پرتوی از مناقب ابوهریره رضی الله عنه

فهرست کتاب

ابوهریرهسو خدمت به مادرش:

ابوهریرهسو خدمت به مادرش:

برای انسان نعمتی برتر از نعمت ایمان و ثبات بر آن وجود ندارد، وهیچ دعائی گرانب‌هاتر و بهتر برای دوست و یا یکی از اهل خانواده نیست که برایش دعا کنی که اهل هدایت و ایمان گردد. بدیهی است قدر ایمان و ثبات در آن را جز مؤمن کسی دیگر نمی‌داند. از همینجا است که برای ما محقق می‌گردد، که بزرگی نیکی ابوهریره بر مادرش را تصویر کنیم. چرا که او آرزوی مسلمان شدن مادرش را داشت، و در مسلمان شدنش ابوهریره عامل اصلی بود. مسلم از قول او آورده است: (مادرم را که مشرک بود، به اسلام دعوت می‌کردم، روزی چون او را به اسلام خواندم، چیزی را دربارۀ رسول خداصاز او شنیدم که خوش نداشتم، پس خدمت حضرت آمدم، و می‌گریستم، گفتم: یا رسول الله، مادرم را به اسلام دعوت می‌دادم، و او از قبول آن سرباز می‌زد، امروز او را دعوت دادم، چیزی گفت که خوش نداشتم، خدا را بخوان که مادر ابوهریره را هدایت فرماید. رسول خداصفرمودند: خدایا مادر ابوهریره را هدایت کن. از خدمت حضرت همراه با مژدۀ دعای ایشان بیرون گردیدم. چون بازگشتم و بر درب خانه رسیدم، دیدم که در بسته است، مادرم صدای پایم را شنید، پس گفت: ابوهریره در جایت باش. ومن صدای آب را می‌شنیدم. پس مادرم غسل کرد، و پیراهنش را پوشید، و قبل از آنکه چادرش را برگیرد، من درب را باز کردم. سپس گفت: «يا اباهريره: اشهد ان لا إله إلا الله و أشهد ان محمداً عبده ورسوله». ابوهریره گوید: به خدمت رسول الله بازگشتم، در حالیکه از شادی گریه می‌کردم و گفتم: یا رسول الله! مژده که خداوند دعایتان را پذیرفت، و مادر ابوهریره هدایت شد. پس حضرت خدا را حمد و ثنا گفتند، سخنانی نیک بر زبان آوردند) [۱۲۷]. از جمله موارد محبت ابوهریره نسبت به مادرش این است که ابن سعد به سند صحیح از رسول خداصآورده، که حضرت دو دانه خرما به ابوهریره داد، (پس ابوهریره گوید: یکدانه را خوردم، و دانۀ دیگر را در کنارم قرار دادم، رسول خداصفرمود: یا اباهریره، چرا این خرما را برداشتی؟ گفتم: آن را برای مادرم برداشته‌ام. حضرت فرمود: آن را بخور، چرا که دو خرمای دیگر بتو خواهیم داد. گوید: من آن خرما را خوردم، و حضرت دو خرمای دیگر بمن بخشیدند) [۱۲۸].

صادق‌ترین صورت، حب ابوهریره نسبت به مادرش، خبری است که عبدالله بن وهب، که یکی از استادان بخاری است، در جامع خود از طریق سعد بن‌هلال آورده که گوید: (ابوهریره بر مادرش وارد می‌گردید. و هر روز می‌گفت: مادر، خدا شما را خیر دهد، چنانکه در کوچکی مرا تربیت کردی. گوید: و مادرش نیز می‌گفت: پسرم، شما را خداوند خیر دهد، چنانکه در بزرگی بمن نیکی کردی) [۱۲۹].

آنگاه می‌بینم کسانی را که از سیری در حال ترکیدن هستند، ولی مادرهای هر کدام از گرسنگی ناله می‌کند، و از احوال مادرش خبر ندارد، و با این حال به ابوهریره طعنه میزند: هیهات. بخدا سوگند، اگر به چیزی نایل آیند.

[۱۲۷] مسلم ۱۶۵/۷. [۱۲۸] الطبقات ۴/۳۲۹. [۱۲۹] جامع ابن وهب/۲۳..