خیانت در گزارش تاریخ - جلد دوم

فهرست کتاب

کتمان وحی!

کتمان وحی!

از این پس، نویسنده ۲۳ سال آیات دیگری را یاد می‌کند که از آوردن آنها با وجود طولانی شدن رشته سخن ناگزیریم. می‌نویسد «تنها این دو آیه نیست که چنان مفاهیمی را می‌رساند در سوره‌های مکّی نظیر آنها را می‌توان یافت .... ﴿فَلَعَلَّكَ تَارِكُۢ بَعۡضَ مَا يُوحَىٰٓ إِلَيۡكَ وَضَآئِقُۢ بِهِۦ صَدۡرُكَ أَن يَقُولُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ كَنزٌ أَوۡ جَآءَ مَعَهُۥ مَلَكٌۚ إِنَّمَآ أَنتَ نَذِيرٞ[هود: ۱۲]. «خداوند به محمّد می‌گوید شاید تو بعضی از مطالبی را که به تو وحی کرده‌ایم به مردم نمی‌گویی و نوعی گرفتگی خاطر و ناراحتی احساس می‌کنی که آنها بتو می‌گویند اگر راست می‌گوئی چرا گنجی ظاهر نمی‌سازی یا فرشته‌ای برای صدق گفتار خود نمی‌آوری؟ تو فقط مبلّغ وداعی هستی و دیگر تکلیفی نداری که هر چه آنها خواسته‌اند انجام دهی»» [۱٩٧].

در این باره سه نکته را باید در نظر داشت:

نخست آنکه: ترجمه این آیه کریمه بصورتی در سخن نویسنده منعکس شده که گویا پیامبر خداجبخشی از وحی الهی را کتمان کرده! و خدای سبحان نیز در این باره تردید نشان داده است! با آنکه هیچ یک از این دو مفهوم کم‌ترین نسبتی با آیه مبارکه ندارد زیرا واژۀ «لَعَلَّ» که در کلمه «فَلَعَلَّکَ» آمده در اینجا معنای منع و نهی را افاده می‌کند. مرد عرب چون فرزند خود را به کاری فرمان می‌دهد گاهی به او می‌گوید: «فَلَعَلَّکَ تَقصُرُ فیما أَمَرتُکَ بِهِ» [۱٩۸]!. یعنی: «شاید در اجرای آنچه بتو دستور داده‌ام کوتاهی کنی»! که در حقیقت معنای نهی دارد یعنی کوتاهی مکن. بنابراین، آیۀ شریفه را باید چنین ترجمه کرد: «مبادا برخی از آنچه را که بسویت وحی شده ترک کنی ...» و این نهی، برای تأکید در ابلاغ وحی است و در حقیقت اعلام می‌کند که هر چند از لجاجت مشرکان و بهانه‌جوییِ ایشان به تنگ آیی با این همه، آیات کوبنده قرآن را با کمال صراحت باید بآنان ابلاغ کنی. و اگر پیامبر گرامیجمی‌خواست چیزی از وحی خدا را کتمان کند پیش از هر چیز لازم بود همین آیه را پنهان دارد!.

دوم آنکه: سیره‌نویس تازه، خود اعتراف کرده که این آیه شریفه، وظیفه پیامبرجرا از آوردن «معجزات مقترحه» جدا نموده است چنانکه می‌نویسد: «تکلیفی نداری که هر چه آنها خواسته‌اند انجام دهی» و این معنا هیچ منافات ندارد با آنکه پیامبرجقبلاً معجزاتی را که خدا خواست بود بآنان نشان داده باشد چنانکه سوره‌های دیگر از این معنا حکایت می‌کنند. پس موضوع بحث در اینجا، ردّ خواهش نابخردانه مشرکان است (که از گنج طلا و فرشته آدم‌نما! سخن می‌گفتند) و این با دلائل استوار نبوّت که پیامبر ارائه کرد هیچ برخوردی ندارد.

سوّم آنکه: این آیۀ کریمه نیز مانند آیات گذشته، بر کمال صداقت و نهایت امانت پیامبر دلالت می‌کند وذلك هو الـمطلوب!.

آیه دیگری که نویسنده ۲۳ سال آن را بر ادّعای خود گواه آورده در سوره شریفه انعام آمده است و در این باره ضمن صفحه ۸۰ می‌نویسد:

«باز در آیه ۳۵ سورۀ انعام بگونه‌ای دیگر محمّد مورد عتاب قرار می‌گیرد ... ﴿وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيۡكَ إِعۡرَاضُهُمۡ فَإِنِ ٱسۡتَطَعۡتَ أَن تَبۡتَغِيَ نَفَقٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ أَوۡ سُلَّمٗا فِي ٱلسَّمَآءِ فَتَأۡتِيَهُم بِ‍َٔايَةٖۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَمَعَهُمۡ عَلَى ٱلۡهُدَىٰۚ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ ٣٥[الأنعام: ۳۵].

«اگر انکار و بهانه‌گیری آنها بر تو خیلی گران آمده است نقبی در زمین زن یا نردبانی در آسمان بساز تا توانی آنچه می‌خواهند فراهم سازی اگر خداوند می‌خواست همگی هدایت می‌شدند ولی تو نادان مباش»».

گمان نمی‌کنم خواننده گرامی توجّه نداشته باشد که این آیه شریفه، پیامبر اسلام را در برابر گروهی «بهانه‌گیر»! نشان می‌دهد که بقول سیره‌نویس، توقّع داشتند «آنچه می‌خواهند» پیامبرجبرای ایشان فراهم آورد! و خداوند پیامبرش را (که مایل بود آنها هدایت شوند) با ملایمت مورد «عتاب» قرار می‌دهد که تو از غافلان مباش و گمان مبر چنین مردم معاند و بهانه‌گیری در خور هدایت هستند! سپس در آیۀ بعد می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا يَسۡتَجِيبُ ٱلَّذِينَ يَسۡمَعُونَ...[الأنعام: ۳۶]. یعنی: «تنها کسانی دعوت تو را می‌پذیرند که سخن را می‌شنوند». و با این بیان به مشرکان خاطر نشان می‌سازد که راه هدایت زمانی بروی شما باز است که گوش شنوا داشته باشید و راه انصاف بپویید.

[۱٩٧] صفحه ٧٩ کتاب. [۱٩۸] به تفسیر «مفاتیح الغیب» اثر فخر الدّین رازی، ذیل آیه ۱۲ از سوره هود نگاه کنید.