نخعی و حنفیه، و ردّ برخی از احادیث ابوهریرهس
در اینجا میرسیم به یک عمل غریب، از تابعی فقیه و بزرگ، ابراهیم بن یزید نخعی کوفی و آن اینکه او بعضی از احادیث ابوهریره را بخاطر مخالفت با قیاس ترک میکرده است.
و به سبب اعتماد بزرگی که امام ابوحنیفه، برروایات حماد بن ابی سلیمان از نخعی داشته، ابوحنیفه و بعضی از یارانش را میبینیم که در پی نخعی رفته و بعضی از احادیث ابوهریره را ترک کردهاند.
از همینجا است که این عمل نخعی و ابوحنیفه عملاً موجب انتقاد از ابوهریره گردیده است، چرا که مخالفین بظاهر قضیه نگریسته، و برای آن ساز و دهل راه انداخته و به هیاهو متوسل شدهاند، بطوریکه دلهای بسیاری از مردم مخلص را دچار شک کردهاند.
اگر خدا بخواهد ما بحث را بمیان میآوریم، و بطلان مکر نیرنگبازان را برملا میسازیم.
نخعی گوید: (علما احادیث ابوهریره را گاهی ملاک قرار داده و گاهی ترک کردهاند) [۵۶۵].
و گوید: (در احادیث ابوهریره چیزی دیدهاند که تمام احادیث او را مأخذ نمیدانند، مگر احادیثی که در صفت بهشت و یا دوزخ و یا تشویق بر عمل صالح، و یا منع از شری باشد که قرآن آن را آورده است) [۵۶۶].
نخعی سبب این تمییز را شرح داده، و ادعا کرده که ابوهریرهسفقیه نبوده است. و همین امر بوده که – به بعضی- از حنفیه جرئت داده که هر حدیث ابوهریره که با قیاس جلی مخالف باشد آن را ترک کنند، و گفتهاند:
(هر حدیثی از ابوهریره که موافق قیاس باشد، قابل اجرا است، و هرچه خلاف قیاس باشد، اگر امت آن را به قبول تلقی کرده است، قابل عمل است، و گرنه قیاس صحیح شرعاً در آنچه که باب رأی را میبندد از احادیث او مقدم است).
(زیرا که حجتبودن قیاس صحیح از طریق کتاب و سنّت و اجماع به اثبات رسیده، پس هرچه که از تمام وجوه مخالف قیاس صحیح باشد، مخالف کتاب و سنّت مشهوره و اجماع خواهد بود) [۵۶۷].
این بود حدود گفتههای آنان.
در اینجا است که باید خود برای تحلیل این نصوص، و عرضۀ رأی حفاظ در این باره آماده سازیم.
اوّلین کسی که در مقابل این نظریه خشمگین میبینیم، امام ذهبی است، که اعلام میدارد:
(این گفتهی قوی نیست، بلکه مسلمانان قدیم و حال به حدیث ابوهریره و حفظ و جلالت و اتقان او حجت جستهاند، و شما را کافی است که ابن عباس با ادب تمام به او میگوید:
(یا اباهریره بما فتوا ده. وبه همین خاطر (بر او خشم گرفتند) [۵۶۸].
ابن عساکر به یاری ابوهریرهسبرخاسته و این قول نخعی را رد کرده است) [۵۶۹].
ابن کثیر تصریح نموده که این کار کوفیین مردود است، و رأی (جمهور برخلاف رأی شان میباشد).
در هر حال نخعی در مواردی با احادیث ابوهریره مخالفت خود را اعلام داشته است، که نظرش در بالا توضیح داده شد. اما مقارنه بین فقهی که ابوهریرهسراوی آن است، و بین فقهی که نخعی به آن تکیه دارد، ما را بر این وا میدارد، که در این مجال به یکی از دو طرف حق بدهیم؛ برای ابوهریره، یا نخعی. برای این منظور بیان یک مثال شما را از دیگر مثالها بینیاز خواهد کرد:
[۵۶۵] اصول السرخسی ۱/۳۴۱. [۵۶۶] البداية والنهاية ۸/۱۰۹. [۵۶۷] اصول السرخسی ۱/۳۴۱. [۵۶۸] سیَر اعلام البنلاء۲/۴۳۸ و میزان الاعتدال ۱/۳۵. [۵۶۹] البدایه و النهایه ۸/۱۱۰.