع به معنی حبس و سپردن است یعنی شکر تو را به دل خود بسپارم و فراموش نکنم. و ﴿ٱدۡخُلُواْ مَسَٰكِنَكُمۡ﴾، دلالت دارد که بر رونده لازم نیست تحرز بلکه هر کس در راه ساکن است باید تحرز کند.
﴿وَتَفَقَّدَ ٱلطَّيۡرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَآ أَرَى ٱلۡهُدۡهُدَ أَمۡ كَانَ مِنَ ٱلۡغَآئِبِينَ ٢٠ لَأُعَذِّبَنَّهُۥ عَذَابٗا شَدِيدًا أَوۡ لَأَاْذۡبَحَنَّهُۥٓ أَوۡ لَيَأۡتِيَنِّي بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِينٖ ٢١ فَمَكَثَ غَيۡرَ بَعِيدٖ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ وَجِئۡتُكَ مِن سَبَإِۢ بِنَبَإٖ يَقِينٍ ٢٢ إِنِّي وَجَدتُّ ٱمۡرَأَةٗ تَمۡلِكُهُمۡ وَأُوتِيَتۡ مِن كُلِّ شَيۡءٖ وَلَهَا عَرۡشٌ عَظِيمٞ ٢٣ وَجَدتُّهَا وَقَوۡمَهَا يَسۡجُدُونَ لِلشَّمۡسِ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَصَدَّهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِيلِ فَهُمۡ لَا يَهۡتَدُونَ ٢٤ أَلَّاۤ يَسۡجُدُواْۤ لِلَّهِ ٱلَّذِي يُخۡرِجُ ٱلۡخَبۡءَ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَيَعۡلَمُ مَا تُخۡفُونَ وَمَا تُعۡلِنُونَ ٢٥ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ۩ ٢٦﴾[النمل:۲۰-۲۶]
ترجمه: و جویای مرغ شد و گفت: مرا چه شد (چرا) هدهد را نمیبینم مگر او از غائبین است(۲۰) البته او را عذاب میکنم عذاب سختی یا او را ذبح میکنم یا دلیل روشنی پیش من آورد(۲۱) پس درنگ کرد نه بسیار (مدت زیادی نگذشت) که هدهد آمد و گفت: به چیزی دانا شدهام که نمیدانی و برای تو از سبا خبر یقینی آوردهام(۲۲) حقاً که من زنی یافتم که بر آنان سلطنت میکند و همه چیز به او داده شده و او را تختی بزرگ است(۲۳) وی را و قوم او را یافتم که برای خورشید سجده میکردند نه برای خدا و شیطان برای ایشان اعمالشان را زینت داده و از راه منحرفشان کرده پس ایشان هدایت نیافتهاند(۲۴) (شیطان منحرفشان کرده) تا سجده نکنند برای خدایی که چیز پنهان را در آسمانها و زمین آشکار میسازد و آنچه را مخفی کنید و آنچه آشکار سازید میداند (۲۵) خدایی که ملجأ و معبودی جز او نیست صاحب اختیار و مالک عرش بزرگ است(۲۶).
نکات: حضرت سلیمان خود از انجام وظایف سپاهیان رسیدگی مینمود و کاملاً مراقب بود و کیفر میکرد. روزی هدهد (شانه به سر) را ندید و این قضیه در سفری بود که به زمین خوش آب و هوایی رسیدند و برای وضو آب خواستند و نیافتند و راهنمای بر آب هدهد بود که آب را در زیر زمین میدید و آن زمین را به دستور سلیمان حفر میکردند و به آب دست مییافتند، حال اگر کسی بگوید چگونه این پرنده آب را در زیر زمین میبیند و دام را که برای صید او در زمین میگذارند نمیبیند؟ جواب این است که «إِذَا نَزَلَ القَدَرُ عَمَی البَصَرُ»، چون قضا و قدر الهی برسد دیده کور گردد. و جهت غیبت هدهد این بود که چون دید کاری به او رجوع نمیشود خواست سیری کند و خبری برای سلیمان آورَد و لذا پرواز کرد تا به مملکت سبا رسید، هدهد دیگری را دید که پرسید از کجا میآیی؟ گفت: از شام و یمن و با سلیمان بن داود که جن و إنس و وحوش و طیور مسخر اویند میباشم، تو از کجا میآیی؟ گفت: از ولایت سبا که زنی به نام بلقیس ملکی عظیم وسیع دارد و دوازده هزار سرهنگ دارد و هر سرهنگی نفرات بسیاری در تحت فرمان دارد، بیا و مملکت ما را بنگر، گفت: میترسم سلیمان مرا غایب بیند و شکنجه نماید. گفت: اگر این خبر را برای او ببری، او را خوش آید، پس هدهد پرواز کرد و خدم وحشم بلقیس را دید و برگشت، سلیمان کرکس را مأمور کرد او را پیدا کند و احضار نماید و بعد از او عقاب را مأمور کرد، او پرواز نمود و هدهد را پیدا نمود و گفت: کجا بودی، سلیمان قسم خورده تو را عذاب نماید، مگر اینکه دلیلی بر غیبت خود بیاوری، هدهد گفت: باکی نیست، پس عقاب او را آورد و او را در حضور سلیمان افکند. سلیمان گفت: تو را عذابی کنم که برای دیگران عبرت باشد. هدهد گفت: «یَا نَبِی الله، اُذْكُرْ وُقُوفَكَ بَیَنَ یَدَي اللهِ»، سلیمان مضطرب شد و از سبب غیبت پرسید؟ [۲۶۴]گفت: من چیزی دانستم که شما ندانستهای، در اینجا خدا خواست سلیمان را متنبّه کند که پرندهای ممکن است از او داناتر باشد که مغرور نگردد، و معلوم شود که انبیاء بر علوم دین دانایند نه بر علوم دیگر. پس هدهد خبر سبا را ذکر نمود و بعد از آن خدا را به صفات خاصۀ او که قابل حمد و سجود است ذکر نمود که باید خدایی را سجده کردکه هستیها را از نیستی به وجود میآورد و ملجأ هرموجودی است، و به اضافه پروردگار تمام جهانیان است.
باید دانست که از مملکت سبا تا ملک سلیمان مسافت سه روز بیش نبوده و با این حال سلیمان از آنجا بیخبر بوده است. این دلیل دیگری است بر اینکه انبیاء و اولیاء از همه جا خبر ندارند و جز علم شریعت لازم نیست چیزی بدانند و از احوال مردم آگاه نیستند.
سلیمان برای اینکه بدون تحقیق مأموری را کیفر نکند به تحقیق پرداخت.
﴿قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقۡتَ أَمۡ كُنتَ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٢٧ ٱذۡهَب بِّكِتَٰبِي هَٰذَا فَأَلۡقِهۡ إِلَيۡهِمۡ ثُمَّ تَوَلَّ عَنۡهُمۡ فَٱنظُرۡ مَاذَا يَرۡجِعُونَ ٢٨﴾[النمل:۲۷-۲۸]
ترجمه: سلیمان گفت: بررسی خواهیم کرد که آیا راست میگویی یا از درغگویانی(۲۷) این نامه را ببر و نزد ایشان بیفکن سپس از ایشان دور شو و ببین چه جواب میگویند(۲۸).
نکات: حضرت سلیمان نامهای را نوشت و به مهر خود مزیّن و هدهد خوش بال و پر را نامه در بر و دستی بر سر او و به تاجی مفتخر گردانید و فرمود: این نامه را میبری و جواب میآوری. هدهد به پرواز در آمد و به شهر صنعا و قارب وارد شد و دید که بلقیس بر تختی جلوس نموده و ارکان دولت همه حاضر، بر بالای سر ایشان دور زد و نامه را به روی تخت بلقیس انداخت، او برداشت و نظر کرد و دانست که نامه از پادشاهی است که مرغان مسخر اویند و سلطنت بزرگی دارد. پس بر خود بلرزید و بترسید و اشراف را خواست و با ایشان مشاوره کرد [۲۶۵].
﴿قَالَتۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَؤُاْ إِنِّيٓ أُلۡقِيَ إِلَيَّ كِتَٰبٞ كَرِيمٌ ٢٩ إِنَّهُۥ مِن سُلَيۡمَٰنَ وَإِنَّهُۥ بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣٠ أَلَّا تَعۡلُواْ عَلَيَّ وَأۡتُونِي مُسۡلِمِينَ ٣١ قَالَتۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَؤُاْ أَفۡتُونِي فِيٓ أَمۡرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمۡرًا حَتَّىٰ تَشۡهَدُونِ ٣٢ قَالُواْ نَحۡنُ أُوْلُواْ قُوَّةٖ وَأُوْلُواْ بَأۡسٖ شَدِيدٖ وَٱلۡأَمۡرُ إِلَيۡكِ فَٱنظُرِي مَاذَا تَأۡمُرِينَ ٣٣ قَالَتۡ إِنَّ ٱلۡمُلُوكَ إِذَا دَخَلُواْ قَرۡيَةً أَفۡسَدُوهَا وَجَعَلُوٓاْ أَعِزَّةَ أَهۡلِهَآ أَذِلَّةٗۚ وَكَذَٰلِكَ يَفۡعَلُونَ ٣٤﴾[النمل:۲۹-۳۴]
ترجمه: (بلقیس) گفت: ای بزرگان به تحقیق نامهای گرامی و ارجمندی به سوی من افکنده شده(۲۹) محققاً آن نامه از سوی سلیمان است و به راستی آن به نام خدای رحمن رحیم است(۳۰) و مطلب او این است که بر من برتری نجویید و مطیعانه نزدم بیایید(۳۱) گفت: ای بزرگان، مرا در کارم رأی دهید من کاری بدون حضور شما فیصله ندادهام(۳۲) گفتند: ما صاحبان نیرو و جنگ آورانیم به سختی و کار به ارادۀ توست، پس ببین چه فرمان میدهی(۳۳) (بلقیس) گفت: پادشاهان چون به قریهای در آیند تباهش کنند و عزیزانش را ذلیل نمایند و کارشان چنین است(۳۴).
نکات: ملکۀ سبا نامۀ سلیمان را کریم و ارجمند خواند برای اینکه مختصر بود و با کلمات کمی مطالب مهمی را دربر داشت و برای اینکه مُصَدَّر به نام خدا بود و برای اینکه مهر شده بود و ارجمندی هرنامه به واسطۀ مهری است که بر او زده شده و برای اینکه اظهار طمع در ملک و مال نبود و یا برای آنکه آورندۀ آن مأمور عادی نبود و یا برای اینکه دعوت به عدم علو، ترفّع و دعوت به تسلیمِ امر حق بود که جامع اصول فضایل است. و جملۀ: ﴿أَلَّا تَعۡلُواْ عَلَيَّ﴾ممکن است بدل کتاب باشد و ممکن است خبر مبتدای محذوف یعنی هو باشد. و جملۀ: ﴿مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمۡرًا حَتَّىٰ تَشۡهَدُونِ﴾دلالت بر حسن تدبیر، عقل و انصاف ملکۀ سبا دارد و لذا سرانجام به هدایت رسید.
﴿وَإِنِّي مُرۡسِلَةٌ إِلَيۡهِم بِهَدِيَّةٖ فَنَاظِرَةُۢ بِمَ يَرۡجِعُ ٱلۡمُرۡسَلُونَ ٣٥ فَلَمَّا جَآءَ سُلَيۡمَٰنَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٖ فَمَآ ءَاتَىٰنِۦَ ٱللَّهُ خَيۡرٞ مِّمَّآ ءَاتَىٰكُمۚ بَلۡ أَنتُم بِهَدِيَّتِكُمۡ تَفۡرَحُونَ ٣٦ ٱرۡجِعۡ إِلَيۡهِمۡ فَلَنَأۡتِيَنَّهُم بِجُنُودٖ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخۡرِجَنَّهُم مِّنۡهَآ أَذِلَّةٗ وَهُمۡ صَٰغِرُونَ ٣٧﴾
[النمل:۳۵-۳۷]
ترجمه: و من به سوی ایشان هدیهای میفرستم که ببینم فرستادگان با چه خبری برمیگردند(۳۵) پس چون قاصد نزد سلیمان آمد سلیمان گفت: آیا مرا به مال مدد میدهید پس آنچه خدا به من داده بهتر از آن است که به شما داده، شمایید که به هدیۀ خود خوشدل میشوید(۳۶) به سوی ایشان برگرد حتما لشکریانی به سوی ایشان آریم که مقابلۀ با آن نتوانند و حتماً از آنجا به ذلت بیرونشان کنیم در حالی که حقیر باشند(۳۷).
نکات: هدیهای که بلقیس برای سلیمان فرستاد در کتاب خدا مقدار آن ذکر نشده، در اخبار آمده است که: پانصد غلام را لباس کنیزان پوشانید جبههای زربفت و دستبندهای طلا به دستشان و گردنبندهای زرین در گردنشان و بر اسبهای تازی سوارشان کرد و پانصد کنیز را به لباس مردان دربر و بر اسبان راهوار سوار، هزار خشت زرین و سیمین به همراه ایشان با زینتهای مرصع، تاج مکلل و مقداری از مشک، عنبر، حقهای از جواهر و در ناسفته و مهرههای کج سفته برای فرستادن مهیا و نامهای نوشت که اگر تو پیغمبری معلوم کن غلامان کدام و کنیزان کدامند و بگو در حقه چیست و ناسفته را سوراخ کن و آنچه سفته است ریسمان در آن بکش و منذر بن عمر را با یک نفر دیگر برای رفتن مقرر داشت، چون وارد بر سلیمان شدند، کبکبه و حشمت او را دیدند خجل شدند، حضرت با روی تازه تبسم کرد و از الطاف خود دریغ نکرد و به وحی الهی فرمود در میان حقه چیست و موریانه را امر کرد درها را سوراخ کند و دوده را فرمود ریسمان در او کشد و غلامان و کنیزان را از شستن دست و روی معلوم کرد [۲۶۶]و فرمود شما به مال دنیا خوشید و من احتیاجی به مال ندارم. منذر برگشت و احوال گفت. بلقیس فهمید که او پیغمبر است و لذا برای ایمان به سلیمان حرکت کرد تا خدمت آن حضرت برسد.
﴿قَالَ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَؤُاْ أَيُّكُمۡ يَأۡتِينِي بِعَرۡشِهَا قَبۡلَ أَن يَأۡتُونِي مُسۡلِمِينَ ٣٨ قَالَ عِفۡرِيتٞ مِّنَ ٱلۡجِنِّ أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَۖ وَإِنِّي عَلَيۡهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٞ ٣٩ قَالَ ٱلَّذِي عِندَهُۥ عِلۡمٞ مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن يَرۡتَدَّ إِلَيۡكَ طَرۡفُكَۚ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسۡتَقِرًّا عِندَهُۥ قَالَ هَٰذَا مِن فَضۡلِ رَبِّي لِيَبۡلُوَنِيٓ ءَأَشۡكُرُ أَمۡ أَكۡفُرُۖ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشۡكُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيّٞ كَرِيمٞ ٤٠﴾[النمل:۳۸-۴۰]
ترجمه: (سلیمان) گفت: ای بزرگان کدامتان تخت وی را برایم میآورد پیش از آنکه آنان مطیعانه و مسلِم پیش من آیند(۳۸) دیوی از جنیان گفت: پیش از آنکه از مجلس خود برخیزی تحت را سوی تو میآورم زیرا من بر این کار توانا و أمینم(۳۹) آنکه نزد وی دانشی از کتاب بود گفت: من آن را میآورم پیش از آنکه نظرت به سویت برگردد (و یا چشم برهم نهی). پس چون(سلیمان) تخت را نزد خود برقرار دید گفت: این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا شکر میگذارم یا کفران میکنم و هرکس شکر کند به نفع خودش شکر میکند و هر کس کفران کند محققا مالک و صاحب اختیارم بینیاز کریم است (۴۰).
نکات: سلیمان برای اینکه عقل بلقیس را بیازماید که وقت ورودش به سلیمان اگر تخت خود را با اندک تغییری ببیند میشناسد یا خیر و یا برای آن که اعجاز الهی را به او نشان دهد تا او مسلمان شود به اطرافیان خود فرمود: کدامیک از شما تخت بلقیس را حاضر میکند پیش از آنکه بلقیس بیاید؟ از این سؤال معلوم میشود أمراء و بزرگان مجلس او میتوانستند تخت بلقیس را بیاورند. یکی از دیوان گفت: من آن را حاضر میکنم. دیگری که مقداری از تورات را میدانست گفت: من میآورم، حال این چه کس بوده قرآن نام او را نبرده، بعضی گفتهاند: ملکی بوده، دیگری گفته او آصف بن برخیا بوده که سلیمان خواسته او بیاورد تا وصایت و لیاقتش بر مردم ثابت شود. بعضی گفتهاند خود سلیمان آورده حال او چگونه تخت بزرگی را آورد. حضرت علی÷در دعاهای یومیه و همچنین حضرت صادق فرمودهاند که او دعا کرد و از خدا خواست و به واسطۀ دعای او خدا آن را حاضر نمود. مفسرین از قبیل طبرسی و طوسی و رازی و غیر ایشان برای احضار تخت چندین احتمال دادهاند از جمله:
۱- خدا تخت را اعدام و در حضور سلیمان ایجاد نمود.
۲- فرشتگان آن را آورده باشند به أمر خدا.
۳- زمین نوردیده شده و آن را آورده است.
۴- باد صرصر آن را آورده باشد.
و البته احتمالات دیگری هم دادهاند. و جملۀ ﴿قَالَ هَٰذَا مِن فَضۡلِ رَبِّي﴾دلالت دارد که معجزه کار خداست و فعل بشر نیست، آری خدایی که به قدرت او خورشید و یا زمین در یک لحظه هزاران کیلومتر مسافت را طی میکند قادر است به یک چشم برهم زدن تخت بلقیس را حاضر کند.
غُلاة و اهل بدعت، به این آیه استدلال کردهاند بر ولایت مطلقۀ تکوینی برای هر امامی برای کل جهان، اما این استدلال صحیح نیست زیرا اگر هم قایل شویم این عمل به دعا و یا به فعل آصف انجام شده باشد تازه خود آصف ولایت تکوینی نداشته نه بر کل جهان و نه برای بعضی از آن. و در زمان ما آنکه به اسباب طبیعی دست یافته و به کرۀ ماه میرود هیچ نوع ولایت حتی ولایت تکوینی جزئی هم ندارد چنانکه خود دانشمندانشان هم معترفند از آن جمله بعضی از ایشان چنین نوشتهاند: «از وقتی که اعلام شد که زمین جز قطعه خاکی در عوالم بیپایان نیست، ایمان کهن محکوم به مرگ گشت، دیگر در جهان به ظاهر بیپایان، مرکزیت زمین موهوم شد، زمین مقام خود را از دست داد و اعتقاد به اینکه قدرت سازمان دهندهای از پشت این جهان به ظاهر اندازه ناپذیر، روزی به این کرۀ حقیر پا نهاده و به صورت انسان در آمده و به خاطر گناهان و عصیان یک نوع ناچیز، رنج کشیده و کشته شده است نا ممکن گشت [۲۶۷]......
ثانیاً: اگر کسی چیزی داشت نمیتوان برای شخص دیگری هم ثابت کرد، زیرا قیاس صحیح نیست، آن هم قیاس غیرپیغمبران را به پیغمبران.
آری، احتمال قوی آنست که آورندۀ تخت اصلا بشر نبوده است.
﴿قَالَ نَكِّرُواْ لَهَا عَرۡشَهَا نَنظُرۡ أَتَهۡتَدِيٓ أَمۡ تَكُونُ مِنَ ٱلَّذِينَ لَا يَهۡتَدُونَ ٤١ فَلَمَّا جَآءَتۡ قِيلَ أَهَٰكَذَا عَرۡشُكِۖ قَالَتۡ كَأَنَّهُۥ هُوَۚ وَأُوتِينَا ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهَا وَكُنَّا مُسۡلِمِينَ ٤٢﴾
[النمل:۴۱-۴۲]
ترجمه: سلیمان گفت تختش را برایش ناشناس گردانید تا ببینیم آیا به شناخت آن راهی دارد و یا از کسانی است که راه نمییابند(۴۱) و چون بلقیس وارد شد گفته شد آیا تخت تو چنین است، گفت گویا همین است و پیش از این معجزه، به ما دانش عطا شده، و ما مطیع بودهایم(۴۲).
نکات: جملۀ: ﴿وَأُوتِينَا ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهَا﴾، مورد اختلاف است که گویندۀ این جمله بلقیس است و یا حضرت سلیمان است، اگر از قول بلقیس باشد معنی چنین میشود که چون بلقیس معجزۀ احضار تخت را دید، گفت گویا همان تخت است و ما علم به خدا و ایمان داشتهایم قبل از دیدن این معجزه. و اما اگر از قول سلیمان باشد معنی چنین میشود که سلیمان برای تشکر از خدا گفت: ما علم به خدا و قدرت او داشته پیش از این معجزه و پیش از ایمان ملکۀ سبا. ولی معنی اول ظاهرتر است.
﴿وَصَدَّهَا مَا كَانَت تَّعۡبُدُ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ إِنَّهَا كَانَتۡ مِن قَوۡمٖ كَٰفِرِينَ ٤٣ قِيلَ لَهَا ٱدۡخُلِي ٱلصَّرۡحَۖ فَلَمَّا رَأَتۡهُ حَسِبَتۡهُ لُجَّةٗ وَكَشَفَتۡ عَن سَاقَيۡهَاۚ قَالَ إِنَّهُۥ صَرۡحٞ مُّمَرَّدٞ مِّن قَوَارِيرَۗ قَالَتۡ رَبِّ إِنِّي ظَلَمۡتُ نَفۡسِي وَأَسۡلَمۡتُ مَعَ سُلَيۡمَٰنَ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٤٤﴾ [النمل:۴۳-۴۴]
ترجمه: و ملکۀ سبا آنچه را غیرخدا میپرستید بازش داشته بود از ایمان زیرا او از گروه کافران بود(۴۳) به او گفته شد داخل قصر شو، پس زمانی که قصر را دید پنداشت که آبی عمیق است و ساقهای خود را برهنه کرد، سلیمان گفت: این ساخت قصر از شیشه است، ملکه گفت: پروردگارا من به خود ستم کردهام و با سلیمان مطیع خدای مالک و صاحب اختیار جهان شده و اسلام آوردم(۴۴).
نکات: جملۀ: ﴿وَصَدَّهَا مَا كَانَت...﴾را چند معنی کردهاند و ظاهر همان است که ما ترجمه کردیم، و جملۀ ﴿مَا كَانَت تَّعۡبُدُ﴾را فاعل ﴿صَدَّهَا﴾قرار دادیم و این میرساند که توجه و پرستش غیرخدا مانع خداپرستی است. حضرت سلیمان قصری با عظمت ساخته بود و زمین ساحت آن را با شیشۀ صاف بنا کرده بود که زیر شیشه آب بود و لذا ملکۀ سبا ساق پا را برهنه کرد تا از آب بگذرد زیرا خیال کرد پای او میان آب میرود و آخرالأمر ایمان آورد و آیا سلیمان او را تزویج کرد برای خود یا خیر؟ مورد اختلاف است، و حقتعالی مسکوت گذاشته و باید گفت: «اسكتوا عمّا سكت الله»!
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ فَإِذَا هُمۡ فَرِيقَانِ يَخۡتَصِمُونَ ٤٥ قَالَ يَٰقَوۡمِ لِمَ تَسۡتَعۡجِلُونَ بِٱلسَّيِّئَةِ قَبۡلَ ٱلۡحَسَنَةِۖ لَوۡلَا تَسۡتَغۡفِرُونَ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ ٤٦ قَالُواْ ٱطَّيَّرۡنَا بِكَ وَبِمَن مَّعَكَۚ قَالَ طَٰٓئِرُكُمۡ عِندَ ٱللَّهِۖ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ تُفۡتَنُونَ ٤٧﴾
[النمل:۴۵-۴۷]
ترجمه: و به سوی قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم که خدای کامل الذات و الصفات را بپرستید، آن وقت ایشان دو گروه خصم یکدیگر شدند(۴۵) گفت: ای قوم من چرا قبل از نیکی، شتاب در آوردنِ بدی دارید. چرا از خدای یکتا آمرزش نمیخواهید تا شاید مورد رحمت شوید(۴۶) گفتند: ما به تو و پیروانت فال بد زدهایم. صالح گفت: سرنوشت بد شما نزد خداست، بلکه شما گروهی به فتنه مبتلا شدهاید(۴۷).
نکات: چون حضرت صالح قوم خود را دعوت کرد ایشان دو فرقۀ متخاصم شدند گروهی طرفدار و گروهی مخالف و به آزار یکدیگر قیام کردند و هریک عذاب را برای دیگری میخواست و از خدا عذاب میطلبیدند. حضرت صالح فرمود: شما چرا خیر و آمرزش را از خدا نمیخواهید؟ کفار قوم او چون دلیل معقولی نداشتند به گزافهگویی پرداختند و گفتند: ما به وجود شما فال بد میزنیم، یعنی؛ قحطی، گرانی، ظلم و ستم به سبب وجود شماست. از وقتی تو آمدهای گرفتاریها و گرانی به استقبال ما آمده است. حضرت صالح در جواب فرموده مقدرات خوب و یا بد شما نزد خداست. راجع به فال بد، ذیل آیۀ ۱۸ از سورۀ یس توضیح خواهیم داد.
﴿وَكَانَ فِي ٱلۡمَدِينَةِ تِسۡعَةُ رَهۡطٖ يُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا يُصۡلِحُونَ ٤٨ قَالُواْ تَقَاسَمُواْ بِٱللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُۥ وَأَهۡلَهُۥ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِۦ مَا شَهِدۡنَا مَهۡلِكَ أَهۡلِهِۦ وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ ٤٩ وَمَكَرُواْ مَكۡرٗا وَمَكَرۡنَا مَكۡرٗا وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ ٥٠ فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ مَكۡرِهِمۡ أَنَّا دَمَّرۡنَٰهُمۡ وَقَوۡمَهُمۡ أَجۡمَعِينَ ٥١ فَتِلۡكَ بُيُوتُهُمۡ خَاوِيَةَۢ بِمَا ظَلَمُوٓاْۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ ٥٢ وَأَنجَيۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ ٥٣﴾[النمل:۴۸-۵۳]
ترجمه: و در آن شهر نه نفر بودند که در آن سرزمین فساد میکردند و اصلاح نمیکردند(۴۸) گفتند: هم قسم شوید و به خدا قسم بخورید که شبانه او را با کسانش از میان برداریم آنگاه به ولی (خون) وی میگوییم ما هنگام هلاکت کسان او حاضر نبودیم و ما راستگویانیم(۴۹) نیرنگی کردند ماهرانه و ما نیز جزای نیرنگشان را به خوبی دادیم در حالی که نمیفهمیدند(۵۰) پس بنگر عاقبت نیرنگشان چگونه بود که ما همه را با قومشان هلاک کردیم(۵۱) پس اینک خانههای ایشان است ویران مانده به سبب ستمگری که کردند. به راستی که در این قصه عبرتی است برای گروهی که اهل دانشند(۵۲) و نجات دادیم کسانی را که ایمان آوردند و پرهیزگاری کردند(۵۳).
نکات: ﴿تِسۡعَةُ رَهۡطٖ﴾را به نه نفر ترجمه کردیم، ولی ظاهر آن است که نه جمعیت بوده است که نه نفر منتخب آنان بوده و رئیس ایشان قدار بن سالف بود و همین اشخاص بودند که ناقه را پی کردند. جملۀ: ﴿تَقَاسَمُواْ بِٱللَّهِ﴾دلالت دارد که ایشان خدا را قبول داشتند ولی مفسد بودند. به هرحال حضرت صالح در مسجد خود در غاری عبادت میکرد، این سه نفر تصمیم به قتل او گرفتند و گفتند: ما که ناقه را پی کردهایم سه روز دیگر باید عذاب شویم، پس تا روزها تمام نشده صالح را به قتل رسانیم. پس اوائل شب آمدند برای قتل او که از کوه سنگی فرود آمد و هر سه هلاک شدند. و در روایت دیگر ایشان داخل غاری برای جستجوی صالح شدند که سنگی از بالا آمد و در غار مستور شد و همانجا ماندند و هلاک شدند و باقی قوم به صیحه هلاک شدند.
﴿وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ أَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ وَأَنتُمۡ تُبۡصِرُونَ ٥٤ أَئِنَّكُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ شَهۡوَةٗ مِّن دُونِ ٱلنِّسَآءِۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ ٥٥ ۞فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ أَخۡرِجُوٓاْ ءَالَ لُوطٖ مِّن قَرۡيَتِكُمۡۖ إِنَّهُمۡ أُنَاسٞ يَتَطَهَّرُونَ ٥٦ فَأَنجَيۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ قَدَّرۡنَٰهَا مِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ ٥٧ وَأَمۡطَرۡنَا عَلَيۡهِم مَّطَرٗاۖ فَسَآءَ مَطَرُ ٱلۡمُنذَرِينَ ٥٨﴾ [النمل:۵۴-۵۸]
ترجمه: و لوط را فرستادیم که به قوم خود گفت چرا این کار زشت را مرتکب میشوید در حالی که بینایید (۵۴) چرا برای شهوت به جای زنان به مردان رو میکنید بلکه شمایید گروهی که نادانی میکنید(۵۵) قومِ او را جوابی نبود جز اینکه گفتند خاندان لوط را از قریه خودتان بیرون کنید زیرا ایشان دم از پاکی میزنند(۵۶) پس وی را با کسانش نجات دادیم مگر زنش را که از باقی ماندگان به شمار آوردیم(۵۷) و بارانی سخت بر ایشان باراندیم که باران بیمداده شدگان بد بود (۵۸).
نکات: جملۀ: ﴿وَأَنتُمۡ تُبۡصِرُونَ﴾دلالت دارد که به زشتی عمل خود عالم بودند و عمل زشت از داشنمندان زشتتر است. و ممکن است چنانکه در احادیث آمده ایشان لواط را علنی مرتکب میشدند در حالی که همدیگر را میدیدند که ﴿تُبۡصِرُونَ﴾را حمل کنیم به دیدن چشم. و این عمل زشت است به دلیل عقل، زیرا خدای تعالی زنان را خلق کرده برای مردان برای بقاء نسل، به اضافه لواط موجد امراض بسیار و عملی غیر طبیعی است.
﴿قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ وَسَلَٰمٌ عَلَىٰ عِبَادِهِ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَىٰٓۗ ءَآللَّهُ خَيۡرٌ أَمَّا يُشۡرِكُونَ ٥٩ أَمَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَنۢبَتۡنَا بِهِۦ حَدَآئِقَ ذَاتَ بَهۡجَةٖ مَّا كَانَ لَكُمۡ أَن تُنۢبِتُواْ شَجَرَهَآۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٞ يَعۡدِلُونَ ٦٠﴾[النمل:۵۹-۶۰]
ترجمه: بگو ستایش برای خدای کامل الذات و الصفات و درود بر آن بندگانش که آنان را بر گزیده. آیا خدا بهتر است یا چیزهایی که شریک او میکنند (۵۹) آیا آنکه آسمانها و زمین را آفریده و برای شما از آسمان آبی فرود آورده که با آن بوستانهای خرم برویانیدیم، رویاندن درخت آن کار شما نبود. چگونه با این خدا خدایی هست؟ بلکه ایشان گروهی منحرفند(۶۰).
نکات: پس از آنکه قوم مفسد و فاسد را هلاک کرده فرموده: بگو حمد و ستایش مخصوص خدایی است که به همه چیز محیط و از همه چیز آگاه است. جملۀ: ﴿وَسَلَٰمٌ عَلَىٰ عِبَادِهِ....﴾دلالت دارد که خدا سلام و سلامتی را برای بندگان برگزیدۀ خود روا میدارد، پس هرکس میتواند سلامتی و رحمت برای چنین بندگان بخواهد و بگوید: «السلام علی محمد». و یا «السلام علی زید وعمرو». اما همانطور که خدا فرموده بندهای را که از دنیا رفته و در عالم دیگری مأوی گرفته و از این جهان بیخبر است حاضر نداند و بداند که؛ صفت به همه چیز محیط و از همه چیز آگاه، فقط منحصر به خداست، و به غائب السلام علیک نگوید، بلکه السلام علیه بگوید. چنانکه حق تعالی خطاب ننموده. سپس برای بیدار کردن وجدان مشرکین استفهام تقریعی و تقریری فرموده که؛ شما مشرکین خدای کامل الذات را با مخلوق ناقص هیچکاره مساوی قرار میدهید؟ و به غیر توجه میکنید؟ و در جملۀ: ﴿فَأَنۢبَتۡنَا....﴾انتقال از غیبت به تکلّم شده است.
﴿أَمَّن جَعَلَ ٱلۡأَرۡضَ قَرَارٗا وَجَعَلَ خِلَٰلَهَآ أَنۡهَٰرٗا وَجَعَلَ لَهَا رَوَٰسِيَ وَجَعَلَ بَيۡنَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ حَاجِزًاۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ ٦١ أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَيَجۡعَلُكُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ ٦٢ أَمَّن يَهۡدِيكُمۡ فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ وَمَن يُرۡسِلُ ٱلرِّيَٰحَ بُشۡرَۢا بَيۡنَ يَدَيۡ رَحۡمَتِهِۦٓۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ تَعَٰلَى ٱللَّهُ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٦٣ أَمَّن يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ وَمَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٦٤﴾
[النمل:۶۱-۶۴]
ترجمه: آیا آنکه زمین را آرامگاه قرار داد و در خلال آن جویها قرار داد و برای آن کوههای بلند پدید آورد و میان دو دریا مانعی از اتصال قرار داد آیا با این خدا خدایانی است؟ بلکه بیشترشان نمیدانند(۶۱) آیا آنکه بیچارۀ درمانده را وقتیکه او را بخواند جواب میدهد و محنت و بدی را بر طرف میکند و شما را جانشینان این سرزمین میکند آیا با این خدا خدایانی است؟ چه کمند آنان که متذکر میشوند(۶۲) آیا آنکه در ظلمات صحرا و دریا شما را هدایت میکند و آنکه بادها را پیشاپیش رحمت خود برای بشارت میفرستد چگونه با این خدا معبودی باشد؟ خدای یکتا از آنچه با او شریک میکنند والاتر است(۶۳) آیا کیست که خلق را از ابتدا بیافریند سپس آن را عود دهد (در قیامت) و کیست که روزی شما را از آسمان و زمین بدهد آیا با چنین خدا خدایی است؟ بگو اگر راست میگویید برهان خود را بیاورید(۶۴).
نکات: در این آیات روشن است که مشرکین خدای مدبّر آسمان و زمین و «ومجيب الـمضطرين وكاشف الضرّ عن الـمساكين وهادي أصناف العالـمين ومُرسل الرياح و.....»را قبول داشتند، ولی موجودات ناقص دیگری را نیز با چنین خدائی مؤثر میدانستند و یا شفیع و واسطه قرار میدادند چنانکه در زمان ما نیز همین افکار و با چنین خدایی شریک قائل شدن کم و بیش در میان بعضی از مسلمین بجا مانده، بلکه بعضی از موجوداتی را مانند أوصیاء و نیکان را از خدا مهربانتر و دلسوزتر میدانند و شب و روز به خیالاتی متوسلند. جملۀ: ﴿أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ...﴾دلالت دارد که هیچکس چه بشر و چه غیر بشر نمیتوانند مضطرین را اجابت و از ایشان گرفتاری را برطرف کند و این صفت مخصوص خداست و کسانی که این صفت را برای غیر خدا نیز قایل شوند غیر خدا را نیز به خدایی گرفتهاند و لذا میفرماید: ﴿أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِ﴾.
﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ وَمَا يَشۡعُرُونَ أَيَّانَ يُبۡعَثُونَ ٦٥ بَلِ ٱدَّٰرَكَ عِلۡمُهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِۚ بَلۡ هُمۡ فِي شَكّٖ مِّنۡهَاۖ بَلۡ هُم مِّنۡهَا عَمُونَ ٦٦﴾[النمل:۶۵-۶۶]
ترجمه: بگو در آسمانها و زمین کسی غیب نمیداند جز خدا و نمیدانند که چه وقت برای قیامت زنده میشوند(۶۵) بلکه علم ایشان دربارۀ آخرت کم است، بلکه ایشان دربارۀ آن در شکند بلکه ایشان از امر آخرت نابینایند (۶۶).
نکات: این آیات دلالت دارد که هیچ کس حتی انبیاء و ملائکه غیب نمیدانند و وقت قیامت و قیام رستاخیز را نمیدانند و اگر کسی نسبت علم غیب به انبیاء و اوصیاء بدهد بر خلاف کلام خدا نسبت داده است.
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَءِذَا كُنَّا تُرَٰبٗا وَءَابَآؤُنَآ أَئِنَّا لَمُخۡرَجُونَ ٦٧ لَقَدۡ وُعِدۡنَا هَٰذَا نَحۡنُ وَءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ ٦٨ قُلۡ سِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ ٦٩ وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡ وَلَا تَكُن فِي ضَيۡقٖ مِّمَّا يَمۡكُرُونَ ٧٠﴾
[النمل:۶۷-۷۰]
ترجمه: و آنان که کافرند گفتند: چگونه وقتی ما و پدرانمان خاک شدیم از گور بیرون شدنی باشیم(۶۷) به تحقیق پیش از این نیز به ما و پدران ما همین وعده داده شد، این جز افسانههای پیشینیان نیست(۶۸) بگو در این زمین سیر کنید و بنگرید سرانجام بزهکاران چگونه بود(۶۹) بر ایشان غم مخور و از آن نیرنگها که میکنند تنگدل مباش(۷۰).
نکات: ﴿أَءِذَا كُنَّا.....﴾دلالت دارد که کفار بر نفی معاد دلیلی نداشتند جز استبعاد. و جملۀ: ﴿وَلَا تَحۡزَنۡ﴾و همچنین ﴿وَلَا تَكُن....﴾نهی تحریمی نیست بلکه دلداری میباشد مانند جملۀ: ﴿إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ﴾.
﴿وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٧١ قُلۡ عَسَىٰٓ أَن يَكُونَ رَدِفَ لَكُم بَعۡضُ ٱلَّذِي تَسۡتَعۡجِلُونَ ٧٢ وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَشۡكُرُونَ ٧٣ وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَعۡلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمۡ وَمَا يُعۡلِنُونَ ٧٤﴾[النمل:۷۱-۷۴]
ترجمه: و میگویند اگر شما راست میگویید این وعده کی میرسد(۷۱) بگو شاید شمهای از آن عذاب که به وقوع آن شتاب میکنید از پی شما باشد(۷۲) و محققا پروردگارت نسبت به این مردم صاحب کرم است ولی بیشترشان شاکر نیستند (۷۳) و بیگمان پروردگارت آنچه را که در سینههایشان نهان میدارند و آنچه آشکار میکنند، میداند(۷۴).
نکات: ﴿مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمۡ﴾را بر ﴿وَمَا يُعۡلِنُونَ﴾مقدم داشته زیرا «ما في الصّدور»سبب و علت بر افعال علنی است یعنی؛ «ما فی الجوانح»سبب «ما في الجوارح»میباشد.
﴿وَمَا مِنۡ غَآئِبَةٖ فِي ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٍ ٧٥ إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ يَقُصُّ عَلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ أَكۡثَرَ ٱلَّذِي هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ ٧٦ وَإِنَّهُۥ لَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ ٧٧﴾
[النمل:۷۵-۷۷]
ترجمه: و هیچ نهفتهای در آسمانها و زمین نیست مگر در کتابی روشن است (۷۵) به تحقیق این قرآن برای بنیاسرائیل بیان میکند بیشتر چیزهایی را که دربارۀ آن اختلاف دارند(۷۶) و به راستی که قرآن هدایت و رحمت است برای مؤمنان(۷۷).
نکات: مقصود از ﴿كِتَٰبٖ مُّبِينٍ﴾علم حقتعالی و یا لوح محفوظ است. و جملۀ: ﴿يَقُصُّ عَلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾دلالت دارد که رافع اختلافات بسیاری از مسایل یهود قرآن است، و باید تورات را با قرآن بسنجند و قسمتهای اصیل آن را از قسمتهای تحریف شده جدا کنند. ولی متأسفانه حتّی مسلمین هم در اختلافات خود رجوع به قرآن نکرده و نمیکنند!
﴿إِنَّ رَبَّكَ يَقۡضِي بَيۡنَهُم بِحُكۡمِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡعَلِيمُ ٧٨ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۖ إِنَّكَ عَلَى ٱلۡحَقِّ ٱلۡمُبِينِ ٧٩ إِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَلَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوۡاْ مُدۡبِرِينَ ٨٠ وَمَآ أَنتَ بِهَٰدِي ٱلۡعُمۡيِ عَن ضَلَٰلَتِهِمۡۖ إِن تُسۡمِعُ إِلَّا مَن يُؤۡمِنُ بَِٔايَٰتِنَا فَهُم مُّسۡلِمُونَ ٨١﴾
[النمل:۷۸-۸۱]
ترجمه: حقا که پروردگارت به حکم خود بین ایشان داوری میکند و اوست عزیز دانا (۷۸) پس بر خدا توکل کن که تو بر حق آشکار هستی(۷۹) محققا تو به مردگان نمیشنوانی و نمیشنوانی ندا را به کران چون به فرار روی بگردانند (۸۰) و تو کوران را از ضلالتشان هدایت نتوانی و جز به آنان که به آیات ما ایمان میآورند و مسلمانند نمیشنوانی(۸۱).
نکات: ضمیر ﴿بَيۡنَهُم﴾ممکن است برگردد به بنی اسرائیل و ممکن است برگردد به بنی اسرائیل و مؤمنین به قرآن. جملۀ: ﴿إِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ﴾دلالت دارد که مردگان نمیشنوند و خطاب و تکلم با ایشان کار لغوی است و عقلاً نیز چنین است زیرا هر مستمعی جز خدا با گوش میشنود چه انبیا و چه اولیاء. پس چون وفات کردند گوش ایشان از کار افتاده و قوۀ سامعه ندارند پس نمیشنوند. و به سندهای متعدد نقل شده که رسول خداصدعا میفرمود که: «اَللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْ قَبْري وَثَنًا یُعْبَد» [۲۶۸]. یعنی: «خدایا قبر مرا بتی قرار مده که پرستیده شود!» یعنی؛ حفظ کن. و روایت وارد شده که: «لا تطف بقبر» [۲۶۹]که مسلمان حق ندارد به هیچ قبری طواف کند. و طواف و خواندن مدعو غیبی عبادت است. پس اگر مردم مانند زمان ما چنین عباداتی را برای غیرخدا انجام دهند و مثلا بزرگانی را که از دنیا رفتهاند بخوانند و اسم آن را هم عبادت نگذارند باز عبادت نموده و به شرک وارد شدهاند. زیرا با نام گذاری، معنی عوض نمیشود. در این آیه خدا میفرماید؛ تو ای محمد نمیشنوانی به مردگان، پس جایی که محمدصنشنواند به طریق اولی دیگری نتواند با مردگان سخن گوید. پس آن کسی که سر قبر انبیاء و اوصیا و یا بزرگان میرود و میگوید: «السَّلَامُ عَلَیكَ أَشْهَدُ أَنَّكَ تَسْمَعُ كَلَامِي وَتَرُدُّ جَوَابِي وَتَری مَقَامِي»، چنین کسی بر خلاف عقل و برخلاف قرآن شهادت داده و حال آنکه شهادت به چیزی که نشنیده و ندیده طبق شرع حرام و از گناهان است. و رسول خداصفرمود: «لَعَنَ اللهُ زَوَّارَاتِ الْقُبُورِ، وَالمُتَّخِذِينَ عَلَيْهَا السُّرُجَ» [۲۷۰]. و ابو عمرو عامر بن شراحیل متوفای ۱۰۴ هجری که از علمای بزرگ اسلام بوده و صد و پنجاه نفر صحابۀ رسول خداصرا دیده و أخذ حدیث نموده مکرر میگفت: «لَوْ لَا أَنَّ رَسُولَ اللهِ نَهی عَنْ زِیَارَاتِ القُبُور لَزُرْتُ قَبْرَ النَّبِي» [۲۷۱].
بعضی از خرافاتیان گویند: مقصود از جملۀ: ﴿إِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ﴾مرده دلان و کفار کوردل میباشد که خدا ایشان را تشبیه به مرده کرده، پس مقصود این است که محمد کلام خود را به کفار نمیشنواند جواب اینست که این بیان شما بهتر گفتۀ ما را ثابت میکند، زیرا خدا تشبیه کرده مرده دلان را به مردگان حقیقی و اموات در اینکه سخن را نمیشنوند و در هر تشبیهی وجه شبهی لازم است در اینجا وجه شبه؛ نشنیدن سخن است و باید وجه شبه در مشبّه به اقوی از مشبّه باشد مثلا؛ اگر زید را به شیر تشبیه کنیم و بگوییم «زید أسد في الشجاعة»، در اینجا وجه شبه که شجاعت است باید در شیر أقوی باشد، یعنی شجاعت شیر مسلم و یقینی باشد تا زید را به او تشبیه کنیم. پس در آیه نشنیدن مردگان حقیقی باید مسلم و یقینی باشد تا خدا مرده دلان را به آنها تشبیه کرده باشد. به اضافه خدای تعالی در آیۀ ۲۲ سورۀ فاطر فرموده: ﴿وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ﴾ [۲۷۲]، که در آنجا صریحا فرموده: ﴿مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ﴾شنوا نیستند و نمیشنوند. بعضی از عالم نمایان آیات به این صراحت را پشت سر انداختهاند و به روایات مجعوله چسبیدهاند از قبیل اینکه؛ رسول خداصدر روز جنگ بدر که جسد مشرکین را در چاه انداختند با ایشان سخن گفت و فرمود: «وجدتم ما عملتم»، در حالی که چنین نیست، رسول خداصوجدتم نفرمود بلکه آیۀ قرآن را قرائت کرد و گفت: ﴿وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرٗا﴾ [۲۷۳]. حضرت باقر÷میفرماید: «نَهَى رَسُولُ الله أَنْ يُصَلَّى عَلَى قَبْرٍ أَوْ يُقْعَدَ عَلَيْهِ أَوْ يُبْنَى عَلَيْهِ» [۲۷۴]. یعنی: «رسول خدا نهی فرمود از اینکه روی قبری نماز بخوانند و یا بنشینند و یا بر آن بنایی کنند.» و در کتاب نهایه از رسول خداصروایت کرده که: «نَهَی النَّبِيصأَنْ يُجَصِّصَ الْقَبْرُ أَوْ يُبْنَى عَلَيْه أَوْ یُكتَبَ عَلَیِه لِأَنَّهُ مِنْ زِینَةِ الدُنیَا فَلَا حَاجَةَ بَالـمَیِّتِ إِلَیهِ» [۲۷۵]. یعنی: «رسول خداصنهی فرمود: از اینکه بر قبر گچکاری شود یا بر آن بنا شود یا بر آن نوشته شود زیرا که اینها از زینت دنیا است و میت احتیاجی به آن ندارد.» و در کتاب محاسن برقی از حضرت علی÷روایت کرده که فرمود: «مَنْ جَدَّدَ قَبْراً أَوْ مَثَّلَ مِثَالًا فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَام» [۲۷۶]. یعنی: «کسی که قبری را پس از کهنه شدن تعمیر نماید یا مجسمهای بسازد از اسلام خارج گردیده است.» و نیز کتاب کافی از حضرت علی÷روایت کرده که فرمود: «بَعَثَنِي رَسُولُ اللهِ صفِي هَدْمِ الْقُبُورِ وَكَسْرِ الصُّوَر فَقَالَ: لَا تَدَعْ صُورَةً إِلَّا مَحَوْتَهَا وَلَا قَبْرًا إِلَّا سَوَیتَهُ» [۲۷۷]. یعنی: «پیغمبرصمرا فرستاد برای اینکه قبرها را (که در جاهلیت برجسته میساختند) با زمین یکسان و هموار کنم و بتها را همه را بشکنم.» یعنی خود علی÷ویرانکنندۀ قبرها بود ولی مردم بر خلاف او برای اولاد همان علی÷قبرها ساختند!! باید مردم دست از اعمال مخالف کتاب خدا و سنت رسولصبردارند و خداشناس شوند. حضرت باقر÷میفرمود: «مَنْ عَرَفَ الإِمَامَ وَلَمْ یَعرِفْ اللهَ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيداً» [۲۷۸]یعنی: «کسی که امام را بشناسد ولی خدا را نشناسد بسیار گمراه است!» به هرحال با وجود آیات روشن قرآن احتیاج به نقل چنین روایاتی نیست.
﴿وَإِذَا وَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَيۡهِمۡ أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ تُكَلِّمُهُمۡ أَنَّ ٱلنَّاسَ كَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا لَا يُوقِنُونَ ٨٢﴾[النمل:۸۲]
ترجمه: و چون فرمان عذاب علیه ایشان واقع شود جنبندهای را از زمین برایشان بیرون آوریم تا بگویدشان که این مردم به آیات ما یقین نداشتند(۸۲).
نکات: مقصود از فرمان عذاب آمدن قیامت و امر به ایجاد آن است و مقصود از ﴿دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ﴾چه باشد؟ روایات و احادیث مختلفه آمده که اکثر آنها شبیه به خرافات و جعلیات است. چون از مقدمات قیامت و از وقایع آن است باید از متشابهاتی باشد که ﴿مَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُ﴾. ولی به حسب مفهوم و ترجمه باید مقصود به حسب ظاهر طبق آیۀ ۴ سورۀ زلزال این باشد که جنبندۀ زمینی شهادت میدهد یعنی خدا آن را به نطق میآورد.
﴿وَيَوۡمَ نَحۡشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٖ فَوۡجٗا مِّمَّن يُكَذِّبُ بَِٔايَٰتِنَا فَهُمۡ يُوزَعُونَ ٨٣ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُو قَالَ أَكَذَّبۡتُم بَِٔايَٰتِي وَلَمۡ تُحِيطُواْ بِهَا عِلۡمًا أَمَّاذَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٨٤ وَوَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَيۡهِم بِمَا ظَلَمُواْ فَهُمۡ لَا يَنطِقُونَ ٨٥﴾[النمل:۸۳-۸۵]
ترجمه: و روزی از هر امتی فوجی از کسانی که به آیات ما تکذیب میکنند محشور میکنیم پس ایشان مرتب و ردیف شوند(۸۳) تا آنگاه که آیند خطاب رسد آیا به آیات ما تکذیب کردید در حالی که احاطۀ علمی به آن نداشتید (و در اطراف آنها فکر نکردید) آیا چه کار میکردید(۸۴) و فرمان عذاب بر ایشان واقع شود به سزای آنچه ستم کردند پس ایشان لال گردند(۸۵).
نکات: مقصود از یوم در جملۀ ﴿وَيَوۡمَ نَحۡشُرُ....﴾روز قیامت است که مردم را دسته به دسته و فوج فوج احضار کنند چنانکه در سورۀ نبأ فرموده:
﴿يَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِ فَتَأۡتُونَ أَفۡوَاجٗا﴾ [النبأ: ۱۸]
در آیۀ فوق مقصود، ذکر قوم ستمگران است که در قیامت از کثرت خجالت سربزیرند و سخن نمیگویند برای ترس و یا برای نداشتن عذر. بعضی از نویسندگان این آیه را مدرک قرار دادهاند برای رجعت در حالی که از آیات بعد روشن میشود که حضور این فوج برای فرمان عذاب است و برای کیفر اعمال، و در رجعت کیفر اعمال تحققی ندارد. و از جملۀ ﴿لَمۡ تُحِيطُواْ بِهَا عِلۡمًا﴾؛ وجود مسائل مافوق علم استفاده میشود، یعنی مسائلی که بشر با معیارهای علمی خود نمیتواند به کیفیت و حقیقت آنها پی ببرد مثلا مانند وجود فرشتگان، بقاء روح، وحی، الهام و قیامت و غیره و حتی در وجود ما بعضی صفات هست که در آنها نیز با وسائل پیشرفتۀ علمی امروز نمیتوان به حقیقت و کیفیتشان پی برد از قبیل مثلا؛ حرص، کینه، دشمنی، مهر، عاطفه، زیبایی، تخیلات، رنج یک مریض، بسیاری از بیماریهای درونی، عشق و غیر اینها با اینکه مربوط به روان خودمان است ولی از درک کیفیت و کمیت چنین صفاتی حتی اطباء روان نیز عاجزند چه رسد به سایر مسائل و حقایق دیگر.
﴿أَلَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا جَعَلۡنَا ٱلَّيۡلَ لِيَسۡكُنُواْ فِيهِ وَٱلنَّهَارَ مُبۡصِرًاۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ٨٦ وَيَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۚ وَكُلٌّ أَتَوۡهُ دَٰخِرِينَ ٨٧ وَتَرَى ٱلۡجِبَالَ تَحۡسَبُهَا جَامِدَةٗ وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ ٱلسَّحَابِۚ صُنۡعَ ٱللَّهِ ٱلَّذِيٓ أَتۡقَنَ كُلَّ شَيۡءٍۚ إِنَّهُۥ خَبِيرُۢ بِمَا تَفۡعَلُونَ ٨٨﴾[النمل:۸۶-۸۸]
ترجمه: آیا ندیدند که ما شب را قرار دادیم تا در آن آرام گیرند و روز را روشن نمودیم حقا که در این خلقت نشانههایی است برای گروهی که ایمان میآورند(۸۶) و روزی که در صور دمیده شود، تمام ساکنین آسمانها و زمین به وحشت آیند مگر آن کس که خدا بخواهد و همه به حال ذلت به پیشگاه او بیایند(۸۷) و کوهها را بینی و پنداری که بیحرکتند در حالی که مانند ابر حرکت میکنند، صنع خدای یکتا است که همه چیز را محکم نموده به راستی که او به آنچه انجام میدهید آگاه است(۸۸).
نکات: چون در آیات سابق سخن از توحید و معاد بوده در این آیات برای اثبات توحید و معاد استدلال شده به ایجاد روز و شب و نظم و فوائد آن. و مقصود از ﴿لَأٓيَٰتٖ....﴾همان نشانههای قدرت و علم موجد آنها است. و مقصود از ﴿وَتَرَى ٱلۡجِبَالَ....﴾دیدن در آخرت است چنانکه در سورۀ معارج آیۀ ۹ فرموده: ﴿وَتَكُونُ ٱلۡجِبَالُ كَٱلۡعِهۡن...﴾ [۲۷۹]ولی بعضی از کسانی که خواستهاند برای حرکت زمین آیات بیشتری آورند به این آیه نیز استشهاد نمودهاند.
﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ خَيۡرٞ مِّنۡهَا وَهُم مِّن فَزَعٖ يَوۡمَئِذٍ ءَامِنُونَ ٨٩ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّيِّئَةِ فَكُبَّتۡ وُجُوهُهُمۡ فِي ٱلنَّارِ هَلۡ تُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٩٠﴾[النمل:۸۹-۹۰]
ترجمه: هر کس (در قیامت) عمل نیکی بیاورد برای او جزای بهتر از آن است و آنان از وحشت آن روز ایمنند(۸۹) و آنان که کار بدی بیاورند به صورت در آتش سرنگون گردند آیا جز مطابق آنچه میکردید جزا داده میشوید(۹۰).
نکات: مقصود از حسنه و سیئه ممکن است توحید و شرک باشد و میتواند أعم باشد از هر نیکی و بدی. و بهتر بودن ثواب در حسنه به اعتبار این است که ده مقابل حساب میکنند و هم اینکه جزای حسنه دوام دارد. همچنین از آیات استفاده میشود که در قیامت فقط ایمان و عمل صالح موجب نجات است. امالی صدوق از حضرت زهرا÷روایت نموده که فرموده: «خَرَجَ عَلَینَا رَسُولُ اللهصعَشِیَّةَ عَرَفَة.... إِلی أَنْ قَالَ وَإِنَّي رَسُولُ اللهِ إِلَیكُم غَیرَ مُحَابٍ لِقَرَابَتِي» [۲۸۰]. یعنی: «همانا من رسول خدایم به سوی شما بدون اینکه طرفدار خویشانم باشم.» و در کتاب «عیون اخبار الرضا» آمده که شخصی به حضرت رضا÷عرض کرد که به خدا قسم تو بهترین مردمی، حضرت فرمود: «لَا تَحْلِفْ يَا هَذَا، خَيْرٌ مِنِّي مَنْ كَانَ أَتْقَى لِلَّهِ تَعَالَى وَأَطْوَعَ لَهُ، وَاللهِ مَا نُسِخَتْ هَذِهِ الْآيَة [۲۸۱]: ﴿وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡ﴾». یعنی: «قسم مخور بهتر از من کسی است که نسبت به خدا با تقویتر ومطیعتر باشد به خدا قسم این آیه نسخ نشده که خدا میفرماید: ﴿....إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡ﴾ [۲۸۲].» و رسول خداصدر بالای منبر فرمود: «إِنَّ النَّاسَ مِنْ عَهْدِ آدَمَ إِلَى يَوْمِنَا هَذَا مِثْلُ أَسْنَانِ الْـمُشْطِ لَا فَضْلَ لِلْعَرَبِيِّ عَلَى الْعَجَمِيِّ وَلَا لِلْأَحْمَرِ عَلَى الْأَسْوَدِ إِلَّا بِالتَّقْوَى» [۲۸۳]. یعنی: «مردم از زمان آدم تا به امروز همانند دندانههای شانه با یکدیگر یکسانند، عرب بر عجم فضیلتی ندارد و سرخرویان بر سیاهان برتری و تفوقی ندارند، مگر کسانی که دارای تقوای بیشتری باشند.» ولی باید دانست با وجود آیات بینات در این مورد احتیاجی به نقل چنین روایات نیست.
﴿إِنَّمَآ أُمِرۡتُ أَنۡ أَعۡبُدَ رَبَّ هَٰذِهِ ٱلۡبَلۡدَةِ ٱلَّذِي حَرَّمَهَا وَلَهُۥ كُلُّ شَيۡءٖۖ وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ٩١ وَأَنۡ أَتۡلُوَاْ ٱلۡقُرۡءَانَۖ فَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهۡتَدِي لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَقُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُنذِرِينَ ٩٢ وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ فَتَعۡرِفُونَهَاۚ وَمَا رَبُّكَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ٩٣﴾[النمل:۹۱-۹۳]
ترجمه: جز این نیست که به من امر شده است که پروردگار این شهر را که آن را محترم دانسته و همه چیز از او است عبادت کنم و مأمورم که از مسلمین بوده باشم(۹۱) و این قرآن را قرائت کنم پس هرکس هدایت پذیرفت پس برای نفع خود هدایت یافته و هرکس گمراه شد بگو همانا من از بیمدهندگانم(۹۲) و بگو حمد مخصوص خداست به زودی آیات خود را به شما بنمایاند که آنها را بشناسید و پروردگارت از آنچه میکنید بیخبر نیست(۹۳).
نکات: جملۀ ﴿وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ﴾دلالت دارد که خود پیغمبر باید مسلمان باشد و مانند یکی از مسلمین دستورات خدا را انجام دهد و نام دینی او اسلام و خود او مسلمان است نه شیعه، نه سنی، نه جعفری، نه حنفی، نه شافعی، نه صوفی و نه شیخی است! و پیغمبرصبرای مؤمنین نهایت تواضع را داشته چنانکه در مکارم الأخلاق طبرسی از انس بن مالک نقل شده که گفت: «لَمْ يَكُنْ شَخْصٌ أَحَبَّ إِلَى أصْحَابِ رَسُولِ اللهِ صمِنْ رَسُولِ اللهِ ص، قَالَ: وَكَانُوا إِذَا رَأَوْهُ لَمْ يَقُومُوا إليه لِمَا يَعْلَمُونَ مِنْ كَرَاهَتِهِ لِذَلِكَ» [۲۸۴]. یعنی: «در نزد اصحاب رسول خداصکسی محبوبتر از پیغمبر خدا نبود با این همه وقتی آن حضرت را میدیدند برایش بلند نمیشدند زیرا میدانستند آن جناب از این کار کراهت دارد.» و چون این سوره در مکه نازل شده و آن وقت رسول خداصقدرتی نداشت که قوانین اسلامی را اجرا کند، در آیۀ ۹۲ خدا به او میفرماید: بگو من مأمورم که قرآن را تلاوت کنم چه شما ایمان بیاورید و یا نیاورید. نویسنده گوید: رسول خداصدر مکه میتوانست قرآن را بخواند و گوشزد مردم کند ولی زمان ما بسیاری که خود را مروج دین میدانند مانع از تلاوت قرآن و بیان حقایق آنند و ما را که حقایق قرآن را بیان و خرافات ضدقرآنی را روشن و برملا وآشکار میساختیم و شرکیات وموهومات مذهبی و اهل آن را رسوا مینمودیم، کوبیدند و با رشوه، شاه و وزیر و ساواک [۲۸۵]را با خود همراه نموده و با خرج سه میلیون تومان [۲۸۶]همین مراجع مذهبی با همدستی جهال و مقلدان خود، مسجد ما را گرفتند و هزاران تهمت به ما زدند و میان عوام نشر دادند. و همین کتاب حاضر را پس از چاپ توقیف کردند تا اینکه شخصی با حذف بعضی از مطالب آن به نام خود چاپ و منتشر نمود و بدون رضایت مؤلف این خلاف را مرتکب شد. پس ما را به جرم بیان حقایق قرآن به زندان بردند و پس از مدتی از ما تعهّد گرفتند که مسجد را ترک کنیم و با آوردن عکس شاه، فرح، ولیعهد و چسبانیدن به در و دیوار و زدن طاق نصرت، امامی را از خود به امامت منصوب نمودند و تا مدتی جشن گرفته و در آن مسجد روضهخوانها را منبر میکردند تا به ما تهمت زده و فحاشی کنند. «وإلى الله المشتكی، والسلام علی من اتبع الهدی».
[۲۵۶] نگا: کلینی، الکافی (۳/۵۱۴) [۲۵۷] مجلسی، بحار الأنوار (۹۳/۱۰۰) [۲۵۸] مجلسی، بحار الأنوار (۹۳/۲۸) [۲۵۹] «همانا خداوند متعال در اموال ثروتمندان به قدری که فقرا تامین شود، (زکات) فرض کرده است. پس اگر فقیری ضایع گردد یا گرسنه یا برهنه بماند دلیل آن اموالی است که ثروتمند انباشته نموده و از پرداخت زکات آن به فقیر سرباز زده است و خداوند در روز قیامت ثروتمندان را در این مورد بازخواست نموده و آنها را با عذاب دردناکی مجازات خواهد کرد.» مجلسی، بحار الأنوار (۹۳/۲۸) [۲۶۰] «ای موسی، بدرستی که من خود پروردگار توام، پس دو نعل خود را بکن» [طه: ۱۱-۱۲]. [۲۶۱] از نظر تاریخی این مدت صحیح نیست. واقعیت این است که تفاصیل و مطالبی را که مولف در مورد پادشاهی سلیمان نقل میکند برگرفته از روایات بیسند و غیر دقیق تاریخی است که در آنها مبالغههای واضح و روشنی میباشد. و بلکه از اسرائیلیاتی است که از مسلمان شدگان اهل کتاب چون وهب بن منبِّه وکعب الاحبار و عبدالله بن سلام یا از کسانی روایت شده که از آنها بسیار روایت شده است مانند ابن عباس و ابوهریره و... و بر این اساس است که امام شافعی رحمهالله میگوید: «از ابن عباس در باب تفسیر جز حدود صد حدیث روایت نشده است». و مادامی که این سخن مبالغه نباشد بر کثرت احادیثی دلالت دارد که از ابن عباس جعل کرده و با افترا به او نسبت دادهاند؛ مولف در پایان این روایت اعتراف میکند که این تفاصیل از اشکالات زیادی برخوردار است. [۲۶۲] بسیاری از مطالبی که مولف در این داستان ذکر میکند برگرفته از تفسیر الکشف والبیان، ثعلبی نیشاپوری (۷/ ۱۹۶- ۱۹۸) میباشد. امام ابن تیمیه از این کتاب انتقاد نموده و میگوید: «ثعلبی خود شخصی دیندار و نیک بود؛ وی در اصطلاح، حاطب لیل بود و در این تفسیر، روایات صحیح و ضعیف و موضوعی را که در تفاسیر شاهد بوده، ذکر کرده است.» (مقدمة فی أصول التفسیر، ص: ۳۲). [۲۶۳] نگا: تفسیر الکشف والبیان، ثعلبی نیشاپوری (۷/۱۹۶)، به اختصار و اندکی تصرف. [۲۶۴] نگا: تفسیر الکشف والبیان، ثعلبی نیشاپوری (۷/۲۰۰- ۲۰۱)، به اختصار و اندکی تصرف. [۲۶۵] نگا: تفسیر الکشف والبیان، ثعلبی نیشاپوری (۷/۲۰۵)، به اختصار و اندکی تصرف. [۲۶۶] مولف این داستان را به صورت خلاصه و مختصر از تفسیر الکشف والبیان (۷/۲۰۷) ذکر کرده است. [۲۶۷] نویسندهی غربی – که مولف (برقعی) سخن وی را در اینجا نقل میکند- لاهوت مسیحی را رد میکند؛ یعنی اعتقاد آنها در مورد الوهیت مسیح و اینکه او الله است که به دنیا نازل شده و در جسد انسانی تجلی یافته و درد و رنجها را به جان خریده و به صلیب کشیده شده تا گناهان بشر پاک شود، رد میکند. [۲۶۸] این حدیث را ابن بابویه قمی در «علل الشـرائع»: (۲/۳۵۸) با سندش از زرارة از ابوجعفر ÷روایت میکند که گفت: در مورد نماز خواندن بین قبور از او سوال نمودم؟ گفت: «صلِّ في خلالها ولا تتخذ شيئًا منها قبلةً، فإن رسول الله صنهى عن ذلك وقال: ولا تتخذوا قبري قبلةً ولا مسجدًا فإن الله تعالى لَعَنَ الذين اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد! »: «در میان آنها نماز بخوان و هیچیک از آنها را قبلهی خود قرار مده؛ چراکه رسول خدا صاز این کار نهی کرده و فرمودند: قبر مرا قبله و مسجد قرار ندهید چراکه خداوند متعال لعنت کرده کسانی را که قبر پیامبرانشان را مسجد کردهاند.» و همچون این روایت را در کتابش «من لا یحضره الفقیه» (۱/۱۷۸) با اندکی اختلاف آورده است. و در مصادر اهل سنت با این لفظ امام أحمد در المسند (۲/۲۴۶) و ابن أبی شیبة در الـمصنَّف (۲/۲۶۹) با سندش از زید بن أسلم روایت کرده است که رسول خدا صفرمودند: «اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْ قَبْرِي وَثَنًا يُصَلَّى له، اشْتَدَّ غضبُ اللهِ على قَومٍ اتَّخذُوا قُبُورَ أنْبِيائِهِم مَسَاجِدَ»: «پروردگارا، قبرم را بتی که به سوی آن نماز بخوانند قرار مده؛ خشم خداوند بر قومی شدت یافت که قبور پیامبرانشان را مسجد قرار دادند.» [۲۶۹] حرّ عاملی، وسائل الشیعة (۱۰/باب ۹۲) از أبواب الـمزار در کتاب الحج، و (۱/۲۴۱). و شیخ عباس بن محمد رضا قمی، سفینة بحار الأنوار (۲/۹۹) [۲۷۰] «خداوند متعال زنانی را که در زیارت قبور مبالغه میکنند لعنت کرده است و همچنین کسانی را که چراغ بر قبرها روشن میکنند». ترمذی و ابن ماجه و امام أحمد در المسند جمله اول: «لَعَنَ زَوَّارَاتِ الْقُبُورِ»؛ و ترمذی میگوید: و در این زمینه از ابن عباس و حسان بن ثابت روایت شده است و این حدیث حَسَن صحیح است. و بیهقی در السنن الکبرى (۴/۷۱) با همین لفظ، و ابن أبی شیبة در الـمصنَّف (۲/۲۶۹) با سندش از ابن عباس که میگوید: «لعن رسولُ الله صزائراتِ القبور والـمتخذاتِ عليها الـمساجد والكنس»: «رسول خدا زنانی را که به زیارت قبور میروند و کسانی را که قبرها را تبدیل به مسجد و کنیسه میکنند، لعنت کرده است.» [۲۷۱] «اگر نهی رسول خدا از زیارت قبور نمیبود حتما قبر رسول خدا را زیارت میکردم».حافظ عبد الرزاق صنعانی، المصنف (۳/۵۶۹)؛ و در برخی از طرق آن به جای کلمه «النبی»، «ابنتی» آمده است که این مساله در حقیقت نهی تاثیری ندارد و چیزی از آنرا تغییر نمیدهد. [۲۷۲] «و تو به کسانی که در قبرند شنواننده نیستی.» [فاطر: ۲۲]. [۲۷۳] «و آنچه را عمل کردند حاضر یافتهاند.» [الکهف: ۴۹]. [۲۷۴] حرّ عاملی، وسائل الشیعة، الباب ۴۴ من أبواب الدفن. [۲۷۵] نوری طبرسی، مستدرك الوسائل، الطبعة الحجرية (۱/۱۲۷). و در مصادر أهل سنت در صحيح مسلم: ۱۱-كتاب الجنائز/۳۲- باب النهي عن تجصيص القبر والبناء عليه، ش: (۹۷۰). [۲۷۶] أحمد بن محمد برقی (ت ۲۷۴ أو ۲۸۰هـ)، الـمحاسن، ط۲، قم، دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۷۱هـ، ۲/۶۱۲، ح (۳۳). و ابن بابویه قمی، من لا یحضـره الفقیه (۱/۱۸۹)، ح (۵۷۹)، و شیخ طوسی در تهذیب الأحکام (۱/۴۵۹)، ح (۱۴۲) نقل میکند؛ و حر عاملی در «وسائل الشیعة» /باب ۴۳ من أبواب دفن الـموتى، ح (۶۶۱۷). [۲۷۷] کلینی، الكافي (۶/۵۲۸) [۲۷۸] منبع اين روايت را نیافتم. [۲۷۹] «و کوهها مانند پشم رنگارنگ گردد.» [المعارج: ۹]. [۲۸۰] ابن بابویه قمی (معروف به شیخ صدوق)، الأمالی (ص: ۱۸۲). [۲۸۱] ابن بابويه قمی، عيون أخبار الرضا (۲/۲۳۶). [۲۸۲] «محققا گرامیترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست.» [الحجرات: ۱۳]. [۲۸۳] شیخ مفید (ت ۴۱۳هـ)، الاختصاص (ص: ۳۴۱) و مجلسی، بحار الأنوار (۲۲/۳۴۸). [۲۸۴] ترمذی در السنن (۲۷۵۴) (با الفاظی نزدیک به این) و میگوید: این حدیث از این وجه حسن صحیح غریب است. و البانی میگوید: صحیح است. و أحمد در المسند: (۳/۱۳۲ و۳/۲۵۰) آنرا روایت کرده و محقق آن میگوید: بنا بر شرط مسلم صحیح است. [۲۸۵] سازمان امنیت و اطلاعات ایران در عهد آخرین پادشاه ایران، محمد رضا شاه پهلوی. [۲۸۶] پول ایرانی. این مبلغ در زمانی که مولف از آن سخن میگوید (دهه شصت قرن بیستم) برابر بوده با یک سوم دلار.