خیانت در گزارش تاریخ - جلد دوم

فهرست کتاب

معجزه طلبی یا بهانه‌جویی؟!

معجزه طلبی یا بهانه‌جویی؟!

بهر صورت، نویسنده با کمک گرفتن از «حدّاد مسیحی» که بر ضدّ اسلام آهن سرد کوبیده! سخن گذشته را چنین ادامه می‌دهد:

«شاید بیش از بیست موضع در قرآن دیده می‌شود که منکران از حضرت محمّد معجزه خواستند و او یا سکوت کرده و یا سر باز زده و بدین اکتفاء کرده است که بگوید من بشری هستم چون شما، و خویشتن را فقط مأمور ابلاغ دانسته و فرموده است من مبشّر و منذرم. روشن‌ترین این موارد آیه‌های ٩۰-٩۳ سوره اسری [۱۴۲]است: و ﴿وَقَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَكَ حَتَّىٰ تَفۡجُرَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَرۡضِ يَنۢبُوعًا ٩٠ أَوۡ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٞ مِّن نَّخِيلٖ وَعِنَبٖ فَتُفَجِّرَ ٱلۡأَنۡهَٰرَ خِلَٰلَهَا تَفۡجِيرًا [۱۴۳]٩١ أَوۡ تُسۡقِطَ ٱلسَّمَآءَ كَمَا زَعَمۡتَ عَلَيۡنَا كِسَفًا أَوۡ تَأۡتِيَ بِٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ قَبِيلًا ٩٢ أَوۡ يَكُونَ لَكَ بَيۡتٞ مِّن زُخۡرُفٍ أَوۡ تَرۡقَىٰ فِي ٱلسَّمَآءِ وَلَن نُّؤۡمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَيۡنَا كِتَٰبٗا نَّقۡرَؤُهُۥۗ قُلۡ سُبۡحَانَ رَبِّي هَلۡ كُنتُ إِلَّا بَشَرٗا رَّسُولٗا ٩٣[الإسراء: ٩۰-٩۳]. یعنی: «ما بتو ایمان نمی‌آوریم مگر اینکه چشمۀ آبی از زمین بجوشانی یا این که باغستانی از نخل و تاک داشته باشی که جوی‌ها در آن روان باشد، یا چنانکه پنداشته‌ای قطعه‌ای از آسمان بر ما فرود آید، یا این که خدا و فرشتگان را بما نشان دهی، یا اینکه خانه‌ای از زرناب داشته باشی و یا اینکه به آسمان بر شوی و عروج تو را بآسمان قبول نمی‌کنیم مگر اینکه از آسمان نامه‌ای بر صدق گفتار خود فرود آوری که ما آن را بخوانیم. به آنها مگو مگر من غیر از بشری هستم فرستاده شده»؟!. بیدرنگ پس از این سه آیه از تقاضای منکران تعجب(!!) کرده می‌فرماید:

﴿وَمَا مَنَعَ [۱۴۴] ٱلنَّاسَ أَن يُؤۡمِنُوٓاْ إِذۡ [۱۴۵] جَآءَهُمُ ٱلۡهُدَىٰٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ أَبَعَثَ ٱللَّهُ بَشَرٗا رَّسُولٗا ٩٤قُل لَّوۡ كَانَ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَلَٰٓئِكَةٞ يَمۡشُونَ مُطۡمَئِنِّينَ لَنَزَّلۡنَا عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَلَكٗا رَّسُولٗا ٩٥[الإسراء: ٩۴-٩۵]. یعنی: «چرا مردم به مطلب حق گردن ننهاده و متوقّعند فرستادۀ خدا ملائکه باشد؟ به آنها بگو اگر در زمین، فرشتگان زندگی می‌کردند پیغمبر را از جنس خود آنها معیّن کرده فرشته می‌فرستادیم.....» [۱۴۶].

در اینجا نویسنده ۲۳ سال آیاتی را گواه آورده که بخیال خودش! هرگونه معجزه‌ای را در تأیید پیامبر اسلام، نفی می‌کند. و بقول وی: «روشن‌ترین آنها» آیاتی است که (طبق معمول!) آنها را بهمراه اغلاطی چند نقل کرده است، امّا آیا آیات مزبور هیچ دلالتی بر مدّعای او دارند یا نه؟! این آغاز بحث است!.

آیات سوره اسراء نشان می‌دهند که مشرکان مکّه برای ایمان خود، شرائطی را به پیامبرجپیشنهاد کردند که:

چشمه‌ای از زمین برای آنان بیرون آورد!.

یا مالک نخلستان و تاکستان پر آبی باشد!.

یا پاره‌ای از اجرام آسمانی را بر سر آنها بکوبد!.

یا خدا و فرشتگان را در برابر ایشان حاضر کند!.

یا خانه‌ای از طلا داشته باشد!.

یا به آسمان پرواز کند و کتابی بیاورد!.

برخی از این درخواست‌ها در حکم «طلب محال» است (چون آوردن خداوند سبحان بهمراه فرشتگان)! و پاره‌ای از آنها اگر هم اجابت می‌شد، بر رسالت پیامبرجدلالت نداشت (چون داشتن خانۀ زرّین و نخلستان و تاکستان)! و بعضی بمنظور لجبازی و خیره‌سری پیشنهاد شده بود (چون کوبیدن اجرام آسمانی بر فرق مشرکان)! و برخی را از راه انکار و دیر باوری یا سودجویی تقاضا کرده بودند (چون پرواز به آسمان برای آوردن کتاب! و طلبیدن چشمه آب)! و روی‌هم رفته، لجاجت و بهانه‌گیری از پیشنهاد آنان نمایان است.

پاسخی که پیامبر خداجمأمور می‌شود تا به آنها دهد اینست که ﴿سُبۡحَانَ رَبِّي هَلۡ كُنتُ إِلَّا بَشَرٗا رَّسُولٗا؟! [الإسراء: ٩۳] یعنی: «منزّه است خداوندم، مگر من جز بشری هستم که به رسالت آمده است»؟!.

در این پاسخ، دو قید به کار رفته یکی آنکه: «من بشرم» یعنی آنچه شما می‌خواهید از من برنمی‌آید و بر آنها قدرت ندارم. دوّم آنکه: «من رسولم» یعنی تابعِ فرستنده خود هستم نه تابع شما! بنابراین پیام او را ابلاغ می‌کنم و نشانه‌ای را که او بمن داده اظهار می‌دارم.

در آغاز سخن نیز پیامبرجفرمان یافته تا خدای خود را تنزیه کند یعنی او را برتر از این شمارد که برای ایمان به پیام‌هایش چنین شرائطی را درمیان نهد و بجای آنکه از او دستور گیرد، به او دستور دهد!.

پس، این آیات هیچ منافات ندارد با آنکه خداوند به پیامبرش دلائل و نشانه‌هایی داده باشد جز آنکه شرائط نامعقولِ مشرکان را ردّ می‌کند. و روشن است که پیامبران نیامده‌اند تا به هوس‌های این و آن، جامۀ عمل پوشانند، بویژه گروهی که سر لجاج دارند و درخواست‌های ایشان به انگیزه بهانه‌گیری اظهار شده است و این معنا از آغاز آیه نمایان می‌شود، آنجا که می‌خوانیم ﴿وَقَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَكَ حَتَّىٰ[الإسراء: ٩۰]. یعنی: «گویند هرگز بتو ایمان نخواهیم آورد مگر آنکه (درخواست ما را اجابت کنی)»!. و مفهوم این سخن آنست که: هر برهان و نشانه‌ای -جز آنچه ما می‌طلبیم!- بیاوری نبوّت تو را نخواهیم پذیرفت! و این، محض لجاجت و معاندت با پیامبر خداجاست. از توجّه به آیه بعد (که نویسنده ۲۳ سال نیز آن را آورده) مفهوم دقیق‌تر بنظر می‌رسد بدین معنی که می‌فهمیم پیشنهاد مشرکان اساساً نمایش بوده! و صرفاً به آهنگ بهانه‌جویی، آن را اظهار داشته‌اند! و شبهه اصلی ایشان که آنها را از ایمان به پیامبرجباز می‌داشته این بوده است که: چرا باید پیامبر خدا از نوع بشر باشد و از فرشتگان آسمانی نباشد؟! چنانکه قرآن مجید بلافاصله موضوع اصلی را بدین صورت حکایت می‌کند: ﴿وَمَا مَنَعَ ٱلنَّاسَ أَن يُؤۡمِنُوٓاْ إِذۡ جَآءَهُمُ ٱلۡهُدَىٰٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ أَبَعَثَ ٱللَّهُ بَشَرٗا رَّسُولٗا ٩٤[الإسراء: ٩۴].

یعنی: «و چیزی از ایمان این مردم جلوگیری نکرد -هنگامی که هدایت بسویشان آمد- مگر آنکه گفتند: آیا خدا بشری را به رسالت فرستاده است»؟! [۱۴٧].

آنگاه قرآن کریم بایشان پاسخ می‌دهد که اگر در زمین بجای بشر گروهی از فرشتگان بطور مداوم زندگی می‌کردند البته فرشتۀ آسمانی بسوی آنها می‌فرستادیم. یعنی در امر رسالت، تجانس و یا سنخیّت میان پیامبران و امت‌ها شرط است و از این راه به دفع ایراد مشرکان می‌پردازد.

بنابراین، بین آیات مزبور و آیات دیگری که از پیشگویی‌ها و تأییدات الهی در کار پیامبر سخن می‌گوید، مخالفتی دیده نمی‌شود و همچنین میان این آیات و گزارش‌های متواتری که درباره معجزات نبوی از صحابه رسیده، برخوردی نیست و هیچ مانعی ندارد که بدرخواست جاهلانه و بهانه‌های گروهی لجوج اعتنا نشود ولی برای اهل صدق و انصاف، آیات و نشانه‌هایی در تأیید پیامبر از سوی خداوند ظاهر گردد. این معنا علاوه بر قرآن از انجیل نیز استفاده می‌شود چنانکه در باب شانزدهم از انجیل متّی آمده که گروهی از روحانیّون ریا کار یهودی: «از روی امتحان از عیسی خواستند که آیتی آسمانی به آنان نشان دهد»! آن حضرت در پاسخ ایشان گفت: «در وقت غروب آسمان سرخ باشد شما می‌گویید هوا خوب خواهد بود، و اگر صبح زود آسمان سرخ و گرفته باشد می‌گویید باران خواهد بارید شما که می‌توانید با نگاه کردن بآسمان هوا را پیش‌بینی کنید چگونه نمی‌توانید معنی علائم و نشانه‌های این زمان (زمان رسالت عیسی÷) را درک کنید»؟! آنگاه بدون این که آیتی بدانها ایشان دهد آنان را مردمانی «شریر و بدکار» خواند و از ایشان جدا شد!.

آیا «حدّاد لبنانی» بما حق می‌دهد که این ماجرای را دلیل آن بشماریم که عیسی÷هیچ معجزه‌ای در عمر خود بکسی ننموده است؟! و اگر ما را در این باره محق نمی‌شمارد پس چگونه بخود اجازه می‌دهد تا بدستاویز برخی از آیات قرآن ادّعا کند که پیامبر اسلامجمعجزه‌ای نداشته است؟! با آنکه آیات مزبور (همچون سخنان مسیح÷) پیشنهاد معجزه‌طلبان شریرو بهانه‌جو را ردّ می‌کند و این معنا با دلائل و نشان‌هایی که پیامبر اسلامجاز سوی خدا آورده مباینتی ندارد.

[۱۴۲] نام صحیح سوره شریفه «الإسراء» است. [۱۴۳] فتفتجر الأنهار ... صحیح است. [۱۴۴] وما منع ... صحیح است. [۱۴۵] اذ جائهم ... صحیح است. [۱۴۶] صفحه ۶۸ کتاب. [۱۴٧] بنابر مفاد این آیه شریفه، کافران از اینکه خداوند، بشری را به رسالت فرستاده است، دچار تعجّب و ناباوری شدند نه آنکه گوینده آیه (یعنی خدای سبحان) از ناباوری کافران تعجّب کرده باشد! امّا نویسنده ۲۳ سال بعلّت کمال دقّت و شدّت امانت! قضیّه را معکوس جلوه داده و حرف نفی در جمله: ﴿وَمَا مَنَعَ ٱلنَّاسَ...را در ترجمه خود، به حرف استفهام (چرا) تبدیل کرده است با اینکه پس از جمله ﴿وَمَا مَنَعَ ٱلنَّاسَ أَن يُؤۡمِنُوٓاْ...می‌خوانیم: ﴿إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ...و این استثناء بوضوح نشان می‌دهد که حرف ما نافیه است نه تعجبیه! حقّا که معلومات حضرت سیره نگار مایه تعجب است!.