شیعه و سنت

فهرست کتاب

اغراق و غلو درباره‏ی ائمه

اغراق و غلو درباره‏ی ائمه

شیعه، امامان خود را از پیامبران هم بالاتر می‌شمارند. آنان را مانند سید پیامبران و سرور رسولانصمی‌پندارند و حتی بر او هم برتری می‌دهند. و این روایت دروغین را از علیسنقل کرده‌اند که گویا علیسگفته است: «من شریک خدا بین بهشت و جهنم هستم و همه‌ی فرشتگان و جبرئیل و پیامبران به آنچه برای حضرت محمدصاقرار کرده‌اند، برای من نیز، اقرار کرده‌اند و باری که بر دوش حضرت محمدصگذاشته‌ شده، بر دوش من هم، گذاشته شده است. این بار، همان بار پروردگار است. حضرت محمدصخوانده می‌شود و پوشیده می‌شود. سپس من خوانده می‌شوم و پوشیده می‌شوم. به راستی خصلت‌هایی به من داده شده که به هیچ کس پیش از من داده نشده است. آرزوها، مرگ‌ها، بلاها، انساب، و سخن و حق قضاوت درست را تنها من می‌دانم. آنچه قبل از من بوده، از دستم نرفته و چیزی از من پنهان نیست و به اذن خدا از حوزه‌ی قدرتم خارج نشده است. مژدگانی می‌دهم و از طرف او کارهایی انجام می‌دهم» [۱۱۵].

و این خصلت‌ها و ویژگی‌ها را تنها به حضرت علیساختصاص نمی‌دهند، بلکه گمان می‌برند که تمام دوازده امام به این خصوصیات متصف‌اند.

کلینی از عبدالله بن جندب روایت می‌کند که: علی بن موسی (امام هشتم شیعیان) به او نوشته است: « ... ما امنای خدا در سرزمین خدا هستیم. علم مرگ ها، آرزوها، بلاها، نسبتهای عرب و محل تولد اسلام نزد ماست و آدمی را با اولین نگاه می‌شناسیم که آیا مؤمن است یا منافق. شیعیان ما با نام و نام پدرانشان ثبت شده‌اند. خدا برای ما و آنان پیمان گرفته است» [۱۱۶].

افزون بر این، از زبان محمدباقر نقل کرده‌اند که گفته است: حضرت علیسفرمود: «[علم] شش چیز به من داده شده است: مرگ ها، بلاها، وصیّت ها، علم قضاوت، و من صاحب «کرات» و صاحب دولت دولتها هستم [۱۱۷]. و من صاحب عصا و آهن داغ هستم و صاحب جاندار رونده‌ای هستم که با مردم صحبت می‌کند» [۱۱۸].

این در حالی است که خداوند در کتاب محکم خود می‌فرمایند:

﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ[النمل: ۶۵].

«بگو از هر چه و هر کس در آسمانها و زمین است جز خدا غیب نمی‌داند».

در جای دیگری می‌فرماید: ﴿۞وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ[الأنعام: ۵۹] «کلیدهای غیب تنها نزد اوست و کسی جز او آنها را نمی‌داند».

به پیامبرش هم دستور داده که اقرار و اعلان کند که غیب نمی‌داند و می‌فرمایند:

﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ إِنِّي مَلَكٌۖ[الأنعام: ۵۰].

«بگو به شما نمی‌گویم که خزائن خدا نزد من است و غیب نمی‌دانم و به شما نمی‌گویم که من فرشته هستم».

در جای دیگری می‌فرماید:

﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ وَبَشِيرٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ١٨٨[الأعراف: ۱۸۸].

«بگو من مالک نفع و زیان خودم نیستم، جز آنچه که خدا بخواهد و اگر غیب می‌دانستم از خیر فراوان خود را بهره‌مند می‌کردم و هیچ مشکلی برایم پیش نمی‌آمد. من تنها ترساننده و مژده‌دهنده هستم به کسانی که ایمان دارند».

همچنین می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ ٱلۡغَيۡثَ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡأَرۡحَامِۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسٞ مَّاذَا تَكۡسِبُ غَدٗاۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسُۢ بِأَيِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرُۢ٣٤[لقمان: ۳۴].

«علم قیامت تنها نزد خداست، او باران می‌باراند و می‌داند در هسته‌ی دانه‌ها چیست و هیچ کس نمی‌داند فردا چه کار می‌کند و هیچ کس نمی‌داند کجا می‌میرد؛ بی‌گمان خداوند دانای آگاه است».

خدا خطاب به پیامبر خود درباره‌ی منافقان می‌فرماید:

﴿وَمِمَّنۡ حَوۡلَكُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ مُنَٰفِقُونَۖ وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعۡلَمُهُمۡۖ نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡۚ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيۡنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٖ١٠١[التوبة: ۱۰۱].

«برخی از اعراب، منافق هستند و از اهل مدینه [نیز،عده ای] به نفاق خو گرفته‌اند. تو آنها را نمی‌شناسی، ما آنها را می‌شناسیم. در آینده دوباره عذابشان می‌دهیم. سپس به عذابی عظیم باز گردانده می‌شوند».

به پیامبرصدرباره‌ی منافقانی که از او اجازه‌ی شرکت ‌نکردن در جنگ تبوک را گرفته بودند و به جنگ نرفتند، می‌فرماید:

﴿عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعۡلَمَ ٱلۡكَٰذِبِينَ٤٣[التوبة: ۴۳].

«خدا تو را ببخشاید! چرا به آنها اجازه دادی. نباید اجازه می‌دادی تا برایت روشن شود چه کسی صادق و چه کسی دروغگو است».

این فرمایش خداست، اما علم غیب، ساخته‌ی دست یهود است که آن را ترویج کرده‌اند.

خداوند در قرآن به صراحت می‌فرماید که هیچ کس حتی پیامبران و سرور فرستادگان خدا، حضرت محمدصغیب نمی‌دانند ولی شیعه می‌گویند که از امامان هیچ چیز پنهان نیست. خداوند این موضوع را نفی می‌کند که پیامبرصمالک نفع و ضرر خود باشد، مگر آنچه خدا بخواهد ولی شیعه، علی س را سهام‌دار بهشت و جهنم می‌داند و همچنین علی را به حدی بالا می‌برند که خدا از پیامبران برایش پیمان می‌گیرد.

خداوند متعال علم قیامت، باریدن باران، وقت مرگ و محل مرگ را به خودش اختصاص داده است، اما شیعه این ویژگی‌ها را به ائمه‌ی خود بخشیده‌اند. خداوند از فرستاده‌ی خود درباره‌ی منافقان و مؤمنان نفی علم می‌کند، اما شیعه می‌گویند امامان، منافق و مؤمن را از یکدیگر باز می‌شناسند.

به دینی بنگر که خداوند بر پیامبرش نازل کرده است و باز به دینی بنگر که شیعه براساس آنچه یهود و مجوس به آنان الهام کرده‌اند و ایمان آورده‌اند، و ببین تا چه اندازه از یکدیگر دورند و از کجا تا به کجا تفاوت دارند.

شیعه به این اندازه اکتفا نکرده‌اند، بلکه صراحتاً به پیامبران و فرستادگان خداوند توهین و امامان خود را تمجید می‌کنند و معتقدند ائمه از پیامبران بلندمرتبه‌تر هستند؛ کلینی از «یوسف تمار» نقل می‌کند که گفت: «عدّه‌ای شیعه در حِجر با ابوعبدالله نشسته بودیم. او گفت: جاسوسی بر ما نظارت می‌کند. به چپ و راست خود نگاه کردیم. کسی را ندیدیم. گفتیم: کسی نزد ما نیست. گفت: به خدای کعبه قسم، به خدای این ساختمان قسم، هست – سه بار سوگند خورد – اگر نزد موسی و خضر-علیهما السلام- ‌بودم به هر دوی آنها می‌گفتم که از شما عالم‌ترم و به آنها خبری می‌دادم که نمی‌دانستند؛ چون به موسی و خضر علم گذشته داده شده بود؛ نه علم به آنچه در آینده تا قیامت است» [۱۱۹].

همچنین از ابوعبدالله نقل است که گوید: «قطعاً من آنچه در آسمانها و زمین است همه را می‌دانم. آنچه را که در بهشت و جهنم است و آنچه را که شده و آنچه را که در آینده می‌شود می‌دانم» [۱۲۰].

دروغ و توهین صریحی به این بزرگی دیده‌اید؟. آنان توهین‌های خیلی بزرگتر از اینها می‌کنند. شیعه روایات دروغ و اغراق آمیز دیگری درباره‌ی ائمه‌ی خود ساخته‌اند که آنان را بر پیامبران و فرستادگان خدا برتری داده‌اند.

صاحب بصائر از ابوحمزه نقل می‌کند که ابوحمزه گفت: از ابوعبدالله شنیدم که می‌گفت: «برخی از ما سخنانی به گوشش افکنده می‌شود. برخی دیگر در خواب به پیشش می‌روند. بعضی از ما صدایی می‌شنود مثل زنجیری که داخل طشت می‌افتد و بعضی از ما صورتی بزرگتر از صورت جبرئیل و میکائیل پیش او می‌آید» [۱۲۱].

از ابورافع درباره‌ی فتح خیبر روایت کرده‌اند تا آنجا که می‌گوید: «علی رفت. من هم با او بودم. وقتی صبح شد شهر را فتح کرد و در میان مردم ایستاد و ایستادن او به درازا کشید. مردم گفتند: علی با خدایش مناجات می‌کند. وقتی یک ساعت مکث کرد، دستور غارت شهر فتح شده را داد. ابورافع گفت که نزد پیامبر رفتم و گفتم: علی میان مردم چنان که دستور داده بودی، ایستاد. بعضی از مردم گفتند: پروردگار با علی مناجات کرد. آن حضرت فرمودند: بله، ای ابورافع! پروردگار در روز طائف و روز خیبر و روز حنین با علی مناجات کرد» [۱۲۲].

باز هم از ابوعبدالله نقل شده که گفت: «پیامبرصبه مردم طائف گفت: مردی مانند خودم را به سوی شما می‌فرستم، خدا توسط او خیبر را فتح می‌کند. شمشیرش، شلاق او است. مردم گرد آمدند و این طرف و آن طرف نگاه کردند تا ببینند آن مرد کیست. وقتی صبح شد، علی را صدا زد و گفت: برو به طائف. سپس خدا به پیامبرصدستور داد که پس از رفتن علی به خیبر، او هم به خیبر برود. وقتی پیامبرصبه خیبر رفت علی بر قله کوه بود. پیامبرصبه علی گفت: همانجا بمان. صدایی مانند صدای کاروان شنیدیم. گفته شد: ای رسول خدا، این چیست؟ فرمود: خداوند با علی مناجات می‌کند» [۱۲۳].

شگفتا از شیعه که در گمراهی افتادند و سرانجام به انکار ختم نبوت حضرت محمد مصطفیصبا انقطاع وحی الهی از زمین رسیدند و نزول فرشتگان بزرگتر از جبرئیل و میکائیل را بر امامان خود اثبات می‌کنند و به همین خاطر صراحتاً امامان خود را بر انبیاء برتری دادند.

نعمت‌الله جزائری در کتاب خود می‌گوید: بدان که میان اصحاب ما، در این که حضرت محمد به دلیل اخبار متواتر، اشرف انبیاء است اختلافی وجود ندارد، بلکه تنها اختلافی که در این زمینه هست، این است که امیرمؤمنان، حضرت علی و بقیه‌ی امامان، بر پیامبران به استثنای حضرت محمدصافضل هستند؛ یعنی، در اینکه پیامبران بزرگ‌تر و افضل هستند یا ائمه‌ی اطهار، میان شیعه اختلاف وجود دارد. بعضی گفته‌اند ائمه از تمام پیامبران جز پیامبران اولوالعزم، برترند. پس تنها پیامبران الوالعزم، از امامان بر‌ترند. برخی دیگر معتقدند امامان و پیامبران مساویند. اما اکثر متأخرین شیعه بر این باورند که امامان از همه‌ی پیامبران برترند و رأی درست هم همین است [۱۲۴].

اما این سخن تکلف محض است. چون شیعه، امامان خود را از شخص پیامبر نیز، بزرگ‌تر می‌شمارند؛ چنان که از کتاب‌هایشان نقل کردیم. ملا باقر مجلسی در کتاب خود «بحارالأنوار» دروغی را از زبان پیامبرصآورده که گویا پیامبرصبه علی گفتند: «ای علی! چیزی که تو داری، من ندارم. فاطمه همسر توست و من همسری مثل فاطمه ندارم. تو از فاطمه دو پسر داری و من مانند آنان ندارم و خدیجه مادر زن توست و مادر زن مهربانی همچون او ندارم و جعفر برادر نسبی توست و من برادری مثل جعفر ندارم و فاطمه، هاشمی نسب و مهاجر، مادر توست و من مادری مانند او ندارم» [۱۲۵].

شیخ مفید شیعی [۱۲۶]روایت کرده است که گویا حذیفه گفته که پیامبرصفرمودند: «آیا شخصی را که برای من پدیدار گشت، ندیدی؟ گفتم: بله، ای رسول خدا. فرمودند: آن یک فرشته است. او تاکنون به زمین نیامده است، اما اکنون از خداوند اجازه خواست که به علی سلام کند و خدا هم به او اجازه داد و علی را سلام گفت» [۱۲۷].

شیخ مفید، روایت دروغی از ابواسحاق نقل کرده که پدرش گفت: «پیامبرصمیان جمعی از یاران خود نشسته بود، ناگهان علی به جانب پیامبرصآمد. پیامبرصفرمودند: هر کس می‌خواهد به صورت و سیرت آدم و به حکمت نوح و به حوصله و بردباری ابراهیم نگاه کند، به علی بن ابی طالب بنگرد» [۱۲۸].

مادامی که علی و فرزندانش این همه بلندمرتبه هستند -همچنان که شیطان به شیعه وحی کرده است- چرا آنها را صاحب زمین و زمان و دنیا و آخرت قرار ندهند. آنان عملاً هم، ‌چنین کرده‌اند. کلینی در صحیح خود در باب «همه‌ی زمین ملک امام است» از ابوعبدالله روایت می‌کند که گفته است: «بی‌شک دنیا و آخرت مال امام است. هر جا که بخواهد می‌گذارد و به هر کس که بخواهد می‌دهد» [۱۲۹].

باز هم از عبدالرحمن بن کثیر از جعفر پسر باقر، روایت شده که وی گوید: «ما متولیان امر خدا وخزانه‌دار علم خدا و گنجینه‌ی وحی او هستیم» [۱۳۰].

از باقر روایت شده که گوید: «ما خزانه‌دار علم خدا، مفسّر وحی خدا و حجت بالغه بر هر کس که زیر آسمان و روی زمین است، هستیم» [۱۳۱].

از آنجا که امامان، مافوق بشر هستند، شیعه درباره‌ی آنان، روایات باطل و قصه‌های دروغین و افسانه‌های خنده‌آور ساخته‌اند تا میان آنان و الوهیت، هیچ فرقی باقی نماند. از جمله جزائری از «برسی» روایت کرده است که «برسی در کتاب خود هنگام وصف واقعه‌ی خیبر، می‌گوید: خیبر به دست علی فتح شد و جبرئیل با خوشحالی نزد پیامبر آمد. پیامبر علت خوشحالی‌اش را پس از قتل مرحب، از او پرسید؛ جبرئیل گفت: ای فرستاده‌ی خدا! وقتی که علی شمشیرش را بلند کرد تا گردن مرحب را بزند، خداوند سبحان، به اسرافیل و میکائیل دستور داد تا بازوی علی را در هوا بفشارند تا با همه‌ی زوری که دارد، نزند! با این حال مرحب را دوشقه کرد و شمشیر به اعماق زمین هم فرو رفت. خداوند به من فرمود: ای جبرئیل، با عجله به زیر زمین برو و از اصابت شمشیر به گاوی که زمین را بر شاخهایش حمل می‌کند جلوگیری کن تا زمین زیر و رو نگردد. رفتم و شمشیر علی را مهار کردم. شمشیر علی بر بالهای من از شهرهای قوم لوط سنگین‌تر بود. شهرهای قوم لوط هفت تا بودند. از طبقه‌ی هفتم زمین آنها را برکندم و بر یک پر از بالم آن را بلند کردم و به نزدیک آسمان بردم و تا وقت سحر منتظر دستور ماندم تا اینکه خداوند دستور برگرداندن آن را دادند. آن شهر‌ها بر بالم به اندازه‌ی شمشیر علی وزن نداشتند. باز در همان روز وقتی قلعه را فتح کرد و زنانشان را اسیر کردند، صفیه، دختر پادشاه قلعه، در میان آنان بود. او نزد پیامبرصآمد و در رخسارش اثر زدگی وجود داشت. پیامبرصاز او درباره‌ی علی پرسید، گفت: وقتی علی به قلعه آمد و تسخیر قلعه بر علی سخت آمد، به طرف برجی از برجهایش رفت. برج را تکان داد، همه‌ی قلعه لرزید و هر کس و هر چیزی که در جای بلندی بود، افتاد. من هم بر تختم نشسته بودم که از آن افتادم و تخت به من اصابت کرد. پیامبرصبه صفیه گفت: ای صفیه، وقتی که علی خشمگین شد و قلعه را لرزاند، خدا هم با خشم علی خشمگین شد و همه‌ی آسمان‌ها لرزیدند تا جایی که فرشتگان ترسیدند و بر چهره فرو افتادند. این برای علی بس است که شجاعت ربانی دارد. دروازه‌ی قلعه چنان سنگین بود که چهل نفر آن را شبانه با کمک یکدیگر می‌بستند. وقتی که علی داخل قلعه شد، سپرش بر اثر ضربه‌های بسیار، پینه بسته بود. علی دروازه را از جای کند و به جای سپر از آن استفاده کرد و همچنان جنگ می‌کرد و دروازه در دست وی بود تا خداوند به وسیله‌ی او قلعه را فتح کرد» [۱۳۲].

ای کسی که می‌توانی بفهمی، آیا پس از این سخنان، علی چیزی از الوهیت کم دارد؟

این شیعه است و این هم باورهایشان. خداوندا، ما را از شیعه و اعتقاداتشان پناه بده! خداوند عزّ وجلّ راست فرموده است:

﴿يُضَٰهِ‍ُٔونَ قَوۡلَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبۡلُۚ قَٰتَلَهُمُ ٱللَّهُۖ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ٣٠[التوبة: ۳۰].

«به گفتار کسانی که پیش از این کافر شده‌اند، شباهت دارد؛ خدا آنها را بکشد! چگونه منحرف می‌گردند!».

[۱۱۵] همان، ص ۱۹۶-۱۹۷. [۱۱۶] الکافی فی الأصول (الحجة)، ایران، ج۱، ص ۲۲۳ . [۱۱۷] یعنی بازگشت به دنیا طبق تفسیر علی اکبر غفاری، حاشیه نویس کافی شیعه مذهب. [۱۱۸] الکافی فی الأصول، ج۱، ص ۱۹۸. [۱۱۹] الکافی فی الأصول، ایران، ج۱، ص ۲۶۱ . [۱۲۰] الکافی فی الأصول (باب إن الأئمة يعلمون علم ما كان وأنه لايخفی عليهم شيء)، ایران، ج۱، ص ۲۶۱ . [۱۲۱] بصائر الدرجات، ایران، ج۸، باب ۷. [۱۲۲] بصائر الدرجات، ایران، ج ۸، باب ۱۶. [۱۲۳] بصائر الدرجات، ایران، ج۸، باب ۱۶. [۱۲۴] نعمت‌الله جزائری، الأنوار النعمانیة. [۱۲۵] بحار الأنوار، مبحث «الشهادة»، ایران، ج۵، ص ۱۱ . [۱۲۶] محمد بن محمد نعمان بن عبدالسلام بغدادی ملقب به مفید از بزرگان شیعه در قرن پنجم هجری. [۱۲۷] مفید، الأمالی، چ۳، نجف، حیدریه، چاپ سوم، ص ۲۱ . [۱۲۸] مفید، الأمالی. [۱۲۹] الکافی فی الأصول، ایران، ج۱، ص ۴۰۹. [۱۳۰] همان، ص ۱۹۲. [۱۳۱] همان. [۱۳۲] نعمت الله جزائری، الأنوار النعمانیة.