پرتوی از مناقب ابوهریره رضی الله عنه

فهرست کتاب

ابوهریرهسو حفظ حدیث، و دفاع او از خودش:

ابوهریرهسو حفظ حدیث، و دفاع او از خودش:

ابوهریرهسبه خودش بسیار اعتماد داشت، و بسیار به حفظ خویش توجه می‌کرد او باکی نمی‌دید که بگوید:

(من کسی از اصحاب رسول خداصرا نمی‌شناسم، که احادیث رسول الله را از من بیشتر حفظ داشته باشد) [۱۵۱].

این قول را از آن رو می‌گفت، که در طی سال‌های مصاحبت با رسول خداصاو ذهن خود را برای حفظ حدیث از هر امری فارغ ساخته بود. او خود در این باره می‌گوید: (با رسول اللهصسه سال مصاحبت کردم، من بر هیچ چیزی در این سال‌ها بمثل حفظ حدیث علاقمند نبودم [۱۵۲]. در عبارتی دیگر می‌گوید: (هیچ سالی به اندازه سال‌هائی که فرمایشات رسول الله را حفظ کردم برایم بهتر، و در جهت رشد بینش من مفید تر نبود) [۱۵۳].

این شوق و علاقۀ ابوهریرهسبه حفظ حدیث بود، که پس از عبدالله بن عمرو بن عاص، از همۀ صحابهش، در روایت حدیث خود را برتر می‌دید و می‌فرمود: (هیچکدام از یاران پیامبرصبیش از من حدیث روایت نکرده‌اند، مگر عبدالله بن عمرو؛ زیرا که احادیث را می‌نوشت، و من نمی‌نوشتم) [۱۵۴].

در لفظ ابی جعفر طحاوی آمده است: (من احادیث را به قلبم حفظ می‌کردم، در حالیکه او هم به قلبش حفظ می‌کرد، و هم آن را بدستش می‌نوشت، در این مورد از پیغمبر اجازه خواسته بود، که برایش اجازه داده بود) [۱۵۵].

و اینکه ابوهریره احادیث را نمی‌نوشته بر او عیب گرفته‌اند. و گفته‌اند که عدم کتابت او گمان خطایش را تشدید می‌کند. اینان فراموش کرده‌اند، که او تنها صحابی نبوده که حدیث را ننوشته است، بلکه جز تعداد معدودی مثل عبدالله بن عمرو و علی بن ابیطالب، به نوشتن حدیث روی نیاورده‌اند، وانگهی این دو نفر هم تمام آنچه را شنیده‌اند، ننوشته‌اند.

بلی اینان در اینکه اعتماد جمهور صحابه در روایت حدیث، بر حفظ استوار بوده است، خود را به تجاهل زده‌اند. این گروه، از روایات ابن عباس و عائشه و انس و دیگران که احادیث بسیاری را بر اساس حفظ روایت کرده‌اند چشم پوشی کرده‌اند.

آیا بخاطر اینکه همۀ صحابه از اینکه احادیث را ننوشته‌اند. باید در احادیث آنان شک کنیم؟ براستی نادانی است، اگر این امر بهانۀ تشکیک در صحّت همۀ احادیث مرویه گردد. در حالیکه رسول اللهصفرموده‌اند: ما امتی ناخوان هستیم که توان نوشتن و محاسبه را نداریم [۱۵۶]. ولی یاران رسول خدا امت روایت و حفظ بودند.

***

پس بدینسان تعجب آور نیست، که ابوهریرهسخود را حافظ‌ترین صحابه ببیند که بیش از همه حدیث روایت کرده است. چرا که عملاً او را می‌یابیم، که اخبار و احادیث زیادی روایت کرده، و هر آنچه را از رسول خداصو یا بزرگان صحابه شنیده، آن را بدیگران رسانیده است.

پس این روایات بسیار، عاملی بوده، که بعضی از صحابه برای جلوگیری از خطا از او بخواهند، کم‌تر حدیث روایت کند، و یا اینکه این امر موجب تعجب برخی از تابعین گردیده، البته آنان از مصاحبت و ملازمت شدید ابوهریرهسبا پیغمبرصبی‌اطلاع بوده‌اند. و یا اینکه موجب گردیده که برخی از جاهلان هم عصر تابعین از اهل عراق در صدد تکذیب او برآیند. بلی عراق در آن روزگار به اجماع همۀ مورخین، مرکز تجمع یهود و مجوس، و مرکز برنامه‌ریزی دشمنان بر علیه اسلام، و واردآوردن طعن بر رجال آن بوده است.

از اینجا و برای پاسخ بر این سه گروه، و برای تبرئه و جرئت روایات بسیارش، ابوهریرهساز خود به دفاع پرداخته، و اسبابی را که موجب اعتماد او گردیده بیان نموده، و ناچار شده است بعضی از مناقب و فضایل خود را باز گوید، البته نه از باب غرور و برتری جوئی، بلکه از باب یادآوری، و بیان نعمت پروردگار برخود. و دعوت به روش انصاف و توازن، و بیان امکانات شخصی خود و دیگران. او در این راه تفاوت و فرق‌هائی که با دیگران داشته، و بعضی از آن نادان بوده‌اند، بیان کرده است. مشهورترین دفاع او از خود، حدیثی است که بخاری در مواضع بسیاری آن را از او روایت کرده است: (می‌گویند ابوهریره حدیث زیاد روایت می‌کند، وعده در پیشگاه خدا. و می‌گویند چرا مهاجرین و انصار مثل ابوهریره حدیث روایت نمی‌کنند؟ همانا برادرانم از مهاجرین، در بازار مشغول کار بودند، و برادرانم از انصار مشغول کار در زمین‌هایشان بودند. من مردی مسکین بودم، که مصاحبت رسول اللهصرا بر خود لازم گرفته بودم، تا شکمم سیر باشد. پس وقتی که من حاضر بودم، آنان غایب بودند، و من چیزهائی را یاد گرفتم که آنان در حال فراموشی به سر می‌بردند) [۱۵۷].

در لفظ امام احمد آمده است: (من انسانی معتکف بودم، که بسیار با رسول اللهصهم نشین بودم، وقتیکه آنان غایب بودند، من حاضر بودم، و من در زمانی که آنان در فراموشی بودند، حدیث حفظ می‌کردم) [۱۵۸].

در لفظ حاکم آمده است: (عروسی و یا کار در بازار مرا از هم نشینی رسول اللهصباز نمی‌داشت، بلکه من همواره از رسول اللهص میخواستم: یا کلمه‌ای را به من بیاموزد، و یا لقمه‌ای غذا بمن بدهد) [۱۵۹].

در عبارت دیگر از بخاری آمده است: (من برای سیر کردن شکم خود، ملازم رسول اللهصبودم، آنجا که نه خمیر می‌خوردم و نه حریر می‌پوشیدم، و فلان و فلانه هم خدمت مرا نمی‌کرد، به شکمم سنگریزه می‌بستم، و از مردی می‌خواستم تا آیه‌ای را برایم بخواند، در حالیکه آن آیه را می‌دانستم، تا شاید زمینه‌ای پدید آید که مرا غذا دهد) [۱۶۰].

(گفته‌ی ابوهریرهسدر لفظ اوّل: (وعده در پیشگاه خدا) تقدیر آن حذف گردیده، یعنی موعد در نزد خدا باشد. زیرا که لفظ موعد به فتح میم یا ظرف زمان و یا ظرف مکان است و با هیچکدام از خدا خبر داده نمی‌شود. بلکه مراد او این است: اگر من قصد دروغ گفتن دارم خدا مرا به محاسبه بکشد، و هرکس به من بدگمان است او را خدا به محاسبه بکشد) [۱۶۱].

امام نووی در شرح قول ابوهریره گفته است: منظور او از اینکه ملازم رسول الله بودم تا شکمم سیر شود، یعنی اینکه من به قوت خودم قناعت می‌کردم، تا ملازم حضرت باشم، و بدنبال جمع مال و ذخیره کردن آن و امثال این کارها نمی‌رفتم، و بیش از غذایم نیازی نداشتم.

***

این بود امکانات ابوهریرهسامکاناتی که هیچ انسان با انصافی چه مؤمن و چه غیر مؤمن منکر نمی‌شود، که این امکانات ابوهریره را بر تجرد برای سماع و حفظ حدیث یاری کرده است.

عملاً بعضی از بزرگان صحابه را می‌یابیم، که خود اقرار دارند، که کارهای روازنه در بازار موجب عدم دسترسی‌شان به سماع برخی از احادیث نبوی گردیده است، و این با همان صفتی که ابوهریره از آنان کرده مطابقت دارد. این عمر فاروقساست، که حدیثی را از ابوموسی اشعریسمی‌شنود، و آن را نمی‌پذیرد، تا که ابوسعید الخدریسشهادت می‌دهد، که این حدیث او را وی شخصاً نیز شنیده است. پس عمر فاروق می‌گوید: (این حدیث از سخنان رسول اللهصبر من پوشیده مانده، که کار در بازار مرا از آگاهی بر آن باز داشته است) [۱۶۲]. بلکه عمرسرا فقط کار در بازار از شنیدن برخی فرمایشات رسول خداصباز نداشت، که خانه‌اش در عوالی مدینه بود، و مثل ابوهریره نبود، که فقط چند قدم با خانۀ عائشه(ل) فاصله داشته باشد.

بخاری از قول عمرسآورده که گفت: (من همسایه‌ای از انصار در بنی‌امیه بن زید داشتم که آنان در عوالی مدینه سکونت داشتند، ما دو نفر به نوبت خدمت رسول اللهصمی‌رسیدیم یک روز او مشرف می‌شد، و یک روز من. اگر من بخدمت حضرت بودم اخبار مربوط به وحی در آن روز را و یا غیر آن را به آگاهی همسایه‌ام می‌رسانیدم، و اگر او خدمت حضرت بود چنین می‌کرد [۱۶۳].

این ابوبکرساست، که خانه‌اش در سنح قرار داشت، و خانۀ او نیز از مسجد فاصله داشت [۱۶۴].

بدین ترتیب بعید نسیت اگر ابوهریره چیزی را بداند، که قدماء صحابه آن را ندانند، بهمین دلیل است که چون مروان بن حکم بر او تعرض نمود می‌فرمود: (بخدا سوگند من به سخنان رسول الله آگاهتر از همۀ مردم بودم، آری بخدا سوگند قومی از قریش و انصار در صحبت و هجرت بر من سبقت گرفتند، ولی آنان التزام مرا بخدمت حضرت می‌دانستند، بنابراین دربارۀ فرمایشات ایشان از من می‌پرسیدند، از آنجمله عمر و عثمان و علی و طلحه و زبیر بودند. بخدا سوگند هیچ حدیثی که در مدینه شرف صدور یافته بر من پنهان نمانده. بلی همۀ یاران حضرت، خدا و رسول را دوست می‌داشتند، و هر کدام در پیشگاه رسول الله صاحب منزلتی بودند، و هر کدام بشرف صحبت ایشان نایل آمدند، و ابوبکرسیار غارش بود و در دیگر مراحل دعوت همراهش) [۱۶۵]. سپس فرمود: ابوعبدالملک اگر از این امر و امثال آن از من بپرسد، در نزد من علمی وافر و مقالی کامل خواهد یافت.

چون عائشهلبر ابوهریره تعرض کرد، او مجبور گردید امکانات و ویژگی‌های ام المؤمنین را بعنوان یکزن که نمی‌تواند تمام امور پیامبر را مشاهده کند، باکلماتی که بیانگر انتقاد او است بیان دارد:

عائشه به اوگفت: (یا اباهریره: این چه احادیثی است، که بما رسیده، شما از قول رسول اللهصروایت می‌کنی؟ مگر شما جز آنچه را ما شنیده‌ایم شنیده‌ای، و یا مگر شما چیزی دیده‌ای جز آنچه را که ما دیده ایم؟) [۱۶۶].

پس ابوهریرهسپاسخ داد: (هان ای مادر: شما را آینه و سرمه‌دان، و آمادگی برای رسول الله از شنیدن فرمایشات حضرت باز می‌داشت، و بخدا سوگند مرا چیزی از ایشان مشغول نمی‌کرد).

بر اساس اعتمادی که او به خود داشت، از موقف دفاع به موقف تعرض بر ام‌المؤمنین عائشه وارد گردید.

از آن پس در کنار حجرۀ ام‌المؤمنین می‌آمد و حدیث می‌خواند [۱۶۷]و می‌فرمود:

(هان ای صاحب خانه بشنو، هان ای صاحب خانه بشنو، و عائشه نماز می‌خواند،) [۱۶۸](چون نمازش تمام شد به عروه فرمود: آیا هم اکنون به این مرد و سخنانش گوش نمی‌دهی، رسول اللهصچنان سخن می‌گفتند، که اگر کسی میخواست آن را بشمارد، می‌توانست. در لفظی دیگر آمده است: (آیا کار ابوفلان شما را به تعجب وا نمی‌دارد، که آمده و در کنار حجره‌ام نشسته، از رسول اللهصحدیث می‌گوید، که مرا بشنواند، در حالیکه من مشغول نمازم، و او قبل از تمام نمازم برخاسته و رفته است. اگر او را در می‌یافتم پاسخ می‌گفتم: که رسول اللهصنه چنان سخنانش را ادامه می‌داد، که شما می‌دهید [۱۶۹].

پس سبب انکار و ایراد ام‌المؤمنین بر ابوهریره، همان سریع خواندن حدیث بوده، ولی ایشان هرگز او را متهم به کذب نکرده، و در روایت حدیث او را ضعیف ندانسته است، چنانکه بعضی را این کلام خوش آمده و از آن بناحق چنین ادعائی را مطرح ساخته‌اند. با این هم ام‌المؤمنین اعتراف دارد، که او قبل از تمام نمازش برخاسته است، و بدیهی است وقت نماز طولانی نیست.

لفظ روایت مسلم از این قصه که (آیا از کار ابوهریره تعجب نمی‌کنی آمده وکنار حجره‌ام نشسته) [۱۷۰]. نیز همین مطلب را ثابت می‌کند.

و گفته ام‌المؤمنین: که فرمایشات رسول الله را اگر کسی میخواست بشمارد می‌توانست: (یعنی اگر کلمات، یا مفردات، و یا حروف آن را کسی برشمرد، توان آن را داشت، و به آخر آن میرسید. مراد به این همان مبالغه در ترتیل و تفهیم است) [۱۷۱]. اما قول ایشان نماز می‌خواندم (یعنی نماز نافله می‌خواندم، یا بر ظاهر آن یعنی ذکر خدا را بجای می‌آوردم، ولی نظریّه اوّل بهتر است). و قول ایشان: اگر او را درمی‌یافتم پاسخش می‌دادم (یعنی حتماً به او ایراد می‌گرفتم، و برایش بیان می‌کردم، که ترتیل در حدیث گفتن بهتر از پی‌درپی گفتن آن است.) و قول ام‌المؤمنین، رسول الله مثل شما سخن را پی‌درپی ادامه نمی‌داد:

(یعنی با شتاب سخن را ادامه نمی‌دادند، که بعضی در پی بعضی دیگر باشد، که بر مستمع التباس پیش آید، اسماعیلی از روایت مبارک، از قول یونس آورده: سخنان رسول اللهصچنان با فاصله بیان می‌شد که دل‌ها آن را می‌فهمید).

قول ام‌المؤمنین در این باره بمعنی آن است که رسول اللهصعموماً بصورت خلاصه و بدوراز تکلّف و زحمت سخن می‌گفتند، و گرنه ابو سعید الخدریسگفته است: (که رسول اللهصروزی حدیثی طولانی از دجّال فرمودند، و از آنچه بمن فرمودند اینکه:...) [۱۷۲].

انسسفرمود، که رسول اللهص(بسیار می‌فرمود: از من بپرسید.) این فرمایش را در یکی از مجالس خود می‌فرمود [۱۷۳]. همچنین بود ابوهریرهس: همیشه در بیان حدیث طولانی صحبت نمی‌کرد؛ زیرا که شاگردش عکرمه می‌گوید: (آیا شما را به گفتارهای کوتاهی که ابوهریره ما را حدیث نمود آگاه نسازم؟ رسول اللهصمنع فرمودند از... [۱۷۴]) او بدینسان بیان می‌فرماید که این کلمات قصار بوده است.

هان‌ای انسان با انصاف! شما را بخدا، آیا کسیکه می‌خواهد به رسول اللهصافترا و دروغ به بندد، می‌رود برای گفتن دروغش در میزند، تا آگاهترین انسان‌ها به فرمایشات حضرت را وادار به شنیدن دروغ‌هایش کند؟ یا اینکه معمولاً دروغپردازان از آنجاییکه دروغ‌شان بر ملا می‌گردد، فرار کرده و دروغ را در جائی می‌گویند که امکان باور آن وجود داشته باشد؟

ابوهریرهساگرچه در یک مجلس گاهی سخن را طولانی می‌فرمود، ولی از این موضوع به دلایلی از جانب ایشان عذر می‌آوریم: (او روایات بسیاری را می‌دانست و احادیث فراوانی را حفظ بود، و در موقع بیان حدیث نمی‌توانست خود را باز دارد، بلکه آنچه را می‌دانست بیان می‌کرد، چنانکه بعضی از صاحبان بلاغت گفته‌اند: می‌خواهم سخن را کوتاه‌کنم، ولی قافیه‌های کلام پی‌درپی مزاحم زبانم می‌شوند) [۱۷۵].

***

ابوهریرهسپس از اینکه بیان می‌دارد، یکی از اسباب حفظ احادیث بوسیله او، عدم اشتغال در بازار بوده، که ملازمت پیامبر را برایش میسر ساخته، سببی دیگر از نیز برای این امر بیان می‌دارد: (رسول اللهصروزی فرمود: هیچکدام از شما نیست، که جامه‌اش را هم اکنون پهن کند، و پس از اتمام گفتارم، آن را به سینه‌اش بچسباند مگر آنکه تمام گفته‌هایم را حفظ کرده و فراموش نخواهد کرد. پس من نمرۀ [۱۷۶](جامه‌ای) داشتم پهن کردم، تا که سخنان حضرت بپایان رسید، سپس آن را جمع کردم و به سینه‌ام چسپانیدم. سوگند به آنکه او را بحق مبعوث فرمود، از آن روز تا به امروز هیچکدام از مقالات حضرت را فراموش نکردم) [۱۷۷]. در آخر روایت حمیدی آمده است:

(مسعودی گوید: یکی دیگر برخاست و ردایش را گسترد، پیامبرصفرمود: جوان دوسی بر شما سبقت گرفت) [۱۷۸].

این طریقۀ آسان و زیبا به ابوهریره جرئت داد، که از رسول اللهصبخواهد، که دوباره نیز جامه‌اش را بگستراند پس می‌گوید: (گفتم یا رسول الله: من از شما احادیث بسیاری را شنیده‌ام، که فراموش کرده‌ام، فرمود: ردایت را بگستردان، پس آن را پهن کردم، ایشان دست مبارک را مشت کرده، و در جامه‌ام باز فرمودند، سپس امر کردند: آن را جمع کن. من آن را جمع کردم، از آن پس حدیثی را فراموش نکردم [۱۷۹]. و این از علامات نبوت بود.

با این ابوهریره هر آنچه را از رسول اللهصشنیده، برای ما حدیث آن را نگفته است؛ زیرا که بسیاری از آنچه را شنیده مخفی کرده است، زیرا که بیم داشته شنوندگان را به تعجب وادارد، و آنان به اشتباه به تکذیبش اقدام کنند، یا اینکه از حکام بیم داشته، که به دشمنی با او برخیزند، و او را آزار برسانند پس می‌گفت: (پروردگار! در نزد ابوهریره کیسه‌ای است که آن را باز نکرده است. یعنی از علم) [۱۸۰].

و می‌گفت: (از رسول اللهصدو ظرف حدیث حفظ کرده‌ام، امّا یکی از آن را پراکنده ساختم، و دیگری را اگر پراکنده می‌ساختم، این گردن قطع می‌گردید) [۱۸۱].

ابن حجر از قول ابن منیّر شارح بخاری می‌گوید: (مقصود ابوهریره از قطع گردن، یعنی اینکه اهل جور سرش را قطع می‌کردند، البته آنگاه که عیوب افعال و گمراهی تلاش‌هایشان بر ملا می‌گردید. این مطلب تأیید می‌کند که احادیث مخفی داشته شده اگر از احکام شرعی می‌بود، جائی برای کتمان آن نبود؛ زیرا که خود او در حدیث اوّل آیه‌ای را یاد آوری نمود، که کتمان علم را مذمت می‌کرد.

دیگران گفته‌اند: شاید مقصود او از احادیث کتمان شده، همان مواردی باشد به علامات قیامت و تغییر احوال و کشتارهای آخر الزمان مربوط می‌گردد، زیرا آنان که آشنا به آن نیستند در صدد انکار آن برمی‌آیند، و کسانی که شعور ندارند به اعتراض زبان می‌گشایند [۱۸۲].

ابوهریره جانب تکذیب را مورد تأکید قرار می‌دهد، و در لفظ حاکم آمده است:

(احادیثی را از رسول اللهصحفظ کرده‌ام، که بشما نگفته‌ام، اگر یکی از آن را بگویم شما مرا سنگسار می‌کنید) [۱۸۳].

و در لفظ ابن سعد به سند صحیح آمده است:

(اگر شما را به همۀ آنچه میدانم خبر دهم مرا با سفال و شیشه خواهید راند، و خواهید گفت: ابوهریره دیوانه است) [۱۸۴].

و الفاظ دیگری که نزدیک این عبارات می‌باشد، موجود است.

حقیقت این است که غریب نیست که ابوهریره، احادیثی را شنیده باشد، که شنونده آن را بعید بداند، و او را متهم به کذب کند. زیرا که حذیفه ابن الیمانسامثال این احادیث را شنیده است. و بهمان علتی که ابوهریره از روایت آن خودداری کرده او نیز خود را از روایت آن‌ها باز داشته است. حاکم به سند صحیح که مورد تأیید ذهبی است از ابی الطفیل روایت کرده که گفت: (من و عمروبن ضلیع به نزد حذیفه بن یمان رفتیم، در نزدش دو گروه از مردم خاموش بودند. گفتیم: یا خذیفه شما چیزهائی را دریافته‌ای که ما در نیافته‌ایم، و چیزهائی را می‌دانی که ما نمی‌دانیم، و چیزهائی را شنیده‌ای که ما نشنیده‌ایم، پس ما را حدیث گو بچیزی شاید ما را ثمر بخشد. پس فرمود: اگر تمام آنچه را شنیده‌ام برای شما بگویم شما مرا تا همین شب که فرا رسیدن آن نزدیک است زنده نخواهید گذاشت) [۱۸۵].

به خیثمه بن عبدالرحمن که از او خواست تا برایش حدیث باز گوید فرمود: (اگر حدیث‌گوئی را انجام دهم مرا سنگسار خواهید کرد) [۱۸۶].

بدین ترتیب جائی نمی‌ماند که ابوریه، یا هر خاورشناس و یا اهل بدعتی، اینگونه فرمایشات ابوهریره را دلیل کذب او بدانند، چرا که اگر چنین باشد این تکذیب حذیفه را نیز شامل می‌شود در حالیکه هیچکس از صاحبنظران چنین حرفی نگفته‌اند.

بلکه اگر خوف کتمان علم نمی‌بود که در قیامت باز‌خواست شود، حتماً ابوهریرهسهمین مقدار از احادیث را نیز بازگو نمی‌کرد. اوسسوگند یاد می‌کند. (بخدا سوگند اگر این دو آیه در قرآن کریم نمی‌بود، هرگز حدیثی را بازگو نمی‌کردم: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَيَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِكَ يَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَيَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ ١٥٩ إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَبَيَّنُواْ فَأُوْلَٰٓئِكَ أَتُوبُ عَلَيۡهِمۡ وَأَنَا ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ ١٦٠[البقرة: ۱۵۹ - ۱۷۰].

«همانا کسانی که کتمان می‌کنند، آنچه را ما نازل کرده‌ایم از دلایل آشکار و هدایت، پس از آنکه در کتاب آن را برای مردم بیان کردیم، آن گروه را خدا و لعنتگران نفرین می‌کنند، مگر کسانی که توبه کردند و خود را اصلاح نمودند، و حق را بیان کردند، پس از آن گروه قبول توبه می‌کنیم و من پذیرندۀ توبه و مهربانم».

از همینجا است، که ابوهریرهسبا جانی آرام و مطمئن، و با شدت و عتاب و تمسخر همۀ اتهامات را از خود دفع می‌کند.

شاگردش ابو رزین نمونه‌ای از این حقیقت را باز می‌گوید: (ابوهریرهسبر ما بیرون شد، دستش را به پیشانی خود زد، و فرمود: آری شما می‌گوئید من بر رسول اللهصدروغ می‌بندم، تا شما اهل هدایت باشید و من اهل گمراهی. آگاه باشید که گواهی می‌دهم از رسول اللهصشنیدم که می‌فرمود ... [۱۸۷]آنگاه با تحدّی می‌فرماید: (بر این حدیث گوشت و خون ابوهریرهسگواهی می‌دهد) [۱۸۸].

این گفتار را از آن رو می‌گوید که از رسول اللهصشنیده است که می‌فرمود:

(هرکس بر من دروغ به بندد، باید جایگاهش را در آتش انتخاب کند) [۱۸۹]. بلی ابوهریره توان نشستن بر آتشپاره‌ای را ندارد، چه برسد که در آن جای گیرد.

از بی‌مایه‌ترین گفتارها، آنچیزی است که می‌گویند: شخص دروغگو دروغ را از خود نفی می‌کند، و چون ابوهریره کذب را از خود نفی کرده، پس دروغگو است. شکی نیست که این تفسیر نادرست و مخالف واقعیت است، چرا که بسیاری از صحابه به واسطۀ اعتماد بنفسی که داشتند، و به منظور ایجاد آرامش در جان شنوندگان دروغ را از خود نفی می‌کردند، و ابوهریره جز همانند آنان کار دیگری را انجام نداده است.

بلی در نفی کذب ابوهریره تنها نبوده است، این صحابی رسول اللهصعمرو بن عبسۀ سلمیساست، که در اوّل دعوت به مکه به حضور حضرت مشرف شد، واسلام آورد و از حضرت پرسید: (در این دین چه کسی با شما است؟ و حضرت فرمود یکنفر آزاد و یکنفر برده.) یعنی ابوبکر و بلالب. سپس رسول اللهصاو را فرمان داد، که بخانه‌اش برگردد، تا امر اسلام ظاهر شود. چون دوران هجرت رسید، این صحابی به مدینه آمد، و نماز و وضوء را از حضرت آموخت. او بعداً این حکایت را بیان می‌کرد. (خبر به ابوامامه صحابی رسول اللهصرسید، پس ابوامامه به او گفت: یا عمرو بن عبسه ببین چه می‌گوئی!) پس عمرو گفت: (یا اباامامه، عمرم زیاد شده، واستخوانهایم پوک شده، و مرگ من نزدیک گردیده، پس من نیازی ندارم که به خدا و رسولصدروغ به‌بندم، اگر من یکبار و دوبار و سه با و تا هفت بار شمرد- آن را از حضرت نمی‌شنیدم هرگز بیان نمی‌کردم ولی من آن را بیش از این از حضرت شنیده‌ام) [۱۹۰].

و این یزید بن حیّان است که از زید بن ارقم ما را حدیث می‌گوید که می‌فرمود: (به حضور زید بن ارقم بودم، عبیدالله بن زیاد در پی او فرستاد و گفت: چیست این حدیثی را که از رسول اللهصروایت کرده‌ای که حضرت را در بهشت حوضی است؟ فرمود: رسول اللهصاین حدیث را فرمودند، و ما را بدان وعده دادند. گفت: دروغ می‌گوئی تو پیری هستی که خرفت شده‌ای. فرمود: اما بدانکه گوش‌هایم این حدیث را شنیده است. یعنی شنیده‌ام که حضرت می‌فرمود: هرکس بر من عمداً دروغ به‌بندد، باید نشیمنگاه او آتش باشد، و من بر رسول اللهصدروغ نبسته‌ام) [۱۹۱]. آیا این دو نفر دروغگو بوده‌اند؟ این علیساست که می‌فرماید: (وقتیکه حدیثی را از رسول اللهصبرای شما بیان می‌کنم اگر از آسمان بیفتم برایم بهتر است که بر حضرت دروغ به‌بندم) [۱۹۲].

طبق آنچه که حاکم به روایت از مطرف بن عبدالله بن شخیر آورده، این ابوذر است که از خود دروغ را نفی می‌کند: (از احادیث ابوذر، حدیثی بمن رسید، که علاقمند شدم او را به بینم، پس با او ملاقات کردم و گفتم: یا اباذر، حدیثی از قول شما بمن رسیده، که مرا وادار به ملاقات با شما نمود. فرمود: خدا پدرت را بیامرزد هم اکنون با من ملاقات کرده‌ای! گوید: گفتم: بمن رسیده است که شما گفته‌ای رسول اللهصفرموده است: خداوند سه گروه را دوست می‌دارد، و به سه گروه خشم می‌گیرد. فرمود: مپندار که من بر خلیل خودم دروغ به‌بندم. گفتم: آن کسانی را که خداوند دوست می‌دارد. فرمود: مردی که... [۱۹۳]) آنگاه هر سه گروه را بر شمرد. آیا براستی می‌شود استدلال کنیم، که چون ابوذر کذب را از خود نفی کرده، پس او دروغگو است؟ در حالیکه ایشان نیاز نداشته، که خود را راستگو و پاکیزه معرفی کند، زیرا که رسول اللهصدرباره‌اش فرموده است: (در زمین صحرا و در زمین سر سبز شخصی راستگوتر در لهجه از ابی‌ذر بوجود نیامده است.) این براء بن عازب است، که از خود کذب را نفی می‌کند، و پس از روایت حدیث می‌فرماید: (هر آنچه را از قول رسول الله برای شما می‌گویم از رسول اللهصنشنیده‌ام، ولی برخی را از حضرت شنیده‌ام، و بعضی رایاران ما برای ما از رسول اللهصحدیث کرده‌اند، ولی ما دروغ نمی‌گوئیم.) در لفظ حاکم آمده است: (همۀ ما احادیث رسول اللهصرا -بطور کامل- نشنیده‌ایم، ما گرفتاریها و مشاغلی داشته‌ایم، ولی مردم آن روزگار دروغ نمی‌گفتند، لذا شخص حاضر هر آنچه را از حضرت شنیده بود به شخص غائب می‌رسانید) [۱۹۴].

همچنین بود انس بن مالکس. از حمید روایت شده که گفت:

(به همراه انس بن مالک بودیم، پس فرمود: بخدا سوگند هر آنچه را به شما می‌گوئیم چنین نیست که از رسول اللهصشنیده باشیم، ولی بعضی به بعضی دیگر دروغ نمی‌گفتند.

طبرانی این خبر را در الکبیر آورده و رجال آن شخصیت‌های درستی هستند) [۱۹۵].

ابوبکر بن عیاش که از تابعین می‌باشد، پس از آنکه حدیثی را از ابی اسحاق بروایت از ابی وائل از قول عبدالله بن مسعود روایت می‌کند می‌گوید:

(بخدا سوگند برای اسحاق دروغ نه بسته‌ام، و باور ندارم که اسحاق بر اباوائل دروغ بسته باشد، و گمان ندارم که اباوائل بر عبدالله دروغ بسته باشد) [۱۹۶].

اما اینکه یاران رسول اللهصگاهی در صدد وقوف از احادیث ابوهریرهسبر آمده، و یا با او مناظره کرده و برخی از احادیث او را انکار کرده‌اند، و او مجبور به دفاع از خویش گردیده، آنطور که بنظر می‌آید، این امر برای آگاهی شخصی مورد وثوق بوده، تا ضرورتاً به یقین برسد، چنانکه عمرو بن عبسهسرا چنین نمودند.

هان ای کسانی که به تکذیب صحابه پرداخته‌اید، شما به امری بزرگ دست زده‌اید، که خداوند حساب شما را سخت خواهد کرد، بدانید که شما و ابوهریره در پیشگاه خداوند جبار و انتقام گیرنده خواهید ایستاد. باز اگر همۀ آنچه را گفتیم کنار بگذاریم، مگر رسول اللهصکذب را از خود نفی نکرده است؟ بشنوید که می‌فرماید: (وقتیکه چیزی را بشما می‌گویم، آن را بگیرید، زیرا که من هرگز بر خدای عزّ وجلأ دروغ نمی‌بندم [۱۹۷]. آیا رسول اللهصبا نفی کذب از خود، از آنچه در باطن دارند و دروغ است سخن می‌فرمایند؟ پناه بر خدا حاشا که چنین باشد، که او صادقی است که خداوند صدق او را تأیید کرده است. بلی اینکه عنوان شود، چون ابوهریره از خود دفاع کرده، پس دروغگو است، این تفسیر یک تفسیر پست و ناروا و زهرآگین است، که به فرمایشات ابوهریره نسبت داده شده است.

بلی این تفسیر انسانی فرومایه است، که خود را به تجاهل زده، و از اینکه بعضی احادیث ابوهریره مورد انکار بعضی از صحابه قرار گرفته، و پیرامون آن احادیث خواهان مدرک گردیده‌اند، و یا برخی روایات او را مورد ایراد قرار داده‌اند، دستاویز قرار داده، در حالیکه ابوهریره در این حکایت تنها نیست، بلکه بسیاری از فضلاء صحابه با او همراهند، که در مواردی مورد انکار قرار گرفته، و سپس صدق شان تأیید گردیده است.

از آنجمله است آنچه را که نسائی به سند صحیح در قصۀ تیمم عمار آورده، که در غزوه‌ای که عمرسنیز شرکت داشته پیش آمد، زیرا که عمارسمی‌گفت او در این غزوه برای تیمم در خاک می‌غلطیده و رسول اللهسچون موضوع را دانست به ایشان فرمودند: (مقداری خاک پاک شما را کافی است، که حضرت دو دستش را بزمین زده، و پس از پف کردن آن (خاک)، آن را بصورتش مالیدند، و سپس بخشی از ساعدشان را مساس فرمودند.) پس از مدتی عمرسدر دوران خلافتش در مورد تیمم از صحابه فتوا خواستند، که عمارساین قضیه را باز گفت، پس عمرسفرمود: (هان ای عمار! از خدا بترس. عمار فرمود: یا امیرالمؤمنین اگر میخواهی آن را نمی‌گویم. عمر فرمود: نه، ولی شما را بهمان چیزی که می‌گوئی من سپاریم) [۱۹۸].

سیوطی گوید: (اینکه عمرسبه عمارسفرمود: تو را به آنچه می‌گوئی می‌سپاریم، گویا خطای او برایش قطعی نبوده، ولی خود او هم که در آن غزوه شرکت داشته این موضوع را بیاد نداشته است، پس هم برای عمّار گمان را روا می‌دانسته و هم برای خود نسیان را) [۱۹۹]. در هر حال (عمرسبه گفتۀ عمارسراضی نگردید.) چنانکه ابن عمر این مطلب را بیان می‌دارد [۲۰۰].

آیا این امر بمعنی تکذیب عمارساست، در حالیکه حکایت قدمت او در اسلام، و محبّت او نسبت به پیامبر و فداکاری‌های او را می‌دانیم؟

البته صحابهش بدلیل گمان و نسیان در بعضی موارد بردّ گفته‌های برخی دیگر از صحابه بر آمده‌اند، و این یک امر طبیعی است، و آیا مگر ابوهریره جز یکی از آن‌ها است؟ بهمین علت بوده که عمرسهمواره دربارۀ احادیث سختگیر بوده تا که موثق بودن آن برایش حاصل می‌آمده است. مسلم به روایت از ابوسعید خدری آورده که گفت: (در مدینه درمیان مجلسی از انصار نشسته بودم، که ابوموسیسبه نزد ما آمد، در حالیکه ترسناک، و یا وحشت زده بود. گفتیم تو را چه شده است؟ گفت: عمرسدرپی من فرستاده بوده که به نزدش بروم، من هم به درب منزلش رفته بودم، و سه بار سلام گفتم، چون جوابی از داخل نیامده مراجعت نمودم. هم اکنون او از من پرسید که چرا به نزد ما نیامدی؟ پس گفتم: من آمدم و سه بار سلام کردم، و چون پاسخی نیامد، بازگشتم؛ زیرا که رسول اللهصفرموده است: وقتی که یکی از شما بر درب منزل کسی سه بار اجازۀ ورود خواست، و به او اجازه داده‌ نشد باید برگردد. اکنون بخاطر این حدیث عمرسمی‌گوید یا باید گواه داشته باشی یا اینکه پیکرت را دردناک خواهم کرد. ابی بن کعب گفت: با او نمی‌رود مگر کوچک‌ترین فرد قوم. ابوسعید گوید: من کوچک‌ترینشان بودم، پس بمن گفت با او برو) [۲۰۱].‌ در لفظ دیگری از مسلم آمده که: (ابوموسی اشعری آمد) و عبارت: (پشت و شکمت را بدرد خواهم آورد، یا مگر کسی را بیاوری که بر این حدیث گواهی دهد.) و عبارت (تو را پند خواهم داد.) و عبارت (آنان شروع به خندیدن کردند.) نیز هست. پس به آنان گفتم برادر مسلمان شما ترسناک به نزدتان آمده و شما می‌خندید؟ برویم من با تو در این کیفر شریک هستم سپس عمر فرمود: (دوست داشتم که این حدیث برایم ثابت گردد) [۲۰۲].

در عبارت بخاری در مورد این قصه آمده که عمر پس از ماجرا فرمود: (آیا فرمان رسول اللهصبر من پوشیده مانده است؟ بلی اشتغال در بازار مرا از آن باز‌داشته است. یعنی خروج برای تجارت. در لفظ ابوداود آمده که عمر از ابوموسی عذرخواهی کرد و فرمود: (من شما را متهم به دروغگوئی نمی‌کنم ولی حدیث گفتن از رسول اللهصسخت است.)] و هم آمده است: (آگاه ‌باش من تو را متهم نمی‌کنم ولی از آن بیم دارم که مردم برسول اللهصچیزهائی را بگویند).

آری! اصحاب رسول اللهصبدینسان اشخاص موثق را بازخواست می‌کردند، تا کسانیکه قصد دروغپردازی دارند در وحشت بسر ببرند.

از جمله مثالهای انکار صحابهش اینکه ابن عباس به عبدالله بن شقیق عقیلی حدیثی را بیان کرد، که در آن جمع نماز ظهر و عصر، و جمع نماز مغرب و عشاء بود. ابن شقیق گوید: (در سینه‌ام نسبت به گفتارش چیزی پیدا شد، نزد ابوهریره آمدم و از او پرسیدم) او گفتار ابن‌عباس را تصدیق کرد) [۲۰۳].

آیا این امر بمعنی تکذیب ابن عباس است؟ و آیا اگر کسی دربارۀ یکی از احادیث ابن عباس چیزی در سینه‌اش پیدا شد، پس احادیث ابن‌عباس مورد تردید است و تکذیب او واجب میآید؟

حال ابوهریره از این افزونتز نبوده، جزا اینکه بعضی از احادیث او بنظر شنوندگان غریب می‌آمده، پس چون آن را از سایر صحابه می‌پرسیدند، گفتارش مورد تأیید قرار می‌گرفته است.

قصۀ دیگری نیز هست، که طاووس درباره فتواهای ابن عباس واستغراب آن توسط زیدبن‌ثابت آورده و آن اینکه: (ابن عباس به زید فرمود: اما نه شما در این باره از فلانه انصاری بپرس که آیا رسول الله او را به این امر فرمان داده است؟ گوید: پس زید بازگشت و به نزد ابن‌عباس آمد، در حالیکه خندان بود و می‌‌‌فرمود: شما را جز راستگو نمی‌بینم) [۲۰۴].

آیا آنچه در مورد احادیث ابوهریره گفته شده جز از این قبیل مورد است؟ در حالیکه صدق او نیز مورد تأیید قرار گرفته است.

ابوامامهسحدیثی را بیان کرد، به او گفته شد: خودتان این حدیث را از رسول اللهصشنیده‌اید؟ پس گفت: (بله ما درمیان قومی بودیم، که نه آنان به ما دروغ می‌گفتند، و نه ما دروغ می‌گوئیم) [۲۰۵].

و امثال این گفتار است که راویان تابعین را وامی‌دارد، که از اصحابی که از آنان حدیث روایت کرده‌اند، دروغ را نفی کنند. مثل قول جریر بن حازم: (از حسن شنیدم که می‌گفت، ما را جندب بن عبداللهسدر این مسجد حدیث نمود، که از آن روز فراموش نکرده‌ایم، و نمی‌ترسیم که جندب بر رسول اللهصدروغ بسته باشد) [۲۰۶].

و مثل قول عبدالله بن یزید: (مرا براء حدیث نمود، و او دروغگو نیست) [۲۰۷].

***

برای ما تفسیری دیگری در مورد انکار صحابهش بر ابوهریره بخاطر کثرت روایت نیز ممکن است، این تفسیر ما را از تکلّف و ظلم و بدبینی رهائی می‌بخشد و آن اینکه: از خلال بررسی زندگانی آنان در می‌یابیم که اکثر صحابهش همواره جنبۀ احتیاط و پرهیز شدید را در مورد روایت حدیث مراعات می‌کرده‌اند، که این امر موجب تقلیل روایت حدیث و جلوگیری از کثرت روایت آن شده است. این کار آنان بمنظور جلوگیری از وقوع در اشتباه بوده است. در حالیکه ابوهریره به حافظۀ خود اطمینان داشته، هر آنچه را شنیده سلسله وار بیان می‌کرده است، و از آن بیمی نمی‌داشته است. پس عجیب نیست که از ابوهریره روایات بسیار به‌بینیم در حالیکه سایر صحابه حال‌شان چنین نیست، و بلکه در مواردی کثرت روایت را بر ابوهریره ایراد نیز گرفته‌اند. بخصوص وقتیکه یکنفر صحابی به ظاهر احادیثی که امر به عدم کثرت روایت می‌کند توجه کرده و در آنجا توقف می‌نماید، و از نظر او احادیث منع کثرت روایت، برتر از احادیثی است که تبلیغ را لازم شمرده، و هر گونه حرجی را در مورد روایت حدیث از میان برداشته است، و یا اینکه به سایر احادیث گوش بدهکار ندارد. بدیهی است در این حالت چون احادیث نوع اوّل از نظر او مهمتر است پس بر کسانی که حدیث بیشتر روایت می‌کنند عیب می‌گیرد.

حاکم از قول عبدالله بن مسعودسآورده: (که او روزی از رسول اللهصحدیث می‌نمود، در آن حال به لرزه در آمد، و جامه‌هایش تکان می‌خورد سپس فرمود: یا مانند این) یعنی در اینکه عین کلمات حضرت را بکار برده باشد یقین نداشت، پس به وحشت افتاد و فرمود: یا اینکه رسول الله مانند این فرمودند. و حاکم بسند دیگری آورده و سپس گفته است: (این حدیث از اصول پرهیز از کثرت روایت است، که ترغیب به بیان احادیث یقین می‌کند) [۲۰۸].

دارمی آورده که ثابت بن قطبه الانصاری گفت: (عبدالله در هر ماه دو یا سه حدیث برای ما روایت می‌کرد) [۲۰۹].

امیرالمؤمنین عثمانساز حدیث گفتن کناره می‌گرفت، و دلیل آن را می‌فرمود: (اینکه من از همۀ اصحاب رسول اللهصدر روایت حدیث از ایشان آگاهتر نیستم مرا از روایت حدیث باز نمی‌دارد، ولی گواهی می‌دهم که از حضرت شنیدم که می‌فرمود: هرکس چیزی را بر من بگوید که من نگفته‌ام، پس باید نشیمنگاه او آتش باشد [۲۱۰].

همچنین شعبی کم‌گوئی ابن عمر در حدیث را روایت می‌کند:

(با ابن عمر یک سال و نیم مصاحب بودم، نشنیدم که از رسولصحدیثی را روایت کند، مگر فقط یک حدیث) [۲۱۱].

انسسبسیار کم از رسول اللهصحدیث روایت می‌کرد، و چون از حضرت حدیثی را روایت می‌کرد می‌گفت: رسول الله چنین فرمود، یا چنانکه رسول اللهصفرموده است). یعنی اصرار نمی‌کرد که عین کلمات رسول اللهصرا به کار برده است.

(با این‌که انسساز کسانی است که حدیث بسیار روایت کرده؛ زیرا که وفات او دیر واقع شد، و به بیان حدیث ضرورت پیدا کرد. و او نمی‌توانست آن را کتمان کند، با این مورد اجماع است که اگر او هرچه حدیث می‌دانست بیان می‌کرد، چندین برابر آنچیزی می‌شد که هست) [۲۱۲].

ابوقتادهسنیز روایت حدیث را کم انجام داده است، او چیزی را ذکر می‌کند، که موجب تقلیل روایت حدیث از جانب او و سایرین بوده است، در حالیکه دیگران این مطلب را نمی‌گویند. او در جواب عبدالرحمن بن کعب بن مالک، که از او درخواست گفتن حدیث نموده، می‌گوید: (می‌ترسم زبانم به چیزی بلغزد که رسول اللهصآن را نفرموده باشد. من از ایشان شنیدم که فرمود: خود را از کثرت حدیث از من باز دارید، هرکس بر من عمداً دروغ بگوید باید نشیمنگاه او در آتش باشد) [۲۱۳].

و مثل اینان بود: زید بن ارقمسکه حصین بن سبره به او گفت: (یا زید شما خیر فراوانی را دیده‌ای، دیدار رسول اللهصنصیبت گردیده، و سخنانش را شنیده‌ای، و به همراهش به جهاد رفته‌ای، و با او نماز گزارده‌ای. ای زید! شما خیر زیادی رسیده‌ای. ای زید! از آنچه از رسول اللهصشنیده‌ای بما بازگو. پس فرمود: هان ای پسر برادرم! بخدا سوگند، عمرم زیاد شده، و دورۀ من گذشته، و بعضی از آنچه را که از رسول اللهصحفظ کرده بودم فراموش کرده‌ام.

پس هرچه به شما گفتم بپذیرید و اگر نگفتم مرا به تکلیف نیندازید [۲۱۴].

اوّلین بابی که ابن عدی در کتابش الکامل باز کرده این است: (آنکه از خوف لغزش روایت کم کرده است) یعنی از رسول اللهصو در آن اقوالی بعنوان نمونه از ابی قتاده و انس و عثمان و صهیب و ابن مسعودش آورده است.

سپس در باب یازدهم این عنوان را آورده است: (آنکه در روایت سختگیری کرده، تا با کذب فاصله داشته باشد، و گفته است: بزرگ شدیم و فراموش کردیم.) در این باب قول زید بن ارقم را آورده که ما آن را ذکر کردیم. و در این باب از قول سائب بن یزید آورده که گفت: (با عبدالرحمن بن عوف، و طلحه بن عبیدالله، و سعد بن ‌ابی‌وقاص، و مقداد بن‌اسود، مصاحبت کردم، هیچکدام‌شان را ندیدیم که از قول رسول اللهصحدیث بگوید، مگر طلحه بن عبیدالله را شنیدم که هر روز یک حدیث می‌گفت).

در باب هفدهم عنوان: (آنکه در روایت حدیث کم گوئی را برگزیده، و جستجو در آن را مذموم شموده، تا از کذب در امان بماند.) را اختیار نموده است. در این باب گفته‌های برخی از تابعین و پیروان‌شان را آورده از جمله قول ایّوب سختیانی که گفته است: (هرچه حدیث کم روایت شود بهتر است.) و گفته‌هائی بدین مضمون از عبیدالله عمری و شفی بن ماتع، و مالک بن انس، و ابن اشرامه کوفی و ثوری.

و مثل این گروه است عامر شعبی سرور تابعین که می‌گوید: (صالحین اوّل از بسیار حدیث گفتن کراهت داشتند، اگر آنچه که بر من گذشته دوباره باز می‌گردید، من حدیث نمی‌گفتم، مگر آن حدیثی را که محدثین بر آن اجماع دارند.) یکی از تابعین گوید: (از شعبی درباره حدیثی که می‌گفت پرسیدم: آیا این حدیث مرفوع به خدمت رسول اللهصاست؟ فرمود: نه، مرفوع به شخصی که پائین تر از رسول اللهصاست برای ما بهتر است. زیرا اگر در آن زیادت و نقصانی باشد، این زیادت و نقصان به شخصی پائین تر از رسول اللهصنسبت داده شده است).

مثل همین قول از ابراهیم نخعی روایت گردیده است.

ملاحظه می‌شود که تمام آنان اگر حدیث کم‌تر روایت کرده‌اند، فقط از باب احتیاط بوده، نه اینکه سکوت را لازم بدانند. بدلیل اینکه کتاب‌های تدوین شده مملو از بسیاری روایات آنان است. اگرچه کسانی که سکوت‌شان را روایت ‌کرده‌ا‌ند، از این گروه حدیث نشنیده‌اند، ولی دیگر اشخاص موثق از آنان حدیث آموخته و روایت کرده‌اند. و این خود رد گفتار ابی ریه است، آن کسی که از قول آنان ادعا می‌کند، که ابوهریره احادیث شاذ و کم یابی را روایت می‌کند.

گویا که من می‌بینم، که تمام این گویندگان بزرگوار از یاران رسول اللهصو تابعین، به همان چیزی رسیده‌اند، که روش عمر بن خطابسبوده، پس او توقف کرده، و از او اثر پذیرفته‌اند. (زیرا که عمرفاروقسبر کسیکه روایت بسیار می‌کرد سختگیر بود، و یا اگر کسی خبری را در حکمی می‌آورده که شاهد نداشت با شدت با او برخودر می‌کرد، و او بود که صحابه را به کم گفتن حدیث امر می‌کرد، و هدف او این بود، که مردم نتوانند به آسانی هر چیزی را به رسول اللهصنسبت دهند، و بدینسان در احادیث تحریف پدید آید، و دروغ و تدلیس به آن راه یابد، و هر منافق و فاجر و اعرابی بدین کار روی آورد [۲۱۵]. پس فرمود: (خود را با قرآن مونس سازید، و روایت از رسول اللهصکم گوئید، و من شریک شما هستم) [۲۱۶].

چنانکه دیدیم تمامی صحابه کثرت روایت را ناروا نمی‌دانسته‌اند، و اگر بعضی از آنان از این کار منع نموده اند به دلیل این بوده که: (کثرت روایت گمان اشتباه را تشدید می‌کند، و شخص موثق اگر خطا کند، و نداند، مردم بخاطر وثوق او آن خطا را نقل می‌کنند، و این سبب عمل به چیزی می‌شود که صاحب شریعت آن را نگفته است. پس کسیکه از کثرت روایت بیم داشته، به واسطه‌ی آن بوده که کثرت روایت را که در آن یقین نداشته بصورت عمدی گناه شمرده است. بهمین جهت زبیر و جمعی دیگر از صحابه از کثرت روایت خود را باز داشته‌اند. و اما آن کس که حدیث بسیار روایت کرده، محمول بر این است که آنان به صحت آنچه می‌گفته‌اند یقین داشته‌اند. یا اینکه عمرهای‌شان طولانی گردیده، و نیاز مسلمانان موجب پرسش از آنان گردیده است. که آنان نیز نتوانسته‌اند، آن را بپوشانند) [۲۱۷]. مثل ابوهریرهس.

و بدین دلیل بطلان قول کسیکه کم گوئی حدیث توسط کبار صحابه را، دلیل کذب ابوهریره شمرده ظاهر می‌گردد، زیرا که آنان در موارد لزوم حدیث روایت کرده، و تعداد احادیث‌شان کم هم نیست:

(اگر بزرگان صحابه حدیث کم‌تر گفته‌اند، دلیل آن این بوده که قبل از نیاز وفات یافته‌اند، از قول عمر بن خطاب و علی بن ابیطالب حدیث بیشتر روایت شده؛ زیرا که این دو نفر مسؤلیت حکومت اسلامی را به عهده داشته‌اند، که هم از آنان سوال می‌شد. و هم آندو در بین مردم به مسایل اسلامی حکم می‌کرده‌اند. تمامی یاران رسول اللهصامامانی بودند، که مردم به آنان اقتدا می‌کردند، و هرچه انجام می‌دادند، توسط مردم نگهداری و حفظ گردیده، و از آنان درخواست فتوا می‌شده که فتوا می‌داده‌اند، و احادیثی را که شنیده بودند باز می‌گفتند.اگر بزرگان صحابه مثل ابوبکر، و عثمان، و طلحه، و زبیر، و سعدبن ابی وقاص، و عبدالرحمن‌ بن عوف، و ابوعبیده بن الجراح، و سعید بن زید بن عمرو بن نفیل، و ابی بن کعب، و سعد بن عباده، و عباده بن الصامت، و اسید بن حضیر، و معاذ بن جبل و امثال آنان حدیث کم گفته‌اند، و مثل سایر صحابه از آنان روایت نشده ولی جابر بن عبدالله، و ابی‌سعید خدری، و ابوهریره و عبدالله بن عمر بن خطاب، و عبدالله بن عمرو بن عاص، و عبدالله بن عباس، و رافع بن خدیج، و انس بن مالک و براء بن عازب و امثال شان حدیث بیشتر گفته‌اند؛ زیرا که اینان عمرهای شان طولانی گردید، و در بین مردم باقی ماندند، پس مردم بدانان نیازمند شدند، در حالیکه بسیاری از یاران حضرت رسول اللهصقبل از ایشان و یا بعد از حضرت در گذشته بودند، و علمش را با خود برده بودند) [۲۱۸].

(بعضی از آنان از رسول اللهصچیزی روایت نکرده‌اند، و چه بسا پیش از کسیکه از او حدیث روایت کرده با حضرت رسول اللهصهم نشینی کرده باشند. ولی ما این عدم روایت را حمل بر احتیاط کاری آنان می‌کنیم، و دیگر اینکه به علت کثرت اصحاب رسول اللهصنیازی به روایت حدیث نداشته‌اند، وانگهی آنان به مسافرت و یا جهاد اشتغال داشته، و در راه خود رفته‌اند، بطوریکه فرصتی برای حفظ حدیث از آنان دست نداده است) [۲۱۹].

معلّمی: گوید: (در اینجا دو عمل وجود داشته: اوّل دریافت حدیث از رسول اللهصو دوّم اداء آن. اما دریافت تمام فرموده‌های پیامبر، این چیزی است که در وسع همۀ صحابهش نبوده است. که همواره ملازم حضرت باشند. پس اگر ابوهریره و انس ملازم خدمت حضرت بوده‌اند، باید احادیث فراوانی را حفظ کرده باشند، احادیثی که دیگران بعلت اشتغال موفق بدریافت آن نشده‌اند.

چه سایر اصحاب به زراعت و تجارت مشغول بوده‌اند. بنا بر این ابوهریره بعلت علاقۀ شدیدی که به دانش داشته از سایر صحابه که در ایمان بر او سبقت داشته‌اند، نیز حدیث دریافت نموده است، بطوریکه چه بسا از قول آنان حدیث روایت کرده است) [۲۲۰].

(و امّا اداء آن: ابوبکر صدیق حدود دو سال از زمان آن را دریافت، و هم در این مدت به امور مسلمین اشتغال داشت. و عمر فاروق در این مدت بعنوان مشاور و وزیر ایشان مشغول بود، و بعد از او نیز امور مسلمین را بعهده گرفت.

در مستدرک آمده که معاذ بن جبل یارانش را سفارش کرد، که به طلب دانش برخیزند، و برای شان، ابودرداءو سلمان، و ابن مسعود، و عبدالله بن سلام را نام برد. یزید بن عمیره گوید خواستم: از عمر بن خطاب حدیث بپرسم؟ معاذ گفت: از او مپرس که او به امور مسلمین مشغول است.

علی بن ابیطالب و عثمان ذی النورین نیز به وزارت و غیر آن اشتغال داشتند، و سپس مسؤلیت خلافت را پذیرفتند، و در زمان آنان درگیریهای داخلی پدید آمد. کسانیکه در پی علم می‌رفتند، این اشخاص و امثال شان را در نظر داشتند، و چون همۀ صحابه را امین می‌یافتند، به غیر آنان اکتفا می‌کردند. این بزرگان نظرشان این بود، که تبلیغ حدیث بر آنان جز در موارد ضروری حتمی نیست، و معتقد بودند، که چون کار بدینسان پیش میرود، امکان تضییع سنّت وجود ندارد. زیرا که صحابه بسیار بودند، و مدت بقاء‌شان به طول می‌انجامید، و پیش آمدن مناسباتی که احادیث برملا گردد فراوان بود. و علاوه بر این‌ها خداوندأ حفظ شریعت خود را تضمین کرده است. آنان در آن حال بیم داشتند که در خطا واقع شوند، و این امر در نظرشان در وجوب تبلیغ حدیث عذر قطعی بحساب می‌آمد، بخلاف آنکه بدون ضرورت حدیث می‌گفت و احتمالاً اشتباه می‌کرد که در اینصورت عذر محسوب نمی‌گردید.

با این حال دوست می‌داشتند، که دیگران این مسؤلیت‌شان را ادا کنند با آنچه که ذکر گردید، این گروه هم احادیث فراوانی را باز گفته‌اند. از بعضی از آنان چنین رسیده، که حدیث بسیار باز گفته‌اند، و گمان نداشته‌اند که کارشان منکر است، البته از برخی از آنان چیزی روایت گردیده که دلالت بر بسیاری روایت حدیث دارد، برخلاف گروه اوّل که کم‌تر حدیث گفته‌اند) [۲۲۱].

با آنچه که گفته شد، حقایق ما را وامی‌دارد، که درستی جرئت ابوهریره را تصدیق کنیم، چرا که اگر او حدیث زیاد بازگو می‌کرده، بخاطر آن بوده، که بسیاری از صحابهش در طی فتوحات اسلامی و فتنه‌ها، و اعمال دولت‌ها به قتل رسیده بودند، در حالیکه، او از فتنه‌ها دور بوده، و دست دولت‌ها نیز به او نرسیده، و از اکثر معرکه‌ها و فتوحات نیز دور بوده است، زیرا که او معتقد بوده که می‌باید با جمعی از یاران رسول الله در مرکز دولت اسلامی، و یا در شهر‌های جدید مسؤلیت تعلیم و تبلیغ و انذار را بعهده بگیرند، که این خود نیز بخشی از جهاد اسلامی را تشکیل می‌دهد.

وانگهی زیادت و نقصان در لفظ حدیث موجب ترک آن، و کتمان دانش و انزوا نمی‌گردد، که غایت آنچه را که مخالفین بر ابوهریره بهانه گرفته‌اند همین است، چون در بعضی موارد، اندک تفاوتی در لفظ احادیث او دیده می‌شود. خداوند از واثله بن اسقع راضی باد که چون بعضی از یارانش به او گفتند: (برای ما حدیثی را که از رسول اللهصشنیده‌ای بازگو، که در آن زیادت و یا نقصان وجود نداشته باشد. ایشان خشمگین شد و فرمود: نوشتۀ یکی از شما که در خانه‌اش آویزان است، در آن زیادت و نقصان رخ می‌دهد) [۲۲۲].

در عبارت دیگری آمده است: (واثله خشمگین گردید و فرمود: مصاحف را می‌یابید، و صبح و شام بدان می‌نگرید!، اگر به مصاحف مراجعه نکنید در حافظه شما زیادت و نقصان رخ می‌دهد) [۲۲۳].

یعنی در حفظ قرآن، که شما بخشی از قرآن را حفظ دارید، باز به تردید می‌افتید، و مجبور می‌شوید به قرآن مراجعه کنید، پس چگونه امکان دارد، که در روایت لفظ حدیث هیچ زیادت و نقصانی صورت نگیرد در حالیکه احادیث فقط در سینه‌ها حفظ گردیده، آن‌هم در سینه‌های اشخاص معینی، نه در سینه‌های همۀ امت؟ این دلیل قوی از واثله بن اسقع احتمال زیادت و نقصان در لفظ حدیث را توجیه می‌کند. پس بدینسان اگر ابوهریره احیاناً به تمام الفاظ حدیث یقین نداشته، این عیبی بزرگ به شمار نمی‌آید که موجب ترک حدیث گردد.

می‌گوئیم: استدلال به اینکه اگر در لفظ حدیث تفاوت وجود داشته باشد، باید ترک گردد، نوعی جدل نادرست است. وگرنه صحابهش را مخالف روایات ابوهریره نمی‌یابیم مگر در موارداندکی، که آن‌هم حق با ابوهریره بوده است. اگر اشخاصی با روایات او مخالفت کرده‌اند، در واقع نسبت به ابوهریره ستم کرده‌اند. مثل حیان ازدی که چون کسی به او گفت: ابوهریره می‌گوید: نماز وسطی نماز عصر است. گفت: (ابوهریره حدیث بسیار می‌گوید، ابن عمر فرموده که نماز وسطی نماز صبح است.) در حالیکه می‌بینیم که علی بن ابیطالب، حفصه، ام سلمه و عائشه مادرهای مؤمنین، وابن عباس و سمره بن جندب و ابی بن کعبش، وبسیاری از تابعین، با ابوهریره هم قول هستند که نماز وسطی همان عصر است [۲۲۴]. اگرچه تعداد بسیار کمی از صحابه و تابعین آن را غیر نماز عصر دانسته‌اند، ولی اینکه نماز وسطی عصر می‌باشد معتبرتر است، و بخاری این نظریه را ترجیح داده است. همین اعتماد به نفس بوده که به ابوهریره اجازه نمی‌داد، که کم‌تر حدیث روایت کند، و موقفی مثل دیگر از صحابه اتخاذ کند، بلکه او خود را آماده و حفظ خود را استوار ساخته بود، چنانکه با هم بر این واقعیت گذر کردیم.

حقیقت این است که این تنها ابوهریره نیست که به خود اعتماد داشته، بلکه گروهی از صحابه هم چون او به احادیث خود اعتماد داشته و با جرئت آن را بیان کرده‌اند، مثل هشام بن عامر، و انس با آنکه گفته‌اند انس حدیث کم‌تر روایت کرده است .

از ابی دهماء و ابی قتاده روایت است که گفته‌اند: (بر هشام بن عامر گذر کردیم و قصد رفتن به نزد عمران بن حصین را داشتیم. او روزی گفت: شما از من می‌گذرید و به نزد مردانی می‌روید که بیش از من در نزد رسول اللهصنبوده‌اند، و به حدیث حضرت از من داناتر نمی‌باشند) [۲۲۵].

از ثابت بنانی روایت است که گفت: (انس بن مالک فرمود: یا ابا محمد، از من حدیث بیاموز؛ زیرا که من از رسول اللهصآن را گرفته‌ام، و رسول اللهصآن را از خداوند گرفته، و هرگز نمی‌توانی حدیث را از کسی که موثق تر از من باشد دریافت کنی) [۲۲۶].

***

[۱۵۱] ابن سعد ۴/۳۳۲ بسند صحیح. [۱۵۲] مسند الحمیدی ۲/۴۵۵ بسند صحیح. [۱۵۳] ابن سعد ۴/۳۲۷. [۱۵۴] البخاری ۱/۳۸. [۱۵۵] معانی الآثار ۲/۳۸۴. [۱۵۶] البخاری ۳/۳۴. [۱۵۷] البخاری ۳/۱۳۵. [۱۵۸] المسند ۱۴/۱۲۲. [۱۵۹] المستدرک ۳/۵۱۰ به سند صحیح. [۱۶۰] البخاری ۷/۱۰۰. [۱۶۱] فتح الباری ۵/۴۲۵. [۱۶۲] مسلم ۶/۱۷۹. [۱۶۳] البخاری ۷/۳۶. [۱۶۴] البخاری ۳/۵۰۹. [۱۶۵] البداية والنهاية ۸/۱۰۸. [۱۶۶] المستدرک ۳/۵۰۹. [۱۶۷] البخاری ۴/۳۲۱. [۱۶۸] مسلم ۸/۲۲۹، ابوداود ۲/۲۸۸. [۱۶۹] البخاری ۴/۳۲۱ بروایت از لیث به صورت معلق. [۱۷۰] مسلم ۷/۱۶۷. [۱۷۱] فتح الباری ۷/۳۸۹- ۳۹۰. [۱۷۲] البخاری ۹/۷۶. [۱۷۳] البخاری ۹/۱۱۸. [۱۷۴] البخاری ۷/۱۴۵. [۱۷۵] الفتح ۷/۳۹۰. [۱۷۶] نمره کسائی است رنگین، ثعلب گوید: جامه ای است مخطط، فراء گوید: پیراهنی است که در آن خطوط سیاه و سفید وجود دارد. فتح الباری ۵/۱۹۲. [۱۷۷] البخاری ۳/۱۳۵. [۱۷۸] مسند الحمیدی ۳/۴۸۳. [۱۷۹] البخاری ۴/۳۵۳. [۱۸۰] سیر اعلام النبلاء ۲/۴۳۲. [۱۸۱] البخاری ۱/۴۰ طبقات ابن سعد ۲/۳۶۲، ۴/۳۳۱. [۱۸۲] الفتح ۱/۲۲۷. [۱۸۳] المستدرک ۳/۵۰۹ به سند صحیح که مورد تأیید ذهبی است. [۱۸۴] الطبقات ۴/۳۳۱. [۱۸۵] المستدرک ۴/۴۶۹. [۱۸۶] السمتدرک ۴/۴۷۱. [۱۸۷] مسلم ۶/۱۵۶. [۱۸۸] ابوداود ۲/۱۴۸. [۱۸۹] البخاری ۱/۳۸. [۱۹۰] مسلم ۲/۲۱. [۱۹۱] المستدرک ۱/۷۷ بسند صحیح. [۱۹۲] مسند امام احمد ۲/۲۴۵ بسند صحیح. [۱۹۳] السمتدرک ۲/۸۹ بسند صحیح. [۱۹۴] المستدرک ۱/۱۲۷ به سند صحیح. [۱۹۵] مجمع الزوائد ۱/۱۵۳. تاریخ ابن خیثمه ص ۵۱. [۱۹۶] المستدرک ۲/۲۹۹. [۱۹۷] مسلم ۷/۵۹. [۱۹۸] النسائی ۱/۱۶۹. [۱۹۹] هامش نسائی. [۲۰۰] النسائی ۱/۱۷۱. [۲۰۱] مسلم ۶/۱۷۷. [۲۰۲] مسلم ۶/۱۸۰. [۲۰۳] مسلم ۲/۱۵۳. [۲۰۴] مسلم ۴/۹۳. [۲۰۵] مسند احمد ۵/۲۶۸. [۲۰۶] مسند ابی عوانه ۱/۴۶. [۲۰۷] البخاری ۱/۱۶۸. [۲۰۸] المستدرک ۱/۱۱۱ با سند صحیح که مورد تأیید ذهبی است. [۲۰۹] الدارمی ۱/۸۴. [۲۱۰] مسند امام احمد ۱/۳۶۴ با سندیکه احمد شاکر آن را صحیح دانسته است. [۲۱۱] مسند امام احمد ۹/۹۸ با سندیکه احمد شاکر آن را صحیح گفته است. [۲۱۲] الفتح ۱/۲۱۱. [۲۱۳] السمتدرک ۱/۱۱۲ با سند صحیح. [۲۱۴] مسند امام احمد ۴/۳۶۶ بسند صحیح. [۲۱۵] تأویل مختلف الحدیث ص ۳۹. [۲۱۶] غریب الحدیث از ابوعبید ۴/۴۹. [۲۱۷] فتح الباری ۱/۲۱۱. [۲۱۸] طبقات ابن سعد ۲/۳۷۶. [۲۱۹] طبقات ابن سعد ۲/۳۷۶. [۲۲۰] الأنوار الکاشفه ص ۱۴۱. [۲۲۱] انوار الکاشفه ص ۱۴۱. [۲۲۲] المستدرک ۲/۲۱۲ بسند صحیح. [۲۲۳] مشکل الآثار ۱/۳۱۶. [۲۲۴] مصنف ابن ابی شیبه ۲/۵۰۵. [۲۲۵] مسلم ۷/۲۰۷، مسند امام احمد ۴/۱۹. [۲۲۶] المستدرک ۳/۵۷۴.