اسم و نسب او:
طبق قول راجح نزد علماء اسمش در جاهلیت (عبدشمس) بوده است. اما رسول خداص، در اسلام نامش را تغییر داد و او را –عبدالرحمن- (بندۀ خدائی مهربان که دل با یاد او آرام میگیرد) نام گذاشت [۸].
این از جملۀ اسمائی است که برای ابوهریره ذکر گردیده است، و او سوابسته به دوس به فتح دال و سکون واو میباشد، که یکی از تیرههای قبیله ازد است. و ازد قبیلهای است قحطانی یمنی که مشهور است.
نسبش به جد برتر این قبیله پیوند میخورد که معروف است: ازد بن الغوث. این مطلب را مورخ موثق خلیفه بن خیاط آورده است [۹].
بدین ترتیب او ابوهریره دوسی یمانی است.
با آنچه در فوق بیان گردیده دروغ کسیکه مدعی است، ابوهریره مجهول النسب بوده بر ملا میگردد. بلکه در اینجا میافزائیم و میگوئیم:
ابن اسحق صاحب کتاب سیرۀ معروف میگوید:
او صاحب شرف و مکانت میانه در تیرۀ دوس بوده، همانطوریکه دوست میداشته که از آنان باشد [۱۰]. مقام شرف و مکانت خانوادگی او از طریق عموها و دائیهایش/ ماماهایش برای ما روشن میگردد.
عمویش سعد بن ابی ذباب است که رسول خداصاو را امیر دوس معین فرمود.
سپس ابوبکر صدیق و عمر فاروق باو را در آن پست ابقاء فرمودند.
بدیهی است که اگر سعد در جاهلیت امیر قومش نمیبود، رسول کریم او را بدین مقام منصوب نمیفرمودند.
کسیکه سیاست مبارک پیامبر را جستجو میکند، در مییابد که حضرت علاقمند بودند، کسی را به امارت قومی برگزینند، که در جاهلیت امیر آن قوم بوده است البته وقتی که آن شخص مسلمان و در دین دانش حاصل کرده بود. مثل امارت بخشیدن رسول کریمصصحابی جلیل جریر بن عبدالله البجلی را بر قومش، وهمچنین عدی بن حاتم طائی را بر قومش وغیر آن دو را.
تعدادی از نصوص این حقیقت را توضیح میدهد، و ثابت میکند که ابوهریره پسر برادر امیر دوس بوده است.
ترجمۀ احوال پسر امیر دوس (حارث بن سعد بن ابی ذباب) این مطلب مخفی را روشن مینماید:
ابو سلمه بن عبدالرحمن بن عوف تصریح کرده است، این مرد پسر عموی ابوهریره است. این تصریح بسند صحیح از طریق هر کدام از محدثین بزرگ در صحیح البخاری و صحیح المسلم بما رسیده است [۱۱].
اما از طرف دائیهایش، پس مادرش: (امیمه دختر صفیح بن الحارث از دوس میباشد که دائی/ مامای او سعد بن صفیح یکی از ثابتترین افراد بنی دوس در زمان خود بوده است) [۱۲].
بدیهی است کسیکه در میان قومش صاحب ثبات و پایداری است، صاحب مقام قهرمانی نیز هست. واین چنین شخصی از شرافت و شهرت و رفعت برخوردار خواهد بود. و البته دائی ابوهریره نیز مسلمان بود. بدینسان ابوهریره از دو جهت جامع شرف و بزرگواری بوده، و قول کسیکه گفته بود او شخصی بیخانمان و بیکس بوده از درجۀ اعتبار سا قط میگردد.
امّا اینکه تاریخ زندگی ابوهریره در عصر جاهلیت ناشناخته بوده، چنانکه ابوریه و برخی از جاهلان آن را مستمسک قرار دادهاند. پس میگوئیم: (عربها همگی در دوران جاهلیت ناشناخته بودهاند؛ زیرا که آنان در جزیرۀ خود محصور بوده، و به شئون جهان اهمیت نداده، و جهان نیز به آنان اهمیتی قایل نشده است، مگر در اموری که مربوط به کار بازرگانیشان میگردیده، که با قافلههای خود بر دیگر سرزمینها گذر میکردهاند.
چون اسلام آمد، و خداوند اعراب را به شرف حمل رسالتش کرامت بخشید، برای هر کدام زمینهای پدید آمد، که تاریخ زندگانیشان به نگارش در آید، و دربارۀ آنان حکایتها گفته شود. و راویانی پدید آیند که سرگذشتشان را جستجو کنند، و شاگردانی که از آنان علم و هدایت را نقل نمایند. آیا در اینمورد باید ابوهریره با سایر اصحاب تفاوت میداشت؟ براستی چرا عدم آگاهی از زندگی او در جاهلیت به مقام او در اسلام زیان برساند؟ و ابوریه در کجای کتاب خدا به آیهای رسیده است، که اگر کسی تاریخ زندگی او قبل از اسلام مشخص نباشد، در مکانت و مقام او در پیشگاه اسلام و رسول کریم و روایت احادیث نبوی نقص وجود دارد؟ خدایا بپاکی میخوانم تو را این گفته ابوریه و سایر جاهلان بهتانی بزرگ است. ﴿سُبۡحَٰنَكَ هَٰذَا بُهۡتَٰنٌ عَظِيمٞ ١٦﴾. [۱۳]
[۸] الاستیعاب از ابن عبدالبر ۴/۲۰۵. [۹] الطبقات ۴/۱. [۱۰] المستدرک ۳/۵۰۶ [۱۱] صحیح مسلم ۷/۳۱، التاریخ الکبیر ۳۶۹/ج۱ ق۲. [۱۲] المعارف از ابن قتیبه. [۱۳] اقتباس از سخنان دکتر مصطفی السباعی: در کتاب (السنة ومکانتها) ص ۳۰۷.