اسلام ورقه و ابوبکر
امّا اینکه مینویسد: «ورقه بن نوفل که خود رسماً مسلمان نشده بود ولی پیوسته محمّد را تأیید میکرد و به پیغمبر توصیه کرده بود ابوبکر را به اسلام دعوت کند ....»! از دروغهای شاخدار ایشان است! و من نمیفهمم «ورقه» که بپندار نویسنده ۲۳ سال هنوز خود دعوت پیامبرجرا باور نکرده بود چگونه درباره ایمان «ابوبکر» آن همه دلسوزی نشان میداد؟!.
ما پیش از این در مورد «ورقه بن نوفل» سخن گفتیم [۱۳۵]و گواهی او را درباره نبوّت پیامبرجآوردیم که به آن حضرت گفت: «وَالَّذي نَفسی بِیَدِهِ إِنَّكَ لَنَبیُّ هذِهِ الأُمَّةِ». یعنی: «سوگند بکسی که جانم در دست او است، تو پیامبر این مردم هستی». و گویا سیرهنویس که مینویسد «رسماً مسلمان نشده بود»! انتظار داشته تا اسلامِ ورقه، در دفتر اسناد رسمی ثبت شود!! امّا درباره اسلام ابوبکر، ما تاکنون ندیدهایم کسی -جز نویسنده ۲۳ سال آن هم بدون ذکر مدرک!- مدّعی باشد که ورقه بن نوفل درباره اسلام ابوبکر به پیامبرجسفارش کرده است! آنچه مورّخان آوردهاند اینست که: ابوبکر در دوران پیش از اسلام، با پیامبرجمرافقت و دوستی داشت و چون شنید که مخالفان آن حضرت از وی بدگویی میکنند بسوی پیامبر اکرم رهسپار شد و در این باره با رسول خدا سخن گفت و همین که دعوت آن حضرت را شنید به پیامبرجایمان آورد. چنانکه ابن کثیر در سیره خود مینویسد:
«خَرَجَ أبُوبَکر یُریدُ رَسولَ اللهِجوَ کانَ لَهُ صَدیقاً فِی الجاهِلِیَّةِ فَلَقِیَهُ فَقالَ: یا أَبَا القاسمِ فُقِدتَ مِن مَجالِسَ قَومِكَ و اتَّهَمُوكَ بِالعَیبِ لِآبائِها وأُمَّهاتِها فَقالَ رَسولُ اللهِجإنّی رسُولُ اللهِ، أَدعُوكَ إلَی اللهِ .... فَلَمّا فَرَغَ کلامُهُ أسلَمَ أَبُوبَکر...».
یعنی: «ابوبکر بقصد دیدار پیامبر بیرون رفت – و در دوران جاهلیّت با آن حضرت دوست بود -چون به ملاقات پیامبر نائل آمد گفت ای ابا القاسم، دیگر در مجالس قوم خود دیده نمیشوی! و ایشان تو را به عیب نهادن بر عقاید پدران و مادرانشان متّهم کردهاند! پیامبرجفرمود: من فرستادۀ خدا هستم و تو را بسوی خدا دعوت میکنم .... چون گفتار پیامبر به پایان رسید ابوبکر، اسلام را پذیرفت».
آیا اینگونه ادّعاهای نویسنده ۲۳ سال را که رَجماً بِالغیب!! اداء شده و نشانی از آنها در تاریخ دیده نمیشود، بر چه مقصودی باید حمل کرد؟!.
[۱۳۵] به بخش نخستین از این کتاب، از صفحه ۲۲٧ به بعد نگاه کنید.