مفاسد اشعار شعراء
کسانی که از دیوانهای عشقی، می و مطربی تعریف میکنند هدف ایشان این است که ملت را به لجن زار خمودی، لاقیدی، میگساری، بی علاقگی و بیتفاوتی به گذشته و آینده بکشانند:
این یک دمه عمر را به عشرت گذران
از رفته میندیش و ز آینده مترس
یک کاسۀ می ز ماه تا ماهی به
از درس و علوم جمله بگریزی به
منطقیّین به قضایا و جملات مرکبۀ از خیالات، شعر میگویند، در کتاب تهذیب المنطق گوید: «وأما الشعر فيتألف من الخيالات» یعنی؛ قضیۀ شعری آنست که تألیف و ترکیب شود از خیالات و اکثر دیوانهای شعراء خیالبافی است، چنانکه سعدی گوید:
صوفی نظر نبازد جز با چنین غزالی
سعدی غزل نگوید جز برچنین خیالی
ابن عباس به نقل ابوالفتوح رازی در تفسیر آیۀ فوق میگوید: شیاطین تلقین شعر میکنند بر شعراء و هرکس شیطان او قویتر باشد شعر او نیکوتر است. چنانکه شاعری گوید:
إني وكل شاعر من البشـر
شیطانه أنثی وشیطاني ذكر
نقل شده که: «كان الشعر أبغض الحدیث إلى رسول اللهص» [۲۵۱]، یعنی: «بدترین گفتار نزد رسول خداصشعر بود.» و مستدرک، ج ۱، ص ۴۲۴ و ابو الفتوح رازی در تفسیر خود از رسول خداصروایت کرده که فرمود: اگر مغز یکی از شما پر شود از چرک بهتر است از اینکه از شعر پر شود [۲۵۲]. روایات بسیاری در مذمت شعر و شعراء از شرع رسیده برای این است که شعر مفاسد زیادی دارد، از جمله:
۱) خیال بافی، که جامعه را از حقائق دور و به بافندگی مسرور میکند.
۲) مداحی اغراق آمیز مانند حافظ که تمام دیوانش پر از مداحی است، مثلا میگوید:
دیدیم شعر دلکش حافظ به مدح شاه
یک بیت از آن قصیده به از صد رساله بود
از این شعر تر حافظ ز شاهنشه عجب دارم
که سر تا پای حافظ را چرا در زر نمیگیرد
به یمن رایت منصور شاهی
علم شد حافظ اندر نظم اشعار
گر به دیوان غزل صدر نشینم چه عجب
سالها بندگی صاحب سلطان کردم
۳) عشقورزی برای پول چنانکه حافظ میگوید:
اگر گوید نمیخواهم چو حافظ عاشق مفلس
بگوئیدش که سلطانی گدائی همنشین دارد
۴) تملق و چاپلوسی، چنانکه حافظ به شاه ترکان گوید:
به غلامیِّ تو مشهور جهان شد حافظ
حلقۀ بندگی زلف تو در گوشش باد
۵) حرفه و ارتزاق از شعر، چنانکه حافظ در مدح شاه هرمز و شاه یحیی گوید:
شاه هرموزم ندید و بیسخن صد لطف کرد
شاه یزدم دید و مدحش کردم و هیچم نداد
گویی برفت حافظ از یاد شاه یحیی
یا رب بیادش آور درویش پرویدن
۶) هجو و عیبجویی از کسانی که به او چیزی ندادهاند.
۷) کذب و اغراق و غلوّ که هر یک از اینها از گناهان کبیره است و در اشعار شعراء زیاد است، مثلا حافظ در مدح شاه یزد میگوید:
دور دار از خاک و خون دامن چه بر ما بگذری
کاندرین ره کشته بسیارند قربان شما
شاها فلک از بزم تو در رقص و سماع است
دست طرب از دامن این زمزمه مگسل
نظامی میگوید:
در شعر مپیچ و در فن او
که أکذب اوست أحسن او
۸) فحش و تمسخر به واعظ و جنت و کوثر و سایر مقدسات دینی، مثلا حافظ گوید:
من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود
وعدۀ فردای زاهد را چرا باور کنم
بکوی میفروشانش به جامی بر نمیگیرند
زهی سجادۀ تقوی که یک ساغر نمیارزد
۹) ترویج اهل باطل، چنانکه حافظ، شیخ صنعان منافق را مقتدای عاشقان نموده و گوید:
گر اسیر راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانۀ خمار داشت
۱۰) دو رویی و نفاق، هم از مسجد میگوید و هم از میخانه، حافظ میگوید:
حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی
بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت میکنم
۱۱) استعمال کلمات و اصطلاحات زشت، رکیک می و میخانه، بت، صنم و تأویل این کلمات، مثلاً حافظ در اشعارش میگوید: می که أم الخبائث و موجب افلاس و بهتر از ریا و مخالف زهد و از درخت تاک و خون رز و مزیل عقل و موجب تری دماغ و مستی و باعث رفتن نام و موجب ننگ و در عهد جوانی در فصل بهار و بزم شاهان و وزیران و به یاد کیخسرو و جمشید با بربط، چنگ، دف بر لب جوی آب و زیر درخت بید با پسران سرمست و مغبچهگان شنگول، باید نوشید، ولی مریدانش میگویند می ولایت است. حافظ گوید:
دو یار نازک و از بادۀ کهن دو منی
فراغتی و کبابی و گوشۀ چمنی
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم
باده از خون رزانست نه از خون شماست
۱۲) ترویج خرافات. حافظ گوید:
بر در میکده رندان قلندر باشند
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
صوفی صومعۀ عالم قدسم لیکن
حالیا دیر مغانست حوالت گاهم
۱۳) توهین به مقدسات دینی. حافظ در توهین به جبرائیل گوید:
داور دین شاه شجاع آنکه کرد
روح القدس حلقۀ امرش بگوش
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
بیا ای شیخ و از خمخامۀ ما
شرابی خور که در کوثر نباشد
۱۴) طمع و ارتزاق از امور دینی، چنانکه حافظ به شاه منصور گوید:
مرو بخواب که حافظ به بارگاه قبول
ز ورد نیمه شب و درس صبحگاه رسید
به خدا که جرعهای ده تو به حافظ سحر خیز
که دعای صبح گاهی اثری کند شما را
۱۵) ترویج عشق، شهوترانی و بدگویی به عقل و خردمندی.
۱۶) ترویج از رقص، بیوزنی و سبک مغزی. حافظ گوید:
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند
در آسمان نه عجبگر به گفتۀ حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را
۱۷) شاهد بازی، یعنی بچه بازی، حافظ گوید:
ببُرد از من قرار و طاقت و هوش
بت سنگین دل سیمین بناگوش
نگاری چابکی شنگی کلهدار
ظریفی مهوشی ترکی قبا پوش
۱۸) غرور و خودپسندی، چنانکه حافظ در مدح خودش گوید:
غزلگفتی و درسفتیبیاوخوشبخوانحافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
بهقرآنیکهاندرسینهداری (یعنیباآنکینهداری)
۱۹) انکار دین و تمسخر به شرع، چنانکه حافظ میگوید:
به خلدم زاهدا دعوت مفرما
که این سیب زنخ زان بوستان به
حافظ اگر سجدۀ تو کرد مکن عیب
کافر عشق ای صنم گناه ندارد
و خیام گوید:
می خوردن و شاد بودن آئین من است
فارغ بودن زکفر و دین، دین من است
بهترین شعرا، حافظ و خیام میباشند که سر تا سر اشعارشان بدگویی و تمسخر به شرع است!
۲۰) تحقیر علویات و ملائکه چنانکه حافظ گوید:
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند
۲۱) ترویج از عقائد باطله و افکار فاسده. مثنوی گوید:
چون زنی از کار بد شد روی زرد
مسخ کرد او را خدا و زهره کرد
۲۲) طرفداری از جبر و جبریان، چنانکه حافظ گوید:
گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب کوش و گو گناه من است
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را
رضا به داده بده از جبین گره بگشا
که بر من و تو در اختیار نگشاده است
۲۳) تشبیه خالق به خلق و تشبیه خلق به خالق که موجب شرک است.
مولوی گوید:
در کف شیر نر خونخوارهای
غیر تسلیم و رضا کو چارهای
۲۴) ترویج از لاابالیگری و بیفکری و بیبند و باری.
حافظ گوید:
ساقی بیار جامی و ز خلوتم برون کن
تا در بدر بگردم قلاش و لاأبالی
حافظ، سعدی و مثنوی در زمان مغول و یا پس از آن بودهاند، اکثر اشعارشان ترغیب به می گساری و عاشقی است. اصلاً یک غزل به طور کامل در ترغیب به شهامت و غیرت و دفع ستمگران نیست، بلکه برعکس! سعدی گوید:
در آن مدت که ما را وقت خوش بود
ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود
در همین سال که وقت خوش برای او بوده، لشکر مغول از قتل عام و غارت دمار از مردم درآوردند.
۲۵) غلو، شرک و خلق را به صفات الهی و به خدایی وصف کردن.
مولوی گوید:
چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم
از روی یقین در همه موجود علی بود
۲۶) جری کردن مردم به معاصی، فسق و فجور، چنانکه شاعری گوید:
هر آن کس که آقاش حیدر بود
چه پرواش از روز محشر بود
شاعران که قریحۀ شعری دارند باید بروند اول کتاب آسمانی قرآن را تدبر کنند و عقاید الهی را فرا گیرند تا بر ضد آن شعر نگویند. متأسفانه هیچ شاعری این کار را نکرده و اکثر اشعارشان ضد قرآن است. حقتعالی شاعری که شعرش برخلاف حق نباشد و دارای چند صفت باشد استثناء کرده و مذموم ندانسته:
۱- ﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾، که شاعر؛ ایمان به خدا و رسول و کتب آسمانی داشته باشد و قیامت را معتقد باشد و اینکه ایمان بر عمل صالح مقدم شده زیرا تا جامعه ایمان نداشته باشد، به اجرای اعمال صالحه و قوانین اسلامی تن در نمیدهد و بشر در نتیجۀ ایمان به اصول و مقررات دینی و خداوندی که واضع قوانین است و خیر و شر او را میداند، میکوشد به قوانین إلهی که باعث سعادت دنیا و آخرت اوست عمل کند بدون آنکه جبر و زور او را وادار به اجرای این قوانین کند و از اینجا امتیاز دیگر قوانین إلهی بر قوانین بشری آشکار میشود. زیرا در قوانین إلهی ایمان موجب عمل به قانون الهی میگردد [۲۵۳].
۲- ﴿وَذَكَرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا﴾، در اشعار خود ذکر خدا و حمد و ثنای او باشد نه مدح و ثنای مخلوق، چنانکه رسول خداصفرموده: «اُحْثُوا التُّرابَ في وُجُوهِ المَدَّاحِين» [۲۵۴]، یعنی: «خاک بریزید در دهان مداحان.» و علی÷در خطبۀ ۲۰۷ نهج البلاغه فرموده: مرا مدح مکنید من راضی نیستم. و در خطبۀ همام در صفات اهل ایمان و تقوی فرموده: «عَظُمَ الْـخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ» [۲۵۵]. یعنی: «آنان خدا در نظرشان عظمت دارد و غیرخدا در دیدۀ آنان کوچک است.»
۳- ﴿وَٱنتَصَرُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا ظُلِمُواْ﴾، یعنی شاعری که نصرت جوید از مردم علیه ظالم.
هر شاعری که این اوصاف در او باشد او مذموم نیست، اما چنین شاعری ما ندیده و سراغ نداریم!
[۲۵۱] نوری طبرسی، مستدرک الوسائل (۶/۹۹) [۲۵۲] نوری طبرسی، مستدرک الوسائل (۶/۹۹). و در مصادر اهل سنت: حدیث متفق علیه که بخاری (۵۸۰۲) و مسلم (۲۲۵۷) و ترمذی در السنن(۲۸۵۱) روایت کردهاند و ترمذی میگوید: و در این زمینه از سعد و ابن عمر و ابودرداء روایت شده و این حدیث صحیح است. اما –چنانکه شارحان حدیث توضیح دادهاند- نکوهش شعر در این حدیث متوجه شعری است که در آن رسول خدا صهجو شده و نیز شعر باطل میباشد. چراکه رسول خدا صشعری را که راست و مقاصد آن نیکو باشد، ستایش کرده است و میفرماید: «إِنَّ مِنَ الْبَيَانِ لسِحْرًا وَ إنَّ مِنَ الشِّعْرِ لحِكْمَةً (أو حِكَمًا)»: «همانا بعضی از سخنان چون سحر است و برخی از شعرها حکمت است». و رسول خدا دوست داشت که شعرهای نیکو را بشنود چنانکه حسان بن ثابت را امر میکرد در پاسخ به مشرکان و دفاع از رسولالله صشعر بسراید و به او فرمودند: «اهْجُهُمْ أَوْ هَاجِهِمْ وَجِبْرِيلُ مَعَكَ»: «مشرکین را هجو کن و جبریل هم تو را کمک میکند». بخاری در صحیحش روایت کرده است. [۲۵۳] منظور مولف این است که: تفاوت نظام اسلامی با دیگر نظامهای قانونی بشری در «بازدارندگی درونی و ذاتی» میباشد که برخاسته از ایمان مسلمان به خداوند و حسابرسی خود در برابر او میباشد. و این عامل است که انسان مسلمان را به التزام و پایبندی به قانون الهی و عمل به آن فرامیخواند هرچند سرباز و قاضی وجود نداشته باشد که در برابر تخلف از قانون او را مورد مواخذه و حسابرسی قرار دهد؛ برخلاف قوانین بشری. [۲۵۴] ابن بابویه قمی، من لا یحضره الفقیه (۴/۱۱). و در مصادر اهل سنت: ترمذی، السنن (۲۳۹۴) از ابوهریره و میگوید: این حدیث غریب است. و ابن حبان، صحیح ابن حبان: ۱۳/۸۲، (۵۷۶۹) از ابن عمر، و ابن ماجه، السنن (۳۷۴۲) از عمرو بن اسود. و مسلم در صحیحش و بخاری در ادب الـمفرد و أحمد در مسند و أبوداود و ترمذی در السنن و ... با لفظ: «إذا رأيتم الْمَدَّاحِينَ فَاحْثُوا فى وُجُوهِهِمُ التُّرَابَ»: «چون مداحان را مشاهده کردید خاک در چهرهیشان بپاشید». و بسیاری آنرا صحیح دانستهاند. [۲۵۵] در خطبه ۱۸۴ نهج البلاغة.