ابوهریره دنیا را وداع میگوید:
هم اکنون ما در مقابل پیر مردی قرار داریم که عمرش از ۸۰ سال گذشته، و با شتاب به لقاء خدا میرود، مردی که امانت را از گردنش ادا کرده، و حدیث پیامبر را منتشر ساخته و آن را بمردم آموزش داده است.
او صاحب حیاتی پر از خیر و برکت است، که دیدگان جستجوگران و محققان را بسوی خود میکشاند، مردی از سرزمین دور، هجرت کرد، و با حد اقل امکانات زندگی نمود. و با نیروئی شگفت انگیز و نیرومند همراهی پیامبرصرا برگزید، و بهمراه حضرت به جنگ شرک رفت، و پس از او در جنگهای ارتداد حضور یافت، و در فتوحات رهائی بخش اسلام سهیم گردید، و در دفاع از خلافت اسلامی تلاش نمود، و از فتنههای داخلی کناره گرفت، و حدیث پیامبرصرا پخش کرد. آری هم اکنون کاری جز دیدار با خدا برایش باقی نمانده است که بسوی آن شتاب کند. حوادث از پیشروی ابوهریره، در حالیکه بر بستر مرگ آرمیده است عبور میکند، و میگرید: (برایش گفته میشود: یا اباهریره چرا گریه میکنی؟ فرمود: اما من برای دنیای شما نمیگریم، ولی من برای دور بودن سفرم، و کمی توشهام میگریم.
اکنون من بر بالای بلندی ایستادهام، که یا باید در بهشت و یا دوزخ فرود آیم. و نمیدانم به کدام راه میروم) [۴۴۳].
پس از آن وصیت میکند: (چون فوت کردم، بر من نوحه نکنید، زیرا که بر رسول اللهصنوحه نشده است) [۴۴۴].
باز دوباره آنان را سفارش میکند و میفرماید:
(بر من سایبان نزنید، و پشت جنازهام آتش نیفروزید، و مرا با شتاب دفن کنید، که از پیامبر خداصشنیدهام که میفرمود: چون مرد صالح بر سریرش گذاشته شود گوید: مرا پیش کنید، و مرا پیش کنید. و چون مرد طالح بر سریرش گذاشته شود گوید: ای وای مرا کجا میبرید) [۴۴۵].
سپس گریه میگند. گفته میشود چرا گریه میکنی پس میفرماید:
(بعلت کم بودن توشه، و مانع بزرگ و غیر قابل نفوذ) [۴۴۶].
لحظاتی قبل از مرگش مروان بر او وارد میشود و میگوید: (یا اباهریره! خدایت شفا دهد). ولی ابوهریره در حالی دیگر بسر میبرد، و به مروان جواب نمیدهد. که او به مناجات پروردگارش مشغول است، و منتظر است که خداوند او را با دست پُر به پیشگاهش بخواند، و او را مشمول رحمت خود قرار دهد. پس میگوید:
(خدایا من لقای تو را دوست دارم، پس دیدار با مرا دوست بدار).
مقبری میگوید: هنوز مروان قدم بر نداشته بود، که ابوهریره وفات کرد [۴۴۷].
ولی یادگرامی او همواره در دلهای مؤمنین تا بروز قیامت باقی خواهد ماند.
***
در سال وفاتش اختلاف است [۴۴۸].
خلیفه بن خیاط آورده که وفاتش در سال ۵۷ بوده است [۴۴۹]. بخاری نیز بروایت از هشام بن عروه همین تاریخ را نقل کرده است [۴۵۰]. ولی ابن حبان در این تاریخ شک نموده و گفته است که وفاتش بسال ۵۷ یا ۵۸ اتفاق افتاده است [۴۵۱]. اما در ترجمۀ احوال سعید بن عاص بطور قطعی تاریخ وفات ابوهریره را سال ۵۸ گفته است [۴۵۲].
اما ابن اسحاق میگوید: وفات ابوهریره در سال ۵۹ بوده است، و واقدی نیز در این قول با او موافق است. که طبق این روایت او در زمان وفات ۸۷ سال داشته است.
وفات اوسدر محل عقیق، وادی مجاور مدینه اتفاق افتاده، و جنازهاش را به مدینه حمل کردهاند [۴۵۳]. ولید بن عتبه بن ابی سفیان که امیر مدینه از جانب عمویش معاویه بود بر او نماز خواند. در آن روزگار مروان از امارت عزل گردیده بود.
فرزندان عثمان بن عفانسجنازهاش را حمل کرده و به بقیع انقال دادند.
و ابوسعید خدری و مروان پیشاپیش جنازه حرکت میکردند [۴۵۴].
ابن عمر نیز در تشییع شرکت داشت، و در پیشاپیش جنازه ابوهریره حرکت میکرد، در حالیکه بسیار نسبت به او ابراز ترحم میکرد و میگفت: او از جملۀ کسانی بوده که احادیث رسول اللهصرا برای مسلمین حفظ کرد.
سپس ولید بن عتبه نامهای به معاویه نوشت، و خبر وفات ابوهریره را علام نمود، معاویه در پاسخ نوشت: ببین از او چه کسانی باقی مانده است، و به ورثۀ او ۱۰۰۰۰ درهم تقدیم کن، و همسایگیشان را گرامی دار، و به آنان نیکی کن؛ زیرا که او از جملۀ کسانی است که عثمان را در خانهاش یاری داده است [۴۵۵].
خداوند از ابوهریره خشنود بادا، و خدا او را ارضی فرماید.
***
[۴۴۳] الطبقات ۴/۳۳۹، الزهد از امام احمد بن حنبل ص ۱۵۳. [۴۴۴] المستدرک ۱/۳۸۲. [۴۴۵] - مصنف ابن ابی شیبه ۳/۳۸۱، مسند امام احمد ۱۵/۳۹ تحقیق احمد شاکر بسند صحیح. [۴۴۶] - الزهد از امام احمد ص ۱۷۸. [۴۴۷] طبقات ابن سعد ۴/۳۳۹ بسند صحیح. [۴۴۸] المستدرک ۳/۵۰۷. [۴۴۹] طبقات خلیفه ص ۱۱۴ تاریخ خلیفه ۱/۲۱۳. [۴۵۰] التاریخ الکبیر ۱۳۲/ ج۳ ق۲. التاریخ الصغیر ص ۵۲. [۴۵۱] ترتیب الثقات از هیثمی ۳/۱۷۲. [۴۵۲] الثقات ص ۸۲. [۴۵۳] اسد الغابه ۵/۳۱۵. [۴۵۴] طبقات ابن سعد ۴/۳۰. [۴۵۵] همان منبع.