خیانت در گزارش تاریخ - جلد دوم

فهرست کتاب

باز هم بحث جبر!

باز هم بحث جبر!

خلاصه آنکه جناب سیره نگار از زحمت ما دربارۀ این آیه کریمه کاسته و بدانچه تاکنون گفتیم اعتراف نموده است جز آنکه نکته‌ای را در اینجا نتوان ناگفته گذاشت که پیامبر اکرمجبر هدایت قوم خود حرصِ فراوان داشت (چنانکه از همین آیه شریفه نمایان است) و آرزومند بود تا علاوه بر دلائل و معجزات گذشته، آیتی بیاید که قوم او را به قبول ایمان ملزم کند از این‌رو در مقطع آیه می‌خوانیم: ﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَمَعَهُمۡ عَلَى ٱلۡهُدَىٰۚ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ[الأنعام: ۳۵]. مفهوم این سخن آنست که: اگر خدا می‌خواست البته همه مشرکان را به پذیرش حق وادار می‌کرد و بر طریق هدایت گرد می‌آورد، پس تو مانند ناآگاهان مباش و بدان که خداوند نمی‌خواهد خلق را به قبول حق مجبور کند (زیرا خدا مردم را انتخابگر آفریده و البته کسانی که در انتخاب خود، جانب عناد با حق را برگزیده‌اند در خور هدایت خداوند نیستند). این مفهوم در مواضع دیگر از قرآن کریم نیز تأکید شده است چنانکه در سوره شریفه یونس می‌خواهیم:

﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ لَأٓمَنَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ كُلُّهُمۡ جَمِيعًاۚ أَفَأَنتَ تُكۡرِهُ ٱلنَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُواْ مُؤۡمِنِينَ ٩٩[یونس: ٩٩].

«اگر خداوندت می‌خواست همه اهل زمین ایمان می‌آوردند آیا پس تو مردم را مجبور خواهی کرد تا مؤمن شوند؟!».

در پی این آیه می‌فرماید: ﴿وَمَا كَانَ لِنَفۡسٍ أَن تُؤۡمِنَ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَيَجۡعَلُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يَعۡقِلُونَ ١٠٠[یونس: ۱۰۰].

«هیچ کس جز به اذن خدا نیاوَرَد و (خدا) پلیدی را بر کسانی می‌نهد که خرد را بکار نمی‌بندد».

بنا به مفاد این دو آیه، خداوند کسی را در ایمان «مجبور» نمی‌کند و هر کس خواستارِ هدایت و طهارت باشد باید تا عقل و اندیشه را بکار گیرد و از انصاف و حق‌پذیری فاصله نگیرد. خلاصه آنکه آیه مورد بحث، معجزه‌ای را نفی می‌کند که بی‌اختیار مردم را به ایمان وادارد (نه هر آیت و برهانی که مایۀ عبرت و موجب تأمّل و فکرت شود) و البته خداوند بر پدید آوردنِ چنان معجزه‌ای نیز توانا است جز آنکه بر خلاف حکمت کاری نمی‌کند چنانکه می‌فرماید:

﴿إِن نَّشَأۡ نُنَزِّلۡ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ ءَايَةٗ فَظَلَّتۡ أَعۡنَٰقُهُمۡ لَهَا خَٰضِعِينَ ٤[الشعراء: ۴].

«اگر بخواهیم آیتی بر ایشان از آسمان فرود می‌آوریم که گردنهایشان در برابر آن خم شود»!.

در اینجا سیره‌نویس، بر فاصله خود از قرآن کریم می‌افزاید و آیاتی را که بر ضدّ جبر دلالت می‌کنند، دلیل بر جبر می‌شمرد! و از سر جسارت می‌نویسد: «عجب خدای رؤف عادلی است که خود می‌فرماید:

﴿وَلَوۡ شِئۡنَا لَأٓتَيۡنَا كُلَّ نَفۡسٍ هُدَىٰهَا[السجدة: ۱۲].

«اگر می‌خواستیم نور هدایت در هر نفسی می‌افکندیم». ولی معذلک آنها را -آنهائی که خودش نخواسته هدایت شوند- به هلاکت و عذاب شدید تهدید می‌کند»! [۱٩٩].

سناتور مغرور! این مفهوم واضح را از آیه کریمه در نیافته که چون خداوند می‌فرماید: «اگر می‌خواستیم هر کس را هدایت می‌کردیم» مفهوم این سخن در فرهنگ قرآن آنست که خدا از وادار ساختن همه مردم به هدایت و ایمان ناتوان نیست و اگر می‌خواست، البته این کار را به انجام می‌رساند ولی ارادۀ الهی بر چنین ایمانی تعلق نگرفته است بلکه اراده او بر آن معطوف شده تا هر کس خواستار ایمان باشد بدان دست یابد و هر کس جویای کفر است بدان نائل گردد چنانکه فرمود:

﴿وَقُلِ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكُمۡۖ فَمَن شَآءَ فَلۡيُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡيَكۡفُرۡ[الکهف: ۲٩].

«بگو حق از سوی خدای شما است، پس هر کس خواهد ایمان آورد و هر که خواهد انکار کند».

و ما این معنا را در جزء نخستین از همین کتاب بگونه‌ای گسترده توضیح دادیم [۲۰۰].

و تکرار آن را در اینجا لازم نمی‌بینیم. گویا حضرت سناتور! عدالت خداوندی را موکول بر آن پنداشته که پروردگار دادگر، جبر را حاکمیّت بخشد و یا بدون عنایت به لیاقت و اخلاص بندگان همگان را از هدایت خود بطور یکسان بهره‌ور سازد و موسی÷و فرعون و محمّدجو ابو جهل و حسین÷و یزید را مانند یکدیگر شمارد! با آنکه چنین رویّه‌ای عین ظلم و ستم و بر خلاف عدل و داد است چرا که در معنای عدل می‌گوییم: «العَدلُ ایتاءُ کُلِّ ذی حَقٍّ حَقَّهُ». یعنی: «دادگری آنست که حقّ هر کس را چنانکه در خور آن باشد به او بدهند (نه آنکه با محمّدجو ابو جهل یکسان رفتار کنند)»! امّا چه می‌شود کرد؟ جناب سناتور از دیرباز به چنان مفهومی از عدالت خو گرفته است! زیرا بهنگام وکالت با همه یکسان رفتار می‌نموده یعنی حقّ هیچ کس را نمی‌داده است! و اینک همان عدالت کذائی را به خداوند متعال پیشنهاد می‌کند! «فَسبُحانَ اللهِ عَمّا یَقولُ الظّالِـمونَ عُلُوًّا کَبیراً».

[۱٩٩] صفحه ۸۱ کتاب. [۲۰۰] به بحث «جبر در قرآن» از صفحه ۱٧۲ به بعد نگاه کنید.