اخلاق قرآنی
سیره نگار پس از آنکه مناقشه درباره اعجاز ادبی قرآن را به انجام میرساند درباره اخلاق و احکام قرآنی سخن میگوید به امید آنکه از این راه بتواند اعجاز قرآن را نفی و انکار کند! بهر صورت دربارۀ اخلاق قرآنی جز همین چند کلمه سخنی ندارد، در صفحه ٩۳ از کتابش مینویسد:
«نمیتوان قرآن را از حیث دستورهای اخلاقی معجزه دانست. محمّد بازگو کننده اصولی است که انسانیّت از قرنها پیش گفته است و در همه جا گفته است. بودا، کنفسیوس، زردشت، سقراط، عیسی و موسی هم گفتهاند پس باقی میماند احکام و شرایعی که شارع اسلام آورده است ....».
در اینجا نکتهای که اهمیّت دارد آنست که بدانیم اساساً ادّعای قرآن کریم درباره مسائل اخلاقی چیست؟ قرآن مجید به هیچوجه ادّعا نکرده که برای نخستین بار قوانین بیسابقهای در مورد اخلاق آورده است و از اینرو باید آن را معجزه بشمار آورد! این خیال و فرضی است که سیرهنویس آن را بمیان آورده تا ذهن را از معجزات قرآنی دور کند! قرآن کریم قبول دارد که ادیان آسمانیِ پیشین، نیز دارای قواعد اخلاقی صحیح و مفیدی بودهاند چیزی که هست قرآن، ادّعای «جامعیّت و کمال» دارد چنانکه میگوید:
﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ يَهۡدِي لِلَّتِي هِيَ أَقۡوَمُ﴾[الإسراء: ٩].
«این قرآن مردم را به راهی رهبری میکند که از راههای دیگر محکمتر است».
و پیامبر گرامی فرمود: «بُعِثْتُ لأُتَمِّمَ صَالِحَ الأَخْلاَقِ» [۲۳۶]. یعنی: «من فرستاده شدهام تا اخلاق شایسته را به پایان رسانم». و نیز فرموده: «بُعِثتُ بِجَوامِعِ الکَلِم» [۲۳٧]. یعنی: «من با سخنان جامع فرستاده شدهام». بنابراین، اسلام ادّعا دارد که از حیث قوانین اخلاقی، آئینی کامل شمرده میشود و امتیازات ادیان گوناگون را در خود گرد آورده است بدون آنکه پیامبر اسلامجکتب یونانیان و بودائیان و یهودیان و مسیحیان و زرتشتیان و دیگران را مطالعه کرده باشد پس اگر قرار باشد که اخلاق اسلامی را معجزه بشماریم بلحاظ جامعیّت آن باید باشد نه از حیث بیسابقه بودن تمام قواعد و قوانین اخلاقی اسلام. البته در اینجا فرصت نداریم تا تعالیم اخلاقی اسلام را بطور مفصّل با آموزشهای مکاتب دیگر بسنجیم که این کار، در خورِ نگارش کتابی جداگانه است امّا بحکم آنکه گفتهاند: «المَیسُورُ لایَسقُطُ باِلمَعسُورِ» در این مقام، نکاتی را به اختصار خاطر نشان میسازیم که بقول مولوی:
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم بقدر تشنگی باید چشید
[۲۳۸]
تعالیم اخلاقی بودا هر چند خالی از اهمیّت نیست امّا رهبانیّت تند و زهدگرایی شدید بر آن غلبه دارد و این رویّه، انسان را که اجتماعی و «مَدَنیٌ بِالطَّبع» آفریده شده منزوی میکند و مایه رکود علم و تمدّن خواهد شد ولی در آموزشهای اسلام زهد و پارسایی با بهرگیری صحیح از دنیا و جامعهگرایی منافات ندارد قرآن کریم میفرماید:
﴿وَٱبۡتَغِ فِيمَآ ءَاتَىٰكَ ٱللَّهُ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَۖ وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ ٱلدُّنۡيَا﴾[القصص: ٧٧].
«در آنچه خدا بتو داده (از مال و منال و امتیازات دنیا) سرای آخرت را بجوی و نصیب خود را از دنیا فراموش مکن».
پس اسلام با زهد منفی موافق نیست و ترک دنیا را نمیپسندد و دنیایی که اسلام آن را مذمّت کرده مال و همسر و جامعه نیست بلکه غفلت از خدا و بدخواهی درباره بندگان خدا است: مولوی در اینجا منطق قرآن را خوب در یافته که میگوید:
چیست دنیا؟ از خدا غافل شدن
نی قُماش و نقره و فرزند و زن!
مال را کز بهر دین باشی حمول
نِعمَ مالٌ صالِحٌ
[۲۳٩]گفت آن رسول
آب در کشتی هلاکِ کشتی است
آب در بیرون کشتی پُشتی است!
[۲۴۰]
امّا آموزشهای اخلاقی کنفوسیوس (برعکس تعالیم بودا) کمتر به بعد ملکوتی و عرفانی انسان توجّه دارد و مسائل مربوط به مبدء و معاد را بدست فراموشی سپرده است زیرا عمده نظر کنفوسیوس معطوف به ترمیم اخلاق اجتماعی و روابط افراد بوده است ولی اسلام در عین آنکه اصلاح روابط اجتماعی را از نظر دور نداشته، به مسائل اعتقادی و عرفانی نیز سخت عنایت نشان میدهد و انسان را بلحاظ اخلاقی بسیار عمیقتر و وسیعتر میسازد.
درباره اخلاق زرتشتی باید گفت که از ریشه با اخلاق اسلامی تفاوت دارد زیرا اخلاق زرتشتی، ثَنَوی است چرا که اهریمن و دیو در آئین زرتشت اصالت دارد تا آنجا که در کتاب وندیداد تصریح شده پارهای از موجودات عالم را اهریمن آفریده است! (به وندیداد، چاپ تهران، فصل اوّل نگاه کنید) از همینرو مذهب و اخلاق زرتشتی میکوشد تا خود را درمیان آریاییها محدود کند و دیگران را به آئین خود فرانخواند گویی آریاییها، نژادی برتر بوده و با اهورا مزدا قرابت بیشتری دارند و دیگران در شمار سپاه اهریمناند! بهمین دلیل با وجود قدمت آئین زرتشتی، پیروان آن محدود و اندک ماندهاند. امّا اخلاق اسلامی، اخلاق توحیدی است یعنی در رابطه با وحدتِ «عالم و آدم» و قدرت بلامعارضِ خداوند، تشریع شده و لذا از مرزهای عربستان گذر کرده و خود را به دور ترین نقاط جهان و سراسر عالم انسانی رسانیده است.
اخلاق زرتشی متأسّفانه به نوعی «تابو» گرفتار شده و مثلاً «روزه گرفتن» را که مایه تقویت اراده و وسیله خودسازی و تهذیب نفس است به شدّت حرام میشمرد و کاری اهریمنی میانگارد (وندیداد، صفحه ۱۱۴) یا عادات ماهیانه زنان را مولود «آفت دیوها» معرّفی میکند (وندیداد، صفحه ۲۰۴) و این نگرش در بعد اخلاقی، از ثنویت و رابطه با اهریمن سر چشمه میگیرد و رفتار و احساساتی را در انسان پدید میآورد که با اخلاق توحیدی متفاوتست.
امّا در آئین موسی÷اخلاق، بیشتر با عدالت اجتماعی پیوند یافته است و لذا تورات میگوید: «جان به عوض جان بده و چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان و دست به عوض دست و پا به عوض پا و داغ به عوض داغ و زخم به عوض زخم و لطمه به عوض لطمه» (سفر خروج، باب ۲۱) و در آئین عیسی÷کفّۀ عفو و رحمت بر عدالت اجتماعی رجحان یافته زیرا انجیل میگوید: «شنیدهاید که گفته شده است چشمی به چشمی و دندانی به دندانی لیکن من به شما میگویم با شریر مقاومت مکنید بلکه هر که بر رخساره راست تو سیلی زند دیگری را نیز به سوی او بگردان و اگر کسی خواهد با تو نزاع کند و قبای تو را بگیرد عبای خود را نیز بدو واگذار و هر گاه کسی تو را برای یک میل مجبور سازد دو میل همراه او برو».
(انجیل متّی، باب ۵) در این میان قرآن میفرماید:
﴿وَجَزَٰٓؤُاْ سَيِّئَةٖ سَيِّئَةٞ مِّثۡلُهَاۖ فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾[الشوری: ۴۰].
«کیفر کارِ بد همانند آنست امّا کسی که عفو نمود و کار را اصلاح کرد پاداش وی بر عهده خدا است».
در اینجا قرآن، تعلیم تورات و انجیل را با یکدیگر همراه کرده و آموزش جامعی را ارائه دادهاست بویژه که میدانیم اگر بطور کلّی قصاص عادلانه تحریم شود امنیّت جامعه بخطر میافتد و دست جنایتکاران باز میشود و بسیاری از مردم که توان عفو و اغماض ندارند به قانون شکنی وادار میگردند یعنی از تلافیها و کینهجوییهای پنهانی خودداری نمیورزند و حرمت قانون را میشکنند امّا چون قصاص را بعنوان یک اصل در روابط اجتماعی بپذیریم و سپس مردم را به عفو و گذشت تشویق نماییم، در این صورت هم جامعه را به سوی خطر سوق ندادهایم و هم راه فضائل اخلاقی را به روی مردم مستعد نبستهایم. بنابراین قرآن کریم در مقایسه با تعالیم تورات و انجیل کاملترین راه را نشان میدهد و به تعبیر خود: ﴿يَهۡدِي لِلَّتِي هِيَ أَقۡوَمُ﴾.
امّا در مورد یونانیان، تا آنجا که منابع یونانی گزارش میکنند اخلاقیترین متفکّر یونان باستان، سقراط بوده است و اخلاقیترین کار او را چنین روایت کردهاند که چون دادگاه آتن، ستمگرانه وی را به مرگ محکوم ساخت سقراط با آنکه شاگردانش وسائل فرار او را فراهم آورده بودند گریز از زندان و شکستن قانون را روا نشمرد و جام زهر یا «شوکَران» [۲۴۱]را در زندان نوشید و تسلیم مرگ شد. ولی تاکنون این بحث در کار سقراط بجای مانده که آیا آموزش اخلاقی ایجاب میکند تا در برابر قوانین ظالمانه و حکام ستمگر تسلیم شویم یا باید از محاصره آنها حتّیالمقدور بگریزیم و با اَیادیِ ظلم به مبارزه برخیزیم تا نظام عدل استقرار یابد و بِساط جور بر چیده شود و هزاران مظلوم از قید ستم رهایی یابند؟!.
تعلیمی که در این باره از قرآن کریم گرفتهایم اینست که آدمی نه حقّ ستمگری دارد و نه باید اجازه دهد تا بر او ستم رود و عزّت و شرف انسانیِ وی پایمال شود
﴿لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ﴾[البقرة: ۲٧٩].
چنانکه رسول اکرمجدر دعای خود میگفت: «أَللّهُمَّ إِنّا نَعوذُ بِكَ مِن أَن نَزِلَّ أَو نَضِلَّ أَو نَظلِمَ أَو نُظلَمَ أَو نَجهَلَ أَو یُجهَلَ عَلَینا» [۲۴۲]. یعنی: «بار خدایا ما بتو پناه میبریم از اینکه بلغزیم یا گمراه شویم یا ستم کنیم یا ستمکش باشیم یا نادانی کنیم یا دربارۀ ما نادانی رود».
قرآن برای دفع ظلم و تجاوز، حتّی اجازۀ قیام و جنگ به مسلمانان داده و میفرماید:
﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْ﴾[الحج: ۳۸].
«بآنان که در معرض پیکار قرار گرفتهاند اجازۀ جنگ داده شده زیرا که بر ایشان ستم رفته است».
آری:
نهانی دینی فلا أَظلِمُ
وعَزَّ مکانی فلا أُظلَمُ
مرا این چنین داد زنهار دین
نه بر کس ستم کن نه از کس ببین
[۲۴۳]
خلاصه آنکه تعالیم اخلاقی قرآن، از نقائص آموزشهای دیگر بر کنار بوده و کمالات آنها را در خود دارد.
[۲۳۶] مسند احمد بن حنبل، الـمجلّد الثانی، صفحه ۳۸۱. در موطّا مالک و دیگر جوامع حدیث: «بعثت لأتمم حسن الخق». «فرستاده شدهام تا اخلاق نیک را به پایان رسانم» آمده است که با آنچه در مسند احمد گزارش شده بلحاظ معنا تفاوتی ندارد. به: (الـموطّا، چاپ مصر، الجزء الثانی، صفحه ۲۱۱) نگاه کنید. [۲۳٧] الجامع الصّغیر، الجزء الأول، صفحه ۱۲۶. [۲۳۸] دفتر پنجم مثنوی. [۲۳٩] به حدیث نبوی اشاره میکند که فرمود: «نِعْمَ الْمَالُ الصَّالِحُ لِلرَّجُلِ الصَّالِحِ». یعنی: «چه نیکو است مال شایسته برای مرد درستکار». به نقد العلم و العلماء اثر ابن جوزی، چاپ مصر، صفحه ۱٧۲ رجوع شود. [۲۴۰] دفتر اوّل مثنوی. ضمنا مصراع آخر ابیات، به این حدیث اشاره دارد که رسول اکرمجفرمود: «نعم العون علی تقوی الله الغِنی». یعنی: «بینیازی چه نیکویاوری در کار تقوی است». [۲۴۱] شوکران، گیاهی است سمّی. ذکر این نکته در اینجا خالی از فائده نیست که نوشتهاند: ابو حنیفه فقیه مشهور و امام مذهب حنفی را در روزگار منصور عبّاسی خواستند مسموم کنند و جامی به او دادند که با زهر آمیخته بود. ابو حنیفه از نوشیدن آن خودداری ورزید و گفت: «لا اُعینُ عَلی قتلِ نَفسی»! «من در کشتن خود به کسی کمک نمیکنم»!. [۲۴۲] التّاج الجامع للأصول فی احادیث الرّسول، الجزء الخامس، صفحه ۱۳۴. [۲۴۳] ترجمه بیت از نویسنده است.