بلاغت قرآن
نویسنده ۲۳ سال در آغاز فصلِ «معجزه قرآن» پس از آنکه دو آیه از قرآن مجید را مغلوط گزارش و نقل میکند ﴿عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ...﴾را بصورت «أن یأتوا ...» میآورد) چنین مینویسد:
«بنابراین حضرت محمّد قرآن را سند رسالت خویش میداند. علماء اسلام نیز بر این امر اتفاق دارند که معجزه او قرآن است امّا در اینکه قرآن از حیث لفظ و فصاحت و بلاغت معجزه است یا از حیث معانی و مطالب آن یا از هر دو حیث؟ بحث فراوانی در گرفته و غالب علمای اسلام از هر دو حیث قرآن را معجزه دانستهاند. بدیهی است(!!) رأی بدین قاطعی ناشی از شدّت ایمان است نه محصول تحقیق بیغرضانه(!!)» [۲۰۵].
ما در برابر این ادّعا سه نوع پاسخ داریم امّا پیش از آوردن پاسخهای خود لازم میبینیم نمونهای از رأی علمای اسلام را درباره اعجاز ادبی قرآن گزارش کنیم تا معلوم شود آنها چه امتیازاتی در قرآن دیدهاند که آن را از دیگر سخنان بسی والاتر شمردهاند؟ نظامالدّین نیشابوری در تفسیر «غَرائِبُ القُرآن وَرَغائِبُ الفُرقان» درباره اعجاز قرآن کریم مینویسد:
«انَّه قَدِ اجتَمَعَ في القرآنِ وجوهٌ کثیرةٌ تَقتَضی نُقصانَ الفَصاحَةِ ومَعَ ذلك فإِنَّه قد بَلَغَ في الفصاحَةِ النِّهایَةَ! فَدَلَّ علی کَونِهِ مُعجِزاً».
میگوید: «در قرآن وجوه بسیاری از موانع فراهم آمده که موجب نقصان فصاحت میشود با وجود این، قرآن به نهایت فصاحت و اوج شیوایی رسیده است و این امر بر اعجاز آن دلالت دارد»! سپس نیشابوری از این موانع یاد میکند و مینویسد: «فصاحت عرب بیشتر در هنگام وصف امور محسوس از قبیل: شتر یا اسب یا زن جوان یا پادشاه یا ضربت شمشیر یا زدن نیزه یا صحنه کارزار نمایان میگردد، با اینکه در قرآن از این امور سخن بسیار نرفته (و بیشتر به اموری معنوی توجّه شده است) و نیز خداوند در قرآن صدق و راستی را رعایت کرده و از بیان (تشبیهات دروغین) دور شده است درحالیکه میگویند: «أَحسَنُ الشِّعرِ أَکذَبُهُ»! یعنی: «بهترین شعر آنست که دروغ بیشتری در خود داشته باشد» (چون لب لعل و قد سرو ....) از اینرو لُبیَد بن ربیعه و حَسّان بن ثابت چون اسلام آوردند و دروغ و خیالپردازی را در شعر ترک نمودند اشعارشان تنزّل کرد و به رکاکت رسید! دیگر آنکه سخن یا شعر فصیح را در یک یا دو بیت از یک قصیده میتوان یافت نه در تمام آن، ولی فصاحت در تمام قرآن و در همه اجزاء آن دیده میشود. بعلاوه شاعر فصیح چون سخن خود را تکرار کند معمولاً گفتار دوّم او در فصاحت مانند سخن نخستین وی نخواهد بود ولی مکرّرات قرآن همه در نهایت فصاحت و غایت ملاحت قرار دارد و سخن شاعر را بیاد میآورد که گفت:
أَعِد ذِکرَ نُعمان لنا إنَّ ذِکرَهُ
هُوَ الـمِسكُ ما کَرَّرتَهُ یَتَضَوَّعُ!
یاد نعمان را بیاور باز چون
بوی مشک آید ز تکرارش فزون!
[۲۰۶]
از این گذشته، قرآن به لزوم عبادات و تحریم منکرات و تشویق به مکارم اخلاق و پارسایی در دنیا و روی نهادن به آخرت اکتفا کرده است و بر هیچ کس پوشیده نیست که در این موارد تا چه اندازه میدان بلاغت تنگ است. دیگر آنکه ادیبان گویند که شعر امرءُالقیس بهنگام وصف زنان و اسبان، زیبا و نیک بنظر میآید و شعر نابغه بهنگام وصف پیکار جلوه میکند و شعر أعشی در وقت گفتگو از طرب و شراب! و شعر زهیر هنگام وصف امیال و آرزوها! ولی قرآن در هر فن از فنون سخنوری که وارد میشود گفتار را به نهایت فصاحت میرساند. ضمناً قرآن (با همه زیبایی و لطافت) سر چشمه همۀ علوم اسلامی چون علم کلام و اصول و فقه و لغت و صرف و نحو و معانی و بیان و احوال و اخلاق و نظایر اینها نیز شمرده میشود». اینک بر سر پاسخ به گفتار نویسنده میرویم و در اثبات اعجاز قرآن از حیث شیوۀ کلام سه نکته را یادآور میشویم.
نخست آنکه: شک نیست قرآن مجید بلحاظ نظام الفاظ، اسلوبی ویژه و ممتاز دارد و از سوی دیگر بارها مخالفان را فرا خوانده است تا کتاب یا سورهای مانند آن بسازند با وجود این چهارده قرن است که در سبک گفتار خود تنها و بیرقیب مانده با آنکه از روزگار گذشته تاکنون دشمنان بسیار داشته تا آنجا که برخی از ایشان در صدد بر آمدهاند از اسلوب قرآن کریم تقلید کنند، با این همه قرآن مجید همچنان بینظیر باقی مانده و در تمام جهان کتابی که بلحاظ سبک گفتار و اسلوب سخن شبیه یا قرین آن باشد دیده نمیشود. امّا از دیگر انواع سخن چه نثر و نظم و چه عربی و غیر عربی به فراوانی تقلید شده است آیا جز «اعجاز» چه وصفی را در خور این امتیاز میتوان شمرد؟! و تحقیق بیغرضانه! در این باره چه فتوی میدهد؟!.
دوّم آنکه: ما فرض میکنیم مسلمانانی که قرآن کریم را بلحاظ نظام لفظی معجزه میدانند راه تعصّب پوییدهاند ولی گواهیِ کسانی را که با دیانت سر جنگ داشتهاند (و زبان مادری ایشان نیز عربی بوده) چگونه نادیده انگاریم که به اعجاز لفظی و بلاغی قرآن شهادت دادهاند؟!.
از میان این گروه جا دارد از دکتر شبلی شمیّل پزشک معروف سوری نام ببریم که در جوانی مسیحی بوده و سپس به مادیگری پیوست با این همه ضمن قصیدهای در نعت پیامبر اسلامجو وصف قرآن میگوید:
إنّی وَإِن أَكُ قَد کَفَرتُ بِدینِهِ
هَل أَکفُرَنَّ بِمُحکَمِ الآیاتِ؟
بِبِلاغَةِ القُرآنِ قَد غَلَبَ النُّهی
وبسَیفِهِ أَنحی عَلَی الهاماتِ!
نِعمَ الـمُدَبِّرُ والحَکیمُ وانَّهُ
ربُّ الفَصاحَةِ مُصطَفَی الکَلِماتِ
مِن دونِهِ الأبطالُ مِن کُلِّ الوَری
مِن غائِبٍ أَو حاضِرٍ أوآت
[۲۰٧]
یعنی: «من اگر چه دین محمد را نپذیرفتهام امّا آیا میتوانم آیات محکم قرآن را انکار کنم؟».
«او با بلاغت قرآن بر همۀ خردها چیره شد و با شمشیر آهنگ سرهای ستمگران کرد».
«او مدبّر و حکیمی ارزنده و خداوند فصاحت شمرده میشود و سخنانش برگزیده بود».
«همه قهرمانان بشر از گذشتگان و معاصران و آیندگان در جایگاهی فروتر از او قرار دارند».
شاهد گفتار ما آنجا است که میگوید: «بِبَلاغَةِ القُرآنِ قَد غَلَبَ النُّهی» و یا: «بِبَیانِهِ أَربی عَلی أَهلِ النُّهی» که تصریح دارد پیامبر اسلامجبا بلاغت و بیانی قرآنی بر عقول بشر چیره شده است.
سوّم آنکه: خود نویسنده ۲۳ سال نیز به اعجاز قرآن از لحاظ سبک و اسلوب کلام اعتراف کرده است! چنانکه در صفحه ٩۱ از کتابش مینویسد:
«باید انصاف داد قرآن ابداعی است، سورههای مکّی و کوچک سرشار از نیروی تعبیر و قوّۀ اقناع، سبک تازهای است در زبان عرب. جاری شدن آن از زبان مردی که خواندن و نوشتن نمیدانسته، درس نخوانده و برای کار ادب تربیتی ندیده است موهبتی است کمنظیر و اگر از این لحاظ آن را معجزه گویند بر خطا نرفتهاند»!.
ملاحظه کنید آنجا که نویسنده سخن از «انصاف» بمیان میآورد ناگزیر خود به اعجاز قرآن گردن مینهد، پس در جایی که مینویسد علمای اسلام چون به اعجاز قرآن قائل شدهاند «تحقیق بیغرضانه»! را کنار نهادهاند در حقیقت خود به دام بیانصافی و غرضورزی در افتاده است!.
[۲۰۵] صفحه ۸۴ کتاب. [۲۰۶] ترجمه بیت از نویسنده این کتاب است. [۲۰٧] این قصیده شامل ابیاتی چند است که ما در اینجا چهار بیت از آن را به تناسب بحث خود برگزیدهایم. مرحوم رشید رضا مفسّر و نویسنده معروف عرب، این ابیات را در مجلّه «الـمنار» چاپ مصر (شماره اول، سال ۱۳۲۶) آورده و همچنین در مجلّد یازدهم از تفسیر المنار (ضمن صفحه ۱٩۶) برخی از آنها را بازگو کرده است و مینویسد: «الفیلسوف الطبیب السوری الکاثولیکی النشأة الذی رأی في مجلة الـمنار بعض الـمناقب الـمحمدیه فکتب الینا کتابً یقول في أوله: أنت تنظر إلی محمد کنبی فتراه عظیماً وأنا انظر إلیه کرجل فأعدّه أعظم و ذکر ابیاتاً في وصفه و وصف القرآن ...». یعنی «یلسوف و پزشک سوری (اهل سوریه) که در آغاز عمر مذهب کاتولیک داشت در مجلّه «المنار» برخی از ستایشهای پیامبر اکرمجرا دیده و نامهای بمن نوشته است که در آغازش مینویسد: توبه محمد، چون پیامبری مینگری و او را بزرگ میبینی و من همانند مردی به وی نظر میکنم و او را بزرگتر میشمارم! سپس ابیاتی در وصف پیامبر و قرآن سروده است». شیخ خلیل یاسین نیز در کتاب «محمد عند علماء الغرب» ابیات دیگر شبلی شمیل را آورده و در یک بیت میان آنچه او نقل کرده و در تفسیر الـمنار آمده است تفاوتی دیده میشود ولی بلحاظ مفهوم و معنا اختلافی ندارند (به صحفه ۲۲۳ از کتاب مزبور نگاه کنید).