روایت قضات و پارسایان و تأیید آنان از ابوهریرهس
کسانی که از قضاوت به روایت حدیث از ابوهریره در شهرهای مرکزی جهان اسلام اقدام کردهاند، جمعی قابل اهمیت میباشند، آنان با روایت از ابوهریره بر توثیق او صحه گذاشتهاند، و بر طعنه واردکنندگان، و عاملان شک و تردید بر ابوهریره پاسخ دادهاند. در حقیقت قضات در هر دورهای، بخصوص در صدر اسلام، بطور غالب اهل تقوا بودهاند، و چون در محاکم قضائی ناچار بودهاند، با شهود سر و کار پیدا کنند، و در احوالشان آگاهی حاصل نمایند، از اینرو در توثیق رجال با حذر کار میکردهاند، که چنین حالی را برای فقهاء نمیتوانیم پیدا کنیم. پس اگر یکی از قضات حدیثی را از حاملان آن روایت کرده است، بدون شک، در قبول حدیث از همان محدودۀ خاصی که همراه با احتیاط بود گذر کرده، و بطور طبیعی در اوّل بر اساس طبیعت کارش با شک با آن مواجه گردیده، و سپس پردۀ شک را دریده، و از آن نجات یافته است، و به عبارت دیگر هر خبر و حدیثی را آنان در کورۀ آزمایش قرار داده، و سپس طلای ناب و خالص آن را بدست آوردهاند. پس روش قبول خبر از جانب قضات بر اساس معیار خاص آنان بوده است.
از این جهت است که روایت حدیث از ابوهریره توسط قضات را به معنی موثق دانستن او میدانیم.
در اینجا لازم است که با هم به تمدن اسلامی نظری بیندازیم، و ببینیم در دوران پراهمیت این تمدن افتخار آفرین، چگونه قضات متقی اسلام، بطور مستقیم احادیث ابوهریره را دریافت و روایت کردهاند، و یا اگر کسی از آنان ابوهریره را در نیافته، از روایان او حدیث اخذ کرده و باز گفته است.
این کار را از امالقری (مکۀ معظمه) که خداوند آن را شرف و عزّت بخشیده آغاز میکنیم. از قضات مکه که از ابوهریره حدیث روایت کردهاند این اشخاص را میتوان نامبرد.
۱- عبید بن حنین [۳۲۰]تابعی مورد اعتماد، که قضاوت مکه را به عهده داشته، و احادیث او که از ابوهریره روایت نموده در صحیح البخاری این روایت موجود است [۳۲۱].
۲- مطلب بن عبدالله بن حنطب، که قضاوت مکه را عهدهدار بوده [۳۲۲]، و از تابعین موثق قریشی بوده، که روایاتش از ابوهریره بصورت مرسل آمده [۳۲۳]ونمونههائی از آن نزد ابن ماجه و مسند امام احمد موجود است [۳۲۴].
۳- از طبقات پائین تر قضات که حدیث از ابوهریره بازگفته قاضی مکه سلیمان بن حرب ازدی استاد امام بخاری است.
سپس قضات مدینۀ مشرفه، بر ساکنین آن بهترین درودها و سلامها بادا که از ابوهریره حدیث روایت کردهاند به شرح ذیل میباشند.
۱- ابوسلمه بن عبدالرحمن بن عوف،که چند سال متولی امر قضاوت در مدینه بود [۳۲۵]. روایت او از ابوهریره جدّا بسیار است که در تمامی کتب مدوّن حدیث موجود میباشد [۳۲۶].
۲- عراک بن مالک تابعی مورد اعتماد، که در راه حق بسیار قاطع بود، و قضاوت مدینه را گویا در عهد عمر بن عبدالعزیز بعهده داشته [۳۲۷]و روایات او از ابوهریره بسیار است [۳۲۸].
۳- عبدالرحمن بن ابی عمرۀ انصاری، که متولی امر قضا در مدینه بوده [۳۲۹]و احادیث فراوانی از ابوهریره روایت کرده است [۳۳۰].
۴- عمر بن خلدۀ انصاری زرقی، که قضاوت را در مدینه بعهده داشت [۳۳۱]. و مردی موثق، و صاحب هیبت و قاطعیت، و پرهیزگار و عفیف بود، که از ابوهریره حدیث روایت نموده است [۳۳۲].
۵- طلحه بن عبدالله بن عوف زهری، پسر برادر عبدالرحمان بن عوف، که قاضی مدینه بوده و روایاتی از ابوهریره دارد [۳۳۳].
۶- رباح بن عبدالرحمان بن ابی سفیان بن حویطب بن عبدالعزی، که متولی امر قضا در مدینه بود [۳۳۴]. و از ابوهریره حدیث روایت کرده است [۳۳۵].
۷- مسلم بن جندب هذلی، مردی موثق بود، که متولی امر قضا در مدینه شد [۳۳۶]. که از ابوهریره حدیث روایت کرده است.
۸- سعید بن انصاری، که از ثقات بوده و امر قضا را در مدینه بعهده داشته است [۳۳۷]. اگر از این طبقه صرف نظر کنیم، گروهی دیگر از قضات را میبینیم که به ابوهریره ملحق نشدهاند، ولی احادیث او را نشر کردهاند از آنجمله است:
۱- سعد بن ابراهیم بن عبدالرحمان بن عوف، قاضی مدینه [۳۳۸]، که شخصی موثق و معروف به عدل و فهم و دیانت و عفاف بوده است.
۲- احمد بن ابی بکر ابومصعب زهری، که او نیز از ذریۀ عبدالرحمان بن عوف، و شخصی موثق بوده، که قضاوت مدینه را بعهده داشته است [۳۳۹]. وی از شاگردان امام مالک بوده که مؤطا را نوشته است [۳۴۰]، و مؤطا مشحون به احادیث ابوهریره است.
۳- عبدالله بن عبدالرحمان بن معمر انصاری، که در زمان عمر بن عبدالعزیز متولی امر قضا در مدینه بوده است.
سپس با هم به کوفه میرویم، آنجا که مرکز یاران امام علی و وارثان علم او است. از قضات کوفه که احادیث ابوهریره را روایت و نشر کردهاند میتوان اشخاص ذیل را نام برد:
۱- قاضی مشهور کوفه و یار امیرالمؤمنین علیس، عامر بن شرحبیل شعبی (مردیکه از علی و همۀ اصحاب عبدالله نام، و ۱۵۰ صحابی دیگر رسول اللهصحدیث راویت کرده است) [۳۴۱]. او متولی امر قضا در کوفه بود [۳۴۲]. و احادیث فراوانی را از ابوهریره نقل کرده است [۳۴۳].
۲- ابوبرده بن ابوموسی اشعری، مردی که جداً فقیهی بزرگ بود، او متولی قضاوت کوفه گردید [۳۴۴].
(پس از شریح قضاوت را به عهده گرفت و سعید بن جبیر کاتب او بود) [۳۴۵]. روایاتش از ابوهریره در مسند امام احمد آمده است [۳۴۶].
۳- عبدالله بن عتبه بن مسعود هذلی پسر برادر عبدالله بن مسعود، که متولی قضاوت کوفه گردید [۳۴۷]. روایاتی از ابوهریره دارد [۳۴۸].
اگر پائین تر نظر بیندازیم، میبینیم جمعی دیگر از قضات کوفه بطور مستقیم از ابوهریره حدیث روایت نکردهاند، بلکه با واسطه این کار را انجام داده که آنان بشرح ذیل میباشند:
۱- عبدالملک بن عمیر که (پس از شعبی به قضاوت کوفه رسید) [۳۴۹].
۲- یحیی بن سعید انصاری، تابعی مشهور، که متولی امر قضا در هاشمیه نزدیک کوفه در دوران منصور بوده است [۳۵۰].
۳- شریک بن عبدالله نخعی، که قاضی کوفه بود، و در عدل و امانت و تقوا و هوشیاری زبانزد عام و خاص بوده، و حتی پیرزنان در عدل و فراست او ضرب المثلها ساخته بودند. او در کوفه بزرگ شده و با بسیاری از اعیان شیعه رفت و آمد داشت [۳۵۱].
۴- عبدالله بن شبرمه، فقیه مشهور کوفه، که در ایام منصور بر سرزمین کوفه قضاوت داشت [۳۵۲].
۵- منصور بن معتمر، که مدت دو ماه بطور اجباری قضاوت کوفه را پذیرفت [۳۵۳].
۶- حفص بن غیاث، که متولی قضاوت کوفه و بغداد بود، و از ثقات معروف است. پسرش عمر از استادان امام بخاری بوده است [۳۵۴].
سپس قضات بصره که از ابوهریره حدیث روایت کردهاند:
۱- حسن بصری: که در پارسائی سرآمد روزگار بود، که عدی بن ارطات کار گزار عمر بن عبدالعزیز او را به قضاوت بصره گماشت [۳۵۵].
۲- زراره بن اوفی که متولی قضاوت بصره بود، و شخصی موثق و عابد بوده و روایات پراکندهای از ابوهریره در بسیاری از کتب حدیث دارد [۳۵۶].
۳- عبدالرحمان بن اذنیه بن سلمه عبدی که قاضی بصره بوده است [۳۵۷].
۴- هشام ابن هبیره که قاضی بصره بود، از ابوهریره حدیث روایت نموده، که اهل بصره از او این احادیث را اخذ کردهاند، و در سال ۷۲ وفات نموده است [۳۵۸]. ومن به روایاتش دست نیافتم.
۵- ثمامه بن عبدالله بن صحابی انس بن مالک، مردی معتمد و صالح، که قاضی بصره بوده [۳۵۹]و گفتهاند که روایاتش از ابوهریره مرسل است [۳۶۰].
۶- از طبقات پائین معاذ بن معاذ عنبری است که دوبار قاضی بصره بوده است [۳۶۱]. و آنطور که امام احمد فرموده، او در بصره مظهر پایداری بوده است [۳۶۲]. و حدیث او از استادان بصره که سندش به ابوهریره میرسد بسیار است.
سپس نوبت قضات دمشق میرسد که از آنجملهاند:
۱- ابوادریس خولانی تابعی جلیل و فقیه، که در زمان عبدالملک بن مروان در شام مقام قضاوت داشت [۳۶۳].
۲- سلیمان بن حبیب محاربی، شخصی مورد اعتماد و بلند مقام، که ۴۰ سال در دمشق قاضی بود. که بخشی از آن شامل حکومت عمر بن عبدالعزیز میشد [۳۶۴].
۳- عامر بن لدین اشعری که قاضی عبدالملک بود [۳۶۵]، و او تابعی شامی مورد وثوق است [۳۶۶].
باز نوبت به قاضی جزیره میمون بن مهران میرسد، که عمر بن عبدالعزیز او را مسئول قضاوت قرار داد [۳۶۷]. جزیره همان دریایی است که بین دجله و فرات قرار گرفته و حدود آن موصل و سنجار تا دیار بکر و نصیبین و سرزمینهای مجاور آن میباشد.
اما از قضات مصر این اشخاص را میتوان نام برد.
۱- عبدالرحمن بن جحیره خولانی، که از ثقات تابعین است، و در مصر قاضی بوده است [۳۶۸].
از طبقۀ بعد در مصر فقیه دانشمند، امام نکته سنج، لیث بن سعد میباشدکه جدّاً روایات بسیاری را از طریق زهری و از استادان او از یاران ابوهریره و از طریق مقبری و دیگران از ابوهریره نقل کرده است [۳۶۹].
دیگر از قضاوت راوی حدیث از ابوهریره قاضی افریقا، و به اصطلاح قدماء سرزمین تونس و نواحی آن، ابوعلقمه مصری مولی بنی هاشم و تابعی مورد اعتماد است [۳۷۰].
قاضی مرو، عبدالله بن بریده بن حصیب اسلمی [۳۷۱]که موثق بوده، و پدرش صحابی معروفی است از جمله راویان حدیث ابوهریره میباشد.
قاضی صنعاء هشام بن یوسف [۳۷۲]نیز از راویان حدیث ابوهریره میباشد، که احادیث خود را بروایت از معمر، از زهری، از ابی سلمه و حمید پسران عبدالرحمان بن عوف از ابوهریره، و از طریق زهری، از سعید بن مسیب از ابوهریره نقل کرده است [۳۷۳].
از جمله نکتههای لطیف و زیبا اینکه ۴ نفر از قضات که تابعی بودهاند، در سند یک حدیث بروایت از ابوهریره اجتماع کردهاند، که یکی از آنان خلیفۀ راشد عمر بن عبدالعزیز میباشد، که قبلاً مقام قضاوت را داشته است.
بخاری گوید: (حدیث کرد ما را احمد بن یونس، او گفت: حدیث کرد ما را یحیی بن سعید، او گفت: مرا خبر داد ابوبکر بن محمد بن عمرو بن حزم، که عمربن عبدالعزیز او را خبر داد، که ابابکر بن عبدالرحمان بن حارث بن هشام، او را خبر داده است، که او از ابوهریرهسشنیده است که میگفت: رسول اللهصفرموده است: کسیکه نزد مرد یا انسان مفلسی عین مال خود را دریابد، پس از دیگران به مالش سزاوارتر است) [۳۷۴].
در سند حدیث ۴ نفر از تابعین نام برده شدهاند، که یحیی بن سعید اوّلینشان است، و همۀ آنان متولی امر قضا بودهاند [۳۷۵].
ابن ماجه این حدیث را از لیث بن سعد، از یحیی بن سعید روایت کرده [۳۷۶]، که در بخش قضات مصری راوی حدیث از ابوهریره نام برده شد، بدینسان در سند حدیث ۵ نفر تابعی نام برده شدهاند، که همگی قاضی نیز بودهاند.
از طبقات بعدی، که در صحیحین و یا در یکی از آندو از آنان بعنوان راویان حدیث ابوهریره ذکرگردیدهاند این اشخاص هستند:
۱- قاضی یمامه: ایوب بن نجار حنفی.
۲- قاضی کرمان: حامد بن عمر بکراوی ثقفی.
۳- قاضی کرمان: حسان بن ابراهیم عنزی.
۴- قاضی موصل و طبرستان و حمص: حسن بن موسی اشیب.
۵- قاضی موصل و ارومیه: علی بن مسهر قرشی کوفی.
۶- قاضی حمص: محمد بن ولید زبیدی از شاگردان زهری.
۷- قاضی بغداد: محمد بن یزید رفاعی.
۸- قاضی اندلس: معاویه بن صالح حضرمی.
۹- قاضی مرو: نصر بن شمیل مازنی لغت دان معروف.
۱۰- قاضی مدائن نزدیک بغداد: یحیی بن زکریاء بن ابی زائده.
بدینسان جمع قضاتی که بواسطه و بدون واسطه احادیث ابوهریره را روایت و یا نشر کردهاند به تعداد ۴۹ نفر میرسند، که هر کدامشان در عصر تابعین واتباع آنان اسوه و الگوی نظام اسلامی بودهاند، آیا وقت آن نرسیده که اشخاص متردد، بر اساس حسن ظن این دانشمندان و فضلاء اسلامی نسبت به ابوهریره خوش بین شوند؟، در حالیکه میدانیم بررسی احوال رجال در نزد قاضیان صدر اسلام بخشی از ویژگیها و عادتشان بوده است، چرا که کار روزانۀشان آنان را وادار میکرده تا در حل و فصل خصومات و استماع گفتههای شهود این مهم بپردازند.
سختگیری در توثیق رجال از صفات عمومی قضات است، پس چگونه ممکن است قاضیان ذکر شده، که در عدالت و فهم و آگاهی ضرب المثل گردیده بودند، مثل شعبی، و شریک و خلیفه عمر بن عبدالعزیز، وابی برده و ابن شبرمه و حسن بصری و لیث به این امر توجه نکنند، و بدون دلیل ابوهریرهسرا موثق بدانند؟
بلکه برخی از قضات، در برنامههای قضاوت روزانۀ خود، به ابوهریره محتاج میشدند، تا که او حکم رسول اللهصرا در قضایای مقابلشان بیان دارد، مثل (عمر بن خلده زرقی قاضی مدینه، که گوید: به همراه رفیقی که مفلس شده بود نزد ابوهریره رفتیم... [۳۷۷]) سپس حکم افلاس را از زبان ابوهریره دریافت نمود.
آیا به راستی امکان دارد ابوهریره برای قضات صدر اسلام مرجعی قابل قبول بوده، که حق و باطل را برایشان بیان میکرده، و احکام خلاف حق را نقض، واحکام ناقص را تکمیل مینموده، ولی برای ما مرجعی قابل قبول نباشد؟
***
باز ملاحظه میکنیم که جمعی از مشاهیر پارسایان و اهل عبادت، اهل صدق و پایبندی، و پرهیزگاری، از ابوهریره حدیث روایت کردهاند، مثل محمد بن واسع که یکی از پارسایان اهل عبادت و جهاد است [۳۷۸]. و زیاد بن ابی زیاد میسره مدنی، که یکی از ثقات پارسا، و بهترین مردان پیرامون خلیفه عمر بن عبدالعزیز انسان پرهیزگار بوده است [۳۷۹]. و دیگر کسانی که از فقهاء و دانشمندان تابعین در قبل از آنان نام بردیم، مثل حسن بصری و عمرو بن دینار، و امثال شان، دیگران که ابوهریره را در نیافتهاند، ولی با واسطه از او حدیث روایت کردهاند، مثل فضیل بن عیاض، و وهیب بن ورد مکی.
انسانهای پارسا عادتشان این است، که در روایت حدیث از مردم، بشدّت خود را حفظ کرده، و جنبۀ احتیاط را مراعات میکنند، که بدین ترتیب روایتشان از ابوهریره خود شهادتی پاک و بیشائبه است، که قلب را مملو از آرامش مینماید. براستی زهاد صدر اسلام، هیچ مشابهتی با متأخرین ندارند، چرا که متأخرین، در تصحیح حدیث، و توفیق رجال سهل انگاری میکنند، و علت آن بعد زمانی است. اما پارسایان اوّل، مردمی زیرک بودند، که در مقابل معاصرین خود بشدّت احتیاط میکردند، و از هیچ زندهای حدیث نمیگفتند. مگر آنکه او را اهل آن میدانستند. بلکه مشهور است که آنان، غذای اهل کذب و باطل و معاصی را نمیچشیدند، و به آشامیدینیهای آنان لب باز نمیکردند، وبا آنان هم صحبت نمیشدند، و از عاداتشان دوری میکردند، و بلکه حتی بر آنان سلام نمیگفتند.
پس آیا اینکه آنان احادیث ابوهریره را روایت کردند، جز این است، که آنان از احوال او اطلاع داشتند، و او را صادق یافته بودند، پس بخود اجازه دادند که حدیث او را نقل نمایند؟
امّا سلیمان بن عنز تجیبی قاضی مصر، ابوهریره را بسیار دوست میداشت، و بوسیله اشخاص سلام خود را به او میرساند، و در پنهان برایش دعا میکرد، و چقدر ارزشمند است دعای بعضی از مؤمنین برای دیگر مؤمنین در پنهان. علی بن رباح میگوید: از مصر برای انجام حج خارج شدم، (سلیم بن عنز بمن گفت: چون ابوهریره را ملاقات کردی، از من به او سلام برسان، و به او بگو که من برای او و مادرش دعا میکنم) [۳۸۰].
وطبق عبارتی دیگر: (صبحها برای او و مادرش استغفار میکنم) [۳۸۱].
و از جانب ما نیز بر ابوهریره تحیت و سلام بادا.
هان ای صحابی، ای حافظ حدیث نبوی! بر تو سلام بادا و درود کسیکه دوستدار تو است.
اباهریره! ما همه حامیانت هستیم که از اصحاب روسول اللهصهر عیبی را نفی میکنیم.
[۳۲۰] أخبار القضاة از وکیع ۱/۲۶۲. [۳۲۱] البخاری ۴/۱۵۸، ۷/۱۸۱. [۳۲۲] الأغانی از ابی فرج اصفهانی ۴/۳۳۸. [۳۲۳] التهذیب ۱۰/۱۷۸. [۳۲۴] أخبار القضاة ۱/۱۱۶. [۳۲۵] أخبار القضاة ۱/۱۱۶. [۳۲۶] به عنوان نمونه به بخاری ۱/۷۴/۱۵۵ مراجعه فرمائید. [۳۲۷] الأغانی ۹/۱۴۴. [۳۲۸] بخاری ۲/۱۴۲، ۸/۱۹۴. [۳۲۹] الجرح و التعدیل ۲۷۳/ج۲-ق۲. [۳۳۰] بخاری ۳/۱۴۲، ۴/۲۰. [۳۳۱] الجرح و التعدیل ۱۰۶/ج۳-ق۱. [۳۳۲] سنن ابی داود ۲/۲۵۷. [۳۳۳] التهذیب ۵/۱۹. [۳۳۴] التهذیب ۳/۲۳۴. [۳۳۵] مسند امام احمد ۲/۴۱۷. [۳۳۶] الجرح و التعدیل ۱۲/ج۲/ق۱. [۳۳۷] التهذیب ۱۰/۱۲۴. ترمذی۳/۱۱ و مسند احمد ۲/۳۳۸. [۳۳۸] التهذیب ۲/۴۶۳، الاغانی ۶/۱۰، ۶/۱۳. [۳۳۹] أخبار القضاة ۱/۳۵۸. [۳۴۰] التهذیب ۱/۲۰. [۳۴۱] الثقات از ابن حبان ص ۱۸۷. [۳۴۲] أخبار القضاة ۲/۴۱۳. [۳۴۳] بخاری ۳/۱۷۷. مسلم ۸/۶۶. [۳۴۴] أخبار القضاة ۲/۴۰۸. تاریخ خلیفه بن خیاط ۱/۲۹۸. [۳۴۵] التهذیب ۱۲/۱۸. [۳۴۶] المسند ۲/۴۰۱. [۳۴۷] - أخبار القضاة ۲/۴۰۵. [۳۴۸] سنن ابوداود ۲/۲۰۷. [۳۴۹] الثقات از ابن حبان ص ۱۶۳ و مسلم ۱/۱۳۳. [۳۵۰] أخبار القضاة ۱/۱۷۸. الجرح والتعدیل ۱۴۸/ ج۴/ ق۲. [۳۵۱] مسلم ۷/۴۹، ۸/۲ و ابنماجه ۱/۱۲۸ روایات او از ابوهریره را آوردهاند. [۳۵۲] التهذیب ۱۰/۳۱۵ [۳۵۳] التهذیب ۱۰/۳۱۵. [۳۵۴] التهذیب ۲/۴۱۵، و بخاری ۱/۱۵۸ و ۶/۱۵۸. [۳۵۵] أخبار القضاة ۲/۷ وبخاری ۴/۱۹۰. [۳۵۶] بخاری ۳/ ۱۸۰ و مسلم ۴/۱۵۶. [۳۵۷] الثقات از ابن حبان ص ۱۵۳ وأخبار القضاة ۱/۳۰۴ و ابنماجه ۱/۶۷۱. [۳۵۸] الثقات از ابن حبان ص ۲۸۰. [۳۵۹] أخبار القضاة ۲/۲۰. [۳۶۰] مسند احمد ۲/۳۵۵/۳۸۹. [۳۶۱] أخبار القضاة ۲/۱۴۷. [۳۶۲] الجرح التعدیل ۲۴۹ /ج۴/ق۱. [۳۶۳] تاریخ خلیفه بن خیاط ۱/۲۹۹ روایتش در بخاری ۱/۵۰ و مسلم ۸/۸۷. [۳۶۴] التهذیب ۴/۱۷۸ و روایتش در ابن ماجه ۲/۱۳۷۰. [۳۶۵] الجرح والتعدیل ۳۲۷/ ج۳/ ق۱. [۳۶۶] تعجیل المنفعه ص۱۴۰ و روایتش در مسند احمد ۲/۳۰۳. [۳۶۷] التهذیب ۱۰/۳۹۱ و روایتش در ابن ماجه ۱/۱۴۴. [۳۶۸] التهذیب ۶/۱۰۶ و روایتش در ابوداود ۱/۲۰۷. [۳۶۹] بعنوان مثال به صحیح البخاری ۳/۱۲۷ مراجعه فرمائید. [۳۷۰] التهذیب ۱۲/۱۷۳ و حدیثش در مسلم ۶/۱۳. [۳۷۱] الجرح والتعدیل ۱۳/ ج۲/ ق۲ والتهذیب ۵/۱۵۷. [۳۷۲] الجرح والتعدیل ۷۰ ج۴ ق۲. [۳۷۳] به عنوان مثال به صحیح بخاری ۴/۲۱۴ و ۶/۱۷۶ مراجعه فرمائید. [۳۷۴] البخاری ۳/۱۴۷. [۳۷۵] فتح الباری از ابن حجر ۵/۲۶۰. [۳۷۶] ابن ماجه ۲/۷۹۰. [۳۷۷] ابوداود ۲/۲۵۷. [۳۷۸] مسند احمد ۲/۲۹۶. [۳۷۹] مسند احمد ۲/۴۷۳. [۳۸۰] کتاب الولات والقضات از محمد بن یوسف کندی ۳۰۸. [۳۸۱] المستدرک ۴/۵۱۰.