کنارهگیری ابوهریرهساز جنگ بین علی و معاویهب:
فقه صحیح که ابوهریره را سوق داد، تا در حمایت از عثمانسچنان موقفی را اتخاذ کند، باز او را به اتخاذ موقفی درست، در فتنۀ پس از قتل عثمانسرهنمون گردید. وقتی که جنگ بین علی و معاویه اتفاق افتاد، او گوشه گرفت. گویا سخان عثمانسدر گوشش طنین انداخته بود، که- بیاد داشته باش اگر یک نفر را بقتل برسانی گویا همۀ مردم را کشتهای - این چیزی بود که او را مردد میساخت، و احادیث منع از شرکت در فتنهها بیادش میآمد.
او میگفت: (رسول اللهصفرمود: فتنههائی پدید خواهد آمد، هرکس بنشیند، بهتر از کسی است، که در آن برود. و کسی که بر آن گذر میکند، بهتر از کسی است که در آن تلاش میکند، هرکس در کنار آن واقع شود، در آن خواهد افتاد، هرکس پناهگاهی یافت، پس باید فاصله بگیرد) [۴۰۴].
او مردم را به باز داشتن و خویشتنداری دعوت کرده و میگفت:
(وای بر عرب از شرّی که نزدیک شده، هرکس دستش را باز دارد رستگار میگردد) [۴۰۵].
سپس برنامهاش را در مورد فتنه به شکل صریح بیان نمود:
(من فتنهای را میدانم که روی آوردن آن نزدیک است، همراه آن مثل دمیدن خرگوش است، و راه خروج از آن را نیز میدانم. به او گفته شد (راه خروج از آن چیست؟ گفت: دستم را باز میدارم، تا کسی بیاید و مرا بقتل برساند) [۴۰۶].
گوشه گیری در این ماجرای هولناک تنها موقف ابوهریره نبوده است.
بلکه این موقف جمعی از بزرگان صحابهش بوده است.
آنان نظرشان بر این بوده که خداوندأ اوّل به جنگیدن با شورشی فرمان داده است: ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ ٩﴾[الحجرات: ۹].
«اگر دو گروه از مؤمنین باهم جنگیدند، بین آنان صلح دهید، اگر یکی از آندو بر دیگری شورش کرد، باگروه شورشی به جنگید، تا که تسلیم امر خدا گردد، اگر تسلیم شد، پس بین آنان به عدالت صلح برقرار کنید، و قسط را مراعات نمائید که خداوند عاملین به قسط را دوست میدارد».
آنان معتقد بودند، که در اوّل، خداوند امر به جنگ نداده، و همچنین امر به جنگ با تمام شورشیان نیست. (... ولی هرگاه دو گروه از مؤمنین با هم به جنگ برخاستند، پس واجب است که بین آنان صلح برقرار گردد، اگرچه هیچکدامشان مأمور بجنگ نباشند. بعد از این اگر گروهی سر به شورش برداشت باید با آن گروه جنگیده شود؛ زیرا که آن گروه از جنگ دست نکشیده، و به صلح ملزم نگردیده است، و شر آن جز با جنگ میسر نیست) [۴۰۷].
از جمله کسانی که خود را از ورود در ماجرا حفظ کردند: سعد بن ابی وقاص و عبدالله بن عمرش بودند. (البته در بین دو سپاه پس از علی کسی برتر از سعد بن ابی وقاص نبود که او هم از قاعدین بود) [۴۰۸].
(این دو نفر از فتنه کناره گرفتند، و با علی و معاویه نجنگیدند، بطوریکه بعد از این ماجرا علی بر این طرز عمل غبطه میخورد و میفرمود:
مقامی که سعد و ابن عمر فرود آمدند برای خدا بود، اگر آندو مرتکب گناهی شده باشند، این گناه کوچک است، و اگر با یان کار آندو مرتکب خیری شده باشند، این خیر بزرگ است) [۴۰۹].
و از آنجمله است: عمران بن حصینسکه (از ماجرا دوری گزید، و در کنار علی نجنگید) [۴۱۰].
و او یکی از بهترین شخصیتهای صحابه است، و حتی علیسعلاقمند بود که این مرد با او همراه باشد.
و از آنجمله است: اهبان بن صیفیس، که علیسبه نزدش تشریف برد، (وبر درب منزلش ایستاد، وبر او سلام کرد، پیرمرد سلامش را پاسخ داد. علی فرمود: حالت چطور است یا ابا مسلم؟ گفت: خیر است. علی فرمود: آیا همراهم بسوی این قوم بیرون نمیروی که یاریم دهی؟ گفت: بلی اگر شما به آنچه که تقدیم میکنم راضی باشی. علی فرمود: آن چیست؟ پیرمرد گفت: هان ای دختر شمشیرم را بیاور. که غلافی را بحضورش آورده، و او از آن چیزهائی را بیرون کشید، سپس سرش را بسوی علیسبلند کرده و گفت: خلیل من و پسر عموی شما÷، با من پیمان بسته است، که اگر بین مسلمانان فتنهای پدید آید، شمشیری چوبی برگیرم. پس این چوب شمشیر من است، اگر میخواهی بهمراهت بیرون میروم. علیسفرمود: ما را نیازی به تو و شمشیرت نیست. سپس از درب حجره بازگردید و بدان وارد نشد) [۴۱۱].
دیگر از جمله کسانی که از جنگ داخلی کناره گرفتند: ابوبکر ثقفی، و کعب بن عجره و معاویه بن خدیجشمیباشند [۴۱۲]، و هم محمد بن مسلمه و اسامه بن زیدش [۴۱۳]. و شاید بیشتر بزرگان صحابه بر این رأی قرار داشتند *.
بلکه نظر من این است، که موقف ابوهریره و این گروه که از آنان نام برده شد، نمیتوان بر آن عنوان کناره گیری نام نهاد؛ زیرا که آنان اقرار میکردند، که علیسبر حق است، و در همان اوّل با ایشان بیعت کردند، و در مدت حیات ایشان بیعت خود را نشکستند چرا که او امیرالمؤمنین و خلیفۀ شرعی و صاحب حق بود که هم آنان و هم ما بر آن اعتقاد داریم. ولی آنان شمشیر نگرفتند، چرا جنگ بین دو گروه را بزرگ میدانستند، و چون دیدند که در هر دوسپاه خونهای پاکی بر زمین میریزد، پس چنین استنباط کردند، که شمشیر برنگیرند، ولی بر حقانیت خلافت علیستأکید کنند. و این مطابق همان چیزی بود که از رسول اللهصشنیده بودند. که میباید از فتنه و شرکت در آن پرهیز کنند، پس این جماعت پیروی احادیث پیامبر را فقط در ماجرای جنگ داخلی بر اطاعت علیسترجیح دادند. و بعبارت بهتر آنان احادیث پرهیز از جنگ داخلی را بر ورود به صفوف سپاه علیسبرتر شمردند. و این گروه پس از شهادت علی و صلح حسن با معاویه ش بیعت کردند.
بخصوص در مورد ابوهریره میبینیم که ایشان در زمان جنگ صفین عمرش از ۶۰ سال گذشته، و پیرمردی ضعیف بود، که توان شرکت در جنگ برایش باقی نمانده بود. در حالیکه در زمان عثمانستوان حمل شمشیر و نصرت ایشان برایش میسّر بوده است. اما دشمنان ابوهریره تلاش کردهاند، که قصههائی بسازند، و در قالب آنها او را متهم سازند که خود را تسلیم معاویه نموده، و در جریان جنگ کارهائی را به نفع او انجام داده است. ولی آنان خبر درستی که ادعایشان را ثابت کند در دست نداشته و ندارند. و بلکه متقدمین شیعه نیز او را به چنین چیزی متهم نکردهاند، و این قول از متأخرین آنان میباشد.
این نصر بن مزاحم منقری، یکی از غلات اوّل شیعه است، که بسال ۲۱۲ هـوفات کرده، وعمرش را در جستوجی اخبار صفین سپری نموده، و کتاب مشهوری را تألیف نموده، که آن را (واقعهی صفین) نامیده و چاپ هم شده، و من تمام آن را مطالعه کردم، دیدم هیچ خبر بزرگ و کوچک از واقعۀ صفین را فرو نگذاشته مگر آن را آورده است، ولی ذکری از ابوهریره در هیچ گروهی ندارد. براستی این امر بر چه چیزی دلالت میکند؟
بلی خلیفه بن خیاط در اخبار صفین آورده که بلال بن ابیهریره از جملۀ مردان راست سپاه معاویه در صفین بوده [۴۱۴]، ولی خود ابوهریره در آن حضور نداشته است.
من دریافتهام که ابوهریره عمار بن یاسر را میستاید، و او را توصیف میکند که: (او کسی است که بر زبان پیامبرصاز آسیب شیطان مصون اعلام گردیده است) [۴۱۵]. وعمار در سپاه علی قرار داشته، و ابوهریره او را ستوده، و از مردم خواسته است که او را یاری دهند، زیرا همانطوریکه عائشهل فرموده است: (او مردی است که مردم به سبب دینداریش او را پیروی میکنند) با توجه به اینکه ابوهریره او را میستاید، چگونه باور کردنی است که او تسلیم معاویه بوده است؟
از قول ابن قتیبه آوردهاند که ابوهریره و ابودرداء به نزد علی و معاویه رفته و آندو را نصیحت کردهاند، تا از ریختن خون مسلمانان جلوگیری کنند، و هم این ۲ نفر به نزد علی آمده، و دربارۀ قاتلان عثمان با او صحبت کردهاند. اگر این خبر صحیح باشد، خود دلیل بر این است که: (ابوهریره از ورود فتنه کناره گرفته، و اقدام به ایجاد وحدت مسلمین نموده است) [۴۱۶].
ولی ما اثبات این خبر را ممکن نمیدانیم زیرا کتاب (الإمامة والسیاسة) که این خبر را آورده، بنا حق به ابن قتیبه نسبت داده شده است، چرا که در این کتاب اخبار دروغ و افترا و دسیسه بر سلف صالح بسیار آمده، و معروف است که ابن قتیبه به مقام والای سلف معتقد بوده است.
و از آنجمله است (آنچه را که ابوجعفر اسکافی آورده که ابوهریره با نعمان بن بشیر از دمشق به مدینه نزد علیسآمده، تا از جنگ و ریختن خون مسلمین جلوگیری کنند، بر این شرط که شام و مصر از معاویه و حجاز و عراق از آن علی باشد. این خبر صحیح نیست، و هیچ مورخی آن را نیاورده، و من آن را جز در شرح نهج البلاغه در جائی دیگر نیافتم، که آنهم از قول ابی جعفر بدون ذکر سند آن آمده است، پس چگونه میتوانیم آن را بپذیریم در حالیکه با اخبار صحیح تضاد دارد) [۴۱۷].
بعضی قولی جدّا بیمایه را ساخته، و به ابوهریره نسبت دادهاند مبنی بر اینکه: نماز در ورای علیسکاملتر، و غذا خوردن با معاویه چربتر است. ولی مثل این قول هرگز به اثبات نرسیده است، و گویندگان آن سندی معتبر ندارند، که ارائه دهند. بلکه این قول از جملۀ قصههای ساخته و پرداختۀ رمان نویسان اهل بدعت است، که مقامی در دین ندارند. و ما چنین اقوالی را برای خود نمیپذیریم (و در مورد دینار و درهم نیز چنین قولی باور نکردنی است، مگر از شاهد عادلی که از اتهام بری باشد، و از شهوت پاک.) پس وقتیکه چنین قولی را دربارۀ منافع مادی نمیپذیریم، چگونه میتوانیم آن را (در مورد سلف و پیشتازان دعوت، آنهم از قول کسانی که مقامی در دین ندارند قبول کنیم؟) [۴۱۸].
***
ابوریه به روایت از ابن ابی الحدید، و استادش اسکافی آورده که ابوهریره و بعضی از بزرگان صحابه در طعن علیساحادیثی را جعل کردهاند. این ادعا قابل قبول نیست؛ زیرا کسیکه حالش در سرسپردگی و فرومایگی معروف است، خبرش نیز قابل باور کردن نیست. وانگهی آنان در مورد گفتههای خود سندی ندارند، و این خود گفتارشان را از حجّت بزیر میکشد. واحادیثی را که آنان بدان استشهاد کردهاند، (همان احادیث جعلی است، که متخصصین حدیث به آن آگاهی دارند، و ائمه حدیث راویانشان را معرفی کردهاند، و کسی نگفته است که ابوهریرهسدر این مورد سهمی دارد) [۴۱۹].
مگر بعضی از رمان نویسان اهل بدعت، و یا کسانیکه هیزم کشان شب هستند، که کتابهایشان آمیخته به راست و دروغ است، و اهل تمیز نیستند. (و بدیهی است که کتب تاریخ و اخلاق و مواعظ و امثال آن مشتمل بر بسیاری از اخبار اسرائیلی، و سخنان دروغ است که در اسلام داخل شده است).
***
اما بیعت ابوهریره با معاویهسچنانکه قبلاً ذکر آن گذشت، پس از صلح حسن بن علیسانجام گرفته است. البته سزاوار نیست، که با دید تاریک و سیاه به معاویهسنظر کنیم، چنانکه بعضی میکنند. بلکه ایشان شخصی است، که کوشش نموده و خطا کرده است، و به اسلام خدمات ارزندهای را تقدیم نموده که موجب میگردد از او تعریف شود. چرا که عصر او آغاز فتوحات مجدد اسلام است، که در دوران جنگهای داخلی متوقف شده بود. و معاویهسهمان کسی است، که سپاه بزرگی را آماده و برای فتح قسطنطنیه، که مرکز و دژ کفر آن روزگار بود اعزام نمود. بطوریکه حماسۀ آن قلب شیخ بزرگ و کهنسال ابوایوب انصاریسرا به حرکت در آورد؛ مردیکه در ایام فتنه در کنار علیسبود. و آنگاه بشوق جهاد برخاست و در سپاه معاویه تحت فرماندهی یزید عازم گردید، هنوز هم قبرش زیر دیوارهای قسطنطنیه موجود است. و معاویهسهمان کسی است که قبرس را فتح کرد، که رسول اللهصمجاهدین سوار بر کشتیهای جنگیشان را بدینسان توصیف فرموده است: (مثل پادشاهان بر تختها) [۴۲۰].
بدینسان بر ما روشن میگردد، که ابوهریرهس، از همۀ شبهات موقفش در فتنۀ داخلی سربلند بر میآید. و شخصی عاقل مشاهده کرده و نتیجه میگیرد، چون گروهی از صحابه که همراه علی بودهاند، از ابوهریره حدیث روایت کرده، و یاران علی و شیعیان اوّل چنانکه خواهیم دید او را مورد اعتماد میدانستهاند، پس او شخصی مورد وثوق بوده است، و اگر او براستی سرسپردۀ معاویهسمیبود، هرگز این گروه از او حدیث روایت نمیکردند، ولی روایاتشان از ابوهریره ثابت میکند، که آنان او را شخصیت بزرگی میدانستهاند، و این خود برای کسیکه صاحب قلبی سلیم و گوش شنوا است دلیل و گواهی است بر حقانیت ابوهریرهس.
***
[۴۰۴] البخاری ۴/۲۴۱/۹/۶۴. [۴۰۵] ابوداود ۲/۴۱۳ بسند صحیح. [۴۰۶] المستدرک ۴/۴۷۲ بسند صحیح. [۴۰۷] فتاوای شیخ الإسلام ابن تیمیه ۴/۲۲۶. [۴۰۸] همان منبع. [۴۰۹] تذکرة الحفاظ ۱/۲۲. [۴۱۰] سیر أعلام النبلاء ۲/۳۶۴. [۴۱۱] مسند امام احمد ۵/۴۹ بسند صحیح. [۴۱۲] تذکرة الحفاظ ۱/۳۰. [۴۱۳] * فتاوی ابن تیمیه ۴/ ۲۲۶. [۴۱۴] تاریخ خلیفه بن خیاط ۱/۱۷۹. [۴۱۵] المستدرک ۳/۳۹۲. [۴۱۶] ابوهریره راویة الإسلام ۲۲۸-۱۱۲. [۴۱۷] همان منبع. [۴۱۸] از سخنان قاضی ابن عربی در کتاب العواصم من القواصم ص ۲۵۲. [۴۱۹] دفاع عن السنه ص ۱۸۸-۱۶۶. [۴۲۰] همان منبع. البخاری ۴/۱۹.