عثمان ذی النورینس
اما آن سخاوتمند و باحیا، داماد پیامبر، شوهر دو دخترش، عثمان بن عفان، ذی النورینس، اعتقاد شیعه دربارهی او براساس آنچه یهودیان فرومایه برایشان دیکته کردهاند، چنین است: کشی از ابوعبدالله روایت میکند: پیامبر خداصبا همکاری حضرت علی و حضرت عمار مسجدی میساخت. در این هنگام عثمان با یک حالت خاص درونی عبور کرد. امیرمؤمنان، حضرت علی به حضرت عمار گفت: یک رجز بخوان که برای عثمان زننده باشد. عمار گفت:
لا يستوی من يعمر المساجدا
يظل فيها راكعاً وساجداً
ومن تراه عانداً معانـداً
عن الغبار لا يزال حائداً
«کسی که مساجد را تعمیر میکند و در آن رکوع و سجده میکند، با کسی که میبینم که دشمن و معاند است و از گرد و غبار دوری میگیرد، مساوی نیست».
حضرت عثمان پس از این نزد پیامبرصآمد و گفت: ما مسلمان نشدیم که خود و شخصیتمان مورد دشنام قرار گیرد. پیامبرصفرمودند: آیا دوست داری چنین گفته شود. و دو آیه نازل شدند: ﴿يَمُنُّونَ عَلَيۡكَ أَنۡ أَسۡلَمُواْۖ﴾[الحجرات: ۱۷].
«به خاطر مسلمانشدنشان بر تو منت میگذارند» سپس پیامبر به حضرت علی گفت: این را درباره دوستت (عثمان) بنویس [۵۰].
باز هم از ابوعبدالله روایت است که گفت: وقتی پیامبرصدستور ساختن مسجد را داد جاها را برای آنان تقسیم کرد. پیش هر مردی یک مرد دیگر گذاشت. حضرت عمار را با حضرت علی قرار داد. وی افزود: وقتی ما مشغول کار ساختن بودیم، عثمان از خانهاش بیرون آمد. و غبار هم بلند شده بود. عثمان پیراهن خود را جمع و جور کرد و روی خود را برگرداند. در این حال علی گفت: عمار، من هر چه گفتم تو هم بگو. علی÷گفت:
لا يستوي من يعمر المساجدا
يظل فيها راكعا وساجدا
كمن يرى عن الطريق حائدا
«کسی که مساجد را آباد میکند و در آنها پیوسته سجده و رکوع میکند با کسی که از راه کناره میگیرد، مساوی نیست».
راوی میگوید: عمار هم جواب داد. عثمان ناراحت شد و نتوانست به علی چیزی بگوید، اما به عمار گفت: برده و فرومایه. علی به عمار گفت: به خاطر چیزی که عثمان به تو گفت، ناراحت نیستی؟ چرا خدمت پیامبر نمیروی تا به او خبر دهی؟ عمار پیش پیامبرصرفت و ماجرا را برای او بازگو کرد. عمار گفت: ای رسول خدا، عثمان گفت: ای برده و فرومایه! پیامبرصفرمودند: چه کسی این را میداند؟ گفت: علی. پیامبرصعلی را صدا کرد و علی هم به پیامبرصهمان را گفت که عمار گفت. آن حضرتصفرمودند: برو و به عثمان هر کجا بود، بگو: ای برده و فرومایه! علی رفت و عثمان را پیدا کرد و به او گفت: خودت برده و فرومایه هستی! سپس علی رفت» [۵۱].
قمی در تفسیر آیهی:
﴿يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞۚ﴾[آل عمران: ۱۰۶].
روایتی ذکر میکند که بر پیامبرصدروغ بسته شده است؛ پیامبری که یارانش را به خصوص سه یار باوفایش را بسیار دوست داشته است. در این روایت گویا پیامبر خداصفرموده است: «امت من روز قیامت با پنج پرچم بر من وارد میشوند. یک پرچم با گوسالهی این امت است. از آنها میپرسم پس از من با کتاب خدا و اهل بیت من چگونه برخورد کردید؟ میگویند: کتاب خدا را تحریف کردیم و اهل بیت تو را مورد دشمنی و ظلم و کینه قرار دادیم. من هم میگویم: تشنه و با روی سیاه وارد آتش جهنم شوید. سپس پرچم فرعون این امت بر من وارد میشود و من میگویم با ثقلین (قرآن و اهل بیت) پس از من چه کردید؟ در جواب میگویند: قرآن را تحریف و پاره و با آن مخالفت کردیم و با اهل بیت هم دشمنی و جنگ کردیم. من هم میگویم: با تشنگی و روی سیاه داخل آتش جهنم شوید. سپس یک پرچم با سامری این امت بر من وارد میشود و من میگویم: پس از من با ثقلین چه کردید؟ آنها میگویند: قرآن را نافرمانی و آن را ترک کردیم واهل بیت را ضایع کردیم. من هم میگویم: با تشنگی و روی سیاه داخل آتش شوید. سپس پرچم سوراخ دار با اولین و آخرین نفر از خوارج بر من وارد میشود و از آنها هم دربارهی کتاب خدا و عترت میپرسم. میگویند: از کتاب خدا کم کردیم و خود را از آن جدا ساختیم و با اهل بیت هم جنگیدیم و آنان را کشتیم. من هم میگویم: با تشنگی و روی سیاه داخل جهنم شوید. سپس پرچم امام و پیشوای متقیان، سرور مسلمانان و سرکردهی «غرالمحجلین» (کسانی که بر اثر وضو دستان و پیشانی شان نورانی است)، وصی و جانشین فرستادهی پروردگار جهانیان بر من وارد میشود. به آنان میگویم: پس از من با قرآن و اهل بیت چگونه رفتار کردید؟ در جواب میگویند: از قرآن پیروی کردیم و اهل بیت را دوست داشتیم و از آنان پشتیبانی و یاری شان کردیم، تا خونمان در راهشان ریخته شد. من هم میگویم: سیراب و روسفید وارد بهشت شوید. پس از این رسول خدا این آیه را تلاوت کرد:
﴿يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱسۡوَدَّتۡ وُجُوهُهُمۡ أَكَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ١٠٦ وَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱبۡيَضَّتۡ وُجُوهُهُمۡ فَفِي رَحۡمَةِ ٱللَّهِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ١٠٧﴾[آل عمران: ۱۰۶-۱۰۷] [۵۲].
«(آن عذاب عظیم) روزی خواهد بود که چهرههائی سفید، و چهرههائی سیاه میگردد، اما آنها که صورتهایشان سیاه شده، (به آنها گفته میشود:) آیا بعد از ایمان، و (اخوت و برادری در سایه آن،) کافر شدید؟! پس بچشید عذاب را، به سبب آنچه کفر میورزیدید! و اما آنها که چهرههایشان سفید شده، در رحمت خداوند خواهند بود؛ و جاودانه در آن میمانند.»
خباثت و قباحت شیعه را میبینی؟ که چگونه به یاران پیامبرخداصدشنام میدهند و نام هایشان را عوض میکنند و به آنان ناسزا میگویند و بر پیامبرصدروغ میبندند؟ کشی میگوید که جعفر این شعر را سرود:
فالناس يوم البعث راياتهم
خمس فمنها هالك أربع
قائدها العجل وفرعونها
و سامری الأمة المفظع
وراية قائدها حيدر
كالشمس إذا تطلع
و مخدع عن دينه مارق
جد عبد لكع أوكع
«مردم در روز رستاخیز پنج پرچم دارند. چهار تا از آنها تباه شونده است. سرکردهی آنها گوساله است و فرعون و سامری و دیگری پرچمی است که سرکردهی آن حیدر است که هنگام طلوع مانند خورشید است و دیگری پرچم فریب خورده در دین پدر بزرگ و بندهی فرومایه و ناکس است». جعفر گفت: این شعر کیست؟ راوی گفت: محمد حمیدی. گفت: خدا او را رحمت کند! گفتم: من او را دیدم که شراب مینوشید. گفت: منظور تو خمر است؟ گفتم: بله. گفت: خدا او را رحمت کند! شراب نوشیدن چیزی نیست. برای خدا مهم نیست که شرابخواری را به سبب محبت حضرت علی ببخشاید [۵۳].
کلینی، محدث بزرگ شیعه که کتابش «کافی» نزد شیعه یکی از اصول چهارگانه است، از حضرت علی نقل کرده که گفت: والیان پیش از من کارهایی کردهاند که در آنها مخالفت پیامبرصبوده است. عمداً خلاف او را انجام دادند، پیمانش را شکستند و دینش را تغییر دادند [۵۴].
باز هم کلینی از ابوعبدالله روایت کرده که دربارهی این فرمودهی خداوند عزّ وجلّ:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ٱزۡدَادُواْ كُفۡرٗا لَّمۡ يَكُنِ ٱللَّهُ لِيَغۡفِرَ لَهُمۡ وَلَا لِيَهۡدِيَهُمۡ سَبِيلَۢا١٣٧﴾[النساء: ۱۳۷].
گفت: این آیه دربارهی فلانی و فلانی نازل شد. نخست به پیامبرصایمان آوردند و وقتی خلافت بر آنها عرضه شد، کافر گشتند. آن گاه که پیامبرصفرمودند: هر کس من مولای او هستم، باید علی هم مولای او باشد. سپس به بیعت با امیرمؤمنان، حضرت علی ایمان آوردند و پس از وفات پیامبرص، کافر شدند و بیعت را به سر نبردند. سپس کفرشان افزون گشت؛ زیرا هر کس که با حضرت علی بیعت کرد، از او هم به زور بیعت گرفتند. اینان چیزی از ایمان در دلشان باقی نماند [۵۵].
شارح کافی، بیان کرده است که منظور از فلانی و فلانی ابوبکر و عمر و عثمان است [۵۶].
[۵۰] کشی، رجال، ص ۳۳ و ۳۴. [۵۱] کشی، رجال، ص ۳۴. [۵۲] تفسیر قمی، ج۱، ص ۱۰۹ . [۵۳] کشی، رجال، ص ۱۴۲ و ۱۴۳. [۵۴] کلینی، روضه، ایران، ص ۵۹ . [۵۵] الکافی فی الأصول (کتاب الحجة)، ایران، ج۱، ص ۴۲۰ . [۵۶] الصافی شرح الکافی (به زبان فارسی)، ایران.