همسران پیامبرص
خباثت هنوز هم تمام نشده و پایان نیافته است. حتی از پیامبرصنیز، نگذشتهاند. این روایت خبیث و باطل را ساختهاند و به حریم شخصیت صدیقه، دختر صدیق، مادر مؤمنان، عایشهی پاکدامنلهم تعرض کردهاند. کشی گفته است: وقتی حضرت علی یاران جمل را شکست داد، امیرمؤمنان، حضرت علی، عبدالله بن عباس را نزد عایشه فرستاد به او دستور داد که زودتر حرکت کند تا کمتر، زخمی و دست و پا شکسته بدهند. ابن عباس گفت: پیش عایشه رفتم. او در قصر بنیخلف در نزدیک بصره بود. وی گوید: اجازه خواستم که نزد عایشه بروم. عایشه اجازه نداد. بدون اجازه وارد شدم. خانهای بزرگ و پر جمعیت دیدم و جای نشستن برای من نمانده بود. عایشه پشت دو پرده بود. ابن عباس گفت: نگاه کردم. در کنار خانه کجاوهای دیدم که گلیمی بر آن بود. آوردم و آن را انداختم و روی آن نشستم. عایشه از پشت پرده گفت: ای ابن عباس، برخلاف سنت ما عمل کردی. بدون اجازهی ما به خانهی ما وارد شدی و روی متاع ما نشستی. ابن عباس به عایشه گفت: ما از تو به سنت نزدیکتریم. ما به تو سنت را یاد دادیم و خانهی تو تنها همان است که پیامبرصتو را در آن به جای گذاشت و تو با ظلم به خود و با خیانت به دین و در حال نافرمانی نسبت به پیامبرصاز آن خارج شدی. وقتی به خانهی خودت بازگشتی بدون اجازهی تو وارد آن نمیشوم و بدون دستور تو روی متاع تو نمینشینم. تو چیزی جز زایدهای کنار گذاشته شده و گوشه نشین از نه نفری مانند خودت که پیامبرصبعد از خود به جای گذاشت، نیستی. تو از آنها سفیدتر و زیباتر و به لحاظ اصل و نسب والاتر نیستی . ابن عباس گفت: سپس بلند شدم و خدمت امیرالمؤمنین رفتم. گفتهی عایشه و جواب خودم را برای او بازگو کردم. علی گفت: من تو را میشناختم که فرستادم [۶۷].
آیا خباثتی بزرگتر از این دیدهای؟ ولی شیعه در خباثت همچنان صدرنشین است. یکی از بزرگانشان، «طبرسی»، در کتابش از باقر روایت میکند: «در جنگ جمل کجاوهی عایشه با تیر نابود شده بود. امیر مؤمنان، حضرت علی گفت: به خدا قسم در خواب دیدم که عایشه را طلاق میدهم. مردی اظهار داشت که از پیامبرصشنید که گفت: ای علی، کار همسران من پس از من به دست توست. -پناه بر خدا-. وقتی آن مرد برخاست و شهادت داد، سیزده نفر دیگر -که دو نفرشان از اصحاب بدر بودند- بلند شدند و همگی شهادت دادند که از پیامبرصشنیدند که به علی ابن ابوطالب میگفت: ای علی، امور زنان من پس از من به دست توست. راوی گوید: در این هنگام عایشه به حدّی تند گریه کرد که اطرافیان گریهاش را شنیدند» [۶۸].
[۶۷] کشی، رجال، ص ۵۵ – ۵۷ . [۶۸] طبرسی، احتجاج، ایران، ۱۳۰۲هـ، ص ۸۲ .