تردید در وحی!
از این پس، نویسنده میکوشد باز هم! قرائنی از قرآن مجید بدست آورد تا نشان دهد که پیامبر گرامی اسلامجمعجزهای نداشته است! و در این باره آیاتی را مطرح میسازد که البتّه پیوندی با مقصود او ندارد! مینویسد:
«آنچه در باب سه آیه سورۀ انعام گفته شد صرف حدس و فرض نیست قرائنی در آیات دیگر قرآنی هست که این حدس و فرض(!!) را تأیید میکند باین معنی که نشان میدهد که خود پیغمبر از اینکه خداوند آیتی برای تصدیق نبوت او نمیفرستد در باب رسالت خود دچار نوعی شک شده است. صریحترین آنها(!!) آیات ٩۴-٩۵ سوره یونس است: ﴿فَإِن كُنتَ فِي شَكّٖ مِّمَّآ أَنزَلۡنَآ(!!) فَسَۡٔلِ ٱلَّذِينَ يَقۡرَءُونَ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكَۚ لَقَدۡ جَآءَكَ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِينَ ٩٤ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٩٥﴾[یونس: ٩۴-٩۵]. «اگر شک داری در آنچه به تو نازل کردهایم از خوانندگان تورات بپرس حقیقت از خداوند به تو رسیده است و در آنها شک مکن و از آن مردمان مباش که آیات خداوندی را دروغ دانستهاند ورنه از زیانکاران خواهی شد»» [۱٩۱].
در این گفتار، آقای سیرهنگار دچار لغزشهایی چند شده است بدین قرار:
نخست آنکه: در نقل آیات شریفه چنانکه عادتِ چارهناپذیر او است! به اشتباه رفته و کلمهای از قلم افکنده یعنی: ﴿أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ﴾را بصورت «أنزلنا» آورده است!.
دوّم آنکه: این دو آیۀ کریمه با «معجزه» کمترین پیوندی ندارد وهیچ قرینهای در آنها نیست که نشان دهد پیامبر خداجاز نیامدن معجزه، در رسالت خود به تردید افتاده باشد آنگاه مأمور شود تا از بنی اسرائیل (که اکثر آنها منکر وی بودند) دربارۀ درستی نبوّتش سؤال کند که آیا به من وحی میرسد یا خیر؟!! آیا هیچ عاقلی باور میکند که پیامبر اسلام چنین تکلیفی برای خود مقرّر کرده یا خدای سبحان چنین وظیفهای را بر عهده او نهاده باشد؟!.
هر کس بهرهای از عقل و ذرّهای! از انصاف داشته باشد بخوبی درمییابد که این پندار نابخردانه نمیتواند ایات مزبور را توضیح دهد پس برای کشف مراد قرآن سزاوار است راه دیگری را پیمود و ما در اینجا میکوشیم این راه را بخواست خدا طی کنیم.
باید توجّه داشت که آیات مورد بحث با حرف فاء (بمعنای: پس) که برای «تفریع» یا «ترتیب» بکار میرود آغاز شده بنابراین با آیات پیش از خود رابطه دارد و فهم کامل آن، در گروِ شناختن این ارتباط است.
در آیات گذشته از این معنا سخن رفته که موسی÷و پیروانش را یاری کردیم و فرعون و سپاه او را که در پی موسی بودند غرق و هلاک ساختیم و در نتیجه، بنیاسرائیل را بر دشمنانشان پیروزی بخشیدیم [۱٩۲]. سپس میفرماید: «پس اگر از آنچه (درباره این ماجری) بتو نازل کردهایم در تردید باشی آنگاه از اهل کتاب بپرس» در این آیه شریفه معنای لطیفی نهفته است، خداوند پیامبرش را بکنایه وعده میدهد که ما تو و پیروانت را همچون موسی و پیروان او یاری میکنیم و شما را بر دشمنانتان فیروز میگردانیم پس در این وعده الهی تردید بخود راه مده چراکه علاوه بر این وحی، کتاب موسی نیز شاهد بر این مقال است و اهل کتاب بر پیروزی موسی (که نمونه پشتیبانی ما از نهضت انبیاء شمرده میشود) گواهی میدهند چنانکه در پی این آیات دوباره به شکست و هلاکت کفّار و نجات و پیروزی مؤمنان عنایت نشان داده و میفرماید:
﴿فَهَلۡ يَنتَظِرُونَ إِلَّا مِثۡلَ أَيَّامِ ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِهِمۡۚ قُلۡ فَٱنتَظِرُوٓاْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ ٱلۡمُنتَظِرِينَ ١٠٢ ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۚ كَذَٰلِكَ حَقًّا عَلَيۡنَا نُنجِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ١٠٣﴾[یونس: ۱۰۲-۱۰۳].
«آیا (این مشرکان) روزگاری را جز مانند روزگارِ کفّار گذشته انتظار میبرند؟ بگو در انتظار باشید که من نیز با شما چشم براه هستم! پس ما فرستادگان خود و مؤمنان را نجات میبخشیم بدین صورت بر عهده ما است که اهل ایمان را نجات دهیم».
بنابراین، مقام آیه مورد بحث مقام اظهار لطف و دلداری و اطمینان بخشیدن است و از اینرو گواهیِ اهل کتاب را بر وعدۀ خود ضمیمه میکند تا لطف خویش را به سوابق دینی و تاریخی مؤکّد سازد.
پس از حرف فاء در آیه کریمه کلمه إن (بمعنای: اگر) آمده که برای افاده معنای «شرط» بکار میرود و میفرماید: «پس اگر از این امر در شک باشی در آن صورت از اهل کتاب بپرس» یعنی اگر در شک نیستی البته پرسش هم لزومی ندارد ولی برای کسی که در این باره شک دارد راه تحقیق باز است و پیامبر اکرمجهنگام نزول این آیه با آنکه در شرائطی بسیار سخت بسر میبرد و تحت فشار مشرکان بود گفت: «لا أَشُكُّ وَلا أَسئَلُ». یعنی: «من در این باره شک ندارم و نمیپرسم». چنانکه مفسّران این سخن را از آن حضرت آوردهاند و تفسیر طبری و قرطبی و زمخشری و بیضاوی و ابن کثیر (ذیل آیه ٩۴ از سوره یونس) بر این گفتار گواهی میدهند [۱٩۳]و از اینرو در هیچ تاریخی نیامده است که پیامبر اسلامجدر این باره از اهل کتاب پرسشی کرده باشد و بقول ابن عبّاس: «ما شَكَّ طَرفَةَ عَینٍ ولا سَأَلَ أَحَداً مِنهُم» [۱٩۴]. یعنی: «پیامبر به اندازه یک چشم به هم زدن تردید نکرد و از هیچ یک از اهل کتاب نپرسید».
این اسلوب سخن که با فنون بلاغت پیوند دارد در صدد آن نیست تا تردید مخاطب را نشان دهد بلکه در مقام آنست که قطعی بودن وعده یا گفتاری را به اثبات رساند و روحیّه مخاطب خود را کاملاً مطمئن سازد و از اینرو ابتدا «فرض شک» را مطرح مینماید و سپس مخاطب را از هر گونه تردید و دودلی بر حذر میدارد چنانکه در مقطع آیه شریفه میخوانیم: ﴿فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِينَ﴾«پس هرگز از تردیدکنندگان مباش».
بعلاوه، در این نحوه بیان، قصد متکلّم آنست که وجود شواهد را خاطر نشان سازد و از اینرو پس از آنکه مقصود خود را اظهار داشت «فرض شک» را بمیان میآورد سپس دلیل و شاهد ارائه میکند (و گاهی براهین گوناگون نشان میدهد) تا معلوم شود برای اثبات آن مقصود، شواهدی چند وجود دارد.
از نظر دیگر پیامبر اسلامجواسطه ابلاغ وحی به سایرین بوده و گاهی روحیّه آنان نیز در مخاطبه با او رعایت شده است چنانکه در سوره زُمَر میخوانیم:
﴿لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ﴾[الزمر: ۶۵].
«همانا اگر شرکآوری بیتردید کارهای (پسندیده ات) نابود میگردد و از زیانکاران خواهی شد»!.
روشن است که قرآن کریم در اینجا بر خطر شرک تأکید دارد و آن را با این شیوه گیرا بیان میکند که اگر «پیامآور توحید» با همه اهمیّتش در دام شرک اوفتد اعمال پسندیدهاش بیاثر و باطل میگردد تا چه رسد به دیگران! بنابراین مقصود آیۀ کریمه، بیشتر هشدار دادن به سایر مردم است که از شرک بپرهیزند (نه خود پیامبر). همچنین در آیه مورد بحث، قرآن مجید به مسلمانانی که در تحت فشار و سختی بسر میبردند پیام میدهد که اگر در یاری و نصرت الهی تردیدی برای شما روی دهد میتوانید از اهل کتاب بپرسید زیرا آنچه در این باره گفتهایم علاوه بر وحی قرآنی در تورات نیز آمده و اهل کتاب گواه بر آنند.
خلاصه آنکه نویسنده ۲۳ سال توجّه نداشته که جمله: ﴿فَإِن كُنتَ فِي شَكّٖ...﴾جمله شرطی است و بنابر قاعده معروف: «صدق شرطیّه، بر وقوع آن توقّف ندارد» [۱٩۵]بهمین جهت ناشیانه از وقوع شک در پیامبر سخن گفته و در حقیقت بیاطّلاعی خود را از مقدّمات علوم نشان داده است بویژه که در آیه شریفه (چنانکه قبلاً گذشت) کمترین اشارهای به موضوع معجزات دیده نمیشود پس سخن نویسنده از بنیاد سست و بیاعتبار است.
سوّم آنکه: سیرهنویس تازه! اذعان دارد که آنچه در پیرامون سوره انعام نگاشته مبتنی بر «حدس و فرض»! بوده است یعنی نوشتههای او پندار و خیالی بیش نیست! جز آنکه سعی دارد بقول خودش با قرائنی این حدس و فرض را تأیید کند چنانکه مینویسد: «آنچه در باب سه آیه سوره انعام گفته شد صرف حدس و فرض نیست، قرائنی در آیات دیگر قرآنی هست که این حدس و فرض را تأیید میکند ... صریحترین آنها آیات ٩۴-٩۵ سورۀ یونس است»!.
و چون بوضوح ثابت شد که قرائن معتبر و قابل اعتمادِ ایشان! از درجه اعتبار ساقط است بنابراین، جز حدس و خیال برای سیرهنگار چیزی باقینماند! و البته وقتی که «صریحترین قرائن» چنین سرانجامی داشته باشد تکلیف قرائن مبهم و نارسای آن جناب معلوم است! و شگفت از نویسنده بیمسؤولیّت و پریشان گفتاری که بکمک حدس و خیال و ابهام و اوهام! از قرآن مجید و سیره پیامبرجسخن میگوید! [۱٩۶].
از سوی دیگر، آیات مورد بحث از چند جهت بر صداقت و امانتِ پیامبر اسلامجو درستیِ رسالت آن حضرت دلالت دارد که ما از تفصیل آنها در اینجا معذوریم تنها به این مطلب اشاره میکنیم که آیات شریفه بخوبی نشان میدهند پیامبر اکرمجهر چه را (با هر لحنی و بیانی) دریافت میکرده آشکارا در اختیار دوست و دشمن مینهاده است و نیز وعده پیروزی او از واقعیّت فاصله نگرفته و مقرون به صدق بوده است یعنی حالات وحی در آن حضرت با اصالت و حقیقت، ملازمت داشته بنابراین بار دیگر ثابت میشود که مخالفان اسلام به هر آیتی از قرآن مجید دست آویزند تا شبههای در حقانیّت قرآن و اسلام پدید آورند، همان آیت بر ایشان حجّت بوده و در نفی و ردّ ادّعای آنان کفایت میکند و بر صدق مدّعای پیامبرجگواهی میدهد و درود خدای بر پیامبر راستین و امینش محمد باد.
[۱٩۱] صفحه ٧۸ از کتاب ۲۳ سال. [۱٩۲] به آیات ٧۵-٩۳ از سوره یونس نگاه کنید. [۱٩۳] عبارت طبری در این باره چنین است: «حدّثنا محمّد بن عبدالاعلی قال ثنا محمّد بن ثور عن معمر عن قتاده: ﴿فَإِن كُنتَ فِي شَكّٖ مِّمَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ فَسَۡٔلِ ٱلَّذِينَ يَقۡرَءُونَ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكَ﴾ قال بلغنا أن رسول اللهج قال: لا أشك ولا أسل». [۱٩۴] الکشّاف، الـمجلّد الثّانی، صفحه ۳٧۰. [۱٩۵] یعنی مثلاً چون به کسی گوییم: «اگر فلان آدرس را فراموش کرده باشی از من بپرس» این جمله دلیل بر آن نیست که او حتماً آدرس مزبور را از یاد برده است! (بویژه که قصد ما از این سخن، تشویق دیگران باشد). [۱٩۶] نویسنده ۲۳ سال در صفحه ۱۲۰ از کتابش دوباره سخن از تردید پیامبر بمیان میآود! و به آیه کریمه: ﴿وَٱعۡبُدۡ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأۡتِيَكَ ٱلۡيَقِينُ ٩٩﴾[الحجر: ٩٩]. استشهاد میکند! این گونه شاهد آوردن جز بیاطّلاعی نویسنده چیزی را به اثبات نمیرساند زیرا «الیقین» در آیه کریمه بمعنای «حادثه حتمی و تخلّف ناپذیر» بکار رفته است چنانکه در سوره مدثر از قول دوزخیان آمده: ﴿وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ ٱلۡخَآئِضِينَ ٤٥ وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤٦ حَتَّىٰٓ أَتَىٰنَا ٱلۡيَقِينُ ٤٧﴾[المدثر: ۴۵-۴٧]. یعنی: «ما روز جزا را تکذیب میکردیم تا آنکه حادثه حتمی (مرگ و قیامت) به سراغ ما آمد». در سوره شریفه حجر هم به پیامبر اکرمجامر شده که تا حصول آن حادثه قطعی به عبادت پرداز. و بقول برخی از مفسران: آن حادثه حتمی، پیروزی پیامبر و عقوبت کافران بوده است (خواه در دنیا و یا در قیامت) و شگفتا که نویسنده ۲۳ سال خود در صفحه ۱۲۱ از کتابش (یعنی به فاصله یک صفحه!) مینویسد: «مسلّماً حضرت محمد بانچه می گفته ایمان داشته و آنرا وحی الهی میدانسته است»!. بنابراین، شک و تردید در وحی چه معنا دارد؟! آری بقول قرآن مجید: ﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ﴾[البقرة: ۲۸۵]. پیامبر بدانچه بر او وحی شده ایمان آورد و براستی آن را باور کرد.