رابطه ابوهریرهسبا مروان بن حکم و امویان:
آنچه در فصل گذشته آمد، برای رد شبهاتی بود، که پیرامون موقف ابوهریره در زمان حیات امیرالمؤمنین علیسگفته شده است، ولی کسانی باز هم از بگو مگو خودداری نکرده، و پس از شهادت علیس، باز هم روش ابوهریره را مورد حمله قرار داده، و از او چهرهای به تصویر کشیدهاند که، خود را در میدان سیاست امویها انداخته، و در جهت اجرای این سیاست عمل کرده، و مردم را بدان خوانده است.
از آنجاییکه ابوهریرهسدر مدینه زندگی میکرده، و مروان فرماندار آن از جانب معاویهسبوده، لذا بیشتر گفتهها در اینمورد را مقارن با مروان قرار دادهاند.
مروان بن حکم اموی قرشی ابن عاص بن امیه بن عبدشمس است که دو سال پس از هجرت متولد گردیده، و بعضی گفتهاند چهار سال پس از هجرت بدنیا آمده است. امیرالمؤمنین عثمانساو را بعنوان کاتب استخدام کرد، و در روزگار معاویهسفرماندار مدینه گردید. پس از فوت معاویه بن یزید بعنوان خلیفه قرار گرفت، و مدت ۹ ماه در مسند خلافت قرار داشت [۴۲۱].
با توجه به موقف استوار ابوهریرهسدر مقابل فتنۀ زمان عثمانس، چنانکه دیدیم، و نسبت خویشاوندی که مروان به عثمانسداشت، او را واداشت که موقف ابوهریره را ارزشمند تلقی کند، و علاقه و رابطهاش را با ابوهریره استحکام بخشد. بطوریکه تربیت برخی از فرزندانش بظاهر توسط ابوهریره انجام گرفته است. چرا که فرزند مروان، عبدالعزیز، پدر خلیفه راشد پنجم یعنی عمر بن عبدالعزیز [۴۲۲]، از ابوهریره حدیث روایت کرده است. و هم خود خلیفۀ فقیه عبدالملک بن مروان [۴۲۳]از ایشان حدیث باز گفته است. و این هردو نزد محدثین موثق هستند، مگر در نزد بعضی از آنان، و آنان بعلت اینکه کشتار بعضی از مخالفین را بدست عبدالملک بزرگ دانستهاند، لذا او را در روایت حدیث ضعیف شمردهاند، و گرنه اجماع بر این است، که او قبل از تولیت خلافت از فقیهان بزرگ بوده است.
نظر ما این است، که این ارتباط بوده که مروان دو بار ابوهریره را بعنوان جانشین خود در مدینه تعیین نموده و خود برای انجام مراسم حج رهسپار مکه گردیده است. و هیچ چیز غیر عادی در این امر وجود ندارد. زیرا که ابوهریره، بعلت فوت بسیاری از صحابۀ کبار، ویا پراکنده شدن آنان در کشورهای فتح شده، یکی از اعیان صحابه در مدینه بوده است. و احتمال داشته که هرکس خلیفه باشد، او را در غیبت خود به جانشینی تعیین کند، چه مروان و چه غیر او. بلکه او عین اعیان مدینه در آن روزگار بوده است. چرا که جمهور اهل مدینه دیده بودند که همۀ دورانها چه اموی و چه علوی ایشان را در نماز امام جماعت قرار میدادند، بخصوص که مروان دیده بود که عمرسابوهریرهسرا فرماندار بحرین تعیین کرده است.
مسلم با سند خود از کاتب علی س، عبیدالله بن رافع آورده که گفت: (مروان ابوهریره را در مدینه جانشین خود نموده و بسوی مکه خارج گردید، پس ابوهریره نماز جمعه را برای ما برگزار کرد) [۴۲۴].
ابوهریره در مدت فرمانداریش در مدینه، دربین مردم حکم میکرد، و حدود را جاری میساخت، که اخبار قضایش را وکیع و دولابی آوردهاند [۴۲۵].
***
این رابطۀ بین مروان و ابوهریره را دشمنان فرو نگذاشتهاند، مگر آنکه سعی کردهاند، آن را زشت جلوه دهند، و آنگاه انواع اتهامات را بر ابوهریره وارد نمایند، بصورتیکه از او چهرهای حریص بر مصالح مادی دنیا به تصویر کشیدهاند، که از ورای این ارتباط در برابر مروان مدارا و حتی تملق و چاپلوسی میکند.
حاشا که ابوهریره چنین بوده باشد، که او برتر از آن است که بدینسان توصیف گردد.
آری، تا زمانی که از فرمانروائی کفری آشکار سرنزند، و از جانب خدا بر او برهان نباشد، و اگر فرمانروایان کافر نشوند، و بظاهر شریعت و احکام حلال و حرام عمل کنند، و بر عقیدۀ توحید استوار بمانند، پیروی از آنان واجب خواهد بود. اگر یکی از آنان لغزید، و در گناهی و یا خطائی واقع شد، باید او را امر به معروف کنند، و از منکری که مرتکب گردیده منع نمایند. و ابوهریره به لطف خدا چنین بود.
او از مروان بعنوان امیر اطاعت میکرد، ولی از لغزشها و اشتباهاتش گذشت نمینمود، و هرگز زبانش را از هشدار دادن و نصیحت باز نداشت. و او را از هواهای دنیوی برحذر مینمود.
از جملۀ نصایح عام او به مروان چیزی است که بخاری از طریق استادش موسی بن اسماعیل، از عمرو بن یحی بن سعید بن عمرو بن سعید قرشی آورده که او گفت پدربزرگم مرا خبر داد که: (با ابوهریره در مسجد النبیصنشسته بودم، و مروان نیز با ما بود. ابوهریره گفت: از صادق مصدوق شنیدم که میفرمود: نابودی امتم بر دست بچههائی از قریش خواهد بود. مروان گفت: لعنت خدا بر آن بچهها بادا. ابوهریره گفت: اگر بخواهی که بگویم آنان بنی فلان و بنی فلان هستند، این کار را میکنم) [۴۲۶].
لفظ حاکم که بروایت از مالک هست صریحتر میباشد، او گوید: (ابوهریرهسرا شنیدم که به مروان بن حکم میگفت... [۴۲۷]) سپس حدیث را ذکر میکند و میگوید حذیفه بن الیمان به صحت این حدیث گواهی داد. و در لفظ حاکم و دیگران آمده است: (بچههای نادان) ولی ظاهراً این لفظ طبق شروط بخاری وارد نشده است، لذا حاکم آن را فقط در عنوان باب و قبل از ذکر حدیث مورد اشاره قرار داده است. این خود تعرضی صریح به مروان است که ابوهریره او را هشدار میدهد، که مبادا از این گروه باشد، اگرچه او نمیتوانسته است حتماً به آن جزم کند، زیرا که رسول اللهص، آنان را نام نبرده بود. و اینکه فرموده است اگر مروان بخواهد آنان را نام خواهد برد، بر اساس تخمین و قیاس بوده است.
آیا براستی کسی که خواستار مدارا و تحقیق مصالح دنیوی است، میتواند بدینسان مروان را مورد تعرض قرار دهد؟!.
و هم از موعظههای عمومی او به مروان چیزی است که حاکم از یزید بن شریک روایت کرده که او نزد مروان بن حکم بوده (مروان به دربان گفت: به بین چه کسی بر درب ایستاده است؟ دربان گفت: ابوهریره. به او اجازه ورود داد.
پس گفت: یا اباهریره حدیثی را که از رسول اللهصشنیدهای برای ما بگو. او گفت: از رسول اللهصشنیدم که میفرمود: زود است که مردی بیاید، و آرزو میکند که از ثریا و عالم بالا افتاده، ولی هیچ چیزی از امور مردم را شایستگی ندارد) [۴۲۸].
پس شکی نیست کسی که تا به این اندازه نصیحت میکند، و هشدار میدهد، اگر مروان اشتباه کند او را آگاهی میدهد.
از جمله او با شدّت مروان را منع کرد که مبادا در قصری که در مدینه ساخته بود تصویر قرار دهد: امام احمد از ابی زرعه روایت کرده که گفت: (با ابوهریره به منزل مروان بن حکم وارد شدم، او در آن ساختمان که در حال بنائی بود تصاویری را دید پس گفت: از رسول اللهصشنیدم که میفرمود: خدایﻷ میفرماید: (چه کسی ستمکار از آن است، که برود چیزی را خلق کند، که مثل خلق من باشد، پس در آنصورت آن اشخاص میباید، ذره را بیافرینند، و یا دانه را خلق کنند، و یا یکدانه جو بیافرینند) [۴۲۹]. بار دیگر که گذرش بر منزل مروان میافتد، شدید تر از بار اوّل بر خورد میکند، و حاضرین را بر وجوب زهد و تحقیر دنیا فرا میخواند. حاکم از ابی مریم غلام آزاد شدۀ ابوهریره روایت کرده که او گفت: (ابوهریره بر مروان گذر کرد، در حالیکه او در وسط مدینه منزلی را میساخت. پس ابوهریره نشست، و در حالیکه کارگران مشغول کار بودند فرمود: بناهای محکم بسازید، و آرزوها را بدور دستها ببرید، و بزودی بمیرید.
مروان دید ابوهریره با کارگران صحبت میکند، گفت: یا اباهریره چه میگوئی؟
گفت که گفتم: بناهای محکم بسازید، و آرزوها را بدور دستها ببرید، و بزودی بمیرید. هان ای معشر قریش! بیاد آورید که دیروز چه بودید؟ وامروز چه شدهاید؟
امروز بردگان شما از فارس و روم خدمت شما را میکنند، از نان سفید و گوشت چاق بخورید، ولی بعضی، برخی دیگر را نخورید، و همدیگر را مثل یابوها دندان نگیرید. امروز کوچک هستید، فردا بزرگ خواهید بود. بخدا سوگند هیچکس از شما بمقامی نمیرسد، مگر آنکه خداوند او را در روز قیامت فرو میگذارد) [۴۳۰].
آیا زبان شخص مدارا کننده چنین است؟
چگونه امکان دارد، که ابوهریره از مروان متاع دنیا را بخواهد، و او است که از رسول اللهصروایت میکند: (اگر یکی از شما بر پشت خود هیزم بکشد، بهتر است از آنکه از کسی چیزی بخواهد، و او آن چیز را بدو ندهد؟) [۴۳۱].
و چگونه امکان دارد که ابوهریره از مروان و دیگران مال دنیا بخواهد، و او است که این حدیث را روایت میکند:
سه گروه را خداوند در قیامت نظر نمیکند، و آنان را پاک نمینماید و برایشان عذاب دردناکی است یکی از آنان (مردی است که با امام بیعت میکند، و این بیعت را جز برای رسیدن بدنیا انجام نمیدهد، که اگر به او بدهد راضی میشود، و اگر ندهد از او خشمگین میگردد) [۴۳۲].
و ابوهریرهسچه نیازی بدنیا دارد، در حالیکه خود را برای تعلیم مهیّا نموده است. رابطۀ ابوهریره با مروان، یک رابطۀ عادی است، که مبتنی بر فقه صحیح و همراه امر به معروف میباشد، و هیچیک از گفتههای سخن پردازان اهل بدعت به اثبات نرسیده، و هیهات که ثابت شود.
او در اطاعت از مروان ستمکار نبوده، و از بدعت پیروی نکرده است.
این (مروان مردی عادل، و از کبار امت در نزد صحابه و تابعین بوده است. اما صحابه: سهل بن سعد ساعدی از او حدیث روایت کرده است:
و اما تابعین: یاران تابعی او در عمر همسالش بودهاند، اگرچه اجازه داده شده که او را به اسم صحابی بنامیم البته در یکی از دو قول.
و اما فقهاء شهرها: پس همۀ آنان او را احترام کردهاند، و خلافتش را معتبر خواندهاند، و فتواها و روایاتش را پذیرفتهاند. اما جمعی از مورخین ناآگاه و رمان نویسان، بر اساس معیارهای خود چیزهائی را به او گفتهاند) [۴۳۳].
بخاری حدیث او را مورد استشهاد قرار داده، و او را با مسور بن مخرمهسمقارن دانسته است [۴۳۴].
و هم بخاری حدیثی دیگر را از او بروایت از زید بن ثابت از قول رسول اللهصآورده است [۴۳۵].
***
[۴۲۱] شرح حال او در التهذیب ۱۰/۹۱. [۴۲۲] التهذیب ۶/۲۵۶. [۴۲۳] التهذیب ۶/۴۲۲. [۴۲۴] مسلم ۳/۱۵. [۴۲۵] أخبار القضاة ۱/۱۱۱-۱۱۲. الکنی والأسماء ۲/۲۹. [۴۲۶] البخاری ۹/۶۰. [۴۲۷] المستدرک ۴/۴۷۰ بسند صحیح. [۴۲۸] المستدرک ۱/۹۱ بسند صحیح. [۴۲۹] المسند حدیث شماره: ۷۱۶۶، و مسلم ۶/۱۶۲. [۴۳۰] المستدرک ۴/۴۶۳ بسند صحیح. [۴۳۱] البخاری ۳/۱۴۱. [۴۳۲] البخاری ۳/۱۳۷. [۴۳۳] از سخنان قاضی ابن عربی در کتاب العواصم من القواصم ص۸۹. [۴۳۴] البخاری ۳/۱۲۴. [۴۳۵] البخاری ۱/۲۸۲.