شرایع و احکام اسلامی
از این پس، نویسنده ۲۳ سال به احکام و شرایع اسلامی میپردازد بدین امید که با انکار اهمیّت قوانین مزبور نشان دهد که اعجاز قرآن در این زمینه نیز نقشی ندارد! و البّته از وجوه گوناگون اعجاز که در آغاز این فصل به اشارت گذشت سخنی بمیان نمیآورد و غمض عین میفرماید! باری، در این باره نیز باید همان سخنی را تکرار کنم که در مورد اخلاق یادآور شدم که هیچگاه اسلام ادّعا نکرده تمام احکام و شرایع آن بیپیشینه بوده و در هیچ دین و آئینی نیامده است! این فرض و خیال از سوی نویسنده کجنگر مطرح شده و قرآن مجید مکرّر از تشریع عبادات و احکام صحیح در ادیان سَلَف سخن بمیان آورده است چیزی که هست اسلام در این مقام نیز مانند مبحث اخلاق، ادّعای کمال و جامعیّت دارد و با وسعتی که به احکام بخشیده و فروع گوناگون و تازه و دقیقی که پیش آورده و حکمتی که در تشریع قوانین ارائه میکند، اعجاز پیامبرجرا به اثبات میرساند که بدون دیدن مدرسه و مکتب و کتاب و استاد، جامعترین قوانین حقوقی را برای مسلمین به ارمغان آورد بطوری که مسلمانان جهان قرنها در سایه آن زندگی کرده و میکنند و کمبودی در کار ایشان پدید نیامده است. در اینجا نظر خوانندگان محترم را مخصوصاً به این نکته جلب میکنم که قوانین بشری چنانچه در محیطی محدود و شرائطی تنگ پدید آید قابل اجراء و عمل در محیطهای باز و گسترده و شرائط متفاوت نخواهد بود امّا قوانین اسلام با آنکه در شرائط خاص مکّه و مدینه و نیازهای محدود ساکنان آنجا تشریع گردید توانست قرنهای متمادی کشورهای متمدّنی نظیر ایران و مصر و سوریّه و عراق و عثمانی و جز اینها را اداره کند و نیازهای قانونی مردم آن کشورها را تأمین سازد بنابراین، آنچه نویسنده ۲۳ سال آورده که: «نخست باید در نظر داشت که غالب آنها (احکام اسلامی) به مناسبت وقایع روزانه و مراجعه نیازمندان وضع شده است»! خود نشانه آنست که وحی اسلامی در تقنین احکام، آفاق وسیعتری را میدیده و به شرائط کلّیتری نظاره میکرده است وگرنه چگونه میتوان خود را به سؤالات چند عرب در مکّه و مدینه محدود ساخت و فقه عظیم و گستردهای چون فقه اسلام را پدید آورد و سرزمینهای متمدّن و بزرگی را قرنها اداره کرد؟! بعنوان نمونه شما به آداب طهارت اسلامی از وضوء و غسل و غیره توجّه کنید آیا این احکام برای مکّه و مدینه یا صحراهای عربستان تشریع شده است؟ آیا در عربستان با وجود کمبود آب و خشکی زمین، تشریعِ چنین احکامی هیچ مناسبت داشته است؟! یا به قوانین قضائی اسلام بنگرید که قرآن مجید میفرماید:
﴿وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِ﴾[النساء: ۵۸].
«چون میان مردم قضاوت کردید به عدالت حکم کنید».
و پیامبر اکرمجوظیفه قاضی را در اجرای عدالت چنان مقرّر فرموده که او در هنگام خشم، حق نداشته باشد بر کرسی داوری بنشیند! چنانکه در صحیح بخاری و مسلم و ابو داود و تِرمِذی و نَسائی از رسول اکرم آمده است که فرمود:
«لا یَقضِیَنَّ حَکَمٌ بَینَ اثنَینِ وهُوَ غَضبانُ» [۲۴۴]. «هیچ داوری در حالت خشم البته نباید میان دو تن قضاوت کند». چنین قوانینی که حتّی امروز هم در کشورهای متمدّن شکل رسمی و قانونی بخود نگرفته و برای آنان تازگی دارد آیا محدود به محیط مکّه و مدینه بوده یا همواره برای بشر لازم و مفید است؟!.
گاهی وقایع روزانه و رویدادهای محیط، زمینههایی فراهم میسازد تا قانونگذار، قانونِ فراگیر خویش را عرضه کند و دعوتگر، دعوتِ وسیع خود را به میان آورد. ماجرای قوانین قرآنی و دعوت اسلامی نیز بدینگونه است که به محض آمادگیِ محیط، قانون کلّی و جهان شمولِ اسلام، ارائه میشده بهمین جهت در بیشتر خطابات قرآنی عنصر عرب بطور اختصاصی نقشی ندارد و تنها با او سخن گفته نمیشود بلکه قرآن مجید با تعبیر: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ﴾و ﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ﴾ و ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ﴾ و ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾مقصود خود را ابلاغ میکند لذا پیامبر اکرمجفرمود: «بُعِثتُ إلَی النّاسِ کافّةً» [۲۴۵]. یعنی: «رسالت من برای همه افراد بشر است». اینها نکاتی است که در کار قرآنشناسی باید مورد توجه قرار گیرد و گرنه بجای «فقهُ القرآن» مشتی خیال و اوهام نصیب پژوهنده خواهد شد چنانکه بسیاری از خاورشناسان که پاکدلانه به اسلام ننگریستهاند به این دام در افتادهاند و بر پندارهای خود نام «اسلامشناسی»! نهادهاند.
نویسنده ۲۳ سال در پی سخن گذشتهاش مینویسد: «از اینرو هم تغایر در آنها (احکام) هست و هم ناسخ و منسوخ»! سیرهنویس که به «کلّیگویی» عادت دارد! و مدرک و مأخذ ادّعاهای خود را نیز کمتر در کتابش ارائه میدهد به هیچوجه بما نمیگوید که در کدام دسته از احکام و مقرّرات اسلامی «تغایر» وجود دارد تا ما به او پاسخ دهیم. آری، قوانین قرآن در شرائط گوناگون متفاوت میشود مانند آنکه وجوب روزه از کسی که بیمار یا مسافر باشد ساقط میگردد یا در حالت اضطرار از غذاهای حرام میتوان بهره گرفت چنانکه قرآن میفرماید:
﴿فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِي مَخۡمَصَةٍ غَيۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾[المائدة: ۳].
«پس هر کس به هنگام شدّت گرسنگی، بدون تمایل به گناه ناچار از خوردن باشد در آن صورت خداوند آمرزنده و مهربان است».
ولی این قبیل احکام موجب نمیشود کسی بتواند ادّعای تغایر و مخالفت در قواعد شرع بنماید. این احکام به اصطلاح زمان ما بمنزله تبصرههایی است که قانونگذار در ذیل بسیاری از قوانین نهاده تا قانون، قابل انعطاف و سهل الاجراء باشد و عمل به آن دشوار نیاید چرا که اسلام، آهنگ سختگیری در احکام را ندارد چنانکه میفرماید:
﴿وَمَا جَعَلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلدِّينِ مِنۡ حَرَجٖ﴾[الحج: ٧۸].
«خداوند در این دین بر شما سختی و تنگی مقرّر نداشته است».
و رسول اکرمجفرمود: «بُعِثتُ بِالحَنیفَةِ السَّمحَةِ وَمَن خالَفَ سُنَّتی فَلَیسَ مِنّی» [۲۴۶].
یعنی: «من با آئین یکتاپرستی آسانی فرستاده شدهام و کسی که با روش من مخالفت ورزد (و در کار دین سختگیری نماید) از من نیست».
امّا مسئله «ناسخ و منسوخ» از جمله درخشندهترین کارهای قرآن در زمینه قانونگذاری است زیرا یک جامعۀ منحط را نمیتوان ناگهان و بیمقدّمه با قوانین مترّقی روبرو کرد بلکه باید بتدریج مردم را آماده پذیرفتن احکامِ متعالی و برتر ساخت و این روش، با سنّتهای خداوند را آمادۀ پذیرفتن احکامِ متعالی و برتر پیدایش و کمال هر پدیدهای، مراحل و منازلی قرار داده و در هر مرحله، قوانینی خاص و متناسب مقرّر فرموده است.
اساساً قرآن کریم، نزول تدریجی خود را بر پایه همین امر حکیمانه استوار میدارد که آیات خداوند با تأنّی و فرصت بر مردم خوانده شود تا تدریجاً آمادگی یابند و ساخته شوند چنانکه میفرماید:
﴿وَقُرۡءَانٗا فَرَقۡنَٰهُ لِتَقۡرَأَهُۥ عَلَى ٱلنَّاسِ عَلَىٰ مُكۡثٖ﴾[الإسراء: ۱۰۶].
«قرآن را بتدریج فرستادیم تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی».
پس معنای ناسخ و منسوخ این نیست که احکام مختلف و قوانین متضاد در قرآن آمده باشد زیرا این معنی، مورد انکار خود قرآن است چنانکه در سوره نساء میخوانیم: ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَۚ وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا ٨٢﴾[النساء: ۸۲].
«آیا در این قرآن تدّبر نمیکنند که اگر از نزد کسی جز خدا بود در آن صورت، اختلاف بسیار در آن مییافتند».
مقصود از ناسخ و منسوخ آنست که احکامی مرحلهای و موقّت درمیان مردم اعلام شود تا آنها مهیّا و مستعد گردند و در نتیجه بتوانند به مرحلۀ بعد و احکام دائمی برسند که معمولاً قوانینی کاملتر و برتر است یا تسهیل و تخفیفی را به همراه دارد چنانکه آیه شریفه:
﴿مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَايَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَيۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآ﴾[البقرة: ۱۰۶].
همین معنا و مفاد را میرساند. در اینجا مجال آن نیست تا یکایک این احکام سازنده را از کتاب و سنّت ارائه کنیم و نقش تربیتی و حسن تأثیر هر کدام را در مسلمانان اوّلیه و نخستین جامعه اسلامی نشان دهیم پس به ذکر حکمت کلّی ناسخ و منسوخ چنانکه گذشت بسنده میکنیم بویژه که نویسنده ۲۳ سال نیز مورد را مشخّص ننموده تا به تفصیل از آن سخن گوییم.
باری، سیرهنویس سخن خود را چنین دنبال میکند: «پس از آن نباید فراموش کرد که فقه اسلام مولود کوشش مستمّر علماء مسلمانان است و در طیّ سه قرن اوّل هجری چنین مدوّن شده است ورنه شرایع قرآنی موجز و غیر وافی به جامعه بزرگی است که نیم قرن و یک قرن پس از هجرت بوجود آمد». (صفحه ٩۴ کتاب) در این باره باید گفت که هرچند فقهای اسلام «زادَ اللهُ تَعالی أُجورَهُم» در استخراج و تدوین احکام کوشش فراوان کردند ولی سرمایه فقه اسلامی در درجۀ اول، قرآن کریم و سپس سنّت رسول اللهجبوده است بطوری که ۵۰۰ آیه از آیات کریمه قرآن [۲۴٧]. و چندین هزار حدیث نبویجبعنوان «آیات احکام» و «احادیث فقهی» مرجع استنباط فقهاء قرار گرفته است و از هر کدام، فروع گوناگون و مسائل بسیاری در یافتهاند و این آیات شریفه و احادیث معتبر اکنون در دسترس همه و پیش چشم ما قرار دارد و میان آیات کلّیِ قرآن و احادیث صحیح نبوی که شرح کلیّات قرآن را بعهده گرفته و بمنزله حاشیهای بر متن اصلی شمرده میشود نیز هیچگونه تعارض و نزاعی نیست بلکه نصّ قرآن، مسلمانان را به اطاعت از اوامر پیامبرجو اجتناب از نواهی او فراخوانده است چنانکه میخوانیم:
﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾[الحشر: ٧].
«هرچه را پیامبر به شما داد بگیرید و از هر چه شما را نهی کرد، باز ایستید».
﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[النور: ۶۳].
«کسانی که برخلاف فرمان پیامبر رفتار میکنند باید بترسند از اینکه فتنهای آنان را در یابد یا عذابی دردناک بدانها رسد».
و نیز:
﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ﴾[الأحزاب: ۲۱].
«پیامبر خدا برای شما مقتدایی نیکو است».
و آیات دیگری که نشان میدهند قول و فعل پیامبرجبرای مسلمانان حجّت است. آری، فقه اسلامی از مجموعه «کتاب و سنّت» اقتباس شده زیرا مبدء هر دو یکی است و هر دو را پیامبر اکرمجبرای جهانیان به ارمغان آورده و اکتفا به هر کدام بدون دیگری درست نیست و اهمیّت و اعجاز فقه اسلام را در مجموع قوانین کتاب و سنّت باید دانست و فقهای اسلامی از صدر اول تاکنون در هر باب از ابواب فقه، آیات قرآن و احادیث نبوی را گواه میآورند و کمتر به رأی خود پایبند بوده و هستند حتّی ابو حنیفه، نعمان بن ثابت (متّوفی به سال ۱۵۳ هجری قمری) که درباره وی گفتهاند بر احادیث نبویجچنانکه باید تکیه نمیکرده! به صدها حدیث در احکام فقهی استدلال نموده است چنانکه در کتاب «مسند الإمام أبیحنیفه» به روایت حَصکَفی (چاپ حلب) آشکارا ملاحظه میشود و شاگردش، محمد بن حسن شیبانی (متوفّی در سال ۱۸٩ ه. ق.) در کتاب: «الحجّة عَلی أهلِ الـمَدینه» که در چهار مجلّد (در هند) بچاپ رسیده از احادیث بسیار سود جسته است و فقیه بزرگ حنفی، شمسالدّین سرخسی در کتاب عظیم خود «الـمبسوط» به چند هزار حدیث (علاوه بر آیات فراوان قرآن) استدلال کرده است. پس اهمیّت فقه اسلامی را به اعتبار منابعِ آن باید ارزیابی کرد و اگر بدین کار همّت گماریم و انصاف را وجهه همّت سازیم ملاحظه خواهیم کرد که از هیچ قانونگذار منفردی در دنیا تا این اندازه قواعد و احکام گزارش نشده که از پیامبر اسلام در همه شؤون زندگی رسیده است و این قوانین پهناور علاوه بر حکمت و معارف و اخلاقی است که از آن حضرت در دست داریم با این که پیامبرجبیسواد و امّی بوده و در محیطی ناآگاه و جاهلانه بسر میبرده و پیش از نبوّت نیز از این علوم و معارف چیزی نمیدانسته است چنانکه در مدّت چهل سال کسی از آن حضرت سخنی در این باره نشنید! و همین امر پژوهندگان حقیقت را رهنمایی میکند تا در یابند که پیامبر اسلامجاز مبدء دیگری فیض و الهام و دانش میگرفته است هرچند کوردلان و بدخواهان، چشم دیدار و قلب بیدار نداشته باشند!.
﴿وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمۡ تَكُن تَعۡلَمُۚ وَكَانَ فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكَ عَظِيمٗا﴾[النساء: ۱۱۳].
«خدا بر تو کتاب و حکمت نازل کرد و چیزهایی بتو آموخت که نمیدانستی و فضل خدا بر تو بزرگست».
باز سیرهنویس میگوید: «پیغمبر میفرمود جز قرآن از من چیزی نقل نکنید و اگر کسی جز نصّ قرآن از من چیزی نوشته است محو کنند» [۲۴۸].
در این دروغ رسوا جز تحریف حقیقت کاری صورت نگرفته است! به چند دلیل:
نخست آنکه: این عبارت خود سخنی است جدا از قرآن مجید بنابراین، گزارشگرِ آن حق نداشته تا عبارت مزبور را از قول پیامبرجبرای دیگران نقل کند! (چرا که بقول وی، پیغمبر فرموده جز قرآن از من چیزی نقل نکیند)! و چون از فرمانِ پیامبرجسر باز زده البته چنین کسی در خور اعتماد نیست و ممکن است در روایتش کم و زیاد و تحریف راه یافته باشد!.
دوم آنکه: سیرهنگار قرن بیستم! اصل حدیث را که مُسلم بن حجّاج آورده تحریف کرده است، در اصل حدیث چنین آمده: «لاَ تَكْتُبُوا عَنِّى وَمَنْ كَتَبَ عَنِّى غَيْرَ الْقُرْآنِ فَلْيَمْحُهُ وَحَدِّثُوا عَنِّى وَلاَ حَرَجَ...» [۲۴٩]. یعنی: «چیزی از من ننویسید و هر کس که چیزی جز قرآن از من نوشته آن را محو کند و حدیث از من نقل کنید که باکی در این کار نیست ...».
همانگونه که ملاحظه میشود در این روایت، تنها نوشتن حدیث نهی شده نه نقل آن! بنابراین هیچ نهی و منعی از حفظ و نشر حدیث در صدر اسلام وجود نداشته است امّا نویسنده ۲۳ سال با کمال صداقت!! حدیث را دگرگون ساخته و مینویسد: «پیغمبر میفرمود جز قرآن چیزی از من نقل نکیند ....»!! آیا جز نام «خیانت» بر این کار چه نامی میتوان نهاد؟!.
سوم آنکه: در اصل این حدیث، جای بحث و گفتگو بسیار است و صدور آن از پیامبر خداجثابت نشده زیرا از پیامبر اکرمجنامههای فراوانی در تاریخ گزارش کردهاند که برای خسرو پرویز و هرقل (هراکلیوس) و نجاشی و مقوقس و دیگران فرستاده است بعلاوه، صحیفۀ علی÷مشهور است که بفرمان پیامبر اکرمجدرباره برخی از احکام نوشته و شیعه و سنّی آن را گزارش کردهاند. همچنین ذکر نامه پیامبرجدرباره احکام دین که بوسیلۀ عَمرو بن حَزم برای مردم بحرین فرستاده شد در کتب سیره و سنن آمده است و نیز روایت: «أُکتُبُوا لِأبی شاه» و نظایر آن، عدمِ اعتبار این حدیث را نشان میدهند. صرفنظر از همه مدارک، کار خود مسلم بن حجاج نیشابوری که احادیث پیامبرجرا نوشته و در کتابش گرد آورده! ثابت میکند که بر حدیث مذکور اعتماد نکرده و آن را منسوخ میشمرده است! بنابراین سیرهنویس ناشی! بدستاویز چنین حدیثی نمیتواند سنّت رسول خداجرا انکار کند یا اغراض فاسد خود را اِعمال نماید که -ستایش خدا را- چشمان مبلّغان دین و مدافعان کتاب و سنت باز است و با تحریف حقایق اسلام –بتوفیق- خدا به مبارزه بر میخیزند و توطئهها را خنثی میکنند.
امّا آخرین حربه سیرهنگار که در صفحه ٩۴ مینویسد: «مهمتر از این نکات این مطلب مهم و شایسته تأمّل و مطالعه است که اغلب این احکام مقتبس از شریعت یهود یا عادت و آداب زمان جاهلیّت اعراب است» حربهای است که مانند شمشیر دون کیشوت جز در عالم خیال کاری از آن ساخته نیست! و ما پیش از این نشان دادیم که آنچه نویسنده در این باره گفته خالی از اعتبار و دور از تحقیق است. در اینجا نیز هنگامی که نویسنده از کلّی بافی! فراغت مییابد و به «تعیین موضوع و ارائۀ مدرک» میرسد ملاحظه میشود که آنچه میگوید یا با ادّعای خودش مخالفت دارد و یا با تحریف و تغییر مدارک همراه شده و یا اساساً فاقد مدرک و دلیل است!.
نویسنده برای آنکه اثبات کند احکام اسلامی از شرایع پیشین اقتباس شده چند مورد را یاد میکند که عبارت از نماز و زکوه و روزه و حج و جهاد و باده و قمار است! در مورد نماز مینویسد:
«نماز در همه ادیان هست و رکن اولیه دیانت است که روی به خدا آرند و او را ستایش کنند و گویا در اسلام نخستین فریضه اسلام است و بدین شکل و طرز، مخصوص دیانت اسلام است» [۲۵۰].
روشن است که نماز اسلامی را «با شکل و طرز مخصوص خود» نمیتوان مقتبس از مذاهب دیگر شمرد و این اعتراف با آن افترای سیرهنگار نمیسازد! و این شاهد، آن ادّعا را به اثبات نمیرساند! ضمناً اسلام هرگز ادّعا نداشت که در ادیان گذشته، نماز و عبادت مقرّر نشده است! سخن از جامعیّت و کمال در عبادات و احکام اسلامی است نه آنکه همۀ ادیان الهی با نماز و روزه به مخالفت برخاستهاند و تنها اسلام مردم را به عبادت خداوند تشویق کرده باشد! [۲۵۱]در مورد روزه، سیرهنویس ادّعا دارد که: «روزه از یهود به اسلام آمده است»! با آنکه روزه اسلامی از جنبههای گوناگون با روزۀ یهودیان تفاوت میکند بعنوان نمونه: شروع روزه یهود از غروب آفتاب تا غروب روزِ بعد است (قاموس کتاب مقدّس، اثر هاکس، صفحه ۴۲۸) امّا همه میدانیم که کسی از مسلمانان شب را روزه! نمیگیرد. یهودیان در هنگام مصیبت گاهی روزه میگرفتند و در این صورت کودکان شیرخوار و حتّی حیوانان خود را از چرا باز میداشتند! (قاموس کتاب مقدّس، صفحه ۴۲۸) چنانکه میدانیم روزه اسلامی از این قبیل احکام نامعقول منزّه است و بطور کلّی از حیث کمیّت (تعداد روزها در ماه مخصوص) و کیفیت (فروع گوناگون) با روزه یهودیان تفاوت دارد.
سیرهنگار خوش انصاف! درباره حج ادّعا دارد که مراسم آن: «تحقیقاً(!!) برای تأیید و تثبیت عادات قومی عرب مقرّر شده است»! ضمناً ناگزیر! میپذیرد که: «بعضی تعدیلات در حج اسلامی نسبت به دوره جاهلیّت روی داده است» [۲۵۲].
شک نیست که اسلام، حج را از جمله مراسمی شمرده که برای طیّ مراحل و منازل روحانی و وحدت مسلمانان بسیار مفید و مؤثّر است و آن را ویژه عرب قرار نداده بلکه برای همۀ مردم -هر کس که توانایی وصول داشته باشد- لازم شمرده است چنانکه میفرماید:
﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗا﴾[آلعمران: ٩٧].
«یعنی بر عموم مردم است که برای خدا قصد خانه (کعبه) کنند هر کس که توان پیمودن راه آن را داشته باشد».
علاوه بر این، حج در اسلام از آن رو پذیرفته شده که از تعالیم و سنن ابراهیم خلیل÷بانی کعبه بوده نه از آنرو که بنا به ادّعای نویسنده از «عادات قومی عرب»! بشمار میرفته است. قرآن مجید در این باره میگوید:
﴿وَإِذۡ بَوَّأۡنَا لِإِبۡرَٰهِيمَ مَكَانَ ٱلۡبَيۡتِ أَن لَّا تُشۡرِكۡ بِي شَيۡٔٗا وَطَهِّرۡ بَيۡتِيَ لِلطَّآئِفِينَ وَٱلۡقَآئِمِينَ وَٱلرُّكَّعِ ٱلسُّجُودِ ٢٦ وَأَذِّن فِي ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَجِّ﴾[الحج: ۲۶-۲٧] [۲۵۳].
از اینرو اسلام، جوهر و اصل عبادت حج را نگاه داشته و زوائد و خرافات را از آن پیراسته است یعنی مراسم حج را اصلاح کرده و آن را به اصل پاکیزه خود باز گردانده است. کمال قانونگذاری نیز ایجاب میکند که مقرّرات گذشته اگر همچنان برای بشر سودمند باشد بجای خود باقی بماند و قانونگذار با آن مخالفت نورزد و به بهانه «نوآوری»! سنّتهای صحیح و مفید را انکار نکند. پس إبقاء مراسم حج از سوی اسلام با توجّه به آثار عظیم تربیتی و اجتماعی آن، از امتیازات قانونگذاری اسلام شمرده میشود و نشانه انصاف این دین پاک است نه دلیلِ کاستی و نقص آن!.
در مورد زکوة و جهاد، سیرهنگار در صفحه ٩٧ مینویسد: «دو فریضه است که مخصوص شریعت اسلامی است و آن دو جهاد و زکوه است. اگر در سایر شرایع از این دو فریضه اثری نیست برای این است که شارعان دیگر دارای هدفی که محمّد داشت نبودند»! اگراین طور است پس در احکام و اهداف اسلامی، مسائل تازهای هم وجود دارد بنابراین ادّعای شما مصداق «کوسه ریش پهن»! خواهد بود.
در مورد باده و قمار نویسنده ۲۳ سال در صفحه ٩۶ میگوید: «فکر مثبت و بنیانگزار [۲۵۴](!!) محمّد پیوسته موجبات و مقتضیات جامعه جدید را در نظر گرفته و آنچه او را به هدف نزدیک میکند بکار میبندد. از آن جمله است، نهی مسکرات که آن هم از مختصّات شرایع اسلامی است» البته خوانندگان محترم توجّه دارند که شواهد مذکور برای اثبات این مدّعا آمده که اسلام، قوانین خود را از دیگران گرفته است!! امّا چنانکه ملاحظه میکنید گواهانِ سیرهنویس پیاپی بر ضدّ وی شهادت میدهند!.
نویسنده در پی اعتراف گذشته خود، فیلسوف مآبانه! چنین مینگارد: «نهایت، این قانون بیشتر از لحاظ اوضاع اجتماعی وضع شده است چه اعراب خونگرم احساساتی و بیبند و بار اگربه مسکرات (که کاملاً رایج و متداول بود) روی آورند شرّ و فساد از آن ناشی میشود و از همین روی در سه مرحله آن را منع فرمود» [۲۵۵].
ظاهراً جناب سیرهنگار به کنایه میخواهد بگوید که حرمت بادهگساری موقوف به شرائط آن روزگار! و مربوط به عربِ احساساتی و خونگرم بوده است و امروز بر مردم خونسرد و بیاحساسات! (بویژه بر سناتوران از کار افتاده)! حرجی درباده گساری نیست. البته اگر از سخن خود چنین مقصودی داشته باشد باید گفت که شرافت و مزیّت انسان بر دیگر جانوران در پرتو عقل او است و آنچه که عقل را زائل کند یا در کارش سستی آورد همواره بر انسان حرام و ناروا است و جنایاتی که امروز در دنیا از باده گساری رخ میدهد (اعم از تصادفات رانندگی و فساد اخلاقی و اختلال در قوای رئیسه بدن مانند مغز و اعصاب و قلب) در خور چشمپوشی نیست. در اینجا بیمناسبت نمیدانم خبری را که اخیراً جرائد در این باره گزارش کردهاند بیاورم تا معلوم شود که قانون جاوید قرآن قابل نسخ نبوده و حرمت بادهگساری نسبت به دیروز و امروز و عرب و عجم! تفاوت نمیکند. روزنامه کیهان در شماره ۱۲۱۸٩ مورّخ دوشنبه ۴ تیر ماه ۱۳۶۳ (۲۵ رمضان ۱۴۰۴) مینویسد:
«به موجب گزارش کمیته عالی مطالعات مشروبات الکلی، در سال ۱٩۸۲ درمیان ۰۰۰/۵۵۰ تن فرانسوی که به علّت مصرف مشروبات الکلی دچار ناراحتی کبد، اختلالات ناشی از مصرف الکل شده بودند ۱٧۲۳۱ نفر به هلاکت رسیدند. لازم به تذکر است که ۴۰ درصد از حوادث منجر به قتل در فرانسه که رقمی در حدود /۱۱۰۰۰ مورد را تشکیل میدهد بواسطه مصرف مشروبات الکلی صورت میگیرد»!.
باری، نویسنده ۲۳ سال که از شهادتِ گواهان گذشته طرفی نمیبندد و ره بجایی نمیبرد ناگهان در میان سخن! بیاد کتاب: ملل و نحل شهرستانی میافتد و شادمانی از اینکه سرانجام به مدرکی! دست یافته است میگوید: «شهرستانی در ملل و نحل مینویسد: بسیاری(!!) از تکالیف و سنن اسلامی ادامه عادات دوره جاهلیت است که اعراب آنها را از یهود(!!) گرفته بودند آن زمان ازدواج با مادر و دختر حرام بود. ازدواج با دو خواهر قبیح و نکاح با زن پدر حرام بود» [۲۵۶].
امّا متأسفانه! در اینجا هم از تحریف سخن شهرستانی دریغ نمیروزد! و خود را نزد ارباب تحقیق به خیانت در گزارش از منابع اسلامی محکوم میکند.
عبدالکریم شهرستانی (متوفّی به سال ۵۴۸ هجری قمری) در جزء سوّم از کتاب خود چنین مینویسد:
«قالَ مُحَمَّدُ بنِ السّائِبِ الکَلبیُّ: کانَتِ العَرَبُ في جاهِلِیَّتِها تَحرِمُ أشیاءَ نَزَلَ القُرآنُ بِتَحریمِها. کانُوا لایَنکِحونَ الأُمَّهاتِ و لا البَناتِ ولا الخالاتِ ولا العَمّاتِ. وانَ أقبَحُ ما یَصنَعُونَ أَن یَجمَعَ الرَّجُلُ بَینُ الأختَینِ أو یَختَلِفَ عَلَی امرَأَةِ أبیهِ وکانُوا یُسَمُّونَ مَن فَعَلَ ذلِكَ الضَّیزَنَ .... وَکانَ الرَّجُلُ مِنَ العَرَبِ إِذا ماتَ عَنِ امرَأةٍ أَو طَلَّقَها قامَ أَکبَرُ بَنیهِ، فَإِن کانَ لَهُ حاجَةٌ طَرَحَ ثَوبَهُ عَلَیها وَإِن لَم یَکُن فیها حاجَةٌ تَزَوَّجَها بَعضَ إِخوَتِهِ بِمَهرٍ جَدیدٍ» [۲۵٧].
یعنی: «محمد بن سائب کلبی گوید که عرب در روزگار جاهلیّت چیزهایی را ممنوع ساخته بود که با نزول قرآن نیز تحریم شد. عربها با مادران و دختران و خالهها و عمّههای خود ازدواج نمیکردند. و زشتترین کار ایشان آن بود که یک مرد، دو خواهر را بزنی میگرفت یا با زن پدرش رابطه جنسی برقرار میکرد! و کسی که چنین کاری انجام میداد نامش را ضَیزَن مینهادند .... و همین که مرد عرب میمرد و زنش باز میماند یا آنکه همسر خود را طلاق میداد، پسر بزرگش بر میخاست و اگر نسبت بآن زن احساس نیازی میکرد جامهای را بر وی میافکند (و او را تصاحب مینمود) امّا چنانچه به زن مزبور نیازی نداشت وی را در برابر مهر تازهای به همسری یکی از برادرانش در میآورد»!..
مقایسه میان آنچه نویسنده ۲۳ سال آورده و سخنی که شهرستانی میگوید بروشنی نشان میدهد که سیرهنویس تازه تا چه اندازه! به دگرگون ساختن و تحریف کتاب ملل و نحل پرداخته تا خوانندگان را از حقیقت دور کند! شهرستانی میگوید: عربها دو خواهر را با هم بزنی میگرفتند و با زن پدر خود ازدواج میکردند. سیرهنگار مینویسد: «ازدواج با دو خواهر، قبیح و نکاح با زن پدر حرام بود»! شهرستانی از امور معدودی سخن میگوید که پیش از اسلام نیز ممنوع شمرده میشد. سیرهنویس از قول شهرستانی مینویسد: «بسیاری از تکالیف و سنن اسلامی، ادامه عادات دوران جاهلیّت است»! شهرستانی کمترین اشارهای ندارد که عرب، احکام مزبور را از یهود اخذ کرده باشد. سیرهنویس از قول وی میگوید: «اعراب آنها را از یهود گرفته بودند»! آیا این قبیل شاهکارها! را نباید دلیل امانت و صداقت و حسنِ نیت نویسنده ۲۳ سال شمرد؟!!.
از این گذشته، ناپسند شمردن ازدواج با مادر و دختر و خواهر تقریباً از لوازم فطرت انسان است بنابراین لزومی ندارد ادّعا کنیم که عرب از این حیث، تحت تاثیر یهود قرار گرفته است! اگر چنین بوده پس چرا عرب در تحریم ازدواج با «زن پدر» از یهودیان اثر نپذیرفت؟!.
خندهآور است که نویسنده ۲۳ سال در صفحه ٩۶ از کتاب خود برای آنکه اثبات کند اسلام قوانین خویش را از عربِ جاهلی گرفته است به اموری چون: «مضمضمه و استنشاق و استنجاء و گرفتن ناخن و کندن موی بغل و زهار .....»! متوسل میشود و دریغا که از نشستن و برخاستن و خوردن و خوابیدن و خندیدن ... کمک نمیگیرد! گویا نمیداند که علمای اسلام، قوانین دینی را به احکام «تأسیسی» و «امضائی یا ارشادی» تقسیم کردهاند. حُسن و قُبح پارهای از امور را عقل، بدون استعانت از شرع درمییابد و احکام آنها را از «مستقلاّت عقلیّه» باید شمرد پس اگر شرع در این باره حکمی صادر فرماید، در حقیقت حکم عقل را امضاء کرده است مانند زشتی ظلم و نیکی عدالت و امثال این امور، دستهای دیگر از احکام با مصالحِ خَفیّهای همراهاند که عقل، بدون هدایت شرع بدانها را نتواند برد یا بر همه مصالح و اسرارشان احاطه نمییابد امّا در مرحله اجراء و عمل آشکار خواهد شد که شؤون مادّی و معنویِ مردم از برکات آنها روبه صلاح و ترقّی میرود چنانکه اجرای احکام اسلام، قرنهای متمادی مسلمانان را به پیشرفتهای مادّی و معنوی نائل گردانید و در این مقام است که شرایع الهی «احکام تأسیسی» را بنیاد مینهند. مضمضه و استنشاق و ستردن موی تن و گرفتن ناخن .... از احکام اوّلیهای است که بدون ارشاد و هدایت شارع هم میتوان از حسن آنها وقوف یافت و کسی این امور را دلیل بر حقانیّت قرآن و اسلام نشمرده است تا نویسنده ۲۳ سال خود را به زحمت افکنده و سابقهای برای آنها در میان عرب و عجم جستجو کند!.
همانگونه که پیش از این گذشت، (علاوه بر نوآوری) سخن در جامعیّت و کمال قوانین اسلام است، سخن از فقه عظیم و گستردهای است که در تمام شؤون مادّی و معنوی بشر دخالت کرده و بصورت پنجاه کتاب (کتاب الطّهارة، کتاب الصّلوة، کتاب الجنائز، کتاب الزّکاة، کتاب الصّیام، کتاب الخمس والفییء، کتاب الاعتکاف، کتاب الحجّ، کتاب الجهاد، کتاب الجزیه، کتاب الأمر بالـمعروف والنّهی عن الـمنکر، کتاب النّکاح، کتاب الطّلاق، کتاب العدّة، کتاب الإیلاء، کتاب الظّهار، کتاب اللّعان، کتاب الرّضاع، کتاب الحضانة، کتاب النّفقات، کتاب الصّید والذبائح، کتاب الأطعمة والأشربه، کتاب البیع، کتاب الجُعالة، کتاب الرهن، کتاب الضّمان، کتاب التّفلیس، کتاب الحجر، کتاب الصّلح، کتاب الحواله، کتاب الإجارة، کتاب الشّرکة، کتاب الوکالة، کتاب العاریة، کتاب الغصب، کتاب الشّفعة، کتاب الأیمان والنذور، کتاب القضاء والشّهادات، کتاب العتق، کتاب الـمساقات، کتاب إحیاء الـموات، کتاب الوقف، کتاب الهبه، کتاب اللقطة، کتاب الوصیّة، کتاب القصاص، کتاب الباغی، کتاب الارتداد، کتاب الحدود، کتاب الدّیات) یا بیشتر، تنظیم و تبویب شده است که از پانصد آیه قرآن و چندین هزار حدیث نبویجمایه میگیرد و برای هر مشکلی از مشکلات زندگی بشر راه حلّی ارائه میکند و اگر در برخی از کلیّات به مذاهب پیشین شباهتی داشته باشد در شاخههای متعدد و مسائل گوناگون خود از آنها فاصله گرفته است بعلاوه امتیازات همه شرایع و ادیان را به همراه دارد و از نقائص همه آنها (با در نظر گرفتنِ نیازهای روزگارِ ما) منزّه است و با توجه به اُمّی بودن پیامبر اسلامجخود معجزهای بینظیر شمرده میشود.
خلاصه آنکه از هر دیدگاهی بنگریم اعجاز قرآن مجید و حقوق و فقه اسلامی قابل انکار نیست بهمین جهت نویسنده ۲۳ سال پس از تمام تلاشهای خود در نفی اعجاز قرآن و اهمیت قوانین اسلام سرانجام درباره احکام شرع مینویسد:
«احکام مدنی و امور شخصیّه هر چند از دیانت یهود و عادت دوره جاهلیت رنگ گرفته باشد برای تنظیم اجتماع و مرتب ساختن معاملات غیر قابل انکار است»!. (صفحه ۱۲۳) و درباره اعجاز قرآن کریم میگوید:
«با همه اینها قرآن، معجزه است امّا نه مانند معجزههای سایرین که درمیان مه به غبار افسانههای قرون گذشته پیچیده شده باشد و جز سادهلوحان و بیچارگان معتقدانی نداشته باشد.
نه، قرآن معجزه است، معجزه زنده و گویا.
.... قرآن از این حیث معجزه است که بوسیله آن محمّد تک و تنها با دست تهی و با نداشتن سواد خواندن و نوشتن، بر قوم خود پیروز شد و بنیادی استوار بر پا ساخت.
قرآن معجزه است برای اینکه ددان آدمی صورت را به انقیاد کشید ....» [۲۵۸].
آنچه نویسنده آورده هر چند تمام أبعاد و امتیازات اسلام و قرآن را فرا نمیگیرد و توجیه ناتمام و ناقصی بشمار میآید ولی بهر صورت اعترافی است بر مزیت اسلام و اعجاز قرآن پس از انکار آن! از اینرو ما نیز این فصل را در همین جا به پایان میبریم و سخن را بدرازا نمیکشیم.
[۲۴۴] به کتاب: التاج الجامع للأصول فی أحادیث الرّسول، چاپ مصر، الجزء الثالث، صفحه ۵٩ نگاه کنید ضمناً این حدیث در کتب شیعه امامیّه و زیدیّه نیز آمده است. رجوع کنید به کتاب: من لا یحضره الفقیه، چاپ سنگی (کتاب القضاء والأحکام) صفحه ۲۳٩ و نیز به کتاب «مسند الإمام زید÷» چاپ بیروت، صفحه ۲٩۴. [۲۴۵] الجامع الصّغیر، الجزء الأوّل، صفحه ۱۲۶. [۲۴۶] الجامع الصّغیر، الجزء الأوّل صفحه ۲۲۶. [۲۴٧] برای دیدن این آیات شریفه، به جزء اول از کتاب: «البحر الزّخّار الجامع لـمذهب علماء الامصار» اثر: احمد بن یحیی از صفحه ۲۴۱ به بعد نگاه کنید. [۲۴۸] صفحه ٩٩ کتاب ۲۳ سال. [۲۴٩] صحیح مسلم، چاپ لبنان، الجزء الرابع، صفحه ۲۲٩۸. [۲۵۰] صفحه ٩۴-٩۵ کتاب. [۲۵۱] برای اگاهی از امتیاز نماز اسلامی نسبت به دیگر ادیان به کتاب: «نماز در اسلام و در مذهب یهود و نصاری» اثر دکتر اسماعیل آشتیانی، که به اهتمام و تصحیح و زیادات نویسنده چاپ شده رجوع کنید. [۲۵۲] صفحه ٩۵ کتاب. [۲۵۳] یمنی: «چون ابراهیم را جایگزین این خانه کردیم (و گفتیم) که هیچ چیز را شریک من مشمار و خانهام را برای طواف کنندگان و عبادتگران و رکوعکنندگان و سجود گزاران پاکیزه کن و درمیان مردم ندای حج ده...». [۲۵۴] صحیح، «بنیانگذار» است. [۲۵۵] صفحه ٩٧. [۲۵۶] صفحه ٩۶ کتاب. [۲۵٧] الـملل والنحل، چاپ قاهره، الجزء الثالث، صفحه ٩۰. [۲۵۸] صفحه ٩۸ از کتاب ۲۳ سال.