سورۀ نور مدنی و دارای ۶۴ آیه میباشد
سورة النور (مدنية وهي أربع وستون آية)
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
﴿سُورَةٌ أَنزَلۡنَٰهَا وَفَرَضۡنَٰهَا وَأَنزَلۡنَا فِيهَآ ءَايَٰتِۢ بَيِّنَٰتٖ لَّعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ ١ ٱلزَّانِيَةُ وَٱلزَّانِي فَٱجۡلِدُواْ كُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖۖ وَلَا تَأۡخُذۡكُم بِهِمَا رَأۡفَةٞ فِي دِينِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ وَلۡيَشۡهَدۡ عَذَابَهُمَا طَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٢﴾ [النور:۱-۲]
ترجمه: به نام خدای رحمن رحیم. سورهای است که آن را نازل نمودیم و آن را جداگانه آوردیم و در آن آیات روشنی نازل نمودیم تا شاید شما متذکّر شوید(۱) زن زناکار و مرد زناکار را بر پوست هر یک از ایشان صد تازیانه بزنید و شما را نسبت به ایشان مهربانی در دین خدا نگیرد اگر ایمان به خدا و روز دیگر آوردهاید. و باید در شکنجۀ ایشان گروهی از مؤمنین حاضر و گواه باشند (۲).
نکات: مقصود ازجملۀ: ﴿فَرَضۡنَٰهَا﴾، اگر فرض به معنی وجوب باشد این است که احکام آن را واجب نمودیم و اگر فرض به معنی قطعه قطعه کردن و جدا نمودن باشد معنی چنین میشود که این سورهای است که ما آن را از سور دیگر جدا نمودیم، پس استفاده میشود که حقتعالی سُوَر قرآن را خود جدا جدا نازل نموده و دستور تنظیم آن را داده است. و جلد زدن تازیانه بر پوست بدن است. و مقصود از جملۀ ﴿وَلَا تَأۡخُذۡكُم بِهِمَا رَأۡفَةٞ فِي دِينِ ٱللَّهِ﴾، این است که در اجرای دین خدا و انجام اوامر الهی نباید نسبت به گنهکار رقت قلب و دلسوزی کنید که یا حد را جاری نکنید و یا کم کنید و یا آهسته بزنید بلکه تمام حد را بزنید آن هم به طور متوسط نه آهسته، و نه خیلی شدید که دیه وارد کند.
﴿ٱلزَّانِي لَا يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوۡ مُشۡرِكَةٗ وَٱلزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَآ إِلَّا زَانٍ أَوۡ مُشۡرِكٞۚ وَحُرِّمَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٣ وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ يَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِينَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤ إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ وَأَصۡلَحُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٥﴾ [النور:۳-۵]
ترجمه: مرد زناکار نکاح نمیکند مگر زن زناکار و یا زن مشرکه را و زن زناکار نکاح نمیکند او را مگر مرد زناکار و یا مشرک و این بر مؤمنین حرام شده است(۳) و آنانکه زنان عفیفه را نسبت ناروا میدهند سپس چهار گواه نمیآورند پس ایشان را هشتاد تازیانه بزنید و گواهی ایشان را هیچ وقت نپذیرید و آنان خود فاسقند(۴) مگر آنان که پس از آن توبه و اصلاح کنند که محققاً خدا آمرزندۀ رحیم است(۵).
نکات: مقصود از جملۀ: ﴿وَحُرِّمَ...﴾حرمت شرعی است که در لغت بمعنی؛ ناروا میباشد و لذا مرد مؤمن ظاهرا نمیتواند زن زناکار را به نکاح خود در آورد [۱۹۰]. و مقصود از جملۀ ﴿يَرۡمُونَ.....﴾این است که نسبت زنا به زن عفیفه بدهند صریحاً، مانند اینکه بگوید: ای زانی و یا تو زنا دادهای، اما اگر به زن غیرعفیفه نسبت بدهد در حق او حدی جاری نمیشود. و مخاطب به خطاب ﴿فَٱجۡلِدُوهُم﴾زمامدار و دولت اسلامی است که نمایندۀ مسلمین میباشد در صورتی که زمامدار و دولت اسلامی موجود باشد! و گرنه تمام مسلمین مخاطبند که طبق قرآن و آیات آن ترتیبی اتخاذ نمایند که احکام اسلامی عمل شود. و ﴿هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ﴾دلالت دارد بر اینکه نسبت دهنده، گناه بزرگی مرتکب شده و از گناهان کبائر است.
﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ أَزۡوَٰجَهُمۡ وَلَمۡ يَكُن لَّهُمۡ شُهَدَآءُ إِلَّآ أَنفُسُهُمۡ فَشَهَٰدَةُ أَحَدِهِمۡ أَرۡبَعُ شَهَٰدَٰتِۢ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ ٦ وَٱلۡخَٰمِسَةُ أَنَّ لَعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ إِن كَانَ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٧ وَيَدۡرَؤُاْ عَنۡهَا ٱلۡعَذَابَ أَن تَشۡهَدَ أَرۡبَعَ شَهَٰدَٰتِۢ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٨ وَٱلۡخَٰمِسَةَ أَنَّ غَضَبَ ٱللَّهِ عَلَيۡهَآ إِن كَانَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ ٩﴾[النور:۶-۹]
ترجمه: و آنان که به زنان خود نسبت زنا میدهند و برای ایشان گواهانی نیست مگر خودشان، پس گواهی یکی از ایشان این است که چهار مرتبه خدا را شاهد بگیرد که او از راستگویان است(۶) و بارپنجم، گفتنِ لعنت خدا بر او اگر از دروغگویان باشد(۷) و از زن عذاب را (یعنی حدی را که سابق ذکر شد و آن جلد بود نه رجم، پس برای زن محصنه جلد است نه رجم و رجم در قرآن ذکر نشده) دفع میکند چهار بار شاهد گرفتن او خدا را که مرد از دروغگویان است(۸) و بار پنجم اینکه بگوید غضب خدا بر او باد اگر مرد از راستگویان باشد(۹).
نکات: مقصود از جملۀ: ﴿يَرۡمُونَ..... وَلَمۡ يَكُن لَّهُمۡ شُهَدَآءُ....﴾این است که اگر مردی دید زنش زنا میدهد و رفت نزد حاکم شرع شکایت کرد و شاهدی نداشت، میتواند آنچه در آیه است عمل کند و این را لعان میگویند، یعنی لعن کردن دو نفر یکدیگر و شاهد گرفتن خدا را و از آیه صورت لعان و اجرای آن استفاده میشود که مرد چهار مرتبه بگوید: «أَشْهَدُ بِاللهِ إِنِّي لِمَنَ الصَادِقِین فِیمَا رَمَیتُها بِهِ» [۱۹۱]، سپس در مرتبۀ پنجم بگوید: «إِنَّ لَعْنَةَ اللهِ عَلَيَّ إِنْ كُنْتُ مِنْ الكَاذِبِین» [۱۹۲]. سپس زن برای دفع اجرای حد اگر شوهر را کاذب میداند چهار مرتبه بگوید: «أَشْهَدُ بِاللهِ إِنّهُ لمَنَ الكَاذِبِین» [۱۹۳]. و در مرتبۀ پنجم بگوید: «إنّ َغَضَبَ اللهِ عَلَيِّ إِنّ كَانَ مِنَ الصَادِقِین» [۱۹۴]. و باید این جملات را که یک نوع نفرین است به لفظ عربی صحیح بگویند. و مرجع ضمائر را به اشاره و یا بردن نام تعیین کنند. چون لعان تمام شد زن و مرد باید از هم جدا شوند و آن زن به آن مرد حرام است.
﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ وَأَنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ ١٠ إِنَّ ٱلَّذِينَ جَآءُو بِٱلۡإِفۡكِ عُصۡبَةٞ مِّنكُمۡۚ لَا تَحۡسَبُوهُ شَرّٗا لَّكُمۖ بَلۡ هُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۚ لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُم مَّا ٱكۡتَسَبَ مِنَ ٱلۡإِثۡمِۚ وَٱلَّذِي تَوَلَّىٰ كِبۡرَهُۥ مِنۡهُمۡ لَهُۥ عَذَابٌ عَظِيمٞ ١١ لَّوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ ظَنَّ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بِأَنفُسِهِمۡ خَيۡرٗا وَقَالُواْ هَٰذَآ إِفۡكٞ مُّبِينٞ ١٢ لَّوۡلَا جَآءُو عَلَيۡهِ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَۚ فَإِذۡ لَمۡ يَأۡتُواْ بِٱلشُّهَدَآءِ فَأُوْلَٰٓئِكَ عِندَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡكَٰذِبُونَ ١٣ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ لَمَسَّكُمۡ فِي مَآ أَفَضۡتُمۡ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ١٤ إِذۡ تَلَقَّوۡنَهُۥ بِأَلۡسِنَتِكُمۡ وَتَقُولُونَ بِأَفۡوَاهِكُم مَّا لَيۡسَ لَكُم بِهِۦ عِلۡمٞ وَتَحۡسَبُونَهُۥ هَيِّنٗا وَهُوَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِيمٞ ١٥ وَلَوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ قُلۡتُم مَّا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَٰذَا سُبۡحَٰنَكَ هَٰذَا بُهۡتَٰنٌ عَظِيمٞ ١٦﴾[النور:۱۰-۱۶]
ترجمه: و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود و اگر نبود که خدا توبهپذیر حکیم است (البته هلاک میشدید و به زحمت میافتادید)(۱۰) محقّقاً آنان که آن بهتان را آوردند گروهی از شمایند گمان نکنید شری برای شماست بلکه آن برای شما خیر است. برای هرمردی از ایشان سهمی از گناه است که مرتکب شده و آنکه از ایشان متصدی قسمت بزرگ تهمت شده، برای او عذاب بزرگی است(۱۱) چرا هنگامی که آن بهتان را شنیدید، مؤمنین و مؤمنات به خودشان گمان خیر نبردند و نگفتند این دروغ بزرگ آشکاری است(۱۲) چرا بر(اثبات)آن چهار گواه نیاوردند پس چون آن گواهان را نیاوردند آنان نزد خدا خود دروغگویانند(۱۳) و اگر فضل خدا و رحمت او در دنیا و آخرت بر شما نبود البته درآنچه گفتید شمارا عذاب عظیمی رسیده بود(۱۴) وقتیکه آن(تهمت) را از زبان یکدیگر میگرفتید و با دهانتان میگفتید آنچه را به آن علمی نداشتید و آن را سهل و ساده میپنداشتید و حال آنکه آن نزد خدا بزرگ است(۱۵) و چرا وقتی که آن را شنیدید نگفتید ما را نرسیده و برای ما جایز نیست که به این تکلّم کنیم خدایا تو منزّهی این بهتانی بزرگ است(۱۶).
نکات: این آیات و چند آیۀ بعد راجع به گناه بهتان و پاکی دامن عایشه زوجۀ رسول خداصمیباشد. و قصۀ مورد نزول چنین است: جمعی از اصحاب رسول روایت کردهاند که چون رسول خداصبه سفری میرفت یکی از زنان خود را به قید قرعه همراه میبرد. در یکی از غزوات قبل از غزوۀ بنی المصطلق قرعه افکند و قرعه به نام عایشه آمد و این زمانی بود که آیۀ حجاب نازل شده بود، پس در موقع مراجعت به مدینه نزدیک مدینه که رسیدند، عایشه گفت: من از لشکر به کناری رفتم برای قضای حاجتی، چون برگشتم دیدم گردن بندم از گردن افتاده، برگشتم آن را پیدا کنم، از قافله عقب افتادم و مأمورین هودج من خیال کردند من در هودج میباشم در حالی که دختری بودم و وزن سنگین نداشتم و لذا به خیال خود شترم را حرکت دادند، من چون برگشتم احدی را ندیدم همانجا نشستم و گفتم به طلب من برمیگردند، پس خوابم گرفت. و صفوان بن المعطّل میماند و از دنبال لشکر میآمد و تفحّص میکرد اگر چیزی از آنان مانده باشد همراه بردارد، پس چون مرا دید شناخت و گفت: چرا ماندهای؟ قضیّه را گفتم، پس پیاده شد و دور گشت تا من سوار شدم، پس خود پیاده مهار شتر را کشید تا مرا به لشکرگاه برساند و مردم چون مرا در هودجم ندیدند، هرکس چیزی گفت: تا من وارد شدم، عبدالله بن أبی و سایر منافقین گفتند: بنگرید که زوجۀ پیغمبر با مرد بیگانه از بیابان میآید، آیا میان ایشان چه شده! و من از سخنان ایشان بیخبر بودم و حسان بن ثابت، حمنۀ بنت جحش و مسطح نیز در این سخنان شریک ایشان شدند، و در حق من چیزها نشر دادند، من از رسول خداصکم لطفی میدیدم و سبب آن را نمیدانستم، چون به مدینه رسیدم بیمار شدم تا یک ماه طول کشید و رسولخداصهر وقت به خانه میآمد میگفت: بیمار خوب است. و نزد من یک ساعت نمینشست، پس چون از بیماری بهتر شدم، شبی با زنان به قضاء حاجت در خرابهای که نزدیک منزل ما بود رفتم، أم مسطح که با ما بود به زمین افتاد و گفت: هلاک باد مسطح! من گفتم: چرا به مرد مسلمانی بد میگویی، او در جنگ بدر حاضر بود، و این مسطح از خویشان ابوبکر بود و از جملۀ اصحاب بهتان بود، مادرش گفت: نمیدانی که وی در حق تو چه گفته؟ گفتم: نه، گفت: چنین و چنان گفته، من دلتنگ شدم و دانستم سبب بیلطفی رسول خدا را، پس، از آن حضرت اجازه خواستم و به خانۀ پدرم آمدم، و مادرم را گفتم: مردمان در حق من چه میگویند؟ گفت: سخنان خبیث میرانند و رسول خداصدلتنگ شده و به ما چیزی نگفته، من به گریه افتادم و شب و روز میگریستم و به شب خواب نمیکردم و لذا بیماری من عود کرد، پس رسول خداصاسامه بن زید و علی÷را طلبید و در باب من با ایشان مشورت کرد، اسامه گفت: سخن مغرضین را نباید شنید. و علی÷گفت: یا رسول الله از این دلتنگ مباش و بر هر چه صواب است حکم نما و اگر میخواهی بریره که کنیز وی است بطلب و حقیقت حال را از وی تحقیق کن، آن حضرت بریره را خواست و فرمود: تو در حق عایشه چه میگویی، و او را چگونه میدانی؟ او گفت: یا رسول الله، به خدایی که تو را به خلق فرستاده به حق، که من از او هیچ خطا و نقصی ندیده و چیزی که موجب شک باشد از او نیافتم جز اینکه نورس و کم سال است و لذا روزی خمیر کرده بود و از آن غافل شده بود تا گوسفندان آمدند و پارهای از آن خوردند و به غیر از این تا بحال چیزی از او ندیدهام. سپس عایشه گفت: من خود را از این مبرا میدانستم، و گمان من آن نبود که خدا دربارۀ من چیزی نازل کند و لیکن امیدوار بودم که رسول خداصخوابی ببیند که دلالت بر پاکدامنی من کند، پس رسول خداصاز امهات مؤمنین و اکابر صحابه این معنی را تفتیش کرد و همه به طهارت من گواهی دادند، پس رسول خداصبر منبر ایستاد و خطبهای خواند و فرمود که چارهای میکنید مرا از مردی که میرسد به من اذیت او در خانوادهام، و مقصودش عبدالله بن أبی بود، پس به خدا قسم من بر أهلم جز خیر ندانستم. سعد بن معاذ برخاست و گفت: یا رسول الله، من چاره میکنم برایت، اگر آن مرد از اوس باشد گردنش را میزنم و اگر از برادران خزرج ما باشد پس آنچه فرمان دهی بجا میآورم. پس سعد بن عباده که بزرگ خزرج بود برخاست، با اینکه مرد صالحی بود عصبیّت او را گرفت و به سعد بن معاذ گفت: دروغ میگویی، به خدا قسم قادر بر قتل او نیستی، پس اسید بن حضیر به حمایت سعد بن معاذ برخاست و گفت: دروغ گفتی، البته او را خواهیم کشت و تو منافقی و از طرف منافقین جدال میکنی، پس غبار تحریک بین اوس و خزرج بپا شد، و قصد قتال یکدیگر نمودند، در حالی که رسول خداصدر منبر بود، پس حضرت سعی کرد تا ایشان ساکت شدند، عایشه گفت: و من گریه میکردم که اشکم خشک نمیشد و والدینم خیال میکردند که گریه مرا از بین میبرد. پس موقعی که والدینم نزدم بودند، رسول خداصوارد شد و من در حال گریه بودم، پس سلام کرد و نشست. در حالی که نزد من نشسته بود، از ابتدای این قیل و قال یک ماه طول کشیده بود که به او چیزی وحی نشده بود دربارۀ من. سپس فرمود: ای عایشه چنین سخنانی راجع به تو به من رسیده، اگر تو بری باشی به زودی خدا ترا بری خواهد نمود، و اگر آلوده به گناه شدهای توبه کن زیرا اگر بنده توبه کند خدا میپذیرد، چون سخن رسول خداصتمام شد، به پدرم گفتم: جواب بده، گفت: چه بگویم، به خدا قسم ندانم چه بگویم، به مادرم گفتم: تو جواب بده. او نیز گفت: «والله ما أدری ما أقول»، پس من در حالی که دختری کم سن بودم گفتم: من از قرآن آیات زیادی قرائت نمیکنم، من به خدا قسم فهمیدهام که شما چیزی شنیده و در ذهن شما رفته و مستقر شده، پس اگر بگویم من بری هستم مرا تصدیق نمیکنید و اگر به چیزی اعتراف کنم در حالی که خدا میداند من بری هستم، تصدیق خواهید کرد، به خدا قسم من برای خودم و برای شما مَثَلی نیافتم جز آنچه بندۀ صالح پدر حضرت یوسف گفته و اسم یعقوب را فراموش کرده بودم ﴿فَصَبۡرٞ جَمِيلٞۖ وَٱللَّهُ ٱلۡمُسۡتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ﴾ [۱۹۵]سپس رو بر گرداندم و به فراشم خوابیدم و حال آنکه میدانستم خدا مرا تبرئه خواهد کرد، ولیکن گمان نمیکردم در شأن من چیزی نازل شود و خود را حقیرتر میدانستم، پس به خدا قسم که رسول خداصاز مجلس خود بر نخاست و از اهل خانه کسی بیرون نرفته بود مگر اینکه وحی بر رسول خداصنازل شد به اندازهای که عرق از جبین حضرت جاری شد، پس وحی تمام شد، در حال تبسّم فرمود: بشارت باد تو را ای عایشه! آگاه باش به خدا قسم که خدا ترا تبرئه نمود پس گفتم: «بِحَمْدِ اللهِ لَا بِحَمْدِكَ وَلَا بِحَمْدِ أَصْحَابِكَ!». مادرم گفت: بر خیز به سوی او، گفتم: بر نمیخیزم و احدی را ثنا نمیکنم جز خدا را. پس خدا آیات فوق را نازل نموده بود. پس ابوبکر گفت: و الله من دیگر بر مسطح انفاق نمیکنم و حال اینکه انفاق میکردم بر او برای خویشاوندیش، پس خدای تعالی آیۀ: ﴿وَلَا يَأۡتَلِ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ مِنكُمۡ وَٱلسَّعَة....﴾ [۱۹۶]که ذیلاً خواهد آمد، نازل نمود، پس ابوبکر گفت: «بَلَى، وَاللهِ إِنِّي لَأُحِبُّ أَنْ يَغْفِرَ اللهُ لِي فَرَجَّعَ النَّفَقَةَ عَلَى مِسْطَحٍ»... انتهی [۱۹۷].
بدانکه خدا در این آیات انواعی از تهدید و زجر بیان کرده، جملۀ: ﴿لَّوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ....﴾دلالت دارد که واجب بود بر مؤمنین که چون این بهتان را شنیدند تکذیب کنند و نسبت به هم حسن ظن داشته باشند و تهمت را انتشار ندهند در حق خانوادۀ رسول خداصو مادر مؤمنین، چنانکه ابو ایوب انصاری به عیال خود گفت: میبینی چه گفته میشود؟ عیال او گفت: تو بهتری یا صفوان؟ گفت: صفوان، گفت: پس عایشه بهتر از من و صفوان بهتر از تو است و من گمان بد نمیبرم. و خدا کلمۀ ﴿بِأَنفُسِهِم﴾فرموده، برای اینکه مانند جسد واحد باید همدیگر را حفظ کنند، رسول خداصفرمود: «المُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ كالْبُنْيَانِ يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضاً»، و معنای إفک اظهار بر خلاف حقیقت است.
﴿يَعِظُكُمُ ٱللَّهُ أَن تَعُودُواْ لِمِثۡلِهِۦٓ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ١٧ وَيُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِۚ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ١٨ إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِي ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ١٩ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ وَأَنَّ ٱللَّهَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ٢٠﴾[النور:۱۷-۲۰]
ترجمه: خدا شما را پند میدهد که مبادا به مانند این قضیه عود کنید اگر ایمان دارید(۱۷) و خدا برای شما این آیات را بیان میکند و خدا دانای حکیم است(۱۸) محقّقاً آنان که دوست میدارند که زشتکاری در میان مؤمنین شیوع پیدا کند برای ایشان عذابی دردناک در دنیا و آخرت است و خدا میداند و شما نمیدانید(۱۹) و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و اینکه خدا مهربان و رحیم است نبود (به هلاکت رسیده بودید)(۲۰).
نکات: باز این آیات در زجر و تهدید و منع از بهتان و نشر آن است که خدا موعظه میکند، حال میتوان خدا را واعظ نامید در قرآن که کلمۀ واعظ نیامده و در دعاها نیز چیزی ندیدهام، یکی از گناهان کبیره حبّ شیوع فحشا است و این گناه از جوانح است نه از جوارح و این آیه دلالت دارد که خدا بر گناه قلبی نیز عذاب میکند به عذاب دنیوی و اخروی، اما گناه دنیوی همان بدبینی مؤمنین به یکدیگر و مبتلا شدن به انواع بلاهاست مانند حسّان که یکی از ناشرین افک بود در آخر عمر کور شد. جملۀ ﴿وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾دلالت دارد که حب شیوع فاحشه را که گناه قلبی است هیچ کس نمیداند جز خدا.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ وَمَن يَتَّبِعۡ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَإِنَّهُۥ يَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِۚ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ مَا زَكَىٰ مِنكُم مِّنۡ أَحَدٍ أَبَدٗا وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٞ ٢١ وَلَا يَأۡتَلِ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ مِنكُمۡ وَٱلسَّعَةِ أَن يُؤۡتُوٓاْ أُوْلِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ وَلۡيَعۡفُواْ وَلۡيَصۡفَحُوٓاْۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٌ ٢٢﴾[النور:۲۱-۲۲]
ترجمه: ای مؤمنین قدمها و گامهای شیطان را پیروی مکنید و آنكه گامهای شیطان را پیروی کند (خطا کرده) زیرا او به فحشاء و ناپسند امر میکند و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود احدی از شما هيچ وقت پاک نمیشد ولیکن خدا هرکس را بخواهد پاک میگرداند و خدا شنوای داناست(۲۱) و صاحبان فضل، برتری و وسعت از شما خودداری نکنند از اینکه به خویشان و مساکین و مهاجرین در راه خدا چیزی بدهند و باید که در گذرند و عفو کنند آیا دوست ندارید که خدا شما را بیامرزد و خدا آمرزندۀ رحیم است(۲۲).
نکات: خطاب ﴿لَا تَتَّبِعُواْ...﴾اگرچه به مؤمنین است اما خدا عدم اتباع را از همۀ بندگان خواسته به دلیل اینکه فرموده: ﴿وَمَن يَتَّبِعۡ...﴾و من موصوله عام است. ﴿وَلَا يَأۡتَلِ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ مِنكُمۡ وَٱلسَّعَةِ﴾اشاره به ابی بکر است که خدا او را صاحب فضل و سعه خوانده، چون او قسم خورده بود که به مسطح همراهی نکند، با اینکه مسطح خالهزادۀ او بود، زیرا او از ناشرین قذف (بهتان) بود. پس چون این آیه نازل شد ابوبکر همراهی خود را قطع نکرد و گفت: دوست دارم خدا مرا بیامرزد، و در این آیه اشاره است به اینکه یمین بر ترک خیر اثری ندارد زیرا ﴿وَلَا يَأۡتَلِ﴾را به معنی؛ لا یحلف نیز گفتهاند.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡغَٰفِلَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ لُعِنُواْ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ٢٣ يَوۡمَ تَشۡهَدُ عَلَيۡهِمۡ أَلۡسِنَتُهُمۡ وَأَيۡدِيهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٢٤ يَوۡمَئِذٖ يُوَفِّيهِمُ ٱللَّهُ دِينَهُمُ ٱلۡحَقَّ وَيَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ ٱلۡمُبِينُ ٢٥﴾[النور:۲۳-۲۵]
ترجمه: محقّق آنان که به زنان عفیفۀ غافلۀ مؤمنه نسبت (بیعفّتی) میدهند، در دنیا و آخرت لعنت شدهاند و برای ایشان عذاب بزرگی است(۲۳) روزی که زبانها، دستها و پاهایشان علیه ایشان گواهی دهند به آنچه کردهاند(۲۴) در آن روز خدا جزای تمام به ایشان طبق واقع دهد و آگاه میشوند که خدای تعالی خود حق آشکار است(۲۵).
نکات: این آیات نیز در حق عایشه نازل شده و او را عفیفۀ مؤمنه خوانده اگر چه مورد نزول مخصص نمیشود و هرکس قذف محصنات مؤمنات کند به کیفری که در آیه ذکر شده مبتلا خواهد شد. و بعضی گفتهاند: این آیه نازل شده در حق کفار مکه که چون زنی از زنان عفیفۀ مسلمه مهاجرت به سوی مدینه میکرد، او را تهمت میزدند که مدینه میرود برای فسق و فجور. به هرحال باید گفت آیه عام است.
﴿ٱلۡخَبِيثَٰتُ لِلۡخَبِيثِينَ وَٱلۡخَبِيثُونَ لِلۡخَبِيثَٰتِۖ وَٱلطَّيِّبَٰتُ لِلطَّيِّبِينَ وَٱلطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَٰتِۚ أُوْلَٰٓئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَۖ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ ٢٦﴾[النور:۲۶]
ترجمه: چیزهای ناپاک مخصوص ناپاکان است و ناپاکان مخصوصند به آنچه ناپاک است و آنچه پاکیزهها است مخصوص پاکان و پاکان مخصوصند به چیزهای پاکیزه، آنان مبرا و منزهند از آنچه در حقشان میگویند، برای ایشان آمرزش و روزی گواراست(۲۶)
نکات: ﴿ٱلۡخَبِيثَٰتُ﴾به کلمات زشت از قبیل قذف، لعن و ذم اطلاق میشود و به زنان زناکار نیز اطلاق میشود، در این آیه مقصود قذف و کلمات زشت است بقرینۀ ﴿مِمَّا يَقُولُونَ﴾، و همچنین ﴿وَٱلطَّيِّبَٰتُ﴾به کلمات خوب و پاکیزه گفته میشود و به زنان پاکیزه نیز اطلاق میشود، به هرحال اگر مقصود را عام بگیریم بهتر است و این اشاره به این است که رسول خداصو صفوان و زنان رسولخداصهمه پاکیزگانند، و سخنان زشت را نباید در حق ایشان گفت. و کلمات زشت مخصوص منافقین و قاذفین است. تا اینجا آیات راجع به عایشه و قصۀ او تمام میشود و در این آیۀ آخر خدا وعدۀ مغفرت و رزق کریم که بهشت است به عایشه و صفوان و مدافعین ایشان داده است. بنابراین نمیتوان نسبت به آنان بدگوئی و لعن نمود، حال اگر خطایی از عایشه در قصۀ جنگ جمل سرزده باشد جزا و یا عفو او با خداست و مردم زمان ما حق ندارند به لعن و شتم اقدام کنند.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُيُوتًا غَيۡرَ بُيُوتِكُمۡ حَتَّىٰ تَسۡتَأۡنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَهۡلِهَاۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ ٢٧ فَإِن لَّمۡ تَجِدُواْ فِيهَآ أَحَدٗا فَلَا تَدۡخُلُوهَا حَتَّىٰ يُؤۡذَنَ لَكُمۡۖ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ٱرۡجِعُواْ فَٱرۡجِعُواْۖ هُوَ أَزۡكَىٰ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِيمٞ ٢٨ لَّيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَدۡخُلُواْ بُيُوتًا غَيۡرَ مَسۡكُونَةٖ فِيهَا مَتَٰعٞ لَّكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا تَكۡتُمُونَ ٢٩﴾ [النور:۲۷-۲۹]
ترجمه: آهای مؤمنین، وارد خانههایی غیراز خانههای خود نشوید تا اذن بگیرید و بر اهل آن سلام کنید، این برای شما خوبست باشد که متذکر شوید (۲۷) پس اگر کسی را در خانهها نیافتید داخل نشوید تا به شما اذن داده شود و اگر به شما گفته شد برگردید پس برگردید، آن برای شما پسندیدهتر است و خدا به آنچه انجام میدهید داناست(۲۸) بر شما باکی نیست که در خانههای غیر مسکونه که در آنها متاعی برای شماست داخل شوید و خدا میداند آنچه اظهار کنید و آنچه پنهان نمائید(۲۹).
نکات: ﴿حَتَّىٰ تَسۡتَأۡنِسُواْ﴾: «الاستئناس: طلب الأنس، والـمعنى: حتى تستعلموا: أهلُ الإنسِ موجودون في البيت أم لا»، یعنی مطلع شوید که کسی در خانه هست و اذن میدهد یا خیر؟ و پس از استیذان سلام کردن است و شکی نیست که استیذان قبل از سلام کردن است و هر دو لازم و وظیفۀ شرعی و عقلی است، چنانکه در آیه ذکر شده. و عدد اذن سه مرتبه است، اگر پس از سه مرتبه جواب نیامد باید برگردد، زیرا هم روایتی به این مضمون وارد شده و هم از محاسن اخلاق است و اطلاق آیه شامل است دخول برخانۀ محارم را نیز.
﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَيَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ ذَٰلِكَ أَزۡكَىٰ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا يَصۡنَعُونَ ٣٠ وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ يَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ وَيَحۡفَظۡنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبۡدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَاۖ وَلۡيَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَّۖ وَلَا يُبۡدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوۡ ءَابَآئِهِنَّ أَوۡ ءَابَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوۡ أَبۡنَآئِهِنَّ أَوۡ أَبۡنَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوۡ إِخۡوَٰنِهِنَّ أَوۡ بَنِيٓ إِخۡوَٰنِهِنَّ أَوۡ بَنِيٓ أَخَوَٰتِهِنَّ أَوۡ نِسَآئِهِنَّ أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُنَّ أَوِ ٱلتَّٰبِعِينَ غَيۡرِ أُوْلِي ٱلۡإِرۡبَةِ مِنَ ٱلرِّجَالِ أَوِ ٱلطِّفۡلِ ٱلَّذِينَ لَمۡ يَظۡهَرُواْ عَلَىٰ عَوۡرَٰتِ ٱلنِّسَآءِۖ وَلَا يَضۡرِبۡنَ بِأَرۡجُلِهِنَّ لِيُعۡلَمَ مَا يُخۡفِينَ مِن زِينَتِهِنَّۚ وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٣١﴾
[النور:۳۰-۳۱]
ترجمه: بگو به مؤمنین چشمان خود (از نگاه حرام) بر هم نهند و فروج خود را نگه دارند، این پاکیزهتر است برای ایشان، زیرا خدا بیناست به آنچه انجام میدهند (۳۰) و بگو به مؤمنات بر هم نهند چشمان خود را و فروج خود را نگه دارند، و زینت خود را ظاهر نسازند مگر آنچه آشکار باشد و مقنعههای خود را بر گریبان خود زنند و زینت خود را ظاهر نسازند مگر برای شوهران خود و یا پدران خود یا پدر شوهران خود یا پسران خود، یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان خود یا مملوکشان یا پیروان غیرمحتاج به نکاح از مردان یا کودکی که بر عورت زنان اطلاعی نیافتهاند و پایکوبی نکنند تا آنچه از زینت خودشان پنهان میدارند دانسته شود و به سوی خدا برگردید و همه توبه کنید ای مؤمنین، باشد که تا رستگار شوید(۳۱).
نکات: رسول خداصفرموده: «لَكُمْ أَوَّلُ نَظْرَةٍ فَلَا تَتَّبِعُوهَا بالثَانِیَةِ فَتُهْلَكُوا» [۱۹۸]، یعنی: «اولین نظر برای شما رواست پس نظر دوم را در پی آن نیاورید که هلاک میشوید» و در آیه حکم چشمپوشی بر حکم فرج مقدم شده برای اهمّیت، زیرا آن مقدمۀ این است. و مقصود از ﴿وَلَا يُبۡدِينَ....﴾حرمت اظهار زینت است در حالی که به بدن باشد. و مقصود از جملۀ: ﴿إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَا﴾، صورت و کفین است که ستر اینها موجب عسر و حرج میشود. و مقصود از: ﴿مَا مَلَكَتۡ﴾، کنیزان است، اگر چه ماء موصوله شامل کنیز و غلام هر دو میشود. و جملۀ: ﴿ٱلَّذِينَ لَمۡ يَظۡهَرُواْ...﴾صفت است برای ﴿ٱلتَّٰبِعِينَ﴾که جمع است و شامل رجال و طفل هر دو میشود و اما اگر صفت بگیریم برای طفل از جهت عربیت صحیح نیست.
﴿وَأَنكِحُواْ ٱلۡأَيَٰمَىٰ مِنكُمۡ وَٱلصَّٰلِحِينَ مِنۡ عِبَادِكُمۡ وَإِمَآئِكُمۡۚ إِن يَكُونُواْ فُقَرَآءَ يُغۡنِهِمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ ٣٢﴾[النور:۳۲]
ترجمه: و به نکاح در آورید مردان بیزن و زنان بیشوهر خود و شایستگان از بندگان خود و کنیزان خود را (یعنی بردگان و اسرای جنگی را) اگر فقیر باشند خدا از فضل خود ایشان را بینیاز میکند و خدا گشایش دهندۀ داناست (۳۲).
نکات: خطاب: ﴿وَأَنكِحُوا...﴾خطاب به مسلمین و اولیاء عقد است که مسلمین باید برای ایجاد محیط و اجتماع سالم، به عقد نکاح زنان و مردان مجرد اقدام کنند و البته دولت اسلامی نیز چون نمایندۀ مسلمین و جامعۀ اسلامی است واجب است به چنین امر مهم همت گمارده و وسائل ازدواج جوانان مجرد را فراهم کند، متأسفانه مسلمین و دولتهای اسلامی از دستورات قرآنی بیاطلاع و غافلند. و أیامی جمع أیم به هر مرد بیزن و زن بیمرد گفته میشود، چه بکر باشد و چه نباشد. و مقصود از جملۀ ﴿إِن يَكُونُواْ فُقَرَآءَ﴾این است که مرد و زن از فقر و نداشتن نفقه نترسند زیرا خدا وسعت داده به آنکه زن گرفته و از فقر نترسیده است. و رسول خداصفرموده: «مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ الزَّوْجَةُ الصَّالِحَة» [۱۹۹]. یعنی: «زن شایسته داشتن از سعادت و خوشبختی مرد است.» و باز فرموده: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَلْقَى اللَّهَ طَاهِراً مُطَهَّراً فَلْيَتَعَفَّفْ بِزَوْجَةٍ» [۲۰۰]. یعنی: «هر کس دوست دارد خدا را پاک و پاکیزه ملاقات کند باید با داشتن همسر عفت ورزد.» و باز فرموده: «مَنْ أَحَبَّ فِطْرَتِي فَلْيَسْتَسِنَّ بِسُنَّتِي، وَمِنْ سُنَّتِي النِّكاحَ» [۲۰۱]. یعنی: «هر کس خوی مرا دوست دارد باید به سنت من عمل کند و از سنت من است ازدواج.» و نیز رسول خداصفرموده: «يَا مَعْشَرَ الشَّبَابِ، مَنِ اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ الْبَاءَةَ فَلْيَتَزَوَّجْ، فَإِنَّهُ أَغضّ لِلْبَصَرِ، وَأحْصن للفَرْجِ» [۲۰۲]، یعنی: «هرکس از شما توانایی ازدواج دارد باید تزویج کند زیرا تزویج دیده و فرج را از بیعفتی بهتر حفظ میکند.» و باز از رسول خداصنقل شده که فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّ جِبْرَائِيلَ أَتَانِي عَنِ اللَّطِيفِ الْخَبِيرِ فَقَالَ: إِنَّ الْأَبْكَارَ بِمَنْزِلَةِ الثَّمَرِ عَلَى الشَّجَرِ إِذَا أَدْرَكَ ثَمَرُهُ فَلَمْ يُجْتَنَى أَفْسَدَتْهُ الشَّمْسُ وَنَثَرَتْهُ الرِّيَاحُ؛ وَكَذَلِكَ الْأَبْكَارُ إِذَا أَدْرَكْنَ مَا يُدْرِكُ النِّسَاءَ فَلَيْسَ لَهُنَّ دَوَاءٌ إِلَّا الْبُعُولَةُ، وَإِلَّا لَمْ يُؤْمَنْ عَلَيْهِنَّ الْفَسَادُ لِأَنَّهُنَّ بَشَرٌ...» [۲۰۳]. یعنی: «ای مردم جبرئیل از طرف خدای لطیف آگاه مرا خبر داد و گفت: دختران بکر به منزلۀ میوۀ درختند که هرگاه برسد و چیده نشود آفتاب آن را فاسد گرداند و بادها پراکندهاش کند و همچنین دختران بکر چون به حد بلوغ زنان برسند دوایی ندارند جز شوهر و گرنه از فساد ایمن نباشند زیرا بشرند.»
﴿وَلۡيَسۡتَعۡفِفِ ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغۡنِيَهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَٱلَّذِينَ يَبۡتَغُونَ ٱلۡكِتَٰبَ مِمَّا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ فَكَاتِبُوهُمۡ إِنۡ عَلِمۡتُمۡ فِيهِمۡ خَيۡرٗاۖ وَءَاتُوهُم مِّن مَّالِ ٱللَّهِ ٱلَّذِيٓ ءَاتَىٰكُمۡۚ وَلَا تُكۡرِهُواْ فَتَيَٰتِكُمۡ عَلَى ٱلۡبِغَآءِ إِنۡ أَرَدۡنَ تَحَصُّنٗا لِّتَبۡتَغُواْ عَرَضَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَمَن يُكۡرِههُّنَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ مِنۢ بَعۡدِ إِكۡرَٰهِهِنَّ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٣٣ وَلَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ ءَايَٰتٖ مُّبَيِّنَٰتٖ وَمَثَلٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِكُمۡ وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِينَ ٣٤﴾ [النور:۳۳-۳۴]
ترجمه: و باید عفت ورزند آنان که واجد نکاح نیستند و تمکن ندارند تا خدا ایشان را از فضل خود بینیاز کند، و آنان که مملوک شمایند (یعنی بردگان و آنان که در جنگ تحت اسارت آمدهاند) و طالب کتابت با شما میباشند اگر در ایشان خیری دانستهاید با ایشان مکاتبه کنید، و بدهید به ایشان از مالی که خدا به شما داده است. و کنیزان خود را (یعنی اسیران جنگی را) اگر عفت ورزیدند به زنا وادار نکنید برای اینکه متاع زندگی دنیا را بهدست آورید. و هرکس ایشان را وادار کند پس محققاً پس از وادارشدنشان، خدا (نسبت به ایشان) آمرزندۀ رحیم است(۳۳) و به تحقیق آیات روشن و مَثَلی از آنان که پیش از شما رفتند و پندی برای پرهیزکاران به سوی شما نازل نمودیم(۳۴).
نکات: خطاب: ﴿وَلۡيَسۡتَعۡفِفِ﴾، خطاب به زنان و مردان عزب میباشد که قبل از نکاح و ازدواج با همسرِ موردِ پسندِ خود، خود را حفظ کنند و شهوت خود را نگه دارند، و این آیه منافات با آیۀ قبل که فرمود ﴿وَأَنكِحُوا.....﴾ندارد زیرا آن خطاب به جامعۀ اسلامی و اولیاء عقد است نه به زوجین. و این آیه خطاب به مردان و زنان مجرد است که صبر کنند تا گشایش در امرِ ازدواج با همسر با ایمان برای ایشان فراهم آید. و مقصود از جملۀ: ﴿إِنۡ عَلِمۡتُمۡ فِيهِمۡ خَيۡرٗا﴾، این است که اگر صلاح و رشدی در ایشان دیدید که میتوانند خودشان کسبی کنند و مال الکتابه را أداء کنند. و مقصود از جملۀ: ﴿وَءَاتُوهُم مِّن مَّالِ ٱللَّهِ.....﴾این است که از اقساط مال الکتابه کم کنید و از مال خود به ایشان سرمایه بدهید و از مالی که از ایشان گرفتهاید مقداری به خودشان برگردانید و یا از صدقات به ایشان بپردازید و جملۀ: ﴿وَلَا تُكۡرِهُواْ....﴾دلالت دارد که اگر کنیزان یعنی اسیران جنگی شما عفت ورزیدند شما آنان را به زنا وامدارید، پس اشکال شده که مفهوم آن این میشود که اگر عفت نورزیدند ایشان را به زنا وادارید به اکراه! جواب این اشکال این است که خدا میفرماید: اگر عفیفه هستند شما به اکراه ایشان را به زنا وامدارید و اگر عفت نورزیدند و خود مایل به زنا بودند دیگر اکراه موضوع ندارد یعنی سالبه به انتفاء موضوع است. پس مفهوم مخالف ندارد.
﴿ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ مَثَلُ نُورِهِۦ كَمِشۡكَوٰةٖ فِيهَا مِصۡبَاحٌۖ ٱلۡمِصۡبَاحُ فِي زُجَاجَةٍۖ ٱلزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوۡكَبٞ دُرِّيّٞ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٖ مُّبَٰرَكَةٖ زَيۡتُونَةٖ لَّا شَرۡقِيَّةٖ وَلَا غَرۡبِيَّةٖ يَكَادُ زَيۡتُهَا يُضِيٓءُ وَلَوۡ لَمۡ تَمۡسَسۡهُ نَارٞۚ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٖۚ يَهۡدِي ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَيَضۡرِبُ ٱللَّهُ ٱلۡأَمۡثَٰلَ لِلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ ٣٥﴾[النور:۳۵]
ترجمه: خدا نور آسمان و زمین است، مثل نور او چون چراغدانی است که در آن چراغی است و آن چراغ در میان شیشهای که آن شیشه چون ستارۀ درخشانی برافروخته شود از (روغن) درخت با برکت زیتونی که نه شرقی و نه غربی است. زیت او نزدیک باشد که روشنی بدهد و اگر چه آتشی به او نرسیده باشد، نوری است بر روی نور، خدا به سوی نور خود هرکه را بخواهد هدایت میکند و خدا برای مردم مَثَلها میزند وخدا به هر چیزی داناست(۳۵).
نکات: این آیه یکی از آیات پر سر و صدا شده که مفسرین در کلمات و جملات آن احتمالاتی داده و آن را از سادگی و روشنی به ابهام و معما بودن وارد نمودهاند. ولی ظاهر آیه این است که: خدا نمایانندۀ آسماها و زمین است مانند نور که مرئیّات را مینمایاند و راهنمایی میکند، پس خدا هادی است و نورِ هدایت او مانند چراغدانی است که در او چراغی پر نور باشد و اینکه کلمۀ ﴿نُورِهِۦ﴾آورده و نور را اضافه به خود نموده، برای اینکه قاری بداند او نور نیست، زیرا مضاف غیر از مضاف الیه است [۲۰۴]و أمّا وجه تشبیه هدایت خود را به چراغدانی که در آن چراغ پر نور چنین و چنانی باشد آنست که:
اولاً: چراغی که چراغدان دارد از بادها و حوادث محفوظ است و از بین نمیرود و همینطور هدایت إلهی.
و ثانیاً: همانطوری که آن چراغ جای معینی دارد که تابش نور از همانجاست هدایت الهی نیز جای معینی دارد که کتاب خدا باشد و یا پیغمبر او و نمیتوان هدایت را از جای دیگر یعنی از کتاب دیگر و یا علمای دیگر دریافت نمود.
و ثالثاً: همانطوری که اگر چراغی را در میان بلور و شیشۀ صاف درخشانی بگذارند به واسطۀ تلألؤ چراغ بر شیشه و تلألؤ صفحات شیشه بر یکدیگر موجب ازدیاد نور میشود، پس وضع چراغ در شیشه موجب ازدیاد تلألؤ است، هدایت الهی نیز به تناسب اوضاع و کیفیّات تأثیر بیشتری دارد، مثلاً اگر هدایت الهی در میان کتاب فصیحی و الفاظ زیبایی و یا به زبان پیغمبر خوش گفتار خوش اخلاقی انجام شود البته تأثیر زیادتری دارد.
و رابعاً: چنانکه اگر روغن چراغ صافتر و شفافتر باشد روشنی او زیادتر میشود، مثلا روغن زیتون از سایر روغنها برای چراغ مفیدتر است زیرا صافتر و شفافتر است، هدایت الهی نیز اگر از معدن وحی و مطالب آن از یقینیات و خالی از اوهام و شکوک باشد مفیدتر است.
و خامساً: اگر روغن زیتون را از درخت زیتونی که مستقیم بالا رفته باشد و به طرف شرق و غرب کج نشده باشد به طوری که از تابش آفتاب در هر صبح و عصر بهتر بهره برده و تأثیر بیشتری از تابش آفتاب برده باشد، آن روغن مفیدتر است همان طور اگر هدایت الهی به توسط شخص لائقی که از نسل موحدین و از سلالۀ ابراهیم باشد که کجیهای محیط به او اثر نکرده باشد دارای نجابت، عفت، امانت، صدق و صفا باشد مانند محمدصبهتر اثر دارد و فایدۀ بیشتری دارد.
سادساً: همانطوری که درخت اگر خم شد به طرف شرق و غرب و مستقیم نبود تأثیر صحیحی از آفتاب در او پیدا نمیشود، همان طور شخصی که افکارش متوجه مادیات بود و به طرف دنیا و پستی آن خم و متمایل شد کمتر از هدایت الهی در او متجلی میشود، ولی کسی که نظر او بلند و به افکار چپ و راست و کج و معوج تمایل نداشت بیشتر هدایت إلهی در او متجلی خواهد شد، همانطور از شجرۀ بنی هاشم و سلالۀ ابراهیم آنان که مردمان ساده و بیغل و غش و خالی از صفات رذیله بودند اگر هدایت الهی به واسطۀ شخصی از این شجره تابش کند مؤثرتر است.
سابعاً: اگر چراغ و فتیلۀ آن صاف باشد و هنوز کبریت به او نرسیده مانند گاز روشن گردد، بهتر از چراغی است که کثیف شده و برای روشن شدن معطل میکند، هدایت الهی نیز اگر در وجود کسی ودیعه باشد که به مؤمنین و هدایت ایشان حریص باشد و بدون معطلی و گرفتن اجر به هدایت پردازد و بدون معطلی و میل مردم تلألؤ و خود به خود به روشن کردن افکار پردازد، بهتر و مفیدتر است و لذا خدا در تشبیه و تمجید چراغ هدایت خود فرموده: ﴿يَكَادُ زَيۡتُهَا يُضِيٓءُ وَلَوۡ لَمۡ تَمۡسَسۡهُ نَارٞ﴾.
ثامناً: نور چراغ اگر محفوف به شیشۀ صاف و بلور صاف باشد نور او اضافه میشود و ﴿نُّورٌ عَلَىٰ نُورٖ﴾میگردد، همین طور اگر هدایت إلهی به قلب صاف و دل پاکی اضافه و اضائه گردد، نور و تلألؤ آن اثر بیشتری دارد.
پس خدای تعالی هدایت خود را از هشت جهت فوق تشبیه کرده به چراغی که دارای هشت جهت مزبور و اوصاف مذکوره باشد. اما هدایت الهی مانند آن چراغ برای کسی مفید است که بخواهد از هدایت و نور آن، هدایت شود که خدا او را هدایت میکند. و امّا کسی که اعراض دارد و مایل به فهم حقایق وحی نیست، مانند کسی که از چراغ پر نور اعراض کند و به طرف ظلمات میل کند، او قابل هدایت نیست و خدا او را هدایت نمیکند و لذا در آخر آیه فرموده: ﴿يَهۡدِي ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن يَشَآءُ﴾.
﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ ٱللَّهُ أَن تُرۡفَعَ وَيُذۡكَرَ فِيهَا ٱسۡمُهُۥ يُسَبِّحُ لَهُۥ فِيهَا بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ ٣٦ رِجَالٞ لَّا تُلۡهِيهِمۡ تِجَٰرَةٞ وَلَا بَيۡعٌ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَإِقَامِ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءِ ٱلزَّكَوٰةِ يَخَافُونَ يَوۡمٗا تَتَقَلَّبُ فِيهِ ٱلۡقُلُوبُ وَٱلۡأَبۡصَٰرُ ٣٧ لِيَجۡزِيَهُمُ ٱللَّهُ أَحۡسَنَ مَا عَمِلُواْ وَيَزِيدَهُم مِّن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابٖ ٣٨﴾[النور:۳۶-۳۸]
ترجمه: در خانههایی که خدا اذن داده رفعت یابند و نام او در آنها یاد گردد، در آنها برای او صبح و شام تسبیح میکنند(۳۶) مردانی که تجارت و داد و ستد، ایشان را از ذکر خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات غافل نمیکند و از روزی که دلها و دیدهها در آن منقلب و زیر و رو میشود میترسند(۳۷) برای اینکه خدا به نیکوتر از آنچه کردهاند جزایشان دهد و بر ایشان از فضل خود زیاد کند و خدا هرکه را بخواهد بدون حساب روزی میدهد (۳۸).
نکات: متعلق است جملۀ: ﴿فِي بُيُوتٍ....﴾به جملۀ: ﴿يُسَبِّحُ﴾که بعداً ذکر شده و یا به جملۀ یوقد و یا به یکون که مقدر است. و جملۀ: ﴿لَّا تُلۡهِيهِمۡ...﴾دلالت دارد که تجارت و سایر امور دنیا نباید انسان را از یاد خدا و اقامۀ نماز و دادن زکات غافل کند، از این آیه به طور صراحت و روشن استفاده میگردد که در تجارت و بیع زکات واجب است و تاجر و بایع باید زکات بدهند. و کسی که در تجارت زکات را واجب نمیداند، جواب این آیه را چه میدهد؟ در کجای قرآن زکات برای شتر صریحاً ذکر شده که در آن واجب میدانند ولی برای تجارت و بیع که چنین آیۀ صریحی دارد، واجب نمیدانند؟! بعضی خیال میکنند که ائمّۀ اهل بیت زکات را در همه چیز واجب نمیدانستند، ایشان نمیدانند که ائمۀ اهل بیت بر خلاف قرآن و سنت نمیگفتند و زکات را منحصر به ۹ چیز نمیدانستند بلکه در همه چیز قائل به زکات بودهاند، چنانکه روایات کثیرهای از ائمۀ اهل بیت÷وارد شده که در هر چیزی زکات است، هرکس بخواهد باید به کتب تهذیب و وسائل و مانند آن مراجعه نماید. مثلاً از محمد بن مسلم روایت شده که گفت: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ÷عَنِ الذَّهَبِ كَمْ فِيهِ مِنَ الزَّكَاةِ؟ فَقَالَ: إِذَا بَلَغَ قِيمَتُهُ مِائَتَيْ دِرْهَمٍ فَعَلَيْهِ الزَّكَاة» [۲۰۵]. یعنی: «از امام صادق سؤال کردم از طلا که زکات در آن چقدر است؟ حضرت فرمود: همین که قیمت آن به دویست درهم رسید زکات آن واجب است.» که ملاک زکات در طلا را قیمت آن میفرماید و بحثی هم از مسکوک و یا منقوش طلا نیست. و در تهذیب آمده: «عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ÷فِي الذُّرَةِ شَيْءٌ قَالَ الذُّرَةُ وَالْعَدَسُ وَالسُّلْتُ وَالْـحُبُوبُ فِيهَا مِثْلُ مَا فِي الْحِنْطَةِ وَالشَّعِيرِ وَكُلُّ مَا كِيلَ بِالصَّاعِ فَبَلَغَ الْأَوْسَاقَ الَّتِي تَجِبُ فِيهَا الزَّكَاةُ فَعَلَيْهِ فِيهِ الزَّكَاةُ» [۲۰۶]. یعنی: «زراره روایت میکند که به حضرت صادق÷عرض کردم: آیا در ذرت زکات است؟ حضرت فرمود: در ذرت و عدس و جو گندم نما و در تمام دانه ها زکات واجب است همانند آنچه در گندم و جو واجب است و هر چه به کیل و پیمانه در آید و به چند وسق که نصاب زکات است برسد، زکاتش واجب است.» و علی÷میفرماید: «مَنْ كَانَ لَهُ مَالٌ وَعَلَيْهِ مَالٌ فَلْيَحْسُبْ مَا لَهُ وَمَا عَلَيْهِ فَإِنْ كَانَ مَالُهُ فَضَلَ عَلَى مِائَتَيْ دِرْهَمٍ فَلْيُعْطِ خَمْسَةَ دَرَاهِمَ وَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ فَضْلٌ عَلَى مِائَتَيْ دِرْهَمٍ فَلَيْسَ عَلَيْهِ شَيْء» [۲۰۷]. یعنی: «کسی که مبلغی را دارد و مبلغی را هم بدهکار است، پس اگر پس از برداشت بدهی از آن مبلغی که دارد باقیمانده زیادتر از دویست درهم باشد باید پنج درهم آن را زکات دهد و اگر زاید بر دویست درهم نیست چیزی بر عهدۀ او نیست.» و در «كَافِي وَمَنْ لَا یَحضُرُهُ الْفقِيه»از حضرت صادق÷روایت شده که فرمود: «إِنَّمَا جَعَلَ اللهُ ﻷالزَّكَاةَ فِي كُلِّ أَلْفٍ خَمْسَةً وَعِشْرِينَ دِرْهَماً لِأَنَّهُ ﻷخَلَقَ الْـخَلْقَ فَعَلِمَ غَنِيَّهُمْ وَفَقِيرَهُمْ وَقَوِيَّهُمْ وَضَعِيفَهُمْ فَجَعَلَ مِنْ كُلِّ أَلْفٍ خَمْسَةً وَعِشْرِينَ مِسْكِيناً وَلَوْ لَا ذَلِكَ لَزَادَهُمُ اللهُ لِأَنَّهُ خَالِقُهُمْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِهِمْ» [۲۰۸]. یعنی: «همانا خداوند در هر هزار درهمی مبلغ بیست و پنج درهم زکات قرار داد زیرا خدای ﻷمردم را آفرید و میدانست که چقدر آنان غنی و چقدر آنان فقیر و چقدر آنان قوی و چقدر آنان ضعیف میباشند، پس در هر هزار نفر بیست و پنج نفر مسکین قرار داد که اگر چنین نبود خداوند در مال أغنیاء برای فقراء زیادتر قرار میداد زیرا او خالق ایشان و به حالشان داناتر است.»
﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَعۡمَٰلُهُمۡ كَسَرَابِۢ بِقِيعَةٖ يَحۡسَبُهُ ٱلظَّمَۡٔانُ مَآءً حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَهُۥ لَمۡ يَجِدۡهُ شَيۡٔٗا وَوَجَدَ ٱللَّهَ عِندَهُۥ فَوَفَّىٰهُ حِسَابَهُۥۗ وَٱللَّهُ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ ٣٩ أَوۡ كَظُلُمَٰتٖ فِي بَحۡرٖ لُّجِّيّٖ يَغۡشَىٰهُ مَوۡجٞ مِّن فَوۡقِهِۦ مَوۡجٞ مِّن فَوۡقِهِۦ سَحَابٞۚ ظُلُمَٰتُۢ بَعۡضُهَا فَوۡقَ بَعۡضٍ إِذَآ أَخۡرَجَ يَدَهُۥ لَمۡ يَكَدۡ يَرَىٰهَاۗ وَمَن لَّمۡ يَجۡعَلِ ٱللَّهُ لَهُۥ نُورٗا فَمَا لَهُۥ مِن نُّورٍ ٤٠﴾
[النور:۳۹-۴۰]
ترجمه: و آنان که کافرند اعمال ایشان چون سرابی است در زمین همواری که تشنه آن را آب میپندارند تا آنکه آنجا آید و چیزی نیابد و خدا را نزد آن بیابد که به تمام حسابش برسد و خدا سریع الحساب است(۳۹) یا مانند تاریکیهایی است در دریایی عمیق که آن را موجی فروپوشانده که روی آن موجی دیگر است که بالای آن ابری است، تاریکیهایی است بر روی یکدیگر که هرگاه دست خود را در آورد نزدیک نیست که آن را ببیند و کسی که خدا برایش نوری قرار نداده پس برای او نوری نیست(۴۰).
نکات: خدا اعمال و عقاید کفار را تشبیه کرده: اعمال را به سراب. اما تشبیه اعمال چنانکه آدم تشنه از دور زمین ریگزار را میبیند و خیال میکند آب است و با شوق و شغفی به طرف ریگزاری که آن را چون آب دیده به نام سراب میرود و چون خسته و نزدیک شد میبیند سعی او بیفایده بوده و جز زحمتی برای او نتیجه نداده، کفار و اهل خرافات نیز کارهایی میکنند که به خیال خود نتیجۀ بسیار دارد اما چون پرده بالا رود و حقیقت را دریابند میبینند اعمال ایشان جز رنج و تعب نتیجه نداشته است. و اما خود و عقائدشان را که فقط خیالات و موهومات بوده تشبیه کرده به آنکه میان دریای عمیقی تاریک که از جهاتی تاریک شده مبتلا است و حتی دست خود را نمیبیند.
﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُۥ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلطَّيۡرُ صَٰٓفَّٰتٖۖ كُلّٞ قَدۡ عَلِمَ صَلَاتَهُۥ وَتَسۡبِيحَهُۥۗ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِمَا يَفۡعَلُونَ ٤١ وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلۡمَصِيرُ ٤٢ أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ يُزۡجِي سَحَابٗا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيۡنَهُۥ ثُمَّ يَجۡعَلُهُۥ رُكَامٗا فَتَرَى ٱلۡوَدۡقَ يَخۡرُجُ مِنۡ خِلَٰلِهِۦ وَيُنَزِّلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن جِبَالٖ فِيهَا مِنۢ بَرَدٖ فَيُصِيبُ بِهِۦ مَن يَشَآءُ وَيَصۡرِفُهُۥ عَن مَّن يَشَآءُۖ يَكَادُ سَنَا بَرۡقِهِۦ يَذۡهَبُ بِٱلۡأَبۡصَٰرِ ٤٣﴾[النور:۴۱-۴۳]
ترجمه: آیا ندیدی که برای خدا تسبیح میکند آنکه در آسمانها و زمین است و مرغان پرگشوده، هر یک دعا و تسبیح خود را دانسته و خدا به آنچه بجا میآورند دانا است(۴۱) و مخصوص خداست ملک آسمانها، زمین و به سوی خدا میباشد بازگشت(۴۲) آیا ندیدی که خدا ابری را میراند سپس بین آن را به هم میآورد، سپس آن را متراکم قرار میدهد پس میبینی باران از خلال آن بیرون آید و از بالا کوههایی از تگرگ نازل میکند و آن را به هرکس بخواهد میرساند و از هرکس بخواهد منصرف میکند، روشنی برق آن نزدیک است دیدهها را برباید (۴۳).
نکات: بعد از آنکه اعمال و خرافات کافران را برای بندگان بیان کرد، در این آیات آثار قدرت خود را بیان میکند. و جملۀ: ﴿كُلّٞ قَدۡ عَلِمَ...﴾دلالت دارد که مرغان و پرندگان هوا که بیش از هشتاد و شش هزار نوع هستند اذکار و تسبیحاتی دارند که خود میفهمند. انسان باید برای ازدیاد خداشناسی در شگفتیهای پرندگان نیز نگاه کند مثلا: شتر مرغ آفریقائی وزنش ۱۳۵ کیلوگرم و طول قدش ۴۰/۲ میباشد و طول پر بعضی از مرغهای ژاپنی ۳۰/۷ متر میباشد، بعضی از کلاغها بیش از صد سال عمر میکنند، البته باید به کیفیت خلقت، تغذیه، تولید نسل، تکثیرشان فکر و تدبر کرد، ما پرندگانی را دیدهایم که ضرر و نفع خود را تشخیص میدهند و کارهای محیر العقول میکنند. و مرغان سحر ذکر و مناجات دارند. آیا نمیبینی چگونه یکدیگر را صید میکنند و به هوای معتدل میروند. مثلاً: حباری که مرغی است به قدر خروس با مار میجنگد و چون از نیش مار مسموم میشود میرود از برگ گیاهی که به نام جرجیر است میخورد و سم مار را بر طرف میکند و.....
و بدان که باران و برف نامهای زیادی به اعتبار انواع و اقسام آنها دارد: بَرَد گفته میشود به تگرگ، دیمه به باران آهستۀ مدام گویند که در هوای ساکن بیاید، وابل به باران شدید تند گویند، مطر گفته میشود به مطلق باران، ثلج گفته میشود به برف و بارانی که نیمه یخ شده باشد و طل به باران ریزی گفته میشود که مانند شبنم باشد و اگر در هوای سرد شبنم یخ کند آن را صقیع گویند و اگر پر فایده و بیضرر باشد آنرا غیث گویند.
﴿يُقَلِّبُ ٱللَّهُ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَعِبۡرَةٗ لِّأُوْلِي ٱلۡأَبۡصَٰرِ ٤٤ وَٱللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَآبَّةٖ مِّن مَّآءٖۖ فَمِنۡهُم مَّن يَمۡشِي عَلَىٰ بَطۡنِهِۦ وَمِنۡهُم مَّن يَمۡشِي عَلَىٰ رِجۡلَيۡنِ وَمِنۡهُم مَّن يَمۡشِي عَلَىٰٓ أَرۡبَعٖۚ يَخۡلُقُ ٱللَّهُ مَا يَشَآءُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٤٥ لَّقَدۡ أَنزَلۡنَآ ءَايَٰتٖ مُّبَيِّنَٰتٖۚ وَٱللَّهُ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٤٦﴾[النور:۴۴-۴۶]
ترجمه: خداوند شب و روز را برمیگرداند (و تغیرمیدهد) به درستی که در این البته عبرتی است برای صاحبان بصیرت(۴۴) و خدا هر جنبندهای را از آبی آفرید، پس بعضی از آنان بر شکم راه میروند و بعضی از ایشان بر دو پا راه میروند و برخی از ایشان بر چهار پا راه میروند، خدا آنچه بخواهد خلق میکند زیرا خدا بر هرکاری تواناست(۴۵) به تحقیق که پیوسته آیات بیانکننده را نازل نمودیم و خدا هرکه را بخواهد به سوی راه راست هدایت میکند(۴۶)
نکات: کلمۀ ﴿مِّن مَّآءٖ﴾را ممکن است متعلّق به ﴿خَلَقَ﴾گرفت چنانکه ترجمه شد و ممکن است متعلق به ﴿دَآبَّة﴾گرفت، پس معنی چنین میشود؛ جنبندهای که از آبست خدا آن را آفریده، در این صورت جنبندۀ دیگری هم هست که از آب به وجود نیامده باشد مانند: جن، ملک، حضرت آدم و حضرت عیسی و در این جملات کلمۀ ﴿مَّن﴾و ضمیر ﴿هُم﴾که برای عقلاء وضع شده در غیر عقلاء استعمال شده است برای تغلیب شریف بر خسیس. در این آیات خدا برخی از قدرت نمائی خود را بیان کرده و تفکّر در بعضی از قدرت خود و میلیاردها موجود را لازم دانسته. در هرموجودی قدرتنمایی خدا مشهود است؛ به کیفیت خلقت بالن آبی توجه کن که نوعی ازآن دارای ۳۳ متر طول و ۱۳۳ تن وزن میباشد و یا کیفیت خلقت و زندگانی خفاش که پستاندار و دارای ۲۱۰۰ نوع است، و همچنین نظرکردن به انواع حیوانات صحرایی، پلنگ ساعتی ۱۴۵ کیلومتر سیر میکند و همچنین تفکر در میلیونها حیوان که خدا چگونه قدرت نمایی کرده، زرافه بیش از ۵ متر طول گردن دارد زیرا در میان جنگلهایی است که درختهای آن سر به آسمان کشیده و باید این حیوان بتواند از برگ و میوههای آن درختها تغذیه کند. و همچنین توجه و نظر در سایر موجودات، ولی به اندازهای که از توجه و عمل به کتاب خدا و بندگی او غافل نماند. و ما در کتاب «عقل و دین» جلد اول به بعضی از عجایب خلقت اشاره نمودهایم مراجعه شود. و کلمۀ ﴿مُّبَيِّنَٰتٖ﴾دلالت دارد که آیات قرآن خود بیان کننده است و احتیاج به مبیّن دیگری از جنس کلام ندارد.
﴿وَيَقُولُونَ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلرَّسُولِ وَأَطَعۡنَا ثُمَّ يَتَوَلَّىٰ فَرِيقٞ مِّنۡهُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَۚ وَمَآ أُوْلَٰٓئِكَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٤٧ وَإِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُم مُّعۡرِضُونَ ٤٨ وَإِن يَكُن لَّهُمُ ٱلۡحَقُّ يَأۡتُوٓاْ إِلَيۡهِ مُذۡعِنِينَ ٤٩ أَفِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ٱرۡتَابُوٓاْ أَمۡ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ وَرَسُولُهُۥۚ بَلۡ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٥٠﴾[النور:۴۷-۵۰]
ترجمه: و میگویند به خدا و رسول ایمان آوردیم و اطاعت کردیم، سپس گروهی از ایشان بعد از آن رو میگردانند و آنان مؤمن نیستند(۴۷) و چون به سوی خدا و رسول او خوانده شوند تا میانشان حکم کند ناگاه گروهی از ایشان اعراض میکنند(۴۸) و اگر حق با ایشان و به نفع ایشان باشد به حال پذیرش به سوی او میآیند(۴۹) آیا در دلهایشان بیماری است و یا شک دارند یا میترسند از اینکه خدا و رسول او بر ایشان جور کند بلکه ایشان خود ستمگرند(۵۰).
نکات: چون کسی گفت ایمان به خدا و رسول دارم باید به حکم خدا و رسول گردن نهد، اما در زمان رسول خداصعدهای بودند مانند تمام زمانها که مدعی ایمان بودند، ولی تسلیم حکم خدا نبودند، مانند؛ «بشر» منافق که دربارۀ زمینی با یک نفر یهودی مرافعه داشتند، یهودی به او گفت برویم نزد محمد تا بین ما حکم کند، ولی او میگفت: برویم نزد کعب بن اشرف، زیرا محمد به ما ستم میکند! و مانند؛ مغیرة بن وائل که زمینی را با علی بن ابی طالب به مشاع داشتند و قسمت کردند و قسمتی از زمین که آب به آن نمیرسید مگر با زحمت، به علی÷افتاد، مغیره به حضرت علی گفت: زمینت را به من بفروش و حضرت به او فروخت و قبض و اقباض کردند و بعد پشیمان شد و خواست معامله را برگرداند. حضرت علی÷قبول نکرد و فرمود: برویم نزد رسول خداصو حکم او را هرچه باشد بپذیریم، مغیره گفت: من نزد محمد نمیآیم زیرا او مرا دشمن میدارد و میترسم بر من جور کند، پس بنا به قولی این آیه نازل شد [۲۰۹]. در آیه برای منافق چند علامت ذکر شده:
اول، طالب دنیا و هرجا به نفع دنیا باشد مایل است.
دوم، در قلب ایشان مرض نفاق است.
سوم، اهل شکند.
چهارم، به خدا و رسول ایمان ندارند.
پنجم، ستمگرند.
﴿إِنَّمَا كَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ أَن يَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٥١ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَخۡشَ ٱللَّهَ وَيَتَّقۡهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ ٥٢ ۞وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ لَئِنۡ أَمَرۡتَهُمۡ لَيَخۡرُجُنَّۖ قُل لَّا تُقۡسِمُواْۖ طَاعَةٞ مَّعۡرُوفَةٌۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ٥٣ قُلۡ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا عَلَيۡهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيۡكُم مَّا حُمِّلۡتُمۡۖ وَإِن تُطِيعُوهُ تَهۡتَدُواْۚ وَمَا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ ٥٤﴾[النور:۵۱-۵۴]
ترجمه: همانا گفتار مؤمنین وقتی که به سوی خدا و رسول او خوانده شوند برای حکم میانشان، این است که گویند شنیدیم و اطاعت کردیم و ایشان خود رستگارند(۵۱) و هر کس خدا و رسول او را اطاعت کند و از خدا بترسد و پرهیز کند پس آنان نجات یافتهاند(۵۲) و به خدا قسم میخورند با محکمترین قسم که اگر ایشان را أمر کنی البته خارج میشوند (از خانه و لانه و یا بسوی جهاد) بگو قسم نخورید، طاعتِ شناخته شده آورید. به درستی که خدا به آنچه میکنید آگاه است(۵۳) بگو خدا را اطاعت کنید و رسول او را اطاعت کنید پس اگر روگردانند همانا بر رسول است آنچه عهدهدار شده و بر شما است آنچه برعهده گرفتهاید. و اگر او را اطاعت کنید هدایت یابید و بر این رسول نیست جز رساندن آشکارا(۵۴).
نکات: کلمۀ: ﴿يَتَّقهِ﴾به کسر قاف و هاء قرائت شده و نیز به کسر قاف و سکون هاء و هم به سکون قاف و کسر هاء قرائت شده و در قرآنهای فعلی سکون قاف و کسر هاء مرقوم شده است. و کلّها صحیح و لکلٍّ وجه. جملۀ: ﴿لَّا تُقۡسِمُواْ﴾دلالت دارد بر ذم قسم خوردن به خدا، و قسم؛ شاهد گرفتن میباشد و وقتی به خدا قسم میخوریم یعنی؛ خدا شاهد است من این کار را انجام یا ترک خواهم کرد، و جز خدا نمیتوان کسی را شاهد گرفت زیرا خداست که در همه جا حاضر و بر تمام کائنات شاهد است، ولی فلان نبی و ولی همه جا حاضر نیستند! مثلاً؛ عیسی بن مریم فرموده: ﴿وَكُنتُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا مَّا دُمۡتُ فِيهِمۡۖ فَلَمَّا تَوَفَّيۡتَنِي كُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِيبَ عَلَيۡهِمۡ﴾. و لذا موافق آیات قرآن از حضرت باقر و صادق÷نقل شده که فرمودند: «إِنَّ لِلهِ ﻷأَن یُقْسِمَ بِمَا شَاءَ مِنْ خَلْقِهِ وَلَیسَ لِـخَلْقِهِ أَنْ یُقْسِمُوا إِلَّا بِهِ» [۲۱۰]. یعنی: «خدا حق دارد که به هر مخلوقی بخواهد قسم بخورد ولی برای خلق او روا نیست که قسم خورند جز به خود خدا.» وجملۀ: ﴿عَلَيۡهِ مَا حُمِّلَ....﴾دلالت دارد که بر عهدۀ رسولصفقط تبلیغ است و بر عهدۀ مردم است اطاعت. و رسول خداصجز تبلیغ وظیفۀ دیگری ندارد و کار دیگری به او واگذار نشده، پس آنچه غُلاة شیعه میگویند امام و رسول همه کارۀ جهانند، سخانشان ضد قرآن است. آنچه رسول خداصمتحمل شده و بر عهده دارد ابلاغ است قولا و عملا، و آنچه بر عهدۀ مردم است قبول قول خدا و سنت رسول است. به جزء چهارم از مقدمه یعنی فصل ۱۴ مراجعه شود.
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡٔٗاۚ وَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٥٥﴾[النور:۵۵]
ترجمه: خدا به آنان که ایمان آورده از شما و عملهای شایسته را انجام دادند وعده داده که حتما ایشان را در این زمین جانشین کند چنان که کسان پیش از ایشان را جانشین کرد و حتما به ایشان تمکّن میدهد که دینی را که برای ایشان پسندیده (اجراء سازند) و حتما برای ایشان خوف ایشان را تبدیل به امن میکند تا اینکه مرا بپرستند و هیچ چیزی را شریک من نسازند و هرکس بعد از این کافر شود پس آنان خود فاسقند(۵۵).
نکات: حقتعالی وعده داده به حاضرین زمان رسول خداص، به دلیل کلمۀ: ﴿مِنكُمۡ﴾که ایشان را در زمین جانشین کند یعنی جانشین مشرکین نه جانشین خدا زیرا خدا جا و جانشین ندارد، به دلیل اینکه فرموده: ﴿كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ﴾، که قبل از مؤمنین نیز عدّهای در قرنی بوده و در قسمتی از زمین زعامت میکردند و سپس میرفتند و خدا دیگران را جانشین ایشان قرار میداد و زعامت و سلطنت عدهای به دیگران منتقل میشد، پس همانطور که مردم پیش از ایشان در قسمتی از زمین خلافت نمودند نه همۀ زمین، خدا وعده داد که مؤمنین زمان رسول خداصنیز در قسمتی از زمین قدرت پیدا کنند، و این وعدۀ الهی بواسطۀ اینکه مؤمنین زمان رسول واقعاً ایمان داشتند و کارهای شایسته را طبق همین آیه انجام دادند، عملی گردید. و لذا همان مؤمنین که تمکن از اجرای مراسم دینی نداشتند و همواره از قدرت مشرکین خائف بودند، خوف ایشان طبق وعدۀ الهی تبدیل به امن شد و در اجرای مراسم دینی تمکن پیدا کردند و زمینهای مشرکین و کفار به دست ایشان و در تحت تسلط ایشان در آمد.
و باید دانست چنانکه در آیه ذکر شده در اسلام و سایر ادیان الهی، حکومت هدف نیست بلکه وسیله است و هدف ادیان چنان است که در آیه ذکر شده و میفرماید: ﴿يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡٔٗا﴾. بنابراین هدف انبیاء، ایجاد جامعهای خالی از شرک بوده که درآن فقط خدا بندگی شود، یعنی توحید خالص قرآنی. و وظیفۀ انبیاء تبلیغ رسالت، بشارت و انذار بوده است.
مطلب دیگر آنکه بعضی از متعصبین مذهبی ما گفتهاند: مقصود از ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ﴾، ائمۀ اثنی عشر میباشند!! و روایتی هم در این باره جعل کردهاند ولی این قول مخالف صریح آیه است زیرا ﴿مِنكُمۡ﴾مخاطبین و حاضرین زمان رسول هستند و ائمۀ اثنی عشر و یا حضرت مهدی مخاطب و حاضر نبودهاند و به اضافه به عقیدۀ خود شیعه، ائمۀ اثنی عشر تمکن از اجرای مراسم مذهبی خود نداشتند و همواره در خوف و تقیه بودهاند! و در نهج البلاغه خطبۀ ۱۴۶ آمده است که چون به هنگام جنگ مسلمین با ایران، عمر با حضرت علی مشورت کرد که آیا برای یاری لشکر اسلام به ایران برود، حضرت علی به همین آیه اشاره و تکیه نموده، فرمود: مرو که خدا وعدۀ خود را انجام میدهد و لشکر اسلام پیروز میشوند، و فرمود: «وَنَحْنُ عَلَى مَوْعُودٍ مِنَ اللهِ وَاللهُ مُنْجِزٌ وَعْدَهُ وَنَاصِرٌ جُنْدَهُ» [۲۱۱]، که لشکر اسلام به برکت اسلام بسیارند و تو قطب آسیای اسلامی و همین جا بمان؛ «فَكُنْ قُطْبًا واسْتَدِرِ الرَّحَى بِالْعَرَبِ وأَصْلِهِمْ دُونَكَ نَارَ الْـحَرْبِ...» [۲۱۲]تا آخر. اما مجلسی و شیخ طوسی بر ضد کلام خدا و بر ضد کلام علی میگویند: ما روایتی داریم که آیه مربوط به محمد و مسلمین صدر اسلام نیست بلکه راجع به مهدی معدوم در آن زمان است!!
﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ ٥٦ لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مُعۡجِزِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَمَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُۖ وَلَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ ٥٧ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِيَسۡتَٔۡذِنكُمُ ٱلَّذِينَ مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ وَٱلَّذِينَ لَمۡ يَبۡلُغُواْ ٱلۡحُلُمَ مِنكُمۡ ثَلَٰثَ مَرَّٰتٖۚ مِّن قَبۡلِ صَلَوٰةِ ٱلۡفَجۡرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ ٱلظَّهِيرَةِ وَمِنۢ بَعۡدِ صَلَوٰةِ ٱلۡعِشَآءِۚ ثَلَٰثُ عَوۡرَٰتٖ لَّكُمۡۚ لَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ وَلَا عَلَيۡهِمۡ جُنَاحُۢ بَعۡدَهُنَّۚ طَوَّٰفُونَ عَلَيۡكُم بَعۡضُكُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ ٥٨ وَإِذَا بَلَغَ ٱلۡأَطۡفَٰلُ مِنكُمُ ٱلۡحُلُمَ فَلۡيَسۡتَٔۡذِنُواْ كَمَا ٱسۡتَٔۡذَنَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ ٥٩﴾[النور:۵۶-۵۹]
ترجمه: و نماز را برپا دارید و زکات را ادا کنید و این رسول را اطاعت کنید تا شاید مورد رحمت شوید(۵۶) البته گمان مبر آنان که کافرند در زمین خدا را عاجز کنند (یعنی از حکومت الهی فرار کنند) و جایگاه ایشان آتش و بد جای بازگشتی است(۵۷) ای مؤمنین، آنان که تحت مالکیت شما هستند و همچنین کسانی از شما که به حد احتلام نرسیدهاند، باید در سه وقت ازشما (برای ورود) اجازه بگیرند: پیش از نماز صبح و هنگامی که از گرمای نیمروز جامههای خود را زمین میگذارید و پس از نماز عشاء، این سه وقت خلوت شما است، بعد از این اوقات بر شما و ایشان باکی نیست که بر گرد شما بگردند و برخی از شما گرد برخ دیگر بگردد، بدینگونه خدا برای شما آیات را بیان میکند و خدا دانای حکیم است(۵۸) و چون اطفال شما به احتلام رسیدند باید اجازه بگیرند (در ورود بر شما) چنانکه اذن میگرفتند آنان که پیش از ایشان بودند بدینگونه خدا آیات خود را برای شما بیان میکند و خدا دانای حکیم است(۵۹).
نکات: ﴿وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ﴾دلالت بر پرداخت زکات دارد مطلقاً در همۀ اموال. و مقدار آن نسبت به اختلاف اشیاء متفاوت است. و رسول خداصفرموده: «هَاتُوا رُبُعَ عُشْرِ أَمْوَالِكُمْ» [۲۱۳]، یعنی: «یک چهلم اموال خود را بابت زکات بدهید». و در خبر دیگر میفرماید: «مَلْعُونٌ كُلُّ مَالٍ لَا يُزَكَّى» [۲۱۴]، یعنی: «ملعون است هر مالی که زکاتش داده نشود». عورات به تقدیر؛ کشف عورات است چون سه وقت قبل از فجر، ظهر و پس از نماز عشاء، اوقاتی است که هرکس لباسهای خود را کم میکند و برای خواب و استراحت برهنه میشود، و لذا حقتعالی مقرر فرموده که غلامان و اطفال ممیز باید اذن ورود بگیرند. و مقصود از جملۀ: ﴿كَمَا ٱسۡتَٔۡذَنَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ﴾، مردانی هستند که قبل از ورود آیه اجازۀ ورود میگرفتند. و مراد از ﴿ٱلۡحُلُمَ﴾، احتلام است که سن بلوغ اطفال است که منی از او خارج میشود و یا در خواب چیزی ببیند که منی از او بیرون آید. بنابراین سن بلوغ در مردان احتلام و در زنان آن است که حیض شوند. پس هرگاه شخصی به سن نکاح و احتلام برسد بالغ است و ممکن است بلوغ او در سن پانزده سالگی یا بیشتر و یا کمتر باشد.
﴿وَٱلۡقَوَٰعِدُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ ٱلَّٰتِي لَا يَرۡجُونَ نِكَاحٗا فَلَيۡسَ عَلَيۡهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضَعۡنَ ثِيَابَهُنَّ غَيۡرَ مُتَبَرِّجَٰتِۢ بِزِينَةٖۖ وَأَن يَسۡتَعۡفِفۡنَ خَيۡرٞ لَّهُنَّۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٞ ٦٠﴾[النور:۶۰]
ترجمه: و بازنشستگان زنان، که دیگر امید نکاحی ندارند پس بر ایشان باکی نیست که جامههای خود را کنار بنهند در صورتی که به زینت آرایش نکنند و عفت جستن برای ایشان بهتر است و خدا شنوای داناست(۶۰).
نکات: مقصود از ﴿ٱلۡقَوَٰعِد﴾زنانی است که از جهت سال مورد رغبت در تزویج نیستند و بعضی گفتهاند از فرزند آوردن و حیض شدن بازنشست شدهاند، ولی جملۀ ﴿لَا يَرۡجُونَ نِكَاحٗا﴾قرینه است بر معنی اول.
﴿لَّيۡسَ عَلَى ٱلۡأَعۡمَىٰ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡأَعۡرَجِ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرِيضِ حَرَجٞ وَلَا عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ أَن تَأۡكُلُواْ مِنۢ بُيُوتِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ ءَابَآئِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ أُمَّهَٰتِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ إِخۡوَٰنِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ أَخَوَٰتِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ أَعۡمَٰمِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ عَمَّٰتِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ أَخۡوَٰلِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ خَٰلَٰتِكُمۡ أَوۡ مَا مَلَكۡتُم مَّفَاتِحَهُۥٓ أَوۡ صَدِيقِكُمۡۚ لَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَأۡكُلُواْ جَمِيعًا أَوۡ أَشۡتَاتٗاۚ فَإِذَا دَخَلۡتُم بُيُوتٗا فَسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ تَحِيَّةٗ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُبَٰرَكَةٗ طَيِّبَةٗۚ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ ٦١﴾[النور:۶۱]
ترجمه: بر کور و بر لنگ و بر بیمار باکی نیست و بر شما نیز گناه و باکی نیست که بخورید از خانههای خودتان یا خانههای پدرانتان یا خانههای مادرانتان یا خانههای برادرانتان یا خانههای خواهرانتان یا خانههای عموهایتان یا خانههای عمههایتان یا خانههای داییهایتان یا خانههای خالههایتان یا خانهای که کلیدهای آنرا دراختیار دارید یا (خانههای) دوستانتان، گناهی بر شما نیست که با هم یا جدا جدا بخورید، پس هنگامی که داخل خانهها میشوید برخودتان سلام کنید، زنده بادی است از نزد خدا که با برکت و پاکیزه است، بدینگونه خدا برای شما بیان میکند این آیات را تا باشد که شما تعقل کنید(۶۱).
نکات: کلمۀ: ﴿حَرَجٞ﴾در جملات اینآیه که نفی حرج شده از کور، لنگ و بیمار، مطلق است ولی بعضی نویسندگان نفی حرج را مخصوص به عدم حضور جهاد و یا مخصوص به عدم حضور جمعه و یا مخصوص به غذا خوردن نمودهاند و اینها برخلاف ظاهر قرآن است، بلکه در تمام مذکورات حرجی نیست.
و مقصود از ﴿بُيُوتِكُم﴾را بعضی بیوت فرزندان گرفتهاند، به دلیل؛ «أنت ومالک لأبیک» چون بیوت فرزندان بیوت خود انسان است، ولی ظاهر آیه این است که در خانۀ خودتان اگر غذایی حاضر شد دیگر احتمالات وسواسی ندهید که شاید این غذا مال کس دیگری بوده جا گذاشته و یا عیال من از جای دیگری و یا مال دیگری عوض نموده است. و مقصود از ﴿مَا مَلَكۡتُم مَّفَاتِحَهُۥٓ﴾، این است که مانند زمان رسول خداصمجاهدین که به جنگ میرفتند کلیدهای خانه و زندگی خود را به یک عده معذور و مانند ایشان میدانند که از خانههاشان استفاده و یا رسیدگی کنند. بنابراین چنین اشخاصی میتوانستند از چنین خانه استفاده کرده و در آن اگر طعامی بود بخورند. و ﴿صَدِيقِكُم﴾یعنی؛ «بیوت صدیقكم». و مقصود از ﴿أَن تَأۡكُلُواْ جَمِيعًا أَوۡ أَشۡتَاتٗا﴾، این است که مسلمان میتواند با مهمان و یا مریض و اعمی غذا بخورد، و میتواند تنها و منفردا تناول نماید. و مقصود از ﴿فَسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ﴾این است که بر خودتان سلام کنید مانند آنکه بگوئید «السلام علینا من ربنا»، زیرا سلام، سلامتی و زنده بادی است از طرف خدا، یعنی دعایی است که برای زنده ماندن و سلامتی نافع و با برکت است، و اگر کسی در خانه باشد باید به اهل خانه سلام کرد چنانکه درآیۀ ۲۷ همین سوره گذشت که فرمود ﴿...تُسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَهۡلِهَا...﴾، و اما اگر اهل کتابی غیر مسلمان بود مناسب است که بگوید: «السلام علی من اتبع الهدی».
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَإِذَا كَانُواْ مَعَهُۥ عَلَىٰٓ أَمۡرٖ جَامِعٖ لَّمۡ يَذۡهَبُواْ حَتَّىٰ يَسۡتَٔۡذِنُوهُۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَٔۡذِنُونَكَ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۚ فَإِذَا ٱسۡتَٔۡذَنُوكَ لِبَعۡضِ شَأۡنِهِمۡ فَأۡذَن لِّمَن شِئۡتَ مِنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمُ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٦٢﴾ [النور:۶۲]
ترجمه: همانا مردم با ایمان کسانیاند که ایمان به خدا و رسول او آورده و چون با رسول خداصبر امرجامع اجتماعی حاضربودند، نمیروند تا از او اذن بگیرند محققاً آنان که از تو اذن میگیرند آنانند که ایمان به خدا و رسول او دارند. پس هنگامی که برای بعضی از شؤونات و کارهای خود اذن خواستند به هرکس از ایشان که خواستی اذن بده و برای ایشان از خدا طلب آمرزش کن، زیرا خدا آمرزندۀ رحیم است(۶۲).
نکات: مقصود از ﴿عَلَىٰٓ أَمۡرٖ جَامِعٖ﴾کاری است که اجتماعی و با اهمیت باشد که محتاج به شور و یا موقوف به همراهی و یا نماز جمعه و عیدین باشد که برای اهمیت آن باید مسلمین غایب نشوند و همه تا به آخر بمانند مگر کسی که زمامدار مسلمین اجازۀ رفتن او را بدهد. و مقصود از جملۀ: ﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمُ ٱللَّهَ﴾این است که استغفار کنی برای ایشان از جهت اینکه ترک أولی کرده و اذن رفتن گرفتهاند زیرا ماندن ایشان مفیدتر بوده و یا استغفار کن برای اینکه وظیفۀ استیذان را عمل کردند پس درمقابلِ انجام وظیفه برای ایشان دعای آمرزش کن.
﴿لَّا تَجۡعَلُواْ دُعَآءَ ٱلرَّسُولِ بَيۡنَكُمۡ كَدُعَآءِ بَعۡضِكُم بَعۡضٗاۚ قَدۡ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمۡ لِوَاذٗاۚ فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٦٣ أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ قَدۡ يَعۡلَمُ مَآ أَنتُمۡ عَلَيۡهِ وَيَوۡمَ يُرۡجَعُونَ إِلَيۡهِ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُواْۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمُۢ ٦٤﴾[النور:۶۳-۶۴]
ترجمه: خواندنِ این رسول را میان خودتان مانند خواندنِ بعضی از شما بعض دیگر، قرارندهید، به تحقیق خداوند آنان را که به حال پنهانی و پناهندگی کمکم بیرون میروند، میشناسد. پس آنان که از فرمان او سرپیجی میکنند باید برحذر باشند وبترسندکه مبادا به ایشان فتنهای برسد و یا عذاب دردناکی ایشان را بگیرد (۶۳) آگاه باشید که مخصوص و به اختیار خداست آنچه در آسمانها و زمین است، به تحقیق او میداند آنچه شما بر آن هستید (از اطاعت و عصیان) و روزی که به سوی او برگشت داده میشوند ایشان را خبر میدهد بهآنچه کردهاند و خدا به هر چیزی داناست(۶۴).
نکات: مقصود از ﴿دُعَآءَ ٱلرَّسُولِ....﴾این است که چون رسول خداصشما را بخواند و امر کند و صدا زند فوری حاضر شوید و او را اجابت کنید و بیاعتنایی روا مدارید چنانکه خودتان برای یکدیگر روا میدارید و قرینه بر این معنا جملۀ بعد است که فرموده: ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ...﴾. و ممکن است که معنی چنین باشد محمد را مخوانید آن طوری که خودتان را میخوانید، یعنی: یا محمد نگویید بلکه یا رسول الله بگویید. و نیز در خواندن و صدا زدن او صداهای خود را بلند نکنید چنانکه در سورۀ حجرات آیه ۲ فرموده: ﴿لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَكُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِيِّ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ﴾ولی معنای اوّل أظهر است. و از جملۀ ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ...﴾استفاده میشود که تمام اوامر الهی را باید اجابت کرد و امر او واجب العمل است، و لذا اصولیّین این آیه را دلیل میآورند برای بودن امر برای وجوب و در حقیقت چنین است.
[۱۹۰] مراد از زن زناکاری که ازدواج با وی حرام است، زناکار و روسپی است که زنا، صفت وی میباشد نه زنی که زناکرده و سپس توبه کرده است. امام احمد /بر این باور است که عقد مرد عفیف با زن زناکار مادامیکه چنین باشد، صحیح نیست. تا اینکه استتابه شود پس اگر توبه کرد عقد وی صحیح خواهد بود و در غیر این صورت عقد وی صحیح نیست. و همچنین ازدواج زن آزادهی عفیفه با مرد فاجر و زناکار صحیح نیست تا اینکه توبهای صحیح کند. چنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿وَحُرِّمَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾[نور: ۳] «چنین (ازدواجی) بر مؤمنان حرام شده است.» [۱۹۱] «خدا را شاهد میگیرم که در آنچه او را متهم نمودم از راستگویان هستم.» [۱۹۲] «لعنت خداوند بر من اگر از دروغگویان باشم.» [۱۹۳] «خداوند را گواه میگیرم که او از دروغگویان است.» [۱۹۴] «غضب خداوند بر من اگر او از راستگویان باشد.» [۱۹۵] «من در این زمینه جز صبر جمیل چاره ندارم، و خدا بر این مصیبتی که توصیف میکنید برای من مددکار است» [یوسف: ۱۸]. [۱۹۶] «و صاحبان فضل و برتری و وسعت از شما خودداری نکنند» [النور: ۲۲]. [۱۹۷] «آری، به خدا سوگند دوست دارم خداوند مرا مورد مغفرت و آمرزش قرار دهد. پس پرداخت نفقه به مسطح را از سر گرفت.» این روایت چنانکه مولف ذکر نموده، فخر رازی در تفسیر الکبیر (۲۳/۱۷۴- ۱۷۶) ذکر کرده است. مولف آنرا با اندکی اختصار و تصرف ذکر کرده است. و بخاری در صحیحش (۲۵۱۸) و مسلم در صحیحش: (۲۷۷۰) آنرا از طریق عائشة –به صورت طولانی- روایت کردهاند. چنانکه در تفسیر ابن کثیر (۶/۶۸ – ۷۳) آمده است. [۱۹۸] کنز العرفان فی فقه القرآن، جمال الدین مقداد بن عبد الله سیوری (۲/۲۲۱). این روایت را با این الفاظ نیافتم. اما رسول خدا صفرمودند: «يَا عَلِيُّ! لا تُتْبِعْ النَّظْرَةَ النَّظْرَةَ فَإِنَّ لَكَ الأُولَى وَلَيْسَتْ لَكَ الآخِرَةُ»: «ای علی، پس از نگاه اول، دوباره نگاه نکن، تو فقط نگاه اول را حق داری و نگاه دوم را حق نداری». چنانکه أبوداود و ترمذی و احمد در مسند آنرا روایت کردهاند و البانی آنرا حَسَن دانسته است. و مانند آن در وسائل الشیعة (۲/۱۹۴) و... روایت شده است. [مُصحح] [۱۹۹] بخشی از حدیث طولانی که طیالسـی (ص: ۲۹، ش: ۲۱۰) تخریج کرده است. و همچنین حاکم در الـمستدرک (۲/۱۵۷، ش: ۲۶۴۰) آنرا تخریج نموده و میگوید: صحیح الإسناد است. [۲۰۰] مانند آنرا ابن ماجه در السنن (۱۸۶۲) از أنس روایت کرده است و لفظ آن چنین است: «مَنْ أَرَادَ أَنْ يَلْقَى الله طَاهِرًا مُطَهَّرًا فَلْيَتَزَوَّجِ الحَرَائِرَ»: «هرکس میخواهد خداوند را درحالی ملاقات کند که پاک و پاکیزه است، باید با زنان آزاده ازدواج کند».. بوصیری در الزوائد میگوید: إسناد آن ضعیف است به دلیل ضعف کثیر بن سلیم. و سلام، ابن سلیمان بن سوار است. ابن عدی میگوید: عنده مناکیر. و عقیلی میگوید: در حدیث وی مناکیر است. بنابراین حدیث ضعیف است. [۲۰۱] بیهقی در السنن الکبرى (۱۳۲۲۹) و شعب الإیمان (۵۴۷۸)، با سند از ابوهریره؛ و مانند آنرا ابْن عدی در الْکامِل از أبوهُرَیرَة روایت کرده است؛ و أبو یعلى در مسندش (۲۷۴۸) آنرا از عبید بن سعد روایت کرده است و راویان آن از ثقات هستند اگر عبید بن سعد از صحابه باشد وگرنه روایت مرسل است. [۲۰۲] متفق عليه. [۲۰۳] کلَینِی، الکافی (۵/۳۳۷) و برای آن در مصادر اهل سنت اصلی نیافتم. [۲۰۴] بلکه اعتقاد صحیح و موافق با عقیده اهل سنت و جماعت این است که الله متعال نور است و نور اسمی از اسماء نیکو و صفتی از صفات والای او تعالی میباشد. و آن صفت ذات است چنانکه شایسته و سزاوار او تعالی میباشد. بنابراین، خداوند متعال پیوسته و همواره به این صفت متصف بوده و هست. شیخ الاسلام ابنتیمیه/در مجموع الفتاوی میگوید: «یکی از مواردی که قضای خداوند متعال در کتابش بر آن رفته و خداوند متعال خود را به آن توصیف نموده و سنت در صحت آن وارد شده، این است که میفرماید: ﴿ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ﴾[النور: ۳۵] «الله نور آسمانها و زمین است». و به دنبال آن میفرماید: ﴿نُّورٌ عَلَىٰ نُورٖ﴾«نوری است افزون بر نور». و رسول خدا ج چنین دعا نمودند: «أَنْتَ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ فِيهِنَّ»: «تو نور آسمانها و زمین و کسانی هستی که در آنها هستند.» و ابن قیم /میگوید: «خداوند متعال خود را نور نامیده است و کتابش، رسولش و دینش را نور قرار داده است؛ و از خلقش به وسیله آن پنهان مانده و سرای اولیایش را نور قرار داده که نورافشانی نموده و میدرخشد... بنابراین به نور او اهل آسمان و زمین هدایت میشوند و این تنها فعل او تعالی میباشد و نوری است که یکی از اوصاف او بوده و قائم به آن است و از آن اسم «النور» اشتقاق یافته که یکی از اسمای نیکوی خداوند متعال است.» از ابن مسعود سروایت است که میگوید: «لَيْسَ عِنْدَ رَبِّكُمْ لَيْلٌ وَلَا نَهَارٌ، نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مِنْ نُورِ وَجْهِهِ»: «نزد پروردگارتان شب و روز نیست؛ نور آسمانها و زمین از نور وجه اوست». ابن قیم در توضیح سخن ابن مسعود میگوید: «این مطابق سخن رسول خداست که فرمودند: «وَأَعُوذُ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي أَشْرَقَتْ لَهُ الظُّلُمَاتُ»: «و پناه میبرم به نور وجه تو که با آن تاریکیها روشن میشود.» رسول خدا جنور را به وجه اضافه نموده و وجه را به ذات اضافه نموده است. و به نورِ وجه بزرگوار او تعالی پناه میبرد. از اینرو دانسته میشود که نور صفتی برای او تعالی میباشد چنانکه وجه، صفت ذاتی اوست. و آنچه ابن مسعود در این زمینه گفته است تفسیر این کلام الهی است که میفرماید: ﴿ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾. این درحالی است که برخی از سلف این آیه را چنین تفسیر کردهاند: ﴿ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ﴾خداوند هدایتگر اهل آسمان و زمین است و نیز چنین تفسیر کردهاند که او تعالی روشن کننده آسمانها و زمین است. و هرگز این تفسیر با اینکه خداوند متعال نور است، منافاتی ندارد. شیخ الاسلام ابن تیمیه در مجموع الفتاوی میگوید: «دیدگاه کسی که میگوید الله نور آسمانها و زمین است، هدایتگر اهل آسمانها و زمین است، سخنی درست و صحیح است. چراکه از معانی اینکه خداوند نور آسمانها و زمین است این است که هدایتگر آنها نیز میباشد اما آنها جز این را نفی کردهاند چراکه معلوم نیست و از ابن مسعود ثابت شده که...» و همچنین ابن تیمیه رحمهالله میگوید: «و همچنین کسانی که میگویند خداوند متعال روشن کننده آسمانها و زمین است با این منافاتی ندارد که او تعالی نور است چراکه این دو متلازم یکدیگر هستند.» قابل ذکر است که «النور» که اسم و صفت خداوند متعال است شبیه نور مخلوقین نیست بلکه نوری است که شایسته و سزاوار عظمت و کبریایی و جلال خداوند متعال میباشد و کیفیت آنرا جز او تعالی نمیداند چنانکه میفرماید: ﴿يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِۦ عِلۡمٗا١١٠﴾[طه: ۱۱۰] «آنچه را پیش رو دارند و آنچه را پشت سرشان است میداند و آنها به علم او احاطه ندارند». [مُصحح] [۲۰۵] شیخ کلینی، الکافی (۳/۵۱۶) [۲۰۶] شیخ طوسی، تهذیب الأحکام (۴/۶۵) [۲۰۷] نوری طبرسی، مستدرک الوسائل (۷/۵۴- ۵۵) به نقل از کتاب الجعفریات. [۲۰۸] ابن بابویه قمی، من لا یحضره الفقیه (۲/۹) [۲۰۹] این دو روایت در الکشَّاف، زمخشـری (۳/۲۵۳) میباشد. و تفسیر الکبیر، فخر رازی (۲۴/۲۰). و الجامع لأحکام القرآن، قرطبی (۱۲/۲۹۳) و اللباب فی علوم الکتاب، ابن عادل حنبلی (۱۴/۴۲۶) و تفاسیر دیگر. [۲۱۰] ابن شهر آشوب مازندرانی، متشابه القرآن (۲/۱۳۹) [۲۱۱] «خداوند به ما وعده پیروزى داده است و او به وعده خودش عمل خواهد کرد و سپاه خود را یارى مىکند.» [۲۱۲] «تو همچون قطب آسیاب باش و آنرا به وسیله عرب به گردش درآور و آتش جنگ را دور از خود شعلهور ساز.» [۲۱۳] ابن أبی جمهور احسائی، عوالی اللآلی (۳/۱۱۵) و نوری طبرسی، مستدرک الوسائل (۷/۹۹) [۲۱۴] کلینی، الکافی (۲/۲۵۸) وعبد الله بن جعفر حِمْیری، قرب الإسناد (ص: ۳۳)