پرتوی از مناقب ابوهریره رضی الله عنه

فهرست کتاب

ابوهریره سو مزاح و شوخی:

ابوهریره سو مزاح و شوخی:

مؤمن همواره گشاده رواست، بطوریکه مردم با او الفت می‌گیرند، و او نیز با مردم الفت برقرار می‌کند، چون به کسی روبرو شود، چهره‌اش باز است. و ابوهریرهسچنین بود.

ابن سعد به سند صحیح از ابی رافع آورده که گفت: مروان ابوهریره را بر مدینه والی مقرر نمود، او الاغی را سوار می‌شد، که با طناب افسار شده بود. عفان گوید: بر آن الاغ پوشال قرار داشت. و عارم [۱۴۵]گوید: بر الاغ پالانی قرار داشت، ابوهریره نیز بر سرش کلاهی از لیف خرما بود. او با الاغش از میان كوچه‌ها می‌گذشت، مردم که او را می‌دیدند می‌گفتند: راه باز كنید كه امیر آمد. چه بساكه كودكان مشغول بازی بودند، و او از میان‌شان عبور میكرد، پاهایش به پیکرهای اطفال می‌خورد، آنان فرار می‌کردند. چه بسا که مرا به شامش دعوت می‌کرد، و به شوخی می‌گفت: عراق را برای امیر بگذارید- عراق استخوانی را گویند که مقدار بسیار کمی گوشت بر آن باشد.- پس می‌نگریستم می‌دیدم نان خیس خورده به زیتون است [۱۴۶].

ابونعیم اصفهانی از ثعلبه بن ابی مالک قرظی روایت کرده که (ابوهریره در حالی در بازار می‌رفت که پشتۀ هیزمی را بر پشت داشت، در حالیکه او از طرف مروان فرماندار مدینه بود. پس گفت: یا ابن ابی مالک راه را بر امیر باز کن. به او گفتم: این کافی است؟ فرمود: راه را برای امیر و پشتۀ هیزمش باز کن) [۱۴۷].

(عیبجویان بر ابوهریره، امثال گولدیزر، این حالت او را که توأم، با مزاح شوخی بوده، بعنوان ضعف عقل او مطرح ساخته‌اند، و ظاهراً مؤلف فجر الاسلام، این نظریه را پسندیده است، لذا در نوشتار خود پیرامون ابوهریره به آنچه به ابن قتیبه در نوادر او آورده اشاره کرده است، بطوریکه در تمام زندگی و اخلاق حضرت ابوهریره چیزی را نیافته که او را مستحق چنین تنبیهی بداند. شکی نیست این ستمی است که بر ابوهریره رفته، چرا که حقیقت دگرگون شده است. والبته ظهور شخص به شکلی عام پسند و ساده و بدور از ریا کاری از قدر او نمی‌کاهد، و این دلیل بر سبکی عقل و تحقیر شخص شمرده نمی‌شود. وگرنه لازم می‌آید، که هر رفتاری ساده و بدون از تکلف بحساب سبک عقلی، و هر رفتاری سنگین و خشک بحساب بزرگی عقل و اندیشه باز گذاشته شود [۱۴۸].

(ابوریه گمان کرده است، که مورخین اجماع دارند، که ابوهریره مردی شوخ و یاوه‌گو بوده است. او در پی این اشتباه عنوان نموده که معنی شوخی همان کلام پست است، که از درجۀ اعتبار ساقط می‌باشد...

این افترائی است که بر خدا و بر ابوهریره و بر مورخین و بر تاریخ بسته است.

ما از ابوریه می‌خواهیم که برای ما نشان بده، کدام صحابی، یا تا بعی، یا مورخ موثق، ابوهریره را بعنوان یاوه‌گو معرفی کرده است. اگر در این کار ناتوان هستی، پس تو از دروغگویان و در غپردازانی هستی که اندیشه‌های مردم را دست‌کم گرفته‌ای.

اما شوخی ابوهریره همان چیزی است که معروف است، او انسانی است که خداوند او را کرامت بخشیده، و او را در نزد عموم مردم محبوبیت داده است. بدیهی است شوخی در دین خدا مکروه نیست، که اگر چنین می‌بود، گفتار درشت، و احساس غلیظ، و روحیۀ سنگین در اسلام نیک شمرده می‌شد. و حاشا که خدا و رسول او درشت خوئی و درشت گوئی را دوست بدارند، در حالیکه خداوند فرموده است:

﴿وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَ[آل عمران: ۱۵۹].

«اگر شما ای پیغمبر درشت گوی، و سخت دل می‌بودی، حتماً مسلمانان از پیرامونت پراکننده می‌شدند».

مزاح گوئی‌عادتی ناروا در نزد مردم کریم نیست، بلکه رسولصبا یارانش مزاح می‌کردند. و صحابه‌ی کرامش نیز مزاح می‌کردند، و مزاح در حدود شریعت و اخلاق در بین شان مشهور بوده است، و مسلماً ابوهریره نیز از این امر مستثنی نبوده است.

بخاری در ادب المفرد، از بکربن عبدالله روایت کرده که گفت: یاران رسول خداصبسوی هم- بصورت شوخی و مزاح- خربزه پرت می‌کردند. و حقیقت ثابت می‌کند، که مردان قهرمان تاریخ نیز همین اشخاص بوده‌اند.

...آری اصحاب رسول خداصبدینگونه بوده‌اند. پس هرکس مزاح و شوخی ابوهریره را خوش ندارد، در واقع امری مباح در دین را روا نداشته است، و از خوئی نیکوکه در نزد انسان‌های بزرگوار ارجمند است روی برتافته است).

وانگهی این قصه‌ها تکراری نبوده، چه بساکه فقط یکبار اتفاق افتاده باشد، که با گروه خاصی صورت گرفته است و روح لطیفه‌گوئی و مزاح در بین مؤمنین مشهور است.

آری مؤمنین صدر اسلام، با محبت نسبت به همدیگر، دارای چهره‌های گشاده بوده‌اند، و در موقع کار و جهاد براستی مقاوم و استوار در برابر حوادث ایستاده‌اند.

آنچنانکه بکر بن عبدالله اصحاب رسول خداصرا توصیف کرده، صحابی بزرگوار نعیمانسمطالبی را می‌آورد که در مجلس شریف نبوی موجب خندیدن ایشان می‌شده است.

(صالحین و برگزیدگان عنوان کرده‌اند، که در اخلاق مبارک رسول خداصتبسم، و گشاده‌روئی و مزاح در کلام یافت می‌شده، ولی از حرف‌های نامربوط) و ناسزاگوئی وکذب پاک و منزه بوده‌اند.

علیسبسیار شوخی می‌کرد.

(ابن سیرین طوری می‌خندید، که آب دهانش سیلان می‌کرد) [۱۴۹].

(شریح در مجلس قضاوت مزاح می‌کرد. شعبی از شوخترین مردم بود، صهیب بذله گو بود، و ابوالعالیه شوخی می‌کرد.

همۀ این اشخاص وقتی که مزاح می‌کردند، ناسزا، و فحاشی و غیبت، و دروغ را در کلام خود راه نمی‌دادند، و در حقیقیت مزاح کردن وقتی مذموم است، که در آن این چنین مواردی وارد شود).

ابوهریرهسبا کسیکه از او علت عنوانش به ابوهریره را می‌پرسد، مزاح می‌کند: ترمذی بروایت از عبدالله بن رافع آورده که گفت: (به ابوهریره گفتم: چرا شما را اباهریره می‌خوانند؟

گفت: آیا از من می‌ترسی؟

گفتم: بلی، بخدا سوگند از شما می‌ترسم [۱۵۰].

و من می‌گویم: بخدا سوگند، ابوهریره پیروان باطل از تو می‌ترسند، و از سخنانت که آنان را رسوا می‌سازد وحشت دارند. جز این نیست که تو بر آنان پیروزی، و بهرۀ نهائی از آن تواست. بلی شما اسطورۀ مقاومت و پایداری هستی، خداوند از شما راضی بادا، و شما را با ارزانی رحمت و عنایتش راضی گرداند.

***

[۱۴۵] عفان و عارم راویان این خبر هستند که هردو ثقه می‌باشند. [۱۴۶] الطبقات ۴/۳۳۶. عیون الأخبار ۱/۳۱۵. [۱۴۷] حلیة الاولیاء ۱/۳۸۵. مرحوم دکتر مصطفی السباعی آن را به نقل از معارف ابن قتیبه نیز آورده است. [۱۴۸] از سخنان دکتر مصطفی السباعی/در کتاب السنة ومکانتها ص ۲۷۵-۳۲۵. [۱۴۹] تأویل مختلف الحدیث از ابن قتیبه ص ۲۹۴/۲۹۵. [۱۵۰] الترمذی ۱۳/۲۲۸.